|
ارسال به دوستان
اخبار
نولان مقام شوالیه را از پادشاه انگلیس دریافت کرد
فیلمساز حکومتی باکینگهام
«کریستوفر نولان» کارگردان برنده جایزه اسکار و همسرش «اما توماس» توسط پادشاه چارلز سوم در کاخ باکینگهام نشان شوالیه و بانوی فرمانده را دریافت کردند.
کریستفر نولان و همسرش به پاس خدماتشان در زمینه سینما لقب شوالیه و دیم دریافت کردند. نولان به عنوان کارگردان و توماس به عنوان تهیهکننده «اوپنهایمر» بتازگی چندین جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را درو کردهاند. این فیلم که داستان ساخته شدن نخستین بمب اتم تاریخ را روایت میکند، در بخشهای بهترین بازیگر مرد نقش اول برای کیلین مورفی و بهترین بازیگر مرد نقش مکمل برای رابرت داونی جونیور برنده اسکار شد، در حالی که ۱۳ نامزدی دریافت کرده بود.
نولان پیشتر نامزد 6 جایزه اسکار شده بود اما امسال برای نخستینبار اسکار شاخه بهترین کارگردانی را به خانه برد.
نولان پس از مراسم ادای احترام سلطنتی با یادآوری اینکه چارلز سوم فیلم وی را تماشا کرده است، این مساله را باورنکردنی توصیف و خوشحالی خود را از این بابت ابراز کرد. این کارگردان از پدری بریتانیایی و مادری آمریکایی در لندن متولد شده و در کالج دانشگاهی لندن تحصیل کرده است.
***
در کنار کمدی به سینمای اجتماعی هم پرداخته شود
پیشکسوت سینما و تلویزیون گفت: بهتر است در کنار ژانر کمدی به دیگر ژانرها اعم از فرهنگی و اجتماعی هم بیشتر پرداخته شود.
رضا بنفشهخواه در گفتوگو با ایرنا درباره حال این روزهای سینما و تلویزیون اظهار داشت: هر دو وضعیت خوبی دارند و البته در حال بهتر شدن هستند. وی تاکید کرد: در سینما، به غیر از کمدی، روی دیگر ژانرها هم خوب است کار شود؛ ژانرهایی که فرهنگی و اجتماعی باشد و فرهنگ یک جامعه را بالا ببرد بهتر است و باید بیشتر به آن پرداخته شود. بنفشهخواه در عین حال درباره کارهای در دست اقدام و جدید خود گفت: اکنون مشغول کاری نیستم اما یک قراردادی دارم که تا ۱۵ روز دیگر شروع میشود. این یک کار تلویزیونی به نام لمندگان است. وی با بیان اینکه از آخرین کارم زمان زیادی گذشته است، بیان کرد: پیشنهادهایی به من شده اما برخی فیلمنامهها را نپسندیدم و با برخی دیگر هم از نظر دستمزد توافق نکردم.
***
رونمایی از «صیاد» برای جشنواره فیلم فجر
فیلم سینمایی «صیاد» برشی از زندگی شهید سپهبد علی صیادشیرازی به کارگردانی جواد افشار و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی در دوره چهلوسوم جشنواره فیلم فجر رونمایی شد.
در خلاصه داستان این فیلم که بعد از سالها تحقیق و پژوهش توسط حسین ترابنژاد تهیه شده، آمده است: مدتی است این سوال رهایم نمیکند، چرا گلولهها از کنارم میگذرند و نادیدهام میگیرند؟! این فیلم در نخستین اقدام رسانهای لوگوی فیلم که توسط محمد روحالامین طراحی شد، منتشر شده است. «صیاد» محصول بنیاد سینمایی فارابی و بنیاد شهید انقلاب اسلامی است و با حمایت سازمان عقیدتی - سیاسی ارتش توسط موسسه فرهنگی - هنری صاد تولید شده است.
***
فصل جدید «ایرانگرد» نوروز ۱۴۰۴ میآید
مجری و کارگردان مجموعه مستند «ایرانگرد» اعلام کرد فصل جدید این برنامه شامل ۱۳ قسمت، از پنجم فروردین ۱۴۰۴ و بعد از شبهای احیا، از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.
به گزارش مهر، جواد قارایی درباره فصل جدید این مجموعه در برنامه «استودیو هشت» رادیو نمایش بیان کرد: در نوروز سال آینده از پنجم فروردین به بعد و پس از شبهای احیا، فصل جدید برنامه «ایرانگرد» که شامل ۱۳ قسمت است، پخش خواهد شد. وی اضافه کرد: بعد از پخش این فصل بنا داریم ۱۳ قسمت دیگر را نیز برای تابستان آماده کنیم. قارایی درباره این فصل یادآور شد: سعی کردم زیباییهای ایران را به تصویر بکشم و به نظرم مردم علاقهمند به دیدن زیباییهایی هستند که شاید پیش از این ندیده یا نشنیدهاند. اکنون تمام نقاطی که زمانی هیچ گردشگری در آنها نبود و بسیار بکر بودند، شاهد حضور بسیاری از گردشگران است. اتفاقات خوبی در این مکانها و استانها رخ داده است.
این مستندساز درباره ایده «ایرانگرد» بیان کرد: در گذشته سفرهای زیادی داشتم و میدیدم ایران دارای جاذبههای فراوانی است ولی اطلاعات کمی درباره آنها وجود دارد، در حالی که کشورهای دیگر با جاذبههای کمتر، فعالیتهای رسانهای و تبلیغاتی گستردهای انجام میدهند. در نهایت به این نتیجه رسیدم که بهترین کار این است که خودم این اقدام را انجام دهم، چرا که تا به حال در ایران کسی به این شکل چنین کاری نکرده بود.
وی اضافه کرد: آرزوی من این بود که مردم ایران و مسؤولان با جاذبهها و ظرفیتهای مختلف کشور آشنا شوند و خوشبختانه این امر محقق شد. قارایی در پایان عنوان کرد: قسمتهای ابتدایی برنامه «ایرانگرد» که پخش میشد، بخوبی توانست توجه مخاطبان را جلب کند و امیدوارم این روند ادامه یابد.
ارسال به دوستان
ما و اسکار؛ حقیقت سینمایی یا تکرار بیپایانِ یک بازنمایی؟
در جستوجوی جهانی جدید
مهرداد احمدی: سینمای ایران، در آستانه حضور در اسکار، همچنان میان دوگانهای بنیادین سرگردان است؛ دوگانهای که از سویی، آن را به آسمانهای آرزو و جاهطلبی میکشاند و از سوی دیگر، به ورطه تکرارهای بیحاصل فرو میبرد. امسال، فیلم «در آغوش درخت» با قصهای ظاهرا ساده و انسانی، نماینده ایران در این جشنواره است اما این انتخاب، بیش از آنکه نمادی از پیشرفت یا شکوفایی سینمای ما باشد، میتواند دلیلی باشد برای بازاندیشی درباره جایگاه و مسیر سینمای ایران در جهان. برای فهم این معنا باید از سطح به عمق رفت؛ از ظاهر جشنوارهای و نمایشی اسکار، به درونمایههای فلسفی آن. اسکار، در ظاهر، جشنوارهای برای تقدیر از بهترینهای سینماست اما در حقیقت، میدان نبردی است برای تثبیت هژمونی فرهنگی غرب؛ فضایی که در آن، نه حقیقت سینمایی، بلکه بازنماییهایی از «دیگری» برای مخاطب غربی، مورد توجه قرار میگیرد.
وقتی فیلمی از ایران به اسکار راه مییابد، به آن معنا نیست که سینمای ایران به حقیقتی نوین یا زبانی جهانی دست یافته است، بلکه این انتخاب، بیشتر بازتابی از خواستها و انتظارات جشنواره برای دیدن تصاویری است که روایتگر «دیگری» شرقی باشد؛ دیگریای که باید در چارچوبهای از پیش تعیینشده تعریف شود و با معیارهای غربی، فهمپذیر و قابل مصرف شود. این همان چیزی است که میتوان آن را «افقهای محدود نگاه غرب» نامید؛ افقی که در آن، کشورهای غیرغربی به عنوان عرصههایی برای نمایش بحرانها، رنجها و ناکامیها تصویر میشوند. این افق، نه از حقیقت این کشورها برمیخیزد و نه از عمق فرهنگ و هویت آنها، بلکه صرفا بازتابی است از تمایل غرب به بازتولید تصویری از خود به عنوان منجی و برتر.
اما این مساله، فراتر از یک فیلم یا جشنواره است. این مساله، به ذات سینما و نسبت آن با حقیقت بازمیگردد. سینما، در بنیاد خود، چیزی جز یک ابزار برای آشکارسازی نیست. سینما اگر بخواهد از سطح بازنمایی عبور کند و به حقیقت نزدیک شود، باید بتواند از افقهای تنگ و بسته فراتر رود و به ذات اشیا و انسانها نزدیک شود. در اینجا میتوان از مفهومی استفاده کرد که میتوان آن را «جهانگشایی سینمایی» نامید. سینما اگر بخواهد حقیقتی را آشکار کند، باید بتواند جهانی بیافریند که در آن، انسانها و اشیا، خود را همانگونه که هستند، به نمایش بگذارند. این جهان، نه صرفا فضایی برای روایت داستان، بلکه فضایی برای تجربه حقیقت است. سینمای ایران، اگر بخواهد به این جهانگشایی دست یابد، باید از تقلید از فرمها و روایتهای غربی عبور کند و به جستوجوی زبانی بپردازد که از دل فرهنگ و تاریخ ایرانی برآمده باشد. این زبان، نباید صرفا ابزاری برای بیان مسائل اجتماعی یا سیاسی باشد، بلکه باید بتواند افقی تازه برای فهم انسان ایرانی بگشاید اما این مسیر، مسیری دشوار و پرچالش است.
این مسیر، نیازمند بازاندیشی درباره جایگاه سینمای ایران در جهان است. آیا ما باید صرفا به دنبال تأیید و تحسین غرب باشیم یا باید به دنبال خلق جهانی مستقل و اصیل باشیم که در آن، حقیقت انسان ایرانی، با تمام زیباییها و پیچیدگیهایش به نمایش گذاشته شود؟ اسکار به عنوان یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی جهان، هرچند میتواند فرصتی برای دیدهشدن باشد اما در نهایت، نمیتواند معیاری برای سنجش کیفیت یا هویت سینمای ایران باشد. این جشنواره، در ذات خود، بازتابدهنده ارزشها و منافع فرهنگی و سیاسی غرب است. برای فهم بهتر این نکته، باید به نوع فیلمهایی که در اسکار موفق میشوند، نگاه کنیم. این فیلمها، اغلب روایتگر مسائلی هستند که برای مخاطب غربی جذاب و قابل درک باشند. آنها به دنبال کشف حقیقتهای عمیق یا جهانی نیستند، بلکه بیشتر در پی ارائه تصاویری هستند که با انتظارات و کلیشههای رایج همخوانی داشته باشد.
این همان چیزی است که میتوان آن را «بازنمایی استعماری» نامید؛ بازنماییای که در آن، کشورهای غیرغربی به عنوان سوژههایی برای نمایش بحرانها و ناکامیها تصویر میشوند. این بازنمایی، نهتنها تصویری ناقص و نادرست از این کشورها ارائه میدهد، بلکه به طور ضمنی، برتری نظم غربی را نیز تأیید میکند اما آیا سینمای ایران، باید به این بازنمایی تن دهد؟ آیا ما باید صرفا به دنبال حضور در جشنوارههایی باشیم که ارزشهای ما را نادیده میگیرند و ما را در چارچوبهایی محدود و کلیشهای تعریف میکنند؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند نگاهی عمیقتر و فلسفیتر است. سینمای ایران، اگر بخواهد از این دایره تکرار خارج شود، باید به ذات خود بازگردد. این ذات، چیزی جز حقیقت انسان ایرانی نیست. انسان ایرانی، با تمام رنجها و امیدهایش، با تمام زیباییها و پیچیدگیهایش، نیازمند زبانی است که بتواند او را همانگونه که هست، به نمایش بگذارد. این زبان، باید از دل فرهنگ و تاریخ ایراتی برآید اما در همان حال، بتواند افقی جهانی بگشاید.
اما این زبان، در چارچوبهای محدود جشنوارهای غرب قابل دستیابی نیست. این زبان، نیازمند بازآفرینی مفهومی است که میتوان آن را «بازگشت به ریشهها» نامید. این بازگشت، نه به معنای نفی جهانیشدن، بلکه به معنای یافتن راهی برای ایجاد ارتباطی اصیل و حقیقی با جهان است. سینمای ایران، اگر بخواهد به این بازگشت دست یابد، باید به دنبال کشف حقیقتهایی باشد که در دل فرهنگ و انسان ایرانی نهفته است. این حقیقتها، نهتنها میتواند افقی تازه برای سینمای ایران بگشاید، بلکه میتواند الگویی برای دیگر کشورهای غیرغربی باشد که در جستوجوی هویت و زبان سینمایی خود هستند. در نهایت اسکار هرچند فرصتی برای دیده شدن باشد، نمیتواند مقصد نهایی سینمای ایران باشد. این مقصد، جایی است که انسان ایرانی، با تمام امیدها و رنجهایش، با تمام زیباییها و حقیقتهایش، در قاب تصویر به نمایش درآید. سینمای ایران، اگر بتواند به این مقصد برسد، دیگر نیازی به تأیید جشنوارههای غرب نخواهد داشت. این سینما، خود به تنهایی، تأییدی بر عظمت و اصالت انسان ایرانی خواهد بود. مسیر سینمای ایران، از میان انبوهی از چالشها و فرصتها عبور میکند. این سینما اگر بخواهد از بازنماییهای سطحی و کلیشهای غربی فراتر رود، باید به ذات خود بازگردد. ذات سینما، چیزی جز آشکارسازی حقیقت نیست. این حقیقت، در دل فرهنگ و تاریخ ایرانی نهفته است.
«در آغوش درخت» داستانی است از گسست و پیوند؛ گسستی که در دل یک خانواده رخ میدهد و پیوندی که در دل طبیعت، میان انسان و ریشههای او جستوجو میشود اما آیا این گسست و پیوند، چیزی فراتر از یک روایت فردی و انسانی است؟ آیا این فیلم میتواند نماینده یک ملت باشد؟ آیا این فیلم، آیینهای برای بازتاب حقیقت انسان ایرانی است یا صرفا ابژهای است برای تأیید نگاه مستکبرانه و قدرتمحورانه جهان غرب؟ «در آغوش درخت» هرچند از دل فرهنگ و انسان ایرانی برآمده باشد، زمانی که در چارچوب اسکار عرضه میشود، ناگزیر به ابژهای تبدیل میشود که باید این افقهای محدود را تأیید کند. این فیلم، شاید در نگاه مخاطب ایرانی، روایتی از تلاش برای بازسازی پیوندهای انسانی و بازگشت به طبیعت باشد اما در نگاه مخاطب غربی، احتمالا به عنوان تصویری از گسستهای اجتماعی و فرهنگی یک کشور غیرغربی دیده میشود؛ تصویری که با کلیشههای رایج درباره ایران همخوانی دارد. «در آغوش درخت» هرچند روایتی شاعرانه از انسان و طبیعت ارائه میدهد اما باز هم باید دید آیا در نگاه غربیها، به عنوان نمایندهای از یک ایران سنتی و فرسوده دیده نمیشود؟ این همان پرسشی است که باید پیش از هر انتخابی برای اسکار، از خود بپرسیم. فیلم «در آغوش درخت» هرچند فیلمی زیبا و انسانی باشد، در نهایت، زمانی که در اسکار عرضه میشود، در معرض همین بازتفسیر قرار میگیرد. این فیلم، ممکن است در نگاه مخاطب غربی به عنوان تصویری از جامعهای گرفتار در مشکلات و روابط پیچیده انسانی دیده شود؛ تصویری که به طور ضمنی، برتری نظم غربی را تأیید میکند. فیلمی که هرچند فرصتی برای حضور در اسکار است، در نهایت نمیتواند پاسخگوی تمام چالشهای سینمای ایران باشد. این فیلم، تنها یکی از گامهای کوچک در مسیر طولانی بازگشت به حقیقت است. این، مسیری است که نه در اسکار، بلکه در دل خود سینما، در افقهای تازهای که این سینما میتواند بگشاید، تحقق مییابد.
ارسال به دوستان
الیور استون با یادآوری مصاحبه جنجالیاش با پوتین:
در لیست سیاه هالیوود قرار دارم
گروه فرهنگ و هنر: فیلمساز مشهور آمریکایی که به دنبال سرمایه برای ساخت فیلم جدیدش است، ادعا کرد پس از مصاحبه با رئیسجمهور روسیه ولادیمیر پوتین از سوی هالیوود بایکوت شده است.
به گزارش فارس، الیور استون ٧٧ ساله که آخرین فیلم او، «لولا»، در جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد، اخیراً اعلام کرده است پروژه جاهطلبانه دیگری که احتمالا سیاسی خواهد بود در دست ساخت دارد. او هیچ گونه جزئیاتی درباره این فیلم ارائه نداد اما گفت به دنبال سرمایهگذار برای اثر جدیدش میگردد. وی در مصاحبه با «بنیاد کوئینسی» در عین حال فاش کرد که احتمالا به دلیل مصاحبه با پوتین در سال ٢٠١٧، در لیست سیاه هالیوود قرار گرفته است. سازنده «جیافکی»، «نیکسون» و «دبلیو»، کارگردان جنجالبرانگیز اما تحسینشدهای است که با ساخت آثار جنگی و فیلمهایی که پسزمینه سیاسی دارند، شهرت فراوانی کسب کرده است. او 7 سال پیش مصاحبهای با رئیسجمهور روسیه انجام داد و درباره طیف وسیعی از موضوعات، مشخصا روابط مسکو - واشنگتن، از وی سؤالاتی پرسید.
استون درباره این مصاحبه گفت: بسیار پرشور و باانگیزه بودم و متاسفانه شما بابت این موضوع باید بهایی بپردازید. احتمالا در حال حاضر، من در یک لیست سیاه، فهرست مطرودین یا هرچه که اسمش رو میگذارید، قرار دارم، زیرا با پوتین مصاحبه کردهام. وی ادامه داد: اوضاع در هالیوود قاراشمیش است. باید پرهیزکاری خود را اعلام کنید. باید دستمال گردنی بیندازید که نشان دهد تا چه اندازه ملاحظات سیاسی را رعایت میکنید... من نمیتوانم چنین مسائلی را تاب بیاورم و به همین دلیل به [جنگ] ویتنام رفتم تا از تمام این موضوعات دوری کنم.
حضور استون در جنگ ویتنام زمینهساز ساخت فیلمهایی جنگی نظیر «جوخه» و «متولد چهارم ژوئیه» و به نمایشگذاشتن خشونت جنگ شد و او را به شهرت رساند. از جمله آثار او میتوان به «صورت زخمی»، «وال استریت: پول هرگز نمیخوابد»، «قاتلین بالفطره»، «مرکز تجارت جهانی» و «اسنودن» اشاره کرد.
نام استون چندی پیش نیز به واسطه دونالد ترامپ بار دیگر بر سر زیانها افتاد. او اخیرا ادعای جان پیترز، تهیهکننده آمریکایی و حامی رئیسجمهور منتخب آمریکا را درباره نقش داشتن این کارگردان برجسته در ساخت فیلمی درباره ترور ترامپ تکذیب کرد. پیترز در مصاحبهای با هالیوود ریپورتر ادعاهای عجیب زیادی مطرح کرد که همکاری با استون برای ساخت اثری درباره ترور ترامپ یکی از آنهاست. بلافاصله پس از این ادعا، استون که جوایز متعددی از جمله 3 جایزه اسکار و 5 جایزه گلدنگلوب دریافت کرده است، در بیانیهای اعلام کرد: «من روی هیچ فیلم تروری یا هیچ پروژه دیگری با جان پیترز کار نمیکنم». همزمان با آغاز رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری آمریکا، چندین تلاش ناموفق برای ترور ترامپ رخ داد. نخستین و جنجالیترین مورد از این وقایع در جریان تجمع انتخاباتی عصر ۱۳ جولای بود که فردی ۲۰ ساله به نام «توماس متیو کروکس» از فاصله دهها متری چند گلوله به سمت او شلیک کرد که یکی از آنها به گوش او اصابت کرد. در گیرودار این وقایع، بایدن به سرویس مخفی آمریکا دستور داد از ترامپ همچون یک رئیسجمهور مستقر محافظت شود و هرگونه کمک امنیتی که در مبارزات انتخاباتیاش درخواست میکند به او ارائه شود. در ادامه، در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴، بار دیگر تلاش برای ترور ساکن سابق کاخ سفید در باشگاه بینالمللی گلف او در فلوریدا انجام گرفت. فرد مهاجمی که در بین بوتهها پنهان شده بود و قصد شلیک به ترامپ را داشت با شناسایی ماموران امنیتی ناکام ماند. مورد سوم از سوءقصدها مربوط به ۱۴ اکتبر بود؛ هنگامی که پلیس یک مرد مسلح را با کارتهای مطبوعاتی جعلی در خارج از گردهمایی ترامپ در کواچلا، کالیفرنیا، دستگیر کرد و این اقدام نیز خنثی شد.
ارسال به دوستان
با حضور چهرههای سرشناس خوشنویسی انجام شد
رونمایی از دیوان حافظ به خط میرزامحمدرضا کلهر
گروه فرهنگی: مراسم رونمایی از کتاب نفیس «دیوان حافظ» به قلم مرحوم میرزامحمدرضا کلهر با حضور چهرههای سرشناس خوشنویسی از جمله غلامحسین امیرخانی، مجتبی ملکزاده، محمد حیدری، حمید عجمی، صداقت جباری، علی شیرازی، امیراحمد فلسفی، الهه خاتمی، اسرافیل شیرچی، رضا یساولی، محمدعلی قربانی، محمد شهبازی، حسین غلامی، حمیدرضا قلیچخانی، ایرج نعیمایی، رسول مرادی، محمدمهدی دادمان رئیس حوزه هنری، محمد زرویینصرآباد، امیر عبدالحسینی، سیدشهابالدین شکیبا مدیر مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری و کاوه علینقی مدیر انتشارات آبان در گالری موسسه نام برگزار شد. موسسه فرهنگی- هنری نام در راستای اهداف خود که ایجاد دسترسی عموم جامعه به آثار هنری فاخر در قالب محصولات فرهنگی متنوع است، این کتاب را که اصل آن اثری ماندگار به خط میرزامحمدرضا کلهر به حساب میآید و در اختیار گنجینه مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری قرار دارد، با همکاری انتشارات آبان و به همت امیر عبدالحسینی منتشر کرده است.
حمیدرضا قلیچخانی، نویسنده مقدمه این اثر که مدیریت جلسه را نیز عهدهدار بود، در ابتدای این مراسم گفت: چندی پیش نسخهای از دیوان حافظ به خط میرزامحمدرضا کلهر که دوستان همت کردند، در موسسه نام به چاپ رسید. درباره این اثر، نظر استادان خوشنویسی پرسیده شد و همه متفقالقول آن را خط میرزامحمدرضا کلهر دانستند.
حمید عجمی، هنرمند خوشنویس نیز در این مراسم در توضیح تهیه این دیوان حافظ، گفت: یکی از روزهای سال ۱۳۵۹ یا ۱۳۶۰ بود که یکی از دوستان با من تماس گرفت و از پیدا شدن نسخههایی از خوشنویسی در یک خانه تیمی خبر داد. در ادامه مشخص شد آن خانه که منافقین در آن حضور داشتند، متعلق به پسر ذکاءالملک فروغی بود و نسخههای پیدا شده احتمال زیاد متعلق به فروغی بود. به دوستم گفتم که آن نسخهها را میخواهم و او نیز آنها را برایم آورد و قرار شد آنها را تفکیک و بررسی کنیم. وقتی بررسی و تفکیک قطعات تمام و دستهبندی شد، نزد استاد غلامحسین امیرخانی رفتم تا با نظر ایشان قطعات را طبقهبندی کنیم. حتی برای قطعیت، چند قطعهای نیز نزد استاد کیخسرو خروش و عباس اخوین بردم که در نهایت مجموعه بسیار نفیسی جمع شد. وی بیان کرد: بخشی از خط دیوان، ضعیف است اما معلوم است که کاتب همه دیوان یک نفر است و آن بخش ضعیف مشخص بود کمی بیحوصله نوشته شده بود. بعدها متوجه شدیم که جنس کاغذ آن بخشهایی که ضعیف است، متفاوت بوده و همین امر سبب شده حال ناخوشی برای کاتب ایجاد کند. بنابراین اگر تفاوتی بین عیار خطوط مشخص است، به دلیل جنس کاغذ آن است.
این هنرمند خوشنویس ادامه داد: از استاد کیخسرو خروش درخواست کردم چهرهای را در سبک پرداز از میرزامحمدرضا کلهر برای ابتدای کتاب ترسیم کند و به هر صورت با هر خون جگری بود آن کتاب چاپ شد. حمید عجمی در پایان گفت: آن سالی که این قطعات را پیدا کردیم، سال میرزا محمدرضا کلهر هم بود، پس با استادان صحبت کردیم تا کتابی منتشر شود. همچنین به ذهنمان رسید نمایشگاهی از استادان خوشنویسی در حوزه نستعلیق برگزار کنیم و آن نمایشگاه با یاد میرزارضای کلهر در خانه سوره برگزار شد.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|