|
براتیپور
براتیپور از نسل شاعران معلم است و به همین اعتبار شاعری فروتن، بیتکلف، ساده و صمیمی. یکی از کارهای قابل ستایش او در عرصه شعر و ادبیات، توجه به بُعد اخلاقی، تعلیمی و آموزشی شعر است ارسال به دوستان
نگاهی اجمالی به زندگی و کارنامه ادبی شاعر پیشکسوت انقلاب «عباس براتیپور»
چهارشنبههای دوستداشتنی
راه باغ آرزو گم کردهام
بوی او را کوبه کو گم کردهام
شاخ عریانم که از جور خزان
برگ و بار و رنگ و بو گم کردهام
آسمان دیدهام ابری شده ست
آفتابی پیش رو گم کردهام
سوختم، اما نیاوردم به لب
عقده دل در گلو گم کردهام
دل که در آغوش جانم جای داشت
در خم گیسوی او گم کردهام
در خمار مستی و شوریدگی
هم پیاله، هم سبو گم کردهام
یافتم در خاک کویش آبرو
تا نگویی آبرو گم کردهام
با همه آشفتهحالی سرخوشم
خویش را در جستوجو گم کردهام 1
رضا اسماعیلی: استاد عباس براتیپور2 از شاعران نامآشنا، پیشکسوت و تاثیرگذار نسل اول انقلاب اسلامی است که اصطلاحا به شاعران دهه 60 معروف شدهاند؛ شاعری که بهرغم قرار گرفتن در هشتمین دهه عمر پربرکت خویش، همچنان حضوری بانشاط و فعال در عرصه فعالیتهای فرهنگی - ادبی دارد. وی از فردای پیروزی انقلاب تاکنون به واسطه مدیریت جلسات ادبی حوزه هنری که چهارشنبهها تشکیل میشد و اداره جلسات سالانه دیدار شاعران با رهبر انقلاب (به مدت 13 سال)، حضوری فعال و تاثیرگذار در عرصه شعر و ادبیات انقلاب اسلامی داشته است. وی بعد از جدایی و کنارهگیری گروهی از شاعران و هنرمندان از حوزه هنری در سال 66، همچنان به همکاری خود با این نهاد فرهنگی ادامه داد که این همکاری تا چندی پیش ادامه داشت. تاسیس کانون شاعران جانباز و برگزاری جلسات شعرخوانی و نقد ادبی در این کانون به مدت 7 سال، دبیری صفحات ادبی روزنامه رسالت با عنوان «گلشن راز» به مدت 21 سال، و عضویت در هیأتمدیره انجمن قلم از دیگر مسؤولیتهای براتیپور در طول سالیان بعد از انقلاب بوده است.
چهارشنبههای دوستداشتنی
بسیاری از شاعران جوان دیروز که امروز در وادی شعر و ادبیات از نام و نشانی ارجمند و شایسته برخوردارند، از شاگردان و دانشآموختگان مکتب شعری استاد براتیپور هستند.
چنانکه اشاره شد، استاد براتیپور بیش از ۲ دهه مسؤولیت جلسات نقد شعر حوزه هنری را بر عهده داشت؛ جلسات راهگشا و ارزشمندی که خروجی و برونداد آن هزاران شاعر توانمندی است که امروز در عرصه ادبیات معاصر برای خود جایگاهی درخور و شایسته دارند.
جلسات نقد شعر حوزه هنری که چهارشنبه هر هفته با حضور جمعی از مشتاقان و نوآموزان شعر، با مدیریت براتیپور در حوزه هنری برگزار میشد، جلساتی پربرکت و امیدآفرین بود. در این جلسات، علاوه بر شاعران جوان، تعدادی از استادان و نامآوران شعر انقلاب نیز به صورت افتخاری شرکت میکردند و به اغتنام فرصت، به ارائه مباحث نظری در حوزه شعر و خوانش جدیدترین سرودههای خویش میپرداختند.
به همت بلند جناب براتیپور، این چهارشنبههای دوستداشتنی به صورت مستمر بیش از ۲ دهه ادامه یافت. حضور پیر و پیشکسوتی چون براتیپور در مقام مسؤول و مدیر جلسه، شوق شرکت در این جلسات را برای شاعران نوآموز دوچندان میکرد. از دلایل موفقیت این جلسات – علاوه بر حضور معلمانه و پدرانه جناب براتیپور - نظم در برگزاری جلسات به صورت هفتگی، ارائه مباحث نظری به صورت پراکنده توسط استادان، شعرخوانی شاعران پیشکسوت و جوان و بیان نقاط قوت و ضعف اشعار در قالب نقد بود که این جلسات را به یک پایگاه تاثیرگذار ادبی تبدیل کرده بود. بیشک نسل شاعران امروز خاطرات بسیار شیرینی از آن «چهارشنبههای دوستداشتنی» دارند که برای بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی ادبیات انقلاب، ثبت و ضبط این خاطرات در قالب «تاریخ شفاهی»، به منظور هموار کردن مسیر بالندگی شعر انقلاب ضرورتی انکارناپذیر است.
ضرورت تدوین آنتولوژی و تاریخ شفاهی شعر انقلاب، دقیقهای است که رهبر معظم انقلاب نیز در دیداری که با مسؤولان دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری در سال 1392 داشتند، بر آن تاکید کردند. در این دیدار امین شعر انقلاب بر کلیدواژههایی چون برنامهریزی برای انتشار آثار مکتوب خوب در قالب محصولات هنری، توزیع فراگیر و روشمند محصولات تولیدشده، لزوم ترجمه آثار فاخر ادبیات انقلاب و مقاومت به زبانهای خارجی، وارد کردن ادبیات مقاومت و انقلاب به فضاهای دانشگاهی و ضرورت تجلیل از آثار باارزش و عناصر برجسته فعال در حوزه ادبیات مقاومت و انقلاب اسلامی تاکید کردند.
«براتیپور» به روایت «براتیپور»
استاد براتیپور درباره ورود خود به وادی ادبیات و دنیای شعر و شاعری میگوید: «در چهاردهمین روز اردیبهشت سال 1322 در تهران به عنوان سومین فرزند خانواده چشم به جهان سراسر روشنایی گشودم... دوران طفولیت را در دامان پرمهر و محبت مادر با ترانهها و زمزمههای اشعار باباطاهر و آنچه مادران برای به خواب بردن کودکان خود میخواندند سپری کردم... دوران دبستان را سپری و در اواخر دوران دبیرستان به شعر روی آوردم. اگرچه رشته ریاضی را برگزیده بودم ولی با اشعار سعدی و حافظ انس بیشتری داشتم. مشکلات مالی این اجازه را نداد که به دانشگاه راه یابم. لذا در آبانماه 1341 به استخدام نیروی هوایی درآمدم. یک سال بعد برای طی دوره آموزشی به کشور آمریکا اعزام و در رشته الکترونیک به تحصیل پرداختم. پس از یک سال و نیم اقامت در خارج به وطن بازگشتم. در سال 1346 به مشهد مقدس منتقل شدم. در مشهد فرصتی یافتم تا به انجمن ادبی فردوسی به ریاست مرحوم استاد عبدالعلی نگارنده با استادانی چون مرحوم احمد کمالپور، مرحوم غلامرضا قدسی و سایر شاعران بزرگوار آشنا شده و از محضر آنان بهرهمند شوم. اگرچه کار فنی با ذوق ادبی مغایر بود ولی از مطالعه و سرودن شعر غفلت نمیورزیدم... پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1360 به جمع شاعران حوزه هنری که آن زمان «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» بود راه یافتم و از محضر استاد فقید «مهرداد اوستا» و سایر شاعران ارجمند بهره بردم. حوزه هنری به سرپرستی حجتالاسلام جناب آقای زم، جایگاه مناسبی برای رشد و شکوفایی استعدادهای هنری و ادبی جوانان مستعد آن زمان بود و در زمینههای مختلف هنری توانست هنرمندان و شاعران موفقی را پرورش دهد. اردیبهشت سال 1372 با درجه سرهنگی بازنشسته شدم و از آن تاریخ مسؤولیت گروه شعر حوزه هنری را به عهده گرفتم. اگرچه پیش از این در سال 1367 مسؤولیت جلسات نقد و بررسی شعر حوزه هنری را عهدهدار بودم که این مسؤولیت تا زمان حال ادامه دارد. این جلسات روزهای چهارشنبه هر هفته پذیرای حضور شاعران است. مجموعه شعرهایی که از بنده به چاپ رسیده عبارتند از: «بهت نگاه»، «دل و دریا»، «گزیده ادبیات معاصر» و... . 2 مجموعه شعر دیگر با عنوان «آتشسواران» شامل سرودههای مربوط به دفاعمقدس و دیگری گزیده اشعار است که آماده چاپ است...» 3
جلسات نقد وبررسی حوزه هنری
براتیپور بیش از ۲ دهه مسؤولیت جلسات ادبی حوزه هنری را بر دوش داشته است. از آنجا که من نیز با افتخار چند بار توفیق حضور در این نشستها را پیدا کردهام، درباره دامنه تاثیرگذاری این جلسات در کشف و شناسایی شاعران جوان باید بگویم که این جلسات از معدود جلسات ادبی سالم و بیحاشیه بعد از انقلاب بود که شاعران شاخص و برجستهای را به جامعه ادبی معرفی کرد. استمرار ۲۰ ساله این جلسه ادبی نشانگر موفقیت استاد براتیپور در مدیریت آن است. بدونشک حضور شاعرانی از همه طیفهای ادبی در جلسات نقد و بررسی شعر حوزه هنری به خاطر حسن سلوک، روحیه پدرانه و سعهصدر بالای استاد براتیپور بود.
این جلسات یکی از منظمترین و پایدارترین نشستهای ادبی بعد از انقلاب بود که باعث رونق و پویایی شعر انقلاب و دفاعمقدس میشد. این میزان از اقبال و استقبال، به ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی استاد براتیپور برمیگردد که عاشقانه و بیهیچ چشمداشتی بهترین سالهای زندگیاش را وقف خدمت به شعر و ادبیات انقلاب کرد.
همنسل شاعران «دفاع مقدس»
وجه تمایز براتیپور با دیگر شاعران انقلاب اسلامی، تعلق خاطر شدید او به حوزه شعر دفاعمقدس و ایثار و شهادت – بویژه شعر جانباز - است. چنانکه خود بارها و بارها تاکید کرده است که «هنوز همنفس جانبازان هستم». دامنه و دایره این تعلق خاطر چنان گسترده است که به همه شعرهای او طعمی از ایثار و شهادت بخشیده است. نمونههای زیر گواه صادقی بر این ادعاست:
ماییم سروهای به خون خفته
ماییم لالههای گریبان چاک
رفتیم تا که باغ بماند سبز
رفتیم تا که عشق بماند پاک
*
یاران عاشق گذشتند، از مرز سرخ شهادت
بردند داغ فراقت تا وسعت لالهزاران
*
برخیز و بین تلاطم طوفان نوح را
هنگامه حماسه فتحالفتوح را
*
کولهباری که پیش ما ماندهست
یادگاریست که از تو جا ماندهست
آن تن پاک تر ز عطر نسیم
کس چه داند که در کجا مانده است
در میان هزارها گل سرخ
یا که در بین لالهها مانده است
چهره ماندگار و پیشکسوت ادبیات انقلاب که کارنامه پر و پیمانی در حوزه شعر ایثارگران و جانبازان دارد، درباره انگیزه ورود خود به این حوزه میگوید: «سالها پیش معاونت فرهنگی بنیاد جانبازان از من دعوت کرد آثار برخی شاعران جانباز را گردآوری کنم. هنگامی که کار آغاز شد، فهمیدم تعداد جانبازانی که شاعرند در حدی هست که کانون شعرای جانباز را تاسیس کنم. این کانون سال 74 تاسیس شد و ماحصل آن 2 مجموعه شعر بود. نخستین مجموعه شعر «با شقایقها، برادر» نام داشت که شامل اشعار 50 شاعر جانباز از جمله 5 غزل از رهبر معظم انقلاب بود و پس از آن «سرمستان وصال» منتشر شد که شامل 35 شعر از جانبازان و از جمله 3 غزل تازه رهبر معظم انقلاب بود. همچنین مجموعههایی به نامهای «کتیبه شکیب»، «سینای سبز عشق» و «در وادی حیرت» از شعرای دیگر درباره جانبازان منتشر کردیم که با تغییر مدیریت، واحدهای شعر و داستان تعطیل شد اما من همچنان با هنرمندان جانباز در ارتباط هستم».
این ویژگی ممتاز نشانگر آن است که براتیپور برخلاف بسیاری از شاعران روزگار ما که به اعتبار «موضوع» شاعر دفاعمقدس و پایداری شناخته میشوند، به اعتبار «موضع» و بر اساس اعتقاد و باوری که به انقلاب و ارزشهای نظام مقدس جمهوری اسلامی دارد در وادی شعر دفاعمقدس گام برمیدارد؛ شاعر آرمانخواه و متعهدی که پیش و بیش از آنکه به دنبال قافیهبازی و صورتسازی باشد، به دنبال آیینهسازی و حقیقتترازی است.
از شاعر متعهدی چون براتیپور که دانشآموخته مکتب بزرگانی چون سعدی، حافظ و مولاناست، انتظاری نیز جز این نمیرود که در روش و منش اعتقادی و سلوک دینی، چشم بر باطن و سیرت داشته باشد، نه بر ظاهر و صورت، و شعری بگوید برخاسته از بصیرت و حقیقت.
براتیپور و شعر آیینی
استاد براتیپور که مجموعه اشعار آیینی خود را در دفتری مستقل با عنوان «ارغوانیها» به چاپ سپرده است، در حوزه شعر دینی و آیینی نیز دیدگاههای قابل تاملی دارد. در ذهن و زبان این شاعر ولایی، «معرفت» مؤلفه اصلی شعر آیینی فاخر و ارجمند است، چنانکه در مصاحبهای که با سایت سازمان تبلیغات اسلامی در تاریخ 18 مهرماه 97 داشته است، در پاسخ به این سوال که شاعران آیینی چه مواردی را باید در ستایشگری اهلبیت (علیهمالسلام) رعایت کنند، با تاکید بر «معرفتافزایی» و رعایت «ادب و آداب عزاداری» میگوید: «بیشتر شاعران بُعد مرثیهسرایی را چنان بیان میکنند تا به هر نحوی که میتوانند اشک بگیرند. اغلب این مرثیهسراییها در شأن اباعبدالله(ع) نیست. در مقاتل معتبر میخوانیم که حضرت سیدالشهدا(ع) شب پیش از واقعه عاشورا به اهل بیتش گفت هنگام کشته شدن من بلند گریه نکنید، پیراهن چاک ندهید و اگر دشمن نزد شما آمد زیورآلاتتان را به زمین بریزید تا هر چه میخواهد بردارد و برود. در واقع حضرت امام حسین(ع) نمیخواستند دشمن شاد شوند. این نکته امروز هم صادق است که نباید به گونهای عزاداری کنیم که وهن به ساحت این بزرگان باشد. در یکی از تکایا یک بار دیدم که میگویند «زینب مضطر الوداع الوداع». معنی درست «مضطر» بیچاره است، در حالی که چنین تلقی و کاربرد الفاظ از سوی مداحان ما کار درستی نیست. آنها خاندان عصمت و خانواده امیرالمومنین(ع) هستند و به همین دلیل باید در انتخاب واژهها دقت کرد. امروز شعرهای عاشورایی زیادی سروده میشود که اغلب آنها سست است... شاعری که در رثای خاندان رسالت و امام حسین(ع) شعر میسراید، باید آشنایی کامل با موضوع داشته و مطالعه نسبتا غنی، عمیق و پر و پیمانی درباره فرهنگ اسلام و عاشورا کرده باشد. کتابهایی که درباره قیام عاشورا و حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران باوفایشان نوشته شده است، میتوانند در این بین به شاعر عاشورایی کمک شایانی کند. به گمانم قریحه شعری در زمینه شعر آیینی لازم است اما شرط کافی برای ورود به این حوزه نیست».
خالق مجموعه شعر«ارغوانیها» در طول سالهای شاعریاش به شعر دینی و آیینی تعلق خاطر خاصی داشته و همواره با خلق آثاری ارجمند و فاخر در مسیر زایندگی و بالندگی این جریان پویا گام برداشته است. غزل زیر یکی از انتظار سرودههای زیبای اوست:
ای در هوای تو جاری، عطر نسیم بهاران
آوای گرم کلامت، پیچیده در کوچهساران
در خانههای دل ما، عشق تو مأوا گزیدهست
شوق وصال تو بردهست، تاب از دل بیقراران
با مرغ غم همنواییم، در این کویر عطشخیز
ای ابر رحمت! به رقص آر، شولای بشکوه باران
یاران عاشق گذشتند از مرز سرخ شهادت
بردند داغ فراقت تا وسعت لالهزاران
آهنگ ماندن نداریم، با این غم خانمانسوز
دوران به کام کلاغان، آتش به جان هزاران
تا چند باید نشستن، در کُنج ویرانه غم؟!
تا چند باید ببینیم، بر گنجها نقش ماران!
خون دل از دیده جاریست مستضعفان جهان را
بر سینهشان زخم کاری از خنجر نابکاران
بر عرصه خون و شمشیر، چون پا نهی بهر پیکار
ریزند سر پیش پایت، از بیمِ جان تکسواران
در این غروب غمانگیز، در غربت زرد پاییز
کِی میرسد دستهامان بر شال سبز بهاران؟
پیداست کز ره میآیی، غمها ز دل میزدایی
آغوش خود میگشایی بر روی چشمانتظاران
شاعری در کسوت معلمی
براتیپور از نسل شاعران معلم است، و به همین اعتبار شاعری فروتن، بیتکلف، ساده و صمیمی. یکی از کارهای قابل ستایش او در عرصه شعر و ادبیات، توجه به بُعد اخلاقی، تعلیمی و آموزشی شعر است، زیرا شعر و شاعری برای او هدف نیست، بلکه ابزار و وسیلهای است برای ترویج آموزههای اخلاقی، دینی و انقلابی، و این از شاعری که پرورشیافته مکتب انقلاب و امام است، امری دور از انتظار نیست. به خاطر حشر و نشری که با براتیپور عزیز در طول سالهای گذشته داشتهام، از زبان ایشان بسیار شنیدهام که «شاعری، کار گِل نیست، کار دل است». شاعر باید با خلوص در این راه گام بردارد و هنرش را ارزان نفروشد. من این جملات را در مصاحبهای از ایشان خواندم که دوست دارم برای خودم تکرار کنم: «شاعر با دلش کار میکند. شاعر به خاطر سکه و صله و این حرفها شعر نمیگوید. ما آن موقع که جبهه میرفتیم و شعر میگفتیم برای دلمان بود. برای تعهدی که داشتیم میگفتیم. هیچ انتظاری هم نداشتیم. حالا که میخواهند قدردانی اینچنینی بکنند، من با یک بُعد آن بسیار مخالفم. از ابتدا میبینیم که یک تعداد خاصی شاعر هستند که هر وقت صحبت جوایز ادبی میشود به اینها تعلق میگیرد؛ پس بقیه چه؟ اینها مزد خودشان را گرفتهاند و دیگر طلبکار هم نیستند! اما آنها که نگرفتهاند و نخواستهاند که بگیرند، با خدا معامله کردهاند. با شهدا معامله کردهاند».
با آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت برای این استاد پیشکسوت شعر انقلاب، به عنوان حُسن ختام، مشام جانمان را با زمزمه غزل زیبای دیگری از ایشان گلبو میکنیم:
«پریده رنگ تر از آفتاب پاییزم
که در هوای مهآلود اشک میریزم
شکسته بال و پرم، تا مرا امان ندهی
ز من مخواه کزین آستانه برخیزم
شکوه روی تو خاموش کرده است مرا
وگرنه از غزل و از ترانه لبریزم
اسیر دست زمانم، ولی نمیدانم
چگونه از غم و درد زمانه بگریزم
مرا ز گریه یکریز دل امان ندهد
چراغ اشک به دروازه دل آویزم
طنین نغمه جانبخش توست در گوشم
هنوز سرخوش از آن نغمه دلانگیزم» 4
-----------------------------------
پانوشت
1 - عباس براتیپور، حماسههای همیشه، مؤلف: پرویز بیگی حبیبآبادی، جلد اول، تهران، صریر، چاپ اول، 1382
2 - عباسعلی براتیپور مشهور به عباس براتیپور 14 اردیبهشتماه سال ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید و در رشته ریاضی دیپلم گرفت. وی سال ۱۳۴۱ به استخدام نیروی هوایی درآمد و از اواخر دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و شاعری پرداخت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به حلقه شاعران حوزه هنری پیوست و به طور جدی به سرودن شعر در قالبهای سنتی ادب پارسی پرداخت. از آثار اوست:
بهت نگاه (حوزه هنری)، گزیده ادبیات معاصر (شماره ۲۴)، تا طلوع گل سرخ (تکا)، دل و دریا (سوره مهر)، آتشسواران (شعرهای دفاع مقدس)، ارغوانیها (شعرهای آیینی)، نقش مستوری، الفبای عشق
3 - خلوت انس، مؤلفان: مشفق کاشانی و رضا اسماعیلی، جلد دوم، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1388، صص 88 تا 92
4 - براتیپور، عباس، خلوت انس، مؤلفان: مشفق کاشانی و رضا اسماعیلی، جلد دوم، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1388، صص 91 و 92
ارسال به دوستان
علی میان ۲ حسین
سیدمجتبی طباطبایی: آنچه «فقط غلام حسین باش» را خواندنی میکند، روایت صریح و بیپرده «حسین غلام» است؛ حسین غلامی که از بیان شیطنتهای کودکی در عروسی تا بر زدن عامدانه کبوتر کفترباز تیر محل و عرض اندامش در مقابل او ابایی ندارد. همین نکته به روایت زندگی «حسین رفیعی» جان میدهد. روایتی که «حمید حسام» را دست به قلم میکند و پایش را به میدان نوشتنی باز میکند که خود در گردآوری مصاحبه آن نقشی نداشته است. حسام مسیر کتاب را اینگونه توصیف میکند:«یادداشتهای علی هاها، قلم را به جنبش درآورد و پای قطع شده راوی، راه را نشان داد؛ راهی که از علی هاها شروع میشد و به علی چیتسازیان ختم میشد؛ راه کربلا». بعد از این توصیف هر چه از کلیات کتاب بگویم شاخ و برگ است و اصل همانی است که نویسنده خود بدرستی به آن اشاره میکند.
حرف کتاب، حرف دلدادگی است و شاید بتوان از «دلیل» برای این دلدادگی چاره جست! آنِ حمید حسام را میتوان در روایتی که از «علی چیتسازیان» در کتاب «دلیل» میکند، یافت. بسان مصرعی از آن شعر معروف، «هر چیز که در جستن آنی، آنی». در این کتاب نیز زلف حسین رفیعی گره میخورد به فرمانده جوانی که او را دلداده و مرید خود میکند. جملهای که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده گفتوگوی راوی است با شهید علی چیتسازیان. «و من نمیدانستم این بچه بیقرار، قرار از کف من خواهد ربود و نمیدانستم او همان کسی است که خداوند سر راهم گذاشته تا امام حسین(ع) را نشانم بدهد. و چه میدانستم که او مراد خواهد شد و من مرید؛ مریدی که حاضر است برای مرادش جان بدهد. انگار این آدم، علم باطنخوانی داشت. از میان آن همه نیروی آموزشی، یکراست سراغ من آمد و پرسید: «اسم شما چیه اخوی؟ سینه سپر کردم و گفتم: «حسین غلام». با تعجب پرسید: «یعنی غلام فامیلی شماست؟» باز با همان غرور بازمانده از روزگار جاهلیت گفتم: «نه! فامیلی من رفیعی است! اما همه بچههای شهر، خاصه منطقه حصارخان به اسم حسین غلام میشناسندم». لبخندی زد که تا عمق جانم نشست و گفت: «فقط غلام حسین باش!»
کتاب، بهرغم یک پای نداشته راوی، توان خوبی برای دویدن صفحاتش دارد. حکایت شوخیها به همراه ترانهسراییهای گاه و بیگاه راوی چاشنی حال خوشی است که هنگام مطالعه کتاب به خواننده منتقل میشود؛ «رمضان مصباح، مثل من بچه دهات بود. قلق کار را میدانست. طناب را برداشت و نزدیک شد. آرام دستی سر حیوان که نفس نفس میزد، کشید. طناب را به دور گردنش انداخت. علی آقا گفت: «برای سلامتی این قهرمان، صلوات!» شیطنت کردم و گفتم: «برای رمضان یا قاطر؟!» علی آقا ابرو گره کرد. حرفی نزد اما فهمیدم برایم آشی در ذهنش پخت. گفت: «رمضان! قاطر را بده تحویل حسین، همه سوار تویوتا شوند. حسین باید پیاده بیاید». معمولا خاطرات رزمندگانی که در اطلاعات عملیات مشغول بودهاند به خودی خود جذاب است؛ خاطراتی که در سکوت و اغلب در دل شب رقم میخورد و همواره ناگفتههایی در بر دارد از ناشدنیها و ناممکنها. به همان شگفتی که «حسین غلام» میتواند «غلام حسین» شود. «اول خودم قلپ قلپ آب قمقمه را روی خاک ریختم. کسی اعتراض نکرد. من هم همین را میخواستم. وقتی مطمئن شدم کسی آب ندارد، گفتم: «گاهی در جنگ شرایط آنقدر بحرانی میشود که شما یاد کربلا میافتید و آفتاب برایتان روضه میخواند؛ آن وقت شما به جای قمقمه باید از سرچشمه زلال مکتب سیدالشهدا و اباالفضل العباس نوشیده باشی که کم نیاوری. حالا تمرین آن روزهاست». این همان راهی است که نویسنده در ابتدای کتاب آن را ترسیم میکند، «راه کربلا».
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|