|
ارسال به دوستان
پرونده «وطنامروز»؛ چرا شکلگیری یک نظم نوین در جهان پساکرونایی فرصتی بالقوه برای ایران بهشمار میرود؟
نظام نوجهان
صادق فرامرزی- شروین طاهری: شیوع جهانی ویروس کرونا و تبدیل شدن آن به مهمترین متغیر جهانی در اعتباربخشی به نظامهای سیاسی باعث شده فرضیه جهان پساکرونا بهعنوان نمودی عینی از وضعیت نهایی قدرتهای سیاسی در مواجهه با این ویروس تبدیل به یکی از مهمترین مفروضهای سیاسی حال حاضر شود؛ امری که ورای نوع مواجهه فعلی دولتهای مختلف با این شیوع همگانی، نشان از تغییر در ساخت قدرت جهانی میدهد و میتوان از آن بهعنوان پیشزمینهای برای یک نظم متمایز جهانی یاد کرد. هر چند بهعلت ابهام نسبت به آینده و سناریوهای کنترل این ویروس و همچنین غالب بودن فضای رعب نسبت به پدیده مرموز ویروس کرونا نمیتوان چشم بر فقدان اعتبار علمی فرضیههای جاری بست اما متقابلا نیز نمیتوان از اثرگذاری روزافزون این متغیر جهانی براحتی عبور کرد.
شاید یکی از نخستین سطوحی که بتوان در زمینه جهان پساکرونا به آن چشم دوخت، انقلابی باشد که این ویروس نسبت به ناکارآمدی سیستم بهداشت و درمان در قدرتهای بزرگ پایهگذاری کرد و اثرات درازمدت آن در اقتصاد سیاسی میتواند به مثابه یک لحظه فروپاشی در برابر سیاستهای نئولیبرالیستی باشد. در همین زمینه کامیابی نسبی ایده «دولت قوی» در قیاس با ایده «دولت حداقلی» میتواند به مثابه یک مصداق ملموس در زمینه تحولاتی باشد که شیوع جهانی این ویروس بر اسکلت سیستمهای نئولیبرال سوار کرد. از همین جهت ثبات شرایط و عبور از مرحله بحرانی کرونا را میتوان آغازی بر نزاعهای نظری در مواجهه انتقادی با سیستمهای رفاهی و بویژه بهداشت و درمان موجود به حساب آورد.
با این اوصاف یکی از مهمترین سطوحی که در زمینه جهان پساکرونا میتوان از آن یاد کرد، فقدان اعتباری است که نظریههای مبتنی بر همگرایی بینالمللی بر آن استوار بودهاند. رشد و تقویت ناسیونالیسم و شیوع یک واگرایی نسبت به اتحادیه، ائتلاف و سازمانهای بینالمللی را میتوان از جمله مهمترین مصادیق این امر خواند. نوع نزاع کشورهای عضو اتحادیه اروپایی برای به یغما بردن ماسک و دستگاههای تنفسی، برخورد عجیب ایالات متحده با سازمان جهانی بهداشت و... را میتوان بهعنوان روشنترین شاهد مثالها در این زمینه به شمار آورد که نشان از شکافی عمیق در چالش میان واقعیت موجود و ارزشهای انتزاعی مفاهیمی همچون همگرایی بینالمللی داشت. فراگیری چالش گریز از مرکز و تلاش برای بازیابی هویت و ساخت قدرت سیاسی در ظرف دولت - ملت از جمله مهمترین چالشهایی است که جهان پساکرونایی را میتواند درگیر خود کند. فقدان مطلوبیت ایده و آرمان «جهانی شدن» در شرایطی که عمده کشورهای جهان پس از مواجهه با شیوع این ویروس از عدم استمداد بینالمللی رنج میبردند، میتواند تغییری غیرقابل انکار بر نقشه راه آینده دیپلماسی و تعاملات خارجی دولتها بهوجود آورد، تغییری که میتوان از آن بهعنوان مقدمه یک صورت مساله مهم با نام «دیپلماسی کرونایی» یاد کرد. تشریح و تبیین «دیپلماسی کرونایی» به مثابه یک واقعیت حادث شده و تبدیل کردن این تهدید به یک فرصت جهانی را میتوان در زمره مهمترین مباحث روز دانست.
نوع برخورد دولت ایالات متحده در مواجهه با بحران جهانی ویروس کرونا و تثبیت این فرض که این دولت در عین عطش به بهرهبرداری سیریناپذیر از مواهب رهبری جهان، میلی به پرداخت هیچ هزینهای برای آن ندارد را میتوان بهعنوان شاهد مثالی برای تغییر پیشفرض ذهنی از کدخدایی آمریکا در ایده و آرمان جهانی شدن دانست، مسالهای که در افقی نه چندان بلندمدت میتواند زمینهساز کاهش سرمایهگذاری دولتها در ائتلافها و سازمانهای جهانی موجود شود، در چنین فضایی میل به برجسته کردن ایدههای ناسیونالیستی از یکسو و ظرفیت تولد ائتلافهای جدید از سوی دیگر مهمترین میدانهای پیشروی دستگاه سیاست خارجی هر کشور به شمار میآید. مورد اختصاصی جمهوری اسلامی در جریان دیپلماسی کرونایی میتواند با منطقهای مواجه باشد که امید کمتری نسبت به مرکزیت (غرب) دوخته است و حتی شاید به دنبال تغییر مرکزیت خود از غرب به شرق خواهد بود. در همین زمینه بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار سال 96 با مردم آذربایجان شرقی مبنی بر اینکه «در سیاست خارجی، ترجیح شرق بر غرب، ترجیح همسایه بر دور، ترجیح ملتها و کشورهایی که با ما وجه مشترکی دارند بر دیگران، یکی از اولویتهای امروز ما است» را میتوان به مثابه یکی از نقشه راههای موجود بهحساب آورد.
تعریف جمهوری اسلامی در 3 ظرف «ایران به مثابه قدرتی تمدنی» در سطح کشورهای اسلامی، «ایران به مثابه قدرتی فرهنگی» در سطح کشورهایی که بخشی از ایران فرهنگی بهشمار میروند و «ایران به مثابه قدرتی در شرق» در سطح تعاملات با قدرتهای مستقر در مرکز و شرق آسیا همچون هند، چین و روسیه را میتوان طرحی اولیه برای بازترمیم قدرت دیپلماتیک کشورمان در شرایط حادث شده دانست. مغتنم شمردن تضعیف شدن ایده مرکزیت غرب در نظم جهانی و نیاز غیرقابل کتمان واحدهای مختلف بینالمللی برای یافتن متحدان جدید بشدت محدودیت زمانی دارد و عدم درک درست نسبت به آن میتواند این ظرفیت بالقوه را خنثی و حتی تبدیل به تهدیدی جدید در سایه نظم نامطلوب جدیدی کند.
***
اوراسیا: طلوع شرق بزرگ
سازمان همکاری شانگهای که کار خود را از سال 2001 آغاز کرده، نهتنها در کمتر از 2 دهه تبدیل به فراگیرترین پیمان بین دولتی در قاره آسیا شده، بلکه در اتحاد با اتحادیه اوراسیا با محوریت روسیه، شاکله مجموعه جغرافیایی جدید با عنوان اوراسیا (اروپا- آسیا) را تجسمی عینی بخشیده است. پیمان شانگهای به مرکزیت چین به عنوان دومین اقتصاد دنیا و فاتح بزرگترین چالش پساکرونا یعنی مبارزه با بیماری «کووید-19» همین حالا هم در بسیاری از عرصهها قدرتمندترین و بزرگترین اتحادیه منطقهای کره زمین محسوب میشود؛ از جمله مساحت، جمعیت، تولید ناخالص اعضا، تولید و مصرف انرژی و نیروی نظامی. همین حالا ببرهای خیزان اقتصادی جنوب شرقی آسیا به پیمان شانگهای پیوستهاند و چنانچه طبق برنامه قبلی کشورهای محوری شبه قاره هند (هندوستان و پاکستان) و خاورمیانه اسلامی (ایران و ترکیه) در آینده نزدیک به این پیمان ملحق شوند، در عمل مفهومی جدید در ژئوپلیتیک جهان پساکرونا شکل خواهد گرفت تحت عنوان «شرق بزرگ» که بدون تردید به استیلای 4 سدهای غرب پایان خواهد داد.
***
ایران، هارتلند جهان
ایران قطب مقتدر منطقهای از جهان است که به طور طبیعی بین دو هارتلند تئوریک و همچنین نظامی کره زمین قرار گرفته است: آسیای میانه در شمال و خلیجفارس در جنوب. به عبارت دیگر فلات ایران به همراه این دو پیوست تاریخی شمالی و جنوبی خود تشکیل یک هارتلند بزرگتر به عنوان قلب ژئوپلیتیک جهانی را میدهد. انقلاب اسلامی 1979 بعدی معنوی و نرمافزاری به این موقعیت سختافزاری در جهان معاصر افزود و در عین حال جایگاه محوری امپراتوریهای ایرانی و قلمروی فرهنگیشان را در گذشته به یاد جهانیان انداخت. تحولات و تقسیمات ژئوپلیتیک جهان پساکرونا، جایگاه ایران و حوزه نفوذش را در حد فاصل شرق و غرب و شمال و جنوب برجستهتر میکند و این فرصت را فراهم میآورد تا با زدودن آخرین بقایای استعمار غربی در دستگاه دیوانیاش، نقش محوری خود را در نظم جدید بازیابد.
***
اروپای پاره پاره
ماترک آنچه زمانی قاره اروپا خوانده میشد فاقد وحدت جغرافیایی بوده و به 6 حوزه مختلف تقسیم خواهد شد. کشورهای همین حوزههای چندپاره هم با معضل تجزیهطلبی و جنگهای منطقهای دست و پنجه نرم میکنند:
جزایر بریتانیا، اروپای لاتین و مدیترانهای، اروپای شمالی و مرکزی، اروپای شرقی، اوراسیای غربی، آناتولی
ای یو آبزرور: کرونا ژئوپلیتیک جدیدی در اروپا به وجود میآورد.
گلوبال ریسرچ: 500 میلیون شهروند اتحادیه اروپایی از خود میپرسند این اتحاد در مواجهه با واگیر بزرگ برای آنها چه کرده است؟
یورو نیوز: اعضای شاخص اتحادیه اروپایی بر سر نحوه مواجهه با بحران اقتصادی ناشی از کرونا در مقابل هم صفبندی کردهاند.
ووکس: اتحادیه اروپایی دیگر تحمل یک بحران اقتصادی دیگر در دوران پساکرونا را نداشته و لاجرم فرو میپاشد.
***
جنگ ستارگان-2
برتری فضایی و ماهوارهای غرب، علاوه بر امکان جاسوسی از کشورها به آمریکا و شرکایش مزیت سلطنت رسانهای را بخشیده بود. این برتری ماهوارهای حتی قبل از سر رسیدن ویروس کرونا هم به سرعت توسط شرقیها به چالش کشیده شده بود و امروز جهان در آستانه نخستین مواجهههای فضایی حقیقی در سپهر زمین است.
***
اینترنت آزاد علیه اینترنت آمریکایی
اینترنت در 3 دههای که از جهانی شدنش میگذرد، بدون سروصدا یک شبکه آنگلوساکسونی بود به مرکزیت کالیفرنیا که توسط 2 مرکز بزرگ در آمریکا و انگلیس رصد میشد. چین از یک دهه پیش با دیواری بزرگ، اینترنت خود را مستقل کرد. از کمی پیش از بحران کرونا، 2 موج تحول در فناوری از راه رسید که اینترنت را از انحصار آمریکا و شرکایش خارج میکند و ایده شبکههای مستقل با اتکا به فناوری کنترل دروازههای اطلاعات (بلاکچین) را عملی کرده است و در دهه آتی هر کشور یا مجموعه سیاسی یا اقتصادی میتواند اینترنت خاص خودش را داشته باشد.
***
یک ناتوی ویروسی
ترامپ تلاش داشت سازمان پیمان آتلانتیک شمالی را از اروپا به شمال آفریقا و غرب آسیا تعمیم دهد اما با این کار نهتنها از مزیت آن در شرق اروپا کاست، بلکه فرانسه و آلمان را به فکر ایجاد ائتلاف نظامی اروپایی جدید انداخت. حال در دوره پساکرونا، علاوه بر ویروس ترامپ (که عنوان جدید و مسخره ناتومی را برای آن برگزیده) ویروسهای جدیدی به جان مهمترین پیمان نظامی- امنیتی به جا مانده از قرن بیستم افتاده است.
***
سازمان ملل: بنی آدم اعضای یک پیکر نیستند
قبل از شیوع کرونا هم سازمان ملل به خاطر حقکشیها، ناتوانی در برقراری عدالت بینالمللی و حتی محدودیتهای اعمال شده از سوی دولت آمریکا برای کشورهای عضو (از جمله محدویت فیزیکی برای حضور نمایندگان ایران) اعتبار خود را از دست داده بود و به نظر میرسد در جهان پساکرونا، شاهد پررنگ شدن نقش مرجع سازمانهای قارهای یا منطقهای در مقابل UN باشیم. بحران واگیر بیماری «کووید-19» به منزله تیر خلاصی به نقش مورد ادعای سازمان ملل متحد (UN) به عنوان مدت 3 ربع قرن مبنی بر تعمیم و تقویت صلح جهانی و کمک به همه کشورهای عضو در عبور از بحرانهای بشری و سوانح طبیعی بود. حداکثر واکنش سازمان ملل به بزرگترین بحران جهانی در حافظه تاریخی زنده جامعه بشری 3 ماه پس از به رسمیت شناخته شدن شیوع جهانی کرونا توسط دبیرکل آن اتخاذ شد. آژانسهای زیرمجموعه این سازمان شامل فائو (غذا)، هو (بهداشت جهانی)، یونیسف (کودکان)، یورا (آوارگان) و ایاوام (مهاجرت) در تفاهمنامهای که 20 آوریل زیر نظر دفتر امور اضطراری این سازمان امضا کردند، مجموعا کمکهایی به میزان حداکثر 2 میلیارد دلار را برای کل کشورهای بحرانزده عضو سازمان ملل تصویب کردند. این را مقایسه کنید با بودجه اضطراری 3هزار میلیاردی دلاری آمریکا و 540 میلیارد یورویی اتحادیه اروپایی. قرنها چنین تبلیغ میشد که سازمان ملل، که مقر اصلی آن در خاک ایالاتمتحده است، محلی برای تصمیمگیری درباره صلاح کل بشریت است که بیت معروف سعدی شیرازی بر ورودی آن در نیویورک نقش بسته اما از هنگام افتادن بلای ویروس کرونا به جان بنی آدم، این سازمان که همیشه گوش به زنگ دخالت حقوق بشری، سیاسی و حتی نظامی در کشورهای جهان سومی است، هیچ حرکت معناداری برای مقابله با این اپیدمی بزرگ نکرد.
* فارین پالیسی:
آیا سازمان ملل از ویروس کرونا جان به در میبرد؟ در فقدان رهبری آمریکا، سازمان ملل برای ایفای نقشی در مواجهه با آنچه بزرگترین تهدید بشریت خوانده میشود در مانده است.
***
پل آسهآن
اتحادیه ملل آسیای جنوب شرقی متشکل از ببرهای خیزان اقتصادی این منطقه در دوران پساکرونا به دنبال ماهیتی مستقل از قطبهای بزرگ پیرامونش بویژه چین، آمریکا و استرالیا خواهد بود. در چنین شرایطی آسهآن پل شکلگیری پیمان فراپاسیفیک بین 3 قاره آسیا، اقیانوسیه و آمریکا خواهد بود.
***
پایان امپراتوری خطوط هوایی
کرونا تاج امپراتوری فراقارهای را از سر خطوط هوایی برداشت. حالا تقریبا تمام آنها در حال ورشکستگی هستند. از این پس با شرکتهای هوایی کوچکتر ملی و منطقهای با دامنه فعالیت کمتر و مسؤولیت بیشتر مواجه خواهیم بود.
***
قاره سیاه و سفید
کرونا برای آفریقا فرصتها و تهدیدهایی تواما به همراه میآورد که میتواند آینده آن را سفید یا سیاه کند.
+ آیا رشد اقتصادی بالای 5 درصدی فعلی در قاره سیاه مملو از منابع طبیعی ادامه مییابد و نیروی کار عمدتا جوان آن از واگیر بزرگ جان به در میبرند؟
- آیا بیثباتی بینالمللی در جهان چند قطبی پسا کرونا تشدید جنگهای داخلی و نزاعهای قومی و مذهبی در این قاره استعمار زده را به دنبال خواهد داشت؟
توجه به این نکته ضروری است که آفریقای امروز عملا به 4 حوزه جغرافیایی- اقتصادی-سیاسی تقسیم شده که شامل 4 اتحادیه گمرکی- اقتصادی شمالی، غربی، شرقی و جنوبی میشود.
***
آمریکای لاتین، آمریکای جایگزین
ویروس کرونا درست زمانی از راه رسید که ترامپ در جهت احیای هژمونی رو به افول ایالات متحده به دنبال ماجراجوییهای نظامی جدید در حیاط خلوت سابقش بود اما موج واگیر چنان شدید بود که دستگاه امنیتی و نظامی واشنگتن را دست کم به طور موقت به داخل آمریکا معطوف کرد. همزمان موفقیت کوبا در کنترل بیماری «کووید-19» و کمک نظام بهداشتی پیشرفته آن به دیگر کشورها، بار دیگر الگوی جایگزین «آمریکای سرمایهداری» را در میان ملتهای لاتین احیا کرد. در حالی که برخی قطبها و قارههای دنیا در نتیجه بحران جدید دچار واگرایی شدهاند، آمریکای جنوبی و مرکزی با میراث مشترک لاتین و سرخپوستی، بخت تبدیل شدن به یک مجموعه ژئوپلیتیک قدرتمند را دارد.
***
دیوار ترامپ وسط آمریکای شمالی
قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی موسوم به نفتا، 3 دهه پس از شکلگیری میان ایالات متحده، کانادا و مکزیک با سیاست دیوارکشی ترامپ، خود به مانعی بزرگ برای تجارت تبدیل شده است.
شعار «آمریکای بزرگ» ترامپ باعث اختلال در نفتا و همکاریهای مرزی 3 کشور اصلی آمریکای شمالی شده و وضعیت سیاسی آنها را نیز به واگرایی دوران پیش از نفتا بازگردانده به طوری که کاناداییها و مکزیکیها از ترس ترامپ، دولتهایی چپگرا روی کار آوردهاند. امروز مجددا شاهد یک جنگ مرزی بین ایالات متحده و مکزیک هستیم. بحران نفتی اخیر باعث افول مهمترین محور همکاریهای نفتا در زمینه انرژی شد.
***
تبعیدشدگانی در اعماق اقیانوسیه
استرالیا به عنوان بدنه اصلی خاک قارهای که میان اقیانوسهای آرام و هند پراکنده شده، تلاش دارد خود را به عنوان یک قطب جدید مطرح کند. در این راستا، این کشور مهاجرپذیر دچار دوگانگیهای مختلفی شده است. از یک سو به چین و هند و اقتصاد و نیروی کار عظیم آنها احتیاج دارد و از سوی دیگر از نظر سیاسی و هژمونیک وابسته به استعمار قدیم و جدید انگلیس و آمریکاست. بزرگترین بخت استرالیا میتوانست پیمان اقتصادی فرااقیانوسی (فرا پاسیفیک) بین کشورهای آسیای شرقی و جنوبی و آمریکای شمالی و جنوبی باشد اما با خروج ترامپ از این پیمان، اقیانوسیه کماکان مستعمرهای در انتهای دنیا باقی مانده است.
***
بریکس، چشم انداز جدید جهانی سازی
سازمان همکاریهای سیاسی، اقتصادی و منطقهای متشکل از 5 اقتصاد جهشیافته برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقایجنوبی که احتمالا ترکیه هم به آن اضافه خواهد شد، تبدیل به یکی از موتورهای سرمایهداری جهانی خواهد شد. ویژگی بریکس انگیزههای ضدغربی جدی کشورهای تشکیلدهنده آن است که این موضوع باعث نوعی اتحاد راهبردی بین اعضا میشود که مهمترین تفاوت این سازمان با گروه 7 کشور صنعتی یا گروه 20 خواهد بود. بریکس در واقع بدنه اصلی اتحادیه بزرگ شرقی (پیمان شانگهای) را به قارههای آفریقا و آمریکا پیوند میزند.
چین و روسیه، 2 رهبر و عضو شرقی بریکس، سازماندهی خوبی در مواجهه با کرونا داشتند که میتواند الگویی برای دوران جدید باشد. این سازمان با اختصاص یک میلیارد دلار کمک به آفریقای جنوبی برای مبارزه با واگیر بزرگ، رسما در دوران پساکرونایی اعلام وجود کرد.
***
ایالاتی متفرقتر از همیشه
ایالات متحده پساترامپ به اندازه کافی مشکل داشت، حالا آمریکای پساکرونا نهتنها بر اثر واگیر بزرگی که رتبه اول مرگومیر جهانی را به این کشور اختصاص داده بشدت درونگرا شده، بلکه حتی ممکن است دچار فروپاشی شود. اقتصاد آمریکا با وجود بحران ناشی از اپیدمی بزرگ که رکود 2008 را بازگردانده، باعث بیکاری گسترده شده و بازار آمریکا را 10 درصد کوچکتر کرده، هنوز بزرگترین اقتصاد دنیاست. همچنین پنتاگون در حال تلفیق با ناسا، کماکان قدرتمندترین نیروی نظامی کره زمین است. با این وجود ویروسی به کوچکی «سارس کوو 2019» ثابت کرد در جهان جدید بزرگترین بودن دیگر مزیت محسوب نمیشود، بلکه انعطاف با تحولات شتابان زمانه حیاتی است؛ انعطافی که ترامپ بویی از آن نبرده است. در نتیجه مبارزه ملی با کرونا که در چین باعث انسجام هر چه بیشتر شد، گسلهای میان ایالات آمریکا را بیشتر کرده و حالا فریاد تجزیه از هر دو ساحل شرقی و غربی، نیویورک و کالیفرنیا به گوش میرسد.
* کالیفرنیا
ثروتمندترین و مهاجرپذیرترین ایالت آمریکا با تاسیس نخستین سفارت خود در مسکو و اعلان منشور استقلال گامی مهم در جهت جدایی از نظام فدرال به مرکزیت واشنگتن برداشته است.
***
انقلاب انرژی، شوک به سرمایهداری جهانی
تعطیلی فراگیر پساکرونایی بویژه در کشورهای توسعهیافته و پرجمعیت باعث کاهش بیسابقه مصرف و طبیعتا تقاضای انرژی در جهان شده است. این باعث ایجاد بیسابقهترین بحران تولید نفت و گاز در 150 سال گذشته شد یعنی از زمان کشف و استخراج صنعتی این ذخایر فسیلی و استفاده از آنها به عنوان مهمترین منبع سوخت و تولید انرژی.
پیشبینی میشود بحران کرونا در تلفیق با احساس نیاز حیاتی بشر امروز به کاهش آلایندگیها، علاوه بر کاهش شدید استخراج ذخایر فسیلی زمین به جهشی 10 ساله طی یک سال در زمینه به کارگیری فناوریهای جدید تولید و مصرف انرژی بویژه با گرایش به انرژیهای تجدیدپذیر در طبیعت بینجامد.
بحران نفت از آن جهت اهمیت دارد که این ذخیره فسیلی طبیعی برای بیش از یک قرن، نقش خون سیاه استعمار نوین غربی به پرچمداری آمریکا و انگلیس و سپس سرمایهداری جهانی برخاسته از آن را ایفا میکرد که این روند علاوه بر اروپا و آمریکای شمالی، به ترتیب شوروی (اوراسیا) و آسیای شرق و جنوب شرقی (ژاپن، چین، هند، آسهآن) را هم به دایره مصرفکنندگان بزرگ این ذخیره فسیلی طبیعی اضافه کرد.
* بحران نفتی: کاهش شدید تقاضا و تولید
در چهارمین ماه واگیر کرونا در کره زمین، تقاضای جهانی نفت خام روزانه به میزان نزدیک به یکسوم یعنی 25 میلیون بشکه در روز کاهش پیدا کرد. (به نقل از Energy Aspects) این کمترین میزان تقاضای نفت از زمان جنگ خلیجفارس است یعنی دورانی که جمعیت کره زمین 2 میلیارد و 600 میلیون نفر کمتر از امروز بود (جمعیت زمین 2020: 7 میلیارد و 800 میلیون نفر).
در نتیجه در دوشنبه سیاه 2020 (دوم اردیبهشت 1399) برای نخستینبار در تاریخ بهای یک بشکه نفت به زیر منفی 36 دلار رسید.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|