|
ارسال به دوستان
نگاهی به مجموعه شعر «تو را دوست دارم» سروده «جواد محقق»
راز و رمز غنچه و گل پشت شیشه شکسته دل
سودابه امینی: کتاب شعر شباب یک به شعرهای جواد محقق اختصاص یافته است. این کتاب شامل 32 شعر است که در قالب نو سروده شدهاند. مضامین دینی و انقلابی از عمدهترین مضامین کتاب محقق هستند. تاریخ چاپ این مجموعه تابستان 1399 بوده که در حال حاضر به چاپ دوم نیز رسیده است. جواد محقق شاعری است مجرب که بیش از 40 عنوان کتاب چاپشده دارد. وی در مقدمه کتاب «تو را دوست دارم» مینویسد: «در نوجوانی به مطالعه و تحقیق و نوشتن و سرودن و معلمی علاقهمند شدم و هنوز هم در شصت و چند سالگی مدام میخوانم و مینویسم و درس میدهم و سفر میکنم و محضر بزرگان علم و ادب و هنر را غنیمت میشمارم». از جمله شعرهای دلنشین کتاب «تو را دوست دارم» شعری با همین عنوان است که در ابتدای کتاب به آن میرسیم. جواد محقق در اغلب شعرهای این کتاب از «اطناب هنری» بهره گرفته است.
* شعر انقلاب، نوجوان انقلابی
در دوران انقلاب اسلامی ایران و پس از آن در دوران جنگ ایران و عراق، تربیت نوجوانان، تعریف نوجوان در ادبیات را تحت تاثیر قرار داد. زیست انقلابی و مومنانه، شجاعت و سرسختی در مقابل دشمنان ایران عزیز، نوجوانانی جسور، دلاور و سرسخت را در آیینه شعر به رخ کشید.
نوجوان شعر جواد محقق در شعر شباب شماره یک دارای ویژگیهای خاصی است. او بچه رنج و صبر و درد است؛ بچهای که در نبرد و با نبرد، به بلوغ رسیده است. محقق با بچههای ماندگار جنگ اینگونه سخن میگوید: یادتان بخیر/ بچههای جنگ/ بچههای سنگر و صداقت و تفنگ/ بچههای در شب محاصره/ بیغذا و بیفشنگ/ یادتان بخیر/ بچههای تشنگی، گرسنگی/ بچههای شب شکسته در رکوع/ بچههای مثل آفتاب/ کرده از فراز خاکریزها طلوع/ .... (بچههای ماندگار؛ ص66)
در میان شعرهای کتاب «تو را دوست دارم» شعری میخوانیم با نام «دشمن خانگی». این شعر با دیگر شعرهای انقلابی کتاب تناسب دارد. از آنجا که میان شعر «دشمن خانگی» جواد محقق و «راز زندگی» قیصر امینپور، شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد، در این درنگ بر این ۲ شعر تمرکز میکنم.
* مناظره
مناظره در لغت به معنی «در امری با هم بحث و گفتوگو کردن» است. در شعر آن است که شاعر 2 طرف را برابر هم قرار دهد و آنها را بر سر موضوعی به گفتوگو وادار کند و در پایان یکی را بر سر دیگری غالب گرداند. مناظره منظوم در ادبیات فارسی شکل و قالب مخصوصی ندارد و در سرودن آن از بیشتر اقسام شعر استفاده شده است1.
در شعر نو نیمایی ظرفیتهای تازهای برای مناظره ایجاد شده است. یکی از مناظرههای موفق در کارنامه شعر نوجوان شعر «راز زندگی» سروده قیصر امینپور است. این شعر را با هم میخوانیم:
غنچه با دل گرفته گفت/ زندگی/ لب ز خنده بستن است/ گوشهای درون خود نشستن است/ گل به خنده گفت/ زندگی شکفتن است/ با زبان سبز راز گفتن است/ گفتوگوی غنچه و گل از درون باغچه/ باز هم به گوش میرسد/ تو چه فکر میکنی؟/ کدام یک درست گفتهاند؟/ من که فکر میکنم/ گل به راز زندگی اشاره کرده است/ هر چه باشد او گل است/ گل یکی دو پیرهن/ بیشتر ز غنچه پاره کرده است.
حال به مناظره «دشمن خانگی» توجه کنید:
شیشه با دل شکسته گفت:/ «من همیشه از حضور سنگ/ رنج بردهام/ من همیشه هم از او/ شکست خوردهام/ عمر من تمام میشود ولی/ تو، هنوز هم ادامه میدهی!»/ پنجره/ لبی به خنده باز کرد و گفت:/ «دشمنت همیشه سنگ بوده است!/ بینتان همیشه جنگ بوده است!/ تو خیال میکنی که سنگ کیست؟/ او غریبه نیست!/ سنگها هم از نژاد شیشهاند/ شیشهها و سنگها/ هر دو شاخههای یک درخت و ریشهاند!»/ پنجره ادامه داد:/ «قصه شما و سنگ نیست/ دشمن بزرگ ما/ همیشه خانگی است!/ شیشه جان! ندیدهای/ ارهها و تیشهها/ دستهایشان همیشه چوب بوده است؟!/ تو، خیال میکنی که نوع گفتوگویشان/ با من و درخت/ خوب بوده است؟!»(صص 18 و19)
ناصر خسرو این مفهوم را در شعر بسیار معروف «عقاب» به شیوایی مطرح کرده است. مرور شعر «عقاب» مخاطب را با کیفیت و چگونگی مناظره درونی عقاب با خویشتن آشنا میکند. ملاحظه کنید:
«روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
و اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه روی زمین زیر پر ماست
بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــیز
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفاپیشه چه برخاست
ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اینکه ز چوبست و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»
ملکالشعرای بهار هم در یکی از مستزادهای ماندگار خود، این مضمون را در بیان موضوعات عصر خود و ما و به احتمال زیاد آینده این ملک و ملت، به شیوایی و به نحو اثرگذاری مطرح کرده است. میفرماید: «این دود سیهفام که از بام وطن خاست، از ماست که بر ماست / وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست، از ماست که بر ماست»
دشمنی با خویشتن، که با پدرکشی و پسرکشی در تاریخ ایران هم تناسب نزدیک دارد، مضمون پر سابقهای است اما «راز زندگی» به آموختن از تجربه تاریخی و ملی توصیه میکند، در حالی که «دشمن خانگی» جواد محقق، در جستوجوی دشمن در خانه است؛ بیآنکه درنگ بر این مضمون را به گشایش پیروزمندانهای برساند با یک پرسش بدیهی از آن میگذرد؛ بر خلاف رویه دیگر سرایندگان که آیینهای در برابر آیینه مخاطب میگذارند و میگذرند.
با نگاهی به 2 شعر «راز زندگی» و «دشمن خانگی» به مشترکات و تفاوتهای این 2 پی میبریم؛ هر ۲ شعر نیمایی هستند و در یک وزن سروده شدهاند. درونمایه شعر «راز زندگی» معنی زندگی است و درونمایه شعر «دشمن خانگی» شناخت دوست و دشمن است.
با تامل در متن هر ۲ اثر درمییابیم که افق گفتوگو و افق تماشا در این ۲ شعر کاملا متفاوت است. یکی از تفاوتهای مهم در بهکارگیری ایجاز و اطناب است.
«اطناب» در لغت به معنی دراز گفتن، بسیار گفتن، پرگویی، تطویل کلام و مبالغه در آن به حدی است که از اقتضای تفهیم مقصود تجاوز کند. اطناب در بلاغت فارسی از مباحث علم معانی محسوب میشود2.
شاعران شعر نوجوان از انواع اطناب هنری برای زیباتر شدن و در عین حال گسترش جهان مخاطب بهره میگیرند.
جواد محقق درونمایه «دشمن خانگی» را گسترش داده است. راوی دخالتی در شعر ندارد و فقط بیانکننده گفتوگوهایی است که بین شیشه شکسته و پنجره رخ میدهد. قصد شاعر آن است که به صورت نمادین پیامی سیاسی را به نوجوان ارائه کند اما آیا مخاطبان شعر او همه از نوجوانان انقلابی هستند و اگر بتوان از شعر برداشتی عادی و غیرسیاسی کرد این شعر به بدبینی و منفینگری نزد مخاطب منجر نمیشود؟ بهکارگیری درونمایه دشمنشناسی بیآنکه نوجوان را به خودشناسی دعوت کنیم به حال مخاطب شعر مفید است؟ آیا مخاطب شعر میتواند نوجوان همه زمانها و همه مکانها باشد؟ اینها سوالهایی است که باید از شاعر پرسید. تلاش جواد محقق بر آن است که به شیشه، سنگ، پنجره؛ اره، تیشه و درخت شخصیت انسانی ببخشد اما وزن همه این عناصر در این مناظره یکی نیست. در واقع ۲ طرف گفتوگو شیشه و پنجره هستند؛ شیشهای که در اثر اصابت سنگ، دلشکسته است. او در گفتوگویی گلایهآمیز با پنجره سخن میگوید. پنجره که عاقلتر از شیشه مینماید او را نسبت به این نکته آگاه میکند که دشمن، خانگی است. مشخص نیست پنجره به چه دلیل داناتر از شیشه مینماید. یا بیان این نکته که دشمن خانگی است چه مشکلی از شیشه که حالا شکسته است حل میکند. نسبت شیشه، سنگ، پنجره، ارهها و تیشهها و درخت که هر یک نماد چیزی هستند (احیانا نماد انسانهای انقلابی و ضدانقلاب) با نوجوان مخاطب شعرهای کتاب شباب یک چیست؟ با نگاهی به تاریخ سرایش شعر درمییابیم که شاعر در سال 1367 این شعر را سروده است. سوال این است: آیا مخاطب نوجوان در سال 1367 نیازمند این هشدار بوده است و باید به او گفته میشد دشمن خانگی است؟ با درنگی بر بخش پایانی شعر درمییابیم پنجره عملا نمیتواند به واسطه این گفتوگو تغییری در زندگی شیشه ایجاد کند:
شیشه جان ندیدهای/ ارهها و تیشهها/ دستههایشان همیشه چوب بوده است؟!/ تو خیال میکنی که نوع گفتوگویشان/ با من و درخت/ خوب بوده است؟!» این مناظره بیش از آنکه مناظرهای امیدبخش باشد، گفتوگوی تلخی است که به نومیدی و بدبینی منجر میشود. هیچ یک از عناصری که به آنها شخصیت انسانی داده شده است برتر از دیگری نیستند. آنها همه در یک سطح هستند و امکان رشد یکدیگر را فراهم نمیآورند. هشداری که نسبت به دشمن خانگی داده میشود مخاطب را نیز سردرگم میکند.
در شعر «راز زندگی» قیصر از ۲ شخصیت در متن شعر بهره گرفته است اما در شعر «دشمن خانگی» جواد محقق از بیش از ۲ شخصیت استفاده کرده است. در شعر «راز زندگی» شاعر ۲ نوع گفتوگو را در شعر پیش میبرد، گفتوگوی غنچه و گل که نمادهایی از کودک (نوجوان) و والد هستند. در میانه شعر، امینپور از مخاطب شعر خود درباره راز زندگی سوال میکند. در واقع او به عنوان راوی و مشاهدهگر از غنچه و گل به عنوان 2 نماد استفاده میکند. و در مصراع «تو چه فکر میکنی» از کسوت راوی خارج میشود و خود به عنوان شخصیت مناظرهکننده وارد شعر میشود. طرف مقابل شاعر در این مناظره مخاطب شعر اوست. در لایه بعدی مناظرهای فرامتن این شعر رخ میدهد که یک طرف آن شاعر- مخاطب است و طرف دیگر آن هر کسی است که یکی دو پیراهن بیشتر - از طرف مقابل مناظره- پاره کرده باشد. امینپور در عین استفاده از صنعت تشخیص و شخصیت انسانی بخشیدن به غنچه و گل، 3 جهان موازی در شعر «راز زندگی» بنا نهاده است. در جهان متن و جهان فرامتن مناظرهها شکل میگیرند و سوالها مطرح میشوند و پاسخها داده میشوند. امینپور در شعر «راز زندگی» خود غنچه را نیز همچون رازی دیده است که با تجربه بیشتر، گلبرگهای خود را میگشاید و زیباییهای دیگرگونهای را نمایان میکند. در نهایت، «راز زندگی» در آن است که غنچه تبدیل به گل میشود. از دیدگاه دیگر گفتوگو میان «خود» و «خود» صورت میگیرد. من کهتر با من برتر سخن میگوید و پاسخ سوال خویش را میگیرد.
یکی از ویژگیهای شعر امینپور آن است که از نوجوان انتظار پرسشگری دارد. پرسشگری بنیان و اساس فکر کردن است. بنابراین شاعر فضای گفتوگوی متقابل (مناظره) را در شعر بر اساس اصل پرسشگری ایجاد کرده است تا فلسفه هستی را برای او بازنماید. او از مخاطب شعر خود میخواهد که به سوالی که در شعر طرح کرده پاسخ بدهد و درباره راز زندگی بیندیشد. امینپور این شعر را در نهایت ایجاز به پایان میبرد. یکی از نکات مهم این شعر دیدن فاصله میان کودک (بخوانید نوجوان) و بالغ؛ یا کودک (بخوانید نوجوان) و والد است. امینپور با ارجاع به ضربالمثل معروف «چند پیراهن پاره کردن» به نوجوان یادآوری میکند که به تجربه بزرگترها اعتنا کند. یکی از زیباییهای دیگر این شعر؛ ارجاعی است که به گریبان دریدن گل در شعر کهن پارسی داده میشود. نگاه کنید به این بیت از سعدی: وقتی دل سودایی میرفت به بستانها/ بیخویشتنم کردی بوی گل و ریحانها/ گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل/ با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها.... یا شعر: بوی گلهای چیده میآید/ خونم از دل به دیده میآید/ به تماشای غنچههای شهید/ گل گریبان دریده میآید.
اگرچه «گریبان دریدن گل» در ۲ شعر یادشده با «پیرهن پاره کردن گل» در شعر «راز زندگی» 3 مفهوم متفاوت را به ذهن میآورند اما با این همه، پیوند بین این مفاهیم از ارجاعات فرامتنی شعر راز زندگی است که در نهایت ایجاز و زیبایی به شعر قیصر امینپور افزوده است.
-------------------------------
پینوشت
1- فرهنگ اصطلاحات ادبی. سیما داد
2- فرهنگ اصطلاحات ادبی. سیما داد
ارسال به دوستان
درباره مجموعه شعر «میخانقاه» سروده «زهیر توکلی»
با عشق و مرگ
متین فردوسی: ترکیب شگفتانگیز، هنرمندانه و خلاقانه «میخانقاه» با یک تیر چند نشان میزند. هم میخانه را در ذهن تداعی میکند و هم خانقاه را میگوید. در ضمن به عنوان یک مجموعه شعر نقش یک عنصر پیرامتنی را بدرستی اجرا میکند و به خوانش و تاویل مخاطب جهت میبخشد. پیرامتن میآید تا مخاطب به هر راهی که میخواهد نرود و از خوانش مورد نظر شاعر فاصله نگیرد. این عملی مستبدانه است؟ چه باک؟ این رفتاری پیشامدرن است؟ چه باک؟
پس رباعیهای «زهیر توکلی» را با پیشزمینه میخوانیم؛ پیش زمینهای که نامهای بزرگی چون «خیام»، «مولانا» و «ابوسعید ابوالخیر» را درشت و سترگ به خاطر مخاطب میآورد. تاثیرپذیری «توکلی» در رباعیسرایی غیرقابل تردید است اما او خود در مضمونسازی به قدر کفایت استقلال خود را حفظ میکند و از حد فضاسازی مشابه فراتر نمیرود. این امر بیش از هر چیز حاصل زبانی است که شاعر برگزیده است و دکلماسیونی کهن را پیش چشم بازتولید و بهتر است بگویم بازسرایی میکند. اما باز هم چه باک؟ آنچه باعث سرایش رباعیهای «میخانقاه» شده است نه تنها دغدغه «خیام» و «مولانا» و «ابوسعید ابوالخیر» است و نه تنها دغدغه «زهیر توکلی» بلکه دغدغهای است همه زمانی و همه مکانی و قوالب سنتی و زبان کهنگرایانه بستر خوبی است برای بیان اینچنین دغدغههای ازلی و ابدی. این نه به آن معناست که انسان امروزی چنین دغدغهای ندارد بلکه برخورد عارفانه با مفاهیمی چون عشق و مرگ چندان مخاطبی ندارد. برخورد شاعر امروزین با عشق و مرگ برخوردی واقعگرایانه است و نه حقیقتگرایانه. «زهیر» اما در همین امروز بیانگر حقیقت مرگ و عشق است یا میکوشد که چنین باشد و نه نمایشگر واقعیت عینی مرگ و عشق که جزو روزمرگیهای انسان امروزی شده است. شاید از این رو است که عرفانی پذیرا مرگ و عشق را شیرین ساخته است و تقریبا از تمام ابیات «میخانقاه» بوی سرمستی و فرح خاطر و آسودگی و آرامش به مشام میرسد. عرفان تنها موجب عشقاندیشی و مرگاندیشی نمیشود بلکه به تمام باعث عشق آگاهی و مرگ آگاهی میگردد و آگاهی موجب آرامش است.
زان سوی به جز سکوت پیغامی نیست
جز این گل سرخی که دهانش پیداست
البته میتوان در این مجموعه رباعیهایی با مضامینی چون نیایش، کربلا و عاشورا، شهید و شهادت و... را هم دید که در هر حال با فضاهای عارفانه کتاب در ارتباطی روشن قرار گرفتهاند.
***
ساختار در رباعیهای «میخانقاه» ساختاری فشرده و طولی است. «توکلی» همان احترامی را برای بیت اول رباعی قائل است که برای بیت دوم آن. لذا ضربه مضمونی در اکثر رباعیهای او به حداکثر میرسد، چرا که دارای زمینهسازی درستی است.
از سوی دیگر ساختار موسیقایی خاص رباعیها به قوت این ضربهها افزوده است. در ارتباط با این مدعا میتوان به بیش از 83 درصد از رباعیها اشاره کرد که مردفاند. استفاده از ردیف طبعا زنگ موسیقی شعر را بویژه در کنارهها پرصداتر و پرطنینتر میسازند و به تاثیر مضامین متن کمک شایانی میکنند.
چشمانم را به شعله دیگر گردان
رخسارم را خیس و معطر گردان
آمین گوی دو دست مشتاقم باش
دست آوردم بال به من برگردان
***
«میخانقاه» را میتوان حاصل دید درست شاعر به شعر امروز دانست. روزگار شتاب و سرعت. روزگار کمحوصلگی و بیحوصلگی مخاطب. روزگار کوتاهسرایی و کوتاهخوانی. اینها در کنار تعهد شاعری چون «زهیر توکلی» به سطحی نبودن و دغدغهمند بودن و در پی حقیقت جهان بودن، منجر به رباعیهایی میشود که مجبورمان میکنند بازخوانیشان کنیم بویژه به خاطر زبان و بیان کهنگرای آنها که از زبان و بیان روزمره شعر امروز آشناییزدایی کرده است. حتی اگر این آشناییزدایی و غریبهگردانی به قیمت تاثیرپذیری آشکار از شاعری بزرگ چون «خیام» باشد:
پیش از تو در این دیر مقامی بوده
مهتاب رخی دست به جامی بوده
میمیری و نیست چند پشت آن سوتر
یک تن که بداند ز تو نامی بوده...
«میخانقاه» را میتوان از شاخصترین و قابل تأملترین مجموعه رباعیهای این سالها دانست؛ قالبی که پس از دوران رونق خود در دهه 60 و فترت چند ساله پس از آن، امروز سرایش آن مجددا رایج شده است.
ارسال به دوستان
نقدی بر مجموعه شعر «بیتو نبودن» سروده «جواد شیخالاسلامی»
صورت و سیرتی صمیمی
حمیدرضا شکارسری: غزل در روزگار ما میتواند با ۲ رویکرد کلی سروده و منتشر شود. یکی سرایش به روال قدمایی و نوقدمایی و دیگری به روال نو. هیچکدام از این ۲ شیوه به خودی خود نه مثبت است نه منفی. هر کدام نیز ویژگیها و مختصات خود را دارند. یکی در پی لذتبخشی به مخاطب و به تفکر انداختن او از طریق مضامین بکر خویش است بدون آنکه به محور طولی خود بیندیشد و دیگری در پی همینها اما از طریق بیان کلیتی واحد در شعری به مثابه یک قطعه. یکی شاهبیتساز و دیگری به دور از استقلال ابیات. یکی با نگاهی کلینگر و دیگری با نگاهی جزءنگر.
در مجموعه غزل «بیتو نبودن» شاعر روالی نوقدمایی دارد. به بوطیقای غزل سنتی احترام میگذارد اما دایره واژگانی نو و نوع فضاسازی و تصویرپردازیاش منعکسکننده جهان امروز ما است. شاهبیت فراوان دارد اما شاهبیتها میتوانند به تنهایی به حیات خود ادامه دهند و ارتباطی ساختاری با باقی ابیات ندارند. وحدت فضایی ستودنی ابیات را کنار هم نگاه میدارد ولی غزل قابل کاهش و افزایش ابیات است.
«جواد شیخالاسلامی» با تکیه بر تخیلی ستودنی و بهکارگیری درست صور خیال در مضمونپردازی و تصویرآفرینی بسیار موفق عمل میکند. این خیالپردازی البته در کنار مراعاتالنظیری دقیق و سختگیرانه به خلق ابیاتی منجر شده است که انصافا غبطهبرانگیزند. استحکام و در عین حال لطافت این سطرها مدیون عاطفه سرشار موجود در متن است؛ عاطفهای که صورت و سیرتی صمیمی به شعر بخشیده است:
حیا به خرج بده با نگاه صحبت کن
به «دوستت دارم» یک بیان تازه بده
*
شب و روز من از نور تو روشن میشود، باری
تو خورشیدی- در این شک نیست- اما ماه من هستی
گاهی که ریزهکاریهای زبانی هم با این ابیات همراه میشود، نتیجه غنیتر و عمیقتر میشود. ابیاتی که از زبان استفادهای فرازبانی میبرد و بعضی اوقات به فاصلهگیری از متن هم میانجامد:
قدم میزنم در تو گاهی و گاهی
قدم در هوای تو را دوست دارم
*
این شعر نماینده یک بغض بزرگ است
یک صحبت معمولی و کوتاه فقط نیست
*
امیدوار به فردایم و سراسر شب
نوشتهام غزلی با «تو بازمیگردی»
***
کلیت این مجموعه غزل در ژانر عاشقانه سروده شدهاند؛ عاشقانههای لطیف و ملیحی که گاه زمینی و جسمانی و ناسوتی به نظر میرسند و گاه عارفانه و لاهوتی. در واقع هر گاه جزءنگری در تصاویر غلیظتر میشود، عشق در متن به خوانشی زمینی نزدیک میشود و هر گاه نگاه کل نگرتر میشود، عشق به تاویلی عارفانه متمایل میشود.
من عاشقت بودم، نمیگفتم... تو عاشقم بودی، نمیگفتی...
لعنت به این حجب و حیایی که ما را چنین از هم جدا کرده است...
*
تو دنیای منی، من دیشبم اینو بهت گفتم
مگه دل کندن از دنیا به این آسونیه؟ دنیا!
به شخصه هیچ تاویل عارفانهای از این ابیات نمیتوانم داشته باشم! اما در این ابیات:
چشم اگر بگشایی میبینی
همه جا دریا دریا دریاست
*
زمستان است اما من بهار دیگری دارم
که قدری دورتر از خود بهار دیگری دارم
خواه ناخواه کلیتی که در نامیدن و ذکر معشوق حس میشود زمینه را برای خوانش و تاویلهای عرفانی مساعد میکند، البته حضور همزمان این ۲ گونه برخورد با عشق در یک غزل واحد، مخاطب را دچار سردرگمی میکند که در تاریخ ادب فارسی مسبوق به سابقه است و طبقهبندی غزلها را به ۲ گروه کاملا مجزای عاشقانه و عارفانه تقریبا غیرممکن میسازد.
بعد از تمام این حرفها اما، مجموعه غزل «بیتو نبودن» را میتوان خواند و لذت برد، بدون اینکه به ژانربندی و رویکردهای تکنیکی آن پرداخت. خواندنی صرفا برای خواندن و نه لزوما برای خوانش و تاویل و نقد و تفسیر و تحلیل. خواندنی که شخصا آرزوی آن را دارم!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|