|
گزارشگران گردنشکسته
چطوری اختاپوس؟!
درود به همه شما شنوندگان عزیز رادیو بیبیسی.
در کنار شما هستیم با یک گفتوگوی زنده دوستانه با پژمان، کارشناس و تحلیلگر سیاسی همیشگی و خوبمون.
- درود پژمان. نگرانی رو تو نگاه من قطعاً به وضوح میبینی. برامون از اوضاع دهشتناک کودکان اسرائیل بگو.
+ درود بر تو ژاله. همونطور که میدونی ارتباط ما تلفنی هست. من نگاهتو ندارم. ولی همیشه سگ چشماتو دوس داشتم. اوضاع کودکان اسرائیل اصلا خوب نیست ژاله. بیشتر ازم نپرس که بغض میکنم.
- باشه حتماً. اذیتت نمیکنم پژمان. فقط بهم بگو که تو هم شنیدی که بیشتر کشورهای خاورمیانه از فلسطین حمایت کردن؟ این شرایط رو چطور تحلیل میکنی؟
+ژاله سعی میکنم خیلی خلاصه موضعگیری کشورهای مختلف رو تشریح کنم برات.
ببین الان بیشتر کشورهای جهان رفتن سمت فلسطین و میخوان جنگ ادامه پیدا کنه تا بلکه غنیمت جنگی گیرشون بیاد. درحالیکه اگر منطقی نگاه کنن میبینن که اول فلسطین شروع کرد و همیشه به ما از بچگی میگفتن اونی که اول شروع کنه مقصره. یه عده هم میگن این اولین مبارزه جدی و قوی فلسطینه و اونی که اول شروع کرده اسرائیل بوده که ما خیلی سریع این فرضیه رو رد میکنیم چون مهمون حرمت داره. یادمه کوچیک بودیم مادرم میگفت اگه پسرعموت تو خونه ما زد تو سرت چون مهمونه تو نزنش ولی اگه تو خونه خودشون تو رو زد بزن پدرشو دربیار.
- نظرت بهطور خاص در مورد موضعگیری ایران چیه؟
+ موضع ایران رو با یه مثال برات توضیح میدم. تو خودت یه ایرانی هستی. موضع ایران با فرهنگ غنی و مهموندوستی ایرانی نمیخونه. یه زمانی اسرائیل اومد مهمون فلسطین شد. مهمونی خیلی قشنگ هست انرژیش خیلی مثبت هست. مهمون رو نباید راند. یک ایرانی در خونهاش همیشه بازه. ایران نباید چهره فرهنگی خودش رو در جهان با این موضعگیری خراب کنه.
- پژمان من با تو موافقم ولی به نظرم این مهمونی یه کم طولانی شده. بنده خودم اعتقادم این هست مهمون برکت هست اما این مهمونی منو یاد میزبانی از شوهرعمهام اردشیر میندازه. اینکه میدونستیم چه زمانی میاد خوب بود ولی اینکه نمیدونستیم کی گورشو گم میکنه یه کم اذیتمون میکرد.
خب بگذریم.
- پژمان بهنظرت این چرخش کشورهای جهان به سمت شرق نگرانکننده نیست؟
+ ببین این چرخش کوتاهمدت به سمت شرق بعد از سالها غربگرایی یک جور تنوع، تفریح یا حتی یک شوخی به حساب میآد. یادمه اون زمان که ایران بودم بچهها تو مدرسه به من میگفتن بگو دوچرخه و بعد از اینکه من میگفتم دوچرخه به من میگفتن سیبیل بابات میچرخه و خب این یک شوخی مرسوم بود و مهم نبود که سیبیل بابا به شرق میچرخد یا غرب. به هر حال رهبران باید حواسشون باشه که زیاد اونوری نچرخن که اگه زیاد بچرخن قولنج میکنن و اونموقع دیگه از کسی کاری برنمیآد.
- نظرت در مورد هند چیه؟ شنیدم از اسرائیل حمایت کرده.
+ بله درسته این حمایت اتفاق افتاد. واقعیت این هست که حمایت هند از اسرائیل یه نیروی ماورایی به صهیون میده ژاله. به فیلمهای هندی دقت کن. موزی که میتونه بعد از پرتاب تو هوا بچرخه و یک ارتش مسلح رو از پا دربیاره از قدرتنمایی هندیهاست. یا قلب پلاستیکی که از پنجره بیمارستان پرتاب میشه داخل اتاق عمل و تو قفسه سینه بیمار قرار میگیره و شروع به تپیدن میکنه، اسرائیل رو از هر تیم امدادگری بینیاز میکنه. پس ساده بهش نگاه نکن. هند یک کشور معمولی نیست. حمایت هند از اسرائیل دنیا رو تکون میده.
در واقع مهرههای حامی اسرائیل کمتعداد ولی پرقدرت هستند. یکسری کشورها با سکوت حمایت کردند. مثل مادری که با سکوت میخواد به بچههاش بگه بسه پدرسگها دیگه دعوا نکنید. اگر ادامه بدید شب به بابا میگم سیاه و کبودتون کنه. این سکوت به معنای دعوت به صلح و آشتی است.
یا ژاپنیها که رفتن جلوی سفارت اسرائیل در ژاپن دراز کشیدند روی آسفالت. خب این اصلاً چیز بدی نیست. ژاپنیها مردم پرتلاش و خستهای هستند. شاید این حرکت غیرارادی بوده و اونا دارن استراحت میکنند. یا شاید هم میخوان به اسرائیل بگن آنقدر پشت سر هم بمب نزنید کمی هم استراحت کنید تا بتوانید محکم تا آخر بایستید.
- نظرت در مورد اظهار نظرات مختلف سلبریتیهای ایران در فضای مجازی چیه؟
+ خب طبیعتاً سلبریتیهای صلحطلب استراتژی هوشمندانهای برای خاتمهدادن به جنگ پیش گرفتن. استوریکردن تبلیغات شامپو کافئینه و مام زیر بغل از ابتدای جنگ به معنی این هست که جنگ را تمام کنید و دوش بگیرید. خستگیها را از تن بیرون کنید و زندگی را از نو آغاز کنید. سلبریتیهای جنگطلب هم با انتشار تصاویر دلخراش خون و جنگ و مجروحان فلسطینی آتش جنگ رو شعلهورتر کردن. خب کی ضرر کرد؟ آفرین خودشون. چون خیلی از فالوئرهای دلنازک خودشون رو از دست دادن.
در آخر میخوام کل دنیا رو به آرامش دعوت کنم و به فلسطین و اسرائیل بگم دعوا نکنید و با هم دوست باشید و همدیگر را دوست بدارید. تا درودی دیگر بدرود.
ارسال به دوستان
السیبزمینیون
و اما بعد، تنی چند از حکام عرب را مفارقتی با سیبزمینی بود، شلغم و چغندر و جملگی خاکزیان نیز. آتش جنگ غزه فزونی یافته لیک شعلهیاری این پادشاهان فروهشت. حاکمانی که از جمله افتخاراتشان نشستن روی نشیمنگاه خویش در سنین ۲ سالگی بوده، پس نشستن را خوش آمده و خیال ایستادن روبهروی یاغی نکردند. ایشان را هوس مقاربت با آن رژیم خودخوانده و به زور و خون به پاخاسته بود؛ آن چنان که وزیر و وکیل میان خویش گسیل داشته و عکس یادگاری بگرفتند، چشم بر جنایات اسرائیل فروبسته و امید آغاز روابط در سر پروراندند. در عالم اخوت و انسانیت ممالک عرب آن به که به یاری بلد فلسطین و غزه بهپا خاسته و دشمن آن را از پا انداخته، دوستی او نخواسته و محل سگ نگذارندش. اما شکم حکام عرب چشم ایشان بسته و چارهاندیشی آن آمد که هیچ نگویند و هیچ نشنوند کانهو بز، بزی که کفن روانه غزه کرد.
پس از آن هیچ تکانی نخورند تا آب از آسیاب افتد و جنگ از تب و تاب، گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته. بیم آن کردند که اسرائیل ایشان را گوید: پخ! از بمب هستهای خوف کرده و تفنگ پلاستیکیاش بسترشان را نمدار نموده. نم که چه عرض کنیم! دریایی است. پس برادری حماس به هیچ جای خود نپنداشته و هنگام شنیدن ضجه مادر فلسطینی، کانال را عوض کرده و پنجاه و پنجمین تکرار الجومونگ را نگریستند. ایشان مال دنیا را گفتند: جانها فدای تو باد و گور بابای انسانیت. بشکه نفت را توتیای چشمان خود کرده و تنها زبان پول دانند، امید بر جنایتکاران گیتی بسته و گوشه چشمی به نوچههایش دارند، گویی جز آنان نبینند و داخل به پشم صورتشان باشند. سر در پای جامه خویش فروبرده و خاک از روی سیبزمینی آراستند و موشک کردند و کودک غزه را آواره خواستند. همو در هنگام خطر خود را به کوری زده و خویش را مبرا سازند. کل ترابالدنیا علی رئوسهم.
ارسال به دوستان
سلطان نان
خودش را توی ذهنش قهرمان کرد
تمام راهها را امتحان کرد
نکرده خویشتن را سکه پول
خودش را سکه یک تکه نان کرد
هزاران نان گرفت از نانوایی
توان نانوا را ناتوان کرد
ز نان کاخی زد و سلطان نان شد
بدون تاج در آن آشیان کرد
خوراک دام کرده نان ما را
خدایی با که این بازی توان کرد
شبی افتاد در چنگال قانون
به زندان رفت و روی از نان نهان کرد
ارسال به دوستان
واکنش دبیرکل سازمان ملل در برابر حمله صهیونیستها به بیمارستان غزه
یابو که نیستم!
دبیرکل سازمان ملل پس از شنیدن خبر بمباران وحشیانه صهیونیستها به بیمارستانهای غزه گفت: «وحشت کردم.» گفتنیاست در حال حاضر متخصصان امر ماساژ و رگگیری مشغول باز کردن رگهای گرفته شده ایشان بر اثر این واکنش سخت و شدید هستند.
اما ببینیم در لحظه شنیدن این خبر چه اتفاقاتی در سازمان ملل گذشته است.
(گوترش در حالی که تازه تردمیل را روشن کرده و پا روی آن میگذارد از خبر مطلع میشود. دستگاه را خاموش میکند و روی صندلی راکش ریلکس میکند.)
گوترش: لعنتیا. حس و حال ورزشم از آدم میگیرن
(معاونش در حالی که مشغول حولهکشیدن روی سر و صورت گوترش است): قربان به خودتون فشار نیارید. استرس واسهتون سمه.
گوترش: اون لیوان آب پرتقال رو بده فشارم افتاد.
(بعد از هورت اول لیوان را روی میز میگذارد و با لحنی عصبی): ما باید به این اقدام غیرانسانی یه واکنشی چیزی نشون بدیم. خوبیت نداره بدون واکنش.
معاون: قربان ولی هفته پیش یهبار محکوم کردیما!
گوترش: عه؟! خب پس.
(بقیه لیوان را سر میکشد): صدبار گفتم تامسون نگیرین، تامسونا فقط هیکل بزرگ کردن، مزه ندارن که... ولی بازم یه واکنش جدید لازمه.
معاون: خواستار حفاظت از کادر درمان بشیم؟
گوترش: نه اون هنوز زوده. بگو دولتها به غزه آب و غذا برسونن.
معاون: آخه قربان رژیم نمیگذاره. امکان ورود آب و غذا نیست.
گوترش: خب بگو فعلا آبمیوه و کیک برسونن.
معاون: نه قربان مشکل بسته بودن گذرگاههاست.
گوترش: اَه... هی استرس، استرس... یه لیوان بیدمشک و زعفرون بردار بیار ببینم چیکار باید کرد.
(گوترش در حین آروغ بعد شربت): راستی یونیسف چی؟ اون عکسالعملش چی بوده؟
معاون: قربان راجع به افزایش آمار کودکان کشته شده هشدار داده.
گوترش: پس ماهم باید «بار دیگر درخواستهای قبلی خود را برای آتشبس بشردوستانه اعلام کنیم» که جلو یونیسفیها ضایع نباشه.
معاون: چشم قربان، خبرش ارسال شد.
گوترش: به بچهها هم بگو گوترش یابو نیست. بهجای قائنات رفتن مادرید زعفرون گرفتن، فکر کردن من عطر و طعمش رو تشخیص نمیدم.
ارسال به دوستان
برو تا فالت نگیرم
ای صاحب فال با عرض پوزش باید عرض کنم که فال شما پوچ است. آن ده هزار ریالی که هم دادی شماره کارت بده حافظ برایت کارت به کارت میکند.
فیالحال چون سخاوت از ما تراوش میکند برایت مجانا تفألی میزنم.
ای صاحب فال!
بدان و آگاه باش که این ره که تو میروی به دستشویی عمومی سر کوچهتان هم ختم نمیشود.
اخیرا یک تیم آلمانی که اسمش در دهانم نمیچرخد بازیکن خود را به خاطر حمایت از فلسطین از تیم اخراج کرده است و تو دنبال آن هستی که چطور مالهکشی آن را انجام دهی، دستبردار و انجام مده چون جز ضایعشدگی خودت چیزی نثارت نمیشد.
استغفار کنید! از افکار پلید دست بردارید، تلفن همراه خود را بردارید و تمام استوری و پستهایی که درباره «ورزش سیاسی نیست» را پاک کنید، مخصوصا آن پستی که با شورت ورزشی صورتی گذاشته بودید و زیرش نوشته بودید «بگذارید یک ورزش دیگر برایمان بماند.» ولی خودمانیم یک پیادهروی یکدقیقهای از سرکوچه تا سوپر مارکتی را ورزش نمیگویند.
ای صاحب فال!
چون با تو سخن گفتن یاسین در گوش خر خواندن است و خوب میدانم ماله را نه تنها زمین نمیگذاری بلکه هر دفعه پر ملاتترش میکنید، برای جلوگیری از ضایعشدگی بهتر است در پستهای بعدی این را بنویسید «ورزش سیاسی نیست البته کمی تا قسمتی» قسمت اول را فونت بزرگ بولد شده و قسمت دوم را با فونت ریز و عادی بنویسید و چنانچه اتفاقی مشابه افتاد آن فونت ریز را بکنید در چشم و چالش تا بفهمد روی هوا حرف نمیزنید.
ای صاحب فال!
دیگر این طرفها پیدایت نشود اگر اینگونه نیات داشتی برو فال قهوه بگیر من و حافظ را درگیرش نکن.
ارسال به دوستان
جای داماد زندان نیست
همسر نازنینم، سلام
اکنون که این نامه را با چشمانی اشکبار مینویسم، دلم واقعاً برایت تنگ شده است. واقعاً تنگ شده استها، یکوقت فکر نکنی چون مهریهات را گذاشتهای اجرا و ۶ ماه است مرا به زندان انداختهای چشمانم اشکبار است، نه! دلم واقعاً برایت تنگ شده است.
مثلاً الان که زندان فرصت تفکر را به من هدیه داده است، میبینم آنموقعها که صورتم را چنگ میانداختی و موهایم را میکشیدی و با ماهیتابههایت کمرم را نشانه میرفتی، چقدر لحظات خوشی بودند و من الکی از وضعیت زندگی گلایه میکردم و برخلاف تصورات آنموقعام، اتّفاقاً زندگی همیشه میتواند بدتر از چیزی که فکر میکنیم بشود.
میدانم تأثیری ندارد، ولی اگر فعلاً بیخیال مهریهات شوی و دوباره مرا در کنار خود بپذیری، قطعاً از هیچچیز زندگی با تو گلایه نمیکنم؛ حتی اگر دوباره لوله جاروبرقی را در حالی که با آخرین توانش روشن است، در حلقم فرو کنی.
محبوبم! درست است که عصبانیت خیلی به تو میآید و بر جذابیتت میافزاید، ولی باور کن همانطور که شاعر به درستی میفرماید تو میکآپ نکنی هم کافیست تا اشاره کنی و من تمام داراییام را که شامل یک دستگاه موتور سیکلت، یک تخته فرش ماشینی و یک دستگاه گوشی اندروید چینی است، به پایت بریزم و به جان من نه، به جان آن خواهر عفریته... یعنی آن خواهر دلسوز و مهربانت، اصلاً نیازی به شکایت و دادگاه و مهریه و... نبود.
یادت میآید شب خواستگاری گفتی مهریه را کسی نداده و ایضاً کسی هم نگرفته و آن تعداد بالای سکه، صرفاً برای درآوردن چشم دخترخالههایت است و هیچ کاربرد قانونی دیگری ندارد؟ پس چرا من ۶ ماه است اینجایم؟ آیا این هم یکی از آن شوخیهای بسیار بانمک و خلاقانهات است؟ چون اگر شوخی است، من دیگر کمکم دارم میترسم و قضیه از حالت فان خارج شده است. لذا دیگر شوخی بس است و بیا مرا درآر که خدایی زندان کمر مرد را میشکند، چه برسد به من که بچه ژیگولی بیش نیستم.
قول میدهم به محض خروج از این سلول خاکستری، به نزدیکترین بانک در دسترس، دستبرد زده و مهریهات را بدهم.
زندانی ابدی قلبت؛ دوستدارت؛ شوهر محبوست.
ارسال به دوستان
صرافی عشق
من را که فرو رفتهام اندر گِل عشقت
رحمی بکن و راه بده داخل عشقت
مخ سوت کشید از رقم داغ مظنه
گفتی که شده شرط تو و شامل عشقت
هالتر زدهام بابت مهریه سرکار
سیکسپک شدم از جاذبه دمبل عشقت
تو طاق زدی قلب مرا با دو قران پول
اصلاً تو کجا که بشوم قابل عشقت!
صراف شدی در طلب سکه و مهرت
من بیخبر از باختن و غافل عشقت
رفتم درکه یا به درک فرق ندارد!
در بند شده سهم من از حاصل عشقت
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|