|
یادداشتی درباره «عاشقانهسرایی» با نگاهی به مجموعهشعر «پریستارهها» اثر قادر طهماسبی (فرید)
یگانهشدن در شعر
وارش گیلانی : 1- عاشقانهسرایی پس از یک دوره عرفانگرایی در جامعه ادبی دهههای اخیر ما، 2 دوره تقریبا متصل به هم بود که بار دیگر پس از پایانیافتن جنگ تحمیلی رخ نمود. میگویم «بار دیگر»، زیرا این «بارها» خود بارها در مقاطع مختلف تاریخی تکرار شده است؛ همانگونه که «شعرهای اجتماعی» یا «غزل اجتماعی» چنین دورههایی را در شعر معاصر طی کردهاند. حال علت این امر چه بود و چه نبود، بماند. بماند، چون همه ما کم و بیش خود علت و علل این امر را بهتر میدانیم. بالطبع منظورم از بیان این گرایشها، رد یا بیهوده شمردنشان نیست، بلکه اشاره به آنها، یادآوری واقعیت و نیز سببهایی است که کاستیها را در سیر جریانشان به وجود آوردهاند؛ کاستیهایی که ممکن است گریبان هر پدیده و امری را پس از مدتی بگیرد. و آنچه گریبان عاشقانهسرایی را گرفت، افراط در هرچه زمینیتر کردن آن بود. فروغ در اشعار نو عاشقانهاش و حسین منزوی و محمدعلی بهمنی در غزلهایشان، آنطور زمینی نسرودند که پاکی زلالی و تقدس عشق را از بالا به پایین بکشند؛ کاری که تعداد کثیری از جوانترهای 3-2 دهه اخیر کردهاند! علاوه بر این بسیاری از عاشقانهسرایان مرد که عاشقانههای زمینیشان زنانه بود و بالطبع سخیف و آبکی. در این میان، جای اشعار عاشقانه زمینی اصیل خالی نبود اما رواج کمتری داشت؛ همان اشعاری که وقار مردانهاش در فصاحت کلامش آشکار باشد یا زلالی و مهر و عفت زنانهاش حتی عاشقانههای عریان فروغوارش نیز حرمت شعر و مقام شاعر را نشکند؛ عاشقانههایی که از حماسه عشق خالی نباشد و چه بسا همچون غزلهای لسانالغیب از اندیشه و فرااندیشه سرشار! ارسال به دوستان
یادداشتی درباره مستند تحسینشده «ادوارد» ساخته محمدباقر شاهین
داستان آرزوهای ذبحشده
محمدمهدی شیخصراف: موفقیت کارگردان «ادوارد» در پوشاندن نقاط ضعفی است که میتوانست مستند را به یک اثر بدون کشش تبدیل کند اما حالا نقطه قوت او است. مستندساز با یک مرد بازگشته از توفان سهمگین زندگی مواجه است کسی که فقط و فقط زندگی فعلیاش در کلن آلمان جلوی چشم ما است و خاطراتی که تصاویر آن فقط در ذهن او موجود است. نبود حتی یک فریم تصویر آرشیوی از زندگی پرفراز و نشیب سوژه، کار را برای کارگردان بسیار دشوار میکند. در ایران از نوجوانی تا رفتن به جبهه، در عراق از زمان اسارت تا اردوگاه اشرف و ابوغریب و حتی دوران پس از آزادی هیچ قرینهای در دسترس نیست، حتی از چهره مادر ادوارد که سالها چشم به راه فرزندش بوده است. کار وقتی دشوارتر میشود که کارگردان قصد کرده یک مستند پرتره بسازد، نه مثلا یک مستند درباره اسرار درون پادگان مخوف اشرف از زبان یک شاهد عینی. او برای این کار پیش از همه دیوار بین سوژه و کارگردان را شکسته است. در مستند این را میبینیم که حرف زدن با دوربین برای ادوارد دشوار است. عصبی و برآشفته میشود، از صندلی برمیخیزد، پیراهنش را در میآورد، سیگاری روشن میکند و لحظه طلایی شکل میگیرد. ادوارد از دیوار نامرئی لنز دوربین عبور میکند. با زیرپیراهن رکابی شاهین را خطاب قرار میدهد و از این به بعد براحتی با او صحبت میکند. حتی جایی در گفتوگو با همسرش، کارگردان را دست میاندازد و البته هوشمندی کارگردان در این مواقع همان ادامه ضبط تصویر است، گاهی بدون اینکه اصلاح کادر کند. مستند با یک تلخی انباشته مواجه است. رخدادهایی که هر یک به تنهایی میتواند زندگی یک نفر را تا پایان تحت تاثیر قرار دهد برای ادوارد افتاده است. تجربه جنگ و جراحت در میدان نبرد، اسارت و زندگی در اردوگاه اسرا با سختترین شرایط، پیوستن به یکی از عجیبترین تشکیلات نظامی دنیا با ساختاری آهنین و غیرقابل خروج، تجربه زندان ابوغریب و استخبارات صدام، از دست دادن دختری که عاشق او بود و سالها برای بازگشتش به انتظار نشست. همه اینها موجب میشود ادوارد پس از گذشت سالها هنوز دچار کابوسهایی باشد که بیشتر آنها به خاطراتی بازمیگردد که از مجاهدین خلق دارد. مستندساز اما در ورود به این خاطرات زیادهروی نمیکند و حد نگه میدارد تا غلظت آن مخاطب را آزار ندهد، بلکه به نمایش اثر درونی و نتیجه آن بر سوژهاش بپردازد و این یکی از سختترین کارهاست. در مقابل این تلخی انباشته، زندگی در جریان است. ادوارد گروه مستندساز را به طور کامل در خانه و خانوادهاش پذیرفته است. او روزها غذا میپزد، شبها کف کافه را تی میکشد، تمرین آواز میکند و خانوادهاش در تدارک جشن تولد هستند. صحنه بازی کردن او با فرزندانش در خیابان پوشیده از برگهای پاییزی پلان پیچیدهای نیست اما بسیار شیرین است. با تمام این اوصاف فیلم قدری طولانیتر از حد انتظار شده و این یکی از نقاط ضعف اثر است. داستان ادوارد داستان آرزوهاست. داستان بلایی است که جنگ، اسارت، بیوطن شدن بر سر یک مرد میآورد. داستان آرزوهای ذبح شده است. کلیدیترین نقطه فیلم جایی است که او میگوید تنها دلش میخواست ازدواج کند و فرزند دختری داشته باشد. چطور یک مرد به جایی میرسد که سادهترین رخدادهای زندگی برایش به آرزویی دستنیافتنی تبدیل میشود؟ این اتفاق در جایی میافتد که ازدواج در آن جرم است و حتی در دورهای فرزندان اعضا را از آنها جدا کرد و به خانوادههای اروپایی فروخت. چنین چیزی تنها در جایی مثل اردوگاه اشرف و تشکیلات منافقین میتواند اتفاق بیفتد؛ شبیه بلایی که آنها سالهاست میخواهند بر سر مردم ایران بیاورند. ارسال به دوستان
مستندساز پاکستانی خبر داد
روایتی از «خمینی پاکستان» در «فرزند امام»
مستند سینمایی «فرزند امام» زندگی شهید علامه عارف الحسینی تولید میشود. به گزارش «وطنامروز»، محتشم علینقوی، مستندساز پاکستانی مقیم ایران درباره ساخت مستند «فرزند امام» گفت: ایده اصلی ساخت این مستند بعد از به راه افتادن و همهگیر شدن جریان هشتگ «Letter For You» در جریان نامه امام خامنهای به جوانان اروپایی و آمریکایی شکل گرفت. این ماجرا، انگیزه و توان مضاعفی به من بخشید تا بررسی کنم چرا رهبر انقلاب اسلامی ایران مثل نامه به جوانان اروپایی وآمریکای شمالی، تا امروز نامهای برای جوانان پاکستانی ننوشته است. در واقع این سؤال در ذهن من مطرح شد که آیا مشکلات فراوانی که ما امروز در پاکستان داریم برای رهبر انقلاب اسلامی ایران اهمیتی ندارد؟ تحقیقاتم ادامه داشت تا اینکه با نامه امام خمینی(ره) به ملت پاکستان در سال 1367 آشنا شدم. بعد از این آشنایی بود که داستان اصلی مستند «فرزند امام» را بر اساس این نامه که به مناسبت شهادت علامه شهید عارف الحسینی برای ملت پاکستان نوشته شده بود، تعیین کردم. شهید علامه عارف الحسینی اهل پاراچنار و نماینده امام خمینی(ره) در کشور پاکستان بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ریاست نهضت جعفریه پاکستان را برعهده میگیرد تا اینکه در سال 1988 در یک عملیات تروریستی به شهادت میرسد. نقوی با بیان اینکه «فرزند امام» با حمایت خانه مستند انقلاب اسلامی ساخته شده است، تصریح کرد: این کار در 2 نسخه یکی برای فعالان فرهنگی پاکستانی و دیگری برای مخاطبان ایرانی در زمان ۸۰ دقیقه ساخته شده است. ارسال به دوستان
در نشست عصر طنز تشریح شد
سینمای ایران چگونه به دام «شوخیهای جنسی» افتاد
چهارمین نشست تخصصی عصر طنز با موضوع نقدی بر فراگیری کمدی جنسی در سینمای ایران و با حضور علی ملاقلیپور و صادق فرامرزی در حسینیه هنر برگزار شد. به گزارش «وطنامروز»، علی ملاقلیپور، کارگردان سینما در ابتدای این نشست در سخنانی گفت: وقتی تولید فکر که کار متفکر، ایدئولوگ و فیلسوف است، مشکل پیدا کند، ادبیات بد و ضعیف میشود و هنرهایی مثل سینما که از آن استفاده میکنند، ضعیف میشود. سینمایی که به سمت شوخیهای جنسی میرود سینما نیست بلکه در حال از بین بردن فرهنگ جامعه است. این قبیل فیلمها البته از جنبه صنعتی توجیه اقتصادی دارند اما مسأله اینجاست که آیا تقاضای جامعه چنین فیلمهایی است؟ یا ما در حال نازل کردن تقاضای جامعه هستیم؟ جواب این سوال که چرا فرهنگ در این حوزه از هنر نازل میشود، در سینما نیست؛ بلکه برای یافتن پاسخ این سوال باید گلوی متفکران جامعه را بگیریم. صادق فرامرزی در ادامه این نشست در سخنانی گفت: تا حدی باید بپذیریم که جامعه در سطوح مختلف خود از ابتذال استقبال کرده است. به عبارتی اگر ابتذال، آن فریب عمومی را به همراه خود نداشت اهمیت خاصی پیدا نمیکرد. در این چارچوب ما 2 نوع نگاه به سینما میتوانیم داشته باشیم؛ نخستین نگاه که دیدی تجاری به سینما دارد و نگاه دوم که تعهدی پشت آن وجود دارد. جامعه فعلی را اگر از بعد اجتماعی نگاه کنیم کاملا در بعد تجاریسازی جلو رفته است. بر همین اساس هم اگر به وضعیت سینماهای کشور نگاه کنیم میبینیم که در سالهای اخیر در محیطهای تجاری احداث میشوند. ارسال به دوستان
اخبار
انتشار فراخوان بخشهای مختلف پنجمین جشنواره هنر مقاومت ارسال به دوستان
تابلوها
فاطمه عبدالوند
حرف گرانیست ارسال به دوستان
اخبار
یک کمدی جدید به تلویزیون میآید ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|