19/آبان/1404
|
01:55
پارادوکس هیولا؛ درآمدی بر ماهیت دوگانه یک نماد

مــــعمــای لبوبـــو

ماشاءالله ذراتی: بی‌گمان در سپهر فرهنگی معاصر، کمتر پدیده‌ای را می‌توان یافت که به اندازه «لبوبو» نمادین و پارادوکسیکال باشد؛ هیولایی که به زعم طرفدارانش در نگاه نخست، زشت می‌نماید اما در پس این زشتی، چهره‌ای بامزه و دلنشین نهفته است؛ موجودی که ترس را به جان می‌نشاند، ولی در همان لحظه، مهر را برمی‌انگیزد. این موجود دوگانه اما صرفاً یک کاراکتر کودکانه یا کالایی مصرفی نیست، بلکه آیینه‌ای تمام‌نما از تحولات ژرف فرهنگی و اقتصادی عصر ما است. لبوبو، همچون تندیسی مدرن، در مرز میان اسطوره و کالا، هویت و بی‌هویتی و بومی‌گرایی و جهان ‌وطنی ایستاده است و روایت‌های متضاد را در خود جای داده است. 
1- پارادوکس هیولا؛ درآمدی بر ماهیت دوگانه لبوبو
لبوبو در ذات خود، تناقضی حل‌ناشدنی را نمایندگی می‌کند. در جامعه طرفدارانش، این موجود که ظاهری شبه‌هیولایی دارد، نه‌تنها ترس ایجاد نمی‌کند که به نمادی از هم‌زبانی و ارتباط عاطفی تبدیل شده است. این پارادوکس ریشه در زیبایی‌شناسی معاصر دارد؛ زیبایی‌شناسی‌ای که در آن، «زشتی شیرین» به کالایی فراگیر بدل می‌شود. 
لبوبو با آن چشم‌های درشت و بی‌دفاع و بدن بی‌قواره‌اش، هم‌زمان که حس غریب بودن را برمی‌انگیزد، حس نوستالژی و کودکی ازدست‌رفته را نیز بیدار می‌کند. این دوگانگی کلید فهم موفقیت آن است. او محصول فرهنگی است که در آن مرزهای میان جذاب و منفرد، آشنا و غریب، درهم شکسته است. این ویژگی او را به بوم نقاشی سفیدی بدل می‌کند که هر کودکی و هر بزرگسالی می‌تواند آرزوها و ترس‌های خود را بر آن فرافکنی کند.
2- از اسطوره‌های پایدار تا کاراکترهای بی‌ریشه؛ گذار از روایت به مصرف
برای درک جایگاه لبوبو، باید گذار از الگوی روایت‌پردازی نسل‌های پیشین به الگوی مصرف فرهنگی نسل حاضر را فهمید. کودک و نوجوان نسل دهه 60، با قهرمانانی خاطره‌ساخت که در بستر روایت‌های عمیق و چندلایه جای می‌گرفتند. شخصیت‌هایی چون مجید در «قصه‌های مجید» یا «سندباد»، «سوباسا» و «آن شرلی» در نسخه‌های غیربومی، تنها یک تصویر نبودند، بلکه تجسم دنیایی کامل از ارزش‌ها، آرمان‌ها و ماجراها بودند. آنها در طول زمان، با زندگی مخاطب عجین می‌شدند و به بخشی از هویت او تبدیل می‌شدند؛ ماندگار شدن‌شان فرآیندی تدریجی و ارگانیک بود.
اما عصر حاضر، عصر شتاب و گذرا بودن است که در اینجا قصد آسیب‌شناسی و نقد فلسفی آن را نداریم. نسل امروز، در اقیانوس بیکران محتوای دیجیتال و کاراکترهای رنگارنگ غوطه‌ور است؛ کاراکترهایی مانند «دختر کفشدوزکی»، «پسر گربه‌ای» یا «لبوبو»، نه از دل روایت‌های عمیق که از کوره تبلیغات فراگیر و شبکه‌های اجتماعی متولد می‌شوند. عمر برخی از این کاراکترها به زحمت به 6 ماه می‌رسد. آنها نه بر پایه داستان که بر مبنای «قابلیت مصرف شدن» و «قابلیت اشتراک‌گذاری» ساخته می‌شوند. اینجا، مساله فقط سرعت تولید نیست، بلکه تغییر در خود «سوژه» فرهنگی است؛ سوژه‌ای که دیگر نیازی به ریشه در خاک فرهنگ بومی ندارد و می‌تواند در فضای مجازی، بی‌سرزمین و جهانی 
شود.
3- گنجینه فراموش شده؛ قصص قرآنی و اسطوره‌های کهن به مثابه آلترناتیو
در برابر این هجوم کاراکترهای بی‌ریشه، چه گنجینه‌ای غنی‌تر از دنیای پررمزوراز قصص قرآنی و شخصیت‌های ماندگار آن؟ تصور کنید قدرت روایی داستان حضرت یوسف(ع) که قرآن آن را «احسن القصص» می‌خواند، در قالب یک پویانمایی مدرن و با جلوه‌های بصری خیره‌کننده روایت شود؛ داستانی که در آن عشق، حسادت، وفاداری، آزمون‌های سخت الهی و در نهایت، پیروزی نور بر ظلمت درهم می‌آمیزد. یا شجاعت و حکمت حضرت سلیمان(ع) و سپاهش از جن و انس و پرندگان. شخصیت حضرت موسی(ع) در مقام رهبری که در برابر فرعون طغیان می‌کند، می‌تواند نماد مبارزه با استکبار جهانی باشد.
این قصص، تنها داستان‌های تاریخی نیستند، بلکه کهن‌الگوهایی جهانی و فطری هستند که می‌توانند با زبان هنر معاصر بازآفرینی شوند. حضرت مریم(س) می‌تواند نماد پاکدامنی و استقامت در برابر مشکلات شود. داستان اصحاب کهف می‌تواند به یک اثر علمی - تخیلی جذاب درباره گذر از زمان تبدیل شود. این شخصیت‌ها، برخلاف کاراکترهای وارداتی، از عمق تاریخ و ایمان یک تمدن می‌جوشند و می‌توانند برای مخاطب امروز، هم جذاب و هم معنابخش باشند. این بازآفرینی نه تحریف که احیای این روایت‌ها در قالبی جدید است؛ همان‌گونه که داوود(ع) آهن را در دستان مبارکش نرم می‌کرد، هنرمند معاصر نیز باید این قصص را در کوره خلاقیت خود نرم و به زیور روز آراسته کند.
4- اقتصاد فرهنگ در عصر لبوبو؛ نفت در قالب اسباب‌بازی
اگر این تحول را صرفاً پدیده‌ای فرهنگی بدانیم، سخت در اشتباهیم. بعد اقتصادی پدیده‌ای مانند لبوبو، آن را به مساله‌ای راهبردی تبدیل می‌کند. آمارها گویای این واقعیت شگفت‌انگیزند: بنا بر برخی آمارها، لبوبو در ایران حدود ۷۲۰ میلیارد تومان فروش داشته و در سطح جهانی، درآمدی حدود ۲ میلیـــــارد دلار را به خود اختصاص داده است. برای درک این رقم کافی است تصور کنیم این درآمد، معادل ارزش تقریبی ۳۲ میلیون بشکه نفت خام با قیمت ۶۰ دلار است.
این ارقام نشان از یک تحول بنیادین دارد: در اقتصاد دانش‌بنیان امروز، «کالای فرهنگی» می‌تواند به اندازه یک «منبع طبیعی» ارزش‌آفرینی کند، با این تفاوت اساسی که این منابع تمام‌ناشدنی هستند و آلودگی زیست‌محیطی ندارند. موفقیت لبوبو، زنگ بیداری برای تمام کشورهایی است که هنوز فرهنگ را هزینه می‌دانند، نه سرمایه. این پدیده ثابت می‌کند بازار محصولات فرهنگی، بازاری است با ابعاد راهبردی که غفلت از آن، نه‌تنها به معنای از دست دادن فرصت‌های اقتصادی کلان است، بلکه به معنای واگذاری عرصه هویت‌سازی به دیگران است.
5- تحمیل رسانه‌ای یا پذیرش ارگانیک؟ معمای نفوذ لبوبو
پرسش کلیدی این است: چرا لبوبو تا این حد نفوذ می‌کند؟ آیا این محبوبیت، حاصل یک فرآیند طبیعی و ارگانیک است که از دل علایق خودجوش مردم می‌جوشد، یا محصول یک «تحمیل رسانه‌ای» برنامه‌ریزی شده است؟ شواهد موجود، بیشتر گزینه دوم را تأیید می‌کنند. محبوبیت لبوبو برخلاف اسطوره‌های سنتی، نه از بستر داستان‌سرایی که از آتش‌بیار معرکه تبلیغات و بازاریابی ویروسی سر برآورد. این کاراکتر پیش از آنکه در دل فرهنگ بنشیند، در ویترین بازار درخشید.
الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی، تأثیرگذاران دیجیتال و کمپین‌های تبلیغاتی گسترده، تقاضایی مصنوعی برای این محصول ساختند. در این مدل «عرضه»، «تقاضا» را می‌سازد. این پدیده، نمونه‌ای بارز از «قدرت نرم نوین» است؛ قدرتی که نه با ابزارهای سیاسی سنتی، که با ابزارهای بازار و جذابیت‌های کالایی اعمال می‌شود. لبوبو، سرباز پیشقراول این نوع قدرت نرم است.
6- لبوبو به مثابه قدرت نرم چین؛ دیپلماسی فرهنگی از مسیر بازار
در نگاه کلان، موفقیت لبوبو را باید در چارچوب افول قدرت نرم آمریکا و خیزش قدرت نرم جمهوری خلق چین تحلیل کرد اما این قدرت نرم، با الگوی سنتی و دولتی آن تفاوت دارد. اینجا ما با «قدرت نرم بخش خصوصی» روبه‌رو هستیم. یک شرکت خلاق چینی، با درک عمیق از روان‌شناسی بازار جهانی، محصولی خلق کرده که مرزها را درنوردیده است. این موفقیت، نشان می‌دهد در عصر حاضر، دیپلماسی فرهنگی لزوماً توسط دولت‌ها انجام نمی‌شود؛ گاه شرکت‌های چندملیتی با تولید کالاهایی که به قلب و ذهن میلیون‌ها انسان راه می‌یابند، مؤثرتر از دیپلمات‌های رسمی عمل می‌کنند.
این مدل برای کشوری مانند ایران که از غنای فرهنگی و تاریخی بیکرانی برخوردار است، هم زنگ خطر است و هم چراغ راه. زنگ خطر از این جهت که نشان می‌دهد اگر ما روایتگر فرهنگ خود نباشیم، دیگران این فضای خالی را با محصولات خود پر خواهند کرد. چراغ راه از این جهت که ثابت می‌کند با پیوند زدن خلاقیت هنری با هوش بازاری‌مان، می‌توانیم در عرصه جهانی حرفی برای گفتن داشته باشیم.
7- دارا و سارا در برابر لبوبو؛ نبرد روایت‌ها
در مقابل این هجوم کاراکترهای بی‌ریشه، واکنش‌هایی نیز شکل گرفته است. حرکت نمادین در شهرها، با نصب تصاویر اسطوره‌های ملی چون رئیسعلی دلواری، آریوبرزن سردار دلیر هخامنشی، رستم، سورنا، میرزا کوچک‌خان، آرش کمانگیر و شاپور اول، اقدامی درخور تأمل است. این حرکت تلاشی است برای بازگرداندن روایت ملی به عرصه عمومی. در زمانی که «بی‌تاریخ‌ها» می‌کوشند فضای ذهنی نسل جدید را مستعمره خود کنند، نمایش این چهره‌ها، فریاد اعتراضی است علیه فراموشی.
این نگرانی در سطوح بالای حکمرانی نیز بازتاب یافته است. اشاره رهبر انقلاب در دیدار فرهنگیان در سال ۱۴۰۱، مبنی بر اینکه چند درصد دانش‌آموزان کاظمی‌آشتیانی را با آن همه خدمات می‌شناسند؟ چند درصد رونالدو را می‌شناسند؟ و چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ گویای همین دغدغه عمیق است. این پرسش در واقع اشاره به یک «خلأ روایت‌پردازی» دارد. اگر ما نتوانیم قهرمانان و اسطوره‌های خود را به زبان و فرمی جذاب برای نسل جدید روایت کنیم، دیگران این خلأ را با قهرمانان ساختگی خود پر خواهند کرد.
8- اگر روایت نکنیم، برای ما روایت می‌کنند
پدیده «لبوبو» را باید فراتر از یک مد زودگذر دید. این به اصطلاح هیولای بامزه، در واقع پیام‌آور جهانی است که در آن مرزهای فرهنگ و اقتصاد بیش از پیش در هم تنیده شده‌اند. او به ما می‌گوید قدرت نرم امروز نه لزوماً از مجرای کتاب و سخنرانی که از دالان بازار و از طریق محصولات فرهنگی جذاب اعمال می‌شود.
ایران با آن گنجینه عظیم تاریخی و اسطوره‌ای و با آن پیشینه درخشان در هنر و ادبیات، محکوم به حضور در این عرصه است اما این حضور نباید به تقلیدی سطحی از مدل‌های خارجی محدود شود. چالش اصلی «بومی‌سازی فرم» و نه «محتوای بومی» است. ما باید بیاموزیم که چگونه روایت‌های کهن خود از قصص قرآنی و روایات آسمانی تا اساطیر ملی و قهرمانان معاصر را در قالب‌های مدرن، جذاب و قابل رقابت در بازار جهانی ارائه دهیم.
در پایان باید به خاطر سپرد که در جنگ روایت‌ها، تنها یک قانون حاکم است: اگر خود روایت نکنیم، دیگران برای ما روایت خواهند کرد. اگر امروز دست به کار نشویم، فردا بسیار دیر است؛ فردایی که در آن هیولاهای بی‌ریشه، نه در نقشه کهن دیوها که در دل و ذهن فرزندان ما جا خوش کرده‌اند و تاریخ جدیدی روایت می‌کند.

ارسال نظر
پربیننده