|
در تقاطع ایدههای بلندپروازانه و روایتهای عقیم سریالی که نه مخاطب عام را راضی میکند نه حرف تازهای برای مخاطب خاص دارد
باخت بازنده
بنیا ابراهیمنژاد: سریال «بازنده» یکی از آن پروژههایی است که از همان ابتدا، عنوانش تبدیل به استعارهای برای سرنوشتش میشود؛ عنوانی که بهنظر میرسد هم درباره شخصیتهای شکستخورده داستان باشد و هم درباره اثری که در میانه جاهطلبیهایش، گم شده است.
«بازنده» با وعده خلق دنیایی تاریک، پیچیده و فلسفی آغاز میشود اما هر چه بیشتر پیش میرود، از تک تک این وعدهها فاصله گرفته و به اثری تبدیل میشود که بیش از آنکه درگیر کشف و کنکاش شود، در سردرگمی و تکرار دستوپا میزند.
سریال از همان اپیزود نخست، میکوشد تماشاگر را با شخصیتی همراه کند که در مرز میان انفعال و جستوجو ایستاده است. رضا (شخصیت اصلی) مردی که گذشتهای پر از اشتباه دارد، حال در تلاش است تا با زخمهایش کنار بیاید اما این تلاش بهجای آنکه در روایتی منسجم و خطی شکوفا شود، در زنجیرهای از موقعیتهای پراکنده و بیهدف اسیر میشود. یکی از مشکلات جدی سریال، ناتوانی در بهرهبرداری از پتانسیل قصه است.
«بازنده» بارها تلاش میکند با افزودن گرههای معمایی مخاطب را جذب کند اما این گرهها اغلب بهجای باز شدن، یا رها میشوند یا بیاثر باقی میمانند. برای مثال، رابطه رضا با دوست قدیمیاش که در میانه سریال وارد داستان میشود، بهجای آنکه به عمق روایت کمک کند، تنها سردرگمی بیشتری آورده و در نهایت بدون هیچ نتیجهای کنار گذاشته میشود.
این سردرگمی، بیش از هر چیز، نتیجه فقدان انسجام در طراحی روایت است. «بازنده» گویی میخواهد میان یک درام روانشناختی، یک معمای جنایی و یک تراژدی وجودی پل بزند اما هیچگاه نمیتواند تعادلی میان این سه پیدا کند. در نتیجه، بهجای آنکه سریالی باشد که تماشاگر را درگیر کند، اثری میشود که مخاطبش را خسته و ناامید رها میکند. رضا که باید محور اصلی روایت باشد، بیشتر شبیه سایهای بیجان است که نه گذشتهاش روشن و نه انگیزههایش بهخوبی برای مخاطب قابل درک هستند.
این ضعف در شخصیتپردازی، بویژه درباره شخصیتهای فرعی، آشکارتر میشود. نازنین که به عنوان یک عنصر احساسی وارد داستان شده، بیشتر شبیه عنصری تزئینی است که تنها در چند صحنه کلیدی ظاهر شده و بعدتر به فراموشی سپرده میشود. چنین شخصیتهایی نمیتوانند روایت را غنی کنند و در نتیجه، سریال فاقد آن نیروی احساسی است که بتواند مخاطب را با خود همراه کند.
یکی دیگر از نقاط ضعف سریال، ریتم کند و توقفهای بیدلیل است. «بازنده» گویی بیش از آنکه بخواهد پیش برود، در جای خود ایستاده و زمان را هدر میدهد. صحنههایی که در آن رضا به اشیای قدیمی خیره میشود، موسیقی غمانگیزی پخش و در واقع هیچ اتفاق خاصی رخ نمیدهد(!)، نمونهای از این موقعیتهای هدررفت است.
این صحنهها که گاه 5 دقیقه یا بیشتر طول میکشند، نه تنها کمکی به عمقبخشی به شخصیتها نمیکنند، بلکه مخاطب را از همراهی با سریال بازمیدارند. مشکل اصلی «بازنده» شاید همین باشد؛ اثری که نمیداند دقیقا میخواهد چه باشد. سریال گاه تلاش میکند با پیچیدگیهای روایی و فلسفی، خود را شبیه سریالهای معمایی موفق جلوه دهد اما این پیچیدگیها، بهجای جانبخشی به عمق اثر، آن را گیج و آشفته میکنند.
تغییر لحن سریال نیز به این مشکل دامن میزند. در یک صحنه، سریال سعی دارد جدی و تاملبرانگیز باشد و در صحنه بعد، با دیالوگهایی که بیشتر شبیه طنز ناخواسته هستند، انسجام خود را از دست میدهد. این تناقضها، باعث میشود «بازنده» به اثری بیهویت تبدیل شود که نه میتواند مخاطبان عام را راضی کند و نه برای مخاطبان جدیتر حرف تازهای داشته باشد.
در نهایت، سریال «بازنده» به اثری تبدیل میشود که در میان آرزوهای بلندپروازانه و اجرای سردرگم، گم شده است. سریالی که شاید در لحظاتی، مانند طراحی صحنه یا موسیقی متن، نشان از توانایی سازندگانش دارد اما این لحظات به قدری کمرنگ و پراکندهاند که نمیتوانند ضعفهای ساختاری کار را جبران کنند.
شاید اگر سریال، بهجای تلاش برای پیچیدگیهای بیثمر، روی قصهای سادهتر و شخصیتهایی عمیقتر تمرکز میکرد، میتوانست اثری بهیادماندنی باشد اما «بازنده»، در وضعیت کنونیاش، بیشتر شبیه عنوان خود است؛ اثری که فرصتهایش را از دست داده و تماشاگرش را ناامید رها میکند.
ارسال به دوستان
نقدی بر پریشانحالی این روزهای عادل فردوسیپور
خودشیفتگی در آفساید!
مهرداد احمدی: وقتی میگوییم کسی تمامیتخواه است، از چه ویژگی فرد یا رفتاری حرف میزنیم؟ ما معمولا اینطور عادت کردهایم که تمامیتخواهی را صفت افراد مستبد بدانیم. مثلا میگوییم شاه مخلوع ایران فرد مستبدی بود، چون تمایتخواه بود. به اعتباری میتوانیم بگوییم استبداد یا خودرأیی نتیجه تمایتخواهی است. تمامیتخواهی هم به زبان ساده این است که کسی در یک مورد مشخص هیچ حق یا سهمی برای دیگران قائل نباشد اما آیا تمامیتخواهان به قصد و نیت انجام یک عمل اخلاقی آن را مرتکب میشوند؟ بگذارید برای اینکه جوابم به این سؤال ملموستر باشد درباره تمامیتخواهی چند جملهای اضافهتر بگویم. تمامیتخواهی به معنای باور به این است که فقط آنچه من میاندیشم، آنچه من در نظر دارم و نتیجهای که به آن رسیدهام، درست است. به عبارت دیگر تمامیتخواهی یعنی حقیقت نزد من است ولی آیا ممکن است کسی با چنین دیدی لزوما انسان شروری باشد؟ یعنی آیا کسی که فکر میکند تمام حقیقت نزد اوست یا کسی که معتقد است نظر او و لاغیر، نیت سوئی دارد؟ در اغلب مواقع اساسا جواب برعکس است؛ چنین افرادی غالبا معتقدند اعمال نظر شخصی آنها به این خاطر است که فقط آنها خیر دیگران یا خیر عمومی را تأمین میکنند. چه عجیب! کاری که فکر میکردیم خیلی غیراخلاقی است اتفاقا به نیتی اخلاقی انجام میشود. عجیب است ولی حقیقت دارد. سوال دوم این است: منشأ اینکه خود را یگانه خیرخواه مصلح میدانیم از کجا میآید؟ اینجا دیگر مساله خیلی بیشتر به روانشناسی فردی مربوط میشود. گفته شده در تمامیتخواهی، نوعی از خودبرتربینی وجود دارد که به مدد تاییدات حواریون یا هواداران این احساس غلظت بیشتری میگیرد. تا اینکه در نهایت به ادعای تلویحیِ نبوغ برسد. همانطور که میبینید تمامیتخواهی و استبداد رای خیلی نزدیکتر از آنند که فکرش را میکردیم. ما همگی میتوانیم در هر جایی که هستیم و در هر نقشی که به عهده میگیریم، به تدریج به چنین انسانهایی تبدیل شویم. در کنار همه این مشخصات، یک ویژگی مهم دیگر هم هست؛ تمامیتخواهان شدیدا معتقدند دیگی که برای ما نجوشیده را بریزیم در کوره آهن تا ذوب شود. سخت نیست فهمیدنش که این را هم با نیات سوئی انجام نمیدهند؛ احتمالا اینطور فکر میکنند که آن نفر بعدی یا فاسد است یا خائن. اگر از حواریون سابق باشد، خائن است. چون آن جایگاه فقط شایسته استاد است و اگر هم از اغیار باشد که لابد فاسد است.
وقتی قسمت اخیر پادکست فوتبال 360 را گوش میکردم، همه اینها از ذهنم میگذشت. اینکه عادل فردوسیپور حالا دیگر رسما مدعی است چنان قدرتی دارد که میتواند 10 بازی فوتبال را همزمان با صدای بلند ببیند و بشنود شاید در نگاه اول فکر کنید او دارد برای اثبات علاقهاش به فوتبال دلیل و برهان میآورد؛ یا به قول امروزیها با رسم شکل نشان میدهد چقدر «دیوانه فوتبال» است. ولی اگر لنز دوربین را کمی بالاتر ببرید، احتمالا چیزهایی پیدا شود که این گمان را باطل کند. فردوسیپور در یک تصمیم مدیریتی از شبکه ۳ کنار گذاشته شد؛ تصمیمی که به نظر میآید بر اساس ضرورت انضباطبخشی به آنتن صداوسیما گرفته شد. میتوان از این نظر گفت فردوسیپور حق داشت از این تصمیم مدیریت راضی نباشد. حتی حق این را هم داشت نارضایتیاش را علنا اعلام کند اما آیا حق داشت گمان کند این جایگاه، حق او است؟ ممکن است بگویید این بیانصافی است.
اما شواهدی وجود دارد که این ادعا را از دیگر فرضیهها کمتر مشکوک میکند. چند نمونه:
۱- پس از تعطیلی 90 عملا خط تخریب مجری بعد شروع شد. کاری که احتمالا از یک وزیر در نقد وزیر قبلی برمیآید. چنان فضای احساسی و عاطفیای ایجاد شد که گویی مدرک فوقلیسانس او را که مایه تدریسش در بهترین دانشگاه فنی کشور بوده، از درجه اعتبار ساقط کردهاند. فوقلیسانس را گفتم چون چیزی است که ماحصل تلاش و کوشش خود فرد بوده و طبعا پس از اخذ آن، کسی نمیتواند فردوسیپور را ناکارشناس ناارشد بداند اما درباره اجرا و تهیهکنندگی یک برنامه چه؟ آیا آن را هم با تلاش شخصی به دست آورده بود یا ماحصل ۲۰ سال برنامهسازی در بهترین شبکه، در بهترین ساعت بوده است؟ یا او گمان کرده چون علاوه بر 90، تمام ویژهبرنامههای یورو، جامجهانی و جام ملتهای آسیا را از سال 2004 میلادی تا 2018 ساخته، همه اینها حق او بوده است؟ البته باید از صداوسیما نیز به جد پرسید آیا لازم بود در هر رویداد مهم فوتبالی حتما عادل فردوسیپور برنامه بسازد؟ مثلا مزدک میرزایی که احتمالا بر اثر همین نادیده گرفتهشدنها مهاجرت کرد یا خیلیهای دیگر نمیتوانستند؟ همین رفتار مدیریتی که به اندازه آن اخراج اشتباه بود، از او استادی ساخت که عدهای حواری را دور خود جمع کرده و آن خسرویی باشد که هر چه کند شیرین است! اصلا همین که عدهای بلافاصله تا حرف عادل فردوسیپور میآیند درباره نظر و رای مردم (!) حرف میزنند، گواه این حضور بیش از حد و مدیریتناشده او روی آنتن است. اگر جواد خیابانی معتقد است دروازهبان تیم ملی را «رسانه باد کرده»، خیلی ساده میتوان گفت همین رسانه هم شما و عادل فردوسیپورها را باد کرده است. این ویژگی اغلب تمامیتخواهان است. خاستگاه خود را فراموش میکنند. نمیدانند کی بودند، کجا بودند و چطور به اینجا رسیدند. برای کیش شخصیت آنها مهم است از این گذشته فرار کنند. فراموشی برای چنین کسانی موهبت بزرگی است اما موهبت بزرگتر فراموشی دادن است. مخاطب نباید یادش بیاید همین که تلویزیون را روشن میکرد عادل فردوسیپور یا مجری بود یا فوتبال گزارش میکرد. مخاطب اغلب قورباغهپز میشود؛ اصلا نمیداند چطور به این تصویر عادت کرد. اندکاندک حسی از تخدیر در او پیدا میشود: تحلیل فوتبال داخلی هفته گذشته فقط با عادل فردوسیپور میچسبد اما این اثر تخدیر در مخاطب آرامآرام در فردوسیپور هم اثر گذاشت؛ او را از یک مجری جسور و یک گزارشگر مطلع و مسلط، به «تنها مجری - گزارشگر» بدل کرد. مهم نبود آیا او واقعا بهترین است یا نه! مهم این بود که ذائقه مخاطب این طور شکل گرفته و او نیز خود را واقعا بهترین میدانست.
۲- نتیجه منطقی حالت روانی هبوط استاد اعظم چیست؟ تخریب؛ تخریب همه! فردوسیپور واکنش هیستریک و البته طبیعی خود به این جلال و جبروت ازدسترفته را با راهاندازی یک تیم نیابتی برای حمله به دیگران ترتیب داد. تحقیقاً مهمترین بخش رسانه فوتبال 360 با اسپانسرهای آنچنانی، پادکستی است که به تعبیری تخریبچیهای عادل فردوسیپور هستند. این برنامه یک ماموریت مهم پیش روی خود قرار داده: تخریب! تخریب هر آنچه ممکن است میان مردم و فوتبال علقه ایجاد کند. نگاه مستبدانه اساسا با هر نوع پیوند و علقه و اتحاد در نبود خود سازگار نیست. شما اگر تخریب سیستماتیک تیم ملی، مربی ایرانی و در نهایت پرچم و سرود ملی را از این زوایه نبینید؛ ممکن است راه به تحلیلهای چندان روایی نبرید و درباره فردوسیپور قضاوتهایی کنید که احتمالا نسبتی با حقیقت ندارد. نشانههای استبداد در رفتار وی پیداست؛ با حالت روانی خودشیفته در ابعاد کوچک. از نظر او این دیگ وقتی باید بجوشد که او دوباره عادل فردوسیپور شود. برای همین فریاد میزند مرا ببینید. او چیز مهمی از دست داده است. هگل در پدیدارشناسی روح میگوید انسان نیاز دارد از سوی دیگری به رسمیت شناخته شود و بدون به رسمیت شناخته شدن، او نمیتواند خودآگاه باشد. آگاهی توهمآلود فردوسیپور شکاف بزرگی برداشته؛ او بازهم نیاز دارد بگوید با ۱۰ تلویزیون یا مونیتور ۱۰ مسابقه همزمان پریمر لیگ انگلیس را میبیند، بلکه حتی باید برای دیده شدن برنامه یورو از بازیگران هم استفاده کند!
۳- حکایت طلبکاری آقای گزارشگر را از این زاویه بهتر میتوان دید. برخی تلاش میکنند از او یک سوژه سیاسی بسازند (قبل از ادامه مطلب همین جا پیشنهاد میکنم بیش از این در دام این استفاده ابزاری از خودش از سوی جریانهای سیاسی نیفتد. اندازه این بازیها از وسع اهالی فرهنگ و رسانه بیشتر است). صرف عقدهگشایی چند سخنگوی نیابتی در یک برنامه از هیچکس سوژه سیاسی نمیسازد! برای مبتذل بودن سطح کنشگری عادل فردوسیپور و سخنگویانش کافی است بدانید خود را ملزم میکنند در هر قسمت و به هر بهانهای نامی هم از علی کریمی ببرند. این ممکلت مبارز و فعال و نظریهپرداز سیاسیِ مخالف و موافق کم نداشته و ندارد. حتی سلبریتی - کنشگر هم داشتهایم اما سلبریتیای که برای یک دستمال قیصریه را آتش بزند و کاپیتان تیم ملی را بابت خواندن سرود ملی بازجویی کند، یا علناً از تیم ملی به عنوان تیمی که دیگر مردم آن را دوست ندارند یاد کند، نداشتهایم. این همانجایی است که آقای مجری به نقاط ثقلی که ما را در مقام یک ملت دور هم جمع میکند، حمله میبرد. دانسته؟ نه! این کار به ظرافتهایی نیاز دارد که اهالی علوم انسانی از پس آن بر میآیند. او فقط میخواهد بگوید اگر من را بازی ندهید توپم را برمیدارم، میروم و بازی را بههم میزنم. او از سنخ همانهایی است که لذت جمعی بازی را بهخاطر منافعش تعطیل میکرد. احتمالا شما هم از این دست دوستان داشتهاید اما قضیه این بار فرق میکرد؛ توپ دیگری هم بود و این همان چیزی است که یک تمامیتخواه خودشیفته را عذاب میدهد؛ اینکه کار جهان لنگ من نماند! در حالی که خورشید کارش را با هیچ خروسی هماهنگ نمیکند.
۴- عادل فردوسیپور میتوانست در رسانهای که خود راه انداخته کار کند و کیفیت حتی بیشتری نسبت به قبل ارائه دهد اگر فقط میتوانست قبول کند استعداد برای شکوفایی به بستری نیاز دارد که به او در اعلای درجه داده شده بود. شعار فوتبال 360 «فوتبال برای همه» است ولی کاش زود بداند آن «همه» نامِ پنهانِ «عادل فردوسیپور» است تا خودش و رسانهاش را نجات دهد. اجرای فوتبال برای من، 90 برای من، دوشنبه شبها برای من. نه! شما گزارشگر خوب و برنامهساز خلاقی هستید اما تنهاترین و بهترینشان نبودید و نیستید، ایران بزرگتر از اتاق کوچکی است که در برنامه رسانه خودتان، برای خودتان کنفرانس مطبوعاتی تشکیل دهید و کارمندانتان را در دایره تهوعآوری از مجیزگویی گرفتار کنید.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
این بار هم تقصیر روسها بود!
نوید مومن: سرانجام همانگونه که قابل پیشبینی بود، ارتقای سطح تهدیدات بالقوه و بالفعل آمریکا و دیگر اعضای پیمان آتلانتیک شمالی علیه روسیه، منجر به تغییر دکترین هستهای این کشور شد. برخی تحلیلگران، این تغییر دکترین - که از سوی پوتین و لاوروف اعلام شده است - را نماد عملگراتر شدن مسکو در استفاده از بمب اتم در قبال تهدیدات پیرامونی تلقی کرده و نسبت به مدیریتپذیر بودن این تهدید، با توجه به لغو یا بیخاصیت شدن اکثر پیمانهای دوجانبه یا چندجانبه محدودکننده، تردید دارند. روایتگری مقامات ارشد و رسانههای غرب نسبت به تغییر دکترین هستهای مسکو، مشابهت زیادی با رویکرد کلان آنها در قبال وقوع جنگ اوکراین دارد. سال ۲۰۲۲ میلادی، زمانی که صبر استراتژیک روسیه در قبال اصرار ۲ سوی آتلانتیک مبنی بر گسترش ناتو به شرق لبریز شد، عملیات نظامی مسکو در خاک اوکراین آغاز شد. منابع غربی با استناد به کنشگری نظامی اولیه روسها، مدعی شدند اوکراین مورد تهاجم یکطرفه روسیه قرار گرفته و در نتیجه، ناتو نیز باید با هدف ممانعت از آسیبپذیری بیشتر کییف در این آوردگاه، ورودی هدفمند و محدود به این عرصه کند. با این حال، رسانهها و سیاستمداران غرب هرگز به نقش پررنگ خود در خلق تهدیدات متعدد راهبردی، جغرافیایی و امنیتی در محیط پیرامونی روسها اشاره نکردند! آنها هرگز در روایتگری خود از جنگ اوکراین، به مقولهای تحت عنوان تلاش برای محاصره استراتژیک روسیه و محدودسازی مسیر تنفس امنیتی کرملین در نظام بینالملل اشاره نکردند. گویا جنگ اوکراین، به صورت ناگهانی و بر اساس یک میل خودخواهانه یا یکطرفه از سوی مسکو شکل گرفته و کییف نیز طرف بیدفاع و مظلوم ماجراست!
ولودیمیر زلنسکی، کمدین صهیونیست و رئیسجمهور اوکراین از یک سو تصور تبدیل شدن کشورش به زمین نبرد با روسیه را نمیکرد و فراتر از آن، تضمینهایی را قبل از آن درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع در آسمان کییف (پایتخت اوکراین) و عضویت فوری در ناتو دریافت کرده بود. بازیگران غربی به کییف اینگونه القا کرده بودند که در هر ۲ وضعیت، یعنی چه در صورت وقوع جنگ یا در صورت عدم وقوع آن، عوایدی که نصیب اوکراینیها میشود نسبت به مضرات و هزینههایی که این کشور پرداخت خواهد کرد، چربش و غلبه خواهد داشت. کمدین بدون آنکه به عقلانیت و محاسبه حداقلی خود در قبال ادعای سران ناتو تکیه کند، این چک راهبردی سفید را به آتلانتیکیها سپرد. اکنون، مسکو متعاقب مجوز خطرناکی که کاخ سفید به کییف درباره استفاده از موشکهای میانبرد و دوربرد در خاک روسیه داده است، دکترین هستهای خود را تغییر داده و چشماندازی نیز برای تجدید نظر در این دکترین (حتی در صورت انعقاد پیمان آتشبس در اوکراین) وجود ندارد. رسانههای غرب بار دیگر، این اقدام روسها را مصداق عینی یک «کنشگری اولیه» تلقی کردهاند! این رسانهها و سیاستمدارانی که مشغول هدایت پشت پرده و آشکار آنها هستند، هرگز به این سوال مهم پاسخ ندادهاند که خلق تنشهای بالقوه و بالفعل در اسکاندیناوی و آسیای میانه و حمایت از افزایش قدرت ریسکپذیری عملیاتی اوکراینیها در عمق استراتژیک روسیه چه تاثیری در اتخاذ تصمیم اخیر از سوی ولادیمیر پوتین داشته است. برگزاری رزمایش اخیر ناتو در فنلاند - همسایه روسیه که در جریان جنگ اوکراین به همراه سوئد به عضویت پیمان آتلانتیک شمالی درآمد - معنایی جز خلق یک کانون دردسرساز جدید در شمال روسیه ندارد. به عبارت بهتر، ناتو حتی در صورت پایان یافتن جنگ اوکراین، ابزارهای تهدید جدید را علیه مسکو حفظ خواهد کرد. در چنین شرایطی، ارتقای سطح بازدارندگی روسیه و ورود آن به فاز هستهای (به جای باقی ماندن در فاز موشکی) طبیعیترین واکنشی است که مسکو میتواند در قبال ناتو نشان دهد. بدیهی است ریسکپذیری با سلاح هستهای، امنیت جهانی را شدیدا به خطر میاندازد اما قطعا غرب نمیتواند در قبال پدیده خطرناکی که خود در ایجاد و استمرار آن نقش اصلی را داشته، نقش یک طلبکار را ایفا کند. شاید بهتر باشد مقامات آمریکایی و اروپایی، یک بار برای همیشه هشدارهای «هنری کیسینجر» استراتژیست مشهور آمریکایی را قبل از مرگش در بحبوحه جنگ اوکراین مرور کنند. کیسینجر تاکید داشت گذشت زمان و فرسایشی شدن جنگ، صرفا توان مدیریت و آیندهنگاری نبرد از سوی غرب را دشوارتر کرده و هزینههای غیرقابل پیشبینی و سختی را متوجه واشنگتن و شرکای اروپایی آن خواهد کرد. اکنون پیشبینی کیسینجر در حال تعبیر است. تعریف یا بازتعریف بحرانهای امنیتی در محیط پیرامونی روسیه، تبدیل به یک استراتژی در میان اعضای ناتو شده و همین مساله، پیشبینی و آیندهپژوهی نبرد کنونی (جنگ اوکراین) و جنگهای احتمالی آینده را سختتر خواهد کرد.
ارسال به دوستان
کمپین تحریم ادبی و فرهنگی مؤسسات رژیم صهیونیستی به امضای بیش از 6000 نویسنده و ناشر در جهان رسید
قلم قرمز بر اسرائیل
گروه بینالملل: تاکنون بیش از 6 هزار نویسنده سراسر جهان به کمپین تحریم اسرائیل ملحق شدهاند؛ کمپینی که هدف از راهاندازی آن تحریم رژیم صهیونیستی است و امضاکنندگان و اعضای این کمپین اعتراضی به دنبال قطع همکاری با تمام موسسات فرهنگی، ناشران، جشنوارهها یا انتشاراتی هستند که در نقض حقوق فلسطینیها با رژیم صهیونیستی همکاری میکنند. امضاکنندگان بیانیه این کمپین که بین آنها برندگان جایزه ادبی نوبل و جوایزی مانند پولیترز و بوکر نیز قرار دارند خواستار تحریم موسسات فرهنگی رژیم صهیونیستی از سوی ناشران به دلیل جنایات این رژیم علیه فلسطینیان غزه و مردم لبنان هستند. این کمپین که از 28 اکتبر آغاز شده است طی ۳ هفته به یکی از بزرگترین کمپینهای اعتراضی و تحریمی علیه رژیم اشغالگر تبدیل شده است. ایجاد این کمپین یک سال پس از ۷ اکتبر 2023 و پروپاگاندای رسانهای رژیم صهیونیستی و متحدان غربی آن پس از عملیات توفان الاقصی نشاندهنده شکست صهیونیستها در حوزه فرهنگی و ادبی در سطح جهان است؛ شکستی که سالها سرمایهگذاری رژیم اشغالگر را برای ساختن چهرهای که تلاش داشت خود را تنها دموکراسی خاورمیانه معرفی کند، نابود کرده است. این کمپین با واکنشهای متعددی روبهرو شده است. نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه و فعالان حوزه نشر در سراسر جهان با پیوستن به این کمپین اقدامات رژیم اشغالگر و جنایات آن در غزه و لبنان را «عمیقترین بحران اخلاقی، سیاسی و فرهنگی قرن بیستویکم» نامیدهاند. آنها همچنین اعلام کردند با ناشران، جشنوارهها، آژانسهای ادبی و نشریاتی که در نقض حقوق فلسطینیها با اجرای سیاستها و شیوههای تبعیضآمیز یا توجیه اشغال، نژادپرستی یا نسلکشی اسرائیل شریک هستند، همکاری نخواهند کرد. اعضای این کمپین همچنین اعلام کردهاند نهادهایی که هرگز علنا حقوق مسلم مردم فلسطین را (که در قوانین بینالمللی تصریح شده) به رسمیت نشناختهاند نیز توسط این کمپین تحریم خواهند شد.
در این بیانیه همچنین از امضاکنندگان خواسته شده است نقشی را که فرهنگ میتواند در دفاع از صدای مظلومیت فلسطین ایفا کند، به رسمیت بشناسند. در ادامه این بیانیه آمده است: «موسسات فرهنگی اسرائیل که اغلب مستقیما با دولت کار میکنند، در مخفی کردن، پنهان کردن و سلب مالکیت و سرکوب میلیونها فلسطینی برای دههها نقش بسیار مهمی داشتهاند. ما نقشی داریم که باید ایفا کنیم. ما با وجدان نمیتوانیم بدون بازجویی از رابطه آنها با آپارتاید و آوارگی با نهادهای اسرائیل وارد تعامل شویم».
از جمله افراد سرشناس این کمپین میتوان به چهرههایی همچون سالی رونی از منتقدان سرسخت رفتار رژیم اسرائیل با مردم فلسطین، عبدالرزاق گورنه برنده نوبل 2021 و آنی ارنو برنده نوبل 2022، ویت تان نگوین و جونو دیاز برندگان جایزه پولیترز و پرسیوال اورت و ریچل کوشنر نامزدهای جایزه بوکر، جودیت باتلر، نائومی کلاین و مریم مارگولیس، جان کیوزاک، رابرت مکفارلین، مایکل روزن، جسمین وارد، کتی کیتامورا، بنجامین موزر، هلن مکدونالد، کیسه لایمون، آکواکه امزی، کریس کراوس، مروه امره، یوری هررا، پل بیپرسیادو، راب دیلینی، آن والدمن، دبورا آیزنبرگ، مارک هادون، رونان بنت، جف هالپر، کوین بری، کالب آزوما نلسون، دیمون گالگوت، الکساندر هیمون، لیلا لالامی، آنی بیکر، سافایر، رابین کاست لویس، تام مککارتی، سائول ویلیامز، دنیل آلارکون و گرتا تونبرگ اشاره کرد که از نخستین امضاکنندگان و اعضای این کمپین بودند. این کمپین بزرگترین تعهد جامعه ادبی جهانی به بایکوت فرهنگیای است که تاکنون علیه رژیم صهیونیستی برپا شده است. پیش از این فعالیتهایی از سوی برخی نویسندگان و فعالان حوزه نشر علیه جنایات رژیم صهیونیستی و آپارتاید آنها علیه فلسطینیان وجود داشت که با توجه به هزینههای بسیاری که برای فعالان حامی فلسطین در کشورهای غربی ایجاد شده بود این فعالیتها با سانسور روبهرو میشد و تبعات فراوانی را هم برای این نویسندگان به همراه داشت اما در شرایط فعلی و پس از جنایات وحشیانه بیش از یک سال گذشته ارتش صهیونیستی که با حمایت مقامات و بخش قابل توجهی از جامعه صهیونیستها انجام شده است، دیگر این هزینهها برای متوقف کردن نویسندگان کارگر نیست و تیغ سانسور غرب نیز توان حمایت از جنایات رژیم موقت صهیونیستی را ندارد. پیش از این نیز اعتراض نویسندگان به اسپانسر جایزه ادبی گیلیر که از معتبرترین جوایز ادبی کانادا به حساب میآید و به عنوان جایزه گیلیر اسکووشیا شناخته میشد منجر به حذف نام اسپانسر از نام این جایزه و جشنواره شد. اعتراض نویسندگان به اسپانسر این جایزه، شرکت تابع مدیریت دارایی اسکووشیا بانک بود که دارای سهام در شرکت نظامی آلبیت سیستمز اسرائیل است. این شرکت نظامی که تجهیزات نظامی شامل توپخانه، مهمات و سیستمهای جنگ الکترونیک را برای وزارت جنگ صهیونیستها تأمین میکند طی بیش از یک سال گذشته به صورت مستمر تجهیزات مورد نیاز ارتش رژیم برای تداوم جنایات جنگی و نسلکشی در غزه و لبنان را تامین کرده است. همچنین مشخص شده است از یک پهپاد توسعهیافته توسط این شرکت، به نام هرمس 450، برای انجام حملات موشکی که منجر به جان باختن ۷ کارمند امدادی در مرکز غزه در آوریل گذشته شد، استفاده شده است و به همین دلیل نویسندگان و ناشران علیه اسپانسر جایزه گیلیر اعتراض کرده و موفق به حذف آن شدند. اهمیت اقدامات ناشران و نویسندگان حوزه ادبی و علمی در حمایت از فلسطین و علیه اشغالگری رژیم از این جهت مهم است که ناشران بزرگ تجاری و دانشگاهی اسرائیلی را هدف قرار داده است؛ موسساتی که مسؤول انتشار تبلیغات نظامی اسرائیل هستند و کتابهایی درباره اجرای استراتژیک شهرکسازیهای اسرائیل و روایتهای دروغ و جهتدار از تاریخ استعماری اسرائیل را که بخشی از پاکسازی فرهنگی گستردهتر فلسطینیها و غیرانسانیسازی آنهاست در سالهای گذشته چاپ کردهاند. همین مساله نیز منجر به واکنش انجمن وکلای حامی اسرائیل (UKLFI) شد و این انجمن در اقدامی عجیب و تهدیدآمیز به امضاکنندگان این کمپین و فعالان آن درباره عواقب اقدامشان هشدار داد و خواستار توقف تحریم موسسات فرهنگی رژیم صهیونیستی شد؛ اقدامی که عمر رابرت همیلتون، یکی از بنیانگذاران و مدیر فعلی جشنواره ادبی فلسطین آن را نشاندهنده این حقیقت دانست که طرفداران اسرائیل چیزی برای گفتن ندارند. تحریم ادبی صهیونیستها در شرایطی صورت گرفته است که پیش از این تحریم کالاها و شرکتهای حامی رژیم تحت عنوان BDS در بسیاری از کشورهای غربی بویژه آمریکا و اروپا در جریان است و از سوی دیگر در حکمی تاریخی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی و یوآو گالانت، وزیر جنگ سابق رژیم اشغالگر از سوی دادگاه لاهه به دلیل جنایات جنگی گسترده تحت تعقیب قرار گرفتهاند. مجموع این وقایع و تداوم حرکتهای مردمی، صنفی و حتی قضایی در سطح بینالمللی علیه جنایات رژیم صهیونیستی و اشغالگری آن نشاندهنده نابودی چهره دروغین صهیونیستها در سطح بینالمللی و مطرح شدن روزافزون مساله فلسطین و دفاع از حقوق ملت فلسطین است؛ پدیدهای که منجر به تحریم روزافزون صهیونیستها در سراسر جهان و در تنگنا قرار گرفتن بیش از پیش آنها در عرصه بینالمللی خواهد شد.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد؛ اصلاح نظام انتخاباتی شورای شهر تهران فرصتی برای سنجش ارتقای مسؤولیتپذیری و کارآمدی
آزمون تناسبی
اجرای آزمایشی این مدل در تهران میتواند نقاط قوت و ضعف این روش را آشکار کند
مصطفی نصری: در شرایطی که موضوع افزایش طول دوره ششم شورای شهر از 4 به 7 سال به صورت جدی مطرح شده است، یک اصلاح مهمتر درباره شورای شهر به کمیسیون امور داخلی کشور مجلس رسیده که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. تغییر در شیوه برگزاری انتخابات شوراها بویژه در شهر تهران با تصویب مادهای الحاقی به قانون انتخابات، زمینهساز تحولی مهم در ساختار نمایندگی محلی خواهد شد. بر اساس تصمیم اخیر کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس، انتخابات شوراها در تهران به صورت تناسبی برگزار خواهد شد و این مدل در افق بلندمدت به سایر شهرهای بالای یک میلیون نفر جمعیت نیز تعمیم خواهد یافت. این تغییر که در نشستهای اخیر کمیسیون شوراهای مجلس با حضور نمایندگانی از وزارت کشور، شهرداری تهران و شورای عالی استانها مورد بررسی قرار گرفته، در صورت تصویب در مجلس و عبور از فیلتر شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، میتواند به کاهش برخی چالشهای اساسی در موضوع انتخابات و تبلور موثرتر اراده مردم در نهادهای مردمسالار منجر شود. مدل انتخاباتی یکی از عوامل کلیدی در افزایش یا کاهش مشارکت عمومی است. در حالی که نظام اکثریتی کنونی با چالشهایی نظیر کاهش احساس تأثیرگذاری رایدهندگان و ضعف در نمایندگی عادلانه سلایق مختلف مواجه است، مدل تناسبی میتواند راهکاری موثر برای رفع این مشکلات ارائه دهد. اجرای این مدل در انتخابات شوراهای شهر، فرصتی برای آزمایش و ارزیابی این رویکرد جدید است که در صورت موفقیت، میتواند به عنوان الگویی برای انتخابات مجلس و دیگر فرآیندهای انتخاباتی مورد استفاده قرار گیرد.
* چالشهای انتخابات فردمحور
انتخابات شوراها در شهرهای بزرگ همواره با مشکلاتی همراه است. تعداد بالای کاندیداها و دشواری انتخاب از میان آنها، یکی از چالشهای عمده رایدهندگان در این فرآیند است. تصور کنید وارد یک حوزه اخذ رای شدهاید و باید از میان چند هزار کاندیدا، افرادی را برای نمایندگی در شورا انتخاب کنید. در چنین شرایطی، رایدهنده ممکن است به حافظه محدود خود متکی شود و شناختهشدهترین افراد، مانند ورزشکاران یا هنرپیشهها را انتخاب کند، بیآنکه توانایی اجرایی یا مدیریتی این افراد مورد توجه قرار گیرد یا رای سفید بدهد و در عمل از حق مشارکت خود صرفنظر کند. در بهترین حالت نیز فرد ناگزیر است به فهرستهای انتخاباتی اعتماد کند که غالبا بر پایه ائتلافهای غیرشفاف و موقت تشکیل میشوند و پس از انتخابات، پاسخگویی چندانی در قبال عملکرد خود ندارند. این وضعیت باعث شده است فهرستهای انتخاباتی، بدون الزام به ارائه برنامه مشخص و شفاف، بیشترین نفع را از انتخابات ببرند. این در حالی است که عملکرد ضعیف آنها، غالبا تاثیری بر اعتبارشان در انتخابات بعد ندارد، چرا که بسادگی با تغییر نام یا برندسازی جدید، وارد رقابت میشوند.
* مزایای مدل تناسبی
انتخابات تناسبی میتواند بسیاری از این مشکلات را کاهش دهد. در این مدل، رقابت میان فهرستها شکل میگیرد و رایدهندگان به جای انتخاب فردی از میان هزاران کاندیدا، یکی از چند فهرست موجود را برمیگزینند. این تغییر، مزایای متعددی به همراه دارد؛ اولا انتخاب از میان چند فهرست، فرآیندی سادهتر و آگاهانهتر از گزینش فردی از میان هزاران نفر است در نتیجه سردرگمی رایدهندگان در شناخت کاندیداها تا حد زیادی رفع میشود و ثانیا با رقابت تناسبی، فهرستها باید پاسخگوی عملکرد گذشته خود باشند و نمیتوانند با تغییر نام یا ائتلاف جدید، از مسؤولیت بگریزند. مطابق آنچه محمدصالح جوکار، رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس درباره شیوه برگزاری این انتخابات گفته است: «احزاب و فهرستهای مختلف میتوانند لیست ارائه دهند و در نهایت بر اساس وزن هر فهرست تعداد نمایندگانشان در شورای اسلامی شهر تعیین میشود؛ به عنوان مثال اگر یک فهرست 20 درصد آرا را به خود اختصاص دهد، 20 درصد اعضای شورا نیز متعلق به آن فهرست خواهد بود».
یکی از نگرانیهای مطرحشده درباره مدل تناسبی، احتمال نادیده گرفته شدن حقوق کاندیداهای مستقل است که میخواهند به صورت فردی و بدون قرار گرفتن نامشان در فهرستها در انتخابات شرکت کنند. طرح پیشنهادی برای انتخابات شوراها، ترکیبی از مدل تناسبی و اکثریتی را ارائه کرده است. بر اساس این مدل، کاندیداهای مستقل نیز میتوانند در انتخابات شرکت کنند. جوکار درباره این موضوع گفت: «افرادی به صورت انفرادی در انتخابات تناسبی شرکت میکنند؛ انتخابات نیز بر اساس وزن و تعداد به آرای کل و درصدی برگزار میشود».
در این صورت اگر کاندیدای مستقل بتواند آرای بیشتری نسبت به دیگر رقبا کسب کند، بدون نیاز به عضویت در فهرستها وارد شورا خواهد شد. در نهایت نیز کرسیهای باقیمانده بر اساس میزان آرای کسبشده به فهرستها اختصاص مییابد.
* مدل تناسبی و تأثیر آن بر افزایش مشارکت
یکی از چالشهای اخیر نظام انتخاباتی در ایران، کاهش مشارکت عمومی در انتخابات است که دلایل متعددی از جمله مشکلات اقتصادی، بیاعتمادی به کارآمدی نهادهای انتخابی و ضعفهای مدل انتخاباتی دارد. در حالی که مسائل اقتصادی و مدیریتی مستلزم راهکارهای بلندمدت و جامع است، مدل انتخاباتی به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار، میتواند نقش بسزایی در تغییر این روند داشته باشد. مدل انتخاباتی فعلی که بر اساس نظام اکثریتی بنا شده است، در شهرهای پرجمعیت بویژه تهران چالشهای جدی ایجاد کرده است. در این مدل اولا رایدهندگان به دلیل عدم شناخت کافی نسبت به کاندیداها و متعاقبا افراد انتخاب شده، آنها را حاصل انتخاب خود ندانسته و احساس میکنند مشارکتشان تاثیری بر نتایج ندارد. همچنین در مدل اکثریتی معمولا برخی فهرستها به صورت مطلق برنده انتخابات شده و برخی سلایق سیاسی صرفا به دلیل اینکه رایی پراکنده به افراد مختلف دادهاند، بدون نماینده میمانند. به همین دلیل نیز بسیاری از رایدهندگان بر این باورند رای آنها در نتیجه نهایی انتخابات تأثیری ندارد، چرا که تنها لیستی که اکثریت آرا را کسب میکند، پیروز میشود و سایر آرا عملا نادیده گرفته میشود. به عبارتی اراده آنها در تصمیمگیری آن نهاد انتخاباتی اعمال نمیشود.
مدل تناسبی با تغییر در نحوه توزیع کرسیها، ۲ عامل اساسی در افزایش مشارکت را تقویت میکند. در مدل تناسبی، کرسیها به نسبت آرای کسبشده توسط هر فهرست یا گروه توزیع میشود. به این معنا که حتی اگر فهرستی نتواند اکثریت آرا را کسب کند، به میزان درصد رای خود نسبت به کل آرا در شورا سهم خواهد داشت. این امر، به رایدهندگان این پیام را منتقل میکند که هر رای اهمیت دارد و هیچ صدایی نادیده گرفته نمیشود. همچنین مدل تناسبی از آنجا که امکان حضور سلایق متنوع سیاسی و اجتماعی را در شوراها فراهم میکند، ضمن تقویت حس عدالت، موجب افزایش رقابتهای سالم و انگیزههای مشارکتی میشود.
* مزایای آزمایش مدل تناسبی در انتخابات شوراهای شهر
اجرای مدل تناسبی در انتخابات شوراهای شهر، فرصتی برای گذار از ساختارهای انتخاباتی سنتی و حرکت به سمت نظامی شفافتر، عادلانهتر و کارآمدتر است. این تغییر، اگر با دقت و برنامهریزی مناسب انجام شود، میتواند اعتماد عمومی به نهادهای انتخابی را تقویت کرده و زمینهساز مشارکت گستردهتر مردم در فرآیندی دموکراتیک شود.
به نظر میرسد اجرای آزمایشی این مدل در تهران، بهترین مسیر برای ارزیابی عملی آن باشد. با اجرای این طرح، میتوان تجربهای ارزشمند از نحوه عملکرد مدل تناسبی در ایران به دست آورد و زمینه را برای اصلاحات گستردهتر در نظام انتخاباتی کشور فراهم کرد.
مجلس شورای اسلامی پیشتر مصوب کرده بود انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه تهران به صورت آزمایشی و با مدل تناسبی برگزار شود. اگرچه این مصوبه مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت اما مجمع تشخیص مصلحت نظام به دلایل مختلف از جمله ملاحظات اجرایی و حساسیت بالای انتخابات مجلس، با آن مخالفت کرد.
با این حال، انتخابات شوراهای شهر به دلیل حساسیت کمتر و ماهیت محلی آن، میتواند بستری مناسب برای آزمایش مدل تناسبی باشد. اجرای آزمایشی این مدل در تهران، به عنوان بزرگترین حوزه انتخابیه شهری، میتواند نقاط قوت و ضعف این روش را آشکار کند. علاوه بر این انتخابات شوراها برخلاف انتخابات مجلس، بیشتر بر مسائل محلی و اجرایی تمرکز دارد از این رو حساسیتهای سیاسی کمتری برانگیخته میشود. این امر، امکان اجرای آرامتر و بیحاشیهتر مدل جدید را فراهم میکند. در نهایت نیز در صورت موفقیت مدل تناسبی در انتخابات شوراها، میتوان آن را به عنوان الگویی برای انتخابات مجلس نیز به کار گرفت.
* چالشهای پیش روی مدل انتخابات تناسبی- اکثریتی
اجرای مدل تناسبی- اکثریتی هرچند با مزایای قابل توجهی همراه است، اما ممکن است با برخی چالشها نیز مواجه شود این مدل، نیازمند ایجاد سامانههای جدید شمارش آرا و بازنگری در قوانین اجرایی است که ممکن است زمانبر و پرهزینه باشد. همچنین رایدهندگان ممکن است درک کاملی از نحوه توزیع کرسیها نداشته باشند که این امر نیازمند اطلاعرسانی گسترده و آموزش عمومی است. مهمترین چالش اما مقاومت برخی گروههای سیاسی است که در مدل اکثریتی منافع بیشتری دارند و ممکن است در برابر تغییرات مقاومت کنند.
ارسال به دوستان
حزبالله لبنان پایگاه دریایی اشدود در جنوب سرزمینهای اشغالی را هدف قرار داد
آتش بالستیک در تلآویو
حزبالله دیروز 300 موشک شلیک کرد
پس از دور جدید حملات تروریستی وحشیانه نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به بیروت، حزبالله لبنان روز یکشنبه برای چندمینبار در هفتههای گذشته تلآویو و حومه آن را هدف حملات موشکی قرار داد؛ حملاتی که اصابتهای متعددی را برجا گذاشت و منجر به تخریب بسیاری از ساختمانهای پایتخت خودخوانده رژیم اشغالگر و ثبت تلفات در بین مستعمرهنشینان شد. حزبالله لبنان پس از اجرای 34 عملیات ضدصهیونیستی در روز شنبه، روز یکشنبه ـ دیروز ـ ساعت 9 صبح با استفاده از اسکادران پهپادهای انتحاری خود برای نخستینبار در درگیری با ارتش اشغالگر صهیونیستی و در دفاع از ملت مظلوم غزه و سرزمین لبنان، پایگاه دریایی اشدود در فاصله 150 کیلومتری مرز لبنان و در جنوب سرزمینهای اشغالی را هدف قرار داد. این عملیات که طبق بیانیه حزبالله لبنان موفقیتآمیز بود، برای نخستینبار پایگاه دریایی اشدود در نزدیکی شهرک عسقلان در نزدیکی نوار غزه و در جنوب تلآیو را هدف قرار داد. عملیات صبح یکشنبه نشان داد حزبالله لبنان توان عملیات علیه مواضع نظامی رژیم صهیونیستی در مابعد تلآویو را نیز مانند عملیاتهای مابعد حیفای خود دارد. عملیات پهپادی مقاومت لبنان در ادامه سلسله عملیاتهای خیبر و با ندای لبیک یا نصرالله اجرا شد. پیش از این عملیات و در ساعت 6 صبح حزبالله لبنان و رزمندگان این گروه مردمی در مقاومت لبنان همزمان با مقاومت جانانه در مرزهای جنوب این کشور در برابر حملات هوایی و زمینی بیامان اشغالگران صهیونیست در پاسخ به تجاوزات وحشیانه صهیونیستها به شهر بیروت و عبور این رژیم اشغالگر از خطوط قرمز تعیین شده از سوی دبیرکل حزبالله لبنان، با عملیاتی ترکیبی و استفاده از موشک و پهپاد حملاتی را به شهر تلآویو انجام دادند. عملیات ترکیبی حزبالله لبنان اصابتهای بیشتری به نسبت عملیاتهای قبلی علیه تلآویو به ثبت رساند و منجر به ترس و وحشت صهیونیستهای مستعمرهنشین شد. سخنگوی ارتش صهیونیستی در واکنش به عملیات حزبالله لبنان اعلام کرد 6 موشک از سوی لبنان به سمت تلآویو شلیک شد و در ادامه مجبور به اعتراف درباره اصابتهای متعدد در مرکز سرزمینهای اشغالی شد. روزنامه یدیعوت آحارانوت نیز در گزارشی مدعی شد عملیات حزبالله لبنان 4 میلیون صهیونیست را به پناهگاه کشاند و منجر به اختلال گسترده در زندگی مستعمرهنشینان شد. «روعی کایس» خبرنگار شبکه کان اسرائیل نیز در واکنش به این عملیات گفت: «حزبالله به حامیان خود نشان میدهد معادله شیخ نعیم قاسم همچنان اعمال میشود؛ حمله به قلب بیروت برابر است با حمله به تلآویو».
کانال 12 رژیم صهیونیستی نیز در گزارشی اذعان کرد طی 24 ساعت نیروهای موشکی حزبالله بیش از 200 موشک از لبنان به سمت شهرکهای اسرائیلی در شمال و مرکز شلیک کردند که منجر به زخمی شدن 8 نفر شد که حال یکی از آنها وخیم است و خسارات مادی شدیدی به منازل و ساختمانهای مسکونی وارد شده است. این در حالی است که پیش از این ارتش و مقامات سیاسی رژیم اشغالگر مدعی نابودی توان نظامی و بویژه بخش موشکی حزبالله لبنان شده بودند! اما تحولات چند روز گذشته در میدان اثبات کرد عملیاتهای حزبالله لبنان به تناسب افزایش فشار سیاسی، نظامی و حتی دیپلماتیک رژیم صهیونیستی و متحدان غربی آنها افزایش خواهد یافت و منجر به افزایش ناامنیها برای شهرکنشینان در عمق سرزمینهای اشغالی خواهد شد. حزبالله همچنین به موازات عملیاتهای خود در تلآویو و اشدود، شهر بندری حیفا را نیز موشکباران کرد و صدای آژیر خطر در این شهر مستعمرهنشین را نیز مانند شهرکهای شمال به صورت روزانه به صدا درآورد و آسیبهای جدی به آن وارد کرد. عملیاتهای روزانه حزبالله در حیفا در پی معادله حزبالله و در پاسخ به تجاوزات روزانه ارتش اشغالگر به منطقه ضاحیه بیروت انجام میشود و طبق وعده دبیرکل حزبالله لبنان، شیخ نعیم قاسم این شهر نیز مانند شهرک کریات شمونه هدف عملیاتهای حزبالله زیر ضربه رفته است تا بر روند مهاجرت معکوس صهیونیستها تاثیر گذاشته و بر تعداد آوارگان شهرک نشین بیفزاید. حزبالله در عملیاتهای دیروز موفق شد شرق شهر تلآویو یا همان یافای اشغالی را هدف قرار دهد. در این عملیاتها مناطقی از تلآویو همچون بیت تکفاح، پتاخ تیکوا، رامات گان، ریناتیا، العاد، عکا و همچنین مناطق متعددی از شهر حیفا مورد اصابت پرتابههای نظامی نیروهای مقاومت لبنان قرار گرفتند. طبق گزارشات اولیه مقامات رژیم صهیونیستی، تاکنون 6 نفر از شهرکنشینان صهیونیست در پی این حملات زخمی شده و حال چند نفر از آنان وخیم است. همچنین ساختمانها و خودروهای زیادی در مجموعه شهرکهای اطراف تلآویو در پی عملیاتهای موشکی و پهپادی حزبالله لبنان تخریب و به چندین ساختمان در مناطق مختلف تلآویو و حیفا دستور تخلیه داده شد. عمده عملیاتهای حزبالله لبنان بر مناطق شرق و شمال تلآویو متمرکز بود و به موازات عملیاتهای مقاومت لبنان در مرکز سرزمینهای اشغالی شهرکهای شمالی صهیونیستنشین نیز میزبان عملیاتهای موشکی، راکتی و پهپادی حزبالله لبنان بود و پدافند هوایی رژیم صهیونیستی نیز در عملیاتهای روز یکشنبه به نسبت روزهای گذشته عملکرد بسیار ضعیفی را از خود بر جا گذاشت؛ عملکردی که به موازات طولانی شدن جنگ و فرسایشی شدن آن روز به روز ضعیفتر از قبل شده و بر تعداد اصابت پرتابههای حزبالله لبنان و تلفات رژیم صهیونیستی افزوده میشود. در پی دور جدید عملیاتهای حزبالله لبنان همچنین فرودگاه بنگورین برای چندمین بار در هفتههای گذشته تعطیل شد و روند اختلال در زندگی صهیونیستها به تلآویو رسید. حزبالله لبنان همچنین در آخرین رگبار موشکی خود در روز یکشنبه برای چندمین بار شهر اشغالی تلآویو را با راکتهای دوربرد و موشک بالستیک هدف قرار داد؛ عملیاتی که برای چندمین بار صهیونیستهای شهرکنشین را غافلگیر و راهی پناهگاه کرد. در این عملیات شبانه از موشکهای بالستیک علیه تلآویو استفاده شد و گزارشها مبنی بر اصابت مجدد موشکهای حزبالله به شهر تلآویو است. با انجام آخرین عملیات موشکی حزبالله لبنان علیه تلآویو در روز یکشنبه تعداد دفعاتی که صدای آژیر خطر در شهرکهای اشغالی و بویژه در تلآویو به صدا درآمد به بیش از 500 مرتبه رسید و تعداد راکتها و موشکهای بالستیکی که به سمت سرزمینهای اشغالی پرتاب شد به عدد بیسابقه 300 فروند رسید. حزبالله لبنان همچنین از بامداد یکشنبه تا غروب آن غیر از عملیاتهای خیبر خود، 20 عملیات دیگر علیه صهیونیستها در شهرکهای شمال و مناطق مرزی جنوب لبنان انجام داد که منجر به تلفات و خسارات بسیاری برای ارتش صهیونیستی شد. به نظر میرسد نیروهای حزبالله لبنان تحت فرماندهی شیخ نعیم قاسم موفق به تثبیت معادله اعلامی و احیای ساختار رزم حزبالله لبنان شدهاند و به رغم ضربات تروریستی و نظامی رژیم صهیونیستی به بدنه نظامی، مردمی و اقتصادی این نیروی مردمی، حزبالله همچنان ابتکار عمل را در میدان در دست دارد؛ ابتکار عملی که منجر به طولانی شدن جنگ برای صهیونیستها و افزایش هزینه جنگافروزی در منطقه برای شهرکنشینان و مقامات سیاسی این رژیم جعلی خواهد شد.
***
سفر بورل به بیروت
جوزپ بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی که دیروز به بیروت، پایتخت لبنان سفر کرد، پس از دیدار با مقامات ارشد این کشور گفت: «هزینه نبود صلح در خاورمیانه سنگین است و قابل تحمل نیست. جنگ در خاورمیانه ابعادی بینالمللی پیدا کرده و خانواده جهانی نمیتواند دست روی دست بگذارد». مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی ادامه داد: «در حملات هوایی اسرائیل بیش از 3 هزار و 500 نفر از شهروندان لبنان کشته شدهاند». بورل افزود: «در حملات هوایی اسرائیل به لبنان کادر درمان و بیمارستانها هدف قرار گرفتهاند. ما نیازمند آتشبس فوری در لبنان هستیم. یونیفل در این منطقه که چالشها در آن رو به افزایش است، نقش اصلی را بر عهده دارد، از این رو حمله به این نیروها غیرقابلقبول است». بورل اضافه کرد: «بار دیگر حمایت خود را از آنروا اعلام میکنیم؛ آنروایی که نمیتوان جایگزینی برای آن در غزه و لبنان پیدا کرد و از خانواده جهانی میخواهیم برای توقف کشتارها در غزه گام بردارد. از مردم، ارتش و نهادهای لبنان حمایت میکنیم و آماده ارائه 200 میلیون یورو به نیروهای مسلح لبنان هستیم». وی همچنین گفت: «مقامات لبنان با انتخاب یک رئیسجمهور به این خلأ ۲ ساله پایان دهند. ما باید اسرائیل و حزبالله را برای پذیرش طرح آتشبس آمریکا تحت فشار قرار دهیم». مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی در پایان اظهار داشت: «اسرائیل از گرسنگی به عنوان سلاح استفاده میکند و تصمیم دیوان بینالمللی کیفری علیه نتانیاهو و گالانت سیاسی نیست». سخنان بورل در حالی مطرح میشود که کشورهای اروپایی بویژه آلمان نقشی اساسی در حمایت از تداوم جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان دارند و در عرصههای نظامی، دیپلماتیک و سیاسی حمایت بیحد و حصری را از رژیم صهیونیستی در طول یک سال گذشته انجام دادهاند؛ حمایتی که در سفر بورل نیز ادامه داشت ولی این مقام سیاسی اروپایی به رغم انتقادات شدید از مقامات رژیم صهیونیستی همچنان به تلاش برای تحت فشار قرار دادن مقاومت لبنان و غزه ادامه داده و در تلاش برای خلع سلاح مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی است.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» دلایل افزایش تقاضا برای خرید سهام در بازار سرمایه را بررسی کرد
چراغ سبز بورس به سرمایهگذاران
گروه اقتصادی: بازار سهام در روزهای اخیر روند مثبتی را پیش گرفته و نسبت به مسائل خارجی مانند صدور قطعنامه علیه ایران بیتوجه بوده است. این موضوع نشان میدهد فعالان بورس در مقطع کنونی بر مبنای استراتژی ارزندگی معامله میکنند. کارشناسان در گفتوگو با «وطن امروز» ضمن تایید این موضوع اعلام کردند برخی از نمادهای بورسی حبابی اما بیشتر آنها ارزنده هستند. همچنین مثبتهای اخیر بورس تحت تاثیر حمایت بازارساز و عدم تحمیل تصمیمات زیانبار دولت اتفاق افتاده است.
سیدمحسن موسوی، کارشناس بازار سرمایه در گفتوگو با «وطن امروز» گفت: در حال حاضر عواملی که تاثیر منفی بر بازار داشتند از آن دور شدهاند، برای نمونه عوامل منفی که درباره نرخ بهره مالکانه، نرخ نیما، نرخ خوراک و... وجود داشت از بین رفته است. به همین دلیل باعث شده پول حقیقی خوبی وارد بازار شود و در کنار حقوقیها سهام میخرند. همچنین دولت نسبت به فروش اوراق تجدید نظر کرده و صحبت از کاهش نرخ بهره بانکی است. به طور قطع اگر این اصلاحات اتفاق بیفتد بخشی از پولها از بانک آزاد میشود و به سمت بازار میآید. هرچند میتوان گفت بازارساز نقش مثبتی در استمرار رشد بورس داشته است.
وی افزود: البته هنوز بازار کارایی لازم را ندارد، زیرا دامنه محدود است. قانونگذار سیستم بازار را بر مبنای تنشها همچنان مدیریت میکند. به همین دلیل اگر محدودیت دامنه معاملات بازار سرمایه برداشته شد و خرید و فروش در معاملات به تعادل رسید، بعد میتوان گفت وضعیت بورس به روند صعودی برگشته اما در موقعیت کنونی فعلا یک روند مثبت موقت را تجربه میکند.
موسوی در ادامه با اشاره به اینکه دولت کسری بودجه دارد و درآمد ارزی کافی برای پوشش هزینهها را ندارد، اظهار کرد: به همین دلیل به نرخ ارز نگاه صعودی وجود دارد، به طوری که پیشبینی میشود رشد قیمت ارز بعد از یک دوره سرکوب اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر، به دلیل اینکه بازار چند وقت اخیر اصلاح زیادی داشته در مقطع کنونی هر اتفاقی رخ دهد و باعث شود شرکتها با نرخ بالاتر دلار خود را تسعیر کنند سود بیشتری میبرند. از آنجا که دولت هم به ارز نیاز دارد رویکردش اجرای سیاستهایی همچون ارز توافقی است که این مساله به افزایش درآمد شرکتهای صادراتی حاضر در بورس میانجامد.
این کارشناس بازار سرمایه با تاکید بر اینکه بورس در چند ماه گذشته افت ارزش داشته و به نقاط ارزندهای رسیده است، اظهار کرد: اما هنوز ریسکهایی برای بازار وجود دارد، حتی گفته میشود امسال حدود 850 هزار میلیارد تومان کسری بودجه وجود دارد. این عدد احتمالا سال آینده نیز اتفاق بیفتد که باید از جایی جبران شود. اگر این کسری از محل اوراق تامین شود یعنی دولت کسری را به سالهای بعد منتقل میکند. از آنجا که تاکنون راهکاری برای افزایش درآمد برای جبران کسری بودجه ارائه نکرده است، احتمالا این اتفاق بیفتد. البته صحبتهایی درباره مولدسازی داراییها مطرح شد ولی این موضوع سالهای قبل نیز مطرح بود اما محقق نشد، به همین دلیل بعید به نظر میرسد در امسال یا سال آینده نیز اتفاق بیفتد.
او ادامه داد: سهام شرکتهای دولتی نیز تمام شده و در حال حاضر تنها شرکتهایی مانند پتروشیمی خلیجفارس و... سهامدارند که عرضه سهام آنها بعید است، همچنین دولت تنها در شرکتهایی سهام دارد که عرضه آن دردسرساز است. در موضوع واگذاری سهام بانکها نیز دولت تاکنون تجربه موفقی نداشته است. به همین دلیل به جای واگذاری روی نرخ ارز، نرخ حاملهای انرژی و... احتمالا دست خواهد گذاشت.
این کارشناس بازار سهام درباره ریسکهای سیاسی نیز گفت: رویه کشورهای غربی علیه ایران از قبل منفی بوده است، به طوری که در یک بازه زمانی میزان صادرات نفت بشدت کاهش یافت اما در همان مقطع صادرات نفت ایران ادامه داشت، هرچند عدمالنفعی در صادرات نیز وجود داشت و قیمت نفت ایران کمتر از نرخ بازار معامله میشد، بنابراین سیاست منفی علیه ایران در مقطع کنونی نیز وجود دارد اما با توجه به اینکه در دوره ترامپ قیمت ارز 500 درصد پیشرفت داشت بازار نگاه اینچنینی دارد، به همین دلیل تقاضا برای نمادهای صادراتی مثبت شده است ولی به طور کلی اگر بورس نسبت به دوره قبل بخواهد واکنش نشان دهد کلیت بازار چندان صعودی نخواهد بود.
موسوی تصریح کرد: هرقدر ریسکهای سیاسی بالا رود به طور حتم قیمت دلار هم بالا میرود. دوره نخست ترامپ محدودیتهای داخلی در کنار محدویتهای خارجی به رشد دلار منجر شد، به همین دلیل شرکتهای صادراتی رشد زیادی را تجربه کردند اما هنوز مسیری برای بازار نمیتوانیم ترسیم کنیم.
* ارزندگی بازار سهام بیشتر از قبل
همچنین امیر آذرفر، کارشناس بازار سرمایه در گفتوگو با «وطن امروز» چند عامل تاثیرگذار در بورس را بررسی کرد و گفت: جهش نرخ نیما از 42 به 51 هزار تومان، کنترل نرخ بهره، همچنین ریزش بازار سرمایه در چند وقت اخیر منجر شده در مقطع کنونی تقاضا برای خرید سهام افزایش یابد. به عبارت دیگر وقتی رکود در یک بازار طولانی شود صبر استراتژیک بازار از دست میرود و فعالان بازار اقدام به خرید میکنند. به همین دلیل بخشی از رشد تقاضا برای سهام در چند وقت اخیر به این مساله بازمیگردد.
آذرفر افزود: از طرف دیگر «P/E» نمادهای بورسی کاهش یافته است. ارزش دلاری بازار سهام به 100 میلیارد دلار رسیده بود که کف تاریخی بود. همین مسائل باعث شده فعالان بازار به ریسکهای سیاسی بیتوجه باشند. بنابراین ورود پولهای جدید به بورس نیز اتفاق افتاد و منجر شد شاخص روند صعودی جدیدی را آغاز کند.
وی افزود: با آمدن ترامپ فعلا برخی تحلیلها حکایت از این دارد که دلار بالا میرود و این مساله منجر میشود اتفاقات سال 99 با کمی جریان ضعیفتر اتفاق بیفتد. از آنجا که فعلا سهمیهبندی گاز و قطعی برق منجر به کاهش شدید سودآوری شرکتها نشده است و از طرف دیگر افزایش نرخ دلار نیمایی رخ داده، عملا این موضوع منجر به سر به سر شدن سود ارزی و زیان سهمیهبندی میشود. به همین دلیل فعلا تقاضا برای خرید شرکتهای صادراتی نیز بر اساس ارزندگی است اما در آینده میزان سودآوری ارزی آنها نیز ملاک خرید قرار خواهد گرفت.
این کارشناس بازار سهام اظهار کرد: چند وقت اخیر ورودی پول صندوقهای سهامی و صندوقهای اهرمی افزایش یافته که نشان میدهد خرید سهام در مقطع کنونی هوشمندانهتر است، چرا که خرید صندوقها توسط مردم بیشتر شده است. به همین دلیل باعث شده در مقطع کنونی در معاملات مثبت برخی از نمادها منفی باشند. درواقع مانند قبل هر سهمی خریده نمیشود و حباب در سهام مانند سال 99 اتفاق نخواهد افتاد. هرچند باید توجه داشت که ارزش معاملات در سال 99 به بیش از 20 هزار همت رسید و در حال حاضر ارزش بازار حدود 5 هزار میلیارد تومان است. به همین دلیل نباید بازار امسال را با بازار سال 99 مقایسه کرد.
او با تاکید بر اینکه بازار سهام از سایر بازارها عقب است، گفت: فعالان بازار سهام منتظر هستند تا ارزش سهامی که قبلا خریدهاند بالا بیاید، چرا که بورس از همه بازارها ارزندهتر است. در چند وقت اخیر خبرهای مثبتی به بازار سهام تزریق شده که به رشد سهام کمک میکند، برای نمونه نرخ بهره به ثبات رسیده و موضوع افزایش سرمایه شرکتها و... باعث شده بازار سهام در یک روند مثبتی قرار بگیرند.
ارسال به دوستان
معاون رئیس قوه قضائیه: برای اولین بار در ۱۳ سال گذشته شاهد کاهش آمار سرقت هستیم
سرقت در سراشیبی
گروه اجتماعی: تلاش شبانهروزی پلیس برای شناسایی و دستگیری سارقان از یک طرف و همراهی قوهقضائیه در مجازات و برخورد بیاغماض با سارقان از سوی دیگر در کنار اقدامات پیشگیرانه موثر باعث شده است میزان سرقت نسبت به سالهای گذشته کاهشی شود، به طوری که روز گذشته معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه اعلام کرد: سرقت که در ۱۳ سال گذشته به عنوان نخستین جرم کشور شناسایی شده بود، با تقسیم کار ملی روند کاهشی را طی کرده است، همچنین رئیس پلیس آگاهی کشور نیز اخیرا از کاهش ۲۳ درصدی وقوع سرقت منزل نسبت به سال گذشته خبر داد و گفت: برای مقابله با این جرم اجرای طرحها، استفاده از شیوههای نوین کشف جرم و گشتزنیهای هدفمند به کار گرفته شده است. از طرفی بنا به حساسیتی که پلیس در حوزه سرقت منزل دارد طی اجرای 2 طرح در خرداد و شهریور امسال در مجموع ۷۷۸ سارق و ۶۵ مالخر دستگیر و نیز قریب به یکهزار و ۳۰۰ فقره سرقت کشف شد. طبق گفته سردار محمد قنبری، رئیس پلیس آگاهی فراجا، از ابتدای سال تا آبانماه نزدیک به ۲ هزار سارق منزل دستگیر شدهاند که حاصل اجرای طرحها شگردهای پلیسی، اقدامات موثر و گشتزنیهای هدفمند بود و خوشبختانه تاثیر بسزایی در عملکرد پلیس آگاهی داشته است.
علاوه بر این به کارگیری نگهبانان محله، بویژه در نقاط جرمخیز و آلوده به سرقت منازل، کنترل بازارهای قانونی و غیرقانونی، شناسایی سارقان و خریداران اموال مسروقه از دیگر اقداماتی است که در این رابطه انجامشده و استمرار دارد و موجب شده تا سرقت نسبت به سال گذشته کم شود. با آنکه تلاش پلیس با شگردهای خاص برای شناسایی و دستگیری سارقان منجر به کاهش میزان سرقت شده است ولی نقش استفاده از پابند الکترونیک به منظور پیشگیری از سرقت همچنین رصد سارقان از این طریق نیز مورد توجه است، به طوری که فرمانده کل انتظامی کشور اواسط مهرماه سال جاری به کاهش ۲۵ درصدی آمار سرقت بعد از استفاده پابندهای الکترونیکی اشاره کرد و گفت: خوشبختانه با اجرای این عملیات، همچنین عملیات روانی که اجرای این طرح در میان سارقان داشت و دیگر اقدامات مانند گشتهای پلیس آگاهی و بلوک گشتهای پلیس پیشگیری که مربوط به کلانتریها میشد میزان سرقت کاهش قابل توجهی داشته است.
* سرقت بعد از ۱۳ سال روند کاهشی دارد
معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه گفت: سرقت که در ۱۳ سال گذشته به عنوان نخستین جرم کشور شناسایی شده بود، با تقسیم کار ملی روند کاهشی داشته است.
اصغر جهانگیر دیروز در نشست مشترک با علی آقامحمدی، رئیس گروه اقتصادی دفتر رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که با موضوع توانمندسازی محلات کمبرخوردار برگزار شد، با تاکید بر اینکه سرقت نخستین جرم کشور است، افزود: این معاونت به صورت ویژه در حوزه آسیبهای اجتماعی کارهای بزرگی انجام داده است، از جمله جمعآوری اطلاعات مهم درباره پروندههای کثیرالشاکی و پرتکرار مانند سرقت که در ۱۳ سال گذشته به عنوان نخستین جرم کشور شناسایی شده است. وی اضافه کرد: کسانی که در حوزه سرقت قرار میگیرند، از سارق تا مالباخته و مالخر و همه کسانی که به نوعی در این فرآیند تاثیرگذار هستند مورد بررسی قرار گرفتند و در نهایت در یکی از جلسات شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم این موضوع مطرح شد و با تقسیم کار ملی برای نخستین بار بعد از حدود ۱۳ سال شاهد کاهش سرقت بودهایم؛ این اتفاق نشاندهنده این است هر جایی که کار علمی، حسابشده و منطقی انجام شود، میتواند آثار خوبی به همراه داشته باشد.
معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه به ماموریت قوهقضائیه در پیشگیری از وقوع جرم اشاره کرد و افزود: این معاونت در دو بخش آسیبهای اجتماعی و مسائل پیشگیری از وقوع جرم بر اساس ماموریتی که قانون اساسی به قوهقضائیه داده، متمرکز شده است.
جهانگیر ادامه داد: در همین راستا شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم کشور به موجب قانون در سال ۹۴ تشکیل شد که وظیفه مهمی از جمله سیاستگذاری و تقسیم کار ملی و نظارت بر اجرای اقدامات پیشگیرانه را در این زمینه بر عهده دارد.
وی درباره ساختار شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم بیان کرد: این شورا تقسیم کار ملی برای قوای مختلف پیشبینی میکند و به صورت فصلی با ریاست رئیس قوهقضائیه و با حضور معاون اول ریاستجمهوری، تعدادی از وزرا، نایبرئیس اول و رئیس دیوان محاسبات و کمیسیون اصل ۹۰ و با دبیری معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه تشکیل جلسه میدهد. معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه افزود: موضوعات مدنظر ابتدا در این معاونت و با حضور کارشناسان و صاحبنظران مورد بررسی قرار میگیرد و پس از تجمیع دادهها در شورای عالی پیشگیری از وقوع جرم مطرح و پس از تصویب سران 3 قوه لازمالاجرا میشود.
جهانگیر تصریح کرد: مجازاتها به تنهایی نمیتواند بازدارندگی لازم را ایجاد کند؛ امروزه دنیا برای کاهش جرائم و آسیبها به سمت روشهای پیشگیرانه رفته است، بنابراین این معاونت در حوزههای مختلف تلاش میکند با همافزایی سایر دستگاهها سهم خود را در این زمینه ارتقا دهد و از جرائم و آسیبها پیشگیری کند که اگر همکاری بین قوا، اعتماد متقابل و تعاملات بهتر نباشد، دستگاه قضایی نمیتواند بار سنگین پیشگیری از وقوع جرم را به دوش بکشد.
وی به شعار «پیشگیری بهتر از درمان است» اشاره کرد و گفت: با هزینههایی که به کشور برای پرداختن به مسائل زندانیان تحمیل میشود، میتوان حوزه پیشگیری از وقوع جرم را تقویت کرد؛ پیشگیری امری دیربازده است و نیاز به اهتمام جمعی دارد. علی آقامحمدی، رئیس گروه اقتصادی دفتر رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز در این نشست به تشریح فعالیتهای ستاد توانمندسازی محلات کمبرخوردار پرداخت و مستندات آن را برای حاضران ارائه داد.
وی همچنین از معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوهقضائیه خواست با تشکیل کارگروه مشترک و استفاده از ظرفیتهای موجود در معاونت و ستاد، در کنترل و کاهش جرم و آسیبهای محلات تهران و سراسر کشور گامهای موثر برداشته شود.
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با علیرضا بلیغ درباره ایده دانشگاه - بخش نخست
دانشگاه ایرانی پیشگام یا پیرو؟
گروه اندیشه: کشورهای غربی برای دانشگاه ایدههای مختلفی را پشت سر گذاشتهاند. از ایده دانشگاه پاریس که خدمت به الهیات بود گرفته تا ایده دانشگاه برلین یعنی دانشگاه پژوهشی با ایده جستوجوی حقیقت یا دانشگاه آمریکایی که دانشگاه درآمدزا و کارآفرین بود. اما آیا برای دانشگاههای ما در ایران ایده مشخصی را میتوان لحاظ کرد؟
با اینکه ما مسائل مبتلابه زیادی در جامعه داریم اما در حوزههایی چون کارآفرینی و رفع فقر و چنین موضوعات و مسائل عینی جامعه هنوز حرکتی دیده نمیشود. از طرفی اتفاقنظری بین صاحبنظران حوزه تعلیم و تربیت وجود دارد مبنی بر اینکه ما در تربیت و آموزش عالی در 4 دهه اخیر توفیق چندانی نیافتهایم. این عدم توفیق از روی خروجی نظام تعلیم و تربیت ما نیز تا حدودی قابل تشخیص است. علل و عوامل این امر چیست؟ آیا این امر هم به ایده دانشگاه بازمیگردد؟
برخی بر این نظرند که بخشی از اغتشاشات نظری و انفعالها و اشکالاتی که در کار تعلیم و تربیت عالی پیدا شده، به خاطر این است که ما نتوانستهایم الگویی مناسب برای یک نظام سیاسی مبتنی بر اصول دین طراحی کنیم. اینها موضوعاتی است که ذیل عنوان ایده دانشگاه در گفتوگوی پیش رو با علیرضا بلیغ، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ به بررسی آنها پرداختیم. مشروح بخش اول این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
* * *
* اگر بخواهیم در ابتدای گفتوگو درباره نهاد سنتی علم در ایران سخن بگوییم، میتوان از مواجههای که این نهاد با جهان جدید پیدا کرد، حرف زد، ضمن تبیین این موضوع بفرمایید چه ضرورتهایی ما را به سمت تاسیس دانشگاه کشاند؟
باید به نقطه آغاز مواجههمان با جهان جدید بازگردیم و ضرورتهایی که این مواجهه به ما تحمیل کرد و موجب شد ما به سمت یادگیری علوم جدید - یا یادگیری آنچه موجب برتری غرب بر ما شد - برویم. نخستین تجربه، شکست ما در جنگهای ایران و روس است؛ شکستی که در آن جنگ میخوریم، تلنگری به ما است. گویی چیزی در غرب وجود دارد که موجب برتری آنهاست. به رغم تصور ما از خودمان به عنوان پیروان دین خاتم که «الاسلام یَعْلُو و لا یُعلی عَلیه»، نباید چیزی در غرب وجود داشته باشد که موجب برتری باشد یا به عبارت دقیقتر به لحاظ فرهنگی و اعتقادی آنچه ما به آن معتقد هستیم، از آنچه در دیگر فرهنگها به آن معتقد هستند، برتر است، لذا در جنبه الهیاتی و درک ما از حقیقت، مسالهای نداریم و ضعف خود را در بعدی فنی میبینیم و در صنایع و فنون دچار ضعف هستیم و برتری غرب نیز به همین واسطه است. به همین دلیل پس از جنگهای ایران و روس یکی از اقداماتی که انجام میشود تاسیس دارالفنون توسط امیرکبیر است. همین مسالهای است که باید دربارهاش دقت بیشتری کرد. دارالفنون ایدهای برای آموزش فنون جدید و صنایع جدیدی است که در غرب شکل گرفته و قرار است نقصان فنی و تکنیکی ما را جبران کند، نه اینکه قرار باشد ما به استقبال علم به معنای جستوجوی حقیقت - بیشتر در فلسفه و در نظر و اندیشه خودش را نشان میدهد - برویم، بلکه قرار است ما فنون را یاد بگیریم تا ضامن حفظ استقلال و امنیت ما در قبال هجمه غرب باشد. نخستین مواجهه ما با غرب در جنگهای ایران و روس بود ولی پیش از آن نیز مواجهه کمرنگی در جنگ چالدران در مواجهه با عثمانی داشتیم اما آنجا چنین پرسشی پیش نیامد و ما در دوره صفویه خود را به صنایع و ابزارهایی مجهز کردیم که قدرت هماوردی با عثمانی را به ما میداد ولی پرسش به شکلی که در دوره جنگهای ایران و روس برای ما پدید آمد، شکل نگرفت.
دلیل مهم این بود که در آن دوره نه غرب خود را آنچنان بر ما آشکار کرده بود و نه به دوره اوج قدرت خود رسیده بود. با اینکه استعمار را شروع کرده بود، هنوز به آن میزان از توانمندی که در سالها و دههها و سدههای بعد کسب کرد، نرسیده بود. ضمن اینکه مواجهه ما از کانال عثمانی بود و طبیعتا وقتی دیگر مسلمانان میتوانستند چنین ابزارهایی داشته باشند، ما خود را در برابر این پرسش نمیدیدیم که این تحولات در جهانی دیگر رخ میدهد و ما نیازمند تغییر نگرش خود نسبت به عالم هستیم.
از سویی صفویه پایان سیر رو به رشد تمدنی برای ما بود. ما بعد از صفویه به نوعی با شکلی از زوال فرهنگی و تمدنی روبهرو شدیم تا زمانی که به دوره انقلاب اسلامی رسیدیم. از این جهت مصادف شدن با قدرت رو به افزایش غرب موجب شد ما خود را در نقطه ضعفی احساس کنیم.
امیرکبیر سعی کرد در فهم خود از نقاط ضعف ما این وضعیت را با ایده تاسیس دارالفنون جبران کند، در حالی که دارالفنون اجازه نمیداد ما با حقیقت پیدایش تکنولوژی و فناوری در غرب و چگونگی ظهور این فناوریها در جهان تازه مواجه شویم، بنابراین شاید باید به سمت ایدهای از دارالعلوم به جای دارالفنون میرفتیم. ما در دورهای که با فلسفه یونانی مواجه شدیم، درگیر مواجهه و نزاع فکری جدی با فلسفه یونان شدیم و این درگیری فکری در نهایت منجر به تاسیس چیزی به اسم فلسفه اسلامی شد که در عین اینکه فلسفه بود و زادگاه یونانی داشت اما این نهال در خاک عالم اسلامی، پرورش یافته و به درخت تناوری تبدیل شده بود و ویژگیهای متمایز خود را با فلسفه یونانی داشت و چیز دیگری شده بود. ما توانستیم در فلسفه به نقطهای تاسیسی برسیم.
در دوره جدید به دلایل مختلفی ما در فلسفه و در فهم خود از عالم در نسبت با غرب، به ایدهای تاسیسی دست نیافتهایم. بخش مهمی به این دلیل بود که غرب با روحیهای استعماری با ما مواجه شد و به ما فشار اقتصادی، نظامی و سیاسی وارد کرد و مصادف شدن این فشار با نحوی از افول تاریخی برای ما، ما را در نقطهای قرار میداد که امکان فهم و درک عمیق از غرب جدید را پیدا نکنیم. عمر کوتاه صدرات امیرکبیر نیز نشاندهنده این بود که شرایط سیاسی آن زمان چندان تاب نمیآورد که کسی امور را تدبیر کند. حتی حرکت امیرکبیر که کار را با ایده دارالفنون شروع کرد که در نسبت با آنچه در غرب به راه افتاده بود، ایدهای حداقلی و نوعی کنش اقتضایی نسبت به نیازهای آن زمان ما بود هم با آنکه امیرکبیر جزو چهرههای سیاسی برجسته و حرکتش در امتداد سنت وزیران و دبیران بزرگ تاریخ ایران بود، چندان دوام نیاورد و در نهایت رو به افول گذاشت.
از سویی میتوان گفت از صفویه به این سو اتفاق دیگری که رخ داد این بود که از نهاد علم در ایران که مدارس علمیه یا حوزههای علمیه بودند، بتدریج پای علوم دیگر کوتاه شد و به نوعی رویکرد اخباریگری و سنتگرایانه مبتنی بر رویکرد اخباری موجب شد فلسفه و عرفان به عنوان علوم یا معارفی که میتوانستند با عمق بیشتری با مسائل تاریخی و فرهنگی ما مواجهه پیدا کنند، بتدریج از صحنه کنار رفتند. حتی علوم طبیعی یا طبیعیات هم کمرنگ شد و هر چه جلوتر آمدیم از تعداد علمایی که علوم طبیعی را بشناسند کاسته شد و حوزههای علمیه در فقه و حدیث و... محدود شدند و در کل رویکرد فقهی و حدیثی در حوزهها غالب شد. نشانهاش هم این بود که وقتی حضرت امام در سالهای پیش از انقلاب تدریس فلسفه و عرفان را شروع کردند، بشدت در حوزه طرد شدند و با ایشان برخورد شد. علامه طباطبایی نیز به همین صورت بودند. چهرههای دیگری نیز به همین صورت بودند که حتی وقتی بعد از انقلاب هم خواستند برخی کارها را انجام بدهند، تا مدتی نسبت به آنها گارد وجود داشت ولی کم کم این فضا تا حدی باز شد. این توضیح ناظر به نهاد سنتی علم در ایران بود.
* در مورد دانشگاه ما ایدههای مختلفی را پشتسر گذاشتهایم. ایده دانشگاه پاریس خدمت به الهیات، ایده دانشگاه برلین دانشگاه پژوهشی با ایده جستوجوی حقیقت و ایده دانشگاه آمریکایی درآمدزایی و کارآفرینی بود. آیا برای دانشگاههای ما ایده مشخصی را میتوان لحاظ کرد و اگر چنین است این ایده بویژه چه نفعی نسبت به دیگر ایدهها دارد؟
دانشگاه به معنای امروزین کلمه با تاسیس دانشگاه تهران در دوره پهلوی شروع میشود. مجموعه دارالفنون و برخی موسسات آموزش عالی در دانشگاه تهران ادغام میشوند. دانشگاه تهران کمابیش بر اساس این تقسیمبندی که شما گفتید، بر اساس ایده حقیقت که در دانشگاه برلین پایهگذاری شد، شکل میگیرد اما هر چه جلوتر آمد، غلبه نگاه آمریکایی در جهان و متعاقبا در ایران موجب شد سمت و سوی دانشگاههای ایرانی به طرف الگوی دانشگاههای آمریکایی حرکت کند. این روند هم تدریجی بود و سریع اتفاق نیفتاد ولی در پهلوی دوم بیشتر به این سمت رفتیم اما هنوز در دوره پهلوی دوم هم ایده حقیقت متاثر از فضاهای تئوریک و روشنفکری در دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر وجود داشت. حتی میتوان گفت نگرشهای چپ هم در دانشگاهها تا حدی وجود داشت. نه به این معنا که لزوما تمام دانشگاهیها چپ باشند، بلکه اکثریت آنها اینگونه بودند.
کسانی مثل سیدحسین نصر و اطرافیانش که مورد وثوق دربار هم بودند و مورد حمایت، دیدگاههای روشنفکرانه فرح پهلوی نیز بودند، کمابیش سعی میکنند ایده حقیقت را در دانشگاه پیگیری کنند. وقتی دانشکده الهیات تاسیس میشود، اساتیدی را به عنوان نمایندگان سنت فکری اسلامی و حکمت و فلسفه اسلامی به دانشگاهها دعوت میکنند. از جمله شهید مطهری که وارد دانشگاه میشود و شروع به تدریس میکند ولی متاثر از فضای کلی جهان، فضا به سمت ایده دانشگاه آمریکایی در حال حرکت است.
ایده علم در خدمت الهیات که در دانشگاه پاریس بود، در بدو تاسیس دانشگاه تهران چنان مدخلیتی نیافت. اگر چه الهیات وارد دانشگاه تهران شد ولی به این صورت نبود که علوم دیگر ذیل الهیات معنا پیدا کرده باشند، بلکه دانشگاهها صبغه تخصصی خود را داشتند و جایی هم برای الهیات موضوعیت یافته بود.
اگر هم وحدتی بین علوم دیگر و در ذیل ایده دانشگاهی حقیقت موضوعیت داشت، در ایران به شکلی تقلیدی بود و خیلی ریشه عمیقی نداشت. بقیه نهادهای مدرن هم به نحوی آمرانه و از بالا تاسیس شده بودند. دانشگاه نیز به همین نحو در ایران شکل گرفت. اگر قرار بود دانشگاه به شکل ریشهداری در ایران حضور پیدا کند، طبعا باید اول نسبت خود را با حوزههای علمیه و نهاد سنتی علم در ایران مشخص میکرد اما در دوره پهلوی بسیاری از نهادها از جمله نهاد علم، قضا و تا حدی اقتصاد که همه متاثر یا ذیل روحانیت تعریف میشدند، به نحوی از بین رفتند یا محدود شدند و نهادهای دیگری جایگزین آنها شدند. دادگستری، بانک و سازمان برنامه و بودجه از این دست هستند. این نهادهای جدید پیوند وثیقی با گذشته علم در ایران نداشتند. شکل وارداتی دانشگاه در ایران باعث شد کمتر اعتنایی جدی به اهل علم در حل مسائل کشور یا در تدبیر امور یا در سویه کلی که سیاست در ایران پیگیری میکند، به وجود بیاید. به عبارت دیگر از ابتدا رابطه دانشگاه و دولت محکم و برای گفتوگو و کمک به هم نبود.
* چرا در این دوره این پیوند میان دانشگاه و دولت برقرار نشد و دانشگاه بیشتر شکلی تزئینی داشت؟
علت اصلی در حوزه اقتصاد سیاسی است. پیدا شدن نهادهای مدرن در ایران و برخی کشورهای دیگر متاثر از روندها و فرآیندهای جهانی بود و چیزی نبود که ایران به نحو آگاهانهای عزم به تاسیس یا شکل دادن به آن را داشته باشد. در حس دوگانهای از تحمیل بیرونی و نوعی شوق و کنجکاوی نسبت به این جهان جدید، چیزی به نام دانشگاه شکل گرفت. البته این نافی تلاشها و زحمات و حتی دستاوردهای متفکران و صاحبنظران و اساتید دانشگاه در ایران نیست. بسیاری از آنها آثار ارزندهای را در دانشگاه خلق کردند، بویژه نسل اولی که در دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران حضور داشتند، کارهای بسیار ارزشمندی انجام دادند و در حوزه ادبیات و فلسفه و حتی در رشتههایی که در حوزه علوم طبیعی نبود، پایهگذار برخی علوم در ایران بودند اما اساسا چون این نیاز واقعی و حقیقی نبود، در نهایت اساتید و شاگردانشان بعد از مدتی به این نتیجه میرسیدند که این علم آنچنان که تصور میکنیم ریشه در این خاک ندارد، بنابراین باید به موطن اصلی آن علم برویم تا بتوانیم بهره بگیریم. این منجر میشد که بسیاری از این افراد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروند یا به طور کلی مهاجرت کنند و بازنگردند. اگر اینجا بودند کارکرد علم برایشان این بود که شاگرد پرورش بدهند اما آیا این شاگردان براحتی میتوانستند در حل معضلات سیاسی موثر باشند یا نه؟! این مساله دیگری بود.
نکته مهمتر این است که فارغ از اینکه به لحاظ تاریخی ضرورتی برای ما ایجاد شد که به این علوم رو بیاوریم، ماهیت علم جدید از پیش با فرهنگ و تاریخ ما سنخیت نداشت و وقتی در فرآیندی تحمیلی با آن مواجه میشویم، زمان زیادی میبرد تا بتوانیم این را از آن خود کنیم. مثل تعبیری که درباره فلسفه اسلامی به کار بردم، این نهال فلسفه در خاک ایران اسلامی به رویشی جدید و گیاهی تازه تبدیل شد و محصول تازه داد ولی این روند درباره علوم جدید رخ نداد، بویژه که ما با ریشه این علوم که بیشتر در فلسفه و بعدتر در لایه بعدی در علوم انسانی خود را نشان میداد آشنایی وثیقی پیدا نکردیم و هنوز درک ما نسبت به آنچه باید باشد بالا نیست. برای همین میشود گفت دانشگاه آنچنان که باید و شاید در ایران شکل نگرفت.
در مورد اقتصاد سیاسی که اشاره کردم باید گفت روندها و فرآیندهای جهانی هر چه از فضای جنگهای جهانی پیشتر آمد، ایران را در نظمی از پیش تعریف شده قرار میداد و ما مجبور بودیم خود را در چارچوب این نظم جدید - نوعی نظم آنگلوساکسونی - تعریف کنیم. دلیل حضور غربیها در ایران بویژه در دورهای که برای استعمار به دیگر کشورها میرفتند این بود که منابع آنها را به دست بیاورند و این مصادف شده بود با رشد انقلاب صنعتی. انقلاب صنعتی از انگلستان شروع شده بود ولی دائما مراحلی را طی میکرد. استفاده از سوختهای فسیلی نیاز این انقلاب صنعتی را روز به روز افزایش میداد و نظام سرمایهداری که به این رشد صنعتی تکیه داشت، نیازمند منابع جدید بود تا رشد خود را ادامه بدهد. از این رو استعمار دائما سرزمینهای تازهای را فتح میکرد تا این منابع را در اختیار داشته باشد و بتواند چرخ صنایع خود را بچرخاند. ما دانش را نداشتیم ولی منابع را در اختیار داشتیم، در حالی که نیروی انسانی ماهر هم نداشتیم و عملا نمیتوانستیم از عهده مدیریت این منابع حیاتی برای قلب تپنده صنعت در جهان سرمایهداری بربیاییم. از این رو ما را به عنوان کشور خامفروش میپذیرفتند. در دورهای که استعمار قدرت بیشتری داشت، تلاش میکرد خود به واسطه قراردادهای استعماری صفر تا صد ماجرا را بر عهده بگیرد. قرارداد دارسی یا رویترز هم درباره نفت موضوعیت داشت هم درباره محصولات دیگر اما نفت بتدریج بیش از بقیه اهمیت یافت. در حاشیه و مدار پیرامونی نظم آنگلوساکسونی به عنوان یک کشور خاکفروش شناخته میشدید؛ کشوری که هم عرضهکننده مواد خام است و هم یک بازار مصرف بزرگ است و هم در مراحل بعدی به منبعی برای نیروی کار ارزانقیمت برای همان بازار سرمایهداری تبدیل میشود.
این مرحله بعدی است که سرمایهداری سعی میکند صنایع دست پایین و آلایندهاش را به دیگر کشورها ببرد و پیشبرد آن صنایع را با کمک نیروی انسانی آن کشورها تضمین کند. بنابراین حتی ایده دانشگاه آمریکایی که ایدهای مبتنی بر درآمدزایی است و دانشگاه را به عنوان ادامه بازار تصور میکند و دنبالهرو نظم بازار است، در ایران به معنای واقعی کلمه شکل نگرفت و منجر به این نشد که نیروی کار ماهر پرورش بدهیم که تولید و صنعت را در ایران ارتقا بدهد. نهایتا در دوره پهلوی دوم از مجموع این توانمندیها در یکسری صنایع مونتاژی استفاده شد اما همان هم به این دلیل که شالودههای بروکراسی و نظام دولتی در ایران بویژه در دوره پهلوی دوم بر درآمد حاصل از خامفروشی بویژه نفت استوار شده بود، اساسا دولت نیازی حس نمیکرد که از توانمندیهایی که در دانشگاه ولو به نحو ناقص شکل گرفته استفاده کند. یعنی همان میزان توانایی که توسط دانشجویان و اساتید ما در آن دورهها به دست آمده بود، آنچنان که باید و شاید مورد استفاده قرار نگرفت. از این رو بخشی از اعتراضات دانشگاهی در ایران زمینههای مختلفی داشت. از زمینههای مذهبی و دینی و اعتقادی که در بین برخی از اهالی دانشگاه بود گرفته تا زمینههای اقتصادی و سیاسی که به دنبال اختناقهای سیاسی که در کشور وجود داشت شکل میگرفت. اجازه آزادی بیان و اندیشه در دانشگاهها نیز گرفته میشد و نیروی کاری که میتوانستید از آن در حل مسائل کشور استفاده کنید، به کار گرفته نمیشد و دولت ترجیح میداد بهرهمند از درآمدهای نفتی باشد تا اینکه بخواهد کسانی را در اداره دولت سهیم کند. کسانی که کارمند دولت میشدند، عملا حقوقبگیر دولت بودند و ما هیچ وقت بروکراسی کارآمد پویا و بانشاطی نداشتیم.
* دانشگاه در ایران با پیروزی انقلاب اسلامی چه مسیری را پی گرفت؟
با وقوع انقلاب یک تحول اساسی رخ میدهد، مدتی دانشگاهها با طرح انقلاب فرهنگی تعطیل میشوند تا در دروس و ساختار دانشگاه بازنگری شود. ایده وحدت حوزه و دانشگاه و تحول در علم، حتی در همان بدو انقلاب مطرح شد. البته تحول در علم آن زمان، به میزانی که شاید برای مسائل دیگر وجود داشت، چندان طنین پیدا نمیکند تا زمانی که بعدها مجددا در دهه 80 به یکی از راهبردهای اساسی رهبری در تحول کشور تبدیل میشود. جنبش نرمافزاری نهضت تولید علم و سپس تحول در علوم انسانی مسائلی بودند که در دهه 80 توسط رهبری طرح و بعدا هم پیگیری شدند ولی میشود گفت بیشتر در دهه 80 موضوعیت داشتند و طرح آنها خیلی پر سر و صدا بود.
ورود به فضای جنگ، چون مساله دفاع اولویت ما بود، شاید موجب شد بیشتر از مقولههای کار و تولید و علم بازماندیم، اگر چه نمیخواهم بگویم کلا تعطیل بود. با توجه به ماهیت فکری و فرهنگی انقلاب، انتظار اینکه انقلاب منجر به تحول در حوزه علم در ایران شود، چندان بعید نبود و شاید همین مساله دلیل اصلی بود که غرب و به صورت خاص آمریکاییها، خیلی به سرعت ما را وارد فضاهای امنیتی کردند. از ترورهای سازمانیافته در داخل ایران گرفته تا فعال شدن گروههای تجزیهطلب در نقاط مختلف کشور و بعد هم 8 سال جنگ، فضای کشور را بشدت امنیتی کرد. اگر این تحول علمی به وقوع میپیوست، منجر به فعال شدن ساختار تولید و رونق فضای فعالیتهای تئوریک و نظری در کشور میشد و در نهایت این نتیجه را در پی داشت که ما، از مدار نظم پیشینی که انگلیسیها و آمریکاییها به اتفاق، در این منطقه و در مراحل مختلف و در اقصی نقاط جهان تعریف کرده بودند و ما هم جزئی از آن نظم بودیم، خارج شویم، پس عملا این منابع را از دست میدادند و فراتر از آن، مساله اصلی این بود که ایده استقلال در جمهوری اسلامی، اگر الگو قرار میگرفت، میتوانست کل نظام سرمایهداری را برای کشورهای دیگر به خطر بیندازد. بویژه با تکیه بر دین به عنوان ابزاری که در طول سدهها، از حوزه عمومی حیات بشر در تاریخ اروپا و سپس در تاریخ غرب حذف شده بود. حال شکلی از معنویت سیاسی مطرح شده و دین میخواست مسؤولیت سیاست را بپذیرد و مستقل باشد و در این طرح خود از استقلال، مسؤولیت نهادهایی را که به واسطه مدرنیزاسیون در ایران شکل گرفته بود نیز بر عهده میگرفت و این پذیرش مسؤولیت ممکن بود در مسیر بومیسازی و جایابیشان در متن فرهنگ ایرانی، دستخوش تحول شود و الگویی برای کشورهای دیگر باشد. برای همین باید این جریان در نطفه خفه میشد، لذا فرسایشی که در نتیجه جنگ برای ما ایجاد شد، اجازه تمرکز مستمر روی این موضع و موضوع را به ما نداده و این خود باعث شد باز هم دانشگاه نهایتا تبدیل به محل حضور دانشجویان و اساتیدی شود که بهرغم شوقشان برای کسب علم و خدمت به کشور، از صحنه اداره کشور دور بمانند و قادر نباشند مسؤولیتهایی را که انتظار میرود بر عهده بگیرند.
* با اینکه ما مسائل مبتلابه زیادی در جامعه داریم اما در حوزههایی چون کارآفرینی و رفع فقر و چنین موضوعات و مسائل عینی جامعه هنوز حرکتی دیده نمیشود، چرا دانشگاه ما امکانی برای ورود به این مسائل ندارد یا ضرورتی برای پرداختن به این مسائل نمیبیند؟
در واقع میشود گفت مرزها و دیوارهای دانشگاه در نسبت با مسائل جامعه و مساله سیاست به مثابه یک امر عمومی – و نه لزوما یک امر حرفهای؛ سیاست به مثابه چیزی که قرار است نسبتی با سرنوشت مردم ایران داشته باشد- برداشته نشد. دانشگاهیان ما حقوقبگیران دولت بودند و حتی اگر ایده و طرحی برای حل مسائل کشور ارائه میکردند، نیز جدی گرفته نمیشد. البته شاید در فضای جنگ، در ابعادی این کمکها خود را نشان میداد ولی در فضای پس از جنگ این مساله بروز و ظهور جدی داشت، چرا که ما در فضای پس از جنگ، دوباره به شکلی از نقشآفرینی در همان نظم استعماری پیشین برگشتیم که حالا از آن شکل کهن خود خارج شده و قرار بود خود را در قالب برنامهها و نظریههای توسعه که پس از جنگ دوم جهانی، دستورالعملی فراگیر برای تمام کشورهای دنیا بود، نشان دهد. بویژه پس از فروپاشی شوروی این قضیه پررنگتر هم شد، چون ایدههای بدیل توسعه سرمایهداری که تکیه بر ایدههای چپ دوره قدرت شوروی داشت، عملا تضعیف شد. بنابراین نظریههای توسعه مبتنی بر رویکردهای نئولیبرال که بازسازیشده ایدههای لیبرالیستی در حوزه اقتصاد و بازار آزاد هستند، در این حوزه یکهتازی میکنند و این مساله موجب میشود الگوهای توسعه در فضای پس از جنگ، در بین اهل سیاست جدی گرفته شود و البته بهرغم اینکه دوره پس از جنگ به دوره سازندگی شناخته میشود، متأسفانه آنچنان که باید، طرح جامع و منسجمی برای ارتقا و نشاط صنعت، تولید و علم در ایران به چشم نمیخورد، به نحوی که با مختصات جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور مستقل و یک دولت ملی سازگار باشد.
به هر حال در آن دوره هم فعالیتهایی شد و ساختوسازهایی هم انجام شد اما در نهایت خروجی این طرح و اتفاقات در حال وقوع، باقی ماندن ایران در چارچوب همان نظم پیشین بود که ایران را به عنوان یک کشور خامفروش و بازار مصرف بزرگ و دارنده نیروی انسانی ارزانقیمت شناسایی میکند. یعنی به کشوری دارای صنعت پرقدرت و مستقل، تبدیل نمیشوید. در آن دوره تلاشهایی هم شد و صنایعی مانند صنایع خودروسازی و بسیاری از صنایع حوزههای لوازم خانگی یا صنایع غذایی شکل گرفت. البته شاید در حوزه صنایع غذایی توفیقات بیشتری کسب شد. همچنین بعضی صنایع هایتک مانند صنایع نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، صنایع موشکی و... که البته غالبا ذیل تأکیدات و راهبردهای سیاسی و اقتصادی رهبری شکل گرفتند؛ نه اینکه دولتها همراهی نداشتند، در بعضی موارد همراهی هم داشتند ولی در مجموع حرکت کلی آنها به سمتی میرفت که جهتگیری کلان سیاسی جمهوری اسلامی، به عنوان یک دولت مستقل و ملی که میخواهد چارچوبهای خود را داشته باشد، آن را نمیپذیرفت یا در آن چارچوب قرار نمیگرفت، بلکه در نهایت ایران را به قمری از اقمار نظم جهانی تبدیل میکرد.
در آن دوره اقداماتی چون اجرای بسیاری از سیاستهای نئولیبرالیستی، سیاستهای تعدیل اقتصادی، وامهایی که از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول گرفته شد که همه اینها وابستگیهایی به همراه داشت، امضا کردن مادامالعمر NPT در مساله انرژی هستهای که اجازه داشتن یک فناوری مستقل و امکان بازدارندگی را از ایران میگرفت و اقدامات ریز و درشت دیگر منجر به این میشد که ما یک نهاد علمی که از عهده مسائل کشور بربیاید نداشته باشیم و این مساله دوطرفه هم بود.
بخشی از این مساله برمیگشت به اینکه دانشگاهیان بویژه در حوزههای علوم انسانی در ایران بتدریج گفتاری را گسترش دادند که راه برونرفت کشور از این تنشها و دست یافتن به یک نوع ثبات و آرامش را در همراهی با غرب، پذیرش تئوریهای غربی و حرکت در ذیل ایدههایی که آنها از علم و حقیقت دارند، در بعد علوم فنی میدید. بخش دیگری هم شاید به واسطه این بود که توانمندیها و قابلیتهای نیروهای علمی از سوی دولتها، برای سهیم کردنشان در صنعت و برپا کردن تولید در ایران آنچنان که باید، جدی گرفته نشد و دلیل آن هم عادت کردن دولتها به نوع اداره نفتی کشور بود. دولتها ترجیح میدادند درآمدهای بادآورده و سهلالوصول کسب کنند تا برای پا گرفتن صنعت و تولید در ایران بخواهند مسؤولیت تولید را پذیرفته و همگراییها و هماهنگیهای لازم را بین ارکان مختلف دولت ایجاد کنند.
میدانیم که یکی از زمینههای مهم استقلال برای ما، استقلال اقتصادی بوده و همین موجب شده دانشگاهیان ما نه خودشان روی گشاده نسبت به مسائل واقعی جامعه داشته باشند و نه امکان گشودگی لازم برای این کارها را از طریق سیاستمداران و مردان سیاست پیش روی خود ببینند و به جامعه کمک کنند. در نهایت نتیجه این دو فرآیند توأمان این شد که دانشگاه تا حد زیادی از مسائل واقعی جامعه فاصله گرفته و غالبا مسائلی را به عنوان مسائل جامعه طرح میکند که در فضاهای آکادمیک دانشگاههای جهان یا به صورت خاص، اروپا و آمریکا طرح و به فضای ایران تعمیم داده شده است. از این نظریهها مانند شابلونهایی استفاده میکنند که قرار است بر واقعیت جامعه ایران انداخته شود. اگر جامعه مطابق این نظریه نباشد، باید حشو و زوایدش بریده شود، یعنی نادیده گرفته شود تا نظریه، درست از آب در آید. نه اینکه ما مبتنی بر واقعیت جامعه ایران تئوریپردازی علمی کنیم. اگر اتفاقی که عرض کردم یعنی ریشه پیداکردن دانشگاه در همان آغاز راه رخ میداد، میتوانستیم بتدریج به نقطهای برسیم که دانشگاه ایدهها و تئوریهایی برای ارائه به جامعه ایرانی داشته باشد و همچنین برای پرسشهایی که از جامعه ایرانی برآمده، پاسخهایی مبتنی بر امکانها، فرصتها و محدودیتهای موجود در جامعه ایران داده میشد.
ارسال به دوستان
نگاه
ایران همدل؛ نمودی از پیکره امت مقاومت
امیرعباس نوری: مردم ایران طی نزدیک به ۲ ماهی که پویش «ایران همدل» به راه افتاده، نزدیک به 3 هزار میلیارد تومان به مردم غزه و لبنان کمک کردهاند. این کمکها شامل وجه نقد، طلا و سایر اقلام است. از بانوی تبریزی که سرویس طلایی به ارزش بیش از یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان را به پویش ایران همدل اهدا کرده، تا پیرمرد کشاورزی که همه محصول یک سال خود را تقدیم مردم غزه و لبنان کرده، تا جوانی در تهران که همه دارایی خود را که یک باب منزل مسکونی در پرند بوده تقدیم پویش ایران همدل کرده؛ همه جلوههای تاملبرانگیز از حس نوعدوستی مردم ایران نسبت به مردم مظلوم مقاومت در غزه و لبنان را به تصویر کشیده است. پویش ایران همدل همچنان ادامه دارد و پیشبینی میشود مشارکت مردم ایران در این پویش ادامه خواهد داشت.
مشارکت مردم ایران در پویش ایران همدل البته دارای نکات مهمی است.
1- این موضوع پایگاه مردمی مقاومت در ایران را بخوبی نشان میدهد و حاکی از آن است سیاستهای حمایتی ایران از مردم غزه و لبنان دارای یک پشتوانه مردمی مطلوب نیز هست. به عبارتی، موضوع مقاومت در ایران یک باور اجتماعی است و صرفا به یک سیاست و راهبرد نظام جمهوری اسلامی در مسائل منطقهای محدود نمیشود.
۲- کمک مردم ایران به مردم غزه و لبنان در حالی است که وضعیت اقتصادی در ایران مطلوب نیست و مردم با وجود مشکلات اقتصادی، کمکهای خود را به غزه و لبنان اهدا کردهاند. این واقعیت نشاندهنده وجود حس همدلی میان مردم ایران با جبهه مقاومت است. جدای از ارتباط مستقیم مساله مقاومت با امنیت ملی، ریشههای عقیدتی مقاومت در همراهی اجتماعی مردم ایران موثر است.
3- مشارکت چشمگیر مردم ایران در پویش ایران همدل میتواند تا حد زیادی عملیات روانی رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای مرتجع منطقه علیه ایران را خنثی کند. از ابتدای حمله رژیم صهیونیستی به لبنان تلاش زیادی شد تا شائبههایی درباره حمایت ایران از مقاومت لبنان در ذهن مردم بویژه شیعیان لبنانی ایجاد شود. اکنون اما در کنار حمایتهای سیاسی، نظامی و دیپلماتیک و حضور برخی چهرههای فرهنگی ایران در لبنان، کمکهای مالی چشمگیر مردم ایران به مردم غزه و لبنان، نشاندهنده وجود پیوند عمیق عاطفی میان مردم ایران و ملتهای مظلوم فلسطین و لبنان است؛ واقعیتی که نمودی از همبسته بودن پیکره امت مقاومت در منطقه است.
ارسال به دوستان
یادداشت
در حکم دیوان لاهه چه دستاوردی نهفته است؟
مهدی افراز: ایده مقاومت فراتر از مواجهه میلیتاریستی واجد عقلانیتی است که مسالهاش نه توسعه قدرت؛ که ظهور حق است. مقاومت میگوید فقط زمانی که حق بروز یابد، استیلا از میان میرود و قسط اقامه میشود. مقاومت ورای مواجهه میلیتاریستی در یک میدان پیش نمیرود، هر جا زمینهای برای تظاهر حق باشد، آنجا میدان سرنوشتسازی برای مقاومت است. آنهایی که امروز برای قضاوت در موازنه نبرد صرفا به میدان خیام و جبالیا چشم دوختهاند، فهمی میلیتاریستی از جهاد دارند.
پس از ۱۴ ماه تداوم و تشدید جنایت، دیوان کیفری بینالمللی در یک روند ۲ مرحلهای، حکم بازداشت بنیامین نتانیاهو و یوآو گالانت را صادر کرد؛ حکمی که علت صدور آن، ارتکاب جنایات جنگی در غزه از سوی این ۲ مقام ارشد صهیونیست اعلام شده است. با اندک تأملی در سابقه نهادی این دیوان درخواهیم یافت حتما اتفاق متفاوتی در مناسبات حقوق بینالملل رقم خورده است. در عملکرد ۸۰ ساله دادگاه لاهه تاکنون هیچ رای یا حکمی که در چارچوب نظام منافع دنیای غرب معنادار نباشد، صادر نشده است. این دادگاه در طول عمر مفید خود، صرفا به موضوع نسلکشی اوگاندا، کنگو، آفریقای مرکزی، دارفور، کنیا و اوکراین رسیدگی و علیه ۱۵ نفر اعلام جرم کرده که هیچکدام از متعلقان به بلوک قدرت غرب نبودهاند اما این بار پس از صدور رای، بسیاری از کشورهای اروپایی از آمادگی خود برای اجرای حکم خبر دادهاند و جوزپ بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی تصریح کرد: «باید به تصمیم این دیوان احترام گذاشته و آن را اجرا کنیم». در رفتارشناسی این حکم متفاوت، حداقل ۵ احتمال قابل تصور است.
۱- بیدار شدن وجدان انسانی در ساختار حقوق بینالملل؟!
با اندک دقتی در فلسفه وجودی نهادهای بینالمللی پس از جنگ دوم جهانی و کارکرد نهاد حقوقی آن، وقوع این احتمال سادهانگارانه به نظر خواهد رسید. هیچیک از مفادی که در سیاهه جرائم سران رژیم برای صدور این حکم به آنها استناد شده، بدیع و جدید نیستند. رفتارهای مبتنی بر جنایت جنگی، حمله عمدی علیه جمعیت غیرنظامی، آزار و اذیت، قتل عمد و تحمیل گرسنگی، همگی بخشی از مانیفست نظامی اسرائیل در ادوار گذشته در قبال مردم فلسطین و لبنان بوده و در هیچکدام از فصول قبلی این جنایات، این وجدان انسانی با وجود دریافت گزارشات متعدد حتی به خود هم نیامده بود و در طول یک دهه گذشته حتی موضوعات مرتبط با بحران انسانی غزه و زندانی شدن ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار انسان در یک باریکه ۳۶۰ کیلومتری را به بحث هم نگذاشته بود.
۲- تغییر سیاستهای کلان اتحادیه اروپایی در قبال آمریکا و رژیم صهیونیستی
ممکن است به ذهن برسد به جهت تغییرات در موازنه قدرت جهانی و افول هژمونی آمریکا، صهیونیزم دچار افت سرمایه در دنیای غرب شده و امکان صدور چنین حکمی صرفا در بستر جهانی قابل تصور است که یهودیان آمریکا در آن تضعیف شدهاند، لذا اتحادیه اروپایی بر اساس استقلال رای خود تلاش کرده قدمهایی را برای بیرون آمدن از ذیل پروسه تحمیلی واشنگتن بردارد و نشانههایی را برای ایجاد تغییر بنیادین در سیاستهای خود در قبال رژیم صهیونیستی بروز دهد. روشن است چنین برداشتی از مساله نیز بیش از حد خوشبینانه است، با توجه به این واقعیت که تمدن غرب، صرف نظر از وجوه یونانی آن، اساسا تمدنی یهودی است و در موقعیت کنونی نیز با توجه به گرهخوردگی ماهوی آینده اقتصاد اروپا و دسترسیهای آمریکا به منابع غرب آسیا، هیچ امکان عقلایی برای استقلال نظر اروپاییان نسبت به مساله اسرائیل وجود ندارد. ضمن اینکه در همین دادرسی محمد ضیف و شهیدان یحیی سنوار و اسماعیل هنیه نیز مورد اتهام قرار گرفته و تحت همین حکم واقع شدهاند که این موضوع بیانگر این واقعیت است که اگر بنا بود دیوان با رویکردی متفاوت از گذشته اقدام کند، نباید چنین جرائمی را برای رهبران مقاومت فلسطین مقرر میکرد.
۳- تلاش اروپا برای تضعیف ترامپ از طریق تحت فشار گذاشتن باند نتانیاهو
با توجه به رویکردهای ضدحمایتی ترامپ در قبال اتحادیه اروپایی در دوره اول ریاستجمهوریاش و اختلافات اساسیای که در موضوع ناتو و اوکراین میان اروپا و ترامپ شکل گرفته است، این احتمال طبیعی به نظر میرسد که اتحادیه اروپایی تلاش دارد با بهرهگیری ابزاری از وضعیت انسانی غزه، این موضوع را به وزنهای برای قرار گرفتن در موقعیت بهتر در موازنه منازعات خود با بلوک ترامپ تبدیل کند.
۴- تلاش ریاکارانه غرب برای حفظ ارزشهای مدرن در افکار عمومی جهان
بیش از یک سال است همهروزه با سقوط هر بمب و موشک در باریکه غزه، ساختار ارزشهای مدرن در پیشگاه ذهن و وجدان عمومی جهان بیش از پیش مورد محاکمه قرار گرفته و پایههای اصولی آن لرزان میشود. طبعا آنهایی که در جهان غرب نسبت به آینده تمدنی مدرن و باورمندی الهیات آن فهم دارند، طراحیهایی را برای ترمیم این وضعیت و بازسازی ذهنی آن انجام میدهند. حکم اخیر دادگاه لاهه میتواند ضلعی از تحقق همین سناریوها باشد.
۵- استفاده از فرصت انتقال قدرت در آمریکا برای تغییر در آرایش سیاسی رژیم صهیونیستی
حفظ رژیم و جلوگیری از قرار گرفتن آن در سراشیبی وجودی حتما از رسالتهای تاریخیای است که در شرایط کنونی جهان، غرب در قبال آن احساس ضرورت میکند. بازسازی وجهه اسرائیل از طریق منحصر کردن جنایات به رفتارها و تصمیمات شخصی نتانیاهو و تیم او و مبرا کردن کلیت ساختار سیاسی رژیم، حتما در دسترسترین راهبرد برای نجات آن و ایجاد دگرگونی در وضعیت بحرانزده کنونیاش است. فارغ از کنکاش در راستیآزمایی هر یک از احتمالات مذکور و بدون توجه به اینکه آیا دنیای غرب در سناریوی تازه طراحی شده خویش میتواند منفعت یا آوردهای را تصاحب کند یا خیر، باید متوجه دستاوردی بزرگ برای ایده مقاومت باشیم. در بدبینانهترین احتمالات نیز قابل انکار نیست که مهمترین ساختار حقوقی بینالملل مجبور شده است سران رژیم را به عنوان جنایتکاران جنگی مورد پیگرد کیفری قرار دهد و این موضوع حتی اگر با هدف بازسازی تصویر جهانی از صهیونیزم هم که انجام شده باشد به طور ناخودآگاه بزرگترین ضربه وجودی را به آن وارد آورده است. ۸ دهه است فلسفه وجودی این رژیم در چارچوب کلانروایتی با عنوان «مظلومیت تاریخی یهود» معنادار شده است.
«تصویرسازی از یهود به عنوان یک قربانی تاریخی» کلانپروژهای است که اروپای معاصر برای موفقیت آن هزاران اثر علمی، سینمایی و رسانهای تولید کرده و سرمایههای فراوانی را پای آن ریخته است. در یک فقره آن شخصیتی چون هانا آرنت به عنوان یک فیلسوف سیاسی و شاگرد مکتب هایدگر، مهمترین اثر اندیشه سیاسی خود را تحت عنوان «یهودستیزی» به این مساله اختصاص میدهد که «نفرت از یهودیان چرا و تحت چه شرایطی در میان جوامع اروپایی پدید آمد؟»
با در نظر داشتن این واقعیات و توجه به میزان ارزشمندیای که موضوع مظلومیت یهود برای عالم مدرن دارد، باید دریافت مقاومت، امروز در بسیاری از میادین غیرمیلیتاریستی همچون این میدان تاریخی چه پیروزی بزرگی را به دست آورده و چه دوران کابوسناکی را برای روایتهای غرب پدید آورده است. جنایت کار شناخته شدن سران رژیم - با این فرض که هیچ ما به ازای سیاسی و حقوقی هم نداشته باشد- منهدمکننده ارکان کلانروایت «قربانی بودن یهود» بوده و به طور مستقیم ریشههای الهیاتی اسرائیل به عنوان یک ساختار سیاسی دولت - ملت را خواهد پوساند. این رخداد در دوران پساتوافق، یک پیروزی تثبیتشده، غیرقابل انکار و بنیادین را برای جبهه مقاومت خواهد آفرید. این پیروزی نهفته، بیش از هر چیز مدیون منطق، عقلانیت و از همه مهمتر حقانیت ایده مقاومت بوده و در آینده نزدیک پیامدهای خود را بر مناسبات جهانی تحمیل خواهد کرد.
ارسال به دوستان
دیدگاه
یک جهان تنفر از نتانیاهو و گالانت
مهدی گرگانی: بالاخره یک حرکت موثر و مفید از سوی نهادهای بینالمللی در واکنش به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه دیدیم. دیوان بینالمللی کیفری هفته گذشته دستور بازداشت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر و یوآو گالانت، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی را به اتهام ارتکاب جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت و استفاده از گرسنگی به عنوان یک سلاح علیه فلسطینیها صادر کرد.
1- صدور این حکم در وهله اول از این جهت حائز اهمیت است که هر گونه اقدام ضداسرائیلی در هر جای جهان همواره با برچسب یهودستیزی در نطفه خفه میشود. جریان قدرتمند رسانهای و لابیهای صهیونیستی در اقصی نقاط جهان کوچکترین انتقاد از اسرائیل را در هر بعدی به پای یهودستیزی گذاشته و تلاش میکنند با مظلومنمایی مانع هر گونه انتقاد و فشار به دولت صهیونیستی شوند. این مساله حتی صدای متحدان اسرائیل را هم درآورده تا جایی که جوزپ بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی چند ماه پیش در یک سخنرانی گفت: «تا چیزی میگوییم و انتقادی میکنیم اسرائیل میگوید یهودستیزی است!» نکته جالب توجه این است که «میری رِگِو »وزیر حملونقل اسرائیل صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت را هم «یهودستیزی مدرن در پوشش عدالت(!)» خوانده است! از این حیث صدور این حکم از سوی قضات دیوان را باید یک حرکت شجاعانه و تاریخی تلقی کنیم. این حکم نشان میدهد ماه عسل صهیونیستها و سوءاستفاده از یهودستیزی و مظلومنمایی با آن بالاخره بعد از چندین دهه بعد از پایان جنگ دوم جهانی به پایان رسیده است.
2- نتانیاهو در داخل جامعه صهیونیستی با چالشهای زیادی روبهرو است و میزان محبوبیت وی به پایینترین سطح ممکن رسیده است. جنگ غزه هیچ دستاورد مشخصی برای اسرائیل نداشته، ارتش این رژیم در لبنان زمینگیر است، اسرای اسرائیلی هنوز در غزه هستند، اپوزیسیون در تلاش برای ساقط کردن کابینه است، شهرکنشینان هر روز با برگزاری اعتراضات خواستار برکناری او از قدرت هستند و کابینه بسیار شکننده و در معرض فروپاشی قرار دارد. نتایج نظرسنجی یک موسسه وابسته به وزارت امور دیاسپورا و مبارزه با یهودستیزی اسرائیل هم نشان میدهد 41 درصد نوجوانان و جوانان یهودی آمریکا باور دارند که اسرائیل در غزه مرتکب نسلکشی شده و بیش از 66 درصد این افراد با فلسطین ابراز همدردی میکنند. در واقع باید گفت جنایات رژیم موقت صهیونیست در غزه کار را به جایی رسانده که حتی یهودیها نیز تلاش میکنند از آن فاصله بگیرند تا در این لکه ننگ تاریخی شریک و سهیم نباشند. اینها نشان میدهد اقدامات نتانیاهو و گالانت در میان یهودیان جهان و حتی شهرکنشینان اسرائیلی نیز جایی ندارد. در چنین شرایطی صدور حکم بازداشت نتانیاهو و به رسمیت شناخته شدن وی به عنوان جنایتکار جنگی ضربه دیگر بر وجهه این تروریست بیرحم صهیونیست است و نشان میدهد او در میان یهودیان، شهرکنشینان و همچنین در محافل سیاسی اسرائیل نیز منفور است.
3- اما حکم دیوان بینالمللی کیفری موجی از خوشحالی را میان دولتها و ملتها در پی داشته و مورد استقبال بسیاری از مقامات جهان قرار گرفته است.
هرچند دیوان بینالمللی کیفری بازوی اجرایی نداشته و احکام این نهاد ضمانت اجرا ندارند اما کشورهایی که عضو دیوان هستند ملزم به تبعیت از اوامر آن هستند و در چنین موردی عدم اجرای این حکم میتواند عامل آن را به حمایت از یک جنایتکار جنگی در محافل بینالمللی تبدیل کند و یک رسوایی را برای دولتهایشان در پی داشته باشد.
جوزپ بورل از این حکم استقبال کرد و گفت: کشورهای عضو اتحادیه اروپایی در صورت سفر نتانیاهو به این اتحادیه باید او را بازداشت کنند. وی افزود: دستورات دیوان بینالمللی الزامآور بوده و اتحادیه نمیتواند انتخابی در این زمینه داشته باشد.
ایران، ایتالیا، مصر، الجزایر، کانادا، کلمبیا، هلند، بلژیک، اسلوونی، سوئد، سوئیس، ترکیه، ایرلند و بسیاری از کشورهای دیگر از این حکم استقبال کرده و صراحتا برای بازداشت نتانیاهو اعلام آمادگی کردهاند. برخی کشورها مثل فرانسه، اتریش، اردن، انگلیس و بسیاری دیگر هم صراحتا ابراز خوشحالی نکردند اما تاکید کردند «مطابق اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری عمل خواهند کرد».
4- بسیاری از سازمانهای حقوق بشری جهان نیز از صدور این حکم استقبال کرده و آن را نخستین گام برای کشاندن سران صهیونیست به میز محاکمه خواندهاند. سازمان عربی حقوق بشر در انگلیس میگوید: مماشات با اسرائیل طی سالهای گذشته رهبران این رژیم را به ارتکاب خطرناکترین جنایتها تشویق کرده است، چرا که آنها فکر میکنند هیچوقت تحت هیچگونه پیگردی قرار نمیگیرند!
صدور این احکام نشان میدهد جهان در ارتباط با اسرائیل وارد یک دوره جدید شده و مظلومنمایی صهیونیستها دیگر در جهان خریداری ندارد.
دیدهبان حقوق بشر سازمان ملل نیز با استقبال از این اقدام دیوان، اعلام کرد این حکم نشان داد هیچ کس از دسترس قانون خارج نیست و عفو بینالملل هم تاکید کرد هیچ پناهگاه امنی برای جنایتکاران جنگی وجود ندارد.
5- میزان استقبال کشورهای جهان از صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت نشان میدهد این رژیم چقدر مورد نفرت جهانیان قرار دارد. حتی بسیاری از کشورها که تحت فشارهای سیاسی، مجبور به سکوت هستند یا ظاهرا از رژیم صهیونیستی حمایت میکنند، از صدور این حکم خوشحالند و تاکید کردهاند آن را اجرا میکنند.
میزان استقبال از حکم بازداشت نتانیاهو آنقدر گسترده بود که فرانچسکا آلبانیز، گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل در اراضی اشغالی گفت واکنشها به حکم بازداشت نتانیاهو «بیش از حد انتظار ما، مثبت بود».
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|