|
«وطن امروز» مهمترین محورهای اقتصادی توافق 20 ساله ایران و روسیه را بررسی کرد
توافق برد - برد اوراسیایی
گروه اقتصادی: 28 دی 1403 «معاهده مشارکت جامع راهبردی» بین جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه توسط مسعود پزشکیان و ولادیمیر پوتین، روسای جمهور ۲ کشور در مسکو به امضا رسید. این معاهده شامل 47 ماده است که تمام حوزهها از جمله سرمایهگذاریهای مشترک، پرداختهای دوجانبه به ارزهای ملی و توسعه کریدور بینالمللی حملونقل شمال - جنوب را دربرمیگیرد. این معاهده به مدت 20 سال معتبر است و هدف نهایی آن تقویت همکاریهای دوجانبه در زمینههای تجارت، دفاع، انرژی، علم، آموزش و فرهنگ اعلام شده است.
برخی از جزئیات مهم این معاهده راهبردی این به شرح است:
1- تسهیل سرمایهگذاریهای مشترک
توسعه همکاریهای تجاری و صنعتی: کمک به تسریع فرآیندهای تجاری و صنعتی بین ۲ کشور
تسهیل سازوکارهای تجارت و تأمین مالی زیرساختها: بهبود و روانسازی سازوکارهای تجاری و تأمین مالی پروژههای زیرساختی
سرمایهگذاری مشترک در کشورهای ثالث: آغاز سرمایهگذاریهای مشترک در کشورهای ثالث به منظور بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی جدید
2- پرداختهای دوجانبه با ارزهای ملی
گذار به پرداختهای دوجانبه با ارزهای ملی: کاهش وابستگی به ارزهای خارجی و تسهیل مبادلات اقتصادی
ایجاد زیرساختهای مالی مستقل: توسعه زیرساختهای مالی مستقل از دولتهای ثالث، جهت افزایش امنیت اقتصادی
3- توسعه همکاری حملونقل
بهبود زیرساختهای حملونقل: بهبود و توسعه زیرساختهای جادهای، ریلی، دریایی و هوایی
مشارکت در کریدور شمال - جنوب: تقویت ترانزیت منطقهای از طریق مشارکت در پروژههای حملونقل بینالمللی
4- همکاری در حوزه انرژی
توسعه پروژههای نفت و گاز و انرژیهای تجدیدپذیر: گسترش پروژههای انرژی تجدیدپذیر و حوزههای نفت و گاز
سرمایهگذاری در توسعه میادین نفت و گاز: افزایش سرمایهگذاری در میادین نفت و گاز به منظور بهبود تولید انرژی
حمایت از سیاستهای بینالمللی انرژی: پشتیبانی از سیاستها و پروتکلهای بینالمللی انرژی برای حفظ و افزایش امنیت انرژی
5- ایجاد کریدور تسهیلشده گمرکی
بهبود فرآیندهای گمرکی: افزایش کارایی فرآیندهای گمرکی و تسهیل تجارت بین ۲ کشور
شناسایی فعالان اقتصادی مجاز: معرفی و تشویق فعالان اقتصادی مجاز جهت ایجاد زنجیرههای امن تأمین کالا
6- افزایش همکاری کشاورزی
توسعه تجارت محصولات کشاورزی و دامپزشکی: افزایش حجم مبادلات تجاری محصولات کشاورزی و دامپزشکی
رعایت استانداردهای بهداشتی و قرنطینهای: تضمین رعایت استانداردهای بهداشتی و قرنطینهای در تجارت محصولات کشاورزی
7- گسترش روابط اقتصادی بیناستانی
برقراری ارتباط مستقیم بین استانهای ایران و روسیه: افزایش همکاریهای اقتصادی و تجاری بین استانهای ۲ کشور
آشنایی با ظرفیتهای اقتصادی استانی: برگزاری سفرهای تجاری، نمایشگاهها و رویدادهای مشترک برای معرفی ظرفیتهای اقتصادی
8- توسعه صنعت گردشگری و محیط زیست
ترویج میراث فرهنگی و گردشگری مشترک: ارتقا و ترویج میراث فرهنگی و گردشگری ۲ کشور
حفاظت از منابع طبیعی و مدیریت منابع آبی: همکاری در زمینه حفاظت از منابع طبیعی و بهبود مدیریت منابع آبی
به صورت کلی این معاهده برای تقویت روابط اقتصادی دوجانبه و کاهش وابستگی به کشورهای ثالث تنظیم شده است و بستری را برای توسعه روابط تجاری و اقتصادی پایدار بین ایران و روسیه فراهم میکند.
***
4 عامل کلیدی در روابط مالی و اقتصادی ایران و روسیه
با عملیاتی شدن این توافقنامه، مهم است عواملی که در روابط مالی و اقتصادی بین ایران و روسیه نقش دارند، جایگاه ویژهای پیدا کنند تا کشور بتواند از این توافق حداکثر بهرهبرداری را داشته باشد. برخی از این عوامل به شرح زیر است:
1- منافع مشترک
همکاری در حوزه انرژی: 2 کشور دارای منابع انرژی فراوانی هستند و هدف آنها همکاری در توسعه میادین نفتی و گازی است.
کاهش وابستگی به دلار آمریکا: ایران و روسیه به دنبال کاهش وابستگی به دلار و ایجاد یک سیستم مالی مستقل هستند.
2- تحریمهای بینالمللی: تحریمهای بینالمللی علیه ایران تقویت روابط اقتصادی با روسیه را تسهیل کرده است، زیرا 2 کشور به دنبال راهحلهای مختلف برای دور زدن تحریمها و انجام تجارت با یکدیگر هستند.
3- پروژههای مشترک: ایران و روسیه در پروژههای متعددی در زمینههای انرژی، حمل و نقل و زیرساخت فعالیت میکنند.
4- تجارت: تجارت بین ایران و روسیه در سالهای اخیر افزایش یافته، اگرچه همچنان نسبتا پایین است.
***
اولین قدم برای حذف دلار از روابط تجاری ایران و روسیه
با وجود چالشها، روابط مالی ایران و روسیه در حال توسعه است و انتظار میرود همکاریها در بخشهای مختلف از جمله تجارت، انرژی، زیرساختها و فناوری بیشتر شود.
محمدرضا فرزین، رئیسکل بانک مرکزی در سفر اخیرش به روسیه، بر عملیاتی شدن پیمان پولی میان ۲ کشور تاکید کرد. وی بیان کرد: به منظور تسهیل و تسریع مبادلات اقتصادی، ارزهای ۲ کشور بر اساس نرخ توافقی بازار ارز تجاری، مبنای تسویه قرار میگیرد. در این سفر، تابلوی روبل با نرخ توافقی در مرکز مبادله ارز و طلای ایران راهاندازی شده و پول دیجیتال ایران و روسیه نیز به منظور افزایش ارزش مبادلات اقتصادی فعال خواهد شد.
* ایجاد شعب بانکی در ایران و روسیه
رئیسکل بانک مرکزی ایران گفت: بانکهای VTB و میربیزینس از این پس عملیات صادرات تجار ایرانی را تسهیل خواهند کرد. با این تمهیدات، مشکلات مربوط به عدم تعادل تجاری بین ۲ کشور نیز کاهش خواهد یافت. علاوه بر این، هماهنگیهای لازم برای ایجاد شعب بانکهای ایرانی و روسی در ۲ کشور انجام شده است.
وی تاکید کرد: پیمان پولی یک گام بزرگتر از اتاق پایاپای است. اکنون مبادلات مالی با روبل و ریال انجام خواهد شد و بزودی تمام مشکلات مربوط به نرخ تسویه ارز نیز حل خواهد شد. این توافق منجر به کاهش وابستگی به دلار آمریکا برای تجار ایرانی و روس میشود و مبادلات را تسهیل میکند.
رئیس کل بانک مرکزی ایران تصریح کرد: مشکلات عدم تعادل تجاری بین ایران و روسیه از طریق تعیین نرخ توافقی برای روبل و رفع محدودیتهای صادراتی توسط دولت ایران بشدت کاهش پیدا خواهد کرد. تأمین مالی کشتیها و همکاری با بخشهای اقتصادی دیگر نیز در دستور کار است.
وی افزود: بازار ارز توافقی، جایی که نرخ ارز بر اساس توافق بین صادرکننده و واردکننده تعیین میشود، بتازگی راهاندازی شده است. تابلوی روبل نیز در مرکز مبادله در حال راهاندازی است. روبل نرخ جداگانهای بر اساس توافق تجار خواهد داشت و در هفتههای آینده خبرهای خوبی در این زمینه منتشر خواهد شد.
* فعال شدن کارتهای عضو شبکه شتاب در خودپردازهای روسیه
فرزین ادامه داد: کارتهای عضو شبکه شتاب در دستگاههای خودپرداز روسیه فعال شدهاند. در همین راستا، یک میلیارد روبل به حساب VTB واریز شده است. این بانک به عنوان بانک عامل از طرف روسیه عمل میکند و در ایران، بانک صادرات به عنوان بانک عامل تعیین شده است. تلاشها برای مشارکت بانک ملی در این پروژه نیز ادامه دارد.
رئیسکل بانک مرکزی اعلام کرد: در مرحله بعدی، کارتهای روسی در خودپردازهای ایران فعال خواهد شد. در مرحله سوم این طرح، کارتهای ایرانی در پایانههای فروش روسیه و بالعکس قابل استفاده خواهد بود و نرخها بر اساس توافق تجار تعیین خواهد شد.
***
نقش محوری ایران در انتقال گاز روسیه به هند
یکی از محورهای مهمی که در معاهده 20 ساله مد نظر 2 کشور بوده و از سالهای قبل نیز توسط 2 طرف دنبال شده و برخی زمینههای آن اکنون در 2 کشور موجود است، نقش محوری ایران در انتقال گاز روسیه به هند است.
فرشاد جامع، کارشناس انرژی در گفتوگو با «وطن امروز»، درباره اهمیت نقش ایران در زمینه تعاملات گازی منطقه برای تبدیل شدن ایران به هاب گازی گفت: ایران به عنوان یکی از مهمترین نقاط ترانزیت کالا و انرژی در منطقه شناخته میشود. وی افزود: ما توانستهایم با استفاده از زیرساختهای کلیدی، بویژه خطوط لوله سراسری، موفق به برقراری ارتباط گازی گستردهای با کشورهای همسایه شویم.
فرشاد جامع با اشاره به عقد مهمترین قرارداد گازی تاریخ ایران در زمان ریاستجمهوری شهید رئیسی اظهار داشت: این قرارداد که ابتدای سال 1403 به امضا رسید، امکان همکاری گازی بین ایران و روسیه تا سقف 300 میلیون مترمکعب در روز را فراهم کرده است. این قرارداد به ایران کمک میکند نقش خود را در جذب ترانزیت انرژی و ارتباط مستقیم بین تقاضاکنندگان و عرضهکنندگان گاز، توسعه دهد.
وی به کاهش شدید صادرات گاز روسیه به اروپا به تبع جنگ اوکراین اشاره کرد و گفت: این وضعیت، ظرفیت مازاد سالانه 95 میلیارد مترمکعبی را برای روسیه در پی داشته است. ایران میتواند به عنوان گام نخست، توافقی را برای واردات سالانه 55 میلیارد مترمکعب گاز از روسیه عملیاتی کند.
یکی از مهمترین راهکارها برای بهرهبردن از این توافق، ایجاد 2 اتصال مستقیم گازی از طریق زیرساختهای دریایی است. نخستین اتصال، خط لولهای در کف دریای خزر برای اتصال مستقیم گازی بین ایران و روسیه است و دومین اتصال مربوط به خط لولهای برای انتقال گاز از ایران به هند است.
* تأمین پایدار انرژی هند
ایجاد این اتصالات گازی، ایران را به نقطه اصلی انتقال گاز روسیه به هند تبدیل و نیازهای انرژی هند را تامین خواهد کرد. همچنین با ایجاد این خط لوله امکان انتقال گاز روسیه به کشورهای همسایه نظیر عراق، ترکیه، پاکستان و افغانستان نیز فراهم خواهد شد.
جامع با اشاره به مزیتهای ارتباط گازی مستقیم بین 3 عضو مهم بریکس (ایران، روسیه و هند) تاکید کرد: این ارتباط مزایای متعددی برای همه طرفهای درگیر به همراه خواهد داشت و برای ایران، بهبود موقعیت به عنوان یک نقطه ترانزیت کلیدی انرژی در منطقه و افزایش صادرات و درآمدهای انرژی از جمله این مزایاست. برای روسیه نیز ایجاد بازار جدیدی برای گاز مازاد و کاهش وابستگی به بازارهای اروپایی و برای هند، تامین منبع قابل اعتمادی از انرژی و کاهش وابستگی به سایر تامینکنندگان از جمله مزایاست.
* ایجاد زیرساختهای مستقیم جدید
جامع تأکید کرد: سفر اخیر رئیسجمهور به روسیه و آغاز تعاملات گازی در سطح 2 میلیارد مترمکعب در سال آغاز مسیر مهمی است. وی افزود: پیگیری احداث خط لوله مستقیم از کف دریای خزر، اقدامی است که ایران را از وابستگی به کشورهای ثالث نظیر آذربایجان یا دیگر کشورها رها خواهد کرد و امکان انتقال مستقیم گاز از مسیر دریا را فراهم میکند.
***
واکنش کارشناسان اقتصادی ایرانی و روس به امضای توافق 20 ساله
شماری از مقامات روس، پس از امضای توافقنامه شراکت جامع راهبردی میان ایران و روسیه، به بیان منافع و مزایای این توافق پرداختند. این توافقنامه با هدف تقویت همکاریهای دوجانبه و افزایش حجم تبادلات تجاری بین 2 کشور تنظیم شده است که نکات کلیدی قرارداد از دیدگاه کارشناسان روس به شرح زیر است:
حذف سوئیفت و ایجاد ساز و کارهای مالی جایگزین: آندره کوستین، رئیس بانک روسی ویتیبی اعلام کرد ساز و کار سوئیفت (جامعه جهانی ارتباطات مالی بین بانکی) باید حذف شود و دیگر استفاده نشود. وی این سیستم را موجب درز مستقیم اطلاعات مالی به دشمنان عنوان و تاکید کرد با توافق میان 2 طرف و برخی راهکارهای فنی این مشکل قابل حل است.
پیادهسازی پیامرسان مالی محرمانه: کاظم جلالی، سفیر ایران در روسیه اعلام کرد پیامرسان محرمانه میان ایران و روسیه افتتاح شده و نیاز به استفاده از سوئیفت دیگر وجود ندارد. وی همچنین از تلاشهای در حال انجام برای اتصال سیستمهای کارت میر (MIR) و شتاب و رایزنیهای رئیس کل بانک مرکزی ایران با مقامات روسیه درباره پیمان پولی خبر داد.
افزایش حجم تبادلات تجاری: آنتون سیلوانوف، وزیر دارایی روسیه تاکید کرد کار اصلی اقتصاد بین 2 کشور افزایش حجم تبادلات تجاری است، زیرا مبلغ 4 میلیارد دلار برای این سطح از همکاریهای اقتصادی ناکافی است. وی همچنین اشاره کرد کارتهای سامانه «میر» در ایران قابل قبول است و سامانههای پرداخت 2 کشور به هم پیوستهاند.
همکاری در توسعه گذرگاه شمال - جنوب: ویتالی ساولیف، معاون نخستوزیر و وزیر حملونقل روسیه به همکاریهای 2 کشور در توسعه گذرگاه شمال - جنوب اشاره کرد. این گذرگاه باعث کوتاهتر شدن مسیر انتقال کالاها از مورمانسک و بنادر دریای بالتیک به سواحل خلیجفارس میشود.
***
توسعه کریدورهای حملونقل بینالمللی
طبق متن توافقنامه راهبردی، طرفهای متعهد در توسعه کریدورهای حملونقل بینالمللی که از قلمرو جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه عبور میکند، بویژه کریدور بینالمللی حملونقل شمال-جنوب، همکاری خواهند کرد. این همکاری شامل ترویج کالا با مبدأ یک طرف متعاهد در بازارهای دولتهای ثالث و فراهمسازی شرایط توسعه حملونقل یکپارچه از طریق کریدورهای حملونقل، هم از طریق حملونقل دوجانبه و هم از طریق حملونقل ترانزیتی در قلمرو خود خواهد بود.
روشنعلی یکتایقرابایی، نایب رئیس اتاق مشترک ایران و روسیه در گفتوگو با «وطن امروز» با تاکید بر اهمیت راهاندازی کریدور شمال-جنوب، آن را «واجبتر از نان شب» دانست. وی اظهار داشت: صادرات خدمات فنی و مهندسی یکی از مهمترین ظرفیتهای همکاری بین ایران و روسیه است. ایران با 600 هزار مهندس جوان در سن متوسط 35 سال، دارای ظرفیت بزرگی در این زمینه است که باید بخوبی از آن استفاده شود.
وی 3 اثر اقتصادی این توافقنامه را به شرح زیر دانست:
1- سرمایهگذاریهای مشترک: تمرکز بر پروژههای مختلف در مناطق آزاد و تعمیق همکاریهای اقتصادی
2- پرداختهای دوجانبه به ارزهای ملی: تلاش برای کاهش وابستگی به دلار و تسهیل مبادلات اقتصادی
3- توسعه کریدور شمال - جنوب: ایجاد زیرساختهای حملونقل بینالمللی و تسریع در ترانزیت کالا
یکتایقرابایی با بیان اینکه روسیه و ایران هر دو با تحریم مواجه هستند، اظهار داشت: تا پیش از امضای این توافقنامه، 2 کشور با موانع تجاری مانند تعرفهها و برخی قوانین گمرکی روبهرو بودند. با این حال، این توافقنامه بسیاری از این موانع را برطرف کرده و زمینه برای گسترش روابط تجاری فراهم شده است. سفیر ایران در روسیه، کاظم جلالی نیز به عضویت ناظر ایران در اوراسیا اشاره و تاکید کرده ارز روبل در سیستم تجاری ایران بخوبی در گردش است.
* ظرفیتهای همکاری تجاری
نایب رئیس اتاق مشترک ایران و روسیه به 2 ظرفیت اصلی همکاری تجاری بین ایران و روسیه اشاره کرد:
1- هماهنگی اقلیمی: اقلیم سرد روسیه و اقلیم گرم ایران، تکمیلکننده نیازهای محصولات کشاورزی و نهادههای دامی 2 کشور است.
2- صادرات خدمات فنی و مهندسی: ایران با وجود 600 هزار مهندس جوان، پتانسیل بالایی برای صادرات خدمات فنی و مهندسی دارد. ایجاد استراتژی مناسب از سوی نظام حاکم میتواند به بهرهبرداری بیشتر از این ظرفیت کمک کند.
وی تاکید کرد: برای استفاده بهینه از ظرفیتهای صادرات خدمات فنی و مهندسی به روسیه و اوراسیا، نیاز به یک استراتژی بلندمدت و پایدار است و استفاده از مهندسان به عنوان مهاجران کاری میتواند تأثیر مثبتی بر توسعه شهرکهای صنعتی که با کمتر از 30 درصد ظرفیت در حال فعالیت هستند، داشته باشد.
* تأثیر راهاندازی کریدور شمال - جنوب بر تجارت
یکتایقرابایی در پایان به تأخیر ایران در راهاندازی کریدور شمال - جنوب اشاره و تاکید کرد: این کریدور میتواند ایران را به مرکز تجارت بینالملل تبدیل کند و درآمدهای ترانزیتی و صادرات مجدد برای کشور به همراه داشته باشد. به همین دلیل، راهاندازی این کریدور از نان شب هم واجبتر است و باید به صورت جدی و واقعی به آن پرداخته شود.
ارسال به دوستان
پزشکیان و باز هم ابراز تمایل برای افزایش قیمت حاملهای انرژی
ضرورت اقتصادی یا فشار اجتماعی؟
گروه سیاسی: در مراسم روز هوای پاک، رئیسجمهور با اشاره به چالشهای جدی کشور در زمینه مدیریت منابع انرژی و آب، بر ضرورت تغییر فرهنگ مصرف و مشارکت گستردهتر مردم برای مقابله با این مشکلات تأکید کرد. مسعود پزشکیان در سخنان خود به مقایسه الگوی مصرف انرژی در ایران و سایر کشورها پرداخت و گفت: «در بسیاری از کشورها، حتی در هتلهای لوکس، شاهد مصرف بهینه انرژی هستیم اما متأسفانه در ایران منابعی مانند برق، گاز و آب براحتی و بیرویه مصرف میشود».
پزشکیان با بیان اینکه مصرف نادرست منابع، منجر به ایجاد ناترازیهای بزرگ در بخشهای مختلف شده است، افزود: «ما در حوزههای برق، گاز، نفت، بنزین و حتی آب با کمبود مواجهیم و حل این مشکلات تنها با اقدامات دولت ممکن نیست و نیازمند مشارکت و همکاری همه مردم است».
وی با اشاره به تفاوت قیمت حاملهای انرژی در ایران و سایر کشورها خاطرنشان کرد: «در حالی که در بسیاری از کشورها قیمت بنزین و گازوئیل چندین برابر ایران است، ما هنوز شاهد مصرف بیرویه این منابع هستیم. این موضوع نیازمند تغییر نگرش و فرهنگ عمومی در زمینه مصرف انرژی است».
پزشکیان همچنین به بحران کمآبی در برخی استانها اشاره کرد و گفت: «دیروز در دولت مصوب شد برای حل مشکل کمآبی در استان سمنان، چاههای جدید حفر شود اما باید به این فکر کنیم که وقتی این چاهها خشک شود، چه راهحل دیگری وجود خواهد داشت؟ ما باید به دنبال راهحلهای پایدارتر و بلندمدت باشیم».
رئیسجمهور از مردم خواست تا در مصرف منابع انرژی و آب صرفهجویی کنند و افزود: «همه ما باید با هم فکر کنیم و راهحلهای مناسب برای این مشکلات پیدا کنیم. دولت به تنهایی نمیتواند این چالشها را حل کند و نیازمند همکاری و مشارکت عمومی هستیم. تنها با همیاری یکدیگر میتوانیم به آیندهای پایدار و سالم دست یابیم».
در ماههای اخیر، شاهبیت سخنان مقامات دولت چهاردهم موضوع لزوم افزایش قیمت بنزین و گازوئیل بوده است. این موضوع که به دلیل ناترازیهای مالی و انرژی در کشور مطرح شده، به یکی از چالشهای اصلی پزشکیان و دولت او تبدیل شده است. پزشکیان افزایش قیمت سوخت را یک «ضرورت اقتصادی» خوانده اما این موضوع با واکنشهای متفاوتی از سوی مردم، منتقدان و کارشناسان مواجه شده است.
ناترازی انرژی در ایران داستان تازهای نیست. سالهاست ایران با وجود داشتن ذخایر عظیم نفت و گاز، با مشکل کمبود بنزین و گازوئیل مواجه است. واردات سوخت، هزینههای سنگینی را به دولت تحمیل میکند و کسری بودجه را افزایش داده است. پزشکیان در یکی از سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره کرد و گفت: «واردات بنزین و گازوئیل هزینههای سنگینی دارد. اگر این روند ادامه یابد، کسری بودجه و تورم افزایش خواهد یافت. افزایش قیمت بنزین یک ضرورت اقتصادی است».
اما این ضرورت اقتصادی، برای بسیاری از مردم بویژه اقشار کمدرآمد، به معنای افزایش فشار معیشتی است. پزشکیان خود به این موضوع اذعان دارد: «افزایش قیمت بنزین میتواند به تورم منجر شود و این تورم بیشترین فشار را بر اقشار کمدرآمد وارد میکند». وی وعده داده دولت راهحلهایی برای جبران این فشار، مانند افزایش یارانهها یا توزیع عادلانهتر منابع پیدا کند.
پزشکیان در اظهارات خود، بارها به فرهنگ مصرف انرژی در ایران اشاره کرده است. او معتقد است یکی از دلایل اصلی ناترازی انرژی، مصرف بیرویه سوخت و برق در کشور است. در یکی از جلسات دولتی، پزشکیان با لحنی صمیمی و گاهی طنزآمیز گفت: «در خانههای ما چندین لوستر نصب شده و همهشان روشن هستند. از یک طرف کولر روشن است و از طرف دیگر پنجره باز است. این فرهنگ مصرف باید تغییر کند».
وی حتی به تجربههای خود در سفرهای خارجی اشاره کرد: «در خارج از کشور، حتی در هتلهای لوکس، چنین مصرفی دیده نمیشود. مردم مراقبند که انرژی را هدر ندهند اما در ایران، این فرهنگ هنوز نهادینه نشده است». پزشکیان از مردم خواست در مصرف بنزین، گازوئیل، برق و گاز صرفهجویی و به این موضوع به عنوان یک مساله ملی نگاه کنند.
اما بحث افزایش قیمت بنزین با انتقادات زیادی مواجه شده است. بسیاری از منتقدان معتقدند اتخاذ چنین تصمیمی بدون ارائه راهحلهای جایگزین، تنها باعث تشدید مشکلات اقتصادی و اجتماعی خواهد شد. برخی نیز به وعدههای پزشکیان در دوران انتخابات اشاره کردهاند. وی در آن زمان قول داده بود بدون رضایت مردم، قیمت بنزین را افزایش نخواهد داد.
در همین ارتباط یکی از کاربران فضای مجازی نوشت: «آقای پزشکیان در دوران انتخابات قول دادند که بدون رضایت مردم قیمت بنزین را افزایش نخواهند داد اما اکنون این وعده را زیر پا گذاشتهاند. افزایش قیمت بنزین بدون ارائه راهحلهای جایگزین تنها باعث تشدید مشکلات اقتصادی و اجتماعی خواهد شد».
دولت پزشکیان در حال بررسی راهحلهایی برای کاهش تأثیرات منفی افزایش قیمت بنزین است.
محمدجعفـر قائمپناه، معاون اجرایی دولت گفته است: «ما در حال بررسی راهحلهای مختلفی هستیم. تغییر شیوه سهمیهبندی بنزین، افزایش کیفیت سوخت و کاهش مصرف انرژی از جمله راهحلهایی است که میتواند به کاهش ناترازیهای انرژی کمک کند. همچنین افزایش قیمت بنزین به صورت تدریجی و توزیع عادلانهتر یارانهها نیز از جمله پیشنهادهایی است که در دست بررسی است».
اما بحث افزایش قیمت بنزین با مقاومت مجلس و مردم مواجه شده است. برخی نمایندگان مجلس معتقدند چنین تصمیمی بدون اصلاحات ساختاری در بخش انرژی و حملونقل، نمیتواند مشکل ناترازی انرژی را حل کند. مجتبی یوسفی، نماینده مجلس در صحن علنی گفت: «افزایش قیمت بنزین به تنهایی نمیتواند مشکل ناترازی انرژی را حل کند. ما نیاز به اصلاحات ساختاری در بخش انرژی و حملونقل داریم. بدون این اصلاحات، افزایش قیمت بنزین تنها باعث تشدید مشکلات اقتصادی و اجتماعی خواهد شد».
از سوی دیگر، مردم نیز نگران تأثیرات اتخاذ چنین تصمیمی بر زندگی روزمره خود هستند. بسیاری از خانوادهها بویژه در شهرهای کوچک و روستاها، از افزایش قیمت بنزین و گازوئیل به عنوان یک تهدید جدی برای معیشت خود یاد میکنند.
کارشناسان اقتصادی نیز درباره افزایش احتمالی قیمت بنزین و گازوئیل هشدار دادهاند. بسیاری از آنها معتقدند چنین تصمیمی میتواند به تورم بیشتر منجر شود و فشار اقتصادی بر مردم را افزایش دهد. علی قنبری، اقتصاددان گفت: «افزایش قیمت بنزین و گازوئیل میتواند به تورم بیشتر منجر شود. این تورم بیشترین فشار را بر اقشار کمدرآمد وارد میکند و میتواند به تشدید مشکلات اقتصادی و اجتماعی منجر شود».
برخی کارشناسان نیز معتقدند افزایش قیمت بنزین به تنهایی نمیتواند مشکل ناترازی انرژی را حل کند. آنها بر لزوم اصلاحات ساختاری در بخش انرژی و حملونقل تأکید کردهاند.
آینده افزایش قیمت بنزین و گازوئیل نامشخص است. از یک سو، دولت بر ضرورت این تصمیم تأکید دارد و از سوی دیگر، مردم و کارشناسان نگران پیامدهای اتخاذ چنین تصمیمی هستند. به هر شکل موفقیت چنین سیاستی به همکاری مجلس، مردم و ارائه راهحلهای جامع و کارآمد بستگی دارد.
در نهایت، این داستان تنها یک تصمیم اقتصادی نیست، بلکه یک مساله اجتماعی و سیاسی است که نیاز به همراهی همهجانبه دارد. آیا دولت پزشکیان میتواند این همراهی را جلب کند؟ پاسخ این سؤال در آینده مشخص خواهد شد.
ارسال به دوستان
مراسم انتقال قدرت به رئیسجمهور جدید آمریکا به خاطر نگرانیهای حفاظتی در فضای سرپوشیده برگزار شد
تحلیف امنیتی
گروه بینالملل: شامگاه دیروز به وقت تهران، دونالد ترامپ به نخستین رئیسجمهور ایالاتمتحده پس از گذشت 132 سال تبدیل شد که برای بار دوم به کاخ سفید بازمیگردد؛ پدیدهای که نتیجه گسست سیاستهای کلی آمریکا در دوران معاصر است.
مراسم تحلیف ترامپ 78 ساله و معاون 40 سالهاش جیمز دیوید ونس که قرار بود به سیاق دهههای اخیر روی پلکان غربی ساختمان کنگره، مشرف به فضای سبز مرکز شهر واشنگتندیسی برگزار شود، به بهانه بدی آب و هوا اما در اصل به خاطر بیم مشکلات امنیتی و حتی احتمال وقوع سومین ترور ترامپ، به فضای سرپوشیده منتقل شد. آخرین بار که مراسم تحلیف ریاستجمهوری آمریکا به بهانه هوای سرد در فضای سرپوشیده برگزار شد، سال ۱۹۸۵ میلادی و آغاز دور دوم حضور رونالد ریگان در کاخ سفید بود که در آن مورد هم ترور ریگان در دور نخست ریاستجمهوریاش، عامل امنیتی واقعی این موضوع محسوب میشد. برخی چهرههای برجسته سیاسی آمریکایی در کنار مالکان پلتفرمهای فضای مجازی و سرمایهداران ایالات متحده در این رویداد حضور داشتند. جو بایدن و 3 رئیسجمهور قبلی آمریکا یعنی اوباما، بوش و کلینتون نیز در مراسم تحلیف ترامپ حاضر شده بودند.
مراسم ادای سوگند چهلوپنجمین رئیسجمهور آمریکا که حالا دوباره در قامت چهلوهفتمین رئیسجمهور به قدرت رسید، از ظهر دوشنبه 20 ژانویه در تالار روتوندای ساختمان کنگره بر فراز تپه کپیتال واشنگتن برگزار شد. این مراسم در عین حال آغاز شصتمین دوره ریاستجمهوری در این کشور است. پیش از مراسم ترامپ، همسر و پسر کوچکش بارون برای دومین بار، کلید کاخ سفید را در جریان یک ضیافت چای راس ساعت 12 ظهر به وقت ساحل شرقی ایالاتمتحده به میزبانی بایدن و همسرش دریافت کرده بودند. روز گذشته ترامپ به عنوان رئیسجمهور جدید به اتاق ویژه پرزیدنشال در نزدیک تالار سنای ساختمان کنگره رفت و اسناد مربوط به تصدی دولت خود را امضا کرد. بعد برای وداع رسمی با بایدن و معاونش کاملا هریس، زیر گنبد کنگره سوگند یاد کرد و به معرفی اعضای کابینه خود به نمایندگان پرداخت و در نهایت در ضیافت ناهار کمیته مشترک کنگره شرکت کرد. برخلاف ترامپ که 4 سال پیش در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاستجمهوری، در مراسم تحلیف سلف خود جو بایدن شرکت نکرده بود، دیروز بایدن و 3 رئیسجمهور قبلی دیگر یعنی اوباما، بوش پسر و کلینتون در مراسم تحلیف مجدد ترامپ حضور داشتند. از رهبران خارجی نیز خاویر میلئی رئیسجمهور آرژانتین، نجیب بقیله از السالوادور، جورجیا ملونی نخستوزیر ایتالیا و معاون شیجینپینگ رئیسجمهور چین در مراسم تحلیف حضور داشتند. مراسم تحلیف ترامپ اما جولانگاه بیسابقه میلیاردرهای سرشناس آمریکایی نظیر ایلان ماسک، مارک زاکربرگ، جف بزوس و سم آلتمن هم بود. با این حال اجتماعیترین بخش مراسم یعنی رژه مشهور پس از مراسم تحلیف نیز که در آن رئیسجمهور جدید همراه اعضای خانوادهاش سوار بر خودروی تشریفات یا پیاده از میان جمعیت استقبالکننده خیابان پنسیلوانیا به کاخ سفید عزیمت میکند برگزار نشد. این رژه به شکلی محدود به فضای سرپوشیده ورزشگاه کپیتال وان آرنا در مرکز واشنگتن که حدود ۲ کیلومتر از ساختمان کنگره فاصله دارد، منتقل شد تا مشخص شود سرویس امنیتی ایالاتمتحده تا چه حد نگران جان ترامپ است. مراسم تحلیف تا 3 روز دیگر هم ادامه مییابد، از جمله در ویلای شخصی او در فلوریدا.
مراسم دیروز انتقال قدرت در آمریکا اما در فضای بهشدت امنیتی واشنگتن دیسی برگزار شد. جدا از بیم احتمال وقوع یک ترور دیگر علیه ترامپ در فاصله 7 ماه، تجمعات بزرگ اعتراضی نیز علیه او و سیاستهای اعلانیاش بر این وضع تاثیر گذاشته بودند. از شنبه گذشته، تجمعات و راهپیماییهایی در اعتراض به روی کار آمدن ترامپ و از جمله سیاستهای او درباره طیف گستردهای از موضوعات از مهاجرت و دموکراسی تا تغییرات آبوهوایی در پایتخت آمریکا آغاز شد. دیروز نیز هزاران نفر در واشنگتن بر ضدسیاستهای ترامپ تجمع کردند.
فعالان حقوق زنان، عدالت نژادی و حامیان مهاجران طیفهای اصلی شرکتکننده در این تظاهرات را تشکیل میدادند. همچنین بیش از 300 راهپیمایی دیگر در سراسر ایالات متحده برگزار شد.
* امضای 200 فرمان اجرایی در روز اول
این در حالی است که ترامپ اعلام کرده به محض اینکه پایش به اتاق بیضی کاخ سفید برسد، نخستین فرمانهای اجرایی را در رابطه با اخراج وسیع مهاجران و برچیدن بخشهایی از دولت فدرال صادر خواهد کرد.
ترامپ پیش از آنکه پایش دوباره به کاخ سفید برسد، وعده داد به محض آغاز به کار دولت جدیدش، جزئیات پرونده ترور شماری از چهرههای سیاسی در آمریکا را منتشر خواهد کرد. او مشخصا از پروندههای ترور جانافکندی رئیسجمهور پیشین آمریکا، سناتور رابرت کندی برادر او و همچنین مارتین لوترکینگ جونیور، رهبر سیاهان آمریکا نام برده که پای سازمان سیا و افبیآی در هر 3 مورد وسط است. او یکشنبه گذشته نیز در جریان یک گردهمایی در واشنگتن درباره برنامهاش در روز اول کاری در کاخ سفید خط و نشان کشید.
او بار دیگر وعده سرکوب گسترده مهاجرت غیرقانونی به آمریکا، توقف جنگ در اوکراین و جلوگیری از جنگ سوم جهانی را مطرح کرد و سپس در اظهاراتی انتقادی علیه بایدن گفت: «تمام فرمانهای اجرایی افراطی و احمقانه دولت بایدن ظرف چند ساعت پس از ادای سوگند ریاستجمهوری من لغو خواهد شد». او در بخش دیگری از سخنرانی خود اعلام کرد: «اقدامات مرتبط با امنیت مرزی که من در جریان خطابه مراسم تحلیفم به آنها اشاره خواهم کرد، در زمره تهاجمیترین اقدامات و سیاستها جهت بازگرداندن امنیت به مرزهای مان است که در جهان بیسابقه خواهد بود». برخی منابع آگاه به رویترز عنوان کردهاند او در نخستین روز آغاز به کار خود بیش از 200 فرمان اجرایی امضا میکند.
***
نماینده دموکرات: ترامپ متجاوز و فاشیست استژ
روز گذشته ساعاتی قبل از مراسم تحلیف ترامپ، یکی از شاخصترین قانونگذاران حزب دموکرات، او را متجاوز و فاشیست خواند.
خانم الکساندریا اوکازیو کورتز، عضو خانه نمایندگان کنگره از حوزه انتخابیه نیویورک در ویدئویی اینستاگرامی به طور مستقیم به اتهامات جنسی مطرح شده علیه ترامپ اشاره کرد. او با اعلام اینکه در مراسم تحلیف رئیسجمهور جدید شرکت نمیکند، گفت: «همه خبرنگاران میگویند خانم نماینده کنگره آیا در تحلیف شرکت میکنی؟ خانم نماینده کنگره آیا در تحلیف شرکت میکنی؟ آیا در تحلیف حاضر میشوی؟ بگذارید رُک بگویم که من برای متجاوزان جشن نمیگیرم، در نتیجه به تحلیف نمیروم».
این قانونگذار سیاستمدار دموکرات همشهری ترامپ همچنین اعلام کرد: «ما در آستانه یک دولت استبدادی هستیم. این [دولت] به فاشیسم قرن بیستویکم شباهت دارد».
******
انتخاب ۳ دستیار ویژه رئیسجمهور آمریکا در امور مربوط به هالیوود، نشان از عزم ترامپ برای تقابل جدی با اهالی سینما دارد
کاخ سفید علیه هالیوود
میلاد جلیلزاده: دونالد ترامپ قبل از اینکه به عنوان رئیسجمهور آمریکا وارد اتاق بیضی کاخ سفید شود، اعلام کرد مل گیبسون، جان ویت و سیلوستر استالونه را به عنوان نمایندگانش در هالیوود یا به تعبیر خودش «سفیران ویژه در یک مکان بزرگ اما بسیار پردردسر» منصوب میکند. خبر انتصاب چند نفر از سمت رئیسجمهور آمریکا به عنوان نمایندگانش در هالیوود، سوای اینکه آن رئیسجمهور چه کسی باشد عجیب و بیسابقه است. استیو بنن در اماسانبیسی درباره این موضوع نوشت: «ترامپ استعداد عجیبی در ساختن عناوین شغلی جدید برای دوستانش دارد. معمولا فرستادگان ویژه در کشورهایی منصوب میشوند که با آمریکا درگیری دارند یا روابط دیپلماتیک ندارند، مانند ایران. هیچ سابقهای در سنت آمریکایی وجود ندارد که کاخ سفید یک «نماینده ویژه» در منطقهای از خود خود ایالات متحده داشته باشد». نکته وقتی بغرنج بودنش را بیشتر نشان میدهد که دقت کنیم این فرستادههای ویژه را کدام رئیسجمهور منصوب کرده و به کجا فرستاده است. دونالد ترامپ که درگیریهای پرتنشی با هالیوود داشت، به سمت این بدعتگذاری رفته و اتفاقا کسانی را در این سمت گمارده است که آنها هم با جریان غالب هالیوود در این روزگار بسیار زاویه دارند. بیایید ببینیم ماجرا از کجا شروع شد و حالا که به اینجا رسیده، چه ابعادی دارد.
*** هالیوود را پس میگیریم
در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، بزرگترین دشمنان داخلی او هالیوودیها بودند. در آن سالها بسیاری از فیلمهای آمریکایی به طور تلویحی و دورادور ترامپ را میکوبیدند یا الگوهای منفی شبیه او را بازسازی میکردند و در بعضی مواقع (که به ایام انتخابات نزدیکتر بود) علنا به رویارویی با او میرفتند؛ چیزی که بامبشل یا سری دوم بورات از آن جملهاند. بعد از شکست ترامپ در دور دوم انتخابات، مدتی این تب و تابها فروکش کرد اما وقتی قرار شد او برای بار سوم کاندیدا شود، هالیوود باز هم حملاتش علیه او را شروع کرد. فیلمهایی مثل «شاگرد» یا «جنگ داخلی» چه به طور نمادین و چه به شکل علنی، ترامپ را زیر باران هجمههایشان گرفتند و شخصیتی مثل رابرت دنیرو هم در میدان شلوغی از شهر ایستاد و سخنانی ایراد کرد که تایید قضاوت نهایی فیلم جنگ داخلی درباره شخصیت ترامپ بود؛ «او اگر این بار بیاید دیگر کنار نخواهد رفت و تا ابد قرار است رئیسجمهور باشد... این وضعیت ایالات متحده را به سمت تجزیه خواهد کشاند و...». به واقع چرا هالیوود اینقدر با دونالد ترامپ سر ستیزه دارد؟ آیا همه چیز صرفا به مخالفت آنها با نگاه و سبک حکومتداری این فرد بازمیگردد؟ در واقع پیچیدگی موضوع فراتر از اینهاست. خلاصه ماجرا این است: هالیوود در تمام طول قرن بیستم در تیول جناح جمهوریخواه بود و از ابتدای قرن بیستویکم به این سو به دست دموکراتها افتاد. در دورانی که جمهوریخواهان جریان مسلط هالیوود بودند، امپریالیسم ایالات متحده به شکلی زننده و واضح نمود داشت، نژادپرستی از سر و روی فیلمها میبارید و تمام ملتهای دنیا غیر از مردم سفیدپوست غربی در فیلمها تحقیر میشدند اما در عوض هالیوود مذهبیتر بود و حتی از این لحاظ در تقابل با سینمای اروپا و بعضی کشورهای دیگر قرار میگرفت و در ضمن، تاکید ویژهای روی بعضی ارزشهای اجتماعی مثل خانواده و والدین داشت. اما از وقتی دموکراتها به جریان مسلط هالیوود تبدیل شدند، توجه ویژهای به اقلیتهای نژادی و زنان شد و در کنار آن رواج همجنسگرایی و ضدیت با خانواده و مسائلی از این دست بهشدت گسترش پیدا کرد.
تنوع نژادی هالیوود هم مطلقا به خارج از مرزهای ایالات متحده بسط پیدا نمیکرد و مثلا در فیلمها همدلی با آمریکاییهای چینیتبار وجود داشت، نه اینکه با چینیهای ساکن خود چین همدلی شود، یا با سیاهپوستان آمریکایی همدلی میشد نه سیاهان قاره آفریقا. لابیها و میهمانیهای بزرگ هالیوود همگی در این مدت بهشدت از منافع حزب دموکرات حمایت میکردند که این قضیه منافع دوسویهای را تأمین میکرد. هم حمایت سیاسیون حزب دموکرات به تداوم قدرت این جریان همسو با خودشان در هالیوود کمک میکرد و هم هالیوودیها فضای رسانهای و تبلیغی پرساز و برگی برای این جریان سیاسی به راه انداخته بودند. ترامپ اعتقاد داشت دوران اخیر هالیوود دوران افول و از رونق افتادن آن است. او در دور اول ریاستجمهوریاش در واکنش به جایزه گرفتن فیلم کرهای «انگل» در مراسم اسکار اظهارات تندی کرد و این را نشانه دور شدن سینمای آمریکا از معیارهای اصلیاش دانست. ترامپ وقتی به هندوستان سفر کرده بود هم در ستایش سینمای این کشور به فیلمهای کلاسیکش مثل «شعله» اشاره کرد که نشان میداد نگاه جهانی او به صنعت سینما با سبک و سیاق امروزیها فرق دارد. شعار اصلی او که «بازگرداندن شکوه به آمریکا» بود، در زیرلایه خودش نوعی ستایش از گذشته و زیر سوال بردن وضع امروز را داشت و دموکراتهای هالیوود بهشدت طرفدار وضع امروز هستند که خودشان هم در آن کنترل همه چیز را به دست دارند. حالا ترامپ با مطرح کردن اسامی ۳ نفر از کسانی که مشخصا ستارههای دوران پیشین هالیوود بودند، این بار آمده است تا همه چیز را در این زمینه زیر و رو کند؛ ۳ نفری که هر کدام داستان پیچیده و مجزایی دارند و حتی معرفی یکی از آنها به دلیل سابقه خصومت با یهودیان، روزنامه تایمز اسرائیل را به نگرانی انداخته است. اینکه ترامپ با چه ابزاری میخواهد وضعیت امروز هالیوود را تغییر بدهد هنوز دقیقا مشخص نیست اما از آنجا که تقابل او با هالیوودیها به نقطه جوش رسیده بود، همین مشخص میکند که عزمی جدی برای تغییر وضعیت حال حاضر دارد.
***
چرا هالیوود جمهوریخواه بود، چرا دموکرات شد
همزمان با ایجاد جریان مگاهالیوود یا همان استودیوهای بزرگی که دفاتر کوچکتر فیلمسازی در این کشور را بلعیدند، جرقههای تندروی میهندوستانه آمریکاییهای سفیدپوست هم با خرمن سینما درآمیخت و شعله کشید. این به دوره پس از جنگ اول جهانی بازمیگردد اما جمهوریخواهی به واقع از دهه 30 میلادی بود که در هالیوود جدیتر شد. حتی لوئیس بیمایر شرکت خود، مترو گلدنمایر را به یک سنگر جمهوریخواهی در طول دهه ۳۰ میلادی تبدیل کرد. سرانجام نخستین بار در سال ۱۹۴۴ و درست در پایان جنگ دوم جهانی بود که «اتحادیه تولید فیلم برای حفظ ایدهآلهای آمریکایی» متشکل از چهرههای جمهوریخواه سینمای آمریکا تشکیل شد.
رونالد ریگان، هنرپیشهای که بعدها رئیسجمهور ایالات متحده شد، از اعضای هسته اولیه این اتحادیه بود. والتدیزنی، جان فورد، جان وین، رابرت تیلور، سیسیل بیدومیل و بسیاری از چهرههای مشهور تاریخ سینما هم جزو این فهرست بودند. اندکی پس از تشکیل این اتحادیه، بیانیهای که اصول تشکیل آن را شرح میداد، منتشر شد. این بیانیه اصولی چنین آغاز میشد: «ما به سبک زندگی آمریکایی اعتقاد و ایمان داریم».
مدتی بعد دوران مککارتیسم فرا رسید که به فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۴ میلادی برمیگردد. در این دوران سناتور مک کارتی که جمهوریخواهی تندرو بود، افراد بسیاری از فعالان رسانه و سرگرمی را با اتهام گرایشات چپی و ارتباط با شوروی زیر ضرب گرفت که خیلیهایشان توبهنامه نوشتند و خیلیهای دیگر از آمریکا گریختند یا تا آخر عمر در بدترین وضعیت زندگی کردند. چارلی چاپلین، برتولت برشت و دشیل همت، از بین نخبگان سینما و تئاتر و ادبیات، جزو قربانیان دوران مککارتیسم بودند. حالا نوبت یک سینمای جمهوریخواه و تندمزاج و متعصب بود که تمام صحنه را پر کند.
عوامپسند و عوامفریب؛ با تاکید ویژهای روی سبک زندگی آمریکایی و جا انداختن نقش ایالات متحده به عنوان منجی دنیا و بهشت روی زمین. این سبک از فیلمسازی که متاثر از شرایط امنیتی پس از جنگ دوم جهانی، نیروی مضاعفی هم پیدا میکرد، بسیار تندخو و نژادپرستانه راه خود را در دوران جنگ سرد و جنگ ویتنام هم ادامه داد اما شروع نخستین گسستها در پیوندهای بنیادین جریان جمهوریخواه هالیوود همین جنگ ویتنام بود.
استیو راس، استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و نویسنده کتاب «چپ، راست، هالیوود: ستارههای فیلم چگونه سیاستهای آمریکایی را شکل میدهند»، ریشه گردش به چپ هالیوود را مربوط به پیش از قرن ۲۱ و زمان جنگ ویتنام میداند که بسیاری از بازیگران علیه آن اتفاق صحبت کردند و هالیوودیها بیشتر به سمت طیف دموکرات متمایل شدند. بالاخره در دهه ۹۰ میلادی همزمان با افول شوروی و سرانجام سقوط آن که منجر به پایان جنگ سرد شد، لزوم وجود گفتمان جمهوریخواهی هم کمتر احساس شد و هالیوود فرصت بیشتری برای گردش به چپ یافت. به قرن ۲۱ که رسید، دیگر حتی وقتی دولت را جمهوریخواهان در دست داشتند، سینما برای دموکراتها بود.
حتی موج اسلامهراسی که جرج بوش پسر به راه انداخت هم نتوانست به اندازه خطر نفوذ شوروی در دل آمریکاییها رعب بیندازد و باعث شود که همگی پشت تعصبات جمهوریخواهانه سنگر بگیرند. حالا بیاینکه وضعیت جنگ سرد و جهان دوقطبی بر فضای ذهنی جوامع حاکم باشد، دونالد ترامپ قصد دارد سینمای آمریکا را به وضعیت همان روزگار بازگرداند.
او میگوید سینمایی که دموکراتها برساختهاند، به لحاظ تجاری از روزهای اوج هالیوود فاصله گرفته است. البته افول تعداد مخاطبان سینمای آمریکا در ۲ دهه اخیر را طبق آمار و ارقام هم میتوان فهمید اما عموما دلایل دیگری برای این مطلب ذکر میشود و توجیهات مختلفی دست و پا میکنند که هیچکدام محتوایی نیستند. یعنی هالیوودیها نمیخواهد بپذیرند که سوگیریهای محتواییشان در این دو دهه، باعث چنین وضعی شده است.
***
این ۳ تفنگدار کیستند؟
3 شخصیت کلاسیک هالیوود که دونالد ترامپ آنها را دستیاران ویژه خود در هالیوود قرار داده، هر کدام سوابق سیاسی و اجتماعی متفاوتی دارند. شاذترین فرد این جمع که مواضع سیاسی و اجتماعیاش بهشدت تند و فاشیستی است، احتمالا جان ویت باشد.
جان ویت (Jon Voight) متولد ۲۹ دسامبر ۱۹۳۸، یک هنرپیشه قدیمی آمریکایی است که یکبار برای فیلم بازگشت به وطن برنده جایزه اسکار و 4 بار نامزد دریافت آن شده است. ویت همچنین 4 بار برنده جایزه گلدنگلوب شده است. او پدر آنجلینا جولی و جیمز هیون است.
جالب اینجاست که ویت در جوانی دیدگاههای سیاسی لیبرال داشت و از جان اف.کندی حمایت میکرد. او حتی در دهه ۱۹۷۰ میلادی در کنار جین فوندا و لئونارد برنستاین در حمایت از گروه چپگرای اتحاد مردمی در شیلی ظاهر شد اما در سالهای اخیر دیدگاههای محافظهکارانه پیدا کرد. او در سال ۲۰۰۸ در مقالهای در واشنگتنتایمز از کنشگری ضدجنگ خود در جوانی افسوس خورد و آن را نتیجه «پروپاگاندای مارکسیستی» خواند و مشخصا به نقض انبوه حقوق بشر در ویتنام و کامبوج در پی عقبنشینی آمریکا اشاره کرد.
در مارس ۲۰۱۵ در زمان مبارزات انتخابات سراسری رژیم صهیونیستی، ویت با انتشار ویدئویی رایدهندگان اسرائیلی را به انتخاب مجدد بنیامین نتانیاهو فراخواند و گفت اوباما به اسرائیل عشق نمیورزد. او در ۹ مارس ۲۰۱۶ از دونالد ترامپ برای کسب نامزدی حزب جمهوریخواه در انتخابات ۲۰۱۶ حمایت کرد و گفت: «دونالد بامزه، سرزنده و شوخ و بیادب است ولی بیش از همه، او صادق است... او تنها کسی است که میتواند (وعدههایی که میدهد را) انجامش بدهد».
از میان این گروه ۳ نفره که ترامپ به عنوان دستیاران ویژه خود در هالیوود معرفی کرده سیلوستر استالونه چندرنگترین و عجیبترین شخصیت به لحاظ مواضع سیاسی است. اساسا به طور دقیق نمیشود گفت که او در سمت کدام جریان سیاسی ایستاده است. اگرچه استالونه یک جمهوریخواه است اما اگر کمکهای او به جریان سیاسی آمریکا را بررسی کنیم، میبینیم ۴۴ هزار دلار به نامزدهای حزب دموکرات طی سالهای متمادی کمک کرده که شامل کمپینهای بیل بردلی و جو بایدن میشود و کمک او به جمهوریخواهان ۳۳ هزار دلار بوده است. او علنا از جان مککین برای ریاستجمهوری در سال ۲۰۰۸ حمایت کرد اما در انتخابات مقدماتی ریاستجمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ که بین خود جمهوریخواهان رقابت بود، با سیاستورزی تمام هیچکدام از طرفین دعوا را تأیید نکرد. او با این حال با محبت درباره دونالد ترامپ صحبت و او را یک «شخصیت دیکنزی» و «بزرگتر از زندگی» توصیف کرد.
در دسامبر ۲۰۱۶ وقتی ترامپ رئیسجمهور شده بود، به استالونه پیشنهاد داد رئیس بنیاد ملی هنرها شود. او با اشاره به تمایل به کار روی مسائل مربوط به مجروحان جنگی، این پیشنهاد را نپذیرفت و حالا پس از اینکه او چندی پیش ترامپ را جورج واشنگتن دوم خطاب کرد، در کنار گیبسون و ویت، این بار یک پیشنهاد دیگر برای سمتی که تعریف مشخصی در ساختار حقوقی آمریکا ندارد پذیرفته است.
اما پرحاشیهترین و حساسیتبرانگیزترین شخصیت در میان این ۳ نفر مل گیبسون است.
آن 2 نفر دیگر هر کاری کرده باشند و هر چقدر از آنها اظهار نظرهای شاذ و عجیب و غریب دیده شده باشد، مثل مل گیبسون روی خطوط قرمز حرکت نکردهاند. او کسی است که با جامعه یهودیان درافتاده یا لااقل به این متهم میشود.
غیر از بازیگری، او کارگردان فیلم «مصائب مسیح» با موضوع شهادت حضرت عیسیبنمریم به دست یهودیان هم هست. مسلمانان چنین اعتقادی درباره سرنوشت حضرت عیسی ندارند اما اعتقاد مسیحیان به کشته شدن آن حضرت توسط یهودیان، یکی از بزرگترین کینههایی است که آنها را نسبت به جامعه یهودی بدبین میکند.
لابی یهودیان هالیوود تلاش زیادی برای ساخته نشدن فیلم مصائب مسیح کرد اما نتوانست به سرانجام برسد و بالاخره ۲ سال بعد از ساخته شدن این فیلم، یک روز مل گیبسون به جرم مستی هنگام رانندگی دستگیر شد و ادعا کردند که هنگام دستگیری به یهودیان ناسزا میگفته و آنها را مسؤول تمام جنگهای دنیا میدانسته است.
قابل اشاره است که پدر او هانون، یکی از منکران برجسته هولوکاست بود. گیبسون مدتی بعد از اظهارنظرهای ضد یهودیاش عذرخواهی کرد و به کار در هالیوود بازگشت اما کاملا مشخص بود که هنوز در بایکوت به سر میبرد و به سختی میتواند شغلهای دست چندم و کماهمیت پیدا کند.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» از خالیفروشی برخی پلتفرمهای فروش آنلاین طلا گزارش میدهد
چشمبندی طلا
* ذخیره طلای مردم به بیش از 13 تن رسیده است اما برخی قربانی معاملات آنلاین شدهاند
گروه اقتصادی: با توجه به پیشرفت فناوری و گسترش کسبوکارهای دیجیتال، خرید و فروش آنلاین طلا به یکی از روشهای نوین سرمایهگذاری در ایران تبدیل شده است. این روش جدید به افراد امکان میدهد با هر میزان سرمایه وارد بازار طلا شوند و از فرصتهای سرمایهگذاری بهرهمند شوند. در کنار این فرصتها اما چالشها و نگرانیهایی نیز وجود دارد که باید با دقت مورد بررسی قرار گیرند.
* مزایای خرید طلا در فضای مجازی
یکی از دلایل اصلی محبوبیت خرید آنلاین طلا، امکان سرمایهگذاری با هر مقدار پول است. برخلاف روشهای سنتی که نیاز به سرمایهگذاری حداقل برای خرید یک گرم طلا است، در پلتفرمهای آنلاین این محدودیت وجود ندارد. کاربران میتوانند بهتدریج طلا بخرند و پس از رسیدن به یک گرم، درخواست تحویل فیزیکی دهند. این ویژگی، خرید طلا را برای اقشار مختلف جامعه آسانتر کرده است.
خرید آنلاین طلا همچنین به دلیل دسترسی سریع و آسان به بازار، صرفهجویی در زمان و امکان مقایسه قیمتها در پلتفرمهای مختلف، محبوبیت زیادی یافته است. این روش، بویژه برای کسانی که به دنبال سرمایهگذاری امن و بلندمدت هستند، جذابیت بیشتری دارد.
* چالشهای خرید آنلاین طلا
با این حال، خرید و فروش طلا در فضای مجازی با چالشها و ریسکهایی همراه است که نباید نادیده گرفته شوند. یکی از نگرانیهای اصلی، پدیده «خالیفروشی» است. برخی کسبوکارها بدون داشتن موجودی واقعی طلا، اقدام به فروش آن میکنند که میتواند خریداران را با خطر از دست دادن سرمایهشان مواجه کند.
در این زمینه بانک مرکزی و وزارت صنعت، معدن و تجارت در تلاشند با وضع قوانین سختگیرانه، از این تخلفات جلوگیری کنند. طبق دستورالعملهای جدید، فروش آنلاین طلا تنها زمانی مجاز است که طلا به صورت فیزیکی موجود باشد و در بانکهای عامل ذخیره شود. این اقدامات بهمنظور افزایش شفافیت و امنیت در معاملات طلا انجام شده است.
* اهمیت مجوزها و نظارت قانونی
یکی از الزامات فعالیت در حوزه خرید و فروش آنلاین طلا، دریافت مجوز از نهادهای مربوط است. پلتفرمهایی که در این زمینه فعالیت میکنند، باید از اتحادیه کسبوکارهای مجازی، مرکز تجارت الکترونیک وزارت صمت یا درگاه ملی مجوزها تأییدیههای لازم را دریافت کنند. این مجوزها تضمین میکنند که کسبوکارهای فعال در این حوزه از استانداردهای لازم برخوردارند و تحت نظارت قانونی فعالیت میکنند.
برای مقابله با تخلفات در این زمینه و افزایش شفافیت در معاملات طلا، وزارت صمت سامانهای به نام «سندباکس» را راهاندازی کرده است. این سکوی هوشمند با هدف جلوگیری از خالیفروشی فلزات گرانبها و ایجاد نظارت ثانویه بر بازار طراحی شده است. طلای فروختهشده در این سامانه باید در بانکهای عامل ذخیره شود تا از هرگونه تخلف جلوگیری
شود.
* ۴ شگرد کلاهبرداری در خالیفروشی طلا
کلاهبرداریهای مختلفی در زمینه خالیفروشی طلا انجام شده است. برخی از این کلاهبرداریها شامل موارد زیر میشود:
1- فروش طلا بدون موجودی واقعی: در این نوع کلاهبرداری، برخی کسبوکارها بدون داشتن موجودی واقعی طلا، اقدام به فروش آن میکنند. این امر معمولا با وعده تحویل طلا در آیندهای نزدیک انجام میشود اما پس از دریافت پول از مشتریان، کلاهبرداران ناپدید میشوند و خریداران را با خطر از دست دادن سرمایهشان مواجه میکنند.
2- ایجاد وبسایتها و اپلیکیشنهای جعلی: در این روش، کلاهبرداران با استفاده از فناوریهای پیشرفته و طراحیهای حرفهای، وبسایتها و اپلیکیشنهای جعلی ایجاد میکنند که شبیه به شرکتهای معتبر طلا هستند. این پلتفرمها به گونهای طراحی شدهاند که خریداران را فریب دهند. علاوه بر دزدیدن پول خریداران، این وبسایتها و اپلیکیشنها اطلاعات شخصی کاربران را نیز جمعآوری کرده و به سرقت میبرند.
3- استفاده از ترفندهای روانی: کلاهبرداران با استفاده از ترفندهای روانی و ایجاد حس فوریت، احساسات خریداران را تحریک میکنند و آنها را به تصمیمگیریهای عجولانه وادار میکنند. به عنوان مثال، آنها با ارائه تخفیفهای ویژه و محدود به خریداران فشار میآورند تا سریعا اقدام به خرید کنند. این ترفندها میتواند منجر به از دست دادن سرمایههای قابل توجهی شود.
4- فروش طلای تقلبی: برخی کلاهبرداران طلای تقلبی را به جای طلای واقعی به خریداران میفروشند. این طلاها ممکن است با مهارت بسیار زیادی ساخته شده باشند و به نظر واقعی بیایند اما در واقع تقلبیاند. خریداران ناآگاه ممکن است این طلاها را با قیمتهای بالا خریداری کنند و پس از مدتی متوجه شوند که آنها ارزش واقعی ندارند.
* کلاهبرداری شرکت سکه ثامن
شرکت سکه ثامن یکی از بزرگترین کلاهبرداریهای حوزه طلا در ایران را انجام داد. این شرکت با استفاده از تبلیغات گسترده و نماد اعتماد الکترونیکی، توانست اعتماد بسیاری از مردم را جلب کند اما در نهایت، با اعلام ورشکستگی و عدم پاسخگویی به کاربران، به کلاهبرداری میلیاردی متهم شد.
طبق آمار غیررسمی، میزان کلاهبرداری شرکت سکه ثامن ۱۵ هزار میلیارد تومان از حدود ۳۰۰۰ نفر کاربر فعال این سایت بوده است. این کلاهبرداری منجر به خروج مقادیر قابل توجهی پول از کشور شد.
ارزش کلاهبرداریهای حوزه طلا در ایران بسیار بالاست و میزان دقیق آن به دلیل فعالیتهای پنهان کلاهبرداران و عدم شفافیت کامل در بازار مشخص نیست اما به عنوان مثال، در برخی موارد کلاهبرداران توانستهاند میلیونها دلار از طریق فروش طلای غیرواقعی یا تقلبی به دست آورند. برخی از این کلاهبرداریها منجر به خروج مقادیر قابل توجهی پول از کشور شده است.
* میزان سرمایهگذاری مردم ایران در طلا
در سالهای اخیر خرید طلا به عنوان یک سرمایهگذاری امن و بلندمدت در بین مردم ایران محبوبیت زیادی یافته است. به عنوان مثال، در 3 ماهه اول سال ۲۰۲۳، میزان خرید سکه و شمش طلا در ایران به ۱۳ تن رسید که نسبت به متوسط 5 ساله، ۲۶ درصد افزایش یافته است. این افزایش نشاندهنده تلاش مردم برای حفظ ارزش سرمایههای خود در مواجهه با تورم و کاهش ارزش پول ملی است.
خرید و فروش آنلاین طلا پدیدهای است که با توجه به مزایای آن، میتواند به عنوان یکی از روشهای جدید سرمایهگذاری مورد توجه قرار گیرد. با این حال، چالشهایی مانند خالیفروشی و فعالیت سایتهای بدون مجوز نشان میدهد این حوزه نیازمند نظارت و شفافیت بیشتری است. خریداران نیز باید با دقت و آگاهی کامل وارد این بازار شوند و تنها از پلتفرمهای معتبر و دارای مجوز استفاده کنند.
ارسال به دوستان
بررسی وضعیت بلاتکلیف قیمت دارو و علل گرانی آن که هزینههای درمان را افزایش داده است
درد مزمن دارو
اعتبار یک میلیارد دلاری، فرصتی طلایی برای اقدامات پایدار و عبور از بحران دارویی
محمدحسین فرقدانی: تصور کنید وارد داروخانه میشوید، نسخهای در دست دارید و نیازمند داروهایی که برای سلامتتان حیاتی است اما با قیمتهایی روبهرو میشوید که نهتنها غیرمنتظره، بلکه دور از دسترس به نظر میرسد. دارو که باید در دسترسترین کالای حیاتی باشد، حالا به دغدغهای بزرگ تبدیل شده است؛ دغدغهای که بسیاری از خانوادهها را در میانه بحران اقتصادی، با چالشی مضاعف مواجه کرده است. در این میان، اگرچه تصمیم حکیمانه مقام معظم رهبری در تخصیص یک میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی، روزنهای از امید را برای عبور از این بحران گشوده اما همچنان تناقضها و چالشها در مدیریت دارو پابرجاست. از یک سو، مسؤولان از افزایش کمتر از ۳۰ درصدی قیمتها سخن میگویند اما گزارشهای میدانی از رشدهای ۵۰، ۱۲۰ و حتی ۴۰۰ درصدی حکایت دارند! این اختلاف آمار و واقعیت، پرسشهای بسیاری را پیش روی مردم قرار داده است: چرا قیمتها اینگونه افزایش یافته؟ این اعتبار چگونه هزینه خواهد شد؟ و آیا بیماران، قربانی بیبرنامگی و سوءمدیریت خواهند شد؟
در هفتههای اخیر، افزایش قیمت دارو به یکی از چالشهای اصلی حوزه سلامت کشور تبدیل شده است. این موضوع نگرانیهای گستردهای را در میان مردم و متخصصان به وجود آورده است. در حالی که مهدی پیرصالحی، رئیس سازمان غذا و دارو، میانگین افزایش قیمت دارو از ابتدای سال تاکنون را «کمتر از ۳۰ درصد» اعلام کرده است، گزارشها از سوی شرکتهای داروسازی و برخی نمایندگان مجلس نشان میدهد واقعیتهای بازار دارویی کشور متفاوت است. بر اساس لیستهای اعلامی شرکتهای داروسازی، بسیاری از داروها با افزایش قیمتی بیش از ۵۰ درصد مواجه شدهاند و حتی در مواردی رشد ۴۰۰ درصدی نیز گزارش شده است. همایون سامهیحنجفآبادی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی در این باره گفت: «بهتازگی قیمتهای تازهای برای انواع داروها اعلام شده است که در برخی موارد مانند داروهای چشمی و آمپولهای تزریقی، افزایش ۱۲۰ تا ۴۰۰ درصدی نرخهای جدید را نشان میدهد». این شکاف بین آمار رسمی و گزارشهای میدانی، باعث شده تا پرسشهایی درباره دلایل این افزایش قیمتها مطرح شود.
* اعتبارات گمشده دارو؛ بحران شفافیت نظام سلامت
در روزهایی که نظام سلامت کشور با افزایش سرسامآور قیمت دارو و کمبود آن دست و پنجه نرم میکند، موضوع گم شدن بخشی از اعتبارات و منابع ارزی تخصیصیافته برای دارو، به یکی از جنجالیترین مسائل بدل شده است. رئیسجمهور در اظهارنظری صریح تأکید کرده است: «تجربه نشان داده بخشی از ارزهایی که برای واردات دارو و یارانه آن اختصاص میدهیم، گم میشود؛ با این شیوه نمیتوان به عدالت در توزیع دارو رسید». اگر رئیسجمهور از گم شدن ارز و یارانه دارو سخن میگوید، باید شفافتر عمل کند و مستندات این ادعا را به قوهقضائیه ارائه دهد. اظهارات مبهم و کلی نهتنها کمکی به حل بحران نمیکند، بلکه میتواند بهانهای برای تصمیمات اشتباه بعدی شود؛ مانند داستان قاچاق معکوس دارو که تنها با کشف چند محموله ادعایی، ارز ترجیحی حذف و مابهالتفاوت آن نیز پرداخت نشد. نتیجه این شد که زنجیره تأمین دارو بدهکار باقی ماند و بیماران مجبور به پرداخت هزینههای بیشتری شدند. این صحبت، بیانگر وجود ضعفهای اساسی در نظارت بر هزینهکرد منابع مالی است؛ ضعفهایی که علاوه بر افزایش بار مالی بر بیماران، اعتماد عمومی به نظام سلامت را به چالش میکشد. از سوی دیگر، بهمن صبور، رئیس انجمن داروسازان تهران، به مسالهای دیگر در مدیریت منابع دارویی اشاره کرده و اظهار داشت: «مشکل اساسی این است که پول طرح دارویار جای دیگری خرج شده است. این اعتبار شامل ۱۰ هزار میلیارد تومان بوده اما متأسفانه کسی پاسخگوی این اقدام نیست». چنین سخنانی بهوضوح نشان میدهد تخصیص منابع مالی حوزه دارو، نهتنها از شفافیت کافی برخوردار نیست، بلکه نظارت دقیقی هم بر نحوه هزینهکرد آن وجود ندارد. مساله گم شدن منابع دارویی، پرسشهای اساسی را درباره نحوه مدیریت و نظارت بر بودجههای سلامت کشور مطرح میکند. ارزهای ترجیحی که با هدف کنترل قیمت دارو و حمایت از بیماران تخصیص داده میشود، چرا در مسیر صحیح خود خرج نمیشوند؟ آیا نبود شفافیت در فرآیند تخصیص این منابع، فرصت را برای سوءاستفادهها و انحراف بودجه فراهم کرده است؟ با توجه به وضعیت بحرانی بازار دارو، نظارت دقیقتر و پاسخگویی شفافتر از سوی مسؤولان، ضروریتر از همیشه به نظر میرسد. این پرسش که چه نهادی باید پاسخگوی سرنوشت مبهم اعتبارات دارویی باشد، هنوز بیپاسخ مانده است.
* پیامدهای بلاتکلیفی ارزی
افزایش قیمت دارو تحت تأثیر عوامل متعددی قرار دارد که یکی از مهمترین آنها ابهام در سیاستهای ارزی، بویژه درباره ارز ترجیحی دارو است. در این زمینه، اکبر عبداللهی، مدیرکل امور دارو و مواد تحت کنترل سازمان غذا و دارو اظهار داشته است: «دولت تاکنون هیچ تصمیمی درباره حذف ارز ترجیحی ۲۸۵۰۰ تومانی دارو اتخاذ نکرده است. به نظر میرسد تنها تغییر پیشبینیشده در سال آینده، افزایش نرخ ارز ترجیحی از ۲۸۵۰۰ به ۳۸۵۰۰ تومان خواهد بود که این تغییر، منجر به افزایش ۲۰ تا ۳۰ درصدی قیمت داروها خواهد شد». این اظهارنظر نشان میدهد ارز ترجیحی بهطور کامل حذف نشده اما ابهام در سیاستگذاریهای ارزی میتواند فشار بیشتری بر بازار دارو وارد کرده و موجب افزایش بیشتر قیمتها شود.
یکی دیگر از دلایل اصلی افزایش قیمت دارو، بالا رفتن هزینههای تولید و واردات است. به دلیل افزایش نرخ ارز و تأخیر در تخصیص منابع ارزی، واردکنندگان دارو با مشکلات جدی در تأمین داروهای مورد نیاز مواجه شدهاند. از سوی دیگر، تولیدکنندگان داخلی نیز به دلیل افزایش قیمت مواد اولیه و تجهیزات تولید، مجبور به افزایش قیمت داروها شدهاند تا بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند. این وضعیت نشاندهنده فشار مضاعف بر صنعت داروسازی کشور است که بویژه در شرایط کنونی، تولیدکنندگان داخلی را با چالشهای فراوانی روبهرو کرده است.
ابهام در سیاستهای ارزی به گونهای بوده است که بسیاری از واردکنندگان دارو، به دلیل نوسانات نرخ ارز و عدم اطمینان از آینده آن، دیگر واردات دارو را بهصرفه نمیبینند. این موضوع نهتنها باعث کمبود دارو در بازار شده، بلکه فشار زیادی به تولیدکنندگان داخلی وارد کرده است. برای جبران این کمبود، تولیدکنندگان مجبور شدهاند قیمت داروها را حتی تا ۴۰۰ درصد افزایش دهند تا تولید برای آنها اقتصادی باقی بماند. این افزایش قیمتها بویژه در بخش داروهای حیاتی مانند داروهای چشمی و آمپولهای تزریقی، اثرات بسیار منفی بر بیماران خواهد داشت و دسترسی آنها به داروهای ضروری را با چالش جدی روبهرو خواهد کرد. این ابهام در سیاستگذاریهای ارزی موجب شده است شرکتهای داروسازی قادر به برنامهریزی دقیق برای تولید و توزیع دارو نباشند. این موضوع علاوه بر تأثیر بر قیمتها، باعث خواهد شد بیماران نتوانند به داروهای ضروری خود دسترسی پیدا کنند. همزمان با افزایش قیمتها، احتمال کمبود دارو به یک بحران دیگر تبدیل شده است. دکتر سلمان اسحاقی، سخنگوی کمیسیون بهداشت مجلس، از کمبود ۱۲۰ قلم دارو در کشور خبر داده و هشدار داده است که این کمبود ممکن است در ۲ ماه آینده به ۶۰۰ تا ۹۰۰ قلم برسد. وی تأکید کرده است که علت اصلی این بحران، عدم تخصیص بهموقع ارز و ریال به صنعت داروسازی است. این بحران نهتنها تأمین دارو را دچار مشکل میکند، بلکه بیشترین تأثیر را بر بیماران مزمن و کسانی که به داروهای حیاتی نیاز دارند، خواهد گذاشت. داروهای مورد نیاز بیماران خاص، مانند داروهای سرطان و دیابت، از جمله اقلامی هستند که کمبود آنها میتواند بحرانهای جدیتری ایجاد کند. در این شرایط، بیماران و خانوادههای آنها مجبور خواهند شد تا داروهای مورد نیاز خود را از بازار آزاد با قیمتهای بسیار بالاتر تهیه کنند. در این میان، همایون سامهیح نجفآبادی، عضو کمیسیون بهداشت مجلس، با تأکید بر لزوم شفافسازی در سیاستهای دارویی، گفته است: «دولت باید سیاستهای خود را در حوزه دارو شفاف کند تا تولیدکنندگان و واردکنندگان در بلاتکلیفی قرار نگیرند». شفافیت در سیاستگذاری و تخصیص منابع میتواند به ایجاد ثبات در بازار دارو کمک کرده و فشارهای ناشی از بحران را کاهش دهد. این بحرانها در شرایطی رخ میدهند که نیاز به تصمیمگیریهای فوری و شفاف در سیاستگذاری دارویی بهشدت احساس میشود. دولت باید هر چه سریعتر تکلیف وضعیت ارز ترجیحی دارو را مشخص کرده و منابع ارزی را بهموقع تخصیص دهد تا از افزایش بیشتر قیمتها و بحران کمبود دارو جلوگیری کند. هرگونه تأخیر در این زمینه نهتنها فشار مضاعفی به بیماران وارد خواهد کرد، بلکه اعتماد عمومی به نظام سلامت را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.
* یک میلیارد دلار برای سلامت
تصمیم هوشمندانه مقام معظم رهبری در تخصیص یک میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی، گامی بیسابقه در راستای حمایت از نظام سلامت کشور است اما این منابع هنگفت تنها زمانی میتواند موثر باشد که به شکلی هدفمند و مدبرانه برای رفع چالشهای موجود در حوزه دارو و درمان به کار گرفته شود. امروز، با تخصیص ۷۰۰ میلیون دلار از این اعتبار به حوزه دارو، فرصتی طلایی برای عبور از بحران دارویی کشور فراهم شده است؛ فرصتی که نباید قربانی سوءمدیریت یا برنامهریزیهای کوتاهمدت شود. در شرایطی که کمبود دهها قلم داروی حیاتی بیماران خاص، مزمن و سرطانی را با نگرانیهای بیپایان مواجه کرده، این اعتبار ۷۰۰ میلیون دلاری باید به طور مشخص برای تأمین این نیازهای اساسی به کار رود. شناسایی دقیق نیازهای دارویی کشور، اولویتبندی اقلام حیاتی و تخصیص منابع به شرکتهای معتبر داخلی، میتواند راهحلی فوری برای عبور از این بحران باشد. در این میان، حمایت از زنجیره تأمین دارو و تقویت زیرساختهای تولید داخلی، گام دیگری است که میتواند از وابستگی به واردات و آسیبپذیری ناشی از تحریمها بکاهد. اگرچه تأمین نیازهای فوری دارویی، اولویت امروز است اما نباید از برنامهریزی بلندمدت غافل شد. بخشی از این منابع میتواند برای سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه در حوزه دارو و حمایت از شرکتهای دانشبنیان اختصاص یابد. این اقدام نهتنها توانایی کشور را در تولید داروهای استراتژیک افزایش میدهد، بلکه به کاهش هزینههای ارزی واردات نیز منجر خواهد شد.
تخصیص این اعتبار کلان باید با شفافیت و نظارت دقیق همراه باشد. دستگاههای نظارتی و سازمانهای مرتبط با حوزه دارو موظفند با انتشار گزارشهای دورهای و شفافسازی روند هزینهکرد، اطمینان عمومی را جلب کنند. هرگونه سوءاستفاده یا انحراف از اهداف تعیینشده، نهتنها منابع کشور را هدر میدهد، بلکه اعتماد عمومی را نیز خدشهدار خواهد کرد. یکی از نقاط قوت نظام سلامت میتواند استفاده از نظارت مردمی باشد. با ایجاد سامانههای شفافیت و گزارشدهی، مردم میتوانند در جریان نحوه هزینهکرد منابع قرار بگیرند. این اقدام نهتنها از انحراف در تخصیص منابع جلوگیری میکند، بلکه باعث ایجاد حس مسؤولیتپذیری بیشتر در جامعه خواهد شد.
تخصیص این یک میلیارد دلار فرصتی کمنظیر است که میتواند کشور را از بحران دارویی عبور دهد اما موفقیت این تصمیم به نحوه اجرا بستگی دارد. مدیریت درست، استفاده بهینه از منابع و نگاه به آینده میتواند تضمینکننده سلامت جامعه باشد. اکنون زمان آن است که با بهرهگیری از این اعتبار تاریخی، نهتنها مشکلات فعلی را رفع کنیم، بلکه زیرساختهایی پایدار برای نسلهای آینده بسازیم. مسؤولان حوزه سلامت باید از این فرصت طلایی نهایت بهره را ببرند. آینده نظام دارویی کشور در گرو تصمیماتی است که امروز گرفته میشود؛ تصمیماتی که اگر با تدبیر، دقت و شفافیت همراه شوند، میتوانند نقطه عطفی در تاریخ سلامت کشور باشند.
* طرح دارویار؛ فرصتی که نباید از دست برود
یکی از راهکارهایی که میتواند تا حدی از شدت بحران بکاهد، اجرای صحیح و شفاف طرح دارویار است. این طرح، اگر بهدرستی اجرا شود، قادر است هم افزایش قیمت دارو را کنترل کند و هم پرداختی از جیب مردم را به کمترین میزان ممکن برساند. اما آیا زیرساختهای لازم برای اجرای دقیق این طرح فراهم است؟ بهمن صبور، رئیس انجمن داروسازان تهران دراینباره به نکته مهمی اشاره کرده است: «در صورت اجرای درست طرح دارویار، میتوانیم هم قیمت دارو را کنترل کنیم و هم از افزایش پرداختی مردم جلوگیری کنیم اما تخصیص منابع باید شفاف باشد و نظارتها جدیتر شود». این سخنان بهخوبی نشان میدهد موفقیت طرحهایی مانند دارویار، به شفافیت و مدیریت دقیق منابع مالی وابسته است. برای جلوگیری از تکرار بحرانهایی مانند گم شدن اعتبارات دارویی، ضروری است دولت و نهادهای مرتبط، نظارتها را تقویت و سیاستگذاریهای خود را شفافتر کنند. هرگونه تأخیر در این زمینه، سلامت و رفاه مردم را در معرض تهدید قرار میدهد. همچنین، همکاری نزدیک میان دولت، بیمهها و بخش خصوصی برای تأمین داروهای ضروری و حمایت از بیماران، بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد. بدون ایجاد شفافیت در تخصیص منابع و نظارت دقیق بر هزینهکرد آنها، نمیتوان انتظار داشت اعتماد عمومی به نظام سلامت کشور بازگردد. در نهایت باید تأکید کرد سلامت مردم، خط قرمز هر سیاستگذاری است و تأمین داروی باکیفیت و مقرون بهصرفه، اولویتی غیرقابل انکار است که دولت باید با برنامهریزی دقیق به آن پاسخ دهد. افزایش قیمت دارو و احتمال کمبود آن، تنها بخش کوچکی از چالشهای حوزه سلامت کشور است و برای رفع آنها، نیاز به اصلاحات ساختاری و تصمیمگیریهای جسورانه وجود دارد. حل این بحران نهتنها نیازمند اقدام فوری دولت و مجلس است، بلکه همکاری نزدیک با بخش خصوصی و استفاده از تجربیات کشورهای موفق در مدیریت بازار دارویی نیز میتواند به کاهش فشارها کمک کند. بیشک، مردم انتظار دارند مسؤولان در این شرایط بحرانی، سلامت آنها را به عنوان اولویت اصلی در نظر بگیرند.
ارسال به دوستان
نگاه
برنامهها را برای اجرا نشدن نمینویسند
مصطفی نصری: برنامهریزی کلان در کشور، نقشه راهی است که به منظور پیشبرد اهداف ملی و تحقق چشماندازهای توسعه تدوین میشود. بیانیه گام دوم انقلاب و برنامه هفتم پیشرفت، 2 سند مهم هستند که مسیر آینده کشور را تعیین میکنند. در این میان، محمدرضا عارف، معاون اول رئیسجمهور با اظهارات اخیر خود مبنی بر اینکه «لزومی ندارد دولت همه بندهای برنامه را اجرایی کند»، بحثهای بسیاری را برانگیخته است. این اظهارات نهتنها با اصول برنامهریزی کشور در تضاد است، بلکه پرسشهایی جدی را درباره رویکرد دولت به این برنامهها ایجاد کرده است. اظهارات اخیر محمدرضا عارف درباره عدم الزام به اجرای تمام بندهای برنامه پیشرفت، نشاندهنده رویکردی است که میتواند پیامدهای منفی گستردهای برای نظام برنامهریزی کشور داشته باشد. دولتها موظفند به برنامههای کلان پایبند باشند و در صورت مواجهه با مشکلات اجرایی، به جای نفی برنامه، با شفافیت و صداقت با مردم صحبت کنند.
* فلسفه برنامهریزی را زیر سوال نبرید
برنامههای پیشرفت به عنوان اسناد راهبردی، محورهای کلیدی برای پیشرفت کشور را در حوزههای مختلف مانند اقتصاد، علم و فناوری، فرهنگ و سیاست خارجی تعیین میکنند. برنامه هفتم پیشرفت نیز با توجه به این بیانیه تدوین شده و هدف آن، ارائه راهکارهای عملی برای رفع مشکلات است. این برنامهها با صرف هزینههای قابلتوجه و مشارکت گسترده نخبگان و کارشناسان کشور تهیه میشوند. بنابراین انتظار میرود دولتها به اجرای دقیق این برنامهها متعهد باشند اما اظهارات اخیر عارف مبنی بر عدم الزام به اجرای تمام بندهای برنامه، این تعهد را زیر سوال برده است. اینکه دولتی نتواند به دلایل محدودیتهای مالی، ساختاری یا اجرایی، تمام بندهای یک برنامه کلان را اجرا کند، قابل فهم است اما اینکه به صورت رسمی اعلام شود «الزامی به اجرای برنامه وجود ندارد»، به معنای نفی کل فلسفه برنامهریزی است. وقتی دولت به طور رسمی اعلام کند به برنامههای کلان پایبند نیست، این پیام به مردم منتقل میشود که نظام برنامهریزی کشور ناکارآمد است. اگر قرار است دولتها برنامههای پیشرفت را به دلخواه اجرا کنند، چرا هزینههای قابلتوجهی صرف تدوین آنها میشود؟ عدم تعهد به برنامههای کلان، موجب تغییرات مداوم در سیاستگذاریها خواهد شد که این موضوع بویژه در حوزههای عمرانی اثرات منفی دارد.
* کلانسیاستها در سیکل سردرگمی
یکی از انتقادهای مهم به اظهارات عارف، این است که اگر دولت برنامههای موجود را اجرا نمیکند، برنامه جایگزینش چیست؟ آیا دولت برنامه منسجم و دقیقی دارد که بتواند به عنوان راهنمای توسعه کشور عمل کند؟ نمونهای از اظهارات مقامات دولتی که سوالاتی را در این باره ایجاد میکند، موضوع انتقال پایتخت است. پس از آنکه عارف ایده انتقال پایتخت به جنوب کشور را مطرح کرد، این موضوع بهسرعت از سوی جعفر قائمپناه، معاون اجرایی رئیسجمهور تکذیب شد. قائمپناه اعلام کرد انتقال پایتخت فعلا «در حد حرف» است. چنین ایدههایی که خود دولت نیز معتقد است در حد حرف است، زمانی که از تریبون دولت برای چندبار تکرار میشود، بدون اینکه به نتیجه برسد، صرفا بر معیشت مردم منطقه اثر منفی گذاشته، قیمت کالاها و املاک را بدون هیچ دلیلی بالا میبرد. این تناقضات نشان میدهد دولت در تعیین سیاستهای کلان خود دچار سردرگمی است. انتقال پایتخت، پروژهای عظیم با هزینههای بسیار زیاد است که نیازمند برنامهریزی دقیق و حمایت ملی است. طرح چنین ایدههایی بدون مطالعه و پشتوانه اجرایی، تنها به عنوان یک شعار سیاسی تلقی میشود.
* عدم تحقق کامل برنامه قابل قبول است اما مقدمهچینی برای آن، نه!
به جای اینکه دولت به دنبال طرحهای جدید و بزرگ باشد، بهتر است ابتدا به اجرای دقیق برنامههای موجود بپردازد. هرگونه انحراف از برنامههای کلان، موجب کاهش کارایی دولت و افزایش هزینههای اجتماعی و اقتصادی میشود. اگر دولت مدعی است نمیتواند برنامههای توسعه را اجرا کند، باید دلایل خود را به صورت شفاف بیان کند. برای رفع این چالشها و افزایش اعتماد عمومی، دولت باید از تواناییهای علمی و تجربی نخبگان کشور در اجرای برنامههای کلان استفاده کند. دولت باید متعهد شود به طور کامل از برنامههای توسعه کشور پیروی میکند و دلایل هرگونه انحراف یا عدم اجرا را به صورت شفاف بیان کند. ایدههایی مانند انتقال پایتخت، اگرچه جذاب به نظر میرسد اما بدون برنامهریزی و تأمین منابع لازم، تنها موجب اتلاف زمان و انرژی میشود، لذا این ضرورت وجود دارد که دولت به جد از طرح ایدههای موهوم فاصله گرفته و ظرفیت خود را معطوف پیشبرد فضای عینی و حل مسائل جدی کشور کند. آن زمان اگر اهداف برنامه به طور صد درصد محقق نشد نیز میتوان بر توجیهات آورده شده تامل کرد اما زمانی که همزمان با اظهار نظر درباره الزامآور نبودن برنامه هفتم ایدههای فکر نشده دیگری مطرح میشود، این گزاره تقویت میشود که برخی از اساس به دنبال اجرایی نشدن برنامه هستند و از الان بهانهجویی برای آینده را زمینهچینی میکنند.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد؛ جبهه مقاومت چگونه توانست دریک نبرد 16 ماهه با رژیم صهیونیستی به پیروزی برسد
جنگی که بردیم
رژیم صهیونیستی هم در حوزه نظامی و هم در حوزه امنیتی در موقعیت ضعیفتری نسبت به قبل از 7 اکتبر 2023 قرار دارد
امیرعباس نوری: با اجرای آتشبس در غزه، یک خط تحلیلی هم در خارج ایران و هم در ایران پررنگ شده است که میگوید حالا رژیم صهیونیستی با فراغ بال سراغ ایران میآید و هم در بعد نظامی و هم در بعد امنیتی، عملیاتهایی را علیه ایران انجام خواهد داد.
این خط تحلیلی را عمدتا ۴ نوع رسانه پوشش یا به آن ضریب میدهند.
دسته نخست رسانههای صهیونیستی یا برخی رسانههای غربی هستند و تلاش میکنند ناکامیهای رژیم صهیونیستی را با مطرح و برجسته کردن این خط تحلیلی جبران کنند. هدف دیگر آنها از مطرح کردن گزاره اقدام احتمالی رژیم صهیونیستی، پیگیری پروژه تشدید بسته فشار علیه ایران است. عمده این رسانهها، تشدید فشار بر ایران را در قالب امتیازگیری پای میز مذاکرات احتمالی دنبال میکنند.
دسته دوم رسانههای فارسیزبان ضد ایرانی هستند. این رسانهها که طی ماههای اخیر تلاش کردند روایت پیروزی رژیم صهیونیستی مقابل جبهه مقاومت را مطرح و تثبیت کنند، اکنون که ماجرای آتشبس، نافی روایت آنها در پیروزی نتانیاهو است، تلاش میکنند با ایجاد یک تهدید بزرگتر و این بار علیه ایران، برای رژیم صهیونیستی اعتبار بخرند. هدف دیگر آنها نیز دنبال کردن پروژه ایجاد التهاب و ناامنی روانی در جامعه ایران است. ضمن اینکه بخش قابل توجهی از این رسانهها تلاش میکنند با پیگیری ادعای اقدامات احتمالی رژیم صهیونیستی علیه ایران، تهدید ایران را تقویت و معتبر کنند تا به زعم خود شانس اجرایی شدن آن را افزایش دهند.
دسته سوم و چهارم شامل رسانهها و افراد داخلی میشوند.
دسته سوم افراد یا رسانههایی هستند که کارکرد آنها همافزایی با پروژههای دشمن است. این رسانهها که عمدتا در طیف حامیان دولت به حساب میآیند، بر این عقیدهاند برجستهسازی تهدیدات رژیم صهیونیستی علیه ایران میتواند در تقویت کانال مذاکرات و توافق احتمالی با آمریکا و اروپا موثر واقع شود. از همین رو با انتشار مطالبی، با خط ادعایی اقدامات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران همافزایی میکنند.
دسته چهارم، رسانهها و افرادی هستند که در مجموع در درون جبهه انقلاب تعریف میشوند یا دستکم خودشان چنین ادعایی دارند اما به واسطه انتقاداتی که نسبت به عملکرد جبهه مقاومت در جنگ ۱۶ ماهه اخیر با رژیم صهیونیستی دارند، تقویت خط ادعایی حملات نظامی و فتنههای امنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران را در راستای اثبات درستی انتقادات خود نسبت به عملکرد جبهه مقاومت و ایران ارزیابی میکنند. به معنای سادهتر، این دسته از افراد و رسانهها تصور میکنند برجستهسازی یا ضریب دادن به مطالبی درباره اقدام نظامی یا اقدامات امنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران، به معنای تایید نقدهای آنان نسبت به عملکرد جبهه مقاومت و ایران در جنگ ۱۶ ماه اخیر است. این افراد و رسانهها معتقدند اقدامات و سیاستهای ایران و جبهه مقاومت در مقابله با رژیم صهیونیستی در ۱۶ ماه گذشته، کافی نبوده و باعث شده در محاسبات رژیم صهیونیستی، برآورد غلطی از توان ایران و جبهه مقاومت ایجاد شود و در نتیجه موجب شده مقامات این رژیم به فکر اقدام نظامی یا اقدامات امنیتی مانند ترور در ایران بیفتند.
اگرچه دسته چهارم، حامیان جبهه مقاومت هستند اما در مجموع رفتار و عملکرد هر ۴ دسته مورد اشاره در قبال خط ادعایی اقدامات رژیم صهیونیستی علیه ایران، موجب تقویت این انگاره و همافزایی با آن میشود.
به اصل موضوع بازگردیم. فارغ از دستهبندی این رسانهها، سوال اساسی این است: آیا رژیم صهیونیستی با اتمام جنگ با حماس و پایان یافتن جنگ در جبهههای لبنان و یمن، اکنون در حال آماده شدن برای اقدام نظامی علیه ایران یا ناامنسازی ایران است؟
برای پاسخ به این سوال باید ۲ موضوع را از هم تفکیک کرد؛ اولی اقدامات ضدامنیتی و تلاش برای ایجاد ناامنی در ایران و دومی موضوع اقدام نظامی است.
۱- بعد امنیتی: در همه ۴۶ سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران میگذرد، در کدام مقطع رژیم صهیونیستی از دشمنی با ایران و انجام اقدامات ضد ایرانی دست کشیده است؟ از بهمن ۵۷ تاکنون رژیم صهیونیستی به صورت مداوم و مستمر هر اقدامی که توانسته برای ضربه به ایران و تضعیف جمهوری اسلامی انجام داده است. ترور دانشمندان هستهای و انفجار در تاسیسات هستهای قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگ اخیر انجام شده است. از همه مهمتر، بزرگترین اقدام ضد ایرانی رژیم صهیونیستی از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون، پاییز ۱۴۰۱ در قالب پروژه «زن، زندگی، آزادی» با همراهی غرب انجام شد. بنابراین اقدامات احتمالی رژیم برای ایجاد ناامنی در ایران لزوما به اقدامات و سیاستهای ایران در جنگ ۱۶ ماهه اخیر ربطی ندارد.
اینکه رژیم صهیونیستی از این به بعد هم اقدامات امنیتی خود علیه ایران را ادامه میدهد یا خیر نیز در راستای پروژه دیرینه این رژیم برای ضربه به ایران است اما بله! ماجرای ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و عملیات توفان الاقصی یک ضربه موجودیتی بزرگ به رژیم صهیونیستی وارد کرد. این رژیم نیز در ۱۶ ماه جنگ پس از توفان الاقصی، با وجود اینکه جنایات بزرگی مرتکب شد و تعدادی از فرماندهان و رهبران مقاومت را به شهادت رساند اما نتوانست هیچ اقدام موثری برای خنثی کردن تبعات موجودیتی توفان الاقصی و بازسازی بازدارندگی خود انجام دهد. بنابراین طبیعی است که این رژیم حالا که در بعد نظامی شکست خورده، تلاش میکند در بعد امنیتی و اطلاعاتی که از قضا مزیت این رژیم نیز به حساب میآید، اقداماتی برای تضعیف جبهه مقاومت انجام دهد. این اقدامات نیز مختص و محدود به ایران نخواهد بود. کاملا محتمل است که این رژیم اقداماتی امنیتی علیه حماس، در کرانه باختری، علیه حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق، یمن و ایران انجام دهد. وضعیت رژیم صهیونیستی اکنون کاملا متفاوت از قبل ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است و توفان الاقصی یک تصویر واضح از ظرفیت شکستپذیری رژیم صهیونیستی در افکار عمومی مردم منطقه ایجاد کرده است. صهیونیستها پس از ۱۶ ماه عملیات نظامی، حالا تلاش میکنند در ابعاد دیگر از جمله در حوزه امنیتی، اقداماتی را علیه همه ارکان و اضلاع مقاومت انجام دهند.
اما برخلاف تصور حامیان رژیم صهیونیستی یا آن بخش از علاقهمندان جبهه مقاومت که منتقد عملکرد مقاومت در ۱۶ ماه گذشته هستند، رژیم صهیونیستی حالا با یک مشکل بزرگ مواجه است. خرابکاریهای امنیتی این رژیم، از جمله ترور و انفجار در کشورهای هدف، دیگر همانند دوره زمانی قبل از ۷ اکتبر کمهزینه نخواهد بود. عملیات توفان الاقصی یک فرمت جدید از آسیب زدن به رژیم صهیونیستی را خلق، تثبیت و عادیسازی کرد و قاعدتا دست مقاومت برای تکرار توفان الاقصی در سطوح مختلف کاملا باز است. ضمن اینکه طی ۱۶ ماه جنگ با رژیم صهیونیستی، مقاومت اقدامات امنیتی متنوعی در درون سرزمینهای اشغالی انجام داده است؛ اقداماتی که هم باعث شده صهیونیستها از ظرفیت، توانمندی و دسترسیهای مقاومت برای انجام عملیات در سرزمینهای اشغالی مطلع شوند. این عملیاتها در ۱۶ ماه گذشته عادیسازی شده است و جبهه مقاومت میتواند در مقابل اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی، اقدامات تلافیجویانهای علیه این رژیم و منافع آن در درون سرزمینهای اشغالی یا بیرون از آن انجام دهد. البته باز هم ذکر این نکته ضروری است که مقاومت فلسطینی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ یک حد نصاب جدیدی از ضربهزنی به این رژیم را ثبت کرد و صهیونیستها در ۱۶ ماه گذشته نتوانستند اقدامی را انجام دهند که مانع تکرار توفان الاقصی یا عملیاتهایی مشابه و در سطوح مختلف شود. آنچه باعث شده هنگام تصویب آتشبس در کابینه نتانیاهو، عدهای از اعضای کابینه به گریه و زاری بیفتند یا امثال بنگویر را مجبور به استعفا کرده و امثال اسموتریچ را در آستانه جدایی از دولت نتانیاهو قرار داده، همین واقعیت است. اساسا اگر کارشناسان خبره دنیا میگویند این آتشبس، به معنای شکست رژیم صهیونیستی و پیروزی مقاومت است، استنادشان به همین واقعیت است که حماس توانست به هدف خود از توفان الاقصی برسد و ضمن آسیبپذیر نشان دادن رژیم صهیونیستی، سطح بالایی از ضربه به رژیم صهیونیستی را تثبیت و دورهای جدید از حملات علیه این رژیم را پایهگذاری کند. بنابراین دوران جدیدی در مقابله مقاومت با رژیم صهیونیستی شروع شده است؛ دوران ضربات دردناک به رژیم اشغالگر قدس. مقاومت برای رسیدن به این مرحله هزینههای سنگینی متحمل شده است؛ از جمله شهادت فرماندهان و رهبران خود، همچنین شهادت بیش از ۵۰ هزار نفر در غزه و لبنان و یمن و سوریه و ایران. بنابراین وقتی ادعا میشود رژیم صهیونیستی وارد مرحلهای جدید برای ترور و ایجاد ناامنی در ایران و سایر اضلاع جبهه مقاومت میشود، باید این را نیز در نظر گرفت که دست ایران و جبهه مقاومت برای واکنش به اقدامات ضدامنیتی رژیم صهیونیستی بسیار بازتر از گذشته است. به همین خاطر همه کارشناسان و رسانهها در تحلیل و ارزیابی طراحیها و اقدامات ضدامنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران و سایر ابعاد مقاومت باید یک گزاره جدید را اعمال کنند و آن ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و پیامدهای امنیتی عملیات توفان الاقصی برای این رژیم است. هر اظهار نظر، خبر یا تحلیلی که این گزاره جدید را در ارزیابی طراحیهای ضد امنیتی رژیم صهیونیستی اعمال نکند، قطعا به خطا رفته است و اینکه یا تعمدا پیگیر عملیات روانی رژیم صهیونیستی علیه ایران است یا ناخواسته درگیر جنگ روانی رژیم و بازی در زمین مطلوب او است.
۲- بعد نظامی: بگذارید این بخش را با یک سوال شروع کنیم: چرا رژیم صهیونیستی ناچار به پذیرش آتشبس با حماس شد؟
پاسخ این سوال را میتوان در ۲ حوزه داد:
الف- وضعیت رژیم صهیونیستی: نزدیک به ۱۶ ماه جنگ، رژیم صهیونیستی را در چه موقعیتی قرار داد؟ واقعیت این است که در حوزه میدانی و در بعد نظامی، رژیم صهیونیستی نتوانست به هیچکدام از اهداف خود در جبهههای مختلف جنگ برسد.
جبهه غزه برای صهیونیستها یک شکست تمامعیار بود. صهیونیستها ۲ هدف را در غزه مشخص و اعلام کردند؛ نابودی حماس و آزادکردن اسرا. رژیم صهیونیستی برای رسیدن به این ۲ هدف، بیشترین و بیسابقهترین هزینهها را در کل تاریخ پیدایش خود متحمل شد. قتلعام و نسلکشی ۵۰ هزار نفر در غزه که بیشترشان زن و کودک بودند، باعث منفور شدن این رژیم در افکار عمومی دنیا شد. بیاعتبار شدن رژیم در مجامع بینالمللی و در مناسبات با سایر کشورها و صدر حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت بخشی از این هزینههاست اما در مقابل به هیچیک از این ۲ هدف نرسیدند. تقریبا همه کارشناسان و تحلیلگران معتبر در دنیا بر شکست رژیم صهیونیستی در غزه تاکید کردهاند.
در لبنان توفیقات رژیم صهیونیستی صرفا به اقدامات امنیتی محدود شد. ماجرای انفجار پیجرها و ترور فرماندهان عالیرتبه و رهبران حزبالله ضربات سنگینی به حزبالله وارد کرد و دستاوردهای بزرگی برای رژیم صهیونیستی بود اما در بعد نظامی، صهیونیستها به هدف اصلی خود که از بین بردن حزبالله و بازگشت شهرکنشینان به شمال سرزمینهای اشغالی بود نرسیدند. نابودی حزبالله و بازگشت شهرکنشینان گزارههایی نیست که ما مطرح کرده باشیم. هم نتانیاهو، هم گالانت و هم سایر مقامات رژیم صهیونیستی همگام با حمله به لبنان، صراحتا این موضوعات را به عنوان اهداف خود مطرح کردند اما پس از نزدیک به ۲ ماه، به هیچکدام از اهداف خود نرسیدند. بویژه در جنگ زمینی، آنها به دیوار محکم رزمندگان حزبالله خوردند. جز چند نقطه محدود در چندصدمتری مرز، آنها نتوانستند موضعی را حتی در ۵ کیلومتری عمق خاک لبنان تثبیت کنند. در حالی که در ابتدا بنا داشتند تا رود لیتانی که در عمق ۲۰ کیلومتری خاک لبنان است نفوذ کنند. از طرف دیگر، تا روز آتشبس حملات موشکی و پهپادی حزبالله به شمال، حیفا و تلآویو ادامه داشت و این مانع بازگشت شهرکنشینان به شمال سرزمینهای اشغالی شد. حتی پس از آتشبس نیز شهرکنشینان همچنان از بازگشت به خانههای غصبی خود امتناع کردهاند. بنابراین در حوزه نظامی، آنها نه تنها نتوانستند به اهداف اعلامی خود برسند، بلکه به مرور متحمل خسارات بزرگی نیز شدند که از آن جمله میتوان به حملات موشکی موفق حزبالله به تلآویو اشاره کرد. حملات موفق حزبالله به تلآویو برای نخستینبار در تاریخ جنگهای حزبالله و رژیم صهیونیستی رخ داد و از حیث نظامی، یک دستاورد بزرگ برای مقاومت لبنان بوده است. در یمن نیز تقریبا همه کارشناسان اذعان دارند رژیم صهیونیستی متحمل شکست شد. در جبهه یمن رژیم صهیونیستی دچار استیصال شد و این را خود مقامات رژیم نیز اعتراف کردهاند. ارتش یمن و انصارالله از یک سو با حمله به کشتیهای رژیم صهیونیستی بندر ایلات را به تعطیلی کشاندند و از سوی دیگر به مرور با موشکهای مافوقصوت، پدافند چندلایه رژیم صهیونیستی را شکست داده و اهدافی را در سرزمینهای اشغالی بویژه در تلآویو مورد هدف قرار دادند. در مقابل اگرچه رژیم صهیونیستی، آمریکا و انگلیس حملاتی را به خاک یمن انجام دادند اما این حملات در عمل تاثیری بر استراتژی جنگی یمن نگذاشت و مانع حملات آنان به سرزمینهای اشغالی نشد. یمنیها نیز بارها اعلام کردند تا زمان آتشبس در غزه به حملات خود ادامه خواهند داد و بر این عهد خود نیز وفادار ماندند. در جبهه عراق که رژیم صهیونیستی عملا نتوانست کاری پیش ببرد و اساسا جز استمداد از آمریکا برای فشار به دولت عراق و تحتفشار قرار دادن حشدالشعبی، نتوانست اقدام نظامیای انجام دهد.
در جبهه ایران نیز رژیم صهیونیستی اگرچه توانست برای اولینبار به صورت مستقیم به خاک ایران حمله نظامی کند و این قابل توجه است اما در مقابل برای نخستینبار نیز در ۲ نوبت از سوی ایران مورد حمله مستقیم نظامی قرار گرفت. ایران در عملیاتهای «وعده صادق ۱ و ۲» به وضوح هم توان موشکی و پهپادی خود را نشان داد و هم قابلیت دسترسی به همه جای سرزمینهای اشغالی و مورد هدف قرار دادن اهداف مورد نظر در همه جغرافیای اشغالی را اثبات کرد. ضمن اینکه ایران در پاسخ به حمله نظامی مستقیم رژیم صهیونیستی، حق پاسخگویی به این حمله را برای خود محفوظ دانسته و در تدارک انجام این حمله است؛ حملهای که منابع معتبر میگویند بسیار بزرگتر و موثرتر از عملیات «وعده صادق ۲» است و یکی از مهمترین اهداف آن، از بین بردن همه محاسبات و برآوردهای رژیم صهیونیستی درباره سیاست ایران در مواجهه با رژیم تلآویو است.
اما رویارویی نظامی با ایران، چند پیام مهم برای رژیم صهیونیستی داشت.
نخست؛ ایران در «وعده صادق ۱ و ۲» نشان داد برخلاف تصور و برآوردهای صهیونیستها، پدافند چندلایه و گرانقیمت این رژیم در مقابل ایران فاقد کارایی است. طی ۲ دهه اخیر که پیشرفتهای موشکی ایران رونمایی میشد، رژیم صهیونیستی برای ایجاد بازدارندگی در مقابل موشکهای ایران، دست به تولید و خریداری پدافندهای موشکی ۳ لایه زد. «گنبدآهنین»، «فلاخن داوود» و «پیکان» ۳ لایه پدافندی رژیم صهیونیستی بود که به صورت ویژه، فلاخن داوود و پیکان برای مقابله با موشکهای دوربرد ایرانی ساخته و به کارگیری شدند. اکنون صهیونیستها متوجه شدهاند همه تدابیر آنها برای ایجاد بازدارندگی پدافندی در مقابل موشکها و پهپادهای ایرانی شکست خورده است.
دوم؛ دقت موشکهای ایرانی در جریان «وعده صادق ۱ و ۲» و در طول جنگ ۱۶ ماهه اخیر برای رژیم صهیونیستی اثبات شد. شیطنتهای رژیم صهیونیستی برای کشاندن پای ایران به جنگ مستقیم باعث شد سرزمینهای اشغالی و بانک اهداف رژیم صهیونیستی، میدان تیر مناسبی برای تست واقعی و آزمایش دقت موشکهای دوربرد ایرانی و احتمال رفع عیب و بهروزرسانی آنها شود.
حالا ایران به همه دنیا بویژه مقامات رژیم صهیونیستی ثابت کرده است اگر بخواهد هدفی را در سرزمینهای اشغالی مورد اصابت قرار دهد، قطعا در انجام این کار موفق خواهد بود. معنی سادهتر این است که ایران هر نقطهای از سرزمینهای اشغالی را که بخواهد، میتواند ویران کند.
سوم؛ موارد اول و دوم یک پیام مهم برای رژیم صهیونیستی و حامیان آن به دنبال داشت: «رژیم صهیونیستی در مقابل ایران بازدارندگی هستهای خود را از دست داده است». در چند نوبت رویارویی مستقیم ایران و رژیم صهیونیستی، به اذعان کارشناسان، ایران دست برتر را داشته است. شاید بیراه نباشد اگر گفته شود یکی از اهداف مهم ایران در طراحی و اجرای «وعده صادق ۱ و ۲» و وارد کردن حجم زیادی از پهپاد و موشک به آسمان فلسطین اشغالی، اثبات عملی اعتقاد خود به فقدان بازدارندگی هستهای رژیم صهیونیستی در موازنه قدرت میان ۲ طرف بوده است. حتما این پیام مهم و معنادار، در «وعده صادق ۳» نمود واقعیتری خواهد داشت.
چهارم؛ موارد اول، دوم و سوم این واقعیت مهم را ثابت کرد که رژیم صهیونیستی نه تنها هیچ مزیت نظامیای بر ایران ندارد، بلکه در صورت وقوع یک جنگ بزرگ میان ایران و رژیم صهیونیستی، به هر میزان که سطح رویارویی افزایش یابد، خطر موجودیتی برای رژیم صهیونیستی نیز بیشتر خواهد شد. واقعیتهای جغرافیایی و جمعیتی و همینطور ظرفیتهای مراکز و زیرساختهای حیاتی ۲ طرف نشان میدهد در یک رویارویی بزرگ و نامحدود، طرف کوچکتر زودتر از بین خواهد رفت. حتما کارشناسان نظامی و تئوریسینهای جنگی و همینطور مقامات سیاسی رژیم صهیونیستی، در برآوردهای خود از جنگ مستقیم با ایران، همیشه واقعیتهای جغرافیایی و جمعیتی ۲ طرف را در نظر داشتهاند اما امید آنها به عدم توانایی ایران در هدف قرار دادن بانک اهداف خود در سرزمینهای اشغالی بوده است اما در ۱۶ ماه گذشته بویژه در «وعده صادق ۱ و ۲» ثابت شد «موشکهای نقطهزن ایرانی» از هر جا که شلیک شوند، به سراسر سرزمینهای اشغالی دسترسی دارند.
پنجم؛ رویارویی نظامی رژیم صهیونیستی با ایران باعث شد برای نخستینبار این معادله جدید و البته مهم بر رژیم صهیونیستی تحمیل شود که ایران در صورت لزوم، اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی چه در خاک خود و چه بیرون از خاک خود را با حمله نظامی پاسخ خواهد داد. حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق و شهادت تعدادی از مستشاران ایرانی، از آنجا که در قوانین بینالمللی تجاوز به خاک ایران تفسیر میشود، «وعده صادق 1» را در پی داشت. «وعده صادق 2» هم در پاسخ به ترور هنیه در تهران و ترور سیدحسن نصرالله و سردار نیلفروشان در بیروت صورت گرفت. بنابراین ایران این معادله جدید را تثبیت کرد که در صورت لزوم، اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی را با حمله نظامی پاسخ خواهد داد. در «وعده صادق ۲» یکی از موشکهای ایرانی به چند متری ساختمان مرکزی موساد اصابت کرد. این، یک پیام مهم و واضح به موساد درباره اقدامات تروریستی علیه ایران بود.
ششم؛ نتانیاهو و سایر مقامات رژیم صهیونیستی از همان ابتدای شروع جنگ مدعی بودند برای متوقف کردن حماس، حزبالله و سایر اضلاع جبهه مقاومت، باید پای ایران را به جنگ مستقیم کشانده و برای ایران تولید هزینه کنند اما رویارویی نظامی با ایران باعث متوقف شدن حملات اضلاع مختلف جبهه مقاومت به منافع و مراکز رژیم صهیونیستی نشد. اتفاقا حملات یمن به کشتیهای رژیم صهیونیستی و حتی کشتیهای جنگی آمریکایی، پس از رویارویی نظامی ایران و رژیم صهیونیستی و تشدید تنش، بیشتر هم شد.
با در نظر گرفتن این ۶ مورد، میتوان گفت رژیم صهیونیستی در بعد نظامی در هیچیک از جبهههای جنگ با مقاومت، دستاورد چندانی نداشت و متحمل هزینههای سنگینی نیز شد. این هزینههای هنگفت، شکاف میان فرماندهان و مقامات سیاسی و همینطور فرسایش توان نظامی ارتش رژیم صهیونیستی را در پی داشت. اختلافات نتانیاهو و گالانت یکی از نشانههای این شکاف و فرسایش بود. مشارکت برخی نظامیان در حمله به محل اقامت نتانیاهو نیز موید همین واقعیت است. از سوی دیگر طی هفتههای اخیر گزارشهایی مبنی بر تمرد نظامیان و سربازان ارتش رژیم صهیونیستی و اعتراض آنها به طولانی شدن جنگ منتشر شد. مجموع این گزارهها نشان داد رژیم صهیونیستی دیگر توان ادامه جنگ را نداشت. بویژه در غزه، طی هفتههای اخیر حملات حماس به نظامیان صهیونیست افزایش چشمگیری داشت و طی ۲۴ ساعت بیش از ۱۰ نظامی صهیونیست به هلاکت رسیدند. به همین خاطر میتوان گفت یکی از دلایل پذیرش آتشبس از سوی رژیم صهیونیستی، تضعیف بنیه نظامی این رژیم بود.
ب- فشار ترامپ: قطعا آتشبس در غزه هیچ ارتباطی به دولت بایدن ندارد. اتفاقا اکنون بایدن آماج انتقادات و شماتتهاست، چرا که مشخص شده برخلاف ادعاهای کاخ سفید، او هرگز ارادهای واقعی برای آتشبس در غزه نداشته است. ترامپ اما از همان دوران تبلیغات انتخاباتی تاکید کرد در صورت پیروزی در انتخابات، فورا به جنگ در غرب آسیا پایان خواهد داد. به همین دلیل قبل از انتخابات به نتانیاهو اعلام کرد تا قبل از روز تحلیفش در ساختمان کنگره و شروع رسمی دوره دوم ریاستجمهوریاش باید به جنگ پایان دهد. بر همین اساس، آتشبس در لبنان و غزه نیز تا قبل از آغاز دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ شکل گرفت. بنابراین ترامپ نقش ویژهای در آتشبس و پایان جنگ داشته است اما چرا؟
در میان دلایل ترامپ برای ایجاد آتشبس، ۲ دلیل عمده وجود دارد؛ نخست پیگیری پیمان آبراهام و از سرگیری پروژه عادیسازی و دوم، تمرکز بر مهار چین. پیمان آبراهام یا همان ابراهیم، کارویژه اول ترامپ در غرب آسیاست. وی در دوره اول ریاستجمهوری خود بخشی از این طرح را اجرایی کرد اما شکست در انتخابات 2020 برابر بایدن این طرح را نیمهکاره گذاشت. حالا ترامپ به دنبال نهایی کردن این پروژه است. از نظر ترامپ یکی از شرطهای تحقق پیمان آبراهام، تنشزدایی در منطقه یا به عبارتی حکمفرما شدن آرامش در منطقه است، چرا که هر نوع تنش در منطقه که یک سر آن رژیم صهیونیستی باشد، حتما مانع پیشبرد این پیمان خواهد شد. از همین رو او به نتانیاهو فهماند ادامه جنگ بویژه در غزه، مانع پیشبرد سیاستهای او در غرب آسیاست و از همین رو آتشبس در غزه محقق شد.
یکی از مهمترین پیامهای آتشبس در غزه این بود که برخلاف ادعاهای بایدن درباره عدم حرفشنوی نتانیاهو از او برای پایان جنگ، اتفاقا رژیم صهیونیستی هیچ استقلال و موجودیت مستقلی از آمریکا ندارد و اگر آمریکا به تصمیمی برسد، رژیم صهیونیستی تابع محض آن تصمیم خواهد بود.
اکنون به موضوع اصلی بازگردیم. خط ادعایی برنامه رژیم صهیونیستی برای حمله نظامی به ایران، تنش را در منطقه به اوج خود میرساند و این در تضاد با برنامهها و اولویتهای سیاستهای ترامپ در غرب آسیاست.
افراد و رسانههایی که مدعی هستند آتشبس در غزه، پیشدرآمد برنامه رژیم صهیونیستی و آمریکا برای شروع جنگ با ایران است، باید توضیح دهند وقتی جنگ غزه مانع سیاست ترامپ برای پیگیری پیمان آبراهام است، جنگ با ایران که به نسبت جنگ غزه تنش را در منطقه به اوج میرساند و منطقه را به آتش میکشاند، چطور فرصت و امکانی به سیاست ترامپ برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی خواهد داد؟! این واقعیتی است که ترامپ بخوبی از آن آگاه است و اصطلاحا نمیخواهد از چاله به چاه بیفتد.
نکته دیگر نگاه ترامپ به مقوله جنگ نظامی با ایران، بخصوص توسط رژیم صهیونیستی است. ترامپ اخیرا در شبکه اجتماعی خود، تروث، ویدئویی از جفری ساکس، استاد دانشگاه کلمبیا منتشر کرد. جفری ساکس در این ویدئو توضیح میدهد نتانیاهو دنبال کشاندن پای آمریکا به جنگ با ایران است.
ساکس در این ویدئو درباره حمله آمریکا به عراق میگوید: «آن جنگ از کجا آمد؟ میدانید جریان چیست؟ خیلی تعجبآور است. این جنگ در واقع از نتانیاهو نشأت گرفت. نتانیاهو از سال ۱۹۹۵ به بعد این نظریه را داشت که تنها راهی که میتوانیم از شر حماس و حزبالله خلاص شویم، سرنگونی دولتهایی است که از این گروهها حمایت میکنند؛ یعنی عراق، سوریه و ایران. او همچنان بیوقفه در تلاش است ما را به جنگ با ایران، شده همین امروز یا در همین هفته، وادار کند. متاسفم که این را به زبان میآورم، اما او [نتانیاهو] فردی عمیقا حرامزاده و سیاهدل است».
انتشار این ویدئو توسط ترامپ باعث خشم نتانیاهو شد و حتی گفت ترامپ باید از او عذرخواهی کند و برای همین در مراسم تحلیف ترامپ حضور نمییابد.
به اعتقاد کارشناسان، این اقدام ترامپ به نوعی اعلام سیاست خود درباره حمله نظامی به ایران است و ترامپ با این ویدئو خواسته این پیام را بدهد که دولت او با سیاستهای جنگطلبانه نتانیاهو علیه ایران همراهی نمیکند.
بنابراین مشخص است تشدید تنش، بویژه تنش نظامی با ایران، دستکم در شرایط فعلی، نه تنها در راستای سیاستهای ترامپ در غرب آسیا نیست، بلکه یک مانع بر سر پیشبرد این سیاستها نیز به شمار میآید. اینها نه تحلیل، بلکه گزارههای واقعی و متکی بر دادههای واقعی است.
البته ذکر این نکته ضروری است که ترامپ قطعا برنامههایی برای تشدید فشار بر ایران در راستای گرفتن امتیازات بزرگ در پای میز مذاکره دارد. برنامههایی که بر اساس تجربه دور نخست ریاستجمهوری او و نیز مشاهدات موجود، بیشتر متکی بر فشار اقتصادی و تشدید تحریمهاست. پیشبینی میشود یکی از مهمترین برنامههای ترامپ، فشار بر چین و کاهش درآمدهای نفتی ایران باشد. در کنار این موضوع، حتما کاخ سفید برنامههایی برای ایجاد بحران و التهابات اجتماعی در ایران خواهد داشت.
* به نفع مقاومت یا نتانیاهو؟
خط ایجاد هراس از حمله نظامی و اقدامات ضدامنیتی رژیم صهیونیستی علیه ایران بخشی از عملیات روانی آنها علیه مردم ایران و همینطور قطعهای از جنگ شناختی آنها علیه جمهوری اسلامی است. پیگیری این خط از سوی رسانههای وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی طبیعی است اما بیتوجهی افراد و رسانههای منتسب به جبهه انقلاب نسبت به این واقعیات غیر قابل قبول است. متاسفانه در هفتههای اخیر بویژه پس از اعلام آتشبس در غزه، معدودی فعالان رسانهای منتسب به جبهه انقلاب، هر کدام بنا به دلیلی در دام این عملیات روانی افتاده و خود به بخشی از این جنگ شناختی علیه جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند. ارائه یک تصویر خوفناک از رژیم شکست خورده صهیونیستی و القای ضعف ایران یا اشتباه بودن سیاستها و اقدامات ایران در جنگ ۱۶ ماه اخیر، جز تقویت عملیات روانی دشمن صهیونیست و ایجاد رعب و ترس در جامعه، چه دستاورد دیگری دارد؟ آیا این رفتارها مصداق تذکر اخیر رهبر انقلاب درباره عدم طرح تحلیلهای غلط و ترساندن مردم نیست؟ متاسفانه ریشه این رفتار در بیاعتمادی نسبت به تصمیمگیران و بیاعتقادی نسبت به تصمیمات و اقدامات انجام شده در مقابله با رژیم صهیونیستی است. جنگ غزه در حالی به اتمام رسید که همه تحلیلگران بر شکست رژیم صهیونیستی تاکید میکنند. شاهد آن گریه اعضای کابینه نتانیاهو و استعفای امثال بنگویر و اذعان وی به شکست رژیم صهیونیستی است. آیا حماس خط مقدم جبهه مقاومت نیست؟ آیا پیروزی حماس، پیروزی همه جبهه مقاومت نیست؟ آیا همه تدابیر و تصمیمات و اقدامات جبهه مقاومت در ۱۶ ماه گذشته برای نجات حماس و جلوگیری از خواسته رژیم صهیونیستی برای از بین بردن این تشکیلات مقاومت فلسطینی نبود؟ آیا حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق، ارتش و انصارالله یمن و ایران همه و همه برای یک هدف، یعنی جلوگیری از شکست حماس در مقابل بمبارانها و جنایتهای رژیم صهیونیستی، وارد میدان جنگ نشدند؟
خب! اکنون این هدف مهم محقق شده است. حماس، یعنی همان تشکیلاتی که ۷ اکتبر ۲۰۲۳ عملیات قهرمانانه توفان الاقصی را خلق کرد، حالا به قول جان مرشایمر، سرزندهتر از قبل از میدان جنگ بیرون آمده است. این یعنی مقاومت به هدف خود در این جنگ رسید. این یعنی سیاستگذاری، تصمیمگیری و اقدامات جبهه مقاومت در ۱۶ ماه گذشته به نتیجه مطلوب و هدف اصلی خود رسید. بله! در این جنگ خسارات بزرگ و جبرانناپذیری نیز به جبهه مقاومت وارد شد. شهادت سیدحسن نصرالله، خسارت بزرگ و جبرانناپذیری است. شهادت اسطوره نابغه، یحیی سنوار داغ بزرگی بر دل مقاومت گذاشت اما باید این واقعیت مهم را فهمید که این جنگ، بزرگترین جنگ جبهه مقاومت با رژیم صهیونیستی تاکنون بوده است. حتما در جنگ بزرگ، ممکن است هزینههای بزرگی نیز تحمیل شود. مهم این است که مقاومت در نهایت به هدف خود که نجات حماس و حفاظت از دستاوردهای عملیات ۷ اکتبر بود رسید. مهم این است که در نهایت مقاومت پیروز شد.
بنابراین چشمپوشی از این پیروزی بزرگ و دستاورد ماندگار و لجاجت بر ادعاهایی ثابتنشده درباره تصمیمات و اقدامات جبهه مقاومت و ایران، چه چیزی را ثابت میکند؟
جنگ با همه پیروزیها و شکستهایش، یا همه توفیقات و هزینههایش، فعلا به پایان رسیده است؛ جنگی که اشکها و لبخندهای عجیبی را بر پهنای صورت ملتهای مقاومت نشاند.
اما مهم این است که این جنگ بزرگ با پیروزی مقاومت به اتمام رسید. ادعاهای هیجانی که صرفا از لذت این پیروزی میکاهد و خدای نکرده دل مردم را خالی میکند، به نفع کیست؟ به نفع مقاومت یا نتانیاهو؟
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|