|
ارسال به دوستان
اخبار
جایزه جلال ۳ بهمن برگزار میشود
هفدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد 3 بهمنماه برگزیدگان خود را معرفی خواهد کرد، دوره آموزشی داستاننویسی در این دوره نیز متفاوت با دورههای دیگر برگزار خواهد شد.
هفدهمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. در این دوره 2 هزار و 600 اثر در 4 بخش، رمان و داستان بلند، داستان کوتاه، نقد ادبی و مستندنگاری ارزیابی شدهاند؛ بیشترین آثار (2 هزار اثر) متعلق به حوزه رمان و مستندنگاری بوده، 400 اثر در حوزه داستان کوتاه و 160 اثر در حوزه نقد ادبی بوده است. مسعود کوثری، دبیر علمی این دوره جایزه جلال بوده است و مریم جلالی، مریم حسینی، محمد حنیف، بهزاد دانشگر، سارا عرفانی، کورش علیانی، محسن کاظمی، صادق کرمیار و مسعود کوثری اعضای هیات علمی این دوره جایزه بودهاند.
همچنین در این دوره تغییراتی در برگزاری دوره آموزش داستاننویسی آلجلال ایجاد خواهد شد.
حامد محقق، معاون ادبیات خانه کتاب در این زمینه به تسنیم گفت: ما در این دوره آموزش داستاننویسی را با تغییراتی نسبت به دورههای قبل برگزار خواهیم کرد. موسسه خانه کتاب، پیش از این دورههای اقلیم قلم را برای 16 استان کشور در شمال غرب و جنوب کشور برگزار کرد و منتخبان این دورهها قرار است در دوره آموزشی جلال آلاحمد شرکت کنند.
وی زمان برگزاری دورهها را همزمان با برگزاری مراسم اختتامیه عنوان کرد و افزود: با توجه به اینکه این دوره برای منتخبان دورههای دیگر داستاننویسی برگزار میشود، طبیعتا آموزشها تخصصیتر خواهد بود.
مسعود کوثری، دبیر علمی جایزه جلال نیز پیشتر افزایش وجه ریالی این جایزه را بعید دانسته و گفته بود: با توجه به اینکه در دولت مشکلات مالی فراوانی وجود دارد، نمیتوان انتظار داشت وجه جایزه افزایش یابد، در عین حال ما نهایت تلاش خود را خواهیم کرد.
***
فراخوان اولین دوره کنگره ملی شعر رحیل با موضوع بانوان تأثیرگذار تاریخ
اولین دوره کنگره ملی شعر «رَحیل» با موضوع بانوان تأثیرگذار تاریخ، فراخوان داد.
محورهای اصلی این کنگره عبارتند از:
۱ - بانوان قرآنی (بانوانی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در قرآن کریم به آنها اشاره شده است. مانند حضرت مریم، آسیه، ساره، هاجر و...)
2- بانوان صدر اسلام (مانند بانو سمیه، رُمیصاء، ام شریک، حمنه، نسیبه و...)
3- اهل بیت پیامبر و امامان علیهمالسلام (مانند مادران، همسران، خواهران، دختران و شاگردان معصومین علیهمالسلام، همچون حضرت صدیقه طاهره، خدیجه، آمنه، نرجسخاتون، فضه و...)
4- بانوان عاشورایی (مانند حضرت زینب، امکلثوم، رباب، ام وهب، امالبنین، حمیده و رقیه علیهمالسلام)
5- بانوان تأثیرگذار جبهه مقاومت (اسیر، شهید و جانباز انقلاب اسلامی، دفاعمقدس و جبهه مقاومت؛ مانند مرضیه دباغ، آمنه وهابزاده، بنتالهدی صدر، هبه ابوندی، شیرین ابوعاقله،
ریچل کوری و...)
6- خانواده رزمندگان، شهدا و جانبازان جبهه حق (مادران، همسران، خواهران و دختران رزمندگان، شهدا و جانبازان جبهه حق، از آغاز اسلام تاکنون)
7- بانوان طلایی جبهه مقاومت (بانوانی که با اهدای طلا، جواهرات و دیگر داراییهای خود، در کنار جبهه مقاومت ایستادند).
بخش ویژه کنگره رحیل با موضوع «حضرت آسیه(س)» برگزار میشود. همچنین اشعاری که با موضوعات قرآنی و صدر اسلام سروده شوند، امتیاز ویژه هیات داوران را به دست خواهند آورد.
جایزه نقدی، لوح تقدیر و تندیس به ۳ شعر برگزیده در محورهای اصلی فراخوان؛ جایزه نقدی، لوح تقدیر و تندیس به شعر برگزیده در بخش ویژه و جایزه نقدی، لوح تقدیر و تندیس به شعر برگزیده در بخش کودک و نوجوان از جوایز این جشنواره خواهد بود.
شاعران میتوانند آثار خود را در تمام قالبهای شعر فارسی و بدون محدودیت در تعداد آثار ارسالی در بخشهای مختلف کنگره، تا پایان فروردین ۱۴۰۴، به نشانی اینترنتی mahta_sa@ در نرمافزار ایتا ارسال کنند و برای اطلاعات بیشتر به کانال damsara@ مراجعه کنند.
ارسال به دوستان
چرا برخورد سیاستزده با جشنواره فجر غیرملی و غیرسیاسی است؟
در رد سیاستزدگی سینما
مهرداد احمدی: جشنواره فیلم فجر، همچون هر رخداد فرهنگی دیگر، صرفا یک گردهمایی هنری برای نمایش آثار سینمایی نیست، بلکه آیینهای است که میتواند وحدت ملی، همبستگی اجتماعی، و قدرت فرهنگ را به نمایش بگذارد. اگر از منظر فلسفی به این رویداد بنگریم، باید به جایگاهی که امر ملی در شکلدهی به یک جامعه منسجم ایفا میکند، توجه کنیم. در سنت فلسفی هگل، امر ملی چیزی فراتر از مرزهای سیاسی و جغرافیایی است؛ امر ملی، تجسم روح ملت است که در بستر تاریخ و فرهنگ متبلور میشود. در این میان، هنر، بویژه سینما، یکی از ابزارهای اصلی این تجسم است. از این رو، جشنواره فیلم فجر بیش از آنکه یک جشنواره دولتی باشد، یک جشنواره ملی است که میتواند شکافهای اجتماعی را ترمیم و مردم را به گفتوگویی تازه درباره فرهنگ، تاریخ و هویت مشترکشان دعوت کند. وقتی هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر اعلام شد، بحثها و گمانهزنیهای متعددی درباره آینده این جشنواره در دولت جدید به وجود آمد. برخی معتقدند این جشنواره به دلیل تغییرات سیاسی و اجتماعی، ممکن است رونق تازهای پیدا کند و دیگر از تحریمهای سینماگران خبری نباشد.
این نگاه، نه صرفا یک تحلیل سیاسی، بلکه بازتاب یک حقیقت اجتماعی است؛ جامعه، بویژه در لحظات بحرانی و پرتنش، نیازمند نقاط تمرکز و رویدادهایی است که انسجام آن را بازسازی کنند. جشنوارهها در این میان، نقشی مشابه با آیینهای باستانی دارند که در فرهنگهای مختلف، از جمله یونان باستان، بهعنوان بستری برای گردهمآیی و تقویت وحدت اجتماعی عمل میکردند. در یونان باستان، جشنوارههای هنری نهتنها محلی برای نمایش خلاقیت هنری، بلکه فضایی برای ارتباط و تعامل شهروندان بودند. این جشنوارهها بویژه در دورههای بحران و اختلاف، بستری برای گفتوگو میان مردم فراهم میکردند و از طریق هنر، روح واحد جامعه را احیا میکردند.
هنر در این مفهوم، ابزاری برای گریز از واقعیت نیست، بلکه وسیلهای است برای مواجهه با آن. هنرمند، بویژه در لحظاتی که جامعه دچار شکافها و اختلافات عمیق میشود، وظیفهای فراتر از خلاقیت صرف دارد. او باید در نقش درمانگر اجتماعی ظاهر شود و با آثار خود، پلی میان تفاوتها و تضادها بسازد. این همان چیزی است که هگل به آن اشاره میکند: هنر، بهعنوان تجلی روح مطلق، میتواند به وحدت و انسجام جامعه کمک کند. جشنواره فیلم فجر نیز باید از این منظر دیده شود. این جشنواره نهتنها عرصهای برای رقابت سینماگران، بلکه مکانی است که مردم و هنرمندان میتوانند در آن از طریق هنر با یکدیگر گفتوگو و وحدت ملی را بازتعریف کنند. در این میان، یکی از انتقادهایی که معمولا به هنرمندان وارد میشود، این است که آنان دغدغههای سیاسی خود را صرفا بهصورت مخالفت با نظام حاکم یا دولت وقت بیان میکنند. اگرچه انتقاد و اعتراض بخشی از مسؤولیت هنری است اما هنرمند نباید به این محدود شود. دغدغه هنرمند باید فراتر از سیاست روزمره باشد و به امر ملی نیز توجه کند. او باید بتواند چشماندازی وسیعتر ارائه دهد و در کنار انتقاد از نارساییها، به نیازهای عمیقتر جامعه نیز پاسخ دهد. این نکته بویژه درباره جشنوارههایی مانند فیلم فجر اهمیت دارد که ماهیت ملی دارند و به یک ملت تعلق دارند، نه صرفا به یک دولت یا جریان خاص.
بر این اساس باید تأکید کرد جشنواره فیلم فجر فقط یک رخداد سینمایی نیست. جشنواره فیلم فجر نمادی از هویت و فرهنگ ملی است که میتواند به وحدت و انسجام جامعه کمک کند. تعطیل کردن یا تحریم این جشنواره، چه از سوی دولت و چه از سوی هنرمندان، به معنای نادیده گرفتن این نقش حیاتی است. سیاستبازی در چنین رویدادهایی، نهتنها به هنر، بلکه به وحدت ملی آسیب میزند. جشنواره فیلم فجر، مانند هر جشنواره ملی دیگری، باید از چنین بازیهایی فراتر رود و به بستری برای گفتوگو، تعامل، و بازسازی هویت ملی تبدیل شود.
هنرمند، بویژه در لحظاتی که جامعه در معرض شکافهای عمیق قرار دارد، باید نقش خود را در بازسازی و تقویت وحدت ملی ایفا کند. این نقش، نه به معنای سکوت در برابر نارساییها، بلکه به معنای ارائه چشماندازی است که بتواند مردم را گرد هم آورد و گفتوگو را ممکن سازد. جشنواره فیلم فجر میتواند و باید چنین فضایی باشد؛ فضایی که در آن، هنرمندان و مردم به گفتوگویی تازه درباره فرهنگ، تاریخ، و هویت خود دعوت شوند و در این گفتوگو، روح ملی را احیا کنند. هگل معتقد است دولت بهعنوان تجلی عینی روح ملت، تنها در صورتی میتواند بقای خود را تضمین کند که مردم آن ملت، احساس تعلق به یک کل بزرگتر را تجربه کنند. این تجربه تعلق، نه صرفا از قوانین و نهادها، بلکه از فرهنگ، هنر و مناسکی ناشی میشود که روح ملت را در قالبی ملموس بازتولید میکنند. جشنواره فیلم فجر با وجود تمام جنبههای اجرایی، نماد یکی از این مناسک است. در فضایی که سیاست و منافع جناحی ممکن است وحدت ملی را تهدید کنند، هنر وظیفه دارد پلی میان تفاوتها ایجاد و شکافهای اجتماعی را ترمیم کند. هنر، برخلاف سیاست که اغلب بر محور قدرت و تضاد استوار است، از ظرفیت بینظیری برای ایجاد همبستگی برخوردار است. در فلسفه هگل، هنر نوعی زبان جهانی است که میتواند روح انسانها را به هم متصل کند.
از این منظر، جشنواره فیلم فجر باید بهعنوان بستری برای بازسازی این اتصال میان مردم دیده شود. اگرچه ممکن است برخی آن را به دلیل وابستگیاش به نهادهای دولتی نقد کنند اما این جشنواره در حقیقت به معنای جمع شدن سینماگران و مردم در یک فضای مشترک است؛ فضایی که در آن فرهنگ بهعنوان یک میراث ملی به نمایش گذاشته میشود. حتی اگر دولت نقش اجرایی آن را بر عهده دارد، ماهیت این رویداد، ملی است و به همه مردم تعلق دارد.
این نکته مهم است که سینما - برخلاف بسیاری از هنرهای دیگر - هنری جمعی و مخاطبمحور است. فیلمها نه فقط برای هنرمندان، بلکه برای جامعه ساخته میشوند و این ویژگی، جشنواره فیلم را به عرصهای برای گفتوگو میان مردم و هنرمندان تبدیل میکند. از سوی دیگر، میتوان جشنواره فجر را با مفهوم جشنها و مراسم آیینی در فرهنگهای باستان مقایسه کرد. در یونان باستان، جشنوارههای هنری همچون دیونیزیا، علاوه بر نمایش خلاقیت هنری، وسیلهای برای ایجاد انسجام اجتماعی بودند. این جشنوارهها فرصتی فراهم میکردند تا مردم با کنار گذاشتن اختلافات روزمره، در فضایی مشترک گرد هم آیند و تجربهای مشترک از تعلق و هویت پیدا کنند. این نوع از مناسک برای هر جامعهای ضروری است، زیرا به مردم یادآوری میکند که به یک کل بزرگتر تعلق دارند. جشنواره فیلم فجر به همین ترتیب میتواند فضایی برای بازتعریف هویت ملی باشد. این جشنواره به مردم و هنرمندان اجازه میدهد از طریق هنر با یکدیگر گفتوگو کنند و در این گفتوگو، معنای جدیدی برای وحدت ملی پیدا کنند.
یکی از ویژگیهای اساسی جشنوارههای ملی، فراسوی سیاست بودن آنهاست. اگرچه سیاست بهطور اجتنابناپذیر بخشی از زندگی اجتماعی است اما هنر میتواند فضای مستقلی ایجاد کند که در آن مردم بهدور از تنشهای سیاسی، بر مشترکات خود تمرکز کنند. اینجاست که هنرمند نقش کلیدی ایفا میکند. هنرمند، نه بهعنوان یک فعال سیاسی، بلکه بهعنوان یک میانجی فرهنگی، میتواند مردم را گرد هم آورد و آنها را به گفتوگو درباره مسائل اساسیتر، همچون هویت و فرهنگ دعوت کند. البته این بدین معنا نیست که هنرمند نباید به مسائل سیاسی بپردازد اما دغدغه سیاسی هنرمند نباید صرفا به مخالفت با دولت یا جریان خاص محدود شود. او باید بتواند از سیاست فراتر رود و به مسائل بنیادیتری که جامعه را تحت تأثیر قرار میدهند، توجه کند. جشنواره فیلم فجر، از این منظر، فرصتی است برای هنرمندان تا نقش خود را بهعنوان معماران وحدت ملی ایفا کنند. آنها میتوانند از طریق آثار خود، روایتهایی ارائه دهند که مردم را به تأمل درباره هویت و فرهنگشان دعوت میکند. از سوی دیگر، تعطیلی یا تحریم این جشنواره، چه از سوی دولت و چه از سوی هنرمندان، نهتنها به هنر، بلکه به وحدت ملی آسیب میزند. در جامعهای که تنشها و شکافهای اجتماعی رو به افزایش است، نیاز به نقاط تمرکز و رویدادهایی که بتوانند انسجام اجتماعی را بازسازی کنند، بیشتر احساس میشود.
جشنواره فیلم فجر یکی از این نقاط تمرکز است که نباید قربانی سیاستبازی شود. سیاستبازی در این قبیل رویدادها، نهتنها هنر را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه مانع ایجاد فضایی میشود که مردم بتوانند در آن به گفتوگوی فرهنگی بپردازند. اگر از منظر هگلی به این مساله نگاه کنیم، میبینیم که وحدت ملی، تنها در صورتی میتواند حفظ شود که مردم احساس کنند بخشی از یک کل بزرگتر هستند. این احساس، نه از طریق قوانین یا سیاستهای دولتی، بلکه از طریق فرهنگ و هنر ایجاد میشود. جشنواره فیلم فجر به همین دلیل چیزی فراتر از یک رویداد سینمایی است. این جشنواره نمادی از هویت و فرهنگ ملی است که میتواند به مردم یادآوری کند به یک ملت واحد تعلق دارند. در نهایت، باید به این نکته توجه کرد که نقش جشنوارهها، تنها به نمایش آثار هنری محدود نمیشود. آنها میتوانند بستری برای بازتعریف هویت ملی و ایجاد انسجام اجتماعی باشند. جشنواره فیلم فجر با وجود تمام چالشها و انتقادها، همچنان یکی از مهمترین فرصتهایی است که مردم و هنرمندان میتوانند در آن به گفتوگو درباره فرهنگ و هویتشان بپردازند. این جشنواره باید از سیاستبازی و منافع جناحی فراتر رود و به بستری برای بازسازی وحدت ملی تبدیل شود. هنرمندان و مردم، هر 2 مسؤولیت دارند که این جشنواره را به یک رویداد ملی تبدیل کنند که بتواند روح ملت را بازتاب دهد و به انسجام اجتماعی کمک کند.
ارسال به دوستان
نگاه
بوی کباب در منطقه گمراهتان نکند
مصطفی نصری: در هفتههای اخیر، وقایع متعددی در منطقه رخ داده که کنار هم قرار دادن آنها گوشزد کردن قدرت واقعی ایران و محور مقاومت در منطقه را ضروری میکند. اعدام 6 ایرانی در عربستان سعودی به جرم قاچاق مواد مخدر، برخورد غیرمعمول با هیأت دیپلماتیک ایران در فرودگاه بیروت و شهادت یکی از کارکنان سفارت ایران در سوریه از جمله این اتفاقات است. این رویدادها در کنار تحولات دیگر، تصویری را از تلاشهای برخی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای برای ایجاد فشار بر ایران و محور مقاومت ارائه میدهد. اما آیا این اقدامات نشانه ضعف ایران و محور مقاومت است یا بخشی از جنگ روانی و فشارهای سیاسی؟
وقایع اخیر نشاندهنده وجود ارادههایی سیاسی برای تحت فشار قرار دادن ایران و محور مقاومت است اما این فشارها نه تنها تأثیری بر عزم مقاومت نداشته، بلکه باعث شده بازیگران منطقهای، از جمله لبنان و یمن، به فکر تقویت بیشتر مواضع خود باشند. افسانه ضعف ایران و محور مقاومت، یک تصویر ساختگی است که با واقعیتهای میدانی همخوانی ندارد. ایران و محور مقاومت، همانگونه که در گذشته نشان دادهاند، همچنان به عنوان قدرتی تعیینکننده در منطقه باقی خواهند ماند.
* ته این مسیری که میروید خر داغ میکنند
تصویرسازی از ایران به عنوان یک کشور تضعیفشده، ریشه در 2 عامل دارد: اول، تلاش برای تضعیف روحیه محور مقاومت و ایجاد تفرقه در منطقه و دوم، جنگ روانی با هدف نمایش ایران به عنوان کشوری که در برابر فشارها عقبنشینی کرده است. این تصویرسازی اشتباه، برخی کشورها را به سمت سیاستهای ماجراجویانه سوق داده است. عربستان سعودی با سیاستهای سختگیرانه قضایی، از جمله اعدامهای اخیر، سعی دارد تصویری از قاطعیت داخلی و منطقهای ارائه دهد. این در حالی است که برخی قوانین سختگیرانه این کشور در حوزه مواد مخدر، حتی داروهای مسکن را نیز مشمول مجازات سنگین میکند. در سوریه نیز شهادت یکی از کارکنان سفارت ایران در روزهای نخست بحران، نمایانگر عمق خصومت گروههای مخالف با حضور ایران است.
این اقدامات در کنار رفتار غیرمتعارف با هیأت دیپلماتیک ایران در فرودگاه بیروت، بیش از آنکه قاطعیت کشورهای مذکور در اجرای قوانینشان را نشان دهد، یک عزم سیاسی برای یک تقابل رسانهای را به ذهن متبادر میکند. این رفتارها، پیامدهایی برای دولت لبنان نیز خواهد داشت، همان طور که در شب واقعه، اعتراض جامعه لبنان را برانگیخت. تداوم این روند ممکن است ارادههایی را برای همسویی با تصمیمات دولت در سایر موضوعات از جمله تداوم آتشبس یک طرفه با رژیم صهیونیستی با چالش مواجه کند. حزبالله به خواست دولت لبنان تاکنون در برابر نقض آتشبس یکطرفه از جانب رژیم صهیونیستی پاسخی نداده اما این روند تا ابد تداوم نخواهد داشت و اقداماتی نظیر آنچه در فرودگاه بیروت رخ داد، مردم و حامیان مقاومت را به سمت پاسخ به نقض حاکمیت لبنان و فاصله گرفتن از رویکرد انفعالی دولت لبنان سوق خواهد داد. در همین راستا شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله لبنان نیز گفته است: «ما یک فرصت مشخص برای پایان نقض آتشبس قرار میدهیم».
* یک گروه مقاومت سوری بهتر از یک دولت گرفتار عمل میکند
بر خلاف روایتهای ساختگی، محور مقاومت همچنان در برابر فشارها ایستادگی کرده و حتی دستاوردهای جدیدی را رقم زده است. به رغم ترور رهبران حماس، مقاومت در غزه همچنان پابرجاست و اسرائیل به رغم تداوم حملات به غزه نتوانسته به اهداف خود دست یابد. تبلیغاتی که اوایل جنگ مدعی آزادی تمام اسرای صهیونیست و نابودی حماس بود، اکنون نابودی اسرا با هدف جلوگیری از امتیاز دادن به حماس را مقدمهچینی میکند. حزبالله لبنان همچنان با حفظ قدرت خود، به خواست دولت لبنان و مردم این کشور پایبند است. این پایبندی باعث شده رژیم صهیونیستی جرات تحرکات گستردهتر را داشته باشد اما مقاومت در لبنان ثابت کرده که در دفاع از حریم لبنان قادر است خیلی زود ورق را برگرداند. نیروهای مقاومت یمنی به رغم حملات گسترده ائتلاف آمریکایی-انگلیسی حملات خود را به اهداف صهیونیستی ادامه دادهاند. جدیدترین این اقدامات نیز پریروز رخ داد. یحیی سریع، سخنگوی نیروهای مسلح یمن در اینباره اعلام کرد نیروهای مقاومت یمنی یک عملیات نظامی را با استفاده از موشک مافوق صوت «فلسطین ۲» علیه نیروگاه برق در جنوب حیفای اشغالی انجام دادند. درباره سوریه نیز باید گفت شکلگیری احتمالی یک گروه مقاومت مردمی در سوریه میتواند جایگزین مناسبی برای دولتی همچون بشار اسد باشد که به دلیل فشارها و مشکلات داخلی نقش محدودی در محور مقاومت داشت. دبیرکل حزبالله لبنان نیز این نکته را شنبه شب اینگونه مورد تاکید قرار داد:«من معتقدم مردم سوریه در آینده نقش مهمی در رویارویی با رژیم صهیونیستی خواهند
داشت».
* ایران بحرانهای بزرگتری را پشت سر گذاشته است؛ لطفا شوخی نکنید
تاریخ ایران و محور مقاومت نشان میدهد در سختترین شرایط نیز توانستهاند نه تنها مقاومت کنند، بلکه پیشرفت داشته باشند. جنگ 8 ساله ایران با عراق نمونهای روشن از این توانمندی است. امروز نیز به رغم فشارهای اقتصادی و سیاسی، ایران همچنان یکی از بازیگران کلیدی منطقه است. برخوردهای اخیر علیه ایران، در نهایت به زیان حامیان سیاستهای ضد منطقهای تمام خواهد شد. مهمتر از همه تداوم این روند زمینه را برای تشدید فعالیتهای محور مقاومت در مرزهای رژیم صهیونیستی بیش از گذشته فراهم خواهد کرد. اتفاقات چند وقت اخیر منطقه بار دیگر نشان داد عقبنشینی در برابر فشارها، نه تنها موجب احترام نمیشود، بلکه به طمعورزی دشمنان دامن میزند. قدرت و توانایی مقاومت است که احترام و اعتبار میآورد، نه ضعف و انفعال.
ارسال به دوستان
یادداشت
کارآمدی و دولت
محسن سلگی: این روزها بحثهای حکمرانی، باب شده و اندیشکدهها و پژوهشکدههای کثیری درگیر آن شدهاند. مباحث حکمرانی خوب، کارآمدی و نظیر آن به ادبیات سیاستمداران و فعالان متنوعی از خبرنگاران تا کارشناسان سیاستساز راه یافته و تسلط گفتمانی یافته است.
در این میان، کمتر به آسیبها و لغزشگاههای مباحث مذکور توجه شده است و نگارنده در این یادداشت میکوشد با تمرکز بر مفهوم کارآمدی، پارهای ملاحظات را مطرح کند. قابل اشاره است که کارآمدی یا Effectiveness خاستگاه خود را در مباحث کارکردگرایی میجوید. هرچند مساله موفقیت در سیاست همواره وجود داشته و سیاست چه در زمینه دینی و رویکرد دینی و چه رویکردهای غیر از آن، به معنای کلاسیک کلمهاش، مستلزم دستیابی به اهداف بوده است.
در دوران مدرن مساله رضایت مردم به عنوان ملاک نوین موفقیت رفته رفته بدل به پارادایم و مساله عمومی شد (هر چند در دوران ماقبل مدرن نیز رضایت مردم کمابیش مهم بوده است اما هرگز جنبه پارادایمیک و فراگیر نداشته است).
اما کارآمدی مشخصا ناظر به یک زنجیره همارزی مفاهیم و تحت یک کلگرایی متولد شده است.
کارکردگرایی یا فونوکسیونالیسم در ابتدای تولد خود به طلایهداری کسانی چون هربرت اسپنسر و آگوست کنت، ماهیتی کلگرا و نیز فرآیندگرا داشته است. به طور خاص تلقی از جامعه به منزله موجودی زنده یا انداموار و در ادامه و همزمان با پیشرفت تکنیکی غرب، تلقی از جامعه به منزله ماشین و مشخصا سایبرنتیک، همگی تلقیهایی کلگرا بود که هر نقش و خردهنظام و عضو را وابسته به سایر نقشها و خردهنظامها میدانست.
این برداشت با برداشت دینی ما از جامعه به منزله کشتی و استعاره غرق جامعه توسط یک نفر یا نقش، قرابت دارد اما همزمان به سبب ماتریالیسم حاکم بر آن و تعمیم علوم طبیعی و فنی به جامعه (شناخت جامعه و انسان را مشابه شناخت اشیا و موضوعات در علوم طبیعی و تجربی قلمدادکردن) با رویکرد دینی ما فاصله زیادی دارد، بویژه با دورشدن کارکردگرایی از انداموارگی (ترجیح نگاه فنی - مصنوعی بر نگاه طبیعی)، فاصله مذکور بیشتر میشود.
وانگهی، کارکردگرایی ساختاری در ادامه حیات خود و در دوران متأخر توجه خود را از کل به نتیجه، از فرآیند به فرآورده متمرکز کرده و تغییر داده است.
در حالی که کارکردگرایی ساختاری به فرآیندها توجه داشت، کارکردگرایی به معنای متأخر، به نحوی رادیکال بر نتیجه و پیامد تمرکز کرد. بر اثر این توجه پراگماتیستی و غیرکلگرا و بیتوجه به جامعه به منزله اندام متشکل است که نظریه کارآمدی فساد مطرح شده است؛ نظریهای که امکان دادن به فساد مدیران را انگیزه اثرگذاری و موفقیت مدیریت آنها و در نتیجه موفقیت سازمان و دولت و حتی جامعه در نظر میگیرد. مشکل این نظریه آن است که موفقیت را نه در فرآیند و از ابتدای کار، که صرفا در انتها مورد توجه قرار میدهد.
عمده نظریههای کارآمدی علاوه بر محافظهکارانه بودن و بیتوجهی به عنصر خلاقیت و تغییر، جایی برای «ایده حقیقت» و مساله «احقاق حق» باقی نمیگذارد.
سادهانگاری بیشترِ نظریههای کارآمدی، اولویت درمان بر تشخیص درد در پزشکی فرهنگی - هرچند خود اصطلاح پزشکی فرهنگی، تقلیل جامعه و حیات انسانی است - و پزشکی اجتماعی را رقم میزند. همچنین سادهانگاری مذکور ناتوان از درک پیچیدگیهای فرهنگی، قومی، جنسیتی و مذهبی در حکمرانی و صورتبندی ایده دولت است.
نظریههای کارآمدی و کارکردی هر چند دین را نیز به عنوان یک خردهنظام میپذیرد (حتی در نظریه سیستمی نیکلاس لومان که متاثر از تالکوت پارسونز و نظریه فرمهای زندگی ویتگنشتاین متأخر مطرح شده است، استقلال دین پذیرفته میشود اما این استقلال صرفا ناظر به سبک زندگی و نه استقلال دین به منزله نظام مفاهیم و ارزشها و معارف است) اما این را عارضی میکند؛ بنمایه پراگماتیستی کارکردگرایی جایی برای مشروعیت (مطابقت با دین) و معقولیت (مطابقت با حقیقت و واقعیت) نمیگذارد. حتی مقبولیت (رضایت مردم) نیز در این نظریه دچار تنگناهایی میشود و تنها موفقیت آن هم موفقیت در موقعیت و نتیجه، کانون آن است.
روی این ملاحظات، در ارزش کردن کارآمدی در دامان دولت اسلامی، باید همچنان بر رضایت مردم و رضایت خدا تأکید کرد؛ امری که در نظریه مشروعیت آیتالله العظمی خامنهای وجود دارد. نظریه رهبر انقلاب اسلامی که به عنوان تدقیق نظریه امام راحل مطرح شده است، معنای عمیقتر و وسیعتری از کارآمدی را ممکن میکند.
نظریه مشروعیت رهبر انقلاب، امکانی عمیقتر، ممتاز و متمایز برای مطرح شدن کارآمدی یا کارایی و اثربخشی است.
قابل اشاره است که در مباحث علمی، متخصصان میان کارآمدی یا کارایی با اثربخشی تمایز قائل شدهاند. کارآمدی را به زبان ساده، انجام مفید کار و اثربخشی را انجام کار مفید تلقی کردهاند.
با این اشاره، باید پرسید در نظریه رهبر انقلاب، چه امکانی برای بازسازی مفهوم کارآمدی و مفهوم اثربخشی وجود دارد؟
در پاسخ باید گفت مقصود نظریه مشروعیت رهبر انقلاب وقتی از مطابقت با دین سخن میگوید، همزمان مطابقت با واقعیت است. مطابقت با واقعیت ملاکی فراتر از مطابقت با علم است، چرا که علم یا نظریه علمی هم ممکن است با واقعیت مطابقت نداشته نباشد، بنابراین از علم بودن ساقط شده و کنار گذاشته شود.
به بیان دیگر، مطابقت با دین (صدق دینی) بر صدق عقلی، صدق تجربی و علمی هم دلالت تضمنی یا ضمنی دارد.
در نقطه اوج، دین و علم که هر دو گزارش از هستی و جهان هستند، یگانه میشوند. دین در ذات خود (مطابقت با طبیعت و فطرت یا آفرینش) با علم در ذات خود (همان مطابقت) یگانه و متحد است. به بیان ساده، اگر گزاره دینی مطابق با واقعیت نباشد، دین نیست، یعنی مقصود آفریدگار واقعیت و جهان نیست و علم هم اگر مطابق واقعیت نباشد، علم نبوده و مقصود آفریدگار نیست.
با چنین پایهای از مشروعیت، کارآمدی باید منطبق با فطرت و طبیعت باشد تا از مرز اخلاق خارج نشود. اثربخشی که بیش از کارآمدی مستعد خروج از اخلاق است نیز مبتنی بر پایه مذکور، معنایی متمایز و اصیل مییابد. با ابتنا بر این پایه، دیگر سود شخصی ملاک نهایی نیست، بلکه منافع انسانی و منفعت طبیعت مهمتر میشود. حتی سود شخصی هم از منافع کوتاهمدت فرار رفته و سلامت اخلاق و شخصیت فرد (منابع عمیقتر) را حیاتیتر میکند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|