|
اسدالله بادامچیان، دبیرکل حزب مؤتلفه در گفتوگو با «وطن امروز» :
اصلاحطلبان ایده ندارند
گروه سیاسی: دبیرکل حزب موتلفه اسلامی معتقد است دلایل متعددی وجود دارد که باعث میشود در انتخابات ریاستجمهوری منتظر مشارکت بالای مردم باشیم. «اسدالله بادامچیان» جریان اصلاحات را فاقد وجهه و موقعیت مناسب در بین مردم میداند و نظرات خود پیرامون این موضوع را با صراحت کلامی که خاص خودش است بیان میکند. بادامچیان تداوم مسیر شهید رئیسی را از دلایلی میداند که باعث بالا رفتن مشارکت مردم در انتخابات میشود. گفتوگوی «وطن امروز» با بادامچیان، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی را پیش رو دارید.
***
* فضای جامعه را از حیث مشارکت مردم در انتخابات چطور میبینید؟
در این انتخابات چند عامل و دلیل وجود دارد که باعث بالا رفتن مشارکت مردم میشود؛ یک مساله مقابله با استکبار جهانی است که باعث حضور مردم در صحنه میشود. دلیل دوم اثرات شهدای خدمت است. نوع شهادت آنها و همدلی ایجاد شده در جامعه قطعا باعث میشود مشارکت مردمی بالا برود. علت سوم مساله غزه است. جنایات رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا و دیگرانی که از آن حمایت میکنند، از دیگر دلایلی است که میتواند باعث بالا رفتن روحیه انقلابی مردم شود و در نتیجه مشارکت را بالا ببرد. دلیل چهارم از نظر من، تداوم راه شهید رئیسی است. اینکه مردم میخواهند کسی را انتخاب کنند که راه و مسیر این شهید را در خدمت، در فعال بودن و در خستگیناپذیر بودن ادامه بدهد و ویژگیهایی که رئیسی و یارانش داشتند قطع نشود و تداوم پیدا کند. اینها دلایلی هستند که از نظر من باعث میشود منتظر مشارکت بالای مردمی در انتخابات باشیم. از طرف دیگر به شکل کلی هر وقت بحث انتخابات پیش آید و مردم احساس کنند زمینه باز است، به عرصه میآیند و شرکت میکنند.
* در کنار موضوع شهادت آقای رئیسی و مساله غزه که به آن اشاره کردید، عملیات «وعده صادق» هم روحیه ملی را تقویت کرد، نظر شما چیست؟
اصولا ملت ما از آدمهای شجاع خوشش میآید. درباره دشمنانش هم دوست دارد با دشمن قدر روبهرو شود. به قولی، دوست ندارد با جوجهها کشتی بگیرد، بلکه دوست دارد حریفش قوی باشد. این عملیات بزرگ که دنیا را تحت تاثیر قرار داد، نشان داد ملت ما مستقل است و میگوید اگر زدی من هم میزنم. اثرات این عملیات قوی قطعا هم در ایران و هم خارج از آن بسیار زیاد است و در بالا بردن روحیه ملی تاثیرگذار است و در نهایت در مشارکت تاثیر میگذارد.
* برخی بحث اجماع بین نامزدهای معتقد به اصول انقلاب را مطرح میکنند. به نظر شما آیا باید در انتخابات ریاستجمهوری جریانهای معتقد به اصول انقلاب روی یک شخص توافق داشته باشند؟
خوشحال میشویم که ما در مجموع بتوانیم همه با هم یک نگاه داشته باشیم ولی به هر حال انتخابات محل رقابت است. حالا یک رقابتی سابق بالخیرات است و یک موقع هم رقابت غیرصحیح است. روشن است که نمیشود گفت ما یک رئیسجمهور میخواهیم و این هم یک رئیسجمهور. طبعا انتخابات رقابت بین چند نفر است. منتها حالا اینکه گروههای سیاسی و فعالان صحنه سیاست با هم متحد شوند و یک نفر را بگذارند کار خوبی است. اینکه در عمل بشود یا نه مصداق شعر طنزی است که میگوید: بنی آدم اعضای یک پیکرند منتها گاهی بهم میپرند [میخندد] بویژه در انتخابات.
* اتفاقا سوال بعدی ما درباره رعایت اخلاق در رقابتهای انتخاباتی بود که مقام معظم رهبری بر آن تاکید دارند، این سخن در این زمان چه معنایی دارد؟
سخن ایشان چند علت دارد؛ اول اینکه تکلیف الهی را انجام میدهند؛ توصیه به اخلاق میکنند، بنابراین اخلاق باید رعایت شود. ایشان رهبر هستند، بزرگتر هستند و باید این عنایت را داشته باشند. ولو اینکه احتمال داده شود انجام نشود ایشان وظیفهمند هستند هدایت ولایی خود را داشته باشند که شکر خدا دارند و امام هم داشتند. علت دوم این است که با این تذکر از بیاخلاقیها جلوگیری میکنند که معمولا حرف ایشان اثر بالایی دارد. سوم، کسانی که مدعیان ذوب در ولایت بودند ولی در عمل اینچنین نیستند شناخته شوند. در این بحث حضرت آقا میفرمایند لجنپراکنی نشود، ولی وقتی ببینیم افرادی برای رای آوردن خلاف آن اخلاق اسلامی و نظر حضرت آقا عمل میکنند، خب! در اینجا شناخته میشوند. قرار باشد همه در لفظ حرفی بزنند ولی در عمل انجام ندهند، اینجا شناخته میشوند. پس رهبری وقتی هدایت میفرمایند، مردم به آن کسی رای میدهند که در خط ولایت و مردم باشد.
* الان نامزدها شناخته شدهاند و اصلاحطلبها هم فرد مورد نظر خود را دارند اما برخی از طیف اصلاحطلب همچنان مواضع مبهمی دارند؛ به شکل کلی تحلیل شما درباره این طیف چیست و تاثیر حضورشان در عرصه انتخابات چقدر است؟
من چند سال پیش گفتم جریان اصلاحات مرده است، خیلیها ناراحت شدند و گفتند نخیر! و حرفهایی از این دست زدند. من هم گفتم ما که نگفتیم اصلاحطلبها مردهاند، گفتیم جریانش مرده است. یک جریان چه موقع میمیرد؟ زمانی که حرف و ایده اجرایی ندارد، نفوذ مردمی ندارد یا فردی برای معرفی که مردم بپسندند ندارد. خب! این دلیل فوت یک جریان است. بعد گفتم اصلاحطلبها که مشهور هستند خیلی رای ندارند. چون مردم نسبت به اصلاحطلبها میگویند در دوران بازرگان و دوم خرداد کاری نکردید. در دوران اعتدالیون (دولت اعتدال) کار را بدتر کردید. این گرانی ارز و مسکن و سوءاستفادهها برای آن دوران است. لذا زمینه رای برای این جریان نیست. بعضی وقتها خودشان میگویند کاندیدای نیابتی بگذاریم که خوب است. خیلیها را آوردند که اصلاحطلب نبودند. اینها را آوردند و به خود منسوب کردند ولی این هم به جایی نمیرسد. فکر نکنم دارای موقعیت مناسب باشند. [در دولت اعتدال] مگر کارشان چه بود؟ گفتند برویم با آمریکا ارتباط بگیریم. آمریکا چه کرد؟ مصر رفت سمت آمریکا وضعیش خوب شد؟ یا بدتر شد؟ یا قذافی که همه چیز را تحویل غرب داد، چه سرنوشتی پیدا کرد؟
ولی در دولت آقای رئیسی دیدیم که ایران محکم روی خواستههایش ایستاد. خدا رحمت کند آقای امیرعبداللهیان را که با سیاست منطقهای و ابتکارهایی که داشت خیلی کارها انجام داد. یک بار در دیدار با حضرت آقا، من بین آقای امیرعبداللهیان و آقای مخبر نشسته بودم. به آقای امیرعبداللهیان گفتم با عربستان چه میکنی؟ گفت: چطور؟ گفتم پیامبر(ص) به مکه که رسید ابوسفیان را اعدام نکرد، اسلامش را پذیرفت. شما هم سیاست پیامبر(ص) را دنبال کنید. اگر عربستان برگشت، بپذیرید. ایشان خندید و گفت نوع سیاست خارجی آقای بادامچیان هم با بقیه فرق دارد... منتها یک تدبیری شهید امیرعبداللهیان و شهید رئیسی در رفتار با غرب و دیگران داشتند که بسیار موثر بود. جریان اصلاحات نتوانست با برجام و این چیزها به جایی برسد. الان میخواهند از چه چیزی سخن بگویند؟ لذا به نظر من، آنها زمینهای ندارند.
* مسلما مردم مطالباتی از رئیس جمهورشان دارند، از دیدگاه شما اولویت دولت آینده چه باید باشد؟
معمولا وقتی این سوال پیش میآید بعضی نظرات روی مسائل اقتصادی میرود اما طبعا رئیسجمهور ما که صرفا اقتصادی نیست، بلکه رئیس جمهوری اسلامی است با محوریت ولیفقیه عادل. رئیسجمهور باید همه این امور را با عناصر قوی و مسلط اداره کند. پشتیبانی مردمی را به کار ببرد اصل هم مردم هستند اما یادشان نرود بعضی در دولتها میگویند مردمی هستیم ولی در عمل میخواهند مردم را دولتی اداره کنند، در حالی که باید مردمی اداره شود؛ بنابراین رئیسجمهور باید جامعالاطراف باشد. الان زیرساختهای ما به لحاظ قدرت دفاعی بسیار رشد کرده است. از لحاظ علمی و مسائلی مثل پرتاب ماهوارهها رشد کردهایم، موقعیت ما در منطقه و جهان بسیار بهتر شده است. اینها مسائلی است که باید نسبت به آنها توجه شود. در نهایت مشکلی که برای توده مردم است، همین اقتصاد است، لذا رئیسجمهوری که باید انتخاب شود اگر سابقه اقتصادی قوی داشته باشد بهتر میشود؛ مشکلات معیشتی مردم حل میشود. البته نیاز است به اینکه صرفا شعار ندهند. شعار را همه میدهند. مهم ظهور و بروز در صحنه عمل است.
ارسال به دوستان
اگر استقلال قهرمانی میخواهد باید خط هافبکش را برای فصل بعد تقویت کند
جام از میانه زمین میگذرد
خط هافبک استقلال در سالهای اخیر بویژه سال گذشته آمار ضعیفی داشته و به نظر مهمترین مکان برای ترمیم تیم در فصل آینده است. بازیکنان خط هافبک استقلال در این فصل 81 حضور ثابت در ترکیب داشتند و 24 بار به عنوان جانشین در زمین مسابقه حاضر شدند و نتیجه آن 5 گل و 7 پاس گل بوده است و این آماری ضعیف برای 6 بازیکنی است که در طول فصل در اکثر مسابقات این تیم به میدان رفتهاند. بیشترین حضور در خط هافبک را آرش رضاوند داشته و در 28 مسابقهای که به میدان رفته فقط یک گل در هفته اول مسابقات مقابل صنعت نفت آبادان و یک پاس گل در هفته پایانی لیگ برتر مقابل پیکان ارسال کرده است. دیگر بازیکنی که بیشترین حضور در زمین را داشته روزبه چشمی است که 27 حضور ثابت تجربه کرده که تعداد زیادی از این مسابقات را در قلب خط دفاع بازی کرده است. او در این فصل 2 گل مهم مقابل سپاهان و گلگهر به ثمر رساند و میتوان گفت نسبت به نقشی که در استقلال داشته عملکرد خوبی داشته است. مهدی مهدیپور هافبک مصدوم استقلال در این فصل 20 بار به عنوان بازیکن ثابت و 2 بار به عنوان جانشین به میدان آمد و یک گل و 4 پاس گل در طول لیگ بیستوسوم به نام خودش ثبت کرده که آمار بهتری نسبت به دیگر هافبکهای استقلال است اما پاس گلهای او هم در جریان مسابقه نبوده است! زبیر نیکنفس دیگر هافبک استقلال 14 بازی به عنوان بازیکن ثابت و 8 حضور به عنوان جانشین در ترکیب استقلال داشته که در هیچ مسابقهای موفق به گلزنی یا ارسال پاس گل نشده است و صرفا یک بازیکن جنگنده در میانه میدان بوده است. امید حامدیفر، هافبک دفاعی جوان استقلال در این فصل 7 بازی به عنوان بازیکن ثابت و 14 بار به عنوان جانشین به میدان رفته و تنها یک پاس گل ارسال کرده است، او 2 مسابقه را هم در خط دفاع استقلال به میدان رفته است. جلالالدین ماشاریپوف، ستاره ازبکستانی استقلال در نیمفصل به استقلال پیوست و در 13 مسابقه به عنوان بازیکن ثابت به میدان رفت، 2 گل مقابل ملوان و ذوبآهن به ثمر رساند و یک پاس گل هم ارسال کرد. سعید مهری هافبک این تیم که در نیم فصل از استقلال جدا شد 4 بازی در ترکیب اصلی و 7 حضور به عنوان جانشین را تجربه کرد و او هم فقط یک پاس گل مقابل آلومینیوم اراک ارسال کرد و در نهایت نیمفصل از جمع آبیپوشان جدا شد. با آماری که از خط هافبک استقلال مشاهده میشود، خلاقیت و بازیسازی در این تیم در حداقلیترین سطح ممکن قرار دارد و بازیکنان این تیم بیشتر در تخریب بازی حریف و خصوصیات دفاعی توانایی دارند، اما در ادامه به نکاتی اشاره خواهیم کرد که شاید در سالهای اخیر باعث شده استقلالیها نسبت به خط هافبک خود انتقادهایی داشته باشند و از روند تیمی راضی نباشند.
1- شباهت سبک فوتبالی هافبکهای این تیم باعث شد در جریان مسابقه با تعویض، جابهجایی بازیکنان و هرگونه تغییری در خط هافبک هیچ اتفاقی در روند تیمی آنها شکل نگیرد. آرش رضاوند، زبیر نیکنفس، امید حامدیفر، سعید مهری و روزبه چشمی از یک سبک فوتبالی بهرهمند هستند و توانایی اصلی آنها فوتبال دفاعی، تخریب حریف، قدرت پرس و حضور در نیمه خودی یا میانه میدان است. آنها در یک سوم دفاعی حریف قابلیتهای خود را از دست میدهند!
2- مهدی مهدیپور با اندکی تفاوت نسبت به دیگر هافبکهای استقلال کمی قدرت هجومی بالاتری دارد اما او هم به عنوان یک بازیکن ایستا در فاز هجومی میتواند موثر باشد و قدرت حمل توپ و انتقال سریع را ندارد.
3- تنها هافبک با قابلیت هجومی استقلال جلالالدین ماشاریپوف است که از زمان انتقال او به پشت مهاجمان، استقلالیها موقعیتهای بیشتری خلق کردند، روند هجومی بهتری پیدا کردند و در انتقال توپ سریعتر عمل کردند.
4- یکی از مشکلات اصلی استقلال انتقال سریع توپ و خلاقیت در لحظه است. اکثر هافبکهای این تیم علاقهمند هستند توپ را در اختیار بگیرند و بعد از چند بار رد و بدل کردن توپ، سادهترین مسیر ممکن را برای پاس انتخاب کنند، همین موضوع باعث میشود تیم حریف ساختار دفاعیاش شکل بگیرد و مهاجمان این تیم در شرایط سختی قرار بگیرند.
5- زبیر نیکنفس در نیم فصل دوم در ترکیب استقلال به میدان رفت و با توجه به حضور ماشاریپوف پس از دریافت توپ انتقال سریع به این بازیکن را در دستور کار خود قرار داده بود، همین موضوع باعث شد نیکنفس و ماشاریپوف فصل خوبی را پشت سر بگذارند، به همین سادگی!
استقلال برای تقویت خط هافبک خود به هافبکهایی با تواناییهای مختلف، قدرت هجومی بالاتر، قدرت حمل توپ و بازی در نقاط مختلف زمین نیاز دارد، مهدی مهدیپور به دلیل مصدومیت حداقل تا نیم فصل حضور ندارد، روزبه چشمی بازیکن تاثیرگذار و درخشان آنهاست و در چند پست با بالاترین کیفیت به میدان میرود. از بین آرش رضاوند، امید حامدیفر و زبیر نیکنفس حضور یک بازیکن در کنار چشمی کافی به نظر میرسد. استقلال برای جانشینی مهدیپور و به جای 2 هافبک با قابلیت دفاعی خود میتواند از هافبکهای خلاق استفاده و خون تازهای به قلب تیم خود تزریق کند.
پیروی کردن از نفرات و سیستمی که در سالهای اخیر در مقاطع مختلف باعث سکته استقلال در مسابقات بزرگ و حتی نتیجهگیری شده است، انتخابی است که به نظر در فصل نقلوانتقالات امسال تغییر خواهد کرد!
ارسال به دوستان
مردم، انتخابات و سازمان سیاسی جامعه چگونه مشارکت به یک انتخاب سازنده تبدیل میشود؟
مردم قوی انتخاب قوی
* انتخابات باید گفتوگوهای عمومی در کشور را گسترش دهد
دکتر حمید ملکزاده*: روایتی از سیاست وجود دارد که بر مبنای بازار، پایه گذاشته شده است. در این روایت دولت به عنوان بازار فهمیده میشود و کالایی که در این بازار مبادله میشود چیزی جز قدرت سیاسی نیست. در فهم بازارپایه از سیاست، احزاب سیاسی نقش فروشندگان، واسطهها، تسهیلگران و بنگاهدارهای بازار را برعهده دارند. همانطور که میتوانید انتظار داشته باشید رسانهها بنگاههای تبلیغاتی بازار سیاست هستند و سازوکارهای رسانهای را باید به عنوان مکانیسمهای تبلیغ و فروشی که در اختیار بنگاهدارها قرار میگیرد فهمید. تصویری که از سیاست به مثابه بازار ارائه کردیم تقریبا کامل است، تنها به یک عنصر دیگر نیاز دارد؛ عنصری که من در این یادداشت بنا دارم به آن بپردازم: مردم، سرمایهگذاران، خریداران، مشتریها و مصرفکنندگانی که باید متقاعد شوند. برای اینکه بتوانم به شکل معنادارتری از استعاره بازار در این یادداشت استفاده کنم بیشتر بر فهم از مردم به عنوان سرمایهگذار متمرکز خواهم بود؛ هر چند تلاش میکنم دلالتهای معنایی مردم به عنوان خریدار، مشتری و مصرفکننده را نیز به بهانههای مختلف مورد توجه قرار دهم.
* مردم، حق حاکمیت و بازار دولت
مردم در مقام سرمایهگذار گروهی از افراد هستند که از سرمایهای گرانبها برخوردارند؛ حق حاکمیت یا حق تعیین سرنوشت. حق حاکمیت، بر حق انحصاری افراد یک جامعه برای اداره امور عمومی جمعیت، به اندازه مشارکتی که در آن دارند، دلالت میکند. در عین حال حق حاکمیت بر حق انحصاری مشارکت در بدنه کلیای که به نام جمعیت میشناسیم نیز هست. از آنجا که هر کدام از افراد یک جمعیت به تنهایی نمیتوانند امر ناشی از حق حاکمیت و تعیین سرنوشت خود را به شکل مؤثری دنبال کنند و برای جلوگیری از تعارض میان ارادههای منفرد در حضور افرادی که هر کدام به شکلی انحصاری حامل این حق هستند، در دموکراسیهای لیبرال یک شرکت سرمایهگذاری بزرگ به نام دولت تأسیس شده تا ضمن استفاده از سازوکاری مبتنی بر نمایندگی، امکان محقق کردن عملی یا جاری کردن اراده ناشی از این حق و بهرهمندی از آن را برای افراد یک جمعیت فراهم کند. از آنجا که فعالیت معنادار نهاد نمایندگی مستلزم وجود کارگزارانی حرفهای است، یکجور سازمان تخصصی برای به کار انداختن سرمایههای مردمی در بازار سیاست تأسیس شده که از آن به عنوان نظام حزبی یاد میکنند. در این معنا احزاب کارگزاران مالی متشکل از متخصصان سیاست هستند که هر بار، در فرآیندهای انتخاباتی سعی میکنند بیشترین میزان سرمایه افراد را در قالب برگههای رأی به خود اختصاص دهند. این در یک دموکراسی مبتنی بر نهاد نمایندگی، انتخابات محلی، انتخابات شهرداریها و مجموعه متنوعی از رخدادهای انتخاباتی به عنوان نشانههای قدرت یا ضعف بنگاههایی که پیشتر توانستهاند بیشترین میزان سرمایه افراد جمعیت را به خود اختصاص بدهند فهم میشود و در نهایت انتخابهای بزرگ ملی را میتوان به عنوان صحنه افت یا رشد شرکتهای مختلف، احزاب و سیاستمداران فهمید.
* مردم و بازار سرمایههای خیالی
گزارشی که درباره روایتهای بازارپایه از سیاست دادیم از جهات زیادی ممکن است جذاب باشد. بیش از همه لیبرالها هستند که این روایت را میپسندند، چرا که وقتی بتوانیم ماجراهای پیچیده سیاست را در روایت ساده شده بازار ارائه کنیم، دیگر کار زیادی برای انجام دادن باقی نمیماند. چیزهایی درباره دست پنهانی که بازار را تنظیم میکند و سوژه عقلانی انتخابگر یا فایدهگرا را میشود به این روایت سادهشده اضافه کرد و گفت این الگوی بازارمحور از سیاست به خوبی میتواند از اصل رقابت آزاد هر کس برای حضور در قدرت دفاع کند. همینطور چیزهای زیادی درباره مشارکت افراد جمعیت در بازی سیاست را میتوان از چشماندازی لیبرال به این روایت اضافه کرد و توضیح داد چطور مردم در دولت، درست مثل مشتریها در بازار بر پایه داوری روشنی که از نیاز یا نفع خصوصی خود دارند حول محور مقدورات بازار سازمان پیدا میکنند و بعد ادعا کرد هر چیزی را که مانع شکلگیری این رقابت آزاد و مشارکت آزادانه مردم در بازار سیاست میشود باید به عنوان شر مطلق نفی کرد. با این وجود چیزی در این روایت از بازار هست که لیبرالها علاقه زیادی به صحبت کردن درباره آن ندارند: فرآیندهای بازار بر سیاستزدایی و انسانزدایی از عمل و حیات انسانی مبتنی هستند. این عمل سیاستزدایی و انسانزدایی از دولت بیش از هر جای دیگری در فهم پنهان موجود در روایت بازارپایه از سیاست خانه کرده است؛ درست در صورتبندی ویژهای که این روایت از مردم پیشفرض کرده و بر اساس آن عمل میکند.
اگر دولت یک بازار بزرگ سرمایه و سرمایه جاری در آن ناشی از حق حاکمیت و تعیین سرنوشت افراد جمعیت برای اداره امور عمومی باشد و اگر احزاب کارگزارانی حرفهای باشند که میتوانند این سرمایه را برای بیشینه کردن قدرت سیاسی خود به کار بیندازند، آنگاه افراد از زمینه سیاسی، فرهنگی، مذهبی، شخصی و هویتی ویژه خودشان منتزع و به حاملان صِرف سرمایه، یعنی حاملان حق تصمیمگیری درباره امر عمومی تبدیل میشوند. آنها در بازار سیاست بدون توجه به عناصر بنیادین هویتی خود به عنوان اعدادی با باری خاص در معادلات شکلدهنده به بازار تبدیل میشوند. حاملان سرمایهای که باید متقاعد شوند این یا آن بنگاه یا کارگزار سیاسی برای نمایندگیکردن یا اداره سرمایه آنها مناسبتر است. پس در درجه اول مردم از چیزی که در واقعیت زندگی روزمره هستند تهی شده و به یک عدد، عددی با بار مشخص که میشود توان آن را از آن خود کرد یا نه تبدیل میشوند. در مرحله دوم رابطه بین مردم و احزاب، به عنوان کارگزاران بازار دولت جابهجا میشود. در این روایت از سیاست، مکانیسمهای تولید نیاز کاذب بیش از مباحثات معنادار درباره خیر عمومی از اهمیت برخوردار میشود. اتفاقی که در نهایت در رقابتهای انتخابی رخ میدهد، چیزی نیست جز فاصله گرفتن سیاست از واقعیت زندگی روزمره و محوریت پیدا کردن قواعد بازی قدرت که از طریق تولید جهانی خیالی با قواعد خیالی حول محور منافع کارگزاران سیاسی شکل میگیرد. درست در همینجاست که جای مردم، خواستههای واقعی و شخصیت حقیقی آنها در زندگی روزمره با منافع کارگزاران، ویژگیهای آنها و ادعای صلاحیت خیالیای که برای اداره کردن امور مردمی منتزعشده از واقعیت زندگی روزمره دارند تغییر میکند. در این روایت مردم به یک هستی انتزاعی تبدیل میشود. به یک نام تهی که محتوای آن را اراده کارگزاران و واسطههای بازار در قالب انواع رسانههای مجازی یا غیرمجازی پر میکند. این وجه سازنده استعاره بازار در سیاست در قبال مفهوم مردم است. در این روایت مردم ضعیف و بیاثر میشود.
* مردم قوی، انتخابات قوی
استعاره بازار تنها تمهید شناختی نیست که سیاست و مردم را به اعتبارش میشناسیم. تمهیدات شناختی دیگری وجود دارد که فراتر از این روایت ضعیف از مردم، امکان ارائه درکی معنادارتر از سیاست را برای ما فراهم میکند. تا جایی که به نوشته حاضر مربوط میشود بر اساس مهمترین روایتی که در مقابل روایتهای بازارپایه از سیاست مطرح میشود، سیاست موضوعی مربوط به تربیت است. یعنی سیاست چیزی بیش از مشارکت در یک بازار سرمایهگذاری با عناصر و مشخصههای خاص آن، یکجور فرآیند تولید انسان است؛ فرآیندی که به شکل بنیادینی با واقعیت زندگی روزمره و عناصر هویتی افراد یک جمعیت پیوند خورده و مسائل مربوط به آن را مورد توجه قرار میدهد. در چنین روایتی قانون مهمترین عنصر تربیتی در شکل بخشیدن به انسان در فرآیندهای سیاسی است. از طرفی سیاست در مقام سازوکار تربیت، یا شکل بخشیدن به انسان رابطهای یکسویه از طرف مجموعهای از قوانین نوشته شده یا گروهی از حاکمان نیست، بلکه عرصه مشارکت عمومی آحاد مردم در فرآیندهای سیاسی، به عنوان مهمترین زمینه شکلگیری انسان مدنی است.
در این فهم از سیاست مشارکت سیاسی متضمن حضور واقعی افراد یک جمعیت در فرآیندهای سیاسی است. نفسِ این مشارکت 2 حیثیت بنیادین دارد؛ در درجه اول به مردم به عنوان چیزی که هستند، یعنی به عنوان یک مجموعه متکثر که حاملان ارزشهای هنجاری مشخصی است، شکل داده و شرایطی را به وجود میآورد که افراد یک جمعیت هر کدام بتوانند در مسیر مشارکت سیاسی جایگاه ویژه خود و نقش روشنی را برای خودشان در بدنه ملت پیدا کنند و از طرفی زمینهساز شکلگیری یک هستی به همپیوسته جمعی به نام «مردم» میشود. در اینجا مردم به عنوان کارگزاران سیاست، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و در فرآیندهای مشارکتی یک واحد متکثر را برمیسازند. این مشخصه دوم شرایطی را به وجود میآورد که بر اساس آن، مردم در مقام «ما» حدود دوستی و دشمنیشان با دیگری خارجی را تعیین کنند. از این جهت، مشارکت قدرتمند در فرآیندهای انتخاباتی میتواند به عنوان سازوکاری برای دفاع از کثرت یک مردم، تحدید حدود آنها و عامل اصلی برای تعیین سرنوشت مشترک آنها به حساب بیاید. بر اساس این فهم از سیاست و مساله مشارکت سیاسی است که: الف - انتخابات به «مظهر نشان دادن و به رخ کشیدن قدرت ملی کشور» تبدیل میشود؛ و ب - «رشد سیاسی شرکتکنندگان در انتخابات، بویژه جوانها» را میتوانیم از مسیرهای مشارکت سیاسی در انتخابات سیاسی، چه در سطح محلی باشد و چه در سطح ملی، انتظار داشته باشیم.
یکی از مهمترین آوردههای این روایت متفاوت از سیاست اهمیتی است که در آن برای سیاست به مثابه عمل سیاسی مشترک مجموعه مردم در نظر گرفته شده است. برخلاف آنچه در استعاره بازار دیدیم، در اینجا عاملان سیاسی را دیگر به عنوان افراد منفرد و تکافتادهای نمیبینیم که بر اساس منفعت شخصی ضمن استفاده از عقل ابزاری برای بیشینه کردن منفعت شخصی دست به کنش سیاسی میزنند. در اینجا با کنشی جمعی، به نام مردم و برای پیشرفت امور ملت سروکار داریم. در این روایت دیگر سازوکارهای سیاستزدایی و انسانزدایی از مردم را مشاهده نمیکنیم.
این مساله به خوبی در بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره موضوع مشارکت مشاهده میشود. در بخشی از بیانات ایشان درباره انتخابات هم عنصر آموزشی و تربیتی سیاست و هم عنصر جمعی و مساله بنیادین سیاسی بودن مشارکت سیاسی از طریق فرآیندهای انتخاباتی را میتوان مشاهده کرد. ایشان در دیدار جمعی از رأی اولیها و خانوادههای شهدا اینطور فرمودهاند: «من واقعا خرسندم از اینکه میبینم بعد از انقلاب جوانهای ما از لحاظ میل به استدلال و میل به تحقیق و دقت، چندین برابر پیشرفت کردهاند... یعنی جوان در عین اینکه در میدانهای مختلف اهل هیجان و نشاط و شور و جوانی است، در عین حال، اهل استدلال هم هست، اهل منطق هم هست. اگر بخواهیم راجع به اهمیت انتخابات پرشور و قوی عرض کنیم، باید بگوییم انتخابات قوی و پرشور یکی از ارکان اداره درست کشور است ـ که من بعدا در خلال صحبت، مختصر توضیحی [در این باره] خواهم داد ـ یکی از ارکان اصلی پیشرفت کشور است، یکی از مهمترین وسیلههای رفع موانع پیشرفت است. حضور مردم در صحنه، پای صندوق رأی نشانه حضور ملت در صحنههای مهم اداره کشور است؛ این برای کشور ثروت بزرگی است».
از آنچه به طور خلاصه از بیانات ایشان آوردیم مشخص میشود مشارکت سیاسی در انتخابات موضوعی جز خیر عمومی ندارد. موضوع خیر عمومی از طریق مباحثه، گفتوگو و تلاش برای فراهم کردن استدلالهای منطقی درباره کشور یا واحد سیاسی در انتخابات جستوجو میشود. همین فرآیندهای مبتنی بر گفتوگو درباره خیر عمومی در مباحثات انتخاباتی است که زمینهساز رشد عمومی اعضای یک جمعیت و برساخته شدن مفهوم مردم به عنوان یک هستی مدنی میشود که مساله خیر عمومی را به عنوان ارزش اساسی و اصل راهنمای مشارکت سیاسی در مقابل خود دارد. در اینجا مردم، یک مردم قوی است و این مردم قوی برای تقویت خودش به عنوان یک هستی سیاسی در قبال دولت، تلاش میکند تا درباره روایتهایی قابل دفاع از خود به گفتوگو بپردازد. این گفتوگو و نتایج ناشی از آن امکان تحقق انتخابات قدرتمند را به وجود میآورد. انتخابات قدرتمند در اینجا به معنای مشارکت عمومی آحاد مردم برای تولید روایتهایی از مفهوم «ما» است که در آن موضوع مشارکت چیزی جز بیشینه کردن قدرت دولت، به عنوان عرصه وحدتیابی مردم و شکلگرفتن مردم به عنوان مفهومی پیوسته با آن نیست. در این روایت مردم از یک هستی خنثی یا تهی به مفهومی سیاسی یا مدنی تبدیل میشود که به طور مدام در جریان کنشهای مشارکتی خود در حال ساخته شدن، جرحوتعدیل و بالنده شدن است.
پژوهشگر اندیشه سیاسی *
ارسال به دوستان
«وطن امروز» در گفتوگو با کارشناسان بررسی کرد
انرژی؛ ثروت بخش اقتصاد
* دولت چهاردهم پالایش فراسرزمینی و صادرات فناوری نفت را در اولویت قرار دهد
گروه اقتصادی: انرژی از ثروتسازترین بخشهای اقتصاد کشور است. فروش نفت و گاز طی سالیان دراز در کشورمان ادامه داشته و برای اداره کشور به نوعی با اقتصادی که طی این سالیان در پیش گرفتهایم، به این درآمدها وابسته هستیم. با درک این واقعیت، آمریکا و غرب بویژه پس از سال 1396 از این موضوع به عنوان یک نقطه ضعف علیه کشورمان استفاده کردند.
طی سالهای اخیر تحریم صنایع نفت و گاز کشور با جدیت در دستور کار بود، به نحوی که حتی دسترسی ما به اقلام راهبردی صنایع نفت و گاز نیز محدود شد.
میزان شرکتهای دانشبنیان رشد قابل توجهی داشته و 4 و نیم برابر شده است. در این شرکتها، نیروهای متخصص و نخبه مشغول به کار شدند و برای رفع نیازهای صنعتی کشور چارهاندیشی کردند. نتیجه اعتماد دولت به دانشبنیانها، موفقیت در جمعآوری گازهای همراه، صادرات کاتالیست و صدور خدمات فنی - مهندسی به کشورهای دیگر بود.
در نتیجه دستاوردهای دانشبنیانی، تولید نفت و گاز افزایش یافت و توانستیم پس از سالها به بهرهبرداری از فاز 11 پارس جنوبی دست یابیم. کارشناسان افزایش 30 درصدی صادرات گاز به کشورهای همسایه را به استفاده از دستاوردهای دانشبنیانی و به اجرا گذاشتن دیپلماسی فعال انرژی در کشور مرتبط میدانند.
* ادامه مسیر بهرهبرداری از هزار کیلومتر خطوط لوله انتقال نفت خام
ولیالله بیاتی، نماینده مردم تفرش، آشتیان و فراهان در مجلس شورای اسلامی درباره بهرهبرداری از بیش از 1000 کیلومتر خطوط لوله انتقال نفت خام و فرآوردههای نفتی به «وطن امروز» گفت: کارهای بزرگ زیادی در حوزه انرژی انجام شده است. یکی از این اقدامات بهرهبرداری از خطوط لوله انتقال نفت خام و فرآوردههای نفتی بود. این شکل سیاستگذاریها به رشد فروش نفت خام و فرآوردهها کمک کرد که در شرایط فعلی تحریمی اقدامی مثبت محسوب میشود.
وی ادامه داد: استفاده از دستاوردهای دانشبنیان نیز به ما این اجازه را داد که از ظرفیت متخصصان داخلی و نخبگان در راستای رفع نیازهای صنعتی کشور در بحبوحه تحریمها بهره ببریم. این سیاست در راستای تأکیدات مقام معظم رهبری مبنی بر استفاده از ظرفیت دانشبنیانها در اقتصاد کشور است.
نماینده مجلس دوازدهم خاطرنشان کرد: هر سیاستی که در راستای بهره بردن از توان داخلی باشد، مثبت ارزیابی میشود. نخبگان و متخصصان زیادی در کشور داریم که با استفاده از ظرفیت آنها توانستیم بسیاری از مشکلات را حلوفصل کنیم.
بیاتی گفت: افزایش 30 درصد حجم صادرات گاز به کشورهای همسایه در کنار افزایش 100 درصدی حجم صادرات LPG نیز در پی استفاده از فرصتهای موجود محقق شد. به اجرا گذاشتن دیپلماسی فعال انرژی و افزایش تعاملات با همسایگان و دیگر کشورها زمینهساز رشد صادرات نفت و گاز کشور شد. در کنار بحث توسعه تجارت خارجی، توجه ویژه به کاهش هزینههای انتقال فرآوردههای نفتی با 1000 کیلومتر خط لوله انتقال و همچنین برنامهریزی برای پایان دادن به سوزاندن گازهای فلر از جمله اقدامات راهبردی جهت کاهش هدررفت انرژی در داخل بوده است.
وی ادامه داد: دولت سیزدهم سیاست استفاده از ظرفیتها و امکانات موجود را در دستور کار قرار داد. در همین راستا، شاهد جذب سرمایه به صنایع نفت و گاز کشور بودیم که برایمان مزیت زیادی دارد. به طور کلی، راه رشد و رونق اقتصادی از جذب مشارکت بخش خصوصی میگذرد.
* در زمینه جذب سرمایههای بخش خصوصی کار تازه آغاز شده است
نماینده مجلس دوازدهم شورای اسلامی خاطرنشان کرد: نباید تصور کنیم در زمینه جذب سرمایههای بخش خصوصی کار تمام شده است. هنوز اول راه هستیم و نیاز است این سیاستهای صحیح در دولت بعدی نیز ادامه یابد. در زمینه استفاده از ظرفیت دانشبنیانها نیز باید به تلاشها ادامه دهیم و از ظرفیتهای موجود نهایت بهره را ببریم.
بیاتی گفت: رشد 36 درصدی ذخیرهسازی گاز برای مقابله با ناترازی مقطعی در زمستان نیز از دیگر سیاستهای درستی است که انجام شده است. چنین اقداماتی، مزیتهای زیادی برای کشور دارد. به این ترتیب از تعطیلی صنایع جلوگیری میکنیم و عدمالنفعی را که هر ساله کشور متحمل میشد، حل میکنیم.
نماینده مجلس خاطرنشان کرد: اقدامات مثبت زیادی در حوزه انرژی انجام شده است اما این اقدامات به منزله ریلگذاری است و باید روندها ادامه یابد و تکمیل شود.
وی در پایان خاطرنشان کرد: توسعه پتروشیمیها به عنوان صنایع مادر در کشور از اهمیت بالایی برخوردار است. در همین ارتباط، افزایش 100 میلیون تنی محصولات پتروشیمی نیز مثبت ارزیابی میشود.
* صدور خدمات فنی - مهندسی به دیگر کشورها
رحمان سعادت، استاد اقتصاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه سمنان نیز درباره ارتباط با سیاست سهامداری در پالایشگاههای فراسرزمینی که به اجرا گذاشته شد، به «وطن امروز» اظهار کرد: ما تجربهای به قدمت چندین دهه در صنعت نفت و گاز داریم و همین تجربه به کمکمان آمد تا بتوانیم به صدور خدمات فنی - مهندسی به دیگر کشورها بپردازیم.
به گفته استاد اقتصاد دانشگاه سمنان، در شرایطی تحریمی توانستیم با استفاده از دستاوردهای دانشبنیانی به فناوریهایی دست یابیم. این نتایج علمی زمینه را برای حضور در پالایشگاههای فراسرزمینی و تجهیز آنها فراهم کرد.
* تبدیل نفت به فرآوردههای غیر قابل تحریم
وی ادامه داد: در شرایط فعلی که درآمدهای کشور بر اثر تحریم نفت دچار مشکل شده است، سهامداری در پالایشگاههای فراسرزمینی و تبدیل نفت به فرآورده در آنها میتواند روش مناسبی برای فروش نفت و درآمدزایی برای کشور باشد.
سعادت گفت: سرمایه انسانی و تخصص لازم را برای صدور خدمات فنی - مهندسی به کشورهای دیگر و همکاری در پالایشگاههای فراسرزمینی در اختیار داریم.
وی ادامه داد: امکان رصد درآمدهای نفتی برای تحریمکنندگان به سهولت وجود دارد و براحتی کشور را تحریم میکنند اما فرآوردههای نفتی مانند بنزین، نفت و گازوئیل تحریمپذیر نیستند. همچنین ارائه خدمات فنی - مهندسی به کشورهای دیگر نیز درآمدزایی برایمان دارد و تحریمکنندگان نمیتوانند جلوی آن را بگیرند.
* اهمیت صدور خدمات فنی - مهندسی
استاد اقتصاد خاطرنشان کرد: استفاده از دستاوردهای دانشبنیانی و دستیابی به فناوریهای نوین و صدور خدمات فنی - مهندسی در نهایت از وابستگی ما به درآمدهای نفتی میکاهد. این امر نیز حائز اهمیت است.
سعادت گفت: بسیاری از کشورها تنها از طریق صدور خدمات فنی - مهندسی و ارائه دانش به دیگر کشورها درآمد دارند. کشورهای حوزه خلیجفارس به سمت ایجاد جایگزینهایی برای درآمدهای نفتی رفتهاند، ما هم باید در این راستا حرکت کنیم. وی ادامه داد: کشورمان از ظرفیتهای خوبی در زمینه توان فنی - مهندسی در حوزه نفت و گاز برخوردار است و میتوانیم صدور خدمات فنی - مهندسی را با جدیت پیگیری کنیم و از ارزآوری این حوزه بهره ببریم.
* شکستن انحصار توسعه برای حضور بخش خصوصی در توسعه میادین مشترک
عضو هیات علمی دانشگاه سمنان در پایان خاطرنشان کرد: در شرایطی که فروش نفت کشور بشدت تحت تحریم قرار گرفت، سیاست سهامداری در پالایشگاههای فراسرزمینی بدرستی در راستای تحول تجارت نفت خام کشور به اجرا گذاشته شد. یکی از سیاستهای تکمیلکننده در این حوزه شکستن انحصار توسعه برای حضور بخش خصوصی در توسعه میادین مشترک و همچنین بازارسازی خصوصی برای نفت خام است که این 2 اقدام در کنار هم امکان توسعه تجارت انرژی ایران و رسیدن به بیشترین میزان فروش نفت خام با وجود تحریمها را فراهم خواهد کرد.
* بازارسازی بینالمللی
از آنجا که تأسیس پالایشگاه در کشورهای دیگر امری هزینهبر و زمانبر است، پس از اعمال تحریمهای غرب علیه صنعت نفت و گاز کشورمان، سیاست همکاری در پالایشگاههای موجود در دیگر کشورها در دستور کار قرارگرفته است.
در این روش، از ظرفیت خالی پالایشگاههای کشورهایی همچون ونزوئلا و ازبکستان استفاده شد و به صدور خدمات فنی - مهندسی به کشورهای هدف پرداختیم.
یکی از سیاستهای بسیار مهم کشورهای نفتی برای توسعه روابط اقتصادی و سیاسی، بازارسازی بینالمللی با دیگر کشورهای دنیاست. در این سیاست برقراری ارتباط متقابل کشورهای نفتی با متقاضیان دنبال میشود.
از طریق سرمایهگذاری کشورهای نفتی در زیرساختهای پالایشی یا پتروپالایشی کشورهای هدف، علاوه بر توسعه روابط اقتصادی سیاسی، بازار فروش نفت نیز تضمین خواهد شد و از این طریق علاوه بر سهامداری کشورهای نفتی در زیرساختهای نفتی کشورهای مقصد، یک بازار تضمینی از طریق سیاست خرید تقاضا برای کشورهای نفتی ایجاد میشود.
کشورهایی مثل عربستان و کویت از طریق سیاست خرید تقاضا، بازار نفت بسیار زیادی را برای خود ایجاد کردهاند و وابستگی متقابل بالایی نیز در بازارهای نفت خام خود به وجود آوردهاند. این سیاستی است که تاکنون در کشور ما تا حد زیادی مورد غفلت واقع شده است.
موضوع پالایشگاههای فراسرزمینی و امکان ادامه صادرات در آفریقا را با سیدمحمدعلی خطیبی، نماینده اسبق ایران در اوپک مطرح کردیم و وی درباره توانایی ایران در صادرات نفت و انرژی به قاره آفریقا به خصوص پس از اقدامات رئیسجمهور فقید به این قاره اظهار کرد: قاره آفریقا برای سالیان زیادی مورد توجه کشورهای صنعتی نبوده و پتانسیلهای آن مغفول مانده بود و شهید رئیسی از این فرصت استفاده کرد تا ایران بتواند از آن استفاده کند.
* آفریقا، فرصتی برای صادرات نفت و توسعه همکاری در حوزه انرژی
خطیبی با اشاره به این موضوع که ساخت پالایشگاه و سرمایهگذاری روی این موضوع در قاره آفریقا نیازمند هزینه بالا و زمان طولانی است، افزود: دولت ایران بویژه رئیسجمهور بعدی میتواند از پتانسیل پالایشگاههای موجود در این کشورها استفاده کند. وی امکان افزایش سرمایهگذاری ایران در پالایشگاههای موجود در این کشورها و افزایش صادرات نفت و انرژی را مثبت ارزیابی کرد.
کارشناس انرژی افزود: ایران قبلا نشان داده در این حوزه پتانسیلهای بالایی دارد و میتواند در مسیر ارتقای پالایشگاههای کشورهای دیگر و افزایش صادرات خود گام بردارد. وی همچنین به پتانسیلهای گسترش همکاریها و انتقال دانش فنی به قاره آفریقا اشاره کرد و گفت ایران میتواند در این حوزه گام بردارد.
خطیبی با بیان اینکه بیشک کشورهای قاره آفریقا نیز با توجه به ظرفیتهای ایران موافق توسعه همکاریها در حوزه انرژی هستند، تأکید کرد: این موضوع برای ایران نیز یک فرصت حساب میشود.
* دولت بعد به فرصتهای جدید در آفریقا توجه کند
سفر رئیسجمهور به قاره آفریقا با هدف ارتقای روابط با کشورهای دوست و همسو، توسعه بازار محصولات دانشبنیان و صادرات خدمات فنی - مهندسی، کشاورزی و پزشکی و به طور کلی تنوعبخشی به مقاصد صادراتی جمهوری اسلامی ایران اجرا شده بود. در طول این سفر از 3 کشور کنیا، اوگاندا و زیمبابوه بازدید شد و توافقات خوبی شکل گرفت.
این سفر نخستین سفر رئیسجمهور ایران به آفریقا پس از 10 سال بود و توانست به توسعه همکاریهای اقتصادی و سیاسی با این کشورها بینجامد و روابط دوجانبه را بهبود بخشد، تا جایی که در نمایشگاههای بینالمللی بعدی که در ایران برپا شد، بیشترین بازدیدکنندگان خارجی از این کشورها بودند، زیرا به دلیل پتانسیلهای زیاد ایران در حوزه انرژی و نفت، این سفر توانست به فرصتی برای توسعه همکاریهای دوجانبه در این حوزه تبدیل شود و ایران با بهرهگیری از تجارب خود در این حوزه، به کشورهای قاره آفریقا کمک کند تا به بهرهوری بیشتری در این حوزه برسند.
ارسال به دوستان
پردهبرداری از گونههای مختلف فساد در فوتبال
فوتبال در چنبره دلالها
در جدیدترین دور مبارزه با فساد در فوتبال، پروندههایی باز شده است که برخی دلالها به نام مدیر برنامه با همکاری برخی مربیان تا ۴ برابر بازیکن پول به جیب میزنند. مبارزه با فساد در فوتبال تازه آغاز شده و پس از اتفاقات باشگاه مس رفسنجان و بازداشت و تحت تعقیب بودن ۷ نفر در این ماجرا، پروندههای دیگر هم در حال رسیدگی است. در همین رابطه نهادهای نظارتی و امنیتی سراغ برخی دلالها که در زمینه نقلوانتقال بازیکن نقش دارند رفتهاند و نکات عجیبی مشخص شده است. علی خضریان نماینده مجلس در این باره اظهار داشت: بازیکنی حدود ۱۰۰ هزار دلار ارزش دارد اما با او در باشگاههای فوتبال قرارداد ۵۰۰ هزار دلاری بسته میشود و این به دفعات رخ داده است. در اینجا ۴۰۰ هزار دلار به بازیکن پرداخت میکنند و قسط آخر را پرداخت نمیکنند و با او توافق میکنند این پرونده را در دادگاه بینالمللی ورزش میبریم، آنجا دوباره باشگاه ۶۰۰ هزار دلار جریمه میشود و چون اغلب این باشگاهها دولتی هستند، برای اینکه مقابل هوادار قرار نگیرند، مجبور میشوند پرداخت کنند. در نهایت یک بازیکن ۱۰۰ هزار دلاری، برای باشگاه یک میلیون دلار آب میخورد، به آن بازیکن ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار دلار میدهند و مابقی به جیب دلال میرود! وی ادامه داد: در حوزه مربیگری هم مربی میآید و میگوید من فقط با فلان دلال برای انتقال بازیکن کار میکنم، آن وقت مربی میآید و قرارداد بازیکن را که یک میلیارد است ۱۰ میلیارد میبندد، به بازیکن ۲ میلیارد میدهند و ۸ میلیارد هم معلوم نیست کجا میرود! نماینده مردم تهران در مجلس افزود: وقتی میگوییم در رسانههایی دارد هزینه میشود، به همین خاطر است. این عین فرمایشات مقام معظم رهبری است که فرمودند وقتی درباره فساد مبارزه میشود برخی صداها، فریاد میشود و فریادها به نعره تبدیل میشود. وی خاطرنشان کرد: برخی هم با آدرس غلط دادن میخواهند خودشان را کنار جوانها قرار دهند و با احساس آنها بازی کنند و بگویند با باشگاه برخورد شود ظلم به بازیکن است؛ این پروندهها در نهادهای امنیتی باز شده است و فقط به یک باشگاه هم محدود نیست. خضریان گلایهای هم از مدیران اصلی فوتبال داشت و گفت: مدیران اصلی فوتبال در حوزه حراست و حفاظت از سلامت فوتبال باید جدیت بیشتری نشان میدادند و این گلایه حتما به آنها وارد است. برخی از این پروندهها هم ابعاد سیاسی و امنیتی پیدا کرده است. نماینده مجلس افزود: پرونده باشگاه مس مقابل فسادهای جدید و اصلی در فوتبال که پروندههای آن تشکیل میشود، عدد و رقمی نیست! ارسال به دوستان
رئیس سازمان نظام پزشکی کشور در گفتوگو با «وطن امروز»: آمار زایمانهای سزارین در کشور سیر نزولی را میپیماید
گرایش به زایمان طبیعی
گروه اجتماعی: انجام زایمان طبیعی برخلاف زایمان به صورت سزارین که دارای تبعات خطرآفرینی حین و پس از انجام عمل جراحی است، کمخطر بوده و امتیازاتی چون حفظ سلامت مادر و کودک را در پی دارد و از طرفی به دلیل فرآیند فیزیولوژیک بدن، تهدیدکننده نیست؛ مگر اینکه متخصص زنان شرایط زایمان طبیعی را برای مادر مناسب نبیند. زایمان سزارین هر چند آسانتر از زایمان طبیعی است ولی همیشه نمیتوان گفت انجام چنین عملی هیچگونه خطری ندارد، چرا که خیلیها به دلیل عمل سزارین متاسفانه برای همیشه از نعمت فرزندآوری مجدد بیبهره شدهاند و چه بسا جان خود و فرزندشان نیز به خطر افتاده است.
هر چند اکنون آمار زایمان سزارین در کشور بالاست ولی طبق گزارشهای موجود مدتی است گرایش به سمت زایمان طبیعی در کشور بیشتر شده است به طوری که معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، از کاهش ۱.۱۶ درصدی آمار سزارین در بیمارستانهای تابعه دانشگاه خبر میدهد. محمدرضا سهرابی ضمن مقایسه شاخص اعمال جراحی سزارین بین سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ گفته است: با توجه به اینکه بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی مراکز ارجاعی سطح کشور هستند، 1.16 درصد کاهش سزارین در مقایسه با سال گذشته رقم قابل توجهی است.
* گرایش خانوادهها به زایمان طبیعی
دکتر محمد رئیسزاده، رئیس سازمان نظام پزشکی کشور در گفتوگو با «وطن امروز» راجع به ترویج و ترغیب مادران باردار به سمت زایمانهای طبیعی اظهار داشت: طبق برنامههای 5 ساله حوزه سلامت، بر کاهش زایمان به صورت سزارین تاکید شده و حرکت به سمت زایمانها به شیوه طبیعی جزو تکالیفی است که به وزارت بهداشت محول شده است.
وی با بیان اینکه طبق گزارشهای موجود آمار زایمانهای سزارینی مدتی است در کشور کاهش و گرایش خانوادهها به سمت زایمانهای طبیعی کمخطر افزایش یافته است، افزود: از آنجا که زایمانهای طبیعی مخاطرات کمتری نسبت به سزارین دارد و همچنین سلامت مادر و کودک با زایمان طبیعی بیشتر از زایمان سزارین حفظ میشود، بنابراین مادران بارداری که شرایط زایمان طبیعی را مطابق دستور متخصصان مامایی دارند، بهتر است بدون عمل جراحی و به صورت طبیعی زایمان کنند؛ شیوهای که مورد تاکید وزارت بهداشت است.
رئیس سازمان نظام پزشکی کشور با اشاره به اینکه متخصصان و ماماها هم اکنون این آمادگی را دارند تا شرایط را برای گسترش زایمانهای طبیعی فراهم آورند، گفت. زایمان طبیعی با توجه به حفظ سلامت نوزاد و مادر، خوشحالی و نشاط را برای خانوادهها به ارمغان میآورد اما در سزارین تضمینی برای سلامت کامل مادر و فرزند وجود ندارد و گزارشهای موجود حکایت از پرمخاطره بودن این نوع زایمان نسبت به زایمانهای طبیعی دارد.
رئیسزاده اضافه کرد: شرایط باید به گونهای باشد که زایمان بدون دغدغه و با حفظ سلامت مادر و کودک و همچنین با کمترین هزینه انجام شود، چرا که اکنون کشور در موقعیت چاله فرزندآوری و کاهش رشد جمعیت قرار دارد. از این رو دولت آینده باید به مقوله مراقبتهای خاص دوران بارداری و زایمان توجه ویژه کند تا مردم به فرزندآوری تشویق شوند.
وی بر حرکت در مسیر زایمانهای بدون درد در کشور تاکید کرد و افزود: ایجاد امکانات لازم برای انجام زایمانهای طبیعی بدون درد استاندارد کمک شایانی به کاهش زایمان سزارین میکند و این مساله باعث رشد میزان فرزندآوری خواهد شد البته زایمان بدون درد در کشور انجام میشود اما فراگیر نیست.
رئیسزاده تصریح کرد: نکته قابل توجه این است که تیم مراقبت برای انجام زایمانهای طبیعی در بیمارستانها متحمل زحمات زیادی میشوند اما در مقابل عایدی چندانی متناسب با کار پرمشقت و حساسی که انجام میدهند نصیبشان نمیشود، بنابراین باید تغییراتی در تعرفه آنها ایجاد شود تا انگیزه لازم را برای کار داشته باشند.
وی خاطرنشان کرد: 50 درصد ماماهای کشور فعال نیستند و پروانه مطب پزشکی ندارند، این در حالی است که 70 هزار مامای بیکار در کشور وجود دارد که با استخدام آنها شرایط موجود تغییر خواهد کرد و زایمانهای طبیعی بیشتر میشود.
* ترس از زایمان طبیعی باید از بین برود
با آنکه زایمان به صورت سزارین بدون درد است ولی میتواند عواقبی چون احتمال مرگ مادر یا کودک، عفونت ناشی از عمل جراحی و صدمات جبرانناپذیری نظیر ناتوانی در بارداری مجدد را برای مادران به دنبال داشته باشد. رئیس انجمن متخصصان زنان و زایمان با بیان اینکه ایران جزو 5 کشور برتر دنیا در کاهش مرگومیر مادران هنگام موالید است، گفت: اکنون این شاخص به ۲۲ در ۱۰۰ هزار نفر است که کاهش چشمگیری در سالهای اخیر داشته است. سودابه کاظمی افزود: متخصصان حوزه زنان و زایمان در بحث جوانی جمعیت نقش مهمی دارند و لازم است در سیاستگذاریهای جمعیتی جایگاه ثابتی برای آنان در نظر گرفته شود و به عنوان عضو اصلی قرارگاه جوانی جمعیت قرار گیرند. وی اظهار داشت: در سیاستگذاریهای سلامت نیز جایگاه متخصصان زنان و زایمان باید تعریف شود و در سیستم نظام سلامت باید مورد توجه قرار گیرند، زیرا نقش مهمی در جوانی جمعیت و تشویق زنان به سمت افزایش بارداری، مراقبتهای سالم و زایمان طبیعی و ایمن دارند. کاظمی با بیان اینکه میزان سزارین در کشور ۵۶ درصد است، این نرخ را بالا دانست و گفت: باید ترس از زایمان طبیعی در مادران از بین برود تا به سمت سزارین گرایش زیادی نداشته باشند که در این راستا برنامه ترویج زنان و زایمان طبیعی طراحی و اجرا شده است. رئیس انجمن متخصصان زنان و زایمان تصریح کرد: ارتقای مهارت، آگاهی و نقش ماماها و مراقبان سلامت در شبکههای بهداشت و درمان در راستای ترویج زایمان طبیعی، اجرای پیمایش ملی آگاهی و نگرش زنان و مادران باردار درباره سازوکارهای مندرج در قانون حمایت خانواده و جوانی جمعیت در موضوع ترویج زایمان طبیعی در کشور از جمله راهکارهایی است که میتواند به ترویج زایمان طبیعی بین مادران باردار کمک کند. وی با اشاره به اینکه ۲۰ درصد زوجین ایرانی نابارور هستند، تاکید کرد: مشکل ناباروی در ایران با توجه به مشکل جوانی جمعیت از مهمترین مسائلی است که باید برای آن راهکار پیدا کرد و پزشکان زنان و زایمان در آن نقش مهمی برای حل مشکلات ناباروری ایفا میکنند. به گفته کاظمی، موضوع جمعیت و افزایش فرزندآوری بسیار اهمیت دارد، چرا که در کشور با بحران جمعیت روبهرو هستیم به همین دلیل مسائل مرتبط با بارداری و فرزندآوری از مسائل مهمی است که باید به آن پرداخته شود.
ارسال به دوستان
دیدگاه
ارتش سیاه صهیونیستی و به خاک و خون کشیدن زنان و کودکان
شهاب خادم: قرار گرفتن نام رژیم صهیونیستی در لیست سیاه قاتلان کودکان سازمان ملل، به تشدید تنش در روابط این رژیم با سازمان ملل انجامیده است؛ از زمان آغاز جنگ در غزه شدت جنایات اشغالگران به حدی بوده که افکار عمومی جهان را به خشم آورده و کمتر کشوری است که طی ماههای اخیر صحنه تظاهرات ضدصهیونیستی نبوده باشد. به تبع آن دولتها و سازمانهای بینالمللی نیز حداقل در مقام اعلام موضع زبان به انتقاد یا محکومیت این جنایات گشودهاند؛ موضعی که با عصبانیت و واکنشهای عجیب صهیونیستها مواجه شده است.
موضع و سخنان مقامات رژیم تلآویو در قبال سازمان ملل موجب شگفتی بسیاری شده است. «گیلاد آردان» نماینده این رژیم در سازمان ملل چندی پیش پس از رأی مجمع عمومی به عضویت دائم فلسطین، منشور ملل متحد را در دستگاه خردکن کاغذ انداخت.
پس از آن نمایندگان پارلمان رژیم اسرائیل (کنست) طرحی را برای تروریستی خواندن آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی (آنروا) تصویب کردند که اقدامی بیسابقه در جهان است که یک نهاد زیرمجموعه سازمان ملل «سازمان تروریستی» توصیف شود، آن هم نهادی که تنها کارویژه آن امدادرسانی به غیرنظامیان جنگزده است. درج نام رژیم اسرائیل در لیست سیاه سازمان ملل پس از 2 حمله وحشیانه، یکی به چادر آوارگان در رفح در 7 خرداد و دیگری حمله گسترده به اردوگاه النصیرات در 19 خرداد، صورت گرفت؛ جنایاتی که منجر به شهادت فجیع صدها زن و کودک همراه شد و تصاویر این جنایت، بسیاری را در سراسر جهان در بهت و شوک فرو برد اما سران رژیم اشغالگر همچون گذشته آن را از «تلفات جانبی» توصیف کردند و گویی اتفاقی نیفتاده است.
واکنش همراه با خشم و عصبانیت مقامات صهیونیست به اقدامات سازمان ملل، آن هم نهادی که بارها جانب اشغالگران را گرفته، حاوی پیامهایی است. مهمترین پیام این است که رژیم صهیونیستی انتظاری جز حمایت و پشتیبانی از سازمان ملل ندارد؛ این نگاه مختص این رژیم نیست و تقریبا تمام غرب مبتلای آن است. در این راستا «کریم خان» دادستان دیوان کیفری بینالمللی چندی پیش موضوع عجیبی را مطرح کرد. او گفت یکی از سران کشورهای غرب به او گفته است غرب، دادگاه لاهه را برای محکوم کردن کشورهای آفریقایی تشکیل داده است و قرار نیست این دادگاه غرب یا متحدان غرب را محاکمه کند!
بنابراین سازمانهای بینالمللی تا آنجایی برای جریان استکبار مشروعیت دارند که تأمینکننده منافع آن باشند، در غیر این صورت نامشروع تلقی خواهند شد.
موضوع دیگر ادعای مقامات رژیم صهیونیستی درباره «اخلاقمداری» ارتش این رژیم است؛ نتانیاهو اخیرا در واکنش به قرار گرفتن نام ارتش رژیم صهیونیستی در لیست سیاه سازمان ملل، بار دیگر ادعا کرد ارتش اسرائیل «اخلاقمدارترین ارتش دنیاست». او همچنین گفته است سازمان ملل با این اقدام خود را در «لیست سیاه تاریخ» قرار داد.
در این راستا به نظر میرسد معنا و مفهوم اخلاق در دید سران رژیم اشغالگر کاملا برگرفته از آموزههای صهیونیستی است به طوری که کشتار فلسطینیها در نظر آنان کاملا امری پسندیده و یک وظیفه دینی قلمداد میشود. در این باره در روزهای ابتدایی جنگ غزه فیلمی از رقص و پایکوبی نظامیان اسرائیلی در شمال غزه منتشر شد که آنها به طور دستهجمعی میخواندند: «به میتسوا هلاخا عمل خواهم کرد و قوم عمالیق را نابود میکنم». میتسوا هلاخا اشاره به شریعت یهود دارد و «قوم عمالیق» نیز در نظر صهیونیستها همان فلسطینیها هستند که باید زنان و کودکان و حتی چارپایانشان کشته شوند. قوم عمالیق در فرهنگ یهود همان تجسم نیروی شیطانی است و دقیقا همین نگاه را اکنون نظامیان اسرائیلی به مردم فلسطین دارند که از کشتار زنان و کودکان و سالخوردگان اهل غزه هیچ ابا و عذاب وجدانی ندارند.
وقتی سران و مقامات صهیونیست درباره اخلاقمدار بودن ارتش خود سخن میگویند، منظور اخلاق از نگاه آنها، اخلاق برگرفته از آموزههای صهیونیسم است به طوری که به خاک و خون کشیدن مردم بیدفاع غزه، یک مأموریت الهی و یک امر اخلاقی برای اشغالگران است. دقیقا بر اساس همین آموزههای صهیونیسم است که بسیاری، صهیونیستها را لکه ننگ بشریت توصیف کردهاند.
ارسال به دوستان
حمایت تمام قد آمریکای بایدن از جنایات رژیم صهیونیستی در غزه بخشی از برنامه مرعوبسازی افکار عمومی برای به تأخیر انداختن شکلگیری نظام چندقطبی جهانی است
جنگ روانی
دادگاه اورنجکانتی حکم ممنوعیت اعتصاب کارکنان در دانشگاه کالیفرنیا را صادر کرد
جنایات عریان رژیم صهیونیستی در رفح و اردوگاه النصیرات در نوار غزه تحت حمایت کامل دولت آمریکا این سوال را در میان جهانیان بهوجود آورده است که آیا منافع واشنگتن و شرکای غربیاش میتواند باعث زمانبندی آمریکایی ها برای وقوع این جنایات در مقطع فعلی باشد؟
به نظر میرسد نظام سلطه در حال برنامهریزی برای برپا ساختن جنگ جهانی برای جلوگیری از شکلگیری جهان چندقطبی است. در این راستا با حمایت از اسرائیل برای نسلکشی در غزه به عنوان یک شر ضروری به منظور پیروزی سخت در غرب آسیا، زمینههای ورود به یک جنگ جهانی را فراهم میکند. پهپه اسکوبار، تحلیلگر راهبردی سرشناس برزیلی و نویسنده کتاب «امپراتوری آشوب» اخیرا در یادداشتی برای تارنمای کردل، تحلیلی جامع در این مورد نوشته است: مجمع اقتصادی سنپترزبورگ بتازگی برگزار شد. این یکی از نشستهای سالانه در سراسر اوراسیا است که موضوع کلی آن در سال 2024، چندجانبهگرایی بود. با توجه به اینکه امسال سال ریاست روسیه بر بریکس است، نشست سران این اتحادیه در اکتبر آینده (اول آبان) در کازان در ترسیم خطوط نقشه راه به سوی چندقطبیگرایی در آینده بسیار مهم خواهد بود. ولی افتاد مشکلها... اینجا توجهمان به پرسش کلیدی پیش روی اکثریت جهانی جلب میشود: چگونه میتوانیم به رویای چندقطبی بودن [جهان] بپردازیم وقتی به شکلی«غیرقابل تصور»۱ مبهوت شدهایم و در نقش تماشاچیان محض تنزل پیدا کرده و مشغول تماشای نسلکشی 24 ساعته/ 7 روز هفته روی تمام گوشیهای هوشمند سیارهمان هستیم. دادگاه بینالمللی قضایی ICJ – با همه نواقص آشکارش - حداقل به سران نسلکشیهای انجیلی-توراتی دستور داد بمباران رفح را متوقف کنند. پاسخ اسرائیل؟ آنها رفح را بمباران کردند و حتی بدتر از آن، بچهها را زنده زنده در چادرهای اردوگاه پناهجویان سوزاندند، با موشکهای آمریکایی!
ظاهرا دستگاه اطلاعات اسرائیل به خود میبالد که نسلکشی حداقل تا پایان این سال که به نام چندقطبیگرایی نامگذاری شده، ادامه خواهد داشت. حداقل اینکه اکثریت جهان به وضوح شاهدند «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین» چگونه کار میکند. با این حال هنوز هم خیلی راحت نیست.
دستور دیوان بینالمللی قضایی ICJ برای توقف کشتار در رفح، به علاوه تلاش دیوان بینالمللی کیفری ICC - آن هم مستقر در لاهه - برای گرفتن حکم دستگیری رهبران ارشد [رژیم] اسرائیل به اتهام جنایات جنگی زنجیرهای در غزه، بهطور پیشبینیشدهای ترکیب مشترک اسرائیل و آمریکا را وارد یک جنون عصبی کرد.
قلب موضوع به اربابان و مدیران واقعی امپراتوری آشوب و غارت مربوط میشود، بسیار فراتر از ماموران حقیرشان. اربابان نمیتوانند اجازه دهند هیچ نهادی روایت رسمی را شل بگیرد. روایت رسمی این است که «در غزه نسلکشی وجود ندارد» و هیچ «خط قرمزی» زیر پا گذاشته نشده است. این دستور رسمی مجموعه غرب است. هیچگونه تخلفی هم مجاز نیست. آنها به افراطگری غیرقانونی متوسل شدهاند تا با یک عملیات آهنین در سطح روابط عمومی به طور لایه به لایه بیحسی تبلیغاتی را برای احاطه بر کل سیاره حکمفرما ساخته و به اعمال کنترل کامل روایی بپردازند. این با تز مائو تسهتونگ اندکی در تناقض است که میگفت قدرت واقعی از لوله تفنگ (یا از یک موشک هستهای مافوق صوت) به دست نمیآید، بلکه از کنترل روایی یا همان چیزی که قبلا «قدرت نرم» مینامیدیم، سرچشمه میگیرد. اکنون تفاوت در این است که سلطه دیگر از کنترل قدرت نرم عاجز است و اکثریت جهانی در حال تکمیل ضربات متقابل قدرت نرم خود به سلطه است.
* جامعه سیستماتیک ضد اجتماعی!
کنترلکنندگان روایت مسلط ممکن است همچنان بتوانند حقایق کلیدی را از افکار عمومی غرب - به عنوان مثال درباره پاکسازی قومی - پنهان سازند. حتی اعراب مسیحی به طور سیستماتیک در فلسطین پاکسازی قومی شدهاند. اوایل دهه 1950، 86 درصد جمعیت بیتلحم مسیحی بود، رقمی که از آن زمان تاکنون به 12 درصد کاهش یافته است. سایکوپاتهای انجیلی - توراتی دیواری در اطراف بیتلحم ساختند و با انضمام زمینها به نفع مهاجران مسلح یهودی، مسیحیان را پاکسازی قومی کردند. وقتی صحبت از توقف یک نسلکشی به میان میآید، مطالعات جدی درباره قومیتگرایی افراطی یا ویژگی سیستماتیک خودپرستانه جامعه اسرائیل، آنها را مبرا نمیسازد، زیرا زخم بسیار عمیقتر است. آلستر کروک، یک دیپلمات پیشین با تجربه گسترده میدانی است که در درک پیچیدگیهای غرب آسیا در میان غربیها بیهمتاست. او در ستونها و پادکستهایش، به زخم عمدهای اشاره میکند که جنگ و نسلکشی در غزه برملا ساخت: «نفاق، در قلب غرب است، بین یک «پروژه مهندسی اجتماعی غیرلیبرال» که به عنوان لیبرالیسم معرفی میشود و پروژهای برای «بازیابی ارزشهای ابدی» (هرچند ناقص) که زمانی در پس تمدن اروپایی قرار داشت». علاوه بر این، ساختارهای قدرت ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در نشیمنگاه به هم پیوستهاند و تحت نوعی منطق مکمل کار میکنند. در حالی که نسخه غارتگرانه اسرائیل در استعمار شهرکنشینان تجسم یافته است، نظام سلطه - همانطور که مایکل هادسون2 به طور درخشان توضیح داد - از پایان جنگ دوم جهانی با استعمار مالیشده رانتجویانه عیاشی میکند. آنچه هادسون به عنوان راکت آتش (مالی - بیمه - املاک) معرفی میکند طبق اشاره آلستر به «چارچوبی دائمی برای سیستم سیاسی و ژئوپلیتیک غربی» تبدیل شده است. بنابراین جای تعجب نیست که اکثریت جهان به طور غریزی ترکیب «اسرائیل - آمریکا» را که دارای اشکال مختلف استثماری، غارت و نسلکشی است به عنوان مظهر استعمار میبینند که اکنون در حال تطهیر خود با یک عملیات کنترل روایی در قالب «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین بیمعنا» است. همچنین جای تعجب نیست که نسلکشی در غزه جرقه جدیدی در سراسر جهان و یک موج ضد استعماری ایجاد کرده است. با این حال، این کافی نیست. هیچکس واقعا جلوی نسلکشی را نمیگیرد. این تنها با تحمیل یک شکست نظامی ویرانگر به اسرائیل با دیکته کردن شرایط تسلیم توسط پیروزمندان امکانپذیر است. حداقل هنوز چنین چیزی امکانپذیر نیست و این به روانیهای انجیلی -توراتی کمک میکند باور کنند میتوانند از هر چیزی فرار کنند.
* «افق جدیدی از فداکاری انسان»
آندرهآ ژوک، استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه میلان و یکی از برجستهترین روشنفکران مستقل ایتالیایی است. ژوک با ما درباره بنبستی سخن میگوید که در حال حاضر مجموعه غرب – به طور واقعا غمانگیز – به آن فکر میکند.
او میگوید غرب تحت سلطه تنها یک برنامه A داشته است. هیچ طرح B وجود نداشت. این بدان معناست که غرب به اعمال همه اشکال فتنههای «تفرقه بینداز و حکومت کن» علیه قدرتهای بزرگ اوراسیا - روسیه، چین و ایران - ادامه خواهد داد. ژوک به درستی اشاره میکند که هند به شکل قابل ملاحظهای تحت کنترل [غرب] است.
این یک سناریوی تقاطعی است که ما در حال حاضر در آن قرار داریم. با نگاهی به آینده، بحث یک جنگ داغ یا مجموعهای از جنگهای ترکیبی بین قدرتهای بزرگ و دستنشاندگان آنها باز است. این اساسا همان جنگ سوم جهانی است.
ژوک نشان میدهد چگونه غرب تحت سلطه اکنون برای ایجاد «زخمهای ساختاری» با قابلیت تخریب دورهای وسواس دارد. برای سر باز کردن چنین زخمهایی، 2 روش اصلی وجود دارد: جنگ و همهگیری.
او استدلال میکند تنها «افق جدیدی از فداکاری انسانی» میتواند به «حقیقت غایی»3 غرب اجازه دهد روی پاهای گلی خود بایستد.
در واقع این «افق جدید فداکاری انسانی» است که عدم واکنش غرب - یا بدتر از آن مشروعیت بخشیدن - به نسلکشی غزه را مشروط میسازد. این به طرز اجتنابناپذیری روان اروپا را از درون میفرساید. آنچه قبلا «تمدن اروپایی» نامیده میشد - که اکنون به طور کامل توسط نظام سلطه به حال خود رها شده است - ممکن است هرگز سرطانش درمان نشود.
به فرض هم که این آزمایشها و مصیبتها کافی نبوده باشد، پیامآوران بیمنطق – گوش به دستور – مشغول نزدیکتر کردن ما به جنگ هستهای هستند. حتی برخی کارگزاران حقیر به آن اعتراف هم میکنند.
همهاش تمام و کمال اینجا در یک مکالمه میان قاضی اندرو ناپولیتانو و تحلیلگرانی چون لر جانسون و ری مک گاورن منعکس شده؛ جایی که یکی از آنها به ایمیلی که از یک منبع نظامی - امنیتی دریافت کرده اشاره میکند. این چیزی است که منبعش به او گفته است: «امروز به یک مصاحبه تفصیلی با یکی از افسرهای اطلاعاتی پیشین وزارت جنگ اسرائیل گوش میدادم. موضعش مشخص بود. میگفت: ما به دنبال جنگ جهانی هستیم، بنابراین اسرائیل نباید خود را از اجرای برخی از رادیکالترین اقدامات بازدارد، زیرا اقدامات آن به صورت ماسبق در چارچوب درگیری بیرحمانه جهانی آینده سنجیده میشود».
این را باید بهعنوان توضیح نهایی درباره تشدید بیوقفه اقدامات سلطه و نوچههایش در جبهه درهم تنیده «جنگهای ابدی»، از غزه گرفته تا نوا راسیا [شرق اوکراین] در نظر گرفت.
این شامل نسلکشی هم میشود و فرعیاتی مهمتر از اصل نسلکشی، مانند کلاهبرداری اسکله امداد 320 میلیون دلاری آمریکایی که اکنون در سواحل غزه به زباله تبدیل شده و همه چیز را دوباره به نسلکشی بازمیگرداند، زیرا ترفند ریختن خردهنان برای اخراج یا واداشتن فلسطینیها به مهاجرت با کشتی به خارج از کشورشان به طرز رقتباری ناموفق بوده است.
[جمله فوقالذکر آن افسر اطلاعات نظامی اسرائیلی که میگفت] «به دنبال یک جنگ جهانی هستیم» همه چیز را کاملا روشن میسازد که نمایش [نسلکشی] را واقعا چه کسی اجرا میکند و کل جهان چندقطبی هنوز گروگان کیست.
منبع: کردل مدیا
پانوشت
1- کنایه به فیلم سیاسی «غیرقابل تصور»، محصول تبلیغاتی مشترک آمریکا و سوئد در سال 2018
2- اقتصاددان آمریکایی و نویسنده کتاب «چگونه انگلهای مالی و بدهی، اقتصاد جهانی را نابود میکنند».
3- مکاشفات آخرالزمانی انجیلی - توراتی که دست آویزی است برای مسیحیان افراطی صهیونیست
******
آمریکا پس از قطعی شدن شکست اسرائیل در مقابل حماس به قطعنامه پایان جنگ در غزه رأی داد
گروه بینالملل: نشریه فارِن افرز در ۲ گزارش جداگانه، به واکاوی ابعاد مختلف ۲ بحران جدی و بزرگ برای سیاست خارجی آمریکا و البته رژیم اشغالگر قدس در بحبوحه جنگ غزه پرداخته است که این بحران اکنون به حدی رسیده است که آمریکا مجبور شد در شورای امنیت برای آتشبس در غزه قطعنامهای تصویب کند. جامعه بینالملل از تصویب قطعنامه ۲۷۳۵ شورای امنیت در روز دوشنبه که از اصول پیشنهادی رئیسجمهور آمریکا برای آتشبس در غزه حمایت میکند، استقبال کرد و حماس نیز آمادگی خود را برای همکاری در اجرای آن اعلام کرد اما نماینده روسیه تاکید کرد این قطعنامه هم مثل قطعنامههای قبلی صرفا «جوهر روی کاغذ باقی میماند». بر اساس اصول شورای امنیت پیشنویس قطعنامه درباره موضوعات غیراجرایی در صورتی تصویب میشود که ۹ یا بیشتر از ۱۵ عضو شورا به این قطعنامه رای مثبت دهند و در صورتی که هیچ یک از 5 عضو دائمی آن را وتو نکنند. قطعنامههای شورای امنیت از نظر قانونی لازمالاجرا هستند اما اسرائیل به هیچ یک از این قطعنامهها پایبند نبوده و دلیل این امر عدم ساختار قطعی از سوی شورا درباره قطعنامههای صادره درباره اسرائیل است. مشخص است که شورای امنیت بر اساس بندهای ۶ و ۷ منشور ملل متحد اختیار صدور اشکال مختلف قطعنامه را دارد. با بازگشت به قطعنامههای شماره ۲۷۱۲، ۲۷۲۰ و ۲۷۲۸ شورای امنیت، متوجه میشویم این قطعنامهها کاملا از اشاره به فصل هفتم (استفاده از اقدامات نظامی یا غیرنظامی مانند محاصره و تحریمهای اقتصادی برای اهداف اجرای آن) خالی است، بنابراین این یک شاخص مهم است که بر اساس ماده ۶ صادر شده است (از طرفهای درگیر برای حل و فصل مناقشه از طریق مذاکره، داوری، متوسل شدن به آژانسها و سازمانهای منطقهای یا هر وسیله صلحآمیز دیگری برای کمک به حل و فصل اختلافات درخواست میشود).
در همین راستا نشریه فارن افرز در ابتدا به این مساله اشاره کرده که همکاری و حمایتهای همهجانبه آمریکا با / از رژیم صهیونیستی در جریان جنگ غزه، تا حد زیادی اعتبار متصور دولت آمریکا نزد افکار عمومی جهان اعراب را تضعیف کرده و در نقطه مقابل موجب تقویت محبوبیت مردمی کنشگرانی نظیر چین و ایران نزد افکار عمومی جهان عرب شده است؛ مسالهای که در قالب نظرسنجیهای مختلف موسسه نظرسنجی معتبرِ مرکز افکار سنجی عربی نیز به عینه قابل مشاهده است. در عین حال، رژیم صهیونیستی نیز در جریان جنگ غزه، با سیاستهای نتانیاهو و متحدانش در قدرت، تا حد زیادی در حال فاصله گرفتن از آمریکا به عنوان نزدیکترین متحد راهبردی خود است؛ معادلهای که از هر منظر هم که به آن نگریسته شود، یک بحران بزرگ برای صهیونیستها محسوب میشود. فارِن افرز تاکید میکند حتی اگر نتانیاهو و افراطیون متحدش بتوانند در منازعات خود با بایدن پیروز شوند، وقتی صحبت از جنگ غزه باشد، آنها بازنده محض خواهند بود. از این رو، بهتر است بیش از این اسرائیل را در باتلاق فرو نبرند و حداقل روابط خود با واشنگتن را خراب نکنند؛ رویکردی که حداقل در شرایط کنونی نشانهای از حرکت دولت نتانیاهو به سمت آن دیده نمیشود.
در ادامه، به فجایع بزرگ سیاست خارجی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس در بحبوحه جنگ غزه اشاره میشود.
* عملیات 7 اکتبر و ایجاد بحران برای سیاست خارجی آمریکا در قبال اعراب
عملیات هفتم اکتبر در نوع خود نه فقط یک رویداد مهم برای اسرائیل، بلکه یک تحول معنادار در جهان عرب نیز بوده است. این عملیات در شرایطی رخ داد که منطقه خاورمیانه در آستانه ظهور یک نظم جدید بود؛ نظمی که در قالب آن برخی کشورهای عربی و اسلامی (نظیر بحرین، مراکش، سودان و امارات عربی متحده) در مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل قرار گرفتند (بر پایه توافق آبراهام). این روند در آستانه رسیدن به عربستان سعودی بود که ناگهان شاهد وقوع عملیات هفتم اکتبر بودیم. این عملیات تا حد زیادی نقشههای اسرائیل و آمریکا برای پیشبرد دستورکار عادیسازی را با چالش روبهرو کرد. در این راستا، دولتهای عرب نه تنها شروط تازهای را برای عادیسازی روابط خود با اسرائیل تعریف کردند، بلکه بسیاری از حکام عرب تحت فشار دیدگاههای مردم خود که متاثر از اقدامات اسرائیل در جنگ غزه علیه فلسطینیها بوده است، رویکردهای محتاطانهای را در ارتباط با اسرائیل اتخاذ کردهاند. به طور خاص در اردن و مراکش شاهد برگزاری اعتراضات گستردهای از سوی مردم این کشورها بودهایم که در قالب آنها، مردم از پادشاهان این کشورها درخواست داشتهاند هر چه سریعتر به پیمان صلح با اسرائیل خاتمه دهند. درخواستهایی که تاکنون شنیده نشده است. البته عملیات هفتم اکتبر در نوع خود یک شوک بزرگ به آمریکا و سیاست خارجی این کشور نیز بود. در نتیجه جنگ غزه و اقدامات اسرائیل علیه مردم غزه بود که هم وجهه منطقهای و جهانی اسرائیل و هم آمریکا بشدت مخدوش شده و افکار عمومی منطقه، دیدگاههای مثبتی را نسبت به ایران و البته چین و طیف رقبای اسرائیل و آمریکا در سطح منطقه پیدا کردهاند. تا سال 2022 تقریبا یکسوم شهروندان 16 کشور عربی و اسلامی در منطقه خاورمیانه که در نظرسنجیهای موسسه معتبر «افکارسنجی عربی» شرکت میکردند، دیدگاههای مثبتی را نسبت به سیاست خارجی آمریکا در رابطه با منطقه خاورمیانه داشتند. با این حال، نظرسنجیهای مرکز افکارسنجی عربی در حداقل 5 کشور عربی منطقه خاورمیانه پس از عملیات هفتم اکتبر در سال 2023 و البته در سال 2024، این گزاره را تایید میکند که میزان محبوبیت آمریکا در میان ملتهای عربی بشدت افت و سقوط کرده است. به طور خاص در کشور عربی تونس اندکی قبل و البته پس از عملیات هفتم اکتبر، نظرسنجیهایی توسط مرکز افکارسنجی عربی انجام شده که حاکی از تضعیف شدید میزان محبوبیت آمریکا نزد افکار عمومی مردم این کشورهاست. جالبتر اینکه در بحبوحه کاهش محبوبیت آمریکا در میان ملتهای منطقه، این نکته ثابت شده که اقبال مردم این کشورها به چین به عنوان رقیب جهانی آمریکا افزایش قابل توجهی یافته است. این در حالی است که در دهه پیش از عملیات هفتم اکتبر، میزان محبوبیت چین نزد ملتهای عرب منطقه غرب آسیا و کلیت خاورمیانه بشدت کم بود. توجه داشته باشیم اگر آمریکا بخواهد به آسیبهای اقتصادی ناشی از تداوم جنگ غزه بویژه با توجه به تحرکات حوثیهای یمنی در دریای سرخ خاتمه دهد، تا حد زیادی به همکاری دولتها و بویژه ملتهای عرب نیازمند است. با این حال، این دسته از کنشگران بشدت نسبت به آمریکا در شرایط فعلی بدبین هستند. البته سیاستسازان در آمریکا سالهاست این استدلال را مطرح میکنند که رژیمهای عربی اقتدارگرا هستند و برای نظر مردم خود احترامی قائل نیستند. از این رو، به جای اینکه واشنگتن به جلب توجه مردم کشورهای عربی معطوف باشد، باید متمرکز بر تعامل با رهبران این دسته از کشورها باشد. استدلالی که البته چندان درست به نظر نمیرسد. شاید عینیترین مثال نقض این موضوع را نیز بتوانیم در جریان تحولات بهار عربی مشاهده کنیم که در قالب آن شمار قابل توجهی از حکام اقتدارگرای عرب از سوی ملتهای خود سرنگون شدند. بر اساس یافتههای موسسه افکارسنجی عربی، افکار عمومی در کشورهای اردن، لبنان، موریتانی و مراکش، در مقایسه با سالهای 2021 و 2022، تا حد زیادی دیدگاه منفی را نسبت به نقش آمریکا درباره مسائل خاورمیانه ابراز کردهاند (در 3 کشور اردن، لبنان و موریتانی، دیدگاههای منفی تا حد زیادی از دیدگاه مثبت پیشی گرفته و درباره مراکش نیز اگرچه دیدگاههای کلی مثبت است اما نمودار مرتبط با اوجگیری دیدگاههای منفی در قیاس با روندهای گذشته کاملا صعودی و قابل توجه بوده است). در کشورهای اردن، لبنان و موریتانی نیز اغلب افکار عمومی در این کشورها به وضوح در پاسخ به این سوال که از میان چین یا آمریکا کدام یک سیاستهای بهتری در حوزه حفظ صلح و ثبات دارند، چین را برگزیدهاند. نکته قابل تامل اینکه در موردی نظیر کشور کویت که همچنان در رابطه با سوال مذکور، اقبال افکار عمومی به آمریکا بیشتر از چین است نیز فاصله میزان دیدگاهها با افرادی که معتقدند چین بازیگری مهم در حفظ ثبات منطقهای و جهان است، بسیار کم بوده است. در عین حال، نباید از نظر دور داشته باشیم که میزان محبوبیت کشوری نظیر ایران نیز در بحبوحه تحولات چند ماهه اخیر نزد افکار عمومی کشورهای عربی بشدت افزایش پیدا کرده است؛ مسائلی که همه و همه از سقوط قابل ملاحظه سیاست خارجی آمریکا درباره کشورهای عربی خاورمیانه حکایت دارد.
* یک فاجعه معنادار در روابط رژیم اشغالگر قدس با آمریکا
در بحبوحه جنگ غزه، روابط آمریکا با اسرائیل نیز تا حد زیادی دستخوش تحول شده و شکافهایی جدی در قالب آن آشکار شده است. جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا بتازگی پس از گذشت 8 ماه از آغاز جنگ غزه، ابتکار صلحی را برای پایان دادن به جنگ مذکور ارائه کرده که به زعم بسیاری از ناظران و تحلیلگران، نتانیاهو را در گوشه رینگ گرفتار کرده است. در این چارچوب، او اگر این ابتکار را بپذیرد، عملا راستگرایان افراطی متحدش علیه او وارد عمل میشوند و اگر نپذیرد، باید ریسک و تهدید تشدید تنشها با آمریکا را به جان بخرد. در این بحبوحه، نتانیاهو یک رضایت مبهم را از جانب خود اعلام کرده و شروطی را نظیر موقت بودن ابتکار آتشبس مطرح کرده که مورد تایید حماس نیست. شکاف میان بایدن و نتانیاهو در بحبوحه جنگ غزه اوجگیری قابل توجهی داشته است. نتانیاهو اخیرا گفته اسرائیل تابع محض دولت آمریکا نیست و بایدن هم نتانیاهو را متهم کرده که برای بقای خود در قدرت است که جنگ غزه را به رویدادی فرسایشی تبدیل کرده است. از این رو، روابط آمریکا و اسرائیل از دوستی راهبردی به منازعه دائمی تغییر شکل داده است. اکنون آمریکا و اسرائیل نمیتوانند پشت درهای بسته مشکلات و اختلافات خود را حل کنند و این مشکلات را عملا پیش چشم همگان بروز میدهند. آمریکاییها حتی بر این باورند دولت نتانیاهو در وضعیت کنونی مایل به عادیسازی روابط با عربستان هم نیست؛ مسالهای که سبب شده عربستان و آمریکا به یکدیگر نزدیکتر شوند و توافق همکاریهای امنیتی میان خود را به امضا برسانند؛ معادلهای که پیامهای سرد و ناامیدکنندهای را برای اسرائیل به همراه دارد. مسائلی از این دست سبب شده بسیاری نسبت به این موضوع هشدار دهند که اسرائیل در حال از دست دادن آمریکا در سیاست خارجی خود است. ناظران و تحلیلگران تاکید دارند حتی اگر نتانیاهو در اختلافات و منازعات خود با بایدن پیروز شود، اینکه در جنگ غزه بتواند به یک پیروزی برسد، چیزی شبیه یک توهم است. از این رو، بهتر است روابط خود با آمریکا را بهبود بخشد. سیاستهای نتانیاهو در اسرائیل تا حد زیادی تفرقهافکنانه بوده و این رژیم را به نقطه بحران و فلجشدگی رسانده است، روندی که به نظر نمیرسد به این زودیها اصلاح شود.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
ایستادگان در سمت درست تاریخ را دریابیم
مهدی بختیاری: خیزش جهانی در حمایت از ملت مظلوم فلسطین و علیه جنایات رژیم صهیونیستی در نوار غزه را دیگر باید یک اقدام بیسابقه در این حجم و گستره دانست. اگر در گذشته، تجمعات و حمایتهای سراسری از مساله فلسطین بیشتر به کشورهای عربی و اسلامی محدود میشد، امروز دامنه این اعتراضات، پایتختهای بزرگترین کشورهای غرب از اروپا تا آمریکا را در بر گرفته است. اگر روزگاری رسانههای معدود بزرگ دنیا افکار عمومی را در مساله فلسطین به سمت و سوی دلخواه صهیونیستها میبردند و بزرگترین سد در برابر نمایش جنایات عریان اشغالگران علیه مردم فلسطین بودند، امروز این آگاهی در جهان نمایانتر شده و نسل جوان کشورهای غرب حتی در مهمترین دانشگاههای این کشورها، برای احقاق حق مظلومان واقعی به میدان آمدهاند. باید به ۳ پرسش، پاسخ داد.
۱- دلیل گسترش موج ضدصهیونیسم
صهیونیستها سعی دارند موج شگفتانگیز، گسترده و بیسابقه ضداسرائیلی در دنیا را در رسانههای جهان به دروغ موج ضدیهود نشان دهند! با تغییر شیوه اطلاعرسانی در جهان، حجم زیاد جنایتهای رژیم صهیونیستی قابل کتمان نیست، البته نباید از این نکته نیز غافل شد که جنایتهای این رژیم هم - بویژه در 8 ماه گذشته در غزه - حتی در تاریخ جعلی خود رژیم هم بیسابقه است. حملات سنگین هوایی و زمینی به مناطق متراکم نوار غزه که دهها هزار آواره فلسطینی در آن زندگی میکنند، دسته دسته شهید بر جا میگذارد که حجم انبوهی از آنها را زنان و کودکان تشکیل میدهند. از طرف دیگر، مقاومت جانانه مردم غزه و ضربه بزرگ حماس و گروههای مقاومت فلسطینی در 7 اکتبر/ ۱۵ مهر بود که بار دیگر مساله فلسطین را که میرفت با خیانت برخی کشورهای عرب به فراموشی سپرده شود، به صدر اخبار و افکار عمومی دنیا آورد و شاید این موضوع را باید یکی از مهمترین پیامدها و اهداف عملیات بزرگ 7 اکتبر بدانیم.
۲- تجمعات سراسری جوانان در غرب چه آوردهای دارد؟
اگر افکار عمومی را یکی از مهمترین اهرمهای فشار بر دولتهای استکباری (که هیچ اهمیتی برای مجامع بینالمللی و حقوق بینالملل قائل نیستند) بدانیم، امروز این اهرم فشار در اختیار تفکر مقاومت و نگرش ضدصهیونیستی قرار دارد.
یادمان نرود ایالات متحده آمریکا که چندین بار پیش از این، قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در لزوم آتشبس را به نفع صهیونیستها وتو میکرد، در نهایت مجبور شد به این قطعنامه رای ممتنع بدهد و حتما بخشی از این فشار بر دولت آمریکا (که خشم صهیونیستها را هم در پی داشت) حاصل همین فشار افکار عمومی است.قضیه فلسطین که باید در راس امور کشورهای اسلامی و عرب باشد، امروز به واسطه همین فراگیری آگاهسازی درباره فلسطین، در اولویت افکار عمومی غرب هم قرار گرفته و این مساله، کار را هرچند محدود، برای حامیان اسرائیل سختتر خواهد کرد که در راس آنها آمریکایی قرار دارد که به واسطه حمایتهای لاینقطع سیاسی - نظامیاش از رژیم صهیونیستی، شریک بلاشک آنها در جنایات و کشتار امروز در غزه است.
همین فشار دانشجویان غرب است که در یک مورد مشخص، موجب قطع یا لااقل کاهش بسیاری از همکاریهای علمی و دانشگاهی از سوی این کشورها با رژیم صهیونیستی شده یا برخی دیگر را در مسیر به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین قرار داده است.
۳- برای حفظ این دستاورد چه باید کرد؟
مساله اول، اطلاعرسانی درست و کامل به جامعه غرب در مساله فلسطین است که ۸۰ سال زیر بمباران سنگین رسانههای بزرگ و وابسته به صهیونیستها دچار اختلال در محاسبه شده بود.
امروز جامعه جوان و تحصیلکرده آنها از حصار رسانههای غرب بیرون آمده و تشنه تبیین درست مساله فلسطین است.
جوانی که امروز در طرف درست تاریخ قرار دارد را نباید در دست حکومتهای مکار غربی رها کرد که نشان دادند (همانطور که در موضوعات مشابه گذشته نظیر اعتراضات سیاهپوستان دیدیم) توانایی این را دارند تا این اعتراضات را هم در درون خود حل کنند یا آن را به انحراف بکشانند.
از این منظر است که نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی به جوانان آمریکایی را باید روشنگر و راهگشا دانست.
رهبر انقلاب در غیاب تمام سران سازشکار عرب - که باید در خط مقدم مقابله با اسرائیل باشند - بار بزرگی را از دوش جهان اسلام برداشتند و نقش راهبری خود و تبیین درست مساله را بخوبی و در بزنگاه ایفا کردند.
مرقومه معظمله به دانشجویان بیدار دانشگاههای آمریکا اما در حقیقت یک شروع است و باید از سوی اندیشمندان منصف جهان به شکل درست و قابل فهم برای جامعه هدف، تبیین شود تا پیام آن به گوش جوانان غرب بنشیند. جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۶ سال گذشته، بحق پرچمدار مبارزه با اشغالگری و صهیونیسم است و این در حالی است که در جهان عرب چیزی جز خیانت و سازش ندیدهایم. همین توفان الاقصی و «وعده صادق» بود که جان دوباره به مبارزان فلسطینی در میدان و حامیان آنها در عرصه جهانی بخشید. جامعه جهانی امروز تشنه شنیدن واقعیت درباره اشغال فلسطین است، این جامعه را باید دریافت و این بزرگترین رسالت این روزهای رسانههای جهان اسلام و در رأس آنها جمهوری اسلامی ایران است.
ارسال به دوستان
چگونه مشارکت به یک انتخاب سازنده تبدیل میشود؟
مردم قوی، انتخاب قوی
انتخابات باید گفتوگوهای عمومی در کشور را گسترش دهد
دکتر حمید ملکزاده*: روایتی از سیاست وجود دارد که بر مبنای بازار، پایه گذاشته شده است. در این روایت دولت به عنوان بازار فهمیده میشود و کالایی که در این بازار مبادله میشود چیزی جز قدرت سیاسی نیست. در فهم بازارپایه از سیاست، احزاب سیاسی نقش فروشندگان، واسطهها، تسهیلگران و بنگاهدارهای بازار را برعهده دارند. همانطور که میتوانید انتظار داشته باشید رسانهها بنگاههای تبلیغاتی بازار سیاست هستند و سازوکارهای رسانهای را باید به عنوان مکانیسمهای تبلیغ و فروشی که در اختیار بنگاهدارها قرار میگیرد فهمید. تصویری که از سیاست به مثابه بازار ارائه کردیم تقریبا کامل است، تنها به یک عنصر دیگر نیاز دارد؛ عنصری که من در این یادداشت بنا دارم به آن بپردازم: مردم، سرمایهگذاران، خریداران، مشتریها و مصرفکنندگانی که باید متقاعد شوند. برای اینکه بتوانم به شکل معنادارتری از استعاره بازار در این یادداشت استفاده کنم بیشتر بر فهم از مردم به عنوان سرمایهگذار متمرکز خواهم بود؛ هر چند تلاش میکنم دلالتهای معنایی مردم به عنوان خریدار، مشتری و مصرفکننده را نیز به بهانههای مختلف مورد توجه قرار دهم.
* مردم، حق حاکمیت و بازار دولت
مردم در مقام سرمایهگذار گروهی از افراد هستند که از سرمایهای گرانبها برخوردارند؛ حق حاکمیت یا حق تعیین سرنوشت. حق حاکمیت، بر حق انحصاری افراد یک جامعه برای اداره امور عمومی جمعیت، به اندازه مشارکتی که در آن دارند، دلالت میکند. در عین حال حق حاکمیت بر حق انحصاری مشارکت در بدنه کلیای که به نام جمعیت میشناسیم نیز هست. از آنجا که هر کدام از افراد یک جمعیت به تنهایی نمیتوانند امر ناشی از حق حاکمیت و تعیین سرنوشت خود را به شکل مؤثری دنبال کنند و برای جلوگیری از تعارض میان ارادههای منفرد در حضور افرادی که هر کدام به شکلی انحصاری حامل این حق هستند، در دموکراسیهای لیبرال یک شرکت سرمایهگذاری بزرگ به نام دولت تأسیس شده تا ضمن استفاده از سازوکاری مبتنی بر نمایندگی، امکان محقق کردن عملی یا جاری کردن اراده ناشی از این حق و بهرهمندی از آن را برای افراد یک جمعیت فراهم کند. از آنجا که فعالیت معنادار نهاد نمایندگی مستلزم وجود کارگزارانی حرفهای است، یکجور سازمان تخصصی برای به کار انداختن سرمایههای مردمی در بازار سیاست تأسیس شده که از آن به عنوان نظام حزبی یاد میکنند. در این معنا احزاب کارگزاران مالی متشکل از متخصصان سیاست هستند که هر بار، در فرآیندهای انتخاباتی سعی میکنند بیشترین میزان سرمایه افراد را در قالب برگههای رأی به خود اختصاص دهند. این در یک دموکراسی مبتنی بر نهاد نمایندگی، انتخابات محلی، انتخابات شهرداریها و مجموعه متنوعی از رخدادهای انتخاباتی به عنوان نشانههای قدرت یا ضعف بنگاههایی که پیشتر توانستهاند بیشترین میزان سرمایه افراد جمعیت را به خود اختصاص بدهند فهم میشود و در نهایت انتخابهای بزرگ ملی را میتوان به عنوان صحنه افت یا رشد شرکتهای مختلف، احزاب و سیاستمداران فهمید.
* مردم و بازار سرمایههای خیالی
گزارشی که درباره روایتهای بازارپایه از سیاست دادیم از جهات زیادی ممکن است جذاب باشد. بیش از همه لیبرالها هستند که این روایت را میپسندند، چرا که وقتی بتوانیم ماجراهای پیچیده سیاست را در روایت ساده شده بازار ارائه کنیم، دیگر کار زیادی برای انجام دادن باقی نمیماند. چیزهایی درباره دست پنهانی که بازار را تنظیم میکند و سوژه عقلانی انتخابگر یا فایدهگرا را میشود به این روایت سادهشده اضافه کرد و گفت این الگوی بازارمحور از سیاست به خوبی میتواند از اصل رقابت آزاد هر کس برای حضور در قدرت دفاع کند. همینطور چیزهای زیادی درباره مشارکت افراد جمعیت در بازی سیاست را میتوان از چشماندازی لیبرال به این روایت اضافه کرد و توضیح داد چطور مردم در دولت، درست مثل مشتریها در بازار بر پایه داوری روشنی که از نیاز یا نفع خصوصی خود دارند حول محور مقدورات بازار سازمان پیدا میکنند و بعد ادعا کرد هر چیزی را که مانع شکلگیری این رقابت آزاد و مشارکت آزادانه مردم در بازار سیاست میشود باید به عنوان شر مطلق نفی کرد. با این وجود چیزی در این روایت از بازار هست که لیبرالها علاقه زیادی به صحبت کردن درباره آن ندارند: فرآیندهای بازار بر سیاستزدایی و انسانزدایی از عمل و حیات انسانی مبتنی هستند. این عمل سیاستزدایی و انسانزدایی از دولت بیش از هر جای دیگری در فهم پنهان موجود در روایت بازارپایه از سیاست خانه کرده است؛ درست در صورتبندی ویژهای که این روایت از مردم پیشفرض کرده و بر اساس آن عمل میکند.
اگر دولت یک بازار بزرگ سرمایه و سرمایه جاری در آن ناشی از حق حاکمیت و تعیین سرنوشت افراد جمعیت برای اداره امور عمومی باشد و اگر احزاب کارگزارانی حرفهای باشند که میتوانند این سرمایه را برای بیشینه کردن قدرت سیاسی خود به کار بیندازند، آنگاه افراد از زمینه سیاسی، فرهنگی، مذهبی، شخصی و هویتی ویژه خودشان منتزع و به حاملان صِرف سرمایه، یعنی حاملان حق تصمیمگیری درباره امر عمومی تبدیل میشوند. آنها در بازار سیاست بدون توجه به عناصر بنیادین هویتی خود به عنوان اعدادی با باری خاص در معادلات شکلدهنده به بازار تبدیل میشوند. حاملان سرمایهای که باید متقاعد شوند این یا آن بنگاه یا کارگزار سیاسی برای نمایندگیکردن یا اداره سرمایه آنها مناسبتر است. پس در درجه اول مردم از چیزی که در واقعیت زندگی روزمره هستند تهی شده و به یک عدد، عددی با بار مشخص که میشود توان آن را از آن خود کرد یا نه تبدیل میشوند. در مرحله دوم رابطه بین مردم و احزاب، به عنوان کارگزاران بازار دولت جابهجا میشود. در این روایت از سیاست، مکانیسمهای تولید نیاز کاذب بیش از مباحثات معنادار درباره خیر عمومی از اهمیت برخوردار میشود. اتفاقی که در نهایت در رقابتهای انتخابی رخ میدهد، چیزی نیست جز فاصله گرفتن سیاست از واقعیت زندگی روزمره و محوریت پیدا کردن قواعد بازی قدرت که از طریق تولید جهانی خیالی با قواعد خیالی حول محور منافع کارگزاران سیاسی شکل میگیرد. درست در همینجاست که جای مردم، خواستههای واقعی و شخصیت حقیقی آنها در زندگی روزمره با منافع کارگزاران، ویژگیهای آنها و ادعای صلاحیت خیالیای که برای اداره کردن امور مردمی منتزعشده از واقعیت زندگی روزمره دارند تغییر میکند. در این روایت مردم به یک هستی انتزاعی تبدیل میشود. به یک نام تهی که محتوای آن را اراده کارگزاران و واسطههای بازار در قالب انواع رسانههای مجازی یا غیرمجازی پر میکند. این وجه سازنده استعاره بازار در سیاست در قبال مفهوم مردم است. در این روایت مردم ضعیف و بیاثر میشود.
* مردم قوی، انتخابات قوی
استعاره بازار تنها تمهید شناختی نیست که سیاست و مردم را به اعتبارش میشناسیم. تمهیدات شناختی دیگری وجود دارد که فراتر از این روایت ضعیف از مردم، امکان ارائه درکی معنادارتر از سیاست را برای ما فراهم میکند. تا جایی که به نوشته حاضر مربوط میشود بر اساس مهمترین روایتی که در مقابل روایتهای بازارپایه از سیاست مطرح میشود، سیاست موضوعی مربوط به تربیت است. یعنی سیاست چیزی بیش از مشارکت در یک بازار سرمایهگذاری با عناصر و مشخصههای خاص آن، یکجور فرآیند تولید انسان است؛ فرآیندی که به شکل بنیادینی با واقعیت زندگی روزمره و عناصر هویتی افراد یک جمعیت پیوند خورده و مسائل مربوط به آن را مورد توجه قرار میدهد. در چنین روایتی قانون مهمترین عنصر تربیتی در شکل بخشیدن به انسان در فرآیندهای سیاسی است. از طرفی سیاست در مقام سازوکار تربیت، یا شکل بخشیدن به انسان رابطهای یکسویه از طرف مجموعهای از قوانین نوشته شده یا گروهی از حاکمان نیست، بلکه عرصه مشارکت عمومی آحاد مردم در فرآیندهای سیاسی، به عنوان مهمترین زمینه شکلگیری انسان مدنی است.
در این فهم از سیاست مشارکت سیاسی متضمن حضور واقعی افراد یک جمعیت در فرآیندهای سیاسی است. نفسِ این مشارکت 2 حیثیت بنیادین دارد؛ در درجه اول به مردم به عنوان چیزی که هستند، یعنی به عنوان یک مجموعه متکثر که حاملان ارزشهای هنجاری مشخصی است، شکل داده و شرایطی را به وجود میآورد که افراد یک جمعیت هر کدام بتوانند در مسیر مشارکت سیاسی جایگاه ویژه خود و نقش روشنی را برای خودشان در بدنه ملت پیدا کنند و از طرفی زمینهساز شکلگیری یک هستی به همپیوسته جمعی به نام «مردم» میشود. در اینجا مردم به عنوان کارگزاران سیاست، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و در فرآیندهای مشارکتی یک واحد متکثر را برمیسازند. این مشخصه دوم شرایطی را به وجود میآورد که بر اساس آن، مردم در مقام «ما» حدود دوستی و دشمنیشان با دیگری خارجی را تعیین کنند. از این جهت، مشارکت قدرتمند در فرآیندهای انتخاباتی میتواند به عنوان سازوکاری برای دفاع از کثرت یک مردم، تحدید حدود آنها و عامل اصلی برای تعیین سرنوشت مشترک آنها به حساب بیاید. بر اساس این فهم از سیاست و مساله مشارکت سیاسی است که: الف - انتخابات به «مظهر نشان دادن و به رخ کشیدن قدرت ملی کشور» تبدیل میشود؛ و ب - «رشد سیاسی شرکتکنندگان در انتخابات، بویژه جوانها» را میتوانیم از مسیرهای مشارکت سیاسی در انتخابات سیاسی، چه در سطح محلی باشد و چه در سطح ملی، انتظار داشته باشیم.
یکی از مهمترین آوردههای این روایت متفاوت از سیاست اهمیتی است که در آن برای سیاست به مثابه عمل سیاسی مشترک مجموعه مردم در نظر گرفته شده است. برخلاف آنچه در استعاره بازار دیدیم، در اینجا عاملان سیاسی را دیگر به عنوان افراد منفرد و تکافتادهای نمیبینیم که بر اساس منفعت شخصی ضمن استفاده از عقل ابزاری برای بیشینه کردن منفعت شخصی دست به کنش سیاسی میزنند. در اینجا با کنشی جمعی، به نام مردم و برای پیشرفت امور ملت سروکار داریم. در این روایت دیگر سازوکارهای سیاستزدایی و انسانزدایی از مردم را مشاهده نمیکنیم.
این مساله به خوبی در بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره موضوع مشارکت مشاهده میشود. در بخشی از بیانات ایشان درباره انتخابات هم عنصر آموزشی و تربیتی سیاست و هم عنصر جمعی و مساله بنیادین سیاسی بودن مشارکت سیاسی از طریق فرآیندهای انتخاباتی را میتوان مشاهده کرد. ایشان در دیدار جمعی از رأی اولیها و خانوادههای شهدا اینطور فرمودهاند: «من واقعا خرسندم از اینکه میبینم بعد از انقلاب جوانهای ما از لحاظ میل به استدلال و میل به تحقیق و دقت، چندین برابر پیشرفت کردهاند... یعنی جوان در عین اینکه در میدانهای مختلف اهل هیجان و نشاط و شور و جوانی است، در عین حال، اهل استدلال هم هست، اهل منطق هم هست. اگر بخواهیم راجع به اهمیت انتخابات پرشور و قوی عرض کنیم، باید بگوییم انتخابات قوی و پرشور یکی از ارکان اداره درست کشور است ـ که من بعدا در خلال صحبت، مختصر توضیحی [در این باره] خواهم داد ـ یکی از ارکان اصلی پیشرفت کشور است، یکی از مهمترین وسیلههای رفع موانع پیشرفت است. حضور مردم در صحنه، پای صندوق رأی نشانه حضور ملت در صحنههای مهم اداره کشور است؛ این برای کشور ثروت بزرگی است».
از آنچه به طور خلاصه از بیانات ایشان آوردیم مشخص میشود مشارکت سیاسی در انتخابات موضوعی جز خیر عمومی ندارد. موضوع خیر عمومی از طریق مباحثه، گفتوگو و تلاش برای فراهم کردن استدلالهای منطقی درباره کشور یا واحد سیاسی در انتخابات جستوجو میشود. همین فرآیندهای مبتنی بر گفتوگو درباره خیر عمومی در مباحثات انتخاباتی است که زمینهساز رشد عمومی اعضای یک جمعیت و برساخته شدن مفهوم مردم به عنوان یک هستی مدنی میشود که مساله خیر عمومی را به عنوان ارزش اساسی و اصل راهنمای مشارکت سیاسی در مقابل خود دارد. در اینجا مردم، یک مردم قوی است و این مردم قوی برای تقویت خودش به عنوان یک هستی سیاسی در قبال دولت، تلاش میکند تا درباره روایتهایی قابل دفاع از خود به گفتوگو بپردازد. این گفتوگو و نتایج ناشی از آن امکان تحقق انتخابات قدرتمند را به وجود میآورد. انتخابات قدرتمند در اینجا به معنای مشارکت عمومی آحاد مردم برای تولید روایتهایی از مفهوم «ما» است که در آن موضوع مشارکت چیزی جز بیشینه کردن قدرت دولت، به عنوان عرصه وحدتیابی مردم و شکلگرفتن مردم به عنوان مفهومی پیوسته با آن نیست. در این روایت مردم از یک هستی خنثی یا تهی به مفهومی سیاسی یا مدنی تبدیل میشود که به طور مدام در جریان کنشهای مشارکتی خود در حال ساخته شدن، جرحوتعدیل و بالنده شدن است.
پژوهشگر اندیشه سیاسی *
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|