|
روزنامه وقایع اتفاقیه به مدیری میرزا جبار تذکرهچی و به تشویق و همت میرزا تقیخان امیرکبیر در تهران تأسیس شد. نخستین شماره این روزنامه روز جمعه پنجم ربیعالثانی سال ۱۲۶۷ق انتشار یافت. روزنامه وقایع اتفاقیه مخصوص درج و انتشار اخبار دارالخلافه و شهرهای دیگر ایران و مختصری از اخبار ممالک خارجه بود، لذا در طول مدت انتشار کمتر مقاله سیاسی و ادبی و تاریخی در آن دیده میشود و بیشتر منظور از تأسیس آن همان انتشار اخبار دربار و دارالخلافه تهران بود. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود. این روزنامه امتیازات بسیاری داشت؛ نخست بهای مایحتاج مردم در آن درج میشد، بنابراین برای تحقیق در تاریخ اقتصادی ایران مفید است. دوم آگهیهایی از طرف دولت تحت عنوان اشتهارنامه منتشر میشد. تحقیق در اشتهارنامهها از نظر تاریخ سیاسی و تحولات و تطورات اجتماعی سودمند است. سوم اخبار سفرهای داخلی ناصرالدینشاه که برای محققان جغرافیای تاریخی ایران در دوره قاجار ارزشمند است. شرح مشاهدات اماکن و آثار باستانی نیز از نظر باستانشناسی اهمیت دارد. امتیاز چهارم زبان ساده آن است که میتوان سرفصل تحول نثر فارسی دانست. پنجم و مهمترین آن ثبت اخبار ایران و جهان است که ارزش تاریخی بالایی دارد. ششم پاسخ به اعلامیه و مقالاتی که در جراید خارجی قدرتهای استعماری درباره ایران اتخاذ میکردند. روزنامه وقایع اتفاقیه از شماره ۱ تا شماره ۴۱ در «عهد صدارت امیرکبیر» منتشر شد. قابل تامل آنکه خبر عزل امیرکبیر و انتصاب میرزا آقاخان در شماره ۴۲، پنجشنبه ۲۶ محرم ۱۲۶۸ قمری این روزنامه در صفحه یک منتشر شد. ارسال به دوستان
چرا شاهزادگان و دربار علیه امیرکبیر ائتلاف کردند؟
در «حریم سلطان»
سیستم سیاسی کشور در دوران شاهان پیش از ناصرالدین میرزا بشدت با مشکل مواجه شده است. روی کارآمدن افراد نالایق موجب اعتراض و شورشهای محلی پیدرپی شده است. گروهها و جنبشهای جدیدی نیز شکل گرفتهاند که تا جایی که بتوانند مستقل از دولت و برخی مواقع بر ضد قدرت مرکزی دولت عمل میکنند. «پیتر آوری» در کتاب «تاریخ معاصر ایران؛ از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه»، اشرافیت را یکی از این طبقات معرفی میکند و مینویسد: «اشرافیت تنبل در واقع ثمره زنپرستی و بوالهوسی فتحعلیشاه به شمار رفته و تعدادشان بر اثر بروز جنگهای داخلی بیشتر شده بود». این مشکل در دوران آغاز سلطنت ناصرالدینشاه گسترش پیدا میکند به طوری که یکی نخستین آشوبهایی که از سوی مخالفان امیرکبیر در تهران بر پا میشود، شورش سربازان پاسدار ارگ در تهران تنها 4 ماه و نیم پس از صدارت وی بود که به تحریک برخی درباریان انجام شد. در این آشوب 2500 سرباز آشوبگر خانه امیرکبیر را محاصره کرده و خواستار عزل وی شدند. روز بعد بین محافظان خانه امیر و سربازان درگیری ایجاد شد که موجب کشته شدن 2 تن از محافظان شد. در این آشوب مردم تهران به حمایت از امیر برخاستند و دکانها را بسته و به مقابله با یاغیان پرداختند. مواجهه امیرکبیر اما با درباریان ادامه دارد؛ مواجههای که شخصمحور نیست و به دنبال اصلاح سیستم است. اقدامات او در تحدید مستمری درباریان و امتیازات بیحد و حصر و دور از قانون آنان، خود به خود امیر را مقابل آنها قرار میداد. اینکه مهدعلیا پس از مرگ امیر به شاه مینویسد «امیر شاهزادگان بیچاره را کمتر از سگ کرده بود» (مهدعلیا به روایت اسناد) اوج خشم درباریان از امیر بود که بیاختیار از زبان مهدعلیا صادر شده بود. در مقالهای پیرامون واکاوی تقابل میرزا تقی خان فراهانی و مخالفانش آمده است: «مبارزه امیرکبیر بیش از آنکه با رجال سنتی و درباریان و با نام اشخاص باشد، با سیستمی بود که عامل این رقابتها محسوب میشد؛ سیستم کهنه و پوسیدهای که نظم و قانون و نوسازی را برنمیتابید و ناخواسته همه آنها را در مقابل امیرنظام قرار میداد، اگرنه جز درباره برخورد با فرقهسازیها و نیز جداییطلبیها، مانند فتنه سالار در خراسان که امیر محکم مقابل آنها ایستاد و تا نابودی آنها پیش رفت، در برخورد با دیوانیان سنتی و بعدها مهدعلیا مادر ناصرالدینشاه، در عین تأیید و پافشاری بر اقدامات اصلاحی خود، روش مدارا را در پیش میگرفت و در نامههای خود به شاه توصیه میکرد که رعایت جانب مادرش را نگه دارد. چنانکه از وی میخواهد برای دلجویی مادرش به دیدن او برود: «نواب هم انشاءالله به محض تشریف بردن قبله عالم روحنا فداه از یمن قدم مبارک خوب میشود». (نامههای امیرکبیر) با این وجود بعید به نظر میرسد امیرکبیر از ورای دلگرمیهای شاه و نامههای تأییدکنندهاش، سست بودن پایههای قدرت خود را در مقابل سیل بنیانکن مخالفانش احساس نکرده باشد. وی با شناخت لایههای قدرتمند قاجار، از شاهزاده گرفته تا حرمسرا و نیز دیوانیان سنتی، میکوشید در عین تأکید بر خواستههای اصلاحطلبانهاش، اقداماتش را به دور از اغراض شخصی جلوه دهد». ارسال به دوستان
پرونده «وطنامروز» به بهانه سالگرد عزل امیرکبیر از صدارت و توطئههایی که به ترور او منجر شد
مصائب امیر
محمدرضا کردلو: به این شوق زنده ماندهام که «یادآور» مرگ امیر باشم (علی حاتمی، سلطان صاحبقران). امیرکبیر را باید به مکر کشت. مانند همه کسانی که روزگار توان تن به تن شدن با ایشان را نداشت. باید حربهای ساخت و به نیرنگ امیر را از میان برداشت. میرزا آقاخان نوری که از قِبَل تحتالحمایگی سفارت انگلیس، از تبعید آزاد شده و همه دوران امیرکبیر را به توطئه علیه او مشغول بوده و از قضا در دولت امیر هم صاحب منصب میشود، مدام در گوش مهدعلیا، مادر شاه جوان میخواند که پسرش را راضی به برکنار کردن «امیرکبیر» کند: «لازم نیست تظاهر کنید که راست میگویید، کلام راست بیتأثیر است! اگر شنونده را بیفکنید در بند شک، رهاییاش ناممکن است! قبله عالم را در باب امیر نظام دو دل نگه دارید. در پرده سخن بگویید! بگویید امیرکبیر دوستدار سلطان نیست، خواهان سلطنت است! گریه را هم فراموش نکنید که فایده عمومی دارد. هر قطرهای که فرو بریزید، زهری است به کام امیر نظام!»(1) توطئه بینتیجه نمیماند. امیر کبیر در چنین روزهایی از آبان 1230، با این دستخط ناصرالدین شاه از صدارت عزل میشود: «چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم؛ باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.» و این دست خط، البته مقدمهای است برای از میان برداشتن امیر. ناصرالدین شاه 2 ماه بعد فرمان قتل امیر را در حمام باغستان فین کاشان صادر میکند. ارسال به دوستان
رابطه ناصرالدین شاه با امیرکبیر از «ایران را به شما سپردیم» تا «حیف اگر امیر بود...»
حسادت ملوکانه
امیرکبیر یک آشپززاده در دستگاه حکومتی بود. این عبارت نه به جهت تخفیف مقام امیرکبیر که واقعیتی از زندگی او است؛ زندگیای که بخشهای مهمی از طبقه میانی جامعه ایران را در عهد قاجار نمایندگی میکرد. علاقه او به تحصیل علم و البته تاثیر شهرتی که در آینده به دست آورد، موجب شد درباره او و زندگانی و زمانهاش حکایت فراوان باشد. از جمله روایتی که حاج میرزا حسنخان انصاری در کتاب «آگهی کار شهان» درباره کودکی میرزاتقی خان میآورد: «گویند که امیر در کودکی که ناهار اولاد قائممقام را میآورد در حجره معلمشان ایستاده برای باز بردن ظروف. آنچه معلم به آنها میآموخت او فرا میگرفت تا روزی قائممقام به آزمایش پسرانش آمده هر چه از آنها پرسید، ندانستند، امیر جواب میداد. قائممقام پرسید تقی تو کجا درس خواندهای، عرض کرد روزها که غذای آقازادهها را آورده ایستاده میشنوم. قائممقام انعامی به او داد. او نگرفت و گریه کرد. بدو فرمود چه میخواهی؟ عرض کرد به معلم امر فرمایید درسی را که به آقازادهها میدهد به من هم بیاموزد. قائممقام را دل سوخته، معلم را فرمود تا به او نیز بیاموزد.» قائممقام پیرامون او مینویسد: «این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد. باش تا صبح دولتش بدمد». ارسال به دوستان
اجازه مظلومنمایی به بهائیت نداد
علیه فرقه نوظهور
امیر از همان زمانی که عهدهدار مقام صدارت شد (1264 ه. ق) با آشفتگیهای سیاسی و اقتصادی که ماحصل دوران قبل از وی بود، مواجه شد. چنانچه در امور سیاسی علاوه بر ناامنی و فساد، امنیت داخلی با خطر شورشهای داخلی و جنبشهای فرقهای نوظهوری چون بهائیت مواجه بود. جنبش بهائیت ریشه در افکار افرادی چون شیخاحمد احسایی و سیدکاظم رشتی داشت که بعدها توسط افرادی چون علیمحمد باب و میرزا حسینعلی نوری معروف به «بهاءالله» گسترش یافته و تلاشهایی در جهت تبلیغ آن و نیز جذب مردم به آن آغاز شد. فعالیت بهائیان در شرایطی آغاز شد که بسیاری از مردم از نظر اقتصادی و اجتماعی وضعیت مناسبی نداشتند. میزان آگاهی و سواد مردم در پایینترین سطح خود قرار داشت و به علت وضعیت نابسامان اقتصادی، جذب مردم به فرقه بهایی و تهدید امنیت کشور، امری محتمل به نظر میرسید. فرقه بهایی به طور مشخص در دوره محمدشاه با ایجاد شورش و ناامنی، درصدد دستیابی به اهداف خود برآمد اما تحرکات جدی آنها در دوره ناصرالدین شاه گسترش یافت. در واقع «با مرگ محمدشاه اغلب ولایات را شورش فراگرفت که سهمناکترین آنها فتنه سالار بود. در دوره فترت، پیشوایان بابی نیز از فرصت استفاده کرده و در نشر پیام باب و دعوت مردم کوشش فراوان نمودند. دولت امیر که هنوز آن شورشها را فروننشانده بود، با غائله بابیان مواجه گردید». (فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران) در این شرایط، ملا حسین بشرویه و ملامحمدعلی بارفروشی فتنه وسیعی در خراسان و مازندران به راه انداخته و در شهرهای زنجان و یزد نیز افرادی از این فرقه، دست به شورش و ناامنیزده بودند. امیرکبیر اقدامات این فرقه را در راستای تضعیف قدرت مرکزی دیده و «با سیاست و درایت دریافت که این فتنه و آتش آن از گور انگلیسیها برمیخیزد و اگر درصدد رفع آن برنیاید بنیان مملکت سست خواهد شد». (عباس اقبال آشتیانی، امیرکبیر) در واقع حدس امیر در این رابطه کاملاً درست بود، روسیه و انگلیس در آن زمان بهرغم آنکه با یکدیگر رقابت داشتند اما در زمینه حمایت از بهائیان متفقالقول بودند. 2 کشور تلاش داشتند با حمایت از این فرقه تازهتأسیس نفوذ خود را از این طریق شدت بخشند و علاوه بر آن «برای مقابله با روحانیت و علما که نفوذ و محبوبیت زیادی در میان مردم داشتند، از بابیها به عنوان سپر بلا بهرهبرداری کنند». (یراوند آبراهامیان، ایران بین 2 انقلاب) البته ناصرالدین شاه هم در ابتدا همانند استعمارگران تلاش کرد تا با مهره بهائیان، سیاستهای روحانیان را خنثی کند اما زمانی که خطر ناامنی و تهدید قدرت مرکزی توسط بهائیان پیش آمد، از سیاست سرکوب آنها دفاع کرد. در ابتدا بیشترین تلاشها جهت حمایت از این فرقه توسط روسیه انجام شد، چنانچه در یک نمونه «میرزا حسینعلی بها که پس از باب رهبری حزب را به عهده گرفت... طبق نوشته کینیاز دالگورکی (وزیر مختار روسیه در ایران) یکی از جاسوسان رسمی سفارت روسیه و همکار دالگورکی بوده است و مخصوصاً در فاجعه قتل قائممقام سهم عمدهای داشت». (علیاکبر هاشمیرفسنجانی، امیرکبیر؛ قهرمان مبارزه با استعمار) نامهها و خاطرات به جامانده از دالگورکی نیز بخوبی گویای این موضوع است: «روزی که سیدکاظم درباره باب امام زمان سخن میگفت... بینهایت به سید احترام میکردم با یک حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع کرده گفتم حضرت صاحبالامر! به من تفضل و ترحمی فرمایید بر من پوشیده نیست تویی تو». ارسال به دوستان
اداره امور مالیاتی
امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوهخواری به مبارزه برخاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند، قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به 2 هزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد. در دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی وضعیت مالی دولت به هم ریخته و خزانه خالی بود؛ پولهای نقد خزانه نصیب عدهای خاص از درباریان و روحانیون مستمریبگیر میشد و نصیب دیگران براتهای بیاعتبار بود. زمانی که امیر به قدرت رسید حجم این براتهای معوقه بسیار زیاد بود. امیر اطلاعات مالی و مالیاتی را بهروزرسانی کرد (اکثر دفاتر مالیاتی بر اساس اطلاعات زمان کریمخان زند نوشته شده بودند). امیر برخی از مستمریها را قطع کرد و برخی را کاهش داد. براتهای معوقه را به قیمت پایینتر نقد کرد و دستور داد دیگر چنین براتهای بیاعتباری صادر نشود. رقم خالص درآمد کشور در آخرین سال صدارت امیر کبیر نزدیک به 3 میلیون تومان بود و بیشترین عایدی مالیاتی نیز مالیات آذربایجان به مقدار ۶۲۰ هزار تومان بود. در همان سال مجموع مخارج دولت در حدود 2 میلیون و 600 هزار تومان بود. او همچنین برای مأموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|