|
خط انقلاب تا آزادی و بالعکس؛ تاکسی
مصائب شاهنشاهیه
+ مسقیم؟
- کجا میری؟
+ مستقیم دیگه؟
- بپر بالا، حالا که نشستی، کجا میخوای بری؟
+ داداش گرفتی ما رو؟ مستقیم دیگه؟ هرجا گفتم هم پیادهام میکنی.
- برای کرایه میپرسم پسر خوب.
+ مگه فرقی هم میکنه؟ تا میدون آزادی میرم، کرایه تا اونجا چقدر هست؟
- نه، کل مسیر یکی هست کرایهاش. هیچ میدونستی اسم قدیم میدون آزادی چی بوده؟
+ هرچی بوده! حالا دیگه الان آزادیه.
- همین میدون آزادی زمان شاه ساخته شد. اینقدر پیشرفته بود که مهندسای آلمانی انگشت به دهن موندن. خودم شنیدم که میدون بزرگ ایالت باواریا رو از اینجا کپی کردن.
+ ایالت کجا؟ بیخیال جناب، ما رو دست ننداز. جای پدر من هستی!
- ایالت باواریا توی آلمانه، بایرنمونیخ برای همون ایالته. هیتلر از میدون آزادی خوشش اومده بود، دستور داد توی آلمان هم یکی بسازن.
+ هیتلر که برای جنگ جهانی دومه! یعنی زمان بابای محمدرضا شاه. احتمالا روحش دستور ساخت رو داده بود، نه؟
- آها، گفتی بابای محمدرضا شاه. میدونستی باباش همین دانشگاه پیام نورها رو ساخت و بعد انقلاب به اسم خودشون زدن؟ هیچ میدونستی؟ من خودم مدرک شیلاتم رو از واحد گُزقلعهاش گرفتم.
+ آقا گرفتی ما رو؟ همینجا پیاده میشم. کرایه هم با بارکد پرداخت کردم. بزن کنار آقا!
- گفتی بارکد؛ میدونستی ایده بارکد و بارکدخوان از کی بود؟
+ آقا بزن کنار دیگه اِ!
- دقیقا درست گفتی، برای شهبانو فرح بوده. مراقب موتوریها باش.
+ مستقیم؟
- کجا میری؟
+ میدون انقلاب.
- بپر بالا. به قیافهات میخوره دانشجو باشی. هیچ میدونستی اسم قدیم میدون انقلاب چی بوده؟ هیچ میدونستی اسم قبلی بلوار کشاورز چی بوده؟
+ حالا هر چی که بوده، الان دیگه نیست.
- نه، این حکومت بیخودی اسم خیابونها رو عوض میکنه. میخواد مردم قاطی کنن و به کارشون نرسن!
+ چهل پنجاه سالی هست عوض شدن. الان دیگه کسی اسم قدیمشون رو نمیدونه و مهم هم نیست زیاد.
- فکر کردی مهم نیست. دو هفته دیگه بیست و دو بهمنه و میان به شاه بد و بیراه میگن. باید دونست و آگاه شد.
+ همچین بیراه هم نمیگن. راستی چقدر باید کرایه بدم؟
- گفتی کرایه، میدونستی این کرایهها دیگه جوابگو نیست؟ کلی دنده بده و گاز و ترمز کن، آخرش یکی مثل شما گیرمون میاد.
+ ولش کن، با برنامه مخصوصش پرداخت کردم.
- هیچ میدونستی ایده اولیه اینترنت از کی بوده؟ میگن شاه ده درصد گوگل و آمازون رو خریده بود. فکرش رو بکن، ده درصد جنگلای آمازون!
+ بیخیال آقا، شما دیگه این حرف ها رو نزن. این آمازون که اون آمازون نیست. بعد اون موقع که اینترنت نبوده که بخواد گوگل و از این جور سایتها باشه!
- بهمون دروغ گفتن. من خودم عضو تیم ذخیرههای نوجوانان شاهین بودم. سوباسا هم اون موقع بود. کاپیتان تیم اصلی بود. آره آقا. خونش بالای میدون آزادی بود، چند بار براش غذا بردم خودم.
+ اون کارتون بود مرد! نکنه منظورت از بالای میدون آزادی، حلبیآباده؟
- اسمش حلبیآباد بود، خونههاش ویلایی بود. مستشارای آمریکایی اونجا مینشستن. نزدیک مهرآباد بوده دیگه!
+ ایستگاه کردی ما رو؟ حلبیآباد رو تا حالا سرچ کردی؟ اصلا این هیچی، شما چند سالت هست؟ به سنتون نمیخوره اینقدر پیر باشید.
- پیر چیه میگی برای خودت؟ فقط پنجاه سالمه و چکاپ سلامتیم هم تازه دادم. سالم و قوی! عین مرحوم تختی. گفتم تختی، میدونستی تختی خونش کجا بوده؟
+ ول کن آقا، ول کن. همین بغل بزنید کنار.
- راستی میدونستی اسم قبلی میدون آزادی چی بود؟
- مستقیم، مستقیم دو نفر.
+ برای دو نفر کرایه... اوه اوه، دوباره این یارو. ولش کن، پیاده بریم بهتره!
- اِ، شما دو نفر، هیچ میدونستید زمان شاه فضانورد داشتیم؟
+ آره، میدونیم، رئیسش هم اشرف پهلوی بوده، فقط این فضانوردی سوختش هروئین بوده، اون فضانوردی سوختش جامده.
ارسال به دوستان
بوی آزادی
آوردهاند در عنفوان سده چهاردهم شمسی پس از هجرت، حکومتی بر مُلک ایران بر اورنگ سلطنت جلوسیده بودند، پهلوی نام. گویند وجه تسمیه این اسمگذاری از آن باب بود که برای آنها رعیت جماعت به مثابه پهلوی یسارشان هم نبود. (العهده علی راوی)
نقل است آنها قریب به نیم قرن بر کلیه سرزمین حکم راندند و خر مراد را سوار بودند و به هر کاری که نیت میکردند، حتی گاهی هم بدون قصد و همانطور هِرتکی و از جهت خنده، با یک «هش»، سر خر را کج مینمودند و بدان سو گسیل میشدند. القصه مملکت بدینگونه پیش میرفت تا سنه ۱۳۵۷ که خر به سمسابی افتاد و بیرونروش پیدا کرد و دیگر به نیکی رکاب نمیداد. حتی روایت است شاه ایران فرتفرت پالان آن را تعویض میکرد ولی خر با یک عرعر (۲ بار) و جفتک عقربکی از نوع آخرین فن معبد شائولین، سواری نمیداد که نمیداد.
باری، این شد که شاه از برای تمدد و تمسک جستن و توسل به دامن کدخدا، مملکت را وانهاد و مقداری فرار کرد. نقل است قبل از رفتن، بختیار نامی را به عنوان نخستوزیر به جای خود گماشت و گفت: «این، اینجا گرو باشه تا ما یه دوری زده و بازگردیم» و در پاسخ بختیار که معتقد بود «این! برای اشیا استفاده میشه» گفت: «هر کسی اعتقادات خودش رِ داره».
گویند بختیار پس از رفتن شاه با زدن بشکن، البته از نوع زیرپوستی و صامت، در نطق خود اعلام کرد: «هی... علیرغم میل باطنیام من رئیس شدم» و در حالیکه داشت میگفت: «من مرغ توفانم» به علت در دسترس نبودن ادوات سوخت و ساز مورد نیاز از قبیل منقل و وافور، شارژش تمام و خاموش گشت و دیگر هیچ نگفت، البته نتوانست که بگوید؛ وگرنه بسی جهد میکرد.
خلاصه بختیار که البته برخی وی را «نوکر بیاختیار» هم نام نهادهاند، پس از تزریق بوق و برای محکمکاری کشیدن بوق و چند بوق دیگر، توپتوپ شده بود گفت: «فکر کردید من کم الکیام» و امر کرد تا فرودگاه را ببندند تا طیارهای نتواند بدانجا بیاید و حتی در کمال ناباوری از آنجا برود.
در تاریخ ذکر شده است مردم از آنجایی که چشم انتظار ورود رهبرشان بودند در جواب بختیار بعد از گفتن «برو بابا مرتیکه مافنگیِ شیرهای» شعار سر دادند: «وای به حالت بختیار، اگر امام فردا نیاد» بختیار که حسابی به خود ترسیده بود، لرزانلرزان گفت: «اَه همهاش پرید. داداشا! مِزاژ نمودم تا دورهمی شاد باشیم. من شگ کی باشم؟ اشلاً بفرما اینم شا... نه، چیزکلید» و سپس برای تعویض لباس خود خارج شد.
و این شد که در نهایت، فرودگاه با بوی گل سوسن و یاسمن به روی رهبر محبوب خلق باز شد و وی پس از سالها دوری و نفی بلد از خاک وطن به کشور بازگشت.
ارسال به دوستان
ما میریم آمپول بزنیم...
نفتکش انگلیسی قبل از ترکیدن چه گفت و چه شنید؟
بهگزارش المیادین، نفتکش انگلیسی که چند روز پیش توسط نیروهای مسلح یمن هدف قرار گرفت، حامل سوخت برای جنگندههای اسرائیلی بود و تازه دو کشتی انگلیسی و آمریکایی هم برای حفاظت، آن را همراهی میکردند. و باز بهگزارش همان المیادین مذکور، بهمحض نزدیک شدن نیروهای یمنی و شروع درگیری، هر دو کشتی حفاظتی شجاع متواری شده و نفتکش انگلیسی را با سرنوشتش تنها گذاشتند. گفتوگوی زیر آخرین مکالمات نفتکش انگلیسی با کشتیهای حفاظتی، قبل از ترکیدنش است:
نفتکش: فرزندان شجاع ملکه! بیدارین داداشا؟
محافظ انگلیسی: به گوشیم؛ کاری داشتی؟
نفتکش: داداش تا اینجای سفر خیلی خوش گذشت؛ گفتیم، خندیدیم. فقط الان داریم میرسیم به دریای سرخ. یکم خطریه، خواستم خیالم راحت باشه که حواستون جمعه.
محافظ انگلیسی: عه؟! داداش این چه حرفیه؟ اصلاً ملکه اون لحظات آخر عمرش، من رو کشید یه گوشهای و گفت: «حواستون خیلی به این نفتکشهای من باشه»؛ برو جلو خیالت تخت.
نفتکش: خب خیالم راحت شد. مطمئنم الان روح ملکه هم از اون دنیا نظارهگر ماست. بر و بچ آمریکایی! صدام رو دارید؟... الو... صدا میاد؟
محافظ آمریکایی: به گوشم؛ ببخشید، اینجا بچهها پارتی گرفتن، یکم باید بلندتر صحبت کنی.
نفتکش: آقا داریم میرسیم به دریای سرخ ها! میخوای موقتاً پارتی رو تعطیل کنی، بعد که رد شدیم، همه با هم جشن میگیریم.
محافظ آمریکایی: نترس عموجون. ما وسط پارتی هم حواسمون کاملا جمعه. یه موشکها و سامانههایی برای دفاع ازت بهمون دادن که اصلاً هیولا؛ خیالت تخت دایی.
نفتکش: خب پس شانس حسابی با ما یاره... اوه اوه! بچهها من دارم اخطار دریافت میکنم، چکار کنم؟
محافظ آمریکایی: یا لینکلن کبیر! ولش کن، جوابش رو نده.
نفتکش: چجوری جوابشون رو ندم؟ میان سمتمون خب.
محافظ آمریکایی: خب گوشی رو بده دست یکی از خدمه، بهشون بگه کاپیتان سر نمازه؛ قطعاً ول میکنن.
نفتکش: دیگه خیلی دیره، نیروهاشون دارن میان سمتمون؛ همون بمبهای هیولا رو پرتاب کن... عه؟! چرا داری دور میزنی کشتی آمریکایی؟
محافظ آمریکایی: داداش من دستشوییم گرفته، اینجا جلوی جمع خجالت میکشم. با اجازه برم همین آبراه پشتی کارم رو بکنم، میام.
نفتکش: عه؟! کشتی انگلیسی تو کجا میری؟
محافظ انگلیسی: نگاه! این دستشوییهای آبراه پشتی هم دوره، هم راهش تاریکه؛ منم با آمریکایی تا اونجا میرم که نترسه. تو مقاومت کن ما الان میایم.
نفتکش: پس روح ملکه چی؟
محافظ انگلیسی: ای تو روح ملکه!
روح ملکه از آن دنیا: آقا این نفتکش که دیگه کار من نبوده! چرا سرب داغشو تو حلق من میریزی؟ آاااااااااااااااا....
ارسال به دوستان
کار خودمونه
ترامپ میخواهد چکاره شود؟
اجازه! ما دوست داریم در آینده president شویم. از آنها که امضایشان شبیه نوار قلب نامیزان است. ددیمان میگوید در USA هر چقدر شیش بزنید، شانستان برای president شدن بیشتر است. مدیون هستید اگر فکر کنید ما از همکلاسی بایدن، خل و چلتر هستیم. تا حالا کسی روی دست بایدن بلند نشده است. او خرشانس است و با اشباح هم حرف میزند. ما میخواهیم در آینده، برجهای دوقلو را بترکانیم و سه هزار نفر را بفرستیم آن دنیا. چهار سال بعد هم به جای اینکه بگوییم کار خودشان بود، بگوییم کار خودمان بود و هارهار بخندیم. ما دوست داریم در زمان انتخابات هر چقدر ردصلاحیت شدیم، از رو نرویم و همه اسرار Country را بریزیم روی دایره. مثلا میگوییم 9 تریلیون دلار خرج کردیم و آدم کشتیم اما دوزار آبرو هم برایمان نماند. (نگران نباشید ما از بچگی میدانیم تریلیون چند تا صفر دارد.)
ما در آینده آنقدر مردم را surprise میکنیم که آخرش بفهمند بن لادن هم خودمان بودیم. دوست داریم همه مردم شاخ دربیاورند و دستهجمعی برویم جنگل بورل اینها. سیستر! در USA خیلی خر توی خر است و حتی اگر از تیمارستان هم تازه مرخص شده باشید، میتوانید president شوید. ما خیلی خوشحال هستیم که به قول ددی توی این خراب شده به دنیا آمدهایم.
ارسال به دوستان
کارگشای روزهای تیرهرأیی
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری
ای صاحب فال؛
از گیرکردن درون یک پیچ تاریخی خسته شدهای. تعدادی مزلّف برانداز در زندگیات داری که دلت میخواهد لافهایشان را درباره انتخابات، بپذیرد. اما بدان که دلت غلط میکند. اینها اگر حرف درست بلد بودند، همه ما ۲۲ بهمن پارسال ریغ رحمت را سر کشیده بودیم.
ولی امیدت را از دست نده و نگران نباش؛ اگر الکی رأی سیاه کنی، پسر صاحبخانه ما که تازه ارشدش را گرفته، نماینده میشود. آن وقت شاید برای تو هیچ گشایشی نباشد اما زندگی ما را از پهنا میگشاید و حتی شاید صاحبخانه آنقدر ذوقزده شود که بتوانیم خانه را از او بزخر کنیم.
حالا که تا اینجا آمدهای و دل به حضرت حافظ دادهای، شاید بخواهی بدانی نامزد اصلح کیست؛ پس به اندازه همین یک بیت و پولی که دادهای، تو را راه مینمایانم.
در این زمانه وانفسا که هر دلبندی نامزد نمایندگی شده، باید با آگاهی رأی داد و از طعن حسود و لعن دشمن خود را وارهاند. چرا که هر که بر سر راهت قرار میگیرد، یک نامزد بالقوه، کمانکشیده و در کمین است. پس نباید فریب هر نامزد را که در مترو جا برای دیگران خالی میکند، یا کرایه تاکسی دیگران را حساب میکند، خورد و باید دانست که در زمان تیرهحالی کدام نامزد کاری از ما خواهد گشود.
روزهای خوبی در انتظار توست. در تعرفه رای خود عدد 14729 را بنویس و به خدا توکل کن!
(بساطم رو گرو گرفته، گفته یا برایش تبلیغ کنم، یا میاندازدم بیرون. دمت گرم ای صاحب فال)
ارسال به دوستان
همه کار خودمان است
حرف است که توی دهنم در فوران است
با این همه نِت ورکِ مجازی چه نهان است؟!
ای مَردمِ در جهل! بدانید ترامپم!
آن شخص که آگاه به اسرار جهان است
ماندیم چه غمبار دران خاور وُسطی!
خالی بکنیدش که دگر قاتل جان است!
با داعش و النصره و القاعده و غیر
گردان ترور ساخته شد، این که عیان است
این قدر هزینه که شده، دود شده، وای!
کو هشت تریلون؟! که عجیبانه گران است
از آن شوی سپتامبر به این ور، همه از ماست
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟!
در کسب منافع، همگی خوب زرنگیم
این است حقیقت : همه کار خودمان است
ارسال به دوستان
گول
خوردهای از دیو گول و خوردهای از غول گول
خوردهای یک عمر بیش از درصد معمول گول
بارها شنگول گول از گرگ، توی قصه خورد
خوردهای اما تو صد بار از خودِ شنگول گول
گربه نره جای خود، روباه هم مکار بود
خوردی از پینوکیو آن بچه گاگول گول
خورده خنگول از همه اهل زمین انواع گول
جالب است اینکه زده روزی تو را خنگول گول
بوده بهر پول اغلب هرکه گولی خورده است
خوردهای اما تو در هر ماجرا بیپول گول
گول خوردن از مدیر فعلیات گیرم که هیچ
از چه خوردی از مدیر سابق معزول گول
خوردهای هربار بعد از خوردن آن گول، گول
خوردهای هر بار بعد از خوردن این گول، گول
گول خوردن واحدی گر داشت می شد گفت که:
خوردهای سیصد هزار و نهصد و ده ژول گول
نوبت وامت نشد یک بار در سی سال کار
در اداره خوردی از مسؤول و نامسؤول گول
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|