|
شهریار و شاه
شهریار اواخر دوران قاجار و انتقال قدرت از قاجار به رضاشاه را درک کرده بود. در این سالها او در کنار شاعران ضداستبداد نظیر بهار، عشقی و عارف قزوینی قرار داشت. البته شعرهایی هم در هجو استبداد میگفت. مثلا پس از قتل عشقی، برای او شعری گفت و به سایههای استبداد نوظهور تاخت اما این دوران، اوان زندگی ادبی شهریار بود و موضعگیریهای سیاسی او چندان به چشم نمیآمد، به عبارتی شهریار جوان زیر سایه بزرگانی چون بهار و مشاهیری چون عارف و عشقی، چندان عرض اندام نمیتوانست. ارسال به دوستان
شهریار و زبان ترکی
رضا شیبانی: شعر ترکی با لهجه آذربایجانی، یعنی گویشی که در آذربایجان و آن سوی ارس رایج است، با شهریار آغاز شد. نه به این جهت که پیش از او کسی به ترکی شعر نگفته است، قطعا شاعرانی مثل فضولی و صراف و... و نیز شاعران ترکیه بودهاند اما اولا چنانکه شاعران ترکیه از نامشان پیداست، به لهجهای دیگر سرودهاند که هیچ ارتباطی از نظر معیار زبانی با ترکی- آذری ندارد (هرچند همین ادبیات تحت تاثیر مطلق فرهنگ ایرانی است و میبینید همین زبان ترکی استانبولی امروز پس از یک عمر فارسیزدایی و ایرانگریزی، هنوز هم انباشته از لغات فارسی و نشانگان فرهنگی ایرانی است) و ثانیا حتی شاعران کاملا ایرانی مثل فضولی که قرنها پیش به ترکی شعر گفتهاند، زبانشان به لحاظ دستور زبان، کاملا ترکی نیست و حتی قواعد دستوری فارسی بر شعر آنها حکومت میکند. چنانکه میگویند و درست میگویند که تا شعر فضولی به آخر بیت نرسیده و فعلی ترکی در آن ظاهر نشده باشد، نمیتوان تشخیص داد که به فارسی است یا به ترکی: ارسال به دوستان
شهریار و پانترکیسم
در ۱۹۱۸ میلادی ترکگرایان در باکو، دولت مستعجلی تشکیل دادند و نام آن منطقه تاریخی را که همواره «آران» بود جعل کرده و به آذربایجان تغییر دادند. پشت پرده این جمهوریت، یک جعل و تقلب شیطانی با اهداف فراتر از مرزهای آن جمهوری نهفته بود. قرار بود با نهادن نام آذربایجان بر آن منطقه، این شبهه تاریخی پیش آید که نیمه اصلی این آذربایجان در دست ایران اسیر است و باید آزاد شده و به مام وطن بازگردد؛ امری که مورد اعتراض میهندوستان ایرانی واقع میشود و شیخ محمد خیابانی در تبریز به این مساله اعتراض میکند و حتی پیشنهاد میدهد برای خنثی کردن این توطئه نام آذربایجان ایران به «آزادیستان» تغییر یابد؛ جنبشی که بعدها نیز به جنبش آزادیستان شهرت پیدا میکند. این توطئه آنچنان در آن دوران حساسیت نخبگان ایرانی را برمیانگیزد که حتی روزنامه «جنگل» متعلق به جنبش جنگل نیز به آن واکنش نشان میدهد: «تسمیه این اسم و عنوان آذربایجان دادن، بالاجبار خیال ما را متوجه به یکسری اسرار مهمه سیاسی که مدتهاست مطلعیم مینماید که انصافا نمیتوان در قبال این نکته لاقید ماند. اگر مقصود برادران قفقازی ما از اتخاذ این اسم ضمیمه کردن قفقاز به ایران است دیگر شترسواری که دولا دولا ندارد. یک دفعه بگویید قفقاز یکی از ممالک ایران چنانی که بود به همان اسامی که داشت». (روزنامه جنگل 23 ربیعالثانی 1336 قمری) ارسال به دوستان
شهریار و غائله آذربایجان
غائله آذربایجان هر چند در تاریخ به یک سال حکومت فرقه کمونیستی پیشهوری در آذربایجان اطلاق میشود اما در واقع شعاع تاریخی فراتر از آن دوره محدود را در بر میگیرد. این فرقه که 2 شاخصه مهم کمونیسم وابسته به شوروی و قومیتگرایی آذری را نمایندگی میکرد، بازخوردهای فراوانی در حوزه ادبیات نیز داشت. چنانکه رسم حزب کمونیست شوروی بود، این فرقه با ارعاب و تطمیع اهالی هنر و ادبیات برای خود کادر فرهنگی خاصی را پدید آورد، به نحوی که چهرههای بسیاری از روی اجبار یا احیانا فریبخوردگی، در خدمت آن در آمدند. در آن یک سال در تبریز، حکومت فرقه دست به ایجاد انجمنهای هنری بر مبنای ایدئولوژی خود زد. از جمله در حوزه شعر، محفل «شاعیرلر مجلسی» را پدید آورد که حتی از شعرهای این محفل کتابی چندصد صفحهای نیز به چاپ رسید که شاعران به شکلی بسیج شده و دیکته شده برای استالین و اهداف عجیب و غریب فرقه، شعر گفته بودند. در این اوضاع و احوال در میان هنرمندان آذربایجان، 2 چهره بسیار مهم بودند که با هنر خود، بار بزرگترین موضعگیریها علیه حکومت فرقه را بر دوش کشیدند؛ یکی هنرمند بزرگ آواز ایران، مرحوم اقبال آذر که اتفاقا در آن دوران رئیس بلدیه تبریز هم بود و دیگری شاعر بزرگ تاریخ کشورمان، مرحوم استاد شهریار. شهریار در آن سالها در تهران ساکن بود. چنانکه میدانید، نگاه و اندیشه شهریار به نوعی نزدیک به آزادیخواهان آذربایجان در دوران مشروطیت بود. آزادیخواهانی که چند شاخصه عمده داشتند؛ گرایش به اصلاحطلبی و تجدد و در همان حال دلبستگی به مذهب (برخلاف روشنفکران تهران که به دلیل وابستگی به محافل فراماسونری و بابی و بهایی، ضدیت و عناد با دین داشتند) و نیز ملیگرایی ویژه بیشتر در تقابل با دخالت 2 دولت روس و عثمانی. شهریار چنین مایههایی داشت و بویژه این افکار در اوان دوران شاعریاش که با مشروطه متقارن است به چشم میخورد. در غائله آذربایجان، ناگهان با یک فتنه مواجه میشویم. مسالهای به نام کمونیسم که در پی بهرهبرداری از خلأهای طبیعی یک جامعه سلطنتی با بیعدالتیهای موجود است و مسأله دیگر آتش قومیتگرایی که با بهانه قرار دادن زبان مادری و مسائل تعصبی، به دنبال فاصله انداختن میان تبریز و ایران است. شهریار هر دو مسأله را با شعر خود هدف قرار میدهد اما این ستیزه با کمونیسم و قومگرایی هرگز مانند دیگر شاعران، متعصبانه نیست و در آن یک نوع واقعبینی به چشم میخورد. به عبارت دیگر او چون آذربایجان را میشناخت و از بیعدالتیهایی که دستگاه مرکزگرا در حق آذربایجان روا داشته بود اطلاع داشت، قضیه را از ابعاد مختلف میبیند. حتی در این شعر که به شادانه فرار حکومت فرقه سروده است، با زیرکی و در قالب الفاظ، در عین حالی که کمونیسم را هجو میکند اما از آنان که در کشور ماندهاند و به ظلم به مردم ادامه خواهند داد (احتمالا فئودالها و دستگاه جور حکومت) با عبارت سندان یاد میکند: ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|