17/آبان/1404
|
01:53
انقلاب اسلامی؛ نقطه آغاز دینداری آینده‌محور و تمدنی

فصل تازه دینداری

محسن بنی‌هاشمی: در دل تاریخ، هر نسلی با لحظه‌ای روبه‌رو می‌شود که نه‌تنها گذشته را بازتاب می‌دهد، بلکه آینده را نیز بازتعریف می‌کند. ما وارثان قرن پانزدهم شمسی، در موقعیتی ایستاده‌ایم که پرسش‌های بنیادین‌مان فراتر از مرزهای سیاسی یا اقتصادی می‌رود و به عمق هویت انسانی نفوذ می‌کند. تاریخ بیش از آنکه خطی مستقیم از گذشته به حال باشد، مجموعه‌ای از پرسش‌های وجودی است که هر دوره را معنا می‌بخشد. 
نسل مشروطه با استبداد روبه‌رو بود و از آزادی می‌پرسید؛ نسل دهه ۵۰ شمسی، امکان تشکیل حکومتی مبتنی بر دین را کاوش می‌کرد اما نسل ما، در جهانی که با سرعت خیره‌کننده فناوری، بحران‌های معنوی و شتاب بی‌وقفه زندگی روزمره دست‌وپنجه نرم می‌کند، با پرسشی عمیق‌تر و وجودی‌تر مواجه است: چگونه می‌توان دیندار ماند و همزمان آینده‌ای نو ساخت؟ این پرسش، نه شعاری اخلاقی است و نه صرفاً یک چالش فردی، بلکه هویتی تاریخی و تمدنی است که نسل جوان امروز را میان ۳ جاذبه نوستالژی سنت‌های کهن، رفاه وسوسه‌انگیز مدرنیته و عطش سرکش معنویت سرگردان می‌کند. با این حال، هیچ‌کدام از این جاذبه‌ها به تنهایی نمی‌تواند «خانه وجود» او را بسازد؛ جایی امن و پایدار برای روحی که در توفان‌های مدرن گم شده است.
واقعیت تلخ این است که دینداری سنتی، آنگونه که در گذشته تجربه می‌شد، دیگر کافی نیست. دینداری‌ای که تنها به عبادات فردی، توصیه‌های اخلاقی کلیشه‌ای یا خاطره‌گویی از دهه ۶۰ شمسی محدود شود، توان نفوذ به ذهن و روح نسل امروز را از دست داده است. این دینداری، مانند نگینی کهنه در ویترینی خاک‌گرفته، جذابیت خود را برای جوانی از دست می‌دهد که با شبکه‌های اجتماعی، هوش مصنوعی و... دست‌ به ‌گریبان است. از سوی دیگر، نسخه وارداتی «روشنفکری دینی» نیز که دین را به تجربه‌ای شخصی و خصوصی تقلیل داد، روح پویای انقلاب اسلامی را تبخیر و انسان مدرن را بی‌پناه‌تر از پیش رها کرد. این رویکرد، دین را به یک سلیقه فردی تبدیل کرد؛ چیزی شبیه یک اپلیکیشن اختیاری در گوشی هوشمند که هر زمان دلخواه می‌توان آن را خاموش یا روشن کرد. آنچه نسل ما به آن نیاز دارد، «دینداری آینده‌ساز» است؛ دینداری‌ای پویا و خلاق که نه‌تنها در جهان فردا حضور یابد، بلکه تاریخ را بازنویسی کند و تمدنی نو بر پایه توحید بنا نهد. این دینداری، پلی است میان گذشته و آینده که انسان را از حاشیه به مرکز تاریخ بازمی‌گرداند.
* انقلاب اسلامی؛ نه بازگشت به گذشته، نه نسخه‌برداری از غرب
برای درک این ضرورت، باید به ریشه‌های انقلاب اسلامی بازگردیم. انقلاب اسلامی بیش از آنکه یک تغییر حکومتی ساده باشد، یک تحول پارادایمی عمیق بود. گویی دری به افق‌های ناشناخته گشوده شد. امام خمینی(ره) با بینش الهی‌اش، پنجره‌ای به آینده‌ای نو گشود؛ آینده‌ای که نه تکرار سنت‌های منجمد گذشته بود – با تمام زیبایی‌هایش – و نه تقلیدی کورکورانه از مدرنیته غربی، با تمام پیشرفت‌های مادی‌اش اما متأسفانه، بخش عمده‌ای از جامعه و نخبگان ما هنوز عمق این «پنجره» را درنیافته‌اند و در دام ۲ سوءتفاهم خطرناک افتاده‌اند. از یک سو، سنت‌زدگان تلاش می‌کنند ما را به گذشته بازگردانند و دین را در چارچوب مناسک فردی و احکام عبادی محدود کنند؛ دینداری‌ای که مانند موزه‌ای از خاطرات، از جریان زندگی واقعی جدا افتاده است. از سوی دیگر، روشنفکران دینی می‌کوشند دین را به تجربه‌ای بی‌خطر و شخصی کاهش دهند تا با سبک زندگی مدرن – پر از مصرف و فردگرایی – تصادم نکند. هر ۲ رویکرد، آینده را خفه می‌کنند و انقلاب را به یک رویداد بی‌معنا تقلیل می‌دهند. انقلاب اسلامی نه «آرکائیسم مذهبی» است – بازگشت به گذشته‌ای ایده‌آل‌سازی‌شده – و نه «رفرم سکولار»، بلکه طلوع یک جهان تازه است؛ جهانی «بین ۲ جهان». به تعبیر استاد اصغر طاهرزاده، جایی که نه سنت مطلق است و نه مدرنیته، بلکه افقی نو برای ظهور انسان توحیدی گشوده می‌شود.
* مسأله اصلی نسل ما؛ بی‌خانمانی وجودی
مسأله اصلی نسل ما فراتر از مسائل روزمره، «بی‌خانمانی وجودی» است. جوان امروز در ازدحام بی‌پایان اطلاعات، سرگرمی‌های دیجیتال، سرعت زندگی شهری و فرهنگ مصرف‌گرا گم شده است. او ظاهراً همه امکانات مدرن را در دسترس دارد – از گوشی‌های هوشمند تا شبکه‌های جهانی – اما جایی برای «قرار گرفتن» ندارد؛ جایی که روحش آرام گیرد و معنایش را بیابد. آنچه روشنفکران دینی در ۳ دهه اخیر تبلیغ کردند، در ظاهر مهربان و جذاب بود؛ اسلامی شخصی، ذوقی و بریده از تاریخ که دین را به یک تجربه خصوصی و بی‌قدرت تبدیل کرد. به زبان صریح اما دقیق، این روشنفکری، دین را «بی‌خطر» کرد و دینی که خطری برای نظم‌های باطل و ظالمانه نداشته باشد، دیگر دین نیست، بلکه سایه‌ای کمرنگ از آن است. در مقابل، برخی سنت‌گرایان، از ترس جهان جدید، دین را پشت دیوارهای مناسک پنهان کردند تا مبادا دگرگون شود. نتیجه این دوگانگی، دینداری‌ای شد که برای نسل امروز یا «سطحی و قابل حذف» به نظر می‌رسد – مانند یک عادت موقت – یا «سخت و ناکارآمد»، دور از ریتم زندگی واقعی. نسل ما میان ۲ بیراهه رها شد؛ سنت بی‌زمان که گذشته را ایده‌آل می‌کند، بدون توجه به حال و مدرنیته بی‌معنا که حال را پر می‌کند بدون نگاهی به ابدیت.
* نیاز به زبانی نو برای دینداری در عصر جدید
در این میان، اندیشه استاد اصغر طاهرزاده اهمیت ویژه‌ای می‌یابد، زیرا او از معدود متفکرانی است که نه شیفته غرب است و نه اسیر سنت‌های کهنه. طاهرزاده کوشش می‌کند زبانی نو برای دینداری در عصر جدید بسازد؛ زبانی که به فلسفه اسلامی تکیه دارد اما از گفت‌وگو با اندیشه‌های معاصر نمی‌هراسد. او انقلاب اسلامی را نه صرفاً یک رویداد سیاسی، بلکه «واقعه‌ای تاریخی - متافیزیکی» می‌بیند؛ لحظه‌ای که توحید را از محراب به میدان تاریخ آورد. مهم‌تر از همه، دینداری را در نسبت با آینده تعریف می‌کند، نه گذشته. اصغرزاده با صراحت می‌گوید: «دینداری‌ای که در آینده نتواند حضور یابد، دینداری نیست؛ نوستالژی است». این تمایز، او را از ۳ جریان اصلی جدا می‌کند: سنت‌زدگی که گذشته را تقدیس می‌کند، روشنفکری دینی که حال را مصلحانه مدیریت می‌کند و تکنوکرات‌های غرب‌زده که آینده را به پیشرفت مادی تقلیل می‌دهند.
* ۳ بن‌بست دینداری امروز
دینداری امروز در ۳ بن‌بست گرفتار آمده است که هر کدام آینده را مسدود می‌کند.
نخست- دینداری سنت‌زده: این رویکرد، دین را در جهان پیشامدرن نگه داشته و از فهم جهان جدید عاجز است. آفات این رویکرد آشکار است: اول فردی و مناسکی شدن دین است که عبادت را به مناسک تکراری تبدیل می‌کند، دوم غفلت از مسؤولیت‌های تاریخی و اجتماعی است که انسان را از صحنه تاریخ دور می‌کند و سوم ترس از نو شدن است که سنت را به موزه‌داری خاطره‌ها بدل می‌کند. سنت‌گرایی وقتی به حفظ گذشته بسنده کند، پاسدار حقیقت نیست، بلکه نگهبان سایه‌ای از آن است. 
دوم- روشنفکری دینی: این جریان، برای سازگاری دین با مدرنیته، آن را خلع سلاح کرد. جهاد را خشونت خواند و از آن گریخت، ولایت را به سلیقه‌ای تاریخی تقلیل داد، وحی را به تجربه شخصی فروکاست و شریعت را به توصیه‌های اخلاقی نرم تبدیل کرد. نتیجه، دینی بی‌خاصیت شد که با زندگی مصرفی شهری همخوانی دارد اما روح را سیراب نمی‌کند. 
سوم- دینداری تکنوکرات یا اسلام توسعه‌زده: پس از جنگ تحمیلی 8 ساله، برخی مدیران شیفته مدل توسعه غربی شدند و انقلاب را به حاشیه راندند، پیشرفت را به اقتصاد و تکنولوژی محدود کردند، دین را به ویترین فرهنگی دولت بدل کردند و آرمان تمدن اسلامی را با شعارهای «ایران نرمال» جایگزین کردند. این رویکرد، اگر از غرب‌زدگی عبور نکند، آینده را به بن‌بست می‌کشاند.
* دینداری آینده‌ساز؛ راه عبور از بن‌بست اکنون
در برابر این بن‌بست‌ها استاد طاهرزاده «دینداری آینده‌ساز» را پیشنهاد می‌کند؛ دینداری‌ای آگاهانه، اجتماعی، توحیدی و آزادی‌بخش که آینده را می‌سازد. ویژگی‌های آن، از این دست است: 1- خودآگاهی تاریخی که انسان را از گمراهی نجات می‌دهد 2-دینداری اجتماعی – تمدنی که ایمان را به کنش جمعی پیوند می‌زند 3- ایمان با آزادی درونی، نه تقلیدی کور 4- توحید عمیق در مواجهه با جهان مدرن که تکنیک را به خدمت معنویت درمی‌آورد و زبانی نو برای بیان ایمان، از طریق هنر، رسانه و حکمت که پیام الهی را به دل‌های جوان می‌رساند.
جهان امروز، با همه پیشرفت‌های خیره‌کننده‌اش، درگیر یک «فروپاشی پنهان» است؛ نه سیاسی یا اقتصادی، بلکه فروپاشی معنا. غرب که همه‌چیز را فتح کرده، پاسخی به سؤال بنیادین «برای چه باید زنده بود؟» ندارد. این، مرگ تمدن غرب است؛ مرگ امید، مرگ معنا و مرگ آینده. میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، پس از مشاهده انقلاب ایران، با شگفتی گفت: «اینجا معنویتی سیاسی متولد شد که قرن‌ها کسی انتظارش را نداشت». انقلاب اسلامی با روح توحیدی‌اش، «راه عبور» را نشان داد؛ نه بازگشت به گذشته، بلکه ورود به عصر جدیدی از بشر؛ جایی که تکنیک برده نمی‌شود، بلکه رها می‌شود. آینده، متعلق به تمدنی است که ۳ حقیقت را با هم جمع کند: «معنویت» که بدون آن انسان بی‌خدا آینده‌ای نمی‌سازد، «آزادی» که ایمان تحمیلی ایمان نیست و «عدالت اجتماعی» که روح هر تمدن الهی است. انقلاب اسلامی تنها طرح‌واره‌ای است که این ۳ را همزمان پیش می‌برد و انسان را به اوج می‌رساند.
انقلاب اسلامی آغاز عصر تازه دینداری بشر است. آنچه در مدینه‌النبی آغاز شد و در عاشورا به اوج رسید، در عصر امام خمینی(ره) دوباره تاریخ‌ساز شد. به تعبیر طاهرزاده «اگر انقلاب اسلامی فهم نشود، هیچ موضوعی برای تفکر در این زمانه باقی نمی‌ماند». چرا؟ زیرا انقلاب، ایمان را از تجربه فردی و عرفانی به حضور اجتماعی و تمدنی کشاند، دین را از محراب به جامعه آورد و انسان را از مصرف‌کننده منفعل جهان مدرن به فاعل فعال تاریخ تبدیل کرد. انقلاب دین را از حافظه به زندگی و سیاست آورد، عبادت را از امر فردی به مسؤولیت اجتماعی پیوند زد و انسان را از تماشاچی به سازنده تاریخ بدل کرد، چرا که دینداری‌ای که تاریخ نسازد، محکوم به دفن در تاریخ است.
* رسالت نسل ما چیست؟
رسالت نسل ما گذار از دینداری مصرفی به دینداری سازنده است. هر نسلی وظیفه‌ای تاریخی دارد و نسل امروز، نسل «انتخاب» است. این نسل یا در نیهیلیسم جهانی – پوچی بی‌معنا – حل می‌شود، یا به پیشگام تمدن توحیدی تبدیل می‌شود. این ‌بار، ایمان باید با انتخاب آگاهانه همراه باشد، نه تقلید عادت‌گونه از والدین و نه معنویت احساسی بی‌ریشه که با نخستین بحران خاموش می‌شود. برای فهم بلوغ دینداری، می‌توان آن را در ۵ سطح تصور کرد: سطح اول، تقلیدی که با نخستین شبهه فرومی‌ریزد؛ سطح دوم، احساسی - مناسبتی که زود جوشیده و زود خاموش می‌شود؛ سطح سوم، اخلاق فردی که خوب است اما ناکافی برای جهان پیچیده امروز؛ سطح چهارم، اجتماعی - تمدنی که انسان را به ورود در تاریخ و ساخت جامعه می‌کشاند و سطح پنجم، حضوری - توحیدی که آینده‌سازی را با قرب الهی در تاروپود زندگی پیوند می‌زند. رسالت ما، صعود به سطوح چهارم و پنجم است؛ جایی که ایمان نه‌تنها حفظ می‌شود، بلکه جهان را دگرگون می‌کند.
برای جوان امروز، نسخه عملی نه کلیشه‌های تکراری، بلکه راهکارهایی کاربردی و متناسب با واقعیت‌های روزمره است. نخست باید خودآگاهی تاریخی پیدا کند؛ بداند کجای تاریخ ایستاده‌ – میان انقلاب و چالش‌های مدرن – تا قطب‌نمایی برای تصمیم‌هایش داشته باشد. دوم، ایمان را از نو و از درون انتخاب کند؛ بپرسد «می‌خواهم کدام انسان باشم؟» ایمان ریشه‌دار، انتخاب‌شده است، نه تحمیل‌شده. سوم، تقوا را به عنوان حضور ببیند، نه ترس؛ تقوا پناهگاه نور است، دیواری برای محدودیت؛ یعنی «با خدا بودن» در هر تصمیم روزمره، از انتخاب شغل تا روابط اجتماعی. چهارم، فقط دانا نشود، فهمنده شود؛ اطلاعات انبوه بدون فهم، مانند کتابخانه‌ای بدون خواننده است. فهم، ربط معرفت به زندگی واقعی است. پنجم، در جامعه باشد، نه در انزوای معنویت خصوصی، دینداری آینده، جمع مسجد و کنش اجتماعی است. ایمان پشت درهای بسته، پژمرده می‌شود و از جهان جدا می‌افتد. ششم، زبان زیبایی ایمان را بیاموزد؛ با هنر، رسانه، ادبیات، فیلم و زیبایی سخن بگوید. ایمان اگر زبانی جذاب نیابد، در هیاهوی مدرن شنیده نمی‌شود.
* فرجام سخن
در جمع‌بندی، انقلاب اسلامی پایان یک دوره نیست، آغاز عصر جدید بشر است؛ عصری که انسان از بردگی تکنیک رها می‌شود و دوباره «خانه وجود» خود را می‌یابد. اگر نسل امروز دریابد که «دینداری آینده‌ساز» تنها راه عبور از پوچی مدرنیته و نوستالژی سنت است، معنای سخن استاد طاهرزاده روشن می‌شود که می‌گوید هرکس با انقلاب اسلامی نسبت پیدا کند، در خانه وجود خویش سکنی می‌گزیند. رسالت ما این است که جهانی بسازیم که در آن، خدا نه فقط در محراب، بلکه در جامعه، فرهنگ، سیاست و آینده بشر حضور یابد. آینده در انتظار انسان توحیدی است و اگر ما نایستیم، چه نسلی خواهد ایستاد؟ این نه یک دعوت، بلکه یک ضرورت است.

ارسال نظر
پربیننده