|
ارسال به دوستان
اخبار
نمایش برگهایی از شاهنامه دوره تیموری در آستانه شب یلدا
نمایشگاهی از آثار هنرهای تجسمی به مناسبت شب یلدا با نمایش برگهایی از شاهنامه دوره تیموری در حال برگزاری است.
جشن دانشی و کهن چله از دیرباز در میان ایرانیان مرسوم بوده و هست و همه ساله با شکوه بسیار در میان خانوادههای ایرانی برپا میشود. پشتوانه برگزاری چنین رویدادی ریشه در فرهنگ اشتغال کشاورزی، خانوادهدوستی و شکرگزاری ایرانیان دارد و حفظ این میراث ناملموس بویژه تاریخچه و اهمیت برگزاری این رویداد تمدنی ایرانیمحور از جایگاه ویژهای برخوردار است.
شب یلدا سنت قدیمی ایرانی و آیین مهر و دوستی است و نگارخانه ترانه باران در پاسداشت شب چله به عنوان میراث ناملموس که در فهرست یونسکو ثبت شده با شرکت در مراسمی به مناسبت یلدا، در صدد برگزاری نمایشگاهی از آثار قدمایی گنجینه خود بر آمد.
در این نمایشگاه چند برگ از شاهنامه دوره تیموری در کنار آثاری قدمایی از گنجینه نگارخانه ترانه باران به نمایش گذاشته شده است.
هدف از برگزاری این نمایشگاه افزایش آگاهی جامعه درباره جایگاه هنرهای تجسمی بویژه خط و خوشنویسی در پهنه تاریخ کهن ایران و اشاعه فرهنگ عمومی شب یلدا به عنوان میراث ناملموس است.
***
معرفی داوران مسابقه کارتون «همواره تهران»
بهمن عبدی، بهرام عظیمی و محمدعلی خلجی بهعنوان داوران مسابقه هنری کارتون «همواره تهران» که قرار است با هدف بهرهگیری از نگاه خلاقانه هنرمندان در شناسایی و حل مسائل شهری و در راستای احترام به حقوق شهروندی و ارتقای کیفیت در زندگی شهری برگزار شود، معرفی شدند.
مسابقه ملی کارتون «همواره تهران» بهدبیری جمال رحمتی در حوزه کارتون فراخوان داده است و به موضوعاتی در ارتباط با آسفالت خیابانها و معابر شهر و تأثیر آن در زندگی شهری میپردازد.
جایزه بزرگ این مسابقه 40 میلیون تومان است و به 6 نفر برگزیده دیگر، هر نفر 10 میلیون تومان تعلق خواهد گرفت. مهلت ارسال آثار 10 دی 1403 و معرفی برگزیدگان و افتتاح نمایشگاه 30 دی 1403 در نظر گرفته شده است.
***
خبرهای جدید از سریال «ازازیل» حسن فتحی
در جدیدترین جلسه شورای صدور مجوز انتشار ساترا، ۲ سریال جدید بررسی شدند؛ یکی از آنها سریالی است که بزودی توسط نماوا منتشر خواهد شد و دیگری برنامه جدیدی است که فیلمنت قصد تولید آن را دارد.
ابتدا حسن فتحی با سریال جدید خود برای دریافت مجوز انتشار به جلسه آمد. سریال «ازازیل» تازهترین اثر اوست که پریناز ایزدیار در کنار دیگر بازیگران شناختهشده به ایفای نقش میپردازد.
قرار است این سریال در هفتههای آتی از نماوا پخش شود. فتحی به عنوان کارگردان و حسن خدادادی در مقام تهیهکننده در جلسه حضور داشتند و به گفته برخی اعضای شورا، تعامل خوب در حوزه محتوایی اتفاق افتاد و مقرر شد مجوز انتشار سریال با اعمال برخی اصلاحات جزئی صادر شود. داستان این سریال در فضایی رازآلود و معمایی میگذرد.
اما از طرف دیگر یک اثر غیرنمایشی هم در جلسه شورای صدور مجوز انتشار مطرح شد. تهیهکننده، کارگردان و میزبان آن، محمدرضا علیمردانی بود. او به همراه نماینده فیلمنت به جلسه آمد و توانست با توضیح فضا و اتسمفر برنامه جدید خود با عنوان انجمن اشباح، نظر کلی و مثبت اکثریت اعضای شورای صدور مجوز را جلب کند.
***
مرور آثار «اینگمار برگمان» در سینماتک خانه هنرمندان
نمایش و تحلیل آثار برگزیده داستانی، مستند و فیلمتئاترهای «اینگمار برگمان» با عنوان «نور زمستانی» دی ۱۴۰۳ در خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
در این سلسله برنامه یک ماهه، مستندهای برگمان روزهای یکشنبه، فیلمهای داستانی برگمان در روزهای دوشنبه و فیلمتئاترهای برگمان روزهای چهارشنبه هر هفته در دی 1403 به نمایش درخواهد آمد و پس از نمایش آثار، نشست نقد و بررسی آن با حضور کارشناسان و منتقدان برگزار میشود.
فیلمتئاترهای «تصویرسازان»، «بعد از تمرین»، «مادام دو ساد»، «یک بازی رویایی»، مستندهای «سندفارو»، «لیو و اینگمار»، «در جستوجوی برگمان» و «تجاوز به برگمان» و فیلمهای سینمایی «ساراباند»، «فریادها و نجواها»، «پرسونا» و «سونات پاییزی» در این برنامه با اطلاعرسانی قبلی روی پرده خواهد رفت.
ارسال به دوستان
تأملی بر بیانات رهبر انقلاب درباره جاذبه انقلاب اسلامی
شور مداوم
مهرداد احمدی: مستند جاذبه که به مرور دیدار آیتالله خامنهای با خانواده مدافعان حرم اختصاص داشت، علاوه بر حلاوتها و جذابیتهای بصری، حاوی یک نکته مهم و اندیشهبرانگیز هم بود که اتفاقا خود شخص رهبری در مقاطع گوناگون مستند که به لحاظ زمانی هم در سالهای متفاوتی فیلمبرداری شده بود، بر آن تاکید داشتند؛ امتداد شور انقلاب. وقتی برای بار نخستین این تعبیر را از زبان ایشان شنیدم به نظرم آمد میتوان انقلاب اسلامی را از همین زاویه با انقلابهای فرانسه و حتی شوروی هم مقایسه کرد که دیدم در مقاطع پایانی فیلم خود ایشان گذرا به آن اشاره کردند. انقلاب ماحصل یک اراده جمعی از سوی جماعتی تاریخی است. اگرچه بنای تفصیل این معنا را ندارم اما ناگزیرم برای ایضاح چیزی که میخواهم بگویم قدری در این مورد بنویسم. انقلاب ماهیتا با اسقاط یک نظام سیاسی یا شخص اول دستگاه حکومتی متفاوت است. در اسقاط نظام، دستگاه حکومت با یک دستگاه حکومت دیگری عوض میشود. در اسقاط یا براندازی، حال عمومی جامعه یا افق پیش روی آن تحولی نمییابد، از این رو براندازی یک حکومت عملی تاریخی نیست. یعنی کاری نیست که بتوان آن را مبدأ نوشدگی زمان دانست و گفت با ورود به دوران پسافلانی- حاکم سابق- حال افقهای تازهای فراروی ما گشوده میشود. بنا به اینکه براندازی عملی تاریخی نیست، مستحضر به اراده تاریخی هم نیست. اراده تاریخی همان سرجمع اراده افراد یک اجتماع نیست، یعنی اینطور نیست که اگر اراده افراد یک جامعه همگی با هم در یک راستا قرار بگیرند، آن اراده بدل به اراده تاریخی یک ملت شود. مجموع ارادهها یا همان معدل کلی اراده مردم، در نهایت میتواند منتج به براندازی شود. تازه در اینجا هم باز میتوان انقلتها آورد. مخصوصا در زمانه کنونی که با رسانهای شدن نسبت ما با جهان، اراده همیشه در شکلی از تعین بیرونی قرار دارد و به قول کانت خودآیین نیست. انقلاب اما به معنای دگرگونی در حال عمومی یک جماعت است. انقلاب اگرچه به نو شدن حکومت میانجامد اما این تنها سطحیترین نتیجه یک انقلاب است. انقلاب، لحظهای است که جهان را در کلیتش میخواهد نو کند. برای همین انقلاب چون اساسا مفهومی تاریخی است، پس الزاما از دست یک اراده تاریخی برمیآید. اراده تاریخی است که به انقلاب تاریخی میانجامد. اراده تاریخی یعنی آن خودآگاهی ویژهای که در یک لحظه تاریخی و در یک آن، میان گذشته و آینده یک شکاف ایجاد میکند. این شکاف اگرچه به لحاظ صوری زمان حال است اما ماهیتا یک لحظه در عداد دیگر لحظات نیست. یعنی لحظهای که خودآگاهی بدل به عمل میشود و زمان را در عمل خودش نو میکند، یک بازه است. این همان بازه انقلاب است و افرادی که درون این بازه میتوانند قرار بگیرند انقلابی هستند. انقلابی بودن در این معنا به معنای قرار گرفتن در میانه است. قرار گرفتن در میانه نیازمند حالت روحی خاصی است؛ این حال روحی هم متعلق به خود انقلاب یعنی نتیجه اراده تاریخی است و هم به افراد بستگی دارد. این دیالکتیک همان است که میتواند نشان دهد آیا انقلاب ادامه دارد یا نه؟ ماجرا از این قرار است که آیا هنوز آن اراده تاریخی که تصمیم گرفته به انقلابی پیشرونده دست بزند، از کرده خود خشنود است یا نه؟ و اگر بله، آیا هنوز درون آن میانه، در هنگامه آن شکاف میان آینده و گذشته خود را حفظ کرده است یا نه؟ اینجاست که مساله شور برای ما قابل فهم میشود. در امتداد این شور است که میتوان تازه پرسش از سرمایه اجتماعی را مطرح کرد.
شور انقلابیای که ناشی از آرمانخواهی عقلانی است، معیار خوبی است برای ما تا به این پرسش اساسی پاسخ دهیم آیا ایده انقلاب هنوز جانفدا دارد یا نه؟ و اینکه آیا جانفدایان انقلاب هنوز میان دیگران محترمند یا خیر؟ این 2 پرسش به جای انواع و اقسام تحلیلهای آماری و عددی، نشان خواهد داد که آیا انقلاب اسلامی هنوز سرمایه اجتماعی قابل توجهی دارد یا نه. در واقع احاله سرمایه اجتماعی که شخصا آن را عنوان مناسبی برای تصمیم یک ملت تاریخی درباره دولت خود نمیدانم، به اینکه چند درصد از ایرانیان در حال مهاجرتند، نقض غرض است. چون وقتی از نسبت اساسی یک مردم با کشورشان و انقلابشان سخن میگوییم منظورمان این نیست که بخشی از مردم حاضرند به بهای دستاوردهای شخصی، خودشان را از تصمیم و اراده تاریخی سرزمین مادری محروم کنند، بلکه مساله این است که آیا این سرزمین هنوز همان درختی است که با خون شهید و عرق جبین کارگر تناور میشود یا نه؟ اگر پاسخ دهیم بله و اگر چنین انقلابی با علم به اینکه شهادت مجاهدانش و صبوری و متانت تهیدستان و پابرهنههایش، آن را همچنان تناور داشته، پس انقلاب اسلامی هنوز سرمایه اجتماعی خود را دارد. پس هنوز آن میانه، آن نقطه گسست بین گذشته و آینده، گشوده مانده است و مادام که این گشودگی باقی است، انقلاب هم به حیات خود ادامه میدهد. مساله اساسی این است که انقلاب فرانسه خود را در سازمان قانونی و اداری ویژهای منحل کرد؛ یعنی انقلاب در نقطه تأسیس نظم حکومتی جدید، خودش را در قوانین و مناصب و مناسبات پدیدار میکند. مثل یک تکانهای که محرکی را به حرکت درآورده و بعد دیگر اثری از آن باقی نمیماند؛ انقلاب فرانسه یا حتی شوروی در این معنا به قول هگل یک میانجی ناپدیدشونده است؛ یک میانجی که فضای تنفسش زود تنگ و نهایتا بسته میشود. برای همین شور انقلابی بدل به عقلانیت ابزاری حکومتداری میشود. انقلاب اسلامی از این زاویه جایگاه ویژهای دارد. این انقلاب هنوز فضایی برای تنفس امر انقلابی دارد، نهتنها در داخل که حتی از زاویه دید آن میتوان انقلاب در جهان را هم فهمید. در واقع تاکید رهبر انقلاب بر اینکه انقلاب اسلامی جاذبه خود را حفظ و شور خود را دوام داده به این معناست که هنوز «حال» انقلاب که ماحصل فروبسته نشدن خود ایده انقلاب است، باقی مانده و هر کس بتواند با آن همنوا شود یا خود را در بسامد این حالی وجودی قرار دهد، به فضا و ساحت زمان انقلابی وارد میشود. مجاهدت و شهادت از این رو عمیقا کارکرد سیاسی و هستیشناختی پیدا میکند که نشان میدهد هنوز «زمان انقلاب» به پایان نرسیده است.
ارسال به دوستان
درباره فیلم «گوبلز و پیشوا» که مخاطب را به یاد بزکهای رسانهای جنایتکاران جنگی امروز انداخت
شبیهترین هیتلر به نتانیاهو
معصومه حسنخانی: در حالی که از پایان جنگ دوم جهانی نزدیک به ۸۰ سال گذشته است، طی تمام این مدت، سالی نبوده لااقل چند فیلم سینمایی درباره آن اتفاق ساخته نشده باشد و به طور واضحی میشود دید سهم ارتش آلمان نازی از این فیلمها، خیلی بیشتر از باقی کشورهای محور متحدان مثل ژاپن و ایتالیاست. تفاوت اصلی هیتلر با بنیتو موسولینی، رئیسجمهور ایتالیا و هیروهیتو، امپراتور ژاپن این بود که پیشوای آلمان کاملا با یک روند دموکراتیک روی کار آمد و میلیونها نفر طرفدار سرسخت داشت و برای همین حملهها به اسم و رسم هیتلر و تولید محتوا علیه او لحظهای متوقف نشده تا آن اقبال عمومی دوباره بازنگردد.
لزوما در تمام فیلمهایی که درباره جنگ بینالملل دوم ساخته شده، تصویری از خود هیتلر یا افراد ردهبالای حزب نازی دیده نمیشود اما در همین مواردی هم که هست، معمولا یک هیولای وحشی و عصبی را از دور نمایش دادهاند و کسی به این شخصیت چندان نزدیک نشده است. فیلم «گوبلز و پیشوا» یا به قول خود آلمانها «اغواگران و پیشوایان» که با مشارکت اسلواکی ساخته شده، از این جهت نمونه خاص و منحصربهفردی محسوب میشود که به جای دورنمای شیطان با هالهای از آتش جهنم بهدور صورتش، نمای نزدیکتر و زمینیتری از هیتلر و وزیر تبلیغات او نشان داده است. به قول یوآخیم لانگ، کارگردان این فیلم، دوربین روی شانه گوبلز، وزیر تبلیغات افسانهای هیتلر گذاشته شده و از منظر او به وقایع نگاه میشود تا مخاطب بتواند بفهمد و حس کند عوامل این کشتار بزرگ، مثل خود ما موجوداتی از جنس گوشت و استخون بودند. این فیلم تاریخچه حزب نازی را در ردههای بالای حاکمیتی بین سالهای ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۵ نشان میدهد و غیر از روایت جنگ و پروپاگاندای جنگی، سرکی هم به بعضی مسائل زندگی شخصی این افراد بویژه جوزف گوبلز کشیده است. از صدای خود هیتلر و تصاویر قدیمی مستند هم در کار استفاده شده و به علاوه، عدهای از باقیماندههای هولوکاست در فیلم صحبت میکنند.
در حقیقت این فیلم بیشتر از هیتلر، درباره گوبلز است و پیشوای نازیها را مخلوق وزیر تبلیغاتش نشان میدهد. یعنی هیتلری که ملت آلمان او را سر کار آورد، واقعی نبود و همه آنها هیتلری را دیدند که گوبلز برایشان ساخته بود. اوایل فیلم سکانسی هست که گوبلز در تاریکخانهای نشسته و به پرده نمایش فیلم چشم دوخته تا مستندی را که در آن تعدادی از سربازان نازی، از هیتلر نشان افتخار دریافت میکنند، بازبینی کند. ناگهان چشمش در گوشهای از تصویر به دستان پیشوا میافتد که در حال لرزیدن است و از جا میپرد و دستور بیرون کشیدن این نما را از فیلم میدهد و حتی هنگام جر و بحث با یکی از زیردستانش که میگوید این لرزش واقعی است، تأکید میکند «دست پیشوا هرگز نمیلرزد!» یعنی آنچه اهمیت دارد، خود واقعیت نیست، بلکه چیزی است که ما صلاح میدانیم مردم ببینند.
در تمام مطالبی که به زبان آلمانی درباره این فیلم نوشته شده، اشارههایی به این وجود دارد که «اغواگر و پیشوا» در واکنش به قدرت گرفتن احزاب پوپولیست راستگرا در آلمان و باقی اروپا تولید شده است. به عبارتی آنها این فیلم را ساختند تا هیتلر یک استثنا به حساب نیاید و معلوم شود فرق چندانی با لیدرهای راست افراطی در دوره معاصر ندارد. نمایش چهرهای از هیتلر که او را همتای خود ابلیس نشان میداد و لااقل ۸۰ سال ادامه داشت، به مرور کاری کرده که تطبیق او با معادلهای امروزیاش برای عموم مردم، از جمله اروپاییها سخت باشد و حالا تولیدکنندگان این فیلم خواستهاند با نزدیک شدن به هیتلر و نمایش یک چهره زمینی از او، کاری کنند مخاطب اروپایی بتواند بین پیشوا و راستهای امروزی به اینهمانی برسد. با همه این اوصاف، فیلم با گارد بستهای از طرف رسانههای جریان غالب در بلوک غرب مواجه شد که دلایل این برخورد سرد و منفی، خودش میتواند راهنمای جالبی برای فهم دنیای رسانه در عصر حاضر باشد. رسانههای جریان اصلی با این فیلم برخورد خوبی نکردند و حتیالامکان آن را نادیده گرفتند، چون داشت چیزی را نشان میداد که از نظر مخاطباش معلوم نبود امروز کاملا بساطش جمع شده باشد و اغواگری رسانهای و روتوش کردن جنگ و تجاوز، لااقل در این زمانه چیزی نیست که مخاطب را فقط به یاد وزیر تبلیغات حزب نازی بیندازد.
وقتی گوبلز را نشان دادید که توانسته هیتلر را یک فاتح صلحطلب و مقتدر نشان دهد، ذهن مخاطب ناخودآگاه میتواند گوبلزهای امروزی را در سالهای ۲۰۲۳، ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ سراغ بگیرد که این بار نه علیه یهودیها، بلکه علیه بخش دیگری از مردم دنیا به همان شکل رفتار میکنند. به طور واضح، نخستین گزینهای که برای همانندسازی با هیتلر در روزگار ما به ذهن هر کس میرسد، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی است و از این جهت نمایش فیلم «گوبلز و پیشوا» در این شرایط بینالمللی، اگرچه با هدفگیری سیاست داخلی اروپا ساخته شده بود اما میتواند عوارض جانبی دیگری در پی داشته باشد که مهمترینشان یادآوری ناخودآگاه این هیتلر امروزی است.
برای همین سیستم رسانههای جریان اصلی، به «اغواگر و پیشوا» چندان خوشبین نبود و از این فیلم حمایت خاصی نشد. این فیلم در فستیوال برلیناله نمایش داده شد اما نصیب خاصی از فصل جوایز نداشت. در چهلویکمین جشنواره فیلم مونیخ هم فقط تماشاگران بودند که به «اغواگر و پیشوا» توجه کردند و باعث شدند جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطبان به کارگردانش برسد.
* تمام بازآفرینیهای گوبلز روی پرده سینما
هیچ دایرهالمعارفی نمیتواند به طور دقیق بشمارد که از ۸۰ سال پیش تا به حال چند فیلم درباره جنگ دوم جهانی و علیه ارتش نازیها ساخته شده و چند بار بازیگران مختلف نقش آدولف هیتلر یا مقامات ردهبالای حزب نازی را بازی کردهاند. حتی در ایران که نازیها یک گلوله هم به سمتش شلیک نکردند و در عوض به دست ارتش متفقین اشغال شد، هیتلر در 2 فیلم سینمایی با تصویری منفی و شرور نمایش داده شد (سمفونی نهم و جنگ سوم جهانی).
اما بعد از خود هیتلر، از بین باقی سران حزب نازی هم هیچ شخصیتی را نمیشود پیدا کرد که به اندازه جوزف گوبلز چهرهاش در سینما بازسازی شده باشد و این فیلمها چه آمریکایی بوده باشند و چه آلمانی، به هر حال فقط بازیگران آلمانی نقش گوبلز را بازی کردهاند. پاول جوزف گوبلز، وزیر اطلاعرسانی رایش سوم از 1933 که تا آخرین لحظه زندگیاش به هیتلر وفادار بود و بعد از ورود ارتش سرخ شوروی به برلین، در ۴۷ سالگی خودکشی کرد، به نوعی پایهگذار شیوه مدرن پروپاگاندا به حساب میآمد و شخصیت مرموز و کنجکاوکنندهای داشت. تا حالا تعداد زیادی از هنرپیشههای سینما و تلویزیون نقش گوبلز را بازی کردهاند که البته اکثر این موارد مختصر و دورنما بوده و از هاله اسرارآمیز حول این شخصیت رد نشده است.
تنها هنرپیشهای که نقش جوزف گوبلز را وقتی که خودش هنوز زنده بود بازی کرد، مارتین کاستلک بود. کاستلک سال ۱۹۳۹ میلادی در فیلم آمریکایی «اعترافات جاسوس نازی» به کارگردانی آناتول لیتاک نقش جوزف گوبلز را بازی کرد؛ هرچند مثل باقی بازیگران آلمانی این فیلم برای اینکه خانوادهاش در آلمان اذیت نشوند، نخواست اسمش در تیتراژ اصلی آورده شود. این نخستین فیلمی بود که علنا علیه نازیها ساخته شد و تاریخ تولیدش به ۲ سال قبل از حمله ژاپنیها به بندر پرلهاربر و ورود آمریکا به جنگ دوم جهانی برمیگشت. مارتین کاستلک سال ۱۹۴۴ در حالی که هیتلر و گوبلز هر دو هنوز زنده بودند، برای بار دوم نقش وزیر تبلیغات حزب نازی را بازی کرد؛ این بار در فیلم شبهمستند «باند هیتلر» به کارگردانی جان فارو که روایتی از ظهور و قدرتگیری پیشوا بود و غیر از هیتلر و گوبلز، شخصیتهای دیگر حزب نازی مثل ارنست روم، رودولف هس و هانریش هیملر را هم نمایش میداد. هنرپیشه دیگری که بعد از کاسلک نقش گوبلز را بازی کرد و خیلی به یادها ماند، اولریش ماتز بود که سال ۲۰۰۴ در فیلم «سقوط» به کارگردانی الیور هیرشبیگل حاضر شد و هنوز هم بیشتر از تمام نقشهایی که بازی کرده، برای همین فیلم به یاد آورده میشود. 3 سال بعد سیلوستر گروت در فیلم طنز «پیشوای من» که یک فیلم آلمانی به کارگردانی دنی لوی بود، نقش هیتلر را بازی کرد و کوئنتین تارانتینوی آمریکایی که این فیلم را دیده بود، ۳ سال بعد گروت را برای بازی در نقش گوبلز به فیلم «پستفطرتهای لعنتی» دعوت کرد. در همان سال ۲۰۱۰ که پستفطرتهای لعنتی ساخته شد، آلمانها فیلم دیگری ساختند که باز هم شخصیت گوبلز را نمایش میداد و البته خود این فیلم درباره یک فیلم معروف دیگر به نام «زوس یهودی» بود؛ فیلمی که سال ۱۹۴۰ به سفارش جوزف گوبلز ساخته شد و یکی از 3 فیلم یهودستیزانهای بود که آن سالها به سفارش حزب نازی جلوی دوربین رفت. اسکار رولر سال ۲۰۱۰ درباره ظهور و سقوط فردیناند ماریان، بازیگری که از فرصت استفاده کرد و در «زوس یهودی» بازی کرد، فیلمی ساخت که در آن موریتز بلیبترئو نقش جوزف گوبلز را بازی کرد. آخرین کسی که نقش جوزف گوبلز را بازی کرده، رابرت استادلوبر، بازیگر فیلم «گوبلز و پیشوا» است؛ به کارگردانی یوآخیم لانگ که سال ۲۰۲۴ منتشر شد و در آن برای اولینبار، نقش اصلی و محوری به شخصیت گوبلز داده شده است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|