|
ماجرای امتناع ستاره آمریکایی از بازی در فیلمی با سرمایهگذاری «بنسلمان» و یادآوری تناقضهای روشنفکری ایرانی
سرمایهگذار فیلم شما کیست؟
محمدرضا کردلو: در میانه انتقادها از اصغر فرهادی به خاطر استفاده از سرمایه خواهر امیر قطر برای تولید فیلم «فروشنده»، فرهادی مدعی شد این یک شیطنت است و «فاند» دوحه فیلم فستیوال در مقابل بودجه کلی فیلم درصد بالایی نیست. فرهادی در واقع مشارکت سرمایهگذار قطری را تکذیب نکرد و در عین حال در ادامه گفتوگوی خود در این باره رسانهها را به شیطنت، بیاطلاعی و بیاخلاقی متهم کرد. البته این در حالی بود که خواهر امیر قطر بعد از اینکه فرهادی به خاطر فروشنده اسکار گرفت، نوشت: «اسکار گرفتیم». خواهر امیر قطر در مطلبی که با عنوان «توئیت سرمایهگذار فیلم فروشنده» در رسانهها منتشر شد، در صفحه رسمی خود نوشته بود: «افتخار میکنم که به عنوان نخستینبنیاد سینمایی عربی، در 3 سال متوالی ۴ بار نامزد اسکار شدیم و امشب اسکار بهترین فیلم خارجی (فروشنده) را گرفتیم». خواهر امیر قطر خوشحال بود که اسکار بهترین فیلم خارجی را گرفته است! کسی هم ذیل مطلب او عنوان نکرد: «فاند شرکت شما در مقابل بودجه کلی فیلم، درصد بالایی نیست!» در واقع او خود را تهیهکننده و سرمایهگذار کار میدانست و اصغر فرهادی احتمالا میدانست در ازای «فاند ناچیز»_به قول خودش_ چه امکان تبلیغ گستردهای در اختیار خواهر امیر قطر، به عنوان یکی از حامیان اصلی تروریسم و داعش در منطقه قرار داده است! موضوع فیلم فرهادی را که یادتان هست؟! «فروشنده» به فرآیند «گاو شدن آدمها» اشاره میکرد و از زبان نقش اصلی فیلم تاکید میکرد که آدمها بتدریج گاو میشوند. این فیلم درباره خشونت بود و در نقد رفتار عماد که به تلقی اصغر فرهادی بروز یک نوع خشونت بود. فرهادی در یکی از نشستهای خبری فروشنده تاکید میکند: «یک خشونتی است که حاصل یک عصبانیت است ولی یک زمانی خشونتی داریم که برایش دلیل داریم و برای این دلیل هم ایمان داریم که حاصلش میشود همان رفتارهای تروریستی که در دنیا وجود دارد و آنها بر این خشونت باور دارند. شخصیت اصلی فیلم در کل فیلم در حال دلیل جمع کردن برای اعمال خشونت است». در واقع «فروشنده» فرهادی خشونتی را که در عرف از آن به «غیرت» نیز تعبیر میشود با رفتارهای تروریستی مشابهت میدهد. این نظر فرهادی آنقدر سوالبرانگیز است که ترانه علیدوستی بازیگر نقش «رعنا»- که در فیلم مورد آزار و اذیت روحی قرار گرفته است و در حمام به او حمله شده- در همان کنفرانس خبری اظهار میکند نظر فرهادی را نمیپذیرد. ترانه علیدوستی میگوید: «موضوع آبرو، حیا و غیرت در این فیلم مطرح میشود و من برخلاف نظر آقای فرهادی فکر میکنم یک مرد غربی هم در مواجهه با این موضوع چنین برخوردی را انجام میداد. مساله درباره تعرض به حریم شخصی یک زن است و این مساله در همه جای دنیا وجود دارد و همیشه قربانی خجالت میکشد درباره اتفاقی که برایش اتفاق افتاده حرف بزند. اینکه مردی ادعا میکند روشنفکر و هنرمند است ولی نمیتواند از کنار این مساله عبور کند، گره اصلی این داستان بود. این مرد بالاخره نتوانست از این ورطه نجات پیدا کند و بین قربانی شدن زن و تجاوز به قلمروی مردانهاش تفکیک قائل شود». فارغ از اینکه تفاوت نگاه و نظر علیدوستی به عنوان یکی از عوامل اصلی فیلم هم برای ثبت در تاریخ گزاره قابل تامل و قابل توجهی است، تناقض فرهادی در فیلم ساختن علیه آنچه بهزعم او خشونت تلقی میشود و در عین حال تبلیغ برای یکی از کشورهای اصلی حامی خشونت هم عجیب است. تبلیغ قطر و سرمایهگذار قطری اتفاقی نبود که فرهادی به آن فکر نکرده باشد. حالا همه اینها را با واکنش اخیر یک سلبریتی آمریکایی مقایسه کنید. اسکارلت جوهانسون که یکی از بازیگران سرشناس سینمای آمریکاست، بتازگی وقتی متوجه میشود یکی از سرمایهگذاران فیلمی که قرار است در آن ایفای نقش کند، محمد بنسلمان ولیعهد رژیم جنایتکار سعودی است، از بازی در این فیلم کنارهگیری میکند. این بازیگر گرانقیمت هالیوود که قرار بود در یک فیلم بیوگرافیک به کارگردانی «ریدلی اسکات» نقش «لینزی آداریو» عکاس خبری برنده جایزه پولیتزر را ایفا کند، پس از آگاهی از حضور بنسلمان به عنوان یکی از سرمایهگذاران این اثر از حضور در آن کنارهگیری کرده است. گاردین در این باره مینویسد، آداریو اخیراً در مصاحبه با نیویورک تایمز فاش کرده که اسکارلت جوهانسون گفت: «مطلقاً امکان ندارد. این مرد آتش جنگ در یمن را شعلهور نگه میدارد و زنان را زندانی میکند». آداریو میگوید: «من او را شخصاً ملاقات نکردهام ولی احساس میکنم شاهزاده قصد داشته از فیلم من برای مقاصد تبلیغاتی استفاده کند و به غرب نشان دهد به هالیوود و همه کارهای بزرگ غربیها علاقهمند است… آیا حاضرم او در تولید این فیلم مشارکت داشته باشد؟ طبیعتاً نه و خدا را شکر که مشارکت نخواهد داشت». اعتراض جوهانسون به عنوان یکی از سرشناسترین بازیگران زن سینمای جهان به منبع و منشأ سرمایه اثری که او قرار بوده در آن ایفای نقش کند، در شرایطی انجام شد که نه فقط اصغر فرهادی، بلکه بسیاری دیگر از فیلمسازان حامی جریان شبهروشنفکری سینمای ایران طی این سالها بارها سراغ پولهایی مشابه این رفتهاند؛ سرمایههایی که هر چند معمولا توسط فیلمسازان با عبارتهایی توجیهگرایانه همچون «فاند» و «کمکهزینه ساخت فیلم» معرفی میشوند ولی بسیاری از دغدغهمندان سینمای ایران از آن با عنوان «سینمای سفارتی» یاد میکنند، سرمایههایی که در قالب حمایت کمپانیهای بزرگ فیلمسازی یا حمایت مادی و معنوی سفارتخانههای کشورهای دیگر وارد چرخه سینمای ایران میشوند و طبعاً خروجی آن نیز چیزی بهتر از «فروشنده» فرهادی و تشبیه «غیرت مردانه» به رفتارهای تروریستی نیست! ارسال به دوستان
نگاهی به فیلم سینمایی «مغزهای کوچک زنگزده» ساخته هومن سیدی
دسته برادران
حسین ساعیمنش: ظاهرا «مغزهای کوچک زنگزده» درباره موقعیت شاهین در دستگاهی است که شکور راه انداخته و گسترش داده. درباره برادر کوچکتری است که به او میدان نمیدهند. برادری که برخلاف شکور خیلی هم آدم مصممی نیست و ظاهرا کمی هم شیرینعقل است. کسی که به گواه همان نریشن ابتدای فیلم (که البته معلوم نیست چرا روی تصاویر یکی از صحنههای میانی شنیده میشود) خودش هم قبول دارد که گوسفند است و برادر بزرگتر را به چوپانی پذیرفته. کسی که در این تشکیلات به حاشیه رانده شده و تحت تاثیر همین مساله شخصیتش شکل گرفته: با بچهها بازی و دعوا میکند، در قهوهخانه میپلکد، مواد مصرف میکند، گنجشکهای مغازه کبابی را آزاد میکند و درمیرود، آشغالهای دورریختهشده را جمع میکند، به خواهرش بیدلیل میپرد و در نهایت اگر بخواهد پا به قلمرو شکور بگذارد نوعی عصبانیت پوشالی و غیرجدی از خودش بروز میدهد؛ یک رفیق آسمانجل و دیلاق هم دارد که در تمام این موارد همراهیاش میکند و دستکمی از او ندارد. به نظر میرسد هدف اصلی «مغزهای کوچک زنگزده» همین کاراکتر شاهین است و فیلم میخواهد قصه همین عقدههای فروخورده را تعریف کند که عاملی میشوند تا شاهین از فرصت دستگیری برادرش استفاده کند و جای چوپان را بگیرد. فیلم میخواهد نشان دهد چطور شاهین از این تصور که «چون قبلا گند زدم بهم کار نمیده» به این تصور جایگزین میرسد که «بهت کار نمیده که براش شاخ نشی» و بعد از این قرار است روایتکننده ناتوانی شاهین هم باشد. قرار است نشان دهد که شاهین از پس این جایگاه برنمیآید. اگر قرار است گوش مقصر را نبرد، اگر قرار است دلش به حال بچهای بسوزد، اگر قرار است به همان شکل نصفه و نیمه به مونا دل ببندد و فقط برای نمایش قدرت، داد و فریاد راه بیندازد، نمیتواند چوپان باشد. خودش هم این را میفهمد وقتی در آن مخروبه اجارهای به گوسفندانی برمیخورد که دارند زیر آفتاب جان میدهند. میفهمد که آدم چوپان شدن نیست. «مغزهای کوچک زنگزده» درباره کسی نیست که چشم به قدرت برادر بزرگترش دارد، درباره کسی است که قدرت برادر بزرگتر را به باد میدهد. پس با این حساب، فیلم پایانبندی نچسبی ندارد. رفتارهای پایانی شاهین از سر تغییر مسیر فیلم و اصلاح کاراکتر نیست و اتفاقا در راستای نشان دادن همین ناتوانی در اداره امور است. پس چه اتفاقی میافتد که در هر بار تماشای فیلم به این نتیجه میرسیم که فیلم، پس از دستگیری شکور (که البته معلوم نیست با این سابقه و تشکیلات، چطور خودش هم مصداق «گلهای میریزن، فلهای میبرن» شده) دستش خالی میشود؟ آیا به خاطر کمرنگشدن شخصیت شکور اینچنین حس میشود؟ یعنی شکور کاراکتر فرعیای بوده که نزد مخاطب جای کاراکتر اصلی را گرفته؟ نه، علت در دستگیری شکور نیست. علتش چیز دیگری است که همزمان با دستگیری شکور به پایان رسیده: رسوایی شهره و بلایی که خانواده سرش میآورد. ماجرای شهره چیزی است که عملا حکم یک سکته ناگهانی در روند فیلم را دارد که به خاطر التهاب ذاتی و اجرای هوشمندانهاش در مدتی که مطرح میشود، با اینکه قصه اصلی را به حاشیه میراند، جلب توجه نمیکند اما اثرش زمانی دیده میشود که به پایان میرسد. وقتی که فیلم دوباره میخواهد به مسیر اصلی برگردد به خاطر این فاصله ایجادشده یکدستیاش را از دست میدهد و از تبعات آن هم رها نمیشود. ماجرای شهره باعث میشود یکسوم پایانی «مغزهای کوچک زنگزده» به جای اینکه قصه شاهینی باشد که در پی گرفتن قدرت است، قصه شاهینی است که دنبال یک خواهر ناپدیدشده هم میگردد؛ همین مساله باعث میشود که جزئیات مربوط به شاهین و شکور، به نفع شخصیت شهره کمرنگ شود؛ به لورفتن جای پسانداز شکور و فاش شدن راز تولد شاهین و تهدید شکور و فروختن نوچه شکور به پلیس، به شکلی سرسری و بدون درنگ پرداخته میشود و در مقابل صحنه مفصلی را به جمعکردن وسایل شهره با آن اشک و آه اختصاص میدهد. این همان چیزی است که از هومن سیدی انتظار نداشتیم؛ کسی که منتظر بودیم همان مسیر رو به پیشرفت قبلی را که به فیلم تحسینبرانگیز «خشم و هیاهو» رسیده بود، ادامه دهد اما این بار شخصیتها و فضاسازی فیلمش را فدای چیزی میکند که بشود عبارت «نگاه آسیبشناسانه» به آن چسباند. بله! کسی وجود این قبیل مسائل را انکار نمیکند. حالا هم میشود سری تکان داد و از این سبک زندگی و سطح فرهنگیای که فیلم از حاشیه تهران نشان میدهد، افسوس خورد و ناراحت شد اما ناراحتی و افسوس بیشتر، به خاطر فیلمی خواهد بود که میتوانست خیلی درگیرکنندهتر از این حرفها باشد. ارسال به دوستان
معرفی کتاب «به سفارش مادرم» اثر احسان حسینینسب
به سفارش جاماندهها...
فاطمه افتخاری: «در این سالها، مادرم از بین سفرهایی که نمیتوانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بیاعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیادهروی آدمها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سالها در حال رقم خوردن است. اگرچه بخشی غیرمؤثر و اگرچه بخشی که با حضور خود این گردهمایی بزرگ را رونق میدهد اما باشد و به اندازه حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کردهاند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکسهایی که آنها از این سفر میگیرند، چیزی بنویسم، مشتاقتر از همیشه، خواست تا من بهجای او به این سفر بروم. من بهخاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکسهایی که دوستان عکاسم میگیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم که نمیتوانست به این سفر بیاید». این مقدمه یکی از متفاوتترین کتابهایی است که در ارتباط با پیادهروی اربعین نوشته شده است. اثری با نام «به سفارش مادرم» که احسان حسینینسب آن را نوشته و درست چند روز پیش از آغاز راهپیمایی اربعین امسال روانه بازار نشر شد. نویسنده این کتاب به همراه تیم عکاسان به سرپرستی وهب رامزی به پیادهروی اربعین اعزام میشوند که نتیجه این سفر 23 روایت جالب و خواندنی از آدمهای مختلفی است که هر کدام به طریقی خود را به سیل دوستداران حضرت سیدالشهدا(ع) رساندهاند. گذشته از قلم روان و شخصیتمحور بودن کتاب، استفاده از تصاویر مختلف این گردهمایی بزرگ در فصول مختلف این کتاب و به همراه هر کدام از روایتها، بر جذابیتهای این اثر افزوده است. «به سفارش مادرم» را میتوان یک روایت تمام و کمال برای کسانی دانست که هنوز تجربه حضور در راهپیمای اربعین را ندارند، چرا که نویسنده کتاب سعی کرده به جای روایت صرف از وقایع، همچون شخصیتی مستقل و با نگاهی به گذشته خود به شرح روایتها بپردازد. دقت به جزئیات، توجه به بخشهای کمتر دیدهشده زیارت اربعین و همچنین توصیف تصویری دقیق نویسنده از این موضوعات همه از عواملی است که برای خواندنیتر شدن این اثر دست به دست هم دادند. کتاب «به سفارش مادرم» از سوی انتشارات بهنشر به قیمت 36 هزار تومان بتازگی به چاپ رسیده است. ارسال به دوستان
اخبار
آغاز نمایش بزرگ میدانی «رسول» از امروز ارسال به دوستان
اخبار
توضیح سازندگان «دلدادگان» درباره دلایل تغییر پایان سریال ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|