شخصیت سیاسی نصرالله
رضا رحمتی: حمله به ضاحیه جنوبی بیروت در روز 6 مهر 1403 که منجر به شهادت و زخمی شدن صدها نفر از جمله چند زن و کودک شد، خبری شوکهکننده را به خروجی رسانهها مخابره کرد؛ شهادت سیدحسن نصرالله. این چندمین بار بود که اسرائیل رهبر حزبالله لبنان را مورد سوءقصد قرار داده بود. سالهای 2004، 2006 و 2011 نیز نیروهای اسرائیل تلاش کرده بودند سید مقاومت را به شهادت برسانند. شهادت سیدحسن نصرالله وضعیت جدیدی در لبنان و منطقه خاورمیانه و حتی در نزدیکی ایران به وجود آورد که اینک که چند ماه از آن واقعه تلخ و دردناک میگذرد، هنوز هم شوکهکننده است.
بحث درباره ویژگیهای سیدحسن نصرالله را در بخشهایی به صورت سوالی مطرح میکنم و با پاسخ به آنها به برخی استعارهها و کلیشهها که در این چند وقت بعد از شهادت ایشان در فضای رسانهای مطرح شده است، پاسخ میدهم.
1- نقش سیدحسن نصرالله در تشکیلات نظامی و سیاسی حزبالله تا چه اندازه بود؟
آنچه تحت عنوان محور مقاومت از آن یاد میشود، مهمترین نیروی معنوی، سیاسی و لجستیک خود را از دست داده است. در ادبیات تشکیلات نظامی و سیاسی، طبیعی است که حذف یک نیرو یا شخصیت، به فروپاشی سازمان منتهی نمیشود اما این موضوع تا اندازه زیادی بستگی به آن «نیرو» دارد. سیدحسن نصرالله خود عامل موجهه دوام تشکیلات حزبالله بود و جبران فقدان این شخصیت برای تشکیلات حزبالله لبنان و در سطح گستردهتر برای محور مقاومت بسادگی امکانپذیر نیست.
اگرچه تشکیلات حزبالله به دوام خود ادامه میدهد (همانطور که بعد از شهادت سیدعباس موسوی به دوام خودش ادامه داد) اما بحث بر سر جبران شخصیت است.
2- چرا سیدحسن نصرالله شخصیتی چندبعدی داشت؟
سیدحسن نصرالله شخصیتی چندبعدی و تمام ویژگیهای یک رهبر را داشت. شخصیت فردی، سیاسی، معنوی، فکری، ایدئولوژیک و حتی در سطح ملی در لبنان، شخصیتی تعاملی، از جمله ویژگیهای منحصربهفرد ایشان بود. سیدحسن نصرالله علاوه بر این شخصیت کاریزماتیک، نقش هماهنگکننده واقعی را در بین نیروهای مقاومت داشت. نقش و نفوذ و تاثیر استراتژیهای نبرد ایشان برای فرماندهان نظامی موضوعی تمامکننده بود. در بسیاری از مواقع، رهبری ایشان ناهماهنگیهای تشکیلاتی را از بین میبرد. همین موضوع سبب یکدست شدن فضای مقاومت و محور مقاومت شده بود.
3- میزان هماهنگی شهید نصرالله با رهبر انقلاب تا چه اندازه بود؟
سیدحسن نصرالله از نظر روابط استراتژیک، معنوی و فکری با رهبر انقلاب اسلامی در بالاترین سطح هماهنگی بود. رابطه بینظیر سیدحسن با حضرت آیتالله خامنهای، بر هیچکس پوشیده نبود. علاوه بر این اعتقاد به نظریه ولایت فقیه، اعتماد به رهبری محور مقاومت یعنی مقام معظم رهبری، بینش اساسی نسبت به جایگاه ایران در محور مقاومت، تعلق شدید به آرمان آزادی قدس و استنباط و تحلیل عمیق سیاسی ایشان سبب شده بود، در بزنگاههای حیاتی نقش مقاومت و لبنان، کاملا مثبت باشد. در جریان فتنه داعش، قطعا نقش بینش سیاسی و استراتژیک سیدحسن، عامل درک ملت لبنان و نیفتادن لبنان در ورطه فتنهای شبیه سوریه بود.
4- درک سیدحسن نصرالله نسبت به مناسبات ملی، منطقهای و بینالمللی چگونه بود؟
اگرچه سیدحسن رهبر مقاومت مردم لبنان بود اما نسبت به مناسبات ملی لبنان، نبرد بین نیروهای سیاسی، نسبت به معادلات منطقهای، موازنه قدرت بین بازیگران منطقهای، خنثیسازی خوانشهای رادیکال به اصطلاح اسلامی از مبارزه و در نهایت نسبت به مناسبات نظام بینالملل، هندسه قدرت در نظام بینالملل، متغیرهای کلان ساختار نظام بینالملل، نقش آمریکا در بینظمیهای نظام بینالملل، نقش اروپا و... بسیار دقیق میاندیشید؛ همین موضوع سبب شده بود بر اساس تغییرات ملی، منطقهای و نظام بینالمللی رفتار کند و از بسیاری از رهبران منطقهای در همین کشورهای عربی بسیار عمیقتر به معادلات در حال تغییر مینگریست.
5- آیا سیدحسن نصرالله بخشی از نقشه جامع اسرائیل علیه حزبالله بود؟
در طول دههها اسرائیل در تلاش بوده لبنان را به محیطی تبدیل کند که نسبت به خواستههای اسرائیل خنثی باشد. بنابراین سید مقاومت در تلاش بود نقشه جامع اسرائیلیها برای لبنان را همواره خنثی کند. در اثنای حملات بعد از توفان الاقصی، اسرائیلیها همواره برای از بین بردن نفوذ حزبالله به صورت کامل، در حال طراحی یک «نقشه جامع» بودهاند. تلاش اسرائیل این بوده با استفاده از عملیات هوایی، دریایی و زمینی یک بار برای همیشه کار حزبالله لبنان را تمام کرده و این جریان را پاکسازی کند. بر همین اساس صهیونیستها تصور میکردند میتوانند با طرحهای عملیاتی و اطلاعاتی که در دست دارند، با شناسایی رهبری حزبالله در همان گامهای اولیه و روزهای نخست حمله، کار حزبالله و دبیر کل آن را تمام کنند.
5- آیا با وجود شهادت نصرالله، حزبالله پیروز صحنه نبرد بود؟
درباره اینکه کدامیک از اطراف حاضر در این نبرد، پیروز صحنه و میدان جنگ بودند، اقوال متعددی از ناحیه هر یک از کشورهایی که در این جنگ علیه حزبالله و لبنان وارد عمل شده بودند، مطرح بود اما برای اینکه دقیقا مشخص شود چه گروهی پیروز صحنه و میدان جنگ بود، باید به شرایط قبل و بعد از این جنگ درباره برخی شاخصهای برتری رژیم صهیونیستی اشاره کرد.
* از بین رفتن ایده شکستناپذیر بودن ارتش صهیونیستی
یکی از فرضیاتی که قبل از توفان الاقصی مطرح میشد این بود که ایده شکستناپذیر بودن ارتش صهیونیستی تبدیل به مسالهای بنیادین در بین بسیاری از کشورهای عربی بویژه کشورهایی که بارقهای از گرایشات ناسیونالیستی داشتند، شده است. وجود چندین نبرد و جنگ تمامعیار بین کشورهای عربی از جمله مصر با صهیونیستها و شکست در تمام این نبردها سبب شده بود این تصور شکل بگیرد که این ارتش و این رژیم دیگر شکستناپذیر است و به پشتوانه قدرت هوایی، نیروی آمریکایی و توان نظامی، باید پذیرفت این موجود دیگر شکست نمیپذیرد اما بعد از توفان الاقصی، این ایده به کلی از بین رفت و فضایی به وجود آمد که طی آن کمتر کسی از ایده شکستناپذیری رژیم اشغالگر سخن میگفت.
* از بین رفتن اقتدار نیروی هوایی صهیونیستها
فراموش نکنیم که گروهی کوچک که ابعاد کمی از قدرت را در دسترس داشت، در مقابل رژیمی میرفت که ادعا میکرد چهارمین نیروی هوایی برتر دنیا را در دسترس دارد. اگرچه رژیم صهیونیستی تلاش بسیاری کرد با استفاده از حملات هوایی کار را برای حزبالله تمام کند اما موقعیت زمینی نیروهای حزبالله به قدری قدرتمند بود که این امکان را از اسرائیل سلب کرد.
* قدرت نظامی حزبالله
علاوه بر از بین بردن توان و قدرت صهیونیستها این جنگ یک دستاورد خیرهکننده نیز برای حزبالله داشت و آن عبارت بود از اینکه حزبالله هنوز هم یک نیروی منطقهای و حتی بینالمللی قلمداد میشود. حزبالله لبنان با حفظ نیروهای خود و با حفظ قدرت آتش خود، همچنین با حفظ خطوط ارتباطی و حفظ كامل شبكه شبانهروزی المنار و حفظ كامل قدرت شلیك موشكها نشان داد هنوز هم از قدرت معنوی برای تاثیرگذاری بر جهان عرب برخوردار است و اسرائیل بعد از یک سال و اندی استفاده از خشونت فیزیکی تمامعیار، نتوانست از میزان محبوبیت حزبالله در لبنان کم کند.
* مخدوش شدن چهره بزکشده اسرائیل
انفجار پیجرها و متعاقبا ترور کادر رهبری حزبالله برای اسرائیل چیزی جز مخدوش کردن چهره بزکشدهاش که مدام توسط آمریکاییها و رسانههای غربی پمپاژ میشد نداشت. تمام تلاش اسرائیل این بود این چهره از بین نرود اما حزبالله تنگنای امنیتی اسرائیل را به قدری فزونی بخشید که اسرائیل ناچار شد تمام صورتکهایی را که بر چهره زده بود از بین ببرد.