یادداشتی بر مجموعه شعر «قاصدک! پیرهن مشکی خود را بردار» سروده علیرضا دهرویه
گاهی قلم، دامان شعری را به آتش میکشاند
وارش گیلانی: مجموعه شعر «قاصدک! پیرهن مشکی خود را بردار» علیرضا دهرویه شامل 34 غزل آیینی یا مذهبی درباره عاشورا و امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت زینب(س) و نیز درباره حضرت رسول اکرم(ص)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن مجتبی(ع)، امام رضا(ع)، حضرت مهدی موعود(عج) و نیز در حال و هوای کربلا و عاشورا و... است. این مجموعه را نشر جمهوری در 72 صفحه منتشر کرده است.
غزلهای این مجموعه بین 5 تا 6، 7 بیت است با مصراعهای کوتاه یا معمولی و این نشانهای است از آنکه شاعر اهل ایجاز است و زیادهگویی را دوست ندارد. البته همیشه شعرهای بلند و مصراعهای طویل، مطوّل نیستند؛ چه بسا زیادهگویی و اصراف در کلمات را ما در یک غزل یا حتی دوبیتی و رباعی یا یک شعر سپید کوتاه ببینیم اما معمولا قاعده چنین بوده که ما پرگویی و حشو زائد را در اشعار بلند دیدهایم. نکته دیگر اینکه هر شعری که کوتاه نیست، الزاما بلند هم نیست، میتواند یک شعر غیر کوتاه باشد؛ مثل همین غزلهای مجموعه شعر «قاصدک! پیرهن مشکی خود را بردار» علیرضا دهرویه.
سالهاست که شاعران انقلاب و شاعران اشعار آیینی و مذهبی، آنگونه که شایسته است، در دفترهایشان برای کسی که اسلام و قرآن را برای سعادت جهان و جهانیان به ارمغان آورده، برای پیامبر رحمت و مهربانی و اسوه همه امامان و بزرگان دین، حضرت محمد مصطفی(ص) سخنی نمیگویند. این اتفاق اگرچه به ندرت میافتد اما باز بیشتر در اشعار شاعرانی مذهبی است، نه شاعران انقلاب. البته چند سالی است که بر این کاستی، بسیاری سخن گفتهاند و الحمدلله گویا بیتاثیر هم نبوده. بیشک صحبت این نیست که دل شاعران کمتر با رسولشان بوده، نه! زمان، زمان انقلاب و دفاع مقدس بوده و بیشتر شاعران به سمت قیام کربلا و خود انقلاب و جبههها کشانده شده بودند و دامنه آن تا این سالها نیز کشیده شده است و... حال کمکم در آغاز دفتر شاعران، صدای شعر نبوی از سمت کاغذها به گوش میرسد. مجموعه شعر «قاصدک! پیرهن مشکی خود را بردار» علیرضا دهرویه نیز از جمله آن دفترهاست که دفترش با شعری درباره حضرت رسول اکرم(ص) شروع میشود. میدانید که این سنت شعر شاعران قدیم و دیروز است که دیوان شعرشان ابتدا با ستایش خداوند و پس از آن ستایش حضرت رسول (ص) شروع میشد. نزد شاعران شیعه و حتی برخی شاعران اهل سنت نیز پس از ستایش باری تعالی و حضرت رسول(ص)، ستایش حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت رضا(ع) میآمد. در هر حال چه زیباست احیای این سنت؛ بیگمان دارای برکت هم خواهد بود.
شعر نخست دهرویه در عین ستایش حضرت ختمی مرتبت(ص)، در بیت آخر تبدیل میشود به یک بیت اعتراضی؛ بیتهایی که آمدنشان بجا و تذکردهنده است و کاربردی:
«هرچه را خواستی ای دوست! نباید نشود
با تو «یک» مسالهدار است اگر «صد» نشود
نام اگر نام شما شرم حضور کلمه
خاک اگر خاک شما حیف که معبد نشود
همه عالم و آدم سر جای خودشان
حاصل جمع همه «میم» محمد نشود
اهل بازار به هر چیز که شد دست زدند
کاش نامت سبب کسب درآمد نشود»
شعر دوم درباره حضرت زهرا(س) است؛ شعری تاثیرگذار که شاعر آرزو میکند تقدیر آن اهانتی را که به ساحت مقدس حضرت فاطمه(س) کرده برگرداند تا اصل خبر را بسوزاند. یعنی شاعر با چنین تعابیری چنان عمق اهانت را بالا برده که به یاد مضمون شعر محتشم میافتیم که حق دنیا را با به وجودآوردن واقعه عاشورا جز زیر و زبر شدن نمیدانست:
«یکباره اگر کوه و کمر سوخته باشد
اندازه آن نیست که در سوخته باشد
من ترسم از این است که با سوختن دَر
پرونده اعمال بشر سوخته باشد
ای کاش که برگردد از این حادثه تقدیر
کاری بکند اصل خبر سوخته باشد»
زیباییهای شعر دهرویه در زبان و نوع بیان و تازگیهای شعر او دیده میشود اما اصل شعر او در نوع نگاهی است که انتخاب میکند. نمیگویم ابداع، چرا که انتخاب او اهمیت و ارزش و زیبایی بیشتری دارد، چرا که تاکنون غیر از او، کسی به آن دست نیافته است؛ آن نگاهی که در ابیات جاری است، در کنار دیگر ابیاتی که کاملکننده و گاه تکاملدهنده یکدیگرند؛ مثل بیت آخر ذیل که به تنهایی توانایی تبدیلشدن به آن نگاه را ندارد، مگر اینکه در این شعر بنشیند و نه در هر شعر دیگری حتی. در ابیات ذیل، این نگاه دیگر و تازه نمایانتر است:
«تیغ آنقدر هنر داشت که سر را ببرد؟
آبروی هنر اهل هنر را ببرد؟
قاصدک! پیرهن مشکی خود را بردار
کیست غیر از تو که بیدست خبر را ببرد؟
آه! ای آتش افتاده به جان خیمه
مردهشور تو و قانون اثر را ببرد
شهر خالیست، قطار آمده و میخواهد
کوپه پر شده از هیچ نفر را ببرد»
در این دفتر، دهرویه برای بسیاری از بزرگان دین شعر گفته اما قلم او تا به محرم و عاشورا و کربلا و امام و یارانش میرسد، چنان سوزی از همان آغاز به خود میگیرد که دامن شعر به آتش کشیده میشود. باور دارم که خود عاشورا به شعر و سوزناکی شعر کمک میکند. نه اینکه تصاویر و درک آن واقعه چنین میکند که این طبیعی است، بلکه باور دارم که تقدس واقعه به شعر و هر چیزی که به آن تقدس تکیه میکند، کمک میکند؛ آن نوع کمکی که درخور آن باشد. لابد این کمک و یاری را شاعران بارها در هنگام سرودن یا بعد از سرودن احساس کرده باشند.
البته در زندگی چهارده معصوم(ع) و بعضی بزرگان دین و شیعه نیز باید این احساس شاعرانه جاری باشد، زیرا ایشان نیز کم مصیبت نداشتهاند و شکی نیست که صلهشان برای دلهای پاک، از ناحیه کشف و کرامتشان میرسد. با این همه، شاعران باید در وجوه دیگر زندگی امامان و بزرگان دین و مذهب غور کنند و دریافت خود را از بلندیها و والاییهای زندگی ایشان به چشم و گوش مردمان برسانند. میگویم «دریافت شاعرانه خود»، زیرا همه زندگی ایشان بلندی و والایی است. مهم این است که ما کدام را بهتر میبینیم. حرف من این است که درست است واقعه کربلا حتی از نظر پیامبر و امامان هم یک واقعه دیگر است اما در شعر شاعران ما نباید فاصله شعر عاشورایی با سایر اشعار خیلی باشد و شاعران باید در برجستگیهای زندگی ایشان غور کرده و آن را نشان دهند. یعنی در این بخش نیز شاعران چندان کار نکرده و اگر هم کار کردهاند، بیشتر اشعارشان تنها در توصیف بوده است. البته دهرویه تا حدی به این وجوه والا دست یافته، هر چند در بعضی ابیات کمی سست میشود؛ مثلا در شعری که دهرویه برای امام صادق(ع) گفته، ابیات اغلب قوی و قابل مقایسه با اشعار عاشورایی نیست:
«چشم بر خاک بدوز، ابر کرامت! یک بار
تا معطل نکند دشت شقایق بشود
بیگمان شاهد گستردگی آینهایم
حرفهای تو اگر ذکر خلایق بشود»
یک ویژگی دیگر شعر دهرویه، استفاده از اصطلاحات عمومی و غیر کتابی و بالطبع به موازات آن استفاده از زبان عامیانه در بعضی از مصراعهاست که جالب است در کنار زبان رسمی دیگر ابیات قرار میگیرد اما ایجاد تنافر نمیکند (که بالطبع باید بکند). بیشک دهرویه بجا و درست از آن استفاده کرده که همزیستی ایشان جالب و جذاب هم میشود. دلیلش هرچه هست، یکی نیز باید این باشد که دهرویه در این کار افراط نمیکند. شاید در کل دفتر20 مصراع شبیه مصراعهای ذیل باشد:
«آتش زده بود آن که... خدا! از تو بعید است
مخلوق تو اینقدر پدرسوخته باشد»
«آه! ای آتش افتاده به جان خیمه
مردهشور تو و قانون اثر را ببرد»
«مهربانم! تو اگر ابر بهاری باشی
هیزمی نیست که پایش به جهنم برسد»
«چقدر جمعه موعود لفظ مطبوعیست
چقدر با فرجت عدهای شکار زدند»
«بر سنگفرش صحن حرم خاک میشوم
تا خادمت بیاید و جارو کند مرا»
این حدودا 20مصراع جمعشده با اصطلاحات عامیانه (منهای مصراعهای کمرنگترش)، در کلیت شعر، پررنگ و زننده نیست، بلکه در کنار جدیت سایر مصراعها و ابیات جاافتاده قرار و آرام میگیرد.