|
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
صد رنگ جنگ
جیسون کال نماینده کنگره آمریکا گفت: ما اگر جنگی را محکوم میکنیم، باید همه جنگها را محکوم کنیم. یکی از مقامات عربستان ضمن اینکه به نوبت انگشتان پفکیاش را در دهان میگذاشت عرض کرد: فکر کرده ما گاویم. او پس از کشیدن یک چک ادامه داد: ولی خدایی عادت نشه براتون این دیگه بار آخره. این مقام عربستانی که اصرار داشت نامش فاش بشود از هزینههای بالای زندگی گلایه کرد و همانجایی که ایستاده بود نشست.
فعلا از طرف اسرائیل در این مورد بیانیهای صادر نشده است ولی آنها با پست پیشتاز یک چمدان برای آقای کال فرستاده و رویش نوشتهاند: خوش گذشت! برخی این اقدام را به معنای پایان عمر سیاسی آقای کال میدانند و برخی دیگر گمان میکنند آقای کال در کنکور قبول شده است.
درنهایت یکی دیگر از اعضای کنگره آمریکا در مورد کال گفت: مو تو ماست سفید راحت پیدا میشه. وی که از واکنش حضار به وجد آمده بود اضافه کرد: تازه بنی آدم اعضای یکدیگرند.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
چرا نعمتزاده نه؟
(سلام) ببین! فقط من نمیگما. نظر همه همینه. مدیرعامل ایرانخودرو رو برداشتن گذاشتن معاون خودرویی وزیر. (این خط نیست) خُب چرا؟ گیریم اون مدیرعامل، خوب، عالی، دست طلا، اصلاً دکتر. وقتی یه شرکت ماشینسازی رو نتونسته درست اداره کنه. (نه داداش) اونوقت چطور میتونه معاون وزیر صنعت باشه واسه همه شرکتهای ماشینسازی؟ (کجا میری؟)اونوقت میگن همش کار خودشون نیست. (بفرما) هست. نیست؟ (کجا؟) بعد از شیش – هفت ماه، آقای وزیر یادش اُفتاده که مدیرعامل عوض کنه. (بشین) اونم اینجور. هیچکدوم از وعدههاش هم که عملی نشد هِــچ. (این گوشه نداره) تازه ماشین گرونتر شد. کیفیتشم که... (استغفرالله) باجناق من خودش تو مجلس کار میکنه. زنگ زده بود به من میگفت مدیرعامل جدید ایرانخودرو، یکی از مدیرای قدیمی وزارت صنعت رو آورده کرده مشاور خودش. (با بوقش خریدی جوجو؟) اگر قرار بود همه مدیرهای وزارت و شرکتها سرجاشون بمونن و فقط رئیسجمهور عوض بشه. (چراغ قرمزه آهو) چرا همون نعمتزاده رو نذاشتن بمونه که چهل – پنجاه سال تجربه داشت. (بله دخترم!) خودشم شرکت مِرکت زیاد داشت. (یه ایستگاه مونده) حرفشم رو حساب همپیالگی قبول میکردن. (داداش درِت بازه) ببین! فقط من نمیگما. نظر همه همینه. همه بچههای خط رباط – شابدولعظیم همینو میگن.(سه راه سرگردون، جانمونی... تا میدون ایستگاه ندارماااا)
ارسال به دوستان
نامه ای به همسرم
بسم ربّ الرّحیم، و الرّحمان
خدمت همسر گرامی جان
با سلام و درود و تبریکِ
عیدهای خجسته شعبان
گفته بودی که سال نو شده است
باید اکنون دهم به خانه تکان
امر تو روی چشم من امّا
عارضم خدمت منوّرتان
کارها بین ما شود تقسیم
عادلانه و بر اساس توان
کار سنگین برعهده بنده
سهم سرکار قسمت آسان
مثل جارو و گردگیری از
در و دیوار و سقف و غیر از آن
آشپزخانه هم برای خودت
نظم دادی در آن به خرد و کلان
گر من آیم به آشپزخانه
هرچه چیدی به هم بریزمشان
گل فرش و پتو همیشه شود
آبیاری به دست کودکمان
گر بشوییم فرش را امروز
شده فردا دوباره مثل الان
زیر و پشت دراور و تخت و
مبل و غیره همیشه بوده نهان
فرض کن من تمیزشان کردم
کار این بخش را تمام بدان
این هم از کارهای خانه تکا...
...نی که آمد به نقطه پایان
نکنی باز غیبت من را
که فلانی کمک نکرد و فلان
ارسال به دوستان
زلنسکی خطاب به ناتو: هیچ کاری برای اوکراین نکردید/ نمی توانید با یک لیتر سوخت، یک لیتر خون ما را بخرید
مرخصی زلنسکی
اهل اوکراینم ولی در روزهای بی کسی
پس تو ای ناتوی ناکس کی به دادم می رسی
مانده شهرم زیر رگبار مصیبت های روس
قول دادی گردنش را میکِشی زیر پَسی!
چیزی از خاک وطن مانده که تقدیمش کنم؟
ماندهای وقتی که شد کل جهان روسی رَسی؟
من به چشمت یک هلو بودم ولی گندیده بود
وارنا را کرده ای گرداب بدبوی گَسی
جان من پایان بده بر این همه ترس و امید
خاک بر گورت کنم با این هواداری مصی!(علی نژاد)
موی من بور و دوچشمم آبی و خونم بنفش
دامنم چین دار و شیکّ و رُب دوشامْبرَم اطلسی
خستهام بس کن دگر آن ژست روی صحنه را
لطفا امضا کن بیایم چند روزی مرْخصی
ارسال به دوستان
درحالی که شرکتهای هواپیمایی به حذف پذیرایی در پروازهای داخلی ادامه میدهند یک مقام سازمان هواپیمایی از ضرورت پذیرایی در پروازهای بالای یک ساعت خبر داد
پذیرایی هوایی
میهماندار هواپیما پذیرایی چه شد؟
خسته ام اینجا و گفتی که در این جایی چه شد؟
میروم تا بیخیال غصه های خود شوم
کو زغال و منقل و قلیان نعنایی چه شد؟
قبل حرکت گفته بودی هرچه میخواهی بگو
در جوابم جمله هر چه بفرمایی چه شد؟
جرعه آبی بده تا که گلویی تر کنم
کو دلسترهای یخ، پس سینی چایی چه شد؟
پلکهایم نیمه باز و خواب میخواهد دلم
آن پتو همراه پخش شعر لالایی چه شد؟
معده و روده بهم پیچیده از این گشنگی
جوجه و مرغ و کباب و چنجه و ماهی چه شد؟
ناگهان آمد صدایی گفت کاپیتان چنین
نشنوم این جمله پس کو پذیرایی؟ چه شد؟
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|