|
ارسال به دوستان
درباره مجموعه شعر «عشق با فونت بولد هفتاد» سروده سیدعلی کاشفیخوانساری
چلهنشینی در حجاز مجازی
سودابه امینی : «عشق با فونت بولد هفتاد» سروده سیدعلی کاشفیخوانساری، هشتمین مجموعه از کتابهای شعر شباب است. این دفتر شامل 70 قطعه شعر در قالبهای سپید و آزاد است که برای نوجوانان گروه سنی 14+ سروده شده است. درونمایه شعرهای این کتاب در شعری سروده شاعر در صفحه بعد از شناسنامه آمده است: آلوده عشق و درد و خودآزاری/ مقهور غم و فراق و شب بیداری/ تنها و غریبم و غریقم، آری/ سیدعلی کاشفیخوانساری.
بازی زبانیای که شاعر در این شعر به کار برده نشانگر آن است که شاعر این کتاب بیش از آنکه به تخیل تصویری تکیه کند، از «تخیل زبانی» بهره میگیرد. در تمام شعرهای این دفتر، مخاطب با زبان شعر به عنوان عنصری پرجاذبه روبهرو است، همانگونه که از نام متفاوت این مجموعه نیز پیداست.
عشق و شعر نوجوان: عشق در شعر نوجوان مهجور مانده است و به همین دلیل کمتر شاعری برای این گروه سنی شعرهای عاشقانه میسراید. شاید بتوان گفت سر باز زدن از سرودن شعر عاشقانه برای نوجوانان یکی از دلایلی است که شاعران شعر نوجوان، به ورطه شعر کودک پرتاب میشوند. شاعری که عشق را از عواطف و هیجانات نوجوانی حذف میکند، برای انتخاب سوژه ناگزیر است سراغ مضامین شعر کودک برود. پیش از شعر شباب شاعرانی بودهاند که گاه و به صورت تک شعر عشق را در شعر نوجوان فراخواندهاند.
شعر شباب اما بنا دارد رویکردی تازه را برای شعر نوجوان بنا نهد. از منظر شاعر شعر شباب، نوجوان علاقهمند است مضامینی متفاوت از شعر کودک را در مسیر تجربه مطالعاتی خود ببیند. علاوه بر این، تصویرگری شعر در این کتابها نباید شبیه تصاویر کتابهای کودک باشد.
در این راستا سیدعلی کاشفی تلاشی برای وارد کردن عنصری به عنوان عنصر نوجوانی در شعر خود نکرده است. وی حتی پرسونای نوجوانی را برای خود انتخاب نمیکند، بلکه جهان خویشتن را با نوجوانان خواننده شعرش به اشتراک میگذارد. در هیچ یک از شعرهای این کتاب عناصری از زندگی نوجوان مشاهده نمیکنید. از منظر کاشفی، گاه نوجوان باید از جهان خود پا فراتر گذاشته و به جهان بزرگسالان سفر کند. از عشق سرودن در شعر کاشفیخوانساری البته با پاکیزهسرایی همراه است. او گاه از معشوقی که نیست سخن میگوید:
کاغذ هست/ خودکار هست/ خلوت است/ تو نیستی (ص 16)
رفتن، حق تو بود/ و عشق / تا قیامت/ در حسرت من/ درد خواهد کشید (ص 22)
در برخی از شعرها شاعر از واژه عشق بهره برده است:
بنویسید:/ «از عشق زایید/ به عشق پر گرفت/ از عشق سرود/ به عشق جان سپرد». (ص 59)
یا این شعر که نشان از شگفتزدگی آفرینشگر عشق دارد:
خدا/ مرغ عشق دستآموز میخواست/ اسب سرکشش شدم/ و از انبوه عاشقیام/ نفسش به شماره افتاد. (ص 58)
شاعر در برخی شعرها پیوندی میان عشق و مرگ و عشق و دیوانگی برقرار میکند:
دیوانهای کنار پیادهرو/ معرکه ساخته بود/ و مردم/ مهربان و نامهربان/ از آن سوی کوچه ترس میرفتند/ حق داشتی بروی عزیز دلم/ عاشق همان دیوانهترین است. (ص 29)
گاه در این دفتر با ترکیبهایی تازه مواجه میشویم؛ ترکیبهایی که میان عشق و مرگ پیوند برقرار میکنند؛ ترکیبی چون «عشق مرگی» در شعر صفحه 31 نشانگر دیدگاه خاص شاعر نسبت به عشق است:
آهای یاکریم پشت پنجره!/ سلام؛ اما/ خوش آمدی/ برحذر باش هوای خانه را/ این «عشق مرگی»/ واگیر دارد.
سفیدخوانی: از منظر شعر شباب، نوجوان قدرت پردازش معانی، مفاهیم و تصاویر را دارد و هم از این رو است که شعرهای شباب سیدعلی کاشفیخوانساری سهم بیشتری برای اندیشه بر متن و سفیدخوانی توسط مخاطب قایل است. کاشفی در این مجموعه انتخاب نام برای شعرها را نیز بر عهده مخاطب مینهد:
شبی خواهد آمد/ سرخوش از عشق/ کاغذ سپیدی پیش چشم میگذارم/ و بیوساطت ضرباهنگ و کلام/ زیباترین سرود تاریخ را/ میآفرینم. (ص51)
حالا گذشت/ اما خودمانیم / از همان اولش هم/.../ بگذریم (ص64)
ارجاعات متنی: در بعضی شعرهای کتاب با نشانهها و ارجاعات متنی روبهرو هستیم. مخاطب باید برای درک یک قطعه شعر دانشی فراتر از متن داشته باشد تا بتواند با متن ارتباط برقرار کرده و مفهوم شعر را دریابد؛ گاه این سطح از دانش ادبی به تسلط نوجوان به ضربالمثلهای رایج بازمیگردد و گاه به رمانهایی که مناسب او هستند.
نگاه کنید به شعر صفحه 65: کبک اقبال من/ این روزها خروس میخواند/ که در ردهبندی دوروبریهای تو/ با شش پله صعود/ در جایگاه بیستوپنجم ایستادهام.
و نیز نگاه کنید به شعر ص 71: قصه شهرزاد که ناتمام ماند/ آن شرلی وَ جودی ابوت وَ پی پی جوراب بلند را / یک به یک خواندم/ با حنا به تماشای مزرعهها رفتم/ و آرزوهای بزرگ استلا را/ به تماشا نشستم/ آقای کتابفروش!/ حالا به نظر شما کدام کتاب را بردارم؟
در شعری که شاعر برای جد بزرگوارش حضرت فاطمه سلاماللهعلیها سروده است، میخوانیم:
پهلوی مادرم را، همه/ به گریه نشستهاند/ مادر رحیمهام/ آبلههای دل متروک مرا (ص30)
شعرصفحه 81 نیز از این دست است: آرش را تازگی دیدهای؟/ به جای کمان، قلوهسنگی در دست/ کودکی در زیتونزار/ که مرز بودن را چند متر آنسوتر/ ترسیم میکند.
ویژگی برخی شعرهایی که به آنها اشاره کردیم آن است که شاعر نشانههایی را از ۲ یا چند جغرافیا انتخاب کرده، با هم ترکیب میکند و مضمون و معنایی را که خود اراده کرده به مخاطب ارائه میدهد. شاعر آرش را از جغرافیای فرهنگی ایرانی انتخاب کرده و سنگ و زیتون را از عناصر کلامی نشانهشناسی شعر مقاومت و جغرافیای سیاسی و فرهنگی امروز فلسطین برگزیده است و این بار فراتر از مرزهای جغرافیایی رفته و از مرز بودن سخن میگوید.
شاعر با تماشای طبیعت مضامین ادبیات کهن را با زبانی نو به مخاطب یادآوری میکند:
باران/ شاید شعر سپیدی است/ و آسمان/ با واژههای خصوصی خود با زمین/ میسراید و/ فهمش نمیکنیم. (ص 44)
این شعر به نوعی ترجمه سخن بایزید بسطامی است که میفرماید: به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود چنان که پای به برف فرو شود به عشق فرو شدم.
این دسته از اشعار کتاب نشاندهنده آن است که شاعر «عشق با فونت بولد هفتاد» انتظار دارد مخاطب این شعرها سطح مطالعاتی گسترده داشته باشد. درک ارجاعات متنی در اشعار فوق نیازمند تجربه مطالعاتیای فراتر از سن نوجوانی اول است. کاشفی حتی تلاش نمیکند برای ارجاعات متنی زیرنویس بدهد. او به درک مخاطب از متن شعرها مطمئن است و شاید قصد دارد لذت شعرخوانی را با ارائه زیرنویس خدشهدار نکند.
نشانههای شخصی: در برخی شعرهای این دفتر با نشانههایی شخصی روبهرو هستیم. خواننده باید زندگی شاعر و دلبستگیهای او را بداند تا بتواند با شعر ارتباط برقرار کند. نگاه کنید به شعر صفحه 28 که برای شکور لطفی سروده شده بیهیچ زیرنویس و شرحی:
چرا شکور نباشم ؟/ عمرش اگر نپایید/ عمقش بیپایاب بود.
ایجاز در عشق با فونت بولد هفتاد: بهکارگیری صنعت بلاغی ایجاز در «عشق با فونت بولد هفتاد» بیش از هر صنعت شاعرانه دیگر نمود دارد. ایجاز در لغت به معنی کوتاه سخن گفتن، سخن کوتاه کردن، کوتاهگویی، خلاصهگویی بیان مقصود در کوتاهترین لفظ و کمترین عبارت است. در فرهنگ ادبیات فارسی دری آمده است: ایجاز از صناعات بلاغی است و چنان است که ترتیب معانی بر الفاظ افزون باشد.1 فرض شاعر «عشق با فونت بولد هفتاد» آن است که نوجوان به رشد کلامی رسیده و بیش از کودک قدرت پردازش معانی دارد. به همین دلیل در ایجاز و اختصار سخن میگوید. نگاه کنید به کوتاهترین شعرهای کتاب: عاشقم/ پس هستم (ص20) میبازم/ پس هستم.
(ص 38)
درباره کاربرد ایجاز در شعرها میتوان این انتظار را از شاعر داشت که در عین رعایت ایجاز شعرهای کوتاه را پرداخت کرده و از شکل ۲ سطری خارج کند. نگاه کنید به شعر صفحه 19.
و نیز نگاه کنید به شعر صفحه 76 که میتوانست در فضایی معنوی و عاطفی ادامه پیدا کند:
خیالت/ سبز پوشید و سبزم کرد.
رفتار شاعر با زبان را در شعرهای بالا مقایسه کنید با رفتار او با زبان در شعر صفحه 86. در این شعر شاعر به قصهگویی میپردازد و شعر خود را اینگونه آغاز میکند: یکی بود ملکهای بود/ یکی بود دیوونهای بود/ غیر از خدای مهربون / از قصه بین اونا/ هیچ کسی باخبر نبود...
استفاده از ادبیات وب: نوجوان امروز به خاطر شیوه زیست متفاوت از گذشته با کلمات تازهای روبهرو است؛ کلماتی که روزبهروز بر تعدادشان افزوده میشود و خود را به بیان شفاهی نوجوان تحمیل میکنند. بهکارگیری این گروه از واژگان در شعر کار سادهای نیست. کاشفی تلاش کرده در اشعار این دفتر از این دست واژگان استفاده کند:
مسیج (ص 14)، وبلاگ (ص25 و ص 63)، بلوتوث (ص 26)، فونت بولد هفتاد (عنوان کتاب و ص 84)، مموری (ص32)، مسنجر (ص33)، اینسرت، کلوزاپ، مدیوم، لانگ شات، اورشولدر، سوپرهشت، دیجیتال، پانوراما (ص43)، بازی سیمز دو (ص 55)، ایرانسل (ص 56)، صفحه وبگاه (ص 62)، بلاگفا (ص 70)، اساماس (ص 72)، میس یو (ص 72)، ولنتاین (ص 83).
میتوان گفت از ویژگیهای بارز این مجموعه استفاده از واژگان رایج در فضای وب است. این واژهها در میان نوجوانان امروز بسیار کاربردی است. با مرور اشعار کتاب درمییابیم که شاعر تلاش کرده با عواطف خود به این گروه از کلمات که خشک و بیروح هستند روح ببخشد.
کاریکلماتور: در عشق با فونت بولد هفتاد، شاعر با استفاده از زبان، معنی میآفریند. او در پی خلق تصویر ذهنی نیست. اگر چه تصویر ذهنی نیز آفریده است اما مهمترین عنصر معناآفرین در اختیار او کلمه و زبان است. اما در بهکارگیری زبان گاه به دام کلمات میافتد. نگاه کنید به شعر صفحه 74:
چشمهایت را دیدم/ دلم تا هندوستان وجود پرکشید/ شراره فتانی داشت/ هوایم به فرنگستان حیات سرکشید/ چشمهایت را بستی/ به چینِ هستی مقیم شدم/ رفتی/ دلم در حجازِ حقیقت به چله نشست.
در اینجا شعر به کاریکلماتور نزدیک شده است. نگاه کنید به این کاریکلماتور از «پرویز شاپور» در کتاب «پایین آمدن درخت از گربه»:
شب هنگام پرنده نگاهم را در چشمم محبوس میکنم.2 (ص31)
به زعم نگارنده این سطور رعایت مرز میان شعر و کاریکلماتور از این منظر مهم است که شکل شعر، عواطف شاعرانه را تحتالشعاع قرار ندهد. اگر قدرت عاطفه با قوت زبان شعر برابری کند، شباهت شعر به کاریکلماتور ایراد محسوب نمیشود. در کاریکلماتور این کلمات هستند که تخیل را میسازند و گاه خیال شاعر به واسطه کلمات از عاطفه پیشی میگیرد و متن را به یک معمای عاطفی تبدیل میکند، البته این معمای عاطفی زمانی رخ مینماید که مضمونی عاشقانه مدنظر شاعر باشد. مثل شعری که از سیدعلی کاشفی خواندیم.
در شعر ص 13 نیز با کاریکلماتور مواجهیم:
چشمهایت میگریخت/ پاهایت به دنبالش
در شعر ص 18 نیز به نوعی با کاریکلماتور روبهرو هستیم. ویژگی این شعر آن است که شاعر تمام بار مفهومی شعر را بر یک کلمه متمرکز کرده است و آن کلمه «میخواهم» است:
گفتی/ خوشبختیات را میخواهم/ سلامتی/ و شادیات را/ و من همه را تقدیم تو کردم.
طنز: طنز واژهای عربی است به معنی تمسخر و استهزا؛ در اصطلاح ادب به آن دسته از آثار ادبی اطلاق میشود که با دستمایه آیرونی و تهکم و طعنه به استهزا و نشان دادن عیبها، زشتیها، نادرستیها و مفاسد فرد و جامعه میپردازد.3
در برخی شعرهای کتاب «عشق با فونت بولد هفتاد» با پایان غافلگیرکننده و در برخی با طنز روبهرو هستیم:
باورتان نمیشود/ خانهای خوب و امن/ معشوقی با وفا/ روزگار موافقی دارم/ در دنیای بازی سیمز دو (ص55)
مولاجان!/ فدایتان!/ گفته باشم/ اگر تا همین غدیر/ اعجازی نفرمایید/ ایرانسل میخرم/ و با آن گوشی قدیمی/ به خود پیامک عاشقانه میزنم (ص 56)
در یک جمعبندی مختصر درمییابیم سهم عناصری چون زبان، عاطفه، اندیشه، خیال و موسیقی در «عشق با فونت بولد هفتاد» برابر نیست. زبان از مهمترین عناصری است که کاشفی در هشتمین دفتر از شعر شباب بر آن تکیه دارد. اندیشه و خیال در این شعرها در خدمت زبان هستند. دومین عنصر مهم در این مجموعه عنصر عاطفه است. سومین عنصر عنصر اندیشه و چهارمین عنصر عنصر خیال است؛ بدیهی است شاعر به دلیل استفاده از قالب سپید و آزاد از ظرفیتی خاص برای موسیقی شعر بهره برده است.
با نگاهی به آخرین شعر کتاب سخن خود را به پایان میبرم:
دختر خانم !/ اینقدر جلوی پنجره دلم/ ورجه ورجه نکن/ شعرت میکنم/ رسوا میشوی
----------------------
پینوشت
1- سیما داد/ فرهنگ اصطلاحات ادبی
2- پرویز شاپور/ پایین آمدن درخت از گربه
3- سیما داد/ فرهنگ اصطلاحات ادبی
ارسال به دوستان
نقد کتاب شعر طنز «ما کو تا اونا شیم؟» سروده «اکبر اکسیر»
چاپلین شعر ما
حمیدرضا شکارسری: چه خوب است شعری خودش، خودش را توضیح دهد! چه کسی از خود شاعر مناسبتر برای این توضیح؟ و «اکبر اکسیر» خود، شعرش را توضیح میدهد:
وظیفه شعر، اظهار همدردی/ وظیفه طنز، افشای حماقت است/ آقای بازپرس!
و پیداست این افشاگری بیخسارت و تاوان نیست!
***
اما طنز میتواند کدام حماقتها را افشا کند؟ افشای حماقت اشخاص حقیقی بدون اشاره به شخصیت حقوقی آنها هجو است اما «اکبر اکسیر» هجویهسرا نیست. طنز حتی صرفا افشاگر روابط بامزه الفاظ هم نیست اما «اکسیر» صرفا فکاههنویس هم نیست. او در شعرهای درخشانترش حماقت نسل بشر را به سخره میگیرد، بنابراین وقتی هم سیاسی و اجتماعی مینویسد گاهی انگار جایی دورتر را نشانه رفته است:
قبول دارم/ آقا کلاغه مرا در شکم مادر گذاشته بود/ سیاهی از لبانم پاک نمیشود پدر!
*
ملیحه میگوید: حالا وقت شعر است نه شیر/ شیر میشوم/ صف گاوهای جهان را بر هم میزنم
اما غالبا او افشاگر و منتقدی اجتماعی و سیاسی است. نکته اینجاست که او همچون هر طنازِ بیباکِ دیگری، ابایی از زدن به حساسترین نقاط ندارد:
سیاست مثل خاکبازی کودکان/ هنر ظریف کثیف شدن و کثیف کردن است
*
دم گرفتیم: / از خون جوانان وطن.../ به تهران که رسیدیم/ مشروطه تمام شده بود!
*
خزر را، دریای مازندران، گرگان/ کاسپین، آبسکون نوشتیم/ تقسیم بر پنج شد
این نقطهزنی دقیق البته گاه به ندرت، زیادی دقیق است! آنقدر دقیق که متن دچار صراحت میشود. البته هر شعر طنز اجتماعی و سیاسی بیتردید درجه یا درجاتی بیش از شعر غیرطنز دارای صراحت است. «اکسیر» اما خوشبختانه کمتر به این عارضه دچار شده است:
حالا رسیدهایم به خلیجفارس/ لطفا به زبان انگلیسی/ به آنهایی که عربی میدانند بگویید:/ این آب، نه خشک میشود نه تقسیم/ این آب، آب روی ماست!
اگر خصوصیت طنز را خنداندن و گریاندن همزمان مخاطب بدانیم، «اکسیر» استاد این کار است. طنز چنین است. انگار زهر و شهد آن باهم است و تلخ و شیرین آن نیز باهم معنا میشود:
عرفان پدر شد به خانهاش رفت/ ایثار هم به خانهاش رفت تا پدر شود/- پدرمان درآمد- /حالا نشستهایم و منتظریم/ تا نوههای عزیز/ با کالسکه بیایند/ و من و ملیحه را/ به سالمندان برسانند!
«اکبر اکسیر» برقراری تعادل بین خنده و گریه را خوب اجرا میکند و در اکثر اوقات با کمی چربشِ کفههای ترازوی شعر به سمت خنده، ماهیت و هویت طنز در متنهایش را حفظ میکند؛ طنزی گروتسک، سیاه و چاپلینی:
به من نگویید استاد! استاد لقب بازنشستههاست/ شاعران پیر هم که باشند/ از رده خارج نمیشوند/ مثل لغتنامه دهخدا/ آرام در گوشهای مینشینند/ و میشوند کتاب مرجع!
البته «چاپلین» گاهی رکیک میشد. وقتی بهرغم آن ظاهر مستعمل جنتلمنی، از فریب کودکی برای خوردن شیرینیاش ابا نداشت یا با همکاری فرزندخوانده معصومش، شیشه پنجرههای خانهها را میشکست و بلافاصله در کسوت شیشهبُر برای تعمیر آنها ظاهر میشد! این رکاکت اما در خدمت بیان واقعیتهای اجتماعی، شیرین و قابل تحمل و تأمل میشد. رکاکت در معدودی از اشعار «اکسیر» اما چنین نیست. رکیک است بدون اشاره به افقی وسیعتر.
هر وقت بحث ازدواج میشد/ پدر هندوانه را مثال میزد/ ما میخندیدیم/ و مادر از خجالت/ قرمز میشد!
و «اکبر اکسیر» استاد خودزنی است و از خویش و خانواده خویش برای خنداندن خوانندگان زیادی مایه میگذارد. از آن سو اما گاهی چنان جدی و عصا قورت داده میشود که مایههای طنز را در اثرش نابود میکند و شعر دیگر به هیچوجه شعر طنز نیست:
زیر قرص ماه به دنیا میآیند/ با قرص نان بزرگ میشوند/ با قرص برنج میمیرند/ بچههای ساده شالیکار!
اینجاست که دیگر تعادل اثر به سمت گریه مایل میشود. به گمان من «اکسیر» با مرور و تورق جدی آثارش میتواند مجموعهشعری غیر طنز و بسیار قابل تأمل فراهم آورد و هویتی تازه برای خود دست و پا کند. درست مثل بازیگرانی که برخلاف کاراکتر جاافتاده خود ناگهان در فیلمی کاملا متفاوت ظاهر میشوند و تواناییهای خود را در دیگر نقشها هم به رخ میکشند.
***
حالا چرا «ما کو تا اونا شیم؟»؟
این کتاب، شعرهایی به زبان ژاپنی نیست. «اکسیر» ما را به یک زندگی تازه فرا میخواند؛ یک زندگی مدرن که از نمادها و استعارههای کهنه در آن خبری نیست و اگر هم هست به درد هجو میخورد. یک زندگی مدرن درست مثل شعرش:
شاعران ما/ هزار سال از لب شیرین نوشتند/ هر چه فرهاد بود مرض قند گرفت/ شاعران ژاپن اما/ از ناوک مژگان/ سرنگ انسولین ساختند/ ما کو تا اونا شیم؟
ارسال به دوستان
نگاهی به کتاب «او یک ملت بود» نوشته محمدعلی صمدی
ژنرال اصلی خمینی
مهدی خدادادی: برابری یک انسان با یک ملت آن هم از کلام یک انسان کامل نظیر امام خمینی که هوای نفس در کلامش راهی نداشت، تعبیری گرانسنگ است؛ تعبیری که تنها و تنها برای یک نفر به کار برده شده است؛ شهید مظلوم دکتر سیدمحمد حسینیبهشتی. آری! ابعاد وجودی یک انسان میتواند آنقدر گسترده باشد که ارزش وجودی او با یک ملت برابری کند و وجود توانی با این ابعاد در یک فرد میتواند زمینهساز انقلابی در درون یک ملت باشد.
شهید بهشتی شهیدی است در اوج مظلومیت که شناخت از ابعاد وجودی او نه در عصر حضورش و نه حال، در عصر فقدانش حاصل نشد. محمدعلی صمدی، مستندنگار و پژوهشگر انقلاب اسلامی و دفاعمقدس زندگی این شهید عزیز و مظلوم را به عنوان سوژه کتاب «او یک ملت بود» برگزید تا در حد بضاعت و یاری قلمش درک اندکی از ابعاد وجودی این شخصیت مهم و تاثیرگذار انقلاب اسلامی و جهان اسلام را در جامعه تسری بخشد؛ شهیدی که در گزارش سفارت آمریکا 2 هفته قبل از خروج شاه از ایران «ریچارد کاتم» از ایشان با عنوان ژنرال اصلی خمینی یاد میکند و هدایت جنبش را کار او دانسته و شخصیتهای انقلابی دیگر را رهبران افتخاری دانسته و ابراز میدارد شکی وجود ندارد بهشتی و گروه او کار اصلی را انجام میدهند.
اثر محمدعلی صمدی به دلیل استناد به مدارک، تصاویر و بهرهگیری از تحقیقات میدانی و ارتباط با خانواده شخصیت قهرمان کتابش کاری با ارزش و ستودنی است. نویسنده با بهرهگیری از قالب خاطرهنویسی و زبان روایت اول شخص به روایت خاطراتی مفید و کمتر شنیده شده از زندگی این انسان بزرگ پرداخته است؛ خاطراتی که از زبان خود شهید، مادر، همسر، فرزندان و کسانی که وجود این شخصیت ناب را درک کردهاند، بیان شده و با الصاق هوشمندانه عکسهای مرتبط به خاطرات در صفحات زوج کتاب باعث جذب بیشتر مخاطبان میشود.
کتاب «او یک ملت بود» کتابی است که مطالعه آن در حال و اوضاع کنونی حاکم بر این مملکت به عامه مردم بویژه مسؤولان توصیه میشود.
«سفیر انگلیس گفت: ولی دولت آمریکا نمیتواند تا 2 ماه دیگر صبر کند.
به او گفتم: اینها خودشان میتوانند صبر کنند یا میتوانند صبر نکنند ولی ملت ما گفتند ما تصمیم را خودمان میگیریم و خودشان دارند میگیرند.
گفت: خیلی غیرواقعبینانه با مسائل سیاسی برخورد میکنید.
گفتم: همینجورهاست، ما قرار است آرمانطلبانه با مسائل برخورد کنیم. انقلاب ما انقلاب آرمانهاست، نه انقلاب تسلیم به واقعیتها. ما انقلاب کردیم که واقعیتها را عوض کنیم، نه اینکه واقعیتها را هرچه هست، بپذیریم.
صحبت از محاصره اقتصادی کرد.
گفتم: ما از همان اول قرارمان بر این بود که انقلاب پیش برود و ما همان نان و پنیر خودمان که توی همین مملکت به دست میآید، بخوریم. خدا هم در این دو ساله برکت داده است. مژده باد بر امام، تا الان محصول گندم ایران نسبت به سال گذشته بسیار عالیتر شده، انشاءالله سیاست ما بر این است که حتی اگر قرار شود، روزی همه مردم، نان خالی نوش جان کنند ولی با آمریکا بجنگند».
کتاب «او یک ملت بود» از مجموعه کتب یاران ناب به کوشش محمدعلی صمدی تهیه و توسط نشر یا زهرا(س) چاپ و سال 92 به بازار نشر ارائه شده است.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|