|
آقای روحانی و معمای شفافیت
حسن رضایی: تغییر ترکیب مجلس یازدهم و گمانهزنی درباره دولت آینده، بازار بحثهای داغ سیاسی را در رسانهها و محافل فرهنگی- اجتماعی کشور تدریجا پررونق خواهد کرد. کرونا اگر چه کمتر به دیده شدن این فضای جدید امان داده اما در بطن گروههای سیاسی- اجتماعی و ذهن تحلیلگران گوشه و کنار گود سیاست، این واقعیات، حضور پررنگی دارد و از چند ماه دیگر خواهناخواه به کف کوچه و بازار هم کشیده خواهد شد. در رفت و آمد دولتها و مجالس اما مسائلی هست که نباید اجازه داد در حاشیه بحثهای روزمره سیاسی گم شده، به فراموشی سپرده شود. چنین مسائلی را میتوان به مثابه نیازهای اساسی جامعه برای حرکت در نظر گرفت و عدم توجه به آنها تبعات سنگینی برای آینده نظام و جامعه ایرانی خواهد داشت. از جمله مهمترین این مسائل، بحث شفافیت در مسائل اقتصادی است؛ امری که در زمره وعدههای انتخاباتی حسن روحانی بود و مکرر از سوی رئیسجمهور تکرار شده است. روحانی خردادماه 92 میگفت: «بحث شفافیت از جمله مسائلی است که میتوان در همان ماههای اول درست کرد... من الان به مردم عزیز قول میدهم دولت تدبیر و امید قانون مربوط به گردش اطلاعات و شفافیت را ظرف 90 روز اجرایی خواهد کرد. بالاتر از این را هم بگویم؟! اگر مردم احساس کنند دولت، دولت تدبیر است، دولت شعار نیست، دولت صادق است، دولت راستگویان است، خودش 20 درصد مسأله را حل میکند». روحانی در جایی دیگر میگوید: «راهی جز شفافیت برای ریشهکن کردن فساد نداریم، همه باید در اتاق شیشهای برویم و مردم تمام اقدامات ما را مشاهده کنند». در صحنه عمل اما پس از 7 سال، خبرهای مربوط به عملکرد اقتصادی دولت، در سایه عدم شفافیت، اگر نگوییم فاجعه است، خبر از وقوع فجایعی گسترده و احتمالی(!) میدهد. مسأله این نیست که بهرغم تکلیف قانونی برای شفافسازی حقوق و مزایای مدیران و کارکنان و ثبت آن در سامانه حقوق و مزایا، دولت هنوز به این ابتداییترین تکلیف شفافیتمحور خود هم عمل نکرده یا در پروندهاش، تصمیمات عجیبی مثل حذف کارت سوخت، طرح شبنم و ایرانکد را دارد که همگی موجب رونق قاچاق کالا و سوخت بوده است. مسأله و واقعیت تلختر خبرهای تکاندهندهای است که در ایام اخیر پیرامون ضربههای مهلک عدم شفافیت بر جیب قشر مستضعف و بیتالمال شنیده میشود. گزارش اخیر دیوان محاسبات درباره تفریغ بودجه سال 97 به معنی واقعی کلمه یک فاجعه بود؛ فاجعهای که تاریخ به این زودی آن را از یاد نخواهد برد. گزارشی که میگوید 68 درصد احکام بودجه، انحراف داشته و 18 درصد احکام، اساسا عملکردی نداشته است.
طبق گزارش مذکور در بازه سالهای 94 تا 97، تنها 26 درصد واگذاریها در زمینه خصوصیسازی روندی سالم و صحیح داشته، 74 درصد دیگر دچار انحراف بوده است. جالبتر اینکه بخش مهمی از اقساط این واگذاریهای قسطی و عجیب و غریب هم معوق شده و به حساب خزانه دولت واریز نشده است. پرداختهای بالاتر از سقف پرداختی معمول به چندین مدیر ارشد و سرنوشت عجیب ارزهای دولتی هم بخش دیگری از غمنامه این گزارش تاریخی است. مجلس اولین نهادی است که مطابق وظیفه قانونی و شرعی خود باید در برابر این بیانضباطی مالی قد علم کند و به مطالبه حقوق ملت بپردازد اما نمایندگان همراه با دولت پس از چند بار به شکست کشاندن طرح شفافیت آرای نمایندگان مجلس و حمله به آن، در نهایت تصویب قانون مذکور برای اجرایی شدن آن در مجلس بعدی را به انجام رساندهاند!
معدود نمایندگان منتقد دولت اما در روند پیگیری بیانضباطی مالی سالهای اخیر، آمارهای تکاندهندهتری از متن گزارش تفریغ دیوان محاسبات را به رسانهها اعلام میکنند. آنگونه که «حسینعلی حاجیدلیگانی» عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اخیرا در همین زمینه گفته است: «طبق بررسیها، 90 درصد شرکتهایی که ارز 4200 تومانی را دریافت کرده بودند شرکتهای کاغذی بودند که سال 96 در سازمان ثبت شرکتها ثبت شده بودند». حاجیدلیگانی در ادامه دلیل ناتوانی مجلس در نظارت بر عملکرد دولت در این زمینه را اعمال نفوذ هیأترئیسه مجلس به نفع دولت اعلام کرده و میگوید: «ما هر قدر فریاد زدیم و از ابزارهای نظارتی استفاده کردیم متاسفانه هیأترئیسه مجلس همراهی نکرد و اجازه نداد کار نظارتی ما به نتیجه برسد».
اما وقتی به میزان خسارت واردشده به منافع عمومی نگاه میکنیم، چنین استدلالی اساسا نمیتواند پذیرفتنی باشد. به بیان دیگر، ساختارهای نظارتی و شفافساز باید از چنان قدرت و اتقانی برخوردار باشند که اعمال نفوذ یک فرد (ولو رئیس مجلس یا رئیسجمهور) نتواند چنین بیانضباطی گسترده و خسارتباری را در مسأله بودجه کشور ایجاد کند. بعد از آنکه سرنوشت وعدههای برجامی و «اونچنان! رونقی» به اکنون رسید، جامعه ایرانی در شرایط حاضر بیش از هر چیز تشنه عدالت است. سنگ بنای این خواسته و راه رسیدن به آن اما در گام نخست، عملیاتی شدن شفافیت در تمام ابعاد اقتصاد کشور است. از مهمترین وظایف تاریخی نمایندگان مجلس جدید همین است. مجلس یازدهم میتواند همچنان که گزارش تفریغ بودجه 97 در تاریخ کشور ثبت خواهد شد، با عملکرد درست در زمینه تزریق شفافیت به قاطبه ساختارهای حاکمیتی کشور در تاریخ ماندگار شود. هرچند عملکرد معکوس در این زمینه نیز طبعا نتایج معکوسی خواهد داشت!
ارسال به دوستان
تعداد مبتلایان «کووید - 19» در کشور به ۱۰۴۶۹۱ و شمار قربانیان به ۶۵۴۱ نفر رسید
تهران قرمز و پرخطر است
* از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه ۵۵ بیمار مبتلا به کرونا جان خود را از دست دادند
گروه اجتماعی: جدیدترین آمارهای ابتلا به کرونا در کشور نشان میدهد همچنان تعداد مبتلایان روزانه در بالاترین سطح یک ماه اخیر قرار دارد اما تعداد قربانیان کاهش محسوسی داشته است.
به گزارش «وطن امروز»، روند افزایشی ابتلا از دوشنبه هفته پیش آغاز شد تا نگرانیها درباره «کووید-19» بالا رود اما روند کاهشی مرگومیر ادامه یافت تا جامعه در وضعیت بیم و امید باقی بماند. البته حسن روحانی روز پنجشنبه اعلام کرد افزایش آمار مبتلایان حتی میتواند خوب باشد، چرا که نشاندهنده افزایش تستهای کرونا و گسترده شدن بیماریابی در کشور است. آمارهای رسمی وزارت بهداشت از زاویهای حرفهای روحانی را تایید میکند، چون روند مرگومیر همچنان زیر 100 نفر در روز باقی مانده و حتی به زیر 60 نفر رسیده است. البته آمار ثابت بهبودیافتگان میتواند موضوع «خوب بودن افزایش ثبت آمار ابتلا» را زیر سوال ببرد اما به هر حال روحانی خوشحال است و همچنان با لبخند از اقدامات خوب دولت برای کنترل کرونا خبر میدهد. کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت روز گذشته گفت: از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه و بر اساس معیارهای قطعی تشخیصی ۱۵۵۶ بیمار جدید مبتلا به کرونا در کشور شناسایی شد و مجموع بیماران «کووید-19» در کشور به ۱۰۴۶۹۱ نفر رسید. رئیس مرکز روابط عمومی و اطلاعرسانی وزارت بهداشت ادامه داد: متاسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۵۵ بیمار مبتلا به کرونا جان خود را از دست دادند و مجموع جانباختگان این بیماری به ۶۵۴۱ نفر رسید. جهانپور گفت: خوشبختانه تاکنون ۸۳۸۳۷ نفر از بیماران، بهبود یافته و ترخیص شدهاند. همچنین ۲۷۱۱ نفر از بیماران مبتلا به «کووید-19» در وضعیت شدید این بیماری تحت مراقبت قرار دارند. وی اظهار کرد: تاکنون ۵۵۸ هزار و ۸۹۹ آزمایش تشخیص «کووید-19» در کشور انجام شده است. سخنگوی ستاد مقابله با کرونا وزارت بهداشت بیان کرد: بیماریابی کرونا در کشور روز به روز در حال فعالتر شدن است. اگر امروز ۱۵۵۶ مورد جدید مبتلا به ویروس کرونا شناسایی شده، دو سوم آن مربوط به موارد سرپایی و افراد در تماس نزدیک با بیماران بود. موارد شناسایی شده جدید بیشتر از گذشته بوده و حتی افراد بدون علامت نیز امکان شناسایی و تست پیدا کردند. جهانپور گفت: فقط ۴۴۰ مورد از موارد شناسایی شده جدید شامل بستری در بیمارستان بودند. روند فوت ناشی از این بیماری به نسبت کاهشی است. روند ابتلای جدید هم جز استان خوزستان، به نسبت کاهشی است. با این حال همچنان توصیههای بهداشتی و فاصلهگذاری اجتماعی پابرجاست.
* تهران هنوز در شرایط قرمز قرار دارد/ ۶۸ درصد فوتیها بیماری زمینهای داشتند
با وجود بازگشایی کسبوکارها اما همچنان بسیاری از مناطق کشور در وضعیت قرمز قرار دارند و در این میان وضع تهران از همه مناطق بدتر است. جامعه پزشکی همواره از عادیسازی کشور و شکستن قرنطینه و بیتوجهی به شعار «در خانه بمانیم» نگران بوده اما دولت با وجود این انتقادات همچنان بر بازگشایی مشاغل اصرار دارد. فرمانده ستاد مقابله با کرونا در کلانشهر تهران درباره وضعیت قرمز پایتخت گفت: تهران همچنان شهر آلوده و قرمز تلقی میشود. در تهران همچنان با موارد جدید ابتلا به کرونا مواجه هستیم، بنابراین هنوز در موج اول بیماری مستغرق هستیم و بیماری فروکش نکرده است. متأسفانه شتابی که در رهاسازی و بازگشاییها رخ داد موجب شد بخش زیادی از الگوهای ما تغییر یابد.
علیرضا زالی با تأکید بر این مطلب که در تهران نباید حساسیت مردم و مسؤولان کاهش یابد، خاطرنشان کرد: روزهای اخیر شاهد روند رو به افزایش آمار کشوری بیماران نسبت به هفته گذشته هستیم اما این الگو را در تهران مشاهده نمیکنیم. این موضوع به دلیل این است که فعالیتهای مدنی و کاری در تهران با یک هفته تأخیر شروع شد و ما نیز ممکن است در روزهای آتی شاهد تغییرات آماری باشیم. وی با تأکید بر این مطلب که تهران شرایط کاملا متفاوتی نسبت به سایر استانها و شهرها دارد، گفت: تا زمانی که بیماری کرونا در تهران به کنترل در نیاید، حتی اگر در همه استانها و شهرهای کشور به حد قابل قبولی از کنترل نسبی بیماری دست یابیم، باز هم کار ناقص خواهد بود و بیماری کنترل نمیشود. فرمانده ستاد مقابله با کرونا در کلانشهر تهران با اشاره به شرایط ویژه تهران افزود: این استان و شهر نیازمند توجه ویژهتر است.
فرمانده ستاد مقابله با کرونا در کلانشهر تهران با اشاره به کارنامه درخشان حوزه بهداشت و درمان استان تهران در بحران کرونا به ارائه گزارشی درباره اقدامات انجام شده در این راستا پرداخت و افزود: میانگین سنی متوفیان کرونا در تهران ۷۱ سال است که نسبت به میانگین کشوری بالاتر قرار دارد. وی اضافه کرد: رنج سنی مراجعان نیز بین ۴۹ تا ۵۵ سال است که این امر حاکی از تلاش موثر و کارآمد کادر درمان است. زالی با بیان این مطلب که ۶۸ درصد بیماران فوتی در تهران حتما یک بیماری زمینهای داشتهاند، شایعترین علل زمینهای را پرفشاری خون، دیابت، قلب و چاقی برشمرد.
ارسال به دوستان
اختلاف بر سر قیمت نفت باعث شد آمریکا تصمیم بگیرد پاتریوتهای خود را از تأسیسات نفتی آرامکو خارج کند
خط و نشان برای گاو شیرده
گروه بینالملل: از زمان روی کار آمدن ترامپ در سال 2016 روابط عربستان و آمریکا با فراز و نشیبهای فراوان همراه بوده است. هر چند ترامپ بعد از ریاستجمهوری تعبیر گاو شیرده را برای سعودیها به کار نبرده است اما در عمل همان مشی را پیگیری کرده است به گونهای که ردپای این سیاست را در آخرین تصمیمات دولت آمریکا میتوان مشاهده کرد. بامداد دیروز رسانههای آمریکایی به نقل از برخی مقامات سیاسی و نظامی از قصد دولت این کشور برای برچیدن سامانههای نظامی پاتریوت از عربستان خبر دادند. روزنامه والاستریت ژورنال در گزارشی نوشت: آمریکا در پی خارج کردن سامانههای ضدموشکی پاتریوت از عربستان سعودی است. مقامهای آمریکایی علاوه بر این گفتهاند دولت آمریکا کاهش سایر قابلیتهای نظامی خود در عربستان سعودی را نیز بررسی میکند. چند مقام آمریکایی گفتند آمریکا 4 سامانه پاتریوت، همراه با پرسنل نظامی خود را که بعد از حمله به تأسیسات نفتی سعودی به این کشور ارسال شده بود از عربستان خارج میکند. منابع مورد استناد والاستریتژورنال میگویند 2 اسکادران جنگنده آمریکا هم منطقه را ترک کردهاند و مقامهای آمریکایی بزودی کاهش حضور نیروی دریایی آمریکا در خلیجفارس را هم مورد بررسی قرار خواهند داد. والاستریتژورنال این تصمیم را به منزله پایان تقویت نظامی آمریکا در عربستان سعودی دانسته است.
عربستان سعودی ولخرجترین کشور در حوزه خرید تسلیحات آمریکایی و کشورهای غربی است. تجهیزات خریداریشده توسط این کشور به حدی است که براحتی میتوان با این حجم از خرید، تمام کشورهای خاورمیانه را مسلح کرد. نکته قابل توجه این است که خط و نشان اخیر آمریکاییها میتواند سرآغاز عقب نشستن آمریکا از کل خاورمیانه و در نهایت تنها گذاشتن عربستان در مقابل ایران باشد. از سویی این نکته را نباید از نظر دور کرد که ترامپ حتی در این اقدام خود هم به دنبال کسب امتیاز جدیدی از عربستان است.
به گزارش «وطن امروز»، خبرگزاری آسوشیتدپرس به نقل از یک مقام آمریکایی نوشت: آمریکا 2 سامانه ضدموشکی را که قبلا برای محافظت از تأسیسات نفتی سعودی مستقر کرده بود از این کشور خارج و 2 سامانه پاتریوت را در پایگاه هوایی شاهزاده سلطان حفظ میکند. ارتش یمن شهریورماه سال گذشته در پاسخ به حملات ائتلاف سعودی، پالایشگاههای بقیق و خریص مربوط به تأسیسات نفتی آرامکوی عربستان را هدف گرفت و آن را عملیات توازن بازدارندگی دوم نامید. این مقام آمریکایی گفته است حدود ۳۰۰ نظامی که همراه با این 2 سامانه به عربستان منتقل شدهاند هم این کشور را ترک خواهند کرد.
برخی رسانهها به این امر اشاره کردند که این اقدام آمریکا نوعی عقبنشینی از خلیجفارس است و روند عقبنشینی همچنان ادامه دارد. یک مسؤول آمریکایی نیز به خبرگزاری بلومبرگ گفت: قرار بود خارج کردن پاتریوتها مارس گذشته انجام شود اما در پی حملات موشکی به اردوگاه التاجی در عراق این امر به تعویق افتاد. این مسؤول ادامه داد که سامانههای پاتریوت وابسته به نیروهای سعودی جایگزین پاتریوتهای آمریکایی میشود. وی تاکید کرد که ۱۲ آتشبار از موشکهای پاتریوت و یک آتشبار از موشکهای پدافند هوایی تاد در منطقه باقی میماند. سامانه تاد با فراهم آوردن دفاع علیه موشکهای بالستیکی که در خارج از جو زمین پرواز میکنند عملکرد پاتریوت را تکمیل میکند. هرچند برخی گزارشها کاهش حضور نظامی آمریکا در عربستان را به کاهش تنشها در خلیجفارس مربوط کرده و نوشتهاند برنامهریزان پنتاگون معتقدند «منابع نظامی محدود ایالات متحده- از جمله کشتیهای جنگی و سامانههای موشکی پاتریوت- باید به سایر اولویتها از جمله تلاش برای مقابله با گسترش نفوذ نظامی چین در آسیا اختصاص یابد اما اکثر کارشناسان و رسانهها این تصمیم آمریکا را به تنشهای نفتی میان دولتهای آمریکا و عربستان سعودی ربط دادهاند. آسوشیتدپرس در همین ارتباط نوشته است: هنوز مشخص نیست مناقشه نفتی میان آمریکا و عربستان سعودی هم در این تصمیم دولت ترامپ نقش داشته است یا خیر اما اتخاذ این تصمیم که در بحبوحه تنشها میان عربستان سعودی و دولت ترامپ بر سر تولید نفت رخ داده است نمیتواند بیربط به تنشها بین 2 کشور باشد. در همین حال دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا در پاسخ به پرسشی درباره خروج سامانههای موشکی پاتریوت این کشور از عربستان سعودی، گفته است: ما از کشورهای دیگر محافظت میکنیم ولی کشورها آنطور که باید به ما احترام نمیگذارند. در برخی موارد حتی آنها از ما خوششان نمیآید ولی آن روزها به پایان رسیده است. وی ادامه داد: ما اقدامهای قاطعی انجام میدهیم که برای ما مثبت خواهد بود. من تصور میکنم برای آنها هم بسیار مثبت خواهد بود. عربستان کشوری بسیار ثروتمند است و آنها موافقت کردهاند برای کاهش برخی هزینهها کمک کنند. نکته جالب توجه اینکه مقامات سعودی تاکنون از اظهار نظر درباره خبر برچیدن پاتریوتهای آمریکا از این کشور خودداری کردهاند. به نظر میرسد خروج سامانههای ضدموشکی پاتریوت از عربستان سعودی پس از تماس تلفنی تهدیدآمیز ترامپ با بنسلمان، بدین معناست که آمریکا در حال رها کردن متحدان عربی خود است یا اینکه میخواهد آنها را برای خرید تسلیحات بیشتر تحت فشار بگذارد. بر اساس گزارش اخیر خبرگزاری «رویترز» که به نقل از منابع خود درباره تماس تلفنی «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا و «محمد بنسلمان» ولیعهد سعودی تهیه شده است، ترامپ با وقاحت بیسابقهای، حاکم فعلی عربستان سعودی را تهدید میکند و هشدار میدهد در صورتیکه عربستان سعودی به کاهش تولید نفت خود در چارچوب نبردش با روسیه که باعث شده است قیمت هر بشکه نفت به اندازه قیمت یک وعده غذای ناچیز یا کمتر از آن سقوط کند، اقدام نکند در مقابل او نیز نخواهد توانست قانونگذاران آمریکایی را از تصویب قانون خارج کردن نیروهای آمریکایی از عربستان سعودی منع کند. عربستان سعودی بعد از این تهدید ادعا شده ترامپ و در کمتر از 10 روز با روسیه بر سر کاهش تاریخی و بررسیشده تولید نفت خام به توافق رسید. این بدان معناست که حکومت ریاض بدون در نظر گرفتن لحن درخواست آمریکاییها، خواستههای ترامپ را اجرا کرده است. از سوی دیگر مسأله رها کردن متحدان آمریکا در غرب آسیا نیز از این جهت مطرح میشود که 2 سال قبل «جیمز متیس» وزیر سابق دفاع آمریکا از تصمیم این کشور برای خارج کردن سامانههای دفاعی از کویت، بحرین و اردن خبر داده بود به نظر میرسد واقعیت پشت پرده این تصمیمها را باید در طرحهای کلانتر دولت ترامپ جستوجو کرد. موضوعاتی نظیر تجارت تسلیحات و معامله قرن که برای دولت ترامپ مسائلی حیاتی است میتواند در اتخاذ این تصمیم اثرگذار باشد. از این رو میتوان گفت آمریکا تلاش دارد سفارش بیشتری در زمینه تسلیحات از کشورهای متحد خود در غرب آسیا دریافت کند. از سوی دیگر، تحت فشار قرار دادن این کشورها در اجرای «معامله قرن» از دیگر اهداف آمریکاست. با توجه به اینکه اردن و کویت مواضع تقریبا سختگیرانهای درباره این طرح ضدفلسطینی دارند، همین امر ایجاب میکند این کشورهای عربی و همچنین عربستان سعودی که به نظر میرسد آمریکاییها در حال دست شستن از آن هستند، در نقشه ائتلافهایشان تجدیدنظر و باب مذاکره با دشمنانشان را باز کنند.
ارسال به دوستان
عملکرد دولت روحانی، درگیریها و اختلافات در اردوگاه اصلاحات را تشدید کرد
یادگاری بنفش
* مخاطب قرار گرفتن رئیس دولت اصلاحات در میان نقدها به روحانی باعث افزایش اختلافات شده است
گروه سیاسی: «در شکوه دوم خرداد 76 و اقتدار منتخبش همان بس که میگویند انتخابات در ایران دیگر انتخابات نیست، انتصابات محمد خاتمی است»، این رجزی بود که مصطفی تاجزاده از مدیران ارشد دولت اصلاحات 3 سال پیش و بعد از انتخاب مجدد حسن روحانی در دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری و به مناسبت سالگرد دوم خرداد در توئیتر خود منتشر کرد. به احتمال زیاد زمانی که این فعال رادیکال سیاسی در حال انتشار این توئیت و «هل من مبارز» گفتن در مقابل سایر فعالان سیاسی کشور بود، به عمر کوتاه کامیابی لیستهای تکرارشده و سرنوشت سرلیستی اصلاحات به فاصله رای یک میلیون و 600هزارتایی سال 94 تا 60 هزار رای سال98 فکر نمیکرد. هر چه بود اما آغاز ریزش رای اصلاحات در سایه بالا گرفتن نارضایتیهای معیشتی مردم و آشکار شدن شکست ایده سیاست خارجی این جریان در حاشیه ناکامی برجام، حکایت از شکاف میان مطالبات عمومی مردم و شعارهای رفع حصر اصلاحطلبان داشت.
در چنین فضایی تشابه بالا و همسنخ بودن شرایط سیاسی و اجتماعی بعد از سال 96 با افول جریان اصلاحات پس از انتخابات سال 80، میتوانست زنگ خطر را برای این جریان سیاسی به صدا درآورد. آنها یکبار دیگر نیز بعد از فتح دوباره پاستور و کسب رای 22میلیونی و در شرایطی که مجلس را نیز دست داشتند و با یک لیست حداکثری در انتخابات شورای شهر دوم ظاهر شده بودند، با دلسردی حامیان خود و عدم مشارکت در انتخابات و گرایش مشارکتکنندگان به اصولگرایان ترمیمشده مواجه شده بودند؛ تجربهای که برای آنها آغاز شکستهای دومینووار در مجالس هفتم، هشتم و نهم و مهمتر از آن شکست در انتخابات ریاستجمهوری نهم و دهم شده بود تا اصلاحطلبان سرانجام با تاخیری 12 ساله و قرار گرفتن در زیر پرچم حسن روحانی، بار دیگر طعم پیروزی را بچشند.
تجربه حوادث دی96 و آبان98 که از آنها بهعنوان شورشهای حاشیهای علیه گفتمان توسعهمحور مرکزنشین یاد میشد و سرخوردگی بدنه مرکزنشین اصلاحات از کارکرد چرخدندههای این قطار و عیان شدن فقدان اعتبار اجتماعی اصلاحطلبانی که رویای «انتصابات خاتمی» برای 1400 و پس از آن را در مخیله خود پروبال میدادند، در نهایت تشتت تشکیلاتی و اختلافنظرهای این جریان سیاسی را به عرصه عمومی کشاند. اختلافاتی که از دوگانه حزب کارگزاران سازندگی و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان به ریاست محمدرضا عارف و عدم توفیق در انتخاب استراتژی واحد انتخاباتی آغاز شده بود، با استعفای موسویلاری، نایبرئیس شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان و گلایههای او نسبت به وضعیت این روزهای گروه متبوعش، آغازی بر یک پایان رسمی در کشاکش مجادلات سیاسی به شمار میرفت.
* حمله به خط قرمز
انتقادات کرباسچی نسبت به عملکرد همقطارانش در سالهای اخیر امری نادر به شمار نمیرفته و عمدتا نیز با واکنشهای معتدلی مواجه میشده است اما با گذر زمان و تجربه شکست انتخاباتی در دوم اسفندماه، نشانهگیری انتقادات او به سمتی گرایش پیدا کرد که خط قرمز اصلاحطلبان به شمار میرفت. او که چندماه پیش با سلب صفت «رهبر اصلاحطلبان» از خاتمی نسبت به رویههای جاری انتقاد کرده بود، این بار با تاکید بر نحوه مدیریت اصلاحات گفت: «باید تعارف را کنار بگذاریم. کار سیاسی که رودربایستی ندارد. درباره بقیه بزرگان هم همینطور است. حتی دیگر کسانی که شاید برای ما کاریزما بوده و شخصیت مورد علاقه ما باشند».
البته سخنان کرباسچی که به مذاق اصلاحطلبان خوش نیامده بود با واکنشهای تندی نیز مواجه شد. در یک نمونه آن سردبیر روزنامه «شرق» با انتشار سرمقالهای با عنوان «کارگزاران علیه برادر بزرگ تر» ایدههای اقتصادی آنها را مسبب وضعیت فعلی اقتصاد کشور خواند و نوشت: «برخی اصلاحطلبان از جمله کرباسچی برای تغییر در جبهه اصلاحات از تعبیر «پوستاندازی» استفاده کردهاند. پوستاندازی تغییری ظاهری است برای حفظ وضعیت موجود و یافتن راهکارهایی برای بازگشت به قدرت به نام مردم. تغییر جدی در عرصه سیاست از طریق تغییر نگرش در راهکارهای اقتصادی امکانپذیر است که از قضا نیاز به تئوری و چارچوب دارد. مگر نه این است که 16سال دولتداری اصلاحطلبان در دوره هاشمی رفسنجانی و خاتمی، اقتصاد بر اساس تئوری بازار آزاد اداره شده است». با این حال احمد غلامی در ادامه یادداشت خود و بعد از تاکید بر این نکته که دولت خاتمی اقتصاد را بر اساس تئوری بازار آزاد اداره میکرده است، مینویسد: «اگر رئیس دولت اصلاحات و اصلاحطلبان هنوز مقبولیت دارند این مقبولیت نشأت گرفته از دولت اصلاحات است که به طور کامل تن به نظام بازار آزاد نداد».
با این حال واکنشهای اصلاحطلبان به کرباسچی که نسبت به عملکرد خاتمی انتقاد کرده بود به روزنامه شرق محدود نماند و چهرههای سرشناس دیگری نسبت به حملهای که به خط قرمزشان شده بود واکنش نشان دادند تا روزنامه این ارگان حزبی در مطلبی به قلم سردبیر خود نسبت به این واکنشها نیز واکنش نشان دهد و بنویسد: «اینکه سیاستمدار تازه آمدهای چون جناب آقای محمود صادقی کارگزاران را مستقل از اصلاحطلبان معرفی کند و اصلاحطلبی را با معیارهای چپگرایی ازدسترفته و منسوخ شده دهه60 میسنجد اوج ناآگاهی تاریخی و فقر دیدگاه نظری است اما اینکه روشنفکر برجستهای مانند جناب آقای علیرضا علویتبار دفاع کارگزاران سازندگی از «دین مدنی» و «الهیات سیاسی» را مقدمه «همزیستی با برخی از گرایشهای سیاسی» ارزیابی کند، فارغ از دقت این انتقادات نشان میدهد در درون جبهه اصلاحات بشدت نیازمند گفتوگوی انتقادی هستیم».
* دعوا بر سر نخواستن روحانی
شاید مخرج مشترک تمام مواضعی را که فعالان اصلاحطلب نه در خفا که در فضای عمومی رسانهها مطرح کردند بتوان در ضربهای دانست که همه آنها از عملکرد حسن روحانی و تاثیر انکارناپذیرش بر اعتبار اجتماعی خود خوردهاند، ضربهای که حتی صدای صادق زیباکلام را، که طرفدار ثابت دولت روحانی و رویکردهای مختلف او از جمله سیاست خارجی بوده است هم درآورد تا او هم در گفتوگویی اینستاگرامی بعد از آنکه از کرباسچی بهعنوان چهرهای مستقل یاد کرد، نوک پیکان برخی نقدهایش را به سمت خاتمی بگیرد و بگوید: «من میگویم شما از آقای خاتمی و رهبری اصلاحطلبان یک سوال ساده بکنید که ما ۲۴ میلیون نفری که آمدهایم و رای دادهایم، آقای روحانی دربرابر مطالبات ما چه گامی را در این ۳ سال برداشته است؟ چه کسی باید پاسخگو باشد؟ آقای خاتمی باید پاسخگو باشد، آقای عارف باید پاسخگو باشد، آقای سعید حجاریان، موسویلاری، مصطفی تاجزاده و صادق زیباکلام باید پاسخگو باشند، ما باید پاسخگو باشیم چون ما بودیم که آن ۲۴ میلیون نفر را به رای دادن ترغیب کردهایم. ما یک بار گفتهایم که نظرمان نسبت به روحانی چیست؟ اصلا انگار نه انگار آن ۲۴ میلیون نفری که به او رای دادهاند یک مطالباتی هم داشتهاند. اینها نقصهای فاحش اصلاحطلبان بوده است».
با همه این اوصاف و دعواهای همقطاران سابقی که همگی در انتخاب حسن روحانی بهعنوان رئیسجمهور نقشآفرینی حداکثری داشتند، حالا آنها در عین جدا کردن خود از یکدیگر تلاش میکنند راه فراری از آنچه روزی آن را «انتصابات خاتمی» توصیفش میکردند پیدا کنند.
رشد صعودی و کمسابقه نارضایتیهای معیشتی، حداکثری شدن شکافهای اجتماعی و انفعال قوه اجرایی در مواجهه با وضعیت پیشآمده، باعث شده نقطه ضعف بزرگی به نام «حسن روحانی» تبدیل به گزارهای با ماهیت سلبی شود که دعوا بر سر نخواستن آن باشد؛ مسالهای که حتی به سطحی بالاتر نیز رسیده و تریبونهای غربگرای کشور را در گاردی انتقادی نسبت به ایده و تئوریهای دولت در زمینههای مختلف از جمله اقتصاد قرار داده است. در چنین فضایی اینگونه به نظر میرسد که ابهام پیرامون انتخاب رویکرد «ترمیم» یا «رادیکالیسم»، محور بحثهای بعدی اصلاحطلبان باشد؛ دوگانهای که احتمال انتخاب دومی در آن چندان معقول به نظر نمیآید، چراکه از سویی آنها یکبار و پس از کامل شدن زنجیره شکستهای انتخاباتیشان در سال 88 رویکرد رادیکالیسم و سیاست خیابانی را با نیت اثبات خود به بدنه اجتماعی و تحمیل به ساختار قدرت در پیش گرفتند و سرانجام به رستگاری مطلوب خود نرسیدند و راه نجات را در ائتلاف با سایر نیروهای سیاسی یافتند و از سوی دیگر توسط بدنه معترض به عنوان مسؤول اصلی وضعیت موجود شناخته میشوند و همنوا شدن با آنها باعث طرد همهجانبه اصلاحطلبان میشود. رویکرد ترمیمی اما میتواند مبتنی بر استراتژیهایی باشد که محمدرضا تاجیک چندماه پیش از آنها یاد کرده بود و کنارهگیری مقطعی از کنشگری سیاسی را نیز به همراه داشته باشد.
با این حال انتخاب نهایی از هر جنس و مبتنی بر هر رویکردی که باشد، خبر از پایان دورانی میدهد که تاجزاده از آن به عنوان «شکوه دوم خرداد 76» و «انتصابات خاتمی» یاد میکرد.
ارسال به دوستان
گفتوگو با سیدجلال ساداتیان، سفیر پیشین ایران در انگلیس درباره تغییرات نظام جهانی
دیپلماسی پساکرونا با سرمایه انقلاب
شروین طاهری: حقیقت این است که قدرتهای شکل گرفته تا امروز یعنی آمریکا و اروپا به نمایندگی بریتانیا و فرانسه، همچنین روسیه که جایگزین شوروی شده و چین که پس از انقلاب نیمه قرن بیستم به این جایگاه رسیده، چیزی جز دولتهای فاتح جنگ دوم جهانی یا تحولات ژئوپلیتیک اواسط قرن بیستم نبودهاند که هنوز 5 عضو ثابت دارای حق انحصاری وتو در شورای امنیت را تشکیل میدهند. با در نظر گرفتن این تعریف برخی از مهمترین فیلسوفان و استراتژیستهای جهان، کرونا را یک جنگ جهانی جدید برمیشمارند که از سوی دشمنی نامرئی به ما تحمیل شده است. آیا بیمسؤولیتی نظامی که غرب سردمدارش بود در غائله کرونا و ناکارآمدی آمریکا و اروپا در مدیریت داخلی این بحران یا ناتوانی سازمان ملل و دیگر سازمانهای جهانی در کمک به کشورها، غرب را از پیشداری نظم جهانی خلع نمیکند؟ آیا میتوانیم انتظار داشته باشیم بحران کرونا به خودی خود تحولات مقتضی خود را در نظم جهانی به وجود آورد؟ با چنین پرسشهایی با دکتر سیدجلال ساداتیان، نماینده سابق مردم همدان و سفیر جمهوری اسلامی ایران در انگلیس در نخستین سالهای انقلاب (1365-1361) گفتوگو کردیم. ***
* به نظر میرسد در جهان پساکرونا، سرانجام پدیده فراچندقطبیگرایی ظهور یافته باشد.
به نظر من این دنباله مسیری است که دنیا بعد از پدیده فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا امروز طی کرده است. بگذارید این روند را مرور کنیم. آمریکا راهبردش را بر اساس ایده فوکویاما تنظیم کرده بود که مدعی حاکمیت جهانی لیبرال دموکراسی بود. در دوران جنگ سرد ایالات متحده قطب قدرت بحری بود و چنین توجیه میشد که با شکست طرف مقابل یعنی بلوک شرق که قطب بری بود، به پایان تاریخ رسیدهایم و لیبرال دموکراسی حاکم شده است. البته همان زمان هانتینگتون پاسخ نظریه فوکویاما را داده و گفته بود چنین نیست و با فروپاشی شوروی تازه جنگ تمدنها شروع شده است. فارغ از این نظریهها آنچه در عالم واقع اتفاق افتاد، سر بر آوردن قطبهای مختلف در جهان بود. جلوتر از همه، چین برنامهای دارد تا سال 2025 به قدرت اول اقتصادی بدل شود. روسیه هم با مدیریت پوتین و تیم مدیریت جوان اطلاعاتی «کاگب» به لطف درآمدهای نفتی خوب دوباره به یک قطب بدل شد و هژمون زمینی خود را پی گرفت. ابتدا اوستیا را ضمیمه کرد و بعد کریمه و شرق اوکراین. بعد هم زیردریایی اتمیاش را راهی ساحل لاذقیه سوریه کرد و نقش فعالی در مقابله با جنگ نیابتی علیه این کشور بر عهده گرفت. بعد از کرونا بیش از پیش شاهد رقابت چین و آمریکا هستیم و به نظر میرسد موضوع تلاش چین برای تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی جدی است؛ نخست در سایه ذخیرههای ارزی عظیمی که دارد و دوم به خاطر نفوذی که به خاطر کالاهای ارزانش در 5 قاره به دست آورده است. در واقع چین خود را به عنوان قدرت اول تامینکننده نیازهای عمومی مردم اقصی نقاط دنیا بویژه آسیا، آفریقا و آمریکا و نه نیازهای با فناوری بالا معرفی کرده است. از طرف دیگر چین با خرید عمده سهام شرکتهای چندملیتی و سرمایهگذاران آمریکایی که در جریان آغاز شیوع کرونا در ووهان بشدت سقوط کرده بودند، یک برگ برنده به دست آورده است.
در داخل ایالات متحده، اختلافات ناشی از سوءمدیریت کرونا نشانههایی قابل تامل را قوت بخشیده که آمریکا ممکن است واقعا به سمت فروپاشی و تجزیه برود. حتی اگر چنین هم نشود دوره ترامپ ضربهای جدی به ساختار ایالات متحده وارد کرده است. اگر چه رقابت چین-آمریکا همچنان مهمترین محور ژئوپلیتیک در حال تغییر جهان است اما قبل از کرونا، بریتانیا با برگزیت (خروج از اتحادیه اروپایی) زمینه تضعیف آن را فراهم آورد. اتحادیه اروپایی حالا بر سر دوراهی تشکیل یک قطب مستقل از ایالات متحده یا یکی شدن با آن است.
عدهای معتقدند امضای آمریکاییها پای برگزیت بود تا از این طریق جریانات ملیگرای تندرو را در اروپا تقویت کند. دیدیم که در اسپانیا، ایتالیا و حتی آلمان، جریانات ملیگرا به شکل مقطعی آرای بیشتری را در انتخابات منطقهای یا سراسری نسبت به احزاب لیبرال کسب کردند و اگر چه در مجموع نتوانستند غالب شوند اما تقویت شدهاند. در بریتانیا وضع فرق میکرد؛ جریان ملیگرایی که از دل حزب راستگرای محافظهکار برآمد و برگزیت را به کرسی نشاند، در نهایت با رهبری بوریس جانسون در انتخابات سال گذشته پیروز شد تا حزب میانهرو کارگر شکستی سخت را متحمل شود.
بریتانیا ظرف یک سال آتی باید ترتیبات خروج از اتحادیه اروپایی را فراهم میکرد اما به خاطر کرونا لطماتی بویژه اقتصادی به آنها وارد میشد و احتمالا نمیتوانند در زمانبندی مقرر خارج شوند. روزنامه گاردین برآورد کرده بود اقتصاد بریتانیا فقط 3/2 تریلیارد پوند از کرونا زیان داده که باید زیانهای خروج از اتحادیه را هم به آن افزود.
به موازات آن اتحادیه اروپایی هم تضعیف شده است. آنگلا مرکل از صحنه قدرت آلمان خداحافظی میکند و امانوئل مکرون حتی قبل از آمدن کرونا هم هر هفته درگیر قیام جلیقهزردها بود. آلمان و فرانسه همزمان بر سر ارتش اروپایی مستقل با ترامپ کلنجار میروند و اگر بخواهند در ناتو بمانند، باید حق عضویتشان یعنی سهم 8/1 درصدی از تولید سرانه ناخالص ملی خود را به 4 درصد افزایش دهند.
اگر اقتصادهای نوظهور منطقهای مثل هند و برزیل را هم در نظر بگیریم، بدین ترتیب باید بگوییم چندقطبی در جهان شکل گرفته است.
* به عنوان مثالی برای سوگیریهای جدید جهان پساکرونا، با توجه به تجربه و اشرافی که شما بر سیاست خارجی لندن دارید، پیشبینی میکنید انگلیسیها به چه سمتی خواهند رفت؟
انگلیس یک اشتباه تاکتیکی یا حتی شاید راهبردی کرد که از اتحادیه اروپایی خارج شد، چون هم به لحاظ جغرافیایی به آنها نزدیکتر بود، هم به لحاظ پیوندهای جغرافیای سیاسی، منافعش آنجا بیشتر تامین میشد.
* خب! اگر به فرض انگلیس در اتحادیه میماند در جریان همین بحران کرونا، اروپا به چه دردش میخورد؟ این اتحادیهای که اعضایش هم از آن سلب امید کردهاند. ضمنا امپراتوری انگلیس در اوایل قرن بیستم بر پایه پیمان ترک خصومت با فرانسه به اروپا نزدیک شد و از این اتحاد طی 2 جنگ جهانی و به مدت یک قرن بهره برد. چرا باید بریتانیا در کنار اتحادیه اروپایی که اعضایش به فروپاشی آن اذعان دارند، به پیشواز بحرانهای آتی مثل همین کرونا میرفت؟
اجازه دهید من برهان خلف بیاورم. الان که انگلیسیها به سمت آمریکا رفتهاند چه به دست آوردهاند؟ بگذارید من هم به سابقهای تاریخی اشاره کنم. قدرتهای اروپایی بعد از پیمان وستفالیا در 1648 میلادی که در واقع مبنای روابط بینالمللی به شکل امروزی بود، به مدت 4 قرن مدام با هم کشمکش داشتند. در نهایت وقتی اروپاییها به قدرت رسیدند نگاهشان به قارههای دیگر معطوف شد و تقریبا همهشان جایی را در گوشه و کنار جهان به استعمار خود درآوردند اما در این بین فقط فرانسه، بریتانیا و پروس- مجار تبدیل به قدرت قاهر شدند. بعدها در 1819 اروپاییها به همراه روسیه تزاری و عثمانی در وین با هم پیمان دیگری را بستند که منشأ حقوق کنسولی شد. با هم توافق کردند سفرای همدیگر را نکشند، حقوق حاکمیتی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و اگر یکی از آنها بر آن شد که به دیگری حمله کند، بقیه با هم علیه او متحد شوند. این پیمان مبنای هژمونی غربگرا یا نظریه یوروسنتریک را گذاشت. پس از آن بریتانیا در عمل شروع کرد به زدن زیر آب قدرتهای رقیب. بویژه قلمروی وسیع عثمانی را تجزیه کرد به طوری که در عمل در آستانه جنگ اول جهانی، متصرفات بزرگترین امپراتوری مسلمان آن زمان به مرکزیت استانبول را از آن جدا کرده و بعد در جریان جنگ با جدایی سوریه و عراق آن را به سمت فروپاشی برد.
انگلیس و فرانسه در حال گسترش استعمار خود در آسیا و آفریقا و آمریکا بودند و روسیه هم از طرفین گسترش مییافت. اصلا این بود که امپراتوری پروس (آلمان، اتریش، مجارستان) با نگرانی از اینکه سایرین در حال سوءاستفاده از پیمان وین هستند، بازی را پیش از جنگ اول جهانی به هم زد. حتی ترور ولیعهد اتریش در بوسنی، توطئهای بود از سوی خود امپراتور پروس تا علیه نظم موجود جنگ راه بیندازد و باعث برافروخته شدن جنگ اول جهانی شد. با شکست پروس، فرانسویها بدترین فشار را به آلمان به عنوان طرف بازنده آوردند که همین تحقیرها باعث ظهور هیتلر و برافروخته شدن آتش جنگ دوم جهانی شد. در پایان جنگ دوم نیز سران شوروی، انگلیس و آمریکا در تهران(1943) قرار و مدارهای جدیدی گذاشتند که روسها به تعهدات خود عمل نکردند و نظام دوقطبی از دل آن سر برآورد.
حالا ما از نظام دوقطبی و سپس تکقطبی آمریکایی به نظامی چندقطبی رسیدهایم. باید توجه داشت در این نظم جدید، تحولات چندجانبه است، یعنی فقط با نگاه سیاسی و نظامی قابل تحلیل نیست، بلکه باید جهان را از زوایای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فلسفی و حتی هنری و مذهبی نگریست.
* قطببندی جدید در منطقه ما چگونه خواهد بود؟
در منطقه ما هم فرصت برای کشورمان فراهم است که خود را به عنوان قدرتی مستقل تثبیت کنیم. جمهوری اسلامی ایران موفقیتهایی منطقهای داشته و حرفهایی برای گفتن دارد؛ از افغانستان تا سوریه و لبنان، از عراق تا یمن آمریکاییها با وجود همه فشارهای برجامی و نظامی مجبور شدهاند تا حدی موقعیت و هژمون برتر ایران را لحاظ کنند و ایران تا حدودی موفق شده خود را در رقابت برای معرفی قطب منطقه در آینده نزدیک مطرح کند؛ البته به شرطی که بر تحریمهای آمریکا و ناهماهنگی داخلی فائق آید، و در صورتی که به جای رقابت با هم منطقهایها آنها را با خود همراه کند.
البته با وجود رژیم صهیونیستی از یک طرف و سعودی از طرف دیگر، هنوز ساختار ژئوپلیتیک منطقه شکل نگرفته ولو اینکه هر یک خود را قدرت برتر منطقه بدانند.
* با این حساب شما از این دیدگاه پشتیبانی میکنید که کرونا کاتالیزور تغییرات نظم جهانی بوده نه اینکه به خودی خود باعث ایجاد تغییراتی شده باشد.
نمیتوانیم این را نفی کنیم که همه قطبها زیانهایی را از بحران ویروسی تحمل کردهاند. تنها تصورش را بکنید که از حدود 7/7 میلیارد جمعیت دنیا حدود 5 میلیارد نفرشان در جای جای کره زمین به صورت خودخواسته یا تحمیلی در قرنطینه هستند.
* این قطعا نظم جدیدی را در سبک زندگی ما ایجاد میکند اما تغییراتی که در سطح معادلات قدرت خواهد داشت به چه صورت خواهد بود؟
موتور محرک دنیا به نوعی متوقف شده است. در حالی که همه بشر در حال دویدن بودند، چه چیز دیگری میتوانست باعث ایستایی این دوندگی شود؟ این توقف خود پیامدهایی در راستای تحول استراتژیک در جهان و در زمینه مدیریت اجرایی و ساختار فیزیکی قدرت داشته است. در نتیجه حتی انگارهها و باورهای مردم هم در سراسر دنیا دستخوش تغییر شده است.
جمعبندی تغییرات در جوامع بشری ما را به تغییرات کلان در معادلات رهبری و کنترل جوامع سوق میدهد. طبعا قطبهای قدرت تثبیت شده بیشترین زیان را میکنند. در حالی که قدرت نوظهوری مثل چین با حسابگریهای بیشتری که داشتهاند از این تغییرات سود میبرند، ایالات متحده که بویژه از زمان روی کار آمدن ترامپ در فقدان مشاوران عاقل بیشتر تابع نظریات بوالهوسانه و لحظهای و کمتوجه به راهبردهای بلندمدت بوده است، زیان اصلی را کرده است. حالا میبینیم این دیدگاه که یکسری باورهای کمخردانه زیر جلد ترامپ رفتهاند، تنها مختص به دیدگاه ما در ایران نبوده است و بسیاری از روشنفکران و صاحبنظران آمریکایی هم امروز بر همین عقیده هستند که به جای منافع ملی ایالات متحده، صهیونیستها و اسرائیل بر راهبردها و سیاستهای خارجه کاخ سفید تاثیر داشتهاند.
* یک نظریه که در رابطه با همین تغییرات در ساختار قدرت جهانی مطرح میشود، معتقد است اگر تا امروز قدرتهای فرابحری و صنایع تسلیحاتی و نفتی تعیینکننده قدرت هژمونیک بودند، در آینده صنایع دارویی و مدیریت درمانی حرف اول را میزنند.
اتفاقا نمونه این رویکرد را در تقلای رژیم صهیونیستی میبینیم که سعی کرده از یک پروژه تحقیقاتی برای داروی کرونا بهرهبرداری سیاسی کند و هنوز به هیچ نتیجهای نرسیده، مدعی است اگر ایران در نگاهش به موجودیت اسرائیل تغییری ایجاد کند، به ما هم این دارو را میدهد. در واقع خواستهاند سر ما منت بگذارند.
* آیا در این صورت ساختار هژمونی در جهان فردا نیز تغییر خواهد کرد؟
ما با مجموعهای از روندهای مختلف تغییرات مواجه هستیم که برای جمعبندی آنها که چگونه دنیای فردا را خواهند ساخت، زمان لازم است. فیالحال میتوان گفت نفس تغییرات مداوم و شتابان پساکرونا، یکی از ویژگیهای دنیای جدید خواهد بود اما درباره اینکه تغییرات معادلات دنیا را به چه صورت درخواهد آورد باید یک مقدار احتیاط کرد. اینگونه نیست که الان بخواهیم ادعا کنیم اینگونه «شد»، بلکه باید نگاهمان به «شدن» به معنی تحول باشد. باید با حوصله سمت و سوی تغییرات را زیر نظر بگیریم و اینکه جهتگیریها خود ممکن است با اتفاقاتی که در پیش رو هستند نیز دوباره تغییر جهت بدهند.
* به عبارت دیگر شما در چارچوب دیدگاهتان مبنی بر اینکه کرونا، کاتالیزور روندهای جهانی پیش از خود بوده معتقدید خود کرونا پدیدهای مستقل نیست، یعنی میتواند تالی مقدمی در گذشته بوده باشد. با این حساب آیا بر این باورید تداوم همان روندهای پیش از کرونا جهان جدید را خواهد ساخت؟
همینطور است! اما نافی این نیست که همین حالا تغییرات ناشی از کرونا در حال رخ نمودن هستند؛ مثل مواجهه چین و آمریکا. تغییرات دیگر مثل ضعف اتحادیه اروپایی، بازسازی هژمون روسیه یا حرکت آهسته و پیوسته هند برای تبدیل شدن به یک قطب بینالمللی نیز طبق روند قبلی ادامه دارد. مثلا الان نمیتوانیم با اطمینان بگوییم ما در دنیای پساکرونا 5 یا 7 قطب خواهیم داشت یا به طور قطعی فروپاشی ایالات متحده را پیشبینی کنیم. همانطور که گفتم حوادث آتی از آن جهت مهم هستند که میتوانند تشدیدکننده یا منحرفکننده روندهای فعلی باشند.
* شما با تجربه سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن، چه سفارشی برای دستگاه دیپلماسی ما در دوران جدید دارید؟ آیا اصلا دیپلماسی پساکرونایی مفهومی دارد و در این صورت شما در زمینه لزوم تغییرات در رویکردها و اولویتهای سیاست خارجیمان چه نظری دارید؟
از آنجا که در دوره شکلگیری نظم جدیدی در جهان هستیم، نظر من این است که تصلب ما را دچار مشکل خواهد کرد و ممکن است باعث جلو زدن دیگران از ما شود. ما باید منسجمتر در عرصه روابط با خارج ظاهر شده و تعاملمان را با همه ظرفیتهای دنیا بیشتر کنیم. الان دنیا جایی است که دیگر یک قدرت برتر حرف نمیزند.
* پس شما قائل به نظریه «پایان کدخدا» هستید؟
همینطور است؛ نه تنها دنیا دیگر یک قدرت متکلم وحده را برنمیتابد، بلکه فقط با حرف زدن هم نمیشود قدرت شد. دنیای چندقطبی پساکرونا به سمت موازنه مثبت بیشتری حرکت میکند.
موازنه مثبت یعنی ما باید آوردهای داشته باشیم و در ازایش طرف مقابلمان هم آوردهای داشته باشد. در غیر این صورت فقط موازنه منفی خواهیم داشت یعنی ما چیزی را از طرف خارجی دریغ کنیم و او هم متقابلا به همین شکل. پس موازنه مثبت طبیعتا در جایی شکل میگیرد که ما از مزیت و داشتهای برخوردار هستیم. باید این موازنه مثبت را بر شعار اصلی انقلاب منطبق کنیم که میگوید «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی».
به هر حال ماهیت «انقلاب اسلامی» یک ماهیت مستقلی است ولی ما در صدور پیام آن باید همان شیوهای را به کار بگیریم که پیامبر اسلام(ص) داشتند، یعنی ترویجی عمل کنیم. اسلام فقط با جنگ نبود که جهانگیر شد. ببینیم که اسلام چگونه از این طرف تا شرق آسیا، از آن طرف تا پشت دروازههای وین، از منطقه پیرامون ایران یا آسیای غربی گرفته تا آفریقا را گرفت. شاید بگویید برخی جاها با لشکرکشی بوده است. بسیار خب! یک زمان هم ضرورت ایجاب میکرده که چنین کنند اما گرایش پیشبرنده در مرکز اسلام همواره ترویجی بود. مگر پیامبر(ص) زمانی که میخواستند با مشرکین قرارداد صلح بنویسند و آنها گفتند بالای آن «بسمالله» ننویس، نپذیرفتند؟ ولی هدفی را که داشتند یا ترویج پیام اسلام را پیش بردند.
* اغلب صاحبنظران متفقالقولند که چشمانداز دیپلماسی فعلی ما در دوره روحانی «هم غربی، نه شرقی» بوده است. یعنی حتی آن جا که به ارتباط نزدیکتر با شرق متهم میشود، نگاهی بشدت یوروسنتریک (اروپامحور) دارد، یعنی همان نگاه «کدخداپنداری غرب» که اگر به سمت چین و روسیه هم متمایل میشود به واسطه نسبتی است که آنها در معادلات جهانی با غرب دارند نه اینکه به واسطه مزیتهایی که از خود شرق برای ما مترتب میشود.
البته من صرفا مثال زدم و به هیچوجه قصد نداشتم وارد مصادیق و جزئیات اختلاف برانگیز شوم. حرف من بازگشت به خویشتن است و اینکه ما باید به خودمان بازگردیم تا حرفی برای گفتن در جهان داشته باشیم. ما نباید دعواهای داخلیمان را به حوزه دیپلماسی بکشانیم. باید در داخل بنشینیم و سنگهایمان را وا بکنیم و بیندیشیم در حوزه دیپلماسی در این سالها چه تحولی را در جهان میتوانستیم ایجاد کنیم؟ آیا ما خودمان از آن تحولات نصیب بردیم یا بخشی از دنیا را بیدار کردیم، آنها حرکت کردند و جلو رفتند و ما در گیر و دار دعواهای داخلی خودمان ماندیم؟
* این نکته همچنان مبهم است: آیا در چارچوب نظریه «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» ما باید نگاهی مرکزگرا برای ترویج پیام انقلاب داشته باشیم یا غیرمرکزگرا؟
در این 4 دهه مرکزگرایی جزو ذات دیدگاههای انقلابی ما شده است و نمیتوانیم به این سادگی از آن چشم بپوشیم. در هر صورت با هر نظریهای که داشته باشیم باید اول بتوانیم پیام و حرف خودمان را بر مبنای همان روش ترویجی به خارج انتقال دهیم. باید تکلیفمان با خودمان روشن باشد، تئوریهایمان را دستهبندی شده به پیش ببریم.
***
جهان پس از کرونا از پنجره فکر اندیشمندان
انقلاب در نظم جهانی
ویروس میکروسکوپی کرونا بیش از حد تصور ما زندگی انسانها را دستخوش دگرگونی کرده است. نه تنها سبک زندگی فردی و تعاملات اجتماعی، بلکه آینده سیاسی جهان نیز تا حد زیادی به سرنوشت کرونا گره خورده است. از همان ابتدای درگیری جهان با اپیدمی این ویروس، نظریهپردازان حوزه سیاست و اقتصاد سعی کردند آینده جهان پس از کرونا را پیشبینی کنند. در این نوشتار گزیدهای از نظرات چند تن از این اندیشمندان را درباره ترسیم نقشه سیاسی و اجتماعی دنیا در دوران عبور از همهگیری کرونا مرور میکنیم.
* پایان جهانیشدن آنگونه که میشناختیم
«رابین نیبلت» مدیر و مسؤول اجرایی ارشد اندیشکده چتمهاوس انگلیس
همهگیری ویروس کرونا ممکن است همانند پر کاهی که کمر شتر را میشکند، کمر جهانیشدن اقتصادی را بشکند. اکنون بیماری «کووید-۱۹» دولتها، شرکتها و جوامع را وادار میکند توانایی خود جهت مواجهه با دورههای طولانیمدت خودانزوایی اقتصادی را تقویت کنند.
احتمال آن بسیار کم است که دنیا به ایده جهانیشدن توأم با منفعت متقابل که دوران اوایل قرن بیست و یکم را رقم زد، بازگردد.
* جهانیشدن با محوریت چین
« «کیشور محبوبانی» عضو برجسته مؤسسه مطالعات آسیای دانشگاه ملی سنگاپور و مؤلف کتاب «آیا چین پیروز شده است؟ چالشی که چین متوجه برتری آمریکا میکند»
همهگیری بیماری «کووید-۱۹» جهتگیری اقتصادی جهان را دستخوش تغییرات اساسی نخواهد کرد. این امر صرفا تغییری را که پیشاپیش آغاز شده شتاب خواهد بخشید. این تغییر عبارت است از فاصلهگیری از جهانی شدن آمریکامحور و حرکت به سمت جهانی شدن چینمحور. متعاقبا همانگونه که در کتاب جدید خود با عنوان «چرا چین پیروز شده است؟» استناد کردهام، آمریکا 2 گزینه پیش روی خود دارد؛ اگر هدف اصلی حفظ برتری جهانی باشد، این کشور باید به لحاظ سیاسی و اقتصادی دست به یک رقابت ژئوپلیتیک با حاصل جمع صفر با چین بزند. با این حال، اگر هدف آمریکا ارتقای رفاه مردم کشورش باشد ــ مردمی که شرایط اجتماعیشان رو به وخامت گذاشته است ــ در آن صورت باید با چین همکاری کند. عقل سلیم میگوید همکاری گزینه بهتری است. با این حال، با توجه به فضای سیاسی مسموم حاکم در آمریکا درباره چین، عقل سلیم شاید فائق نیاید.
* فروپاشی تعداد بیشتری از کشورها
« «ریچارد هاس» رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی و مؤلف کتاب «دنیای آشفته: سیاست خارجی آمریکا و بحران نظم قدیم»
واژه «همیشگی» واژهای نیست که به آن علاقه داشته باشم اما فکر میکنم بحران ویروس کرونا حداقل تا چند سال اکثر کشورها را به سمت داخل متمایل خواهد کرد و موجب خواهد شد کشورها بیشتر روی آنچه در درون مرزهایشان اتفاق میافتد، متمرکز شوند. پیشبینی من این است که گامهای بزرگتری به سمت خودکفایی گزینشی [و در نتیجه دست کشیدن از بقیه] با توجه به آسیبپذیری زنجیرههای تأمین برداشته خواهد شد، حتی مخالفت بیشتری با مهاجرت گسترده خواهد شد؛ و تمایل یا تعهد کمتری نسبت به مقابله با مسائل منطقهای یا جهانی (از جمله تغییرات اقلیمی) با توجه به نیاز استنباطی مبنی بر تخصیص منابع جهت احیای امور در داخل و مقابله با پیامدهای اقتصادی بحران مشاهده خواهد شد. بسیاری از کشورها در زمینه بهبودی به مشکل خواهند خورد و ضعف دولت و فروپاشی دولتها حتی متداولتر خواهد شد.
ارسال به دوستان
گزارش «وطن امروز» از روند تولید تیتراژهای رمضانی سیما در سالهای اخیر
دلالی با «کار دلی»
عباس اسماعیلگل: جایگاه و اهمیت تلویزیون در شناخته شدن خوانندههای موسیقی کشور و شنیده شدن میلیونی آثار را هیچگاه نمیتوان کتمان کرد. از آغاز انقلاب اسلامی تا اواخر دهه 70 گرفته تا همین روزها که شبکههای اجتماعی و فضای مجازی گسترش یافته است، به صورت کلی اهمیت و جایگاه تلویزیون برای خوانندههای موسیقی را به 2 بخش اصلی به لحاظ زمانی باید تقسیم کرد؛ بخش نخست به ایام آغاز به کار صداوسیمای جمهوری اسلامی تا سال 79 بازمیگردد که در این سالها به خاطر عدم گسترش شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و همچنین فقدان فرهنگ خرید نسخه اصلی آلبومهای موسیقی از فروشگاههای فرهنگی، صدا و سیما به تنها مرکز اصلی انتشار آثار موسیقی در کشور تبدیل شده بود که این اتفاق منجر به شناخته شدن چهرههای جدید موسیقی پاپ بعد از انقلاب اسلامی شد که در حال حاضر از این چهرهها به عنوان «نسل طلایی خوانندههای موسیقی پاپ پس از انقلاب» یاد میشود. این خوانندهها در آن ایام نهایت تلاش خود را میکردند تا به هر نحوی هم که شده یکی- دو اثرشان از تلویزیون پخش شود تا مخاطبان بیشتری آهنگ جدیدشان را بشنوند، حال بماند که در مجموع آثاری که آن سالها از رسانه ملی پخش شد تا چه اندازه به جریان اعتلای موسیقی سالم کمک کرد.
اما از سال 80 شکل و شمایل حضور خوانندههای پاپ در تلویزیون به شکل اساسی تغییر کرد و اگر تا قبل از سال 80 همراه با صدای خواننده تصاویر گل و بلبل پخش میشد، این بار با آغاز سریالهای مناسبی ماه رمضان، خوانندگان جای خود را در میان تیتراژهای این سریالهای پرمخاطب باز کردند و در همین سال سریال «گمگشته» به کارگردانی «رامبد جوان» بنیانگذار مسیری به نام سریالهای مناسبتی بود که تیتراژ این سریال با صدای«مجید اخشابی» جوان و جویای نام نگاه به موسیقی تیتراژ را در میان اهالی موسیقی تغییر داد.
تاثیرگذاری تیتراژ سریال «گمگشته» آنچنان بالا بود که دیگر تیتراژهای با کلام، مختص سریالهای مناسبی ماه رمضان نبود به طوری که اگر سریالی تیتراژ با کلام آن هم از نوع خواننده پاپ نداشت، برای مخاطبان عادی تلقی نمیشد و شرایطی را رقم زده بود که اغلب مخاطبان، سریالها را با آهنگهای تیتراژشان به یاد میآوردند.
اما حضور خوانندههای پاپ به تیتراژهای سریالهای تلویزیونی محدود نشد و با آغاز دهه 90 موج جدیدی از حضور خوانندههای پاپ در تلویزیون را شاهد بودیم.
از یک سو این روزها اغلب برنامههای شبکههای مختلف صداوسیما در برآورد بودجهای خود هزینهای برای سفارش تیتراژ به خوانندههای پاپ کنار میگذارند و از سوی دیگر با گسترش انواع و اقسام تلنتشوهای تلویزیونی در دهه 90، پای خوانندههای پاپ به عنوان میهمان در این برنامهها باز شد که همین موضوع هم پایهگذار رسم دریافت دستمزدهای چند ده میلیونی خوانندهها برای حضور در برنامههای مختلف شد که پرداختن و آسیبشناسی تمام این موارد، مقوله مفصل و جداگانهای است که در این مقال نمیگنجد.
اما بسیاری از خوانندههایی که این روزها به عنوان ستارههای موسیقی پاپ از آنها یاد میشود، بدون تردید بخش عمدهای از شهرت خود را مدیون خواندن تیتراژهای سریالها و برنامههای ماه رمضان هستند که از معروفترین آنها میتوان به چهرههایی چون مهدی یراحی، محمد علیزاده و محمد اصفهانی اشاره کرد و از سوی دیگر قطعاتی که این خوانندهها برای سریالها و برنامههای رمضانی خواندهاند، به خاطره انگیزترین و بهترین آثارشان تبدیل شده که این موضوع از پرمخاطب بودن سریالها و برنامههای رمضانی شبکههای مختلف نشات میگیرد که این مبحث از چنان اهمیتی برخوردار است که همچنان خوانندههای سرشناس موسیقی برای خواندن این تیتراژها اشتیاق نشان میدهند که ماه رمضان امسال هم از این قاعده مستثنا نبود و با نگاهی به تیتراژهای سریالها و برنامههای ماه رمضانی به اسامی دانه درشتی از موسیقی پاپ برمیخوریم که سرشناسترین آنها محسن چاوشی محسوب میشود. چاوشی که چند سالی است در صدر پرمخاطبترین خوانندگان موسیقی ایران قرار گرفته است، همچنان به اهمیت تیتراژهای ماه رمضانی برای مردم بخوبی واقف است و یکی از آثار جدید خود را به برنامه تازهنفس «مثل ماه» شبکه 3 ارائه داده است، حال بماند که این اثر یکی از آثار ضعیف محسن چاوشی در چند سال اخیر محسوب میشود اما همین که پرمخاطبترین خواننده موسیقی پاپ ایران تیتراژ یک برنامه جدید ماه رمضانی را میخواند، تاییدی بر اهمیت تیتراژهای ماه رمضانی است.
اما متاسفانه با گسترس باند و باندبازی در موسیقی ایران، نحوه تعامل این خوانندهها با تهیهکنندگان و برنامهسازان ماه رمضانی به طور عجیبی تغییر کرده است به طوری که تهیهکنندگان برنامهها و سریالهای ماه رمضانی در دهه 80 شرایط خاصی را برای سفارش تیتراژها به خوانندهها تجربه کردند، زیرا از یک سو برای پرداخت هزینه برای تیتراژ با محدودیتهایی مواجه بودند و از سوی دیگر برای سفارش تیتراژ با گزینههای زیادی مواجه نبودند و باید از بین 12- 10 خواننده مجاز که شرایط کار در تلویزیون را داشتند، با یکی از آنها به طور مستقیم و بدون واسطه وارد مذاکره میشدند که در نهایت با هزینه پایین و معقول دست به انتخاب بزنند. اواسط دهه 80 احسان علیخانی با برنامه «ماه عسل» پای خوانندههای جوان مختلفی را به تیتراژهای ماه رمضانی باز کرد که این اتفاق سرآغاز فصل جدیدی از حضور خوانندهها در تیتراژهای رمضانی را کلید زد به طوری که از اواخر دهه 80 تا امروز، تهیه تیتراژ سریالها و برنامههای رمضانی به یکی از پیچیدهترین کارها برای تهیهکنندهها تبدیل شده است، زیرا بازشدن پای دلالها به برنامههای تلویزیونی کار را به مراتب سخت کرده است و یک تهیهکننده برای سفارش یک اثر به یک خواننده مشهور باید چندین واسطه و دلال را پشت سربگذارد تا موفق به عقد قرارداد نجومی برای سفارس تیتراژ شود که این موضوع به افزایش غیرمعقول هزینه تولید تیتراژ منجر شده است به طوری که در اغلب مواقع کمتر از 50 درصد از مبلغ دستمزد به خواننده میرسد و باقی آن میان واسطهها تقسیم میشود.امیدواریم روزی فرارسد که با یک مدیریت صحیح و اصولی پای دلالها از برنامههای تلویزیونی قطع شود، زیرا تجربه دهه 80 نشان داده بسیاری از خوانندگان مطرح حاضرند با کمترین دریافتی برای برنامهها و سریالهای ماه رمضان بخوانند، البته اگر واسطههای طمعکار بگذارند.
ارسال به دوستان
در پی درگذشت مرحوم محمدحسن جلیلی صادر شد
پیام تسلیت رهبر انقلاب به برادران جلیلی
رهبر حکیم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت پدر سعید و وحید جلیلی را تسلیت گفتند. به گزارش تسنیم، حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت پدر سعید و وحید جلیلی را تسلیت گفتند. متن پیام به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم. حضرات آقایان دکتر سعید جلیلی و وحید جلیلی دام توفیقهما
درگذشت والد گرامیتان را به شما و سایر بازماندگان محترم تسلیت میگویم و برای آن مرحوم رحمت و غفران الهی را مسألت میکنم.
سیدعلی خامنهای – 99/2/18
ارسال به دوستان
آغاز بهکار دولت جدید عراق
کاظمی رسما نخست وزیر شد
جلسه پارلمان عراق برای رایگیری درباره اعتماد یا عدم اعتماد به کابینه پیشنهادی «مصطفی الکاظمی» در نخستین ساعات بامداد روز پنجشنبه برگزار و سرانجام پس از 5 ماه دولت جدید عراق معرفی شد. مصطفی الکاظمی، نخستوزیر جدید عراق در مراسم آغاز به کار رسمی دولت جدید این کشور که با حضور عادل عبدالمهدی، نخستوزیر پیشبرد امور دولت عراق برگزار شد، گفت: ما قسم خوردیم که از این دولت حمایت کرده و اطمینان را برای شهروندان فراهم کنیم. به گزارش «وطنامروز»، مصطفی الکاظمی سرانجام بامداد پنجشنبه توانست عنوان پنجمین نخستوزیر عراق پس از سقوط صدام را از آن خود کند. او تا ارائه لیست نهایی وزرا به پارلمان مجبور شد 3 مرتبه اعضای آن را تغییر دهد تا رضایت نسبی جریانهای سیاسی را کسب کند. در همین ارتباط بامداد دیروز نخستوزیر جدید عراق در مراسمی که به مناسبت آغاز به کار دولتش برگزار شد، گفت: این دولت در راستای فراهم کردن راههای زندگی شایسته برای شهروندان عمل خواهد کرد. وی با تاکید بر تلاش دولت برای حفاظت از دستاوردهای تحققیافته گفت: به حمایت از دولت و همکاری برای مقابله با چالشهای امنیتی- اقتصادی که با آن مواجه هستیم تاکید داریم.
* بلاتکلیفی 7 وزارتخانه
با وجود رای مثبت پارلمان به کابینه الکاظمی، هنوز تکلیف 7 وزارتخانه مشخص نیست و تا زمان تعیینتکلیف وزرا، شخص نخستوزیر باید مسؤولیت آنها را بر عهده بگیرد و این در شرایطی است که تهدیدات مختلفی جامعه عراق را در بر گرفته است. درباره ترکیب کابینه باید گفت برای نخستین بار از سال ۲۰۰۳، 2 افسر عالیرتبه نظامی در ارتش، قرار است 2 وزارتخانه دفاع و کشور را در دست بگیرند. همچنین 3 استاد دانشگاه نیز در کابینه حضور دارند، از جمله خالد بتال وزیر برنامهریزی از دانشگاه الانبار و علی علاوی استاد دانشگاه پرینستون آمریکا. باقی وزرا نیز پیش از این در پستها و مناصب مرتبط با وزارتخانه خود مشغول به کار بودهاند. دولت جدید عراق در شرایطی تشکیل شده که این کشور با مشکلات عدیدهای در داخل به لحاظ ساختار اداری و فساد سیستماتیک مواجه است و با توجه به تحولات ماههای گذشته، مسائلی نظیر امنیت داخلی، روابط خارجی، نفت و بحران کرونا نیز بر این مشکلات افزوده است. در واقع همان طور که الکاظمی در مصاحبه با رسانهها گفت، وی نخستوزیر دوره بحران است و عصای جادویی برای حل مشکلات ندارد. به طور مشخص باید گفت موضوع نفت و وضعیت حضور نظامیان آمریکا در عراق از جمله مهمترین مسائل پیشروی دولت خواهد بود. در ارتباط با مسأله نفت باید گفت عربستان سعودی در ماههای اخیر به اسم جنگ نفتی با روسیه، بازار نفت را با مشکل جدی مواجه کرده و ضرر ناشی از کاهش شدید قیمت نفت، برای اقتصاد متکی به نفت عراق نیز غیرقابل تحمل است. از طرفی عربستان با پیشنهاد قیمت پایین به مشتریان نفت عراق نظیر هند آنها را به خود جذب کرده و میزان فروش عراق را کاهش داده است. بنابراین الکاظمی در انتخاب وزیر نفت و وزیر خارجه که کرسی آن فعلا در دولت وی خالی مانده است کار سختی در پیش دارد، چرا که فروش نفت و روابط با عربستان سعودی و کشورهای مشتری نفت عراق کار هر شخصی نیست. اجرای مصوبه پارلمان مبنی بر خروج آمریکا از عراق هم مسألهای است که حتما برای آینده دولت الکاظمی حیاتی است. در همین ارتباط سازمان بدر با انتشار بیانیهای اعلام کرد کابینه الکاظمی باید به سمت اجرای مصوبه پارلمان مبنی بر اخراج نیروهای خارجی از کشور حرکت کند.
ارسال به دوستان
حسن روحانی درباره لایحه حذف 4 صفر از پول ملی: یک وقتی میگوییم یورو نمیدانم 170 هزار ریال است، یک وقتی میگوییم آقا این یورو 17 تومان است یعنی 4 تا صفر این 170 هزار را برمیداریم و 17 تومان میشود؛ هم گفتن آن راحت است؛ هم زیباتر و قشنگتر است
آرایشگاه صفرها!
لایحه «اصلاح قانون پولی و بانکی کشور» دوشنبه هفته گذشته تصویب شد و تنها تغییری که طبق این لایحه در قانون پولی و بانکی کشور رخ داد، حذف 4 صفر از پول ملی و جایگزینی تومان با ریال با نرخ برابری هر تومان معادل10هزار ریال فعلی بود. لایحه دولت برای حذف 4 صفر از پول ملی در حالی تصویب شد که هیچ تدبیری برای درمان «تورم» به عنوان علت اصلی بیارزش شدن پول ملی اندیشیده نشد. با این حال حسن روحانی، رئیسجمهور در جلسه چهارشنبه هفته گذشته هیأت دولت به دفاع از این لایحه پرداخت.
* روحانی: پول ملی زیباتر شد!
روحانی با اشاره به تصویب لایحه «اصلاح قانون پولی و بانکی کشور»، در تشریح دلایل دولت برای ارائه چنین لایحهای به مجلس گفت: برای اینکه ما ذهن مردم را از یک محاسبه بیخودی خلاص کنیم، بخشی از وقت مردم سر این تومان و ریال تلف میشود. رئیس دولت دوازدهم افزود: میخواستم مردم در زندگی راحت شوند، نوشته و گفتارشان یک جور باشد، 10گونه در ذهن خود محاسبه نکنند، آنچه مردم در عمل قبول دارند تومان است، تمام معاملات مغازهها هم که بروید از آن دستفروش تا آن فروشگاه بزرگ با تومان معامله میکند. تا وقتی میخواهی بنویسی یک جای رسمی، باز میشود ریال، یعنی دولت خودش را از مردم جدا کرده بود، مردم با تومان حرف میزدند، دولت با ریال مینوشت. باز دولت هم میخواست حرف بزند با تومان حرف میزد.
روحانی همچنین گفت: پس این مشکل فرهنگی- اجتماعی را حل کردیم. محاسبات را در ذهن مردم و آنچه در محاسبات عمومی بانکها یا موسسات ما هست تسهیل کردیم. رقم را هم کوچک کردیم، چرا که دائم صفر، صفر، صفر بغل هم اصلا در کاغذ جا نمیگرفت؛ اینقدر صفر بغل هم بود. شما میدانید که تعداد زیادی از کشورهای دنیا این کار را کردند؛ البته بعضیها فقط صفر را کم کردند و اسم واحد پول ملی را عوض نکردند، بعضیها اسم پول واحد ملی را نیز عوض کردند، مثلا کشورهای آسیای مرکزی بعد از استقلال از شوروی سابق همه یک واحد پول جدید را برای خود درست کردند. بعضیها واحد پول جدید درست کردند، بعضیها صفر برداشتند، مثلا یک وقت ترکیه چند صفر پول خود را برداشت. کشورهایی بودند 12 صفر در یک روز برداشتند، بعضیها 6 تا صفر را برداشتند، بعضیها 4 صفر برداشتند. ما هم جزو آنهایی هستیم که میخواهیم واحد پول ملی ما واحد پولیای باشد که ملت ما در زبان همیشه میگفتند، مردم یک تومان داشتند، یک قران داشتند، یا با قران حرف میزدند یا با تومان که ما هم میخواهیم الان به همین صورت دربیاید.
رئیسجمهور اظهار داشت: بنابراین فکر میکنم یک کار خیری است؛ البته از لحاظ وجهه بینالمللی هم خیلی بهتر است. وقتی میخواهیم واحد پول ملی خود را با واحد پول اروپا مثلا یورو مقایسه کنیم؛ یک وقتی میگوییم این یورو نمیدانم 170هزار ریال است، یک وقتی میگوییم آقا این یورو 17 تومان است، یعنی 4 تا صفر این 170 هزار را برمیداریم و 17 تومان میشود؛ هم گفتن آن راحت است؛ هم زیباتر و قشنگتر است و هم محاسبه آن آسانتر است و با ذهن مردم هم کاملا منطبق است.
وی افزود: پس از لحاظ محاسبه با پولهای دیگر هم این کار که انجام شده به نفع ما است و به نظر من یک کار مبارک و خوبی است که در کشور ما انجام شده است. فکر نمیکنم و بعید میدانم از لحاظ رشد اقتصادی و تورم و این چیزها خیلی تاثیری داشته باشد؛ حذف صفرها بیشتر سهولت حسابگری و زیباتر شدن پول ملی در برابر پولهای خارجی است و اینکه مردم نباید هر روز در ذهن خود یک محاسبه اضافه انجام دهند؛ گفتار و نوشتار مردم یکی میشود.
* همتی: افت حیثیت پول ملی کشور بسیار مهم است
دلایل روحانی برای دفاع از لایحه دولت از جنس همان استدلالهایی بود که عبدالناصر همتی، رئیس کل بانک مرکزی در جریان بررسی و تصویب لایحه مزبور در جلسه دوشنبه هفته گذشته مجلس ارائه کرد. همتی در دفاع از لایحه دولت گفت: هماکنون عرف اصلی استفاده از پول رایج در جامعه تومان است، کما اینکه مردم برای استفاده از چکپول 50 هزار تومانی از آن به عنوان 50 تومان و از اسکناس 10 هزار تومانی به عنوان 10 تومان یاد میکنند، چرا که 4 صفر آن را حذف میکنند، بنابراین ما با قانونمند کردن این مهم به دنبال این هستیم که پول ملی را با عرف جامعه هماهنگ کنیم.
رئیس کل بانک مرکزی اظهار داشت: هماکنون 8 میلیارد قطعه اسکناس داریم که 5 میلیارد آن کمتر از 2 هزار تومان است، در حالی که با این تغییر سکههای 2 تومانی به 2 هزار تومان قبل و یک تومانی به هزار تومان قبل تغییر میکند و میتوانیم به این روش وارد صحنه شده و پول ملی را به جریان بیندازیم. وی افزود: در شرایط کنونی مسکوکات از رده خارج شده که امر نامطلوبی است، چرا که اگر احیا شود استهلاک آن کم است. از سوی دیگر ما سالی یک میلیارد قطعه اسکناس امحا میکنیم که هزینه سنگین 400 میلیارد تومانی را به همراه دارد.
همتی تصریح کرد: افت حیثیت پول ملی کشور بسیار مهم است، چرا که هماکنون در رابطه با پول ملی ریال محاسبه میشود که در قیاس با دلار یا یورو به میزان رقم وحشتناک 000006/0 اختلاف دارد، از سوی دیگر سرانه اسکناس در کشور بین سایر کشورها با عدد 102 بالاترین بوده اما برعکس درباره مسکوکات از سرانه 26 برخوردار هستیم در حالی که حتی کشورهای اروپایی از سرانه 3 رقمی برخوردارند، بنابراین این اقدام به احیای مسکوکات کمک میکند.
همتی در حالی از افت حیثیت پول کشور سخن گفت که در همین سخنان، تورم را به عنوان ریشه بیارزش شدن پول ملی معرفی کرد و گفت: کاهش کارایی پول ملی که در پی تورم مزمن و انباشته 5 دهه اخیر اتفاق افتاده، باعث شده است پول ملی به عنوان ریال و پیش از آن دینار، هیچ کدام در کشور کاربرد نداشته باشند، بویژه دینار که مدتهاست وجود خارجی ندارد.
***
جراحی زیبایی روی اقتصاد به کما رفته
حذف 4 صفر از پول ملی در حالی تصویب شد که هیچ تدبیر خاصی برای اصلاح اساسی سیاستهای پولی کشور اتخاذ نشد. آمارهای رسمی نشان میدهد طی 4 دهه گذشته تمام مولفههای پولی کشور در وضعیت نابسامانی بهسر میبرد.
بررسی آمارهای بانک مرکزی نشان میدهد طی 4 دهه گذشته میانگین سالانه 3 شاخص رشد پایه پولی، رشد نقدینگی و تورم به ترتیب 22، 25 و 20 درصد بوده است. محاسبات نشان میدهد با فرض میانگین 20 درصدی برای تورم سالانه در سالهای پیش رو، ارزش پول کشور هر 13 سال یکدهم میشود.ریشهیابی سرعت بالای خلق پول در ایران، ضعف مفرط بانک مرکزی در نظارت موثر بر بانکهای کشور و ناتوانی از اعمال قوانین مربوط، عامل نابسامانی کنونی در بازار پول کشور است. نتیجه این نابسامانی، رشد افسارگسیخته نقدینگی و در نتیجه رشد تورم به محدوده 20 درصد و بالاتر و در نهایت افت شدید ارزش پول ملی است.
نابسامانی نظام پولی کشور البته از سال 92 به این سو وخیمتر هم شد. باور راسخ نفرات اقتصادی دولت تدبیر به «سالمسازی نقدینگی» و تاکید بر «رشد نقدینگی از طریق رشد ضریب فزاینده (نسبت نقدینگی به پایه پولی) نه تنها باعث سالم شدن و کنترل نقدینگی نشد، بلکه بانکهای کشور را با شدیدترین بحران ترازنامهای مواجه کرد. تصور اشتباه مردان اقتصادی دولت مبنی بر «کنترل رشد نقدینگی با محدود کردن حجم پایه پولی» باعث تغییر ترکیب پایه پولی به بدترین شکل ممکن شد. اقدام بانک مرکزی در محدود کردن عرضه فعال پایه پولی باعث عطش شدید بانکها به ذخایر در بازار بین بانکی و رشد شدید نرخ بهره در بازار بین بانکی شد.
در نهایت پس از همهگیر شدن مسأله کسری ذخایر میان بانکها، اضافه برداشت بانکها از بانک مرکزی به بیماری همهگیر در شبکه بانکی تبدیل شد و از همین رو پایه پولی با سرعتی مشابه آنچه پیش از دولت تدبیر بود، رشد کرد. تفاوت رشد پایه پولی در برهه کنونی با پیش از آن، محل افزایش پایه پولی بود. از سال 92 به این سو سهم بدهی بانکها به بانک مرکزی چندین برابر شده است که علت آن- همانطور که بیان شد- هدفگذاری اشتباه سیاستگذار پولی برای «کنترل حجم پایه پولی» و بیتوجهی به مهمترین مولفه پولی یعنی «نرخ بهره بازار بین بانکی» بود. این اشتباه در حالی رخ داد که تجربه کشورهای باسابقه در حوزه بانکی و تجربه آنها از هدفگذاری نرخ بهره برای تنظیم بازار پول در دسترس مسؤولان بود. نتیجه این سیاستگذاری اشتباه پولی، رشد پایه پولی و نقدینگی به اندازه قبل از سال 92 و تجربه تلخ بزرگترین تورم 2 دهه گذشته بود.
***
حذف صفر درست است اما نه در این مقطع
حذف 4 صفر از پول کشور بدون اتخاذ مجموعهای از سیاستهای پولی هماهنگ و منسجم برای کنترل تورم اما با انتقاداتی از سوی برخی کارشناسان مواجه شد. در همین رابطه حیدر مستخدمین حسینی، معاون اسبق بانک مرکزی اظهار داشت: باید هم از لایحه دولت در این مقطع و هم از مصوبه مجلس که بر اساس آن، 4 صفر از پول ملی حذف میشود، اظهار تاسف کرد. همیشه در روزهای پایانی کار مجلس، دولت مصوباتی را تدارک میبیند و مجلس هم آن را در ترتیبات کاری خود قرار میدهد تا مورد تصویب قرار گیرد و اغلب فایدهای جز دردسرهای جدید برای جامعه، اقتصاد و مردم نخواهد داشت. وی بیان کرد: اصل موضوع حذف 4 صفر درست است، منتها نه در این مقطع که اوضاع و احوال اقتصادی ناپایدار است و در عدم تعادل کامل اقتصادی بهسر میبریم. از دریچه اقتصادی چه گروهی از اقتصاددانها حذف صفرها را در این مقطع توصیه کردهاند؟ حذف صفرها تا مدتها مردم را درگیر یکسری کاریکاتورها و طنز میکند اما چه دستاوردی برای مردم دارد؟ کشورهای دیگر کارهای زیادی برای رفاه مردم انجام دادهاند.
معاون اسبق بانک مرکزی افزود: اگر میانگین تورم 20-10 ساله کشور را نگاه کنیم، نیازی به حذف 4صفر دیده نمیشد. خیلی تمایل دارم گزارش بانک مرکزی برای توجیه اقتصادی این طرح منتشر شود و رسانهها هم جویا باشند. سال گذشته لوایح متعددی مثل قانون تجارت و تشکیل وزارت بازرگانی را داشتیم اما برای مردم چه دستاوردی داشته است؟ با حذف 4 صفر، نه انضباط مالی شکل میگیرد و نه مردم در آرامش بیشتری قرار میگیرند.
حذف 4 صفر از پول ملی با کلیدواژه «حیثیت ملی» در حالی به دغدغه مسؤولان دولت و مجلس تبدیل شده که اقتصاد ایران سالهاست با مسائل ریشهای دست و پنجه نرم میکند. اقتصاد تک محصولی و وابستگی شدید بودجه دولت به درآمد فروش نفت، سهم بسیار پایین مالیات از درآمدهای بودجه، فرار مالیاتی گسترده، قاچاق چندین میلیارد دلاری، سیاست پولی و ارزی غلط و فضای نامساعد کسب و کار تنها برخی از ابرمسائل اقتصاد ایران طی دهههای گذشته است. نادیده گرفتن این مسائل و مطرح شدن موضوعی فرعی همچون «حذف صفر از پول ملی» آن هم با استدلالهایی غیرکارشناسی همچون «زیبایی پول» و «حیثیت پول» نشاندهنده عمق سادهانگاری مسؤولان کنونی دولت و مجلس از مسائل کشور است.
ارسال به دوستان
ترس از زمین لرزه 1/5 ریشتری بامداد جمعه در استانهای تهران و البرز 23 مصدوم و 2 کشته برجا گذاشت!
وحشت در قرنطینه
اسدالله خسروی*: بامداد دیروز تهران پس از 5/2 سال دوباره لرزید و مردم وحشتزده را برای ساعاتی روانه خیابانها و فضاهای آزاد کرد؛ زلزلهای با مقیاس 1/5 ریشتر با 40 پس لرزه که خوشبختانه تلفات و خسارت سنگینی نداشت، البته متاسفانه 2 تن از هموطنانمان در این حادثه جان خود را از دست دادند.
به گزارش «وطن امروز»، از همان لحظات ابتدایی وقوع زلزله خیابانها و بوستانهای تهران شاهد هجوم مردم بود و باز هم چالش شلوغی پمپبنزینها به وجود آمد. 2 سال و نیم پیش نیز وقوع یک زمینلرزه 2/5 ریشتری در پایتخت موجب ترافیک سنگین و قفل شدن شهر شد و حتی با وجود سرما در خیابان ماندند. اما این بار اوضاع فرق میکرد؛ کرونا موجب شد با وجود زلزله، بسیاری از شهروندان به خانه بازگردند و از ازدحام دوری کنند. مصاف زلزله و کرونا در کنار ایجاد نگرانی در میان مردم، دستمایه طنازیهای مجازی شد و از همان دقایق ابتدایی وقوع زمینلرزه در تهران، سیل مطالب طنزآمیز کاربران شبکههای اجتماعی روانه تلفنهای همراه شد. زلزله موجب شد برای ساعاتی شعار «در خانه بمانید» به فراموشی سپرده شود و اعضای خانواده فرصتی برای گشت و گذار خیابانی شبانه بیابند. هر چند چادرهای مسافرتی برپا شد و بسیاری در خودرو خوابیدند اما همان طور که محسوس بود این بار تهرانیها خیلی زود خطرات زلزله را به خطرات کرونا ترجیح دادند و به خانه بازگشتند. ساعتی پس از وقوع زلزله مشخص شد که مرکز زلزله تهران، روستای گیلاوند شهرستان دماوند بوده و در استانهای قم، البرز، مازندران، قزوین و زنجان هم احساس شده است. زلزله بامداد دیروز 23 مصدوم و 2 کشته برجا گذاشت که همه این حوادث به علت ترس از زلزله و مصدوم شدن حین فرار رخ داده است. از همان ساعات ابتدایی تمام نهادهای امدادی در آمادهباش قرار گرفتند و با وجود 40 پسلرزه، گزارشها حکایت از خسارت جدیدی نداشت.
* خطر زلزله در تهران هنوز رفع نشده است
با توجه به شرایط موجود، هنوز خطر رفع نشده است و تهرانیها باید آماده باشند. رئیس سازمان امداد و نجات جمعیت هلالاحمر در گفتوگو تسنیم با اشاره زلزله بامداد روز گذشته تهران اظهار کرد: بر اساس آخرین آماری که در این زمینه اخذ شده، هیچ خسارت جانی و مالی در پی این زلزله ثبت نشده همچنین در تهران نیز گزارشی در این زمینه اعلام نشده است. مرتضی سلیمی تصریح کرد: پس از وقوع زلزله در دماوند 7 تیم ارزیابی به محل اعزام شدند و با توجه به شرایط موجود هنوز خطر رفع نشده است و تهرانیها باید آماده باشند. سلیمی با اشاره به آمادهباش نیروهای امدادی هلالاحمر گفت: همچنان نیروها در آمادهباش قرار دارند، ضمن اینکه سایر دستگاهها نیز با هلالاحمر همکاری و همراهی دارند و این فرآیند همچنان ادامه دارد و در صورت بروز هر حادثهای، هیچ مشکلی در امدادرسانی وجود نخواهد داشت. رئیس سازمان امداد و نجات کشور درباره آمار مصدومان این حادثه نیز گفت: با توجه به تقسیم کاری که صورت گرفته، آمار در این حوزه توسط اورژانس اعلام میشود.
* آیا زلزله میآید؟
بزرگترین سوالی که درباره زمینلرزه در ایران وجود دارد این است که آیا در تهران باز هم زلزله میآید؟ کارشناسان و مسؤولان میگویند با وجود اینکه نمیتوان زمان زلزله را پیشبینی کرد اما مطالعات زمینشناسی نشان میدهد امکان وقوع زلزله وجود دارد و درصد این احتمال کم نیست.
امکان وقوع زلزله از یک طرف و آماده نبودن شهر تهران از سویی، موجب نگرانیهایی شده است. قطعا برای مدیریت شهر تهران مسأله آمادگی در برابر زلزله یا هر نوع بلیه طبیعی دیگر در اولویت قرار ندارد، چرا که عملکرد شهرداریچیها نشان میدهد حاشیه بیش از متن برای آنها اهمیت دارد.
حتی مدیران دولتی نیز به موضوع آماده نبودن شهر تهران برای یک زلزله مهیب اذعان دارند و آن را خطری بزرگ میدانند. علی بیتاللهی، مدیر بخش زلزلهشناسی مرکز تحقیقات راهوشهرسازی درباره امکان وقوع زلزله و عدم آمادگی پایتخت به «وطن امروز» میگوید: زمینلرزههای خفیف با ریشتر پایین، موجب میشوند انرژی زمین در آن منطقه خالی شود، این در حالی است که جز زلزله 2 سال گذشته ملارد و بامداد دیروز تهران، اتفاق خاصی از این دست در پایتخت رخ نداده است. در چنین شرایطی نگرانیهایی وجود دارد که زلزلهای مهیب در زمانی نامعلوم، پایتخت را بشدت تکان دهد. وقوع زلزله به خاطر وجود 30 گسل در تهران دور از ذهن نیست. بخش عمدهای از ساختمانهای پایتخت، روی 30 گسل موجود این شهر قرار گرفتهاند که 5 گسل از این گسلها جوان بوده و بعضا طولی به اندازه 10 کیلومتری دارند.
او با بیان اینکه در نیم قرن اخیر هیچ زلزلهای با شدت بالا در کلانشهر تهران رخ نداده است، میگوید: اکنون در کلانشهر تهران 230 هزار پلاک ساختمان در محدوده بافتهای فرسود قرار دارند که یک میلیون و 100 هزار نفر در این مناطق ساکن هستند، همچنین 17 هزار ساختمان ساخته شده در حریم گسلهای این شهر بنا شده که 225 مرکز مهم تاسیساتی نظیر انبار سوخت، بیمارستان، مدرسه و. . . در آن جای گرفته است. محدوده شمال شرقی شهر تهران به غرب دارای گسلی بزرگ است که بیش از 100 آسمانخراش و 1000 ساختمان بیش از 12 طبقه در این محدوده ساخته شده است. منطقه دارآباد، فرحزاد و گلابدره در شمال تهران نیز جزو بافتهای فرسوده قدیمی است که نهتنها ساختمانهای بیکیفیت زیادی در این منطقه وجود دارد، بلکه در حریم گسل ساخته شدهاند.
او میافزاید: محاسبات و تحقیقات فراوانی برای پیشبینی وقوع احتمالی زلزله در پایتخت انجام شده و این دستاوردهای علمی حاصل سالها تلاش و تحقیقات علمی است. از طرفی وجود 30 گسل در پهنه شهر تهران که 5 گسل آن جوان بوده و به نوعی جزو کانونهای اصلی زلزله به شمار میروند، به خودی خود، معرف وقوع زلزلهای ویرانگر در آیندهای نامعلوم است. همچنین شکستگی گسلها در ابعاد بزرگ و کوچک در طول تاریخ، جا را برای خروج انرژی زمین در تهران که منجر به تکانههای زلزله میشود باز کرده است و در صورت تحریک گسلهای اطراف شهر تهران وقوع چنین حادثه فاجعهباری دور از ذهن نیست.
* فاجعه عظیم
اگر باز هم در تهران زلزله با ریشتر بالا بیاید چه اتفاقی رخ میدهد؟ مهمترین مسأله وجود زیرساختهای مقابله با زلزله است؛ آیا تهران آمادگی دارد؟
پاسخ مدیر بخش زلزلهشناسی مرکز تحقیقات راهوشهرسازی به این سوال خیر است. بیتاللهی در توضیح این موضوع میگوید: با توجه به عدم آمادگی دستگاهها و نهادهای خدمترسان و نبود زیرساختهای لازم، در کنار فشردگی جمعیت و ساختمانهای بزرگ، پیشبینی میشود در صورت وقوع زلزله با ریشتر بالا در کلانشهر تهران، علاوه بر کشته و زخمی شدن هزاران نفر در ساعات اولیه، آواربرداریهای ناشی از تخریب چنین پدیدهای نیز بسختی انجام شود و جمع کردن آن برای رسیدن به شرایط عادی سالها به طول انجامد. نمونه آن آواربرداری ساختمان پلاسکو بود که فقط برای تخلیه نخالههای آن 20 روز طول کشید. مطابق تحقیقات و برآوردهای علمی انجام شده از سوی مرکز بخش زلزلهشناسی مرکز تحقیقات راهوشهرسازی کشور به همراه محاسبات دقیق یک گروه زمینشناس و زلزلهشناسی ژاپنی، وجود جمعیت بالا در کنار ساختمانهای غیرمقاوم و درهم تنیده پایتخت بیانگر آن است که درصورت وقوع چنین حادثه احتمالی در تهران، به بیش از یک میلیون نفر آسیب جدی وارد میشود و بیش از 400 هزار واحد ساختمان مسکونی نیز تخریب خواهد شد.
* چه باید کرد؟
در شرایط بغرنج عدم آمادگی شهر برای مواجهه با زلزله احتمالی چه باید کرد؟ مدیر زلزلهشناسی مرکز تحقیقات راهوشهرسازی در پاسخ به این سوال میگوید: توصیه ما به مسؤولان و متولیان امر این است که در زمان غیر بحران، آمادگی لازم را برای کاهش اثرات ناشی از وقوع احتمالی زلزله داشته باشند و نسبت به آموزش شهروندان بیتوجه و سهلانگار نباشد. نمونه سهلانگاری و عدم آموزش به مردم، اتفاق اخیر آذربایجان است که بیشتر مصدومان، به خاطر دستپاچگی، وحشت و فرار دچار حادثه شده بودند. علاوه بر مخاطرات اولیه زلزله، مخاطرات ثانویه آن نیز مشکلات بسیاری را منجر میشود. مخاطرات ثانویه زلزله مانند آتشسوزیهایی که بر اثر گسیختگی لولههای گاز رخ میدهد، میتواند جان بسیاری را بگیرد.
وی میافزاید: مجلس بویژه کمیسیون عمران باید در وهله اول برای کل کشور برنامه عملیاتی پیشگیری و کاهش خطرپذیری را مصوب کند. سازمانی مشخص باید مسؤول اولویتبندیها در راستای تخصیص بودجه محدود در راستای کاهش خطرپذیریها شود.
مدیر بخش زلزلهشناسی مرکز تحقیقات راهوشهرسازی در پایان میگوید: متاسفانه در قانون جدید مدیریت بحران توجه چندانی به موضوع نظارت و کنترل در ساخت و سازها شهری نشده است. با توجه به شکستگی گسلهای تهران، این شهر استعداد زلزله را دارد و اگر خدایی نخواسته زلزلهای در تهران رخ دهد، فاجعهای تاریخی شکل میگیرد. تلفات جانی در زلزله احتمالی پایتخت بیشتر در محدوده بازار تهران خواهد بود؛ به دلیل فرسوده بودن مغازهها و خانههای آن منطقه و از سویی تراکم بالای جمعیت.
* وضعیت قرمز
شواهد و اظهارات کارشناسان نشان میدهد آمادگی برای مواجهه با یک حادثه بزرگ و فاجعهآمیز در تهران در صورت وقوع زلزله اجتنابناپذیر است اما شهر تهران با مدیرانی که به حاشیه علاقه بسیاری دارند فعلا در مسیر ایجاد زیرساختهای مقابله با زلزله نیست. کارشناسان میگویند به احتمال زیاد زلزله بالاخره روزی میآید اما شهر آماده مقابله نیست؛ اصلا آماده نیست.
* زلزله تهران، تلنگری به مدیران
مسؤولان و خود مردم به جای ترس از احتمال وقوع زلزله یا فعال شدن گسلها در مناطق زلزلهخیز، باید نسبت به ساخت و سازهای اصولی بناهای ساختمانی توجه ویژه کنند. رئیس هیات مدیره انجمن امداد ایرانیان گفت: زلزله 1/5 ریشتری بامداد دیروز به دلیل وقوع پسلرزههای فراوان آن موجب شد انرژی داخل زمین تا حدی تخلیه شود و مانع زمینلرزه احتمالی مهیب در آینده در این منطقه میشود.
حسامالدین نراقی در گفتوگو با «وطن امروز» به حرکت زمین در مسیر گسلهای فعال شمال شرق تهران اشاره کرد و افزود: هر چند زلزله حتی با ریشتر پایین نگرانیهایی را برای مردم ایجاد میکند اما وقوع چنین حوادثی، تلنگری به مدیران شهری و دستاندکاران ساخت و ساز است تا نسبت به ساخت اصولی سازهها و بناهای ساختمانی، اداری و... بسیار حساس شوند. وی با بیان اینکه رفتار زمین و فعل و انفعالات آن قابل پیشبینی نیست، گفت: البته با توجه به قرار گرفتن تهران روی گسلهای فعال و زلزلهخیز بودن این استان، وقوع زلزله با ریشتر بالا دور از ذهن نیست اما نمیتوان بروز چنین حادثه شومی را پیشبینی کرد. نراقی خاطرنشان کرد: از طرفی وجود بافتهای ناپایدار و ساختمانهای فشرده در بافتهای فرسوده و متراکم بودن بناها، تهدیدی است که در صورت وقوع زلزله با بالای 6 ریشتر فاجعهآفرین خواهد بود.
وی اضافه کرد: از آنجا که رفتار زمین متغیر است و نمیشود درباره آن پیشبینی دقیق کرد، بنابراین وقوع زلزلههایی با ریشتر پایین، هشداری به مردم و مسؤولان است تا در رفتار آنها نسبت به ساخت و ساز یا صدور مجوز پروانههای ساختمانی و... تجدیدنظر شود. وی افزود: دولت باید علاوه بر نظارتهای سفت و سخت در نحوه ساخت و سازها، ساماندهی بافتهای فرسود را در اولویت برنامههای خود قرار دهد، از طرفی دستگاه قضا نیز باید با مجرمان و خاطیانی که اصول ایمنی را رعایت نمیکنند بشدت برخورد کند.
* خبرنگار
ارسال به دوستان
حذف 4 صفر؛ خنثی در انبوه ضرورتها
دکتر جعفر قادری*: دولت و مجلس باید طرح حذف 4 صفر از پول ملی را زمانی اجرا میکردند که از نظر تورم به نرخ تثبیتشدهای رسیده باشیم.
حذف صفر از پول ملی چند سال است مورد بحث و بررسی قرار گرفته اما هیچگاه تا پای تصویب در مجلس شورای اسلامی نرفت. مجلس دهم در آخرین هفتههای کاری خود با حذف 4 صفر از پول ملی موافقت کرد. تصویب این طرح در شرایط امروز اقتصاد کشور که هجمه تحریمها و تبعات اقتصادی ناشی از رکود کسب و کارها به دلیل همهگیری ویروس کرونا افزایش یافته، واکنشهایی در پی داشت.
یک- یکی از دلایلی که در حذف 4 صفر از پول ملی تا حدودی قابل دفاع و اعتناست، فقدان جزء در واحد پول ملی ایران است. اگر به 2 واحد پول دلار و یورو توجه کنید این پولها دارای جزئی به نام سنت هستند در حالی که ریال ما جزء نداشت، لذا این ایراد باید برطرف میشد که با حذف 4 صفر از پول ملی انجام میشود. از سوی دیگر نوشتن رقمهای سنگین با صفرهای زیاد حتی رقمهای چند 10 میلیونی به عنوان ریال برای برخی بسیار سخت بود و گاه اشتباهات محاسبهای صورت میگرفت. حذف 4 صفر را از این منظر میتوان به عنوان یک راه آسان برای تسهیل نوشتن آنچه میخوانیم عنوان کرد. مثلا مردم 1000 تومان را یک تومان بیان میکنند. مجلس شورای اسلامی با تصویب حذف 4 صفر از پول ملی فقط به تسهیل بیان و کاهش هزینههای انتشار اسکناس کمک کرد. روند حذف 4 صفر از پول ملی در 2 سال آتی قدرت تطبیقپذیری مردم را با این تغییر بیشتر و شرایط را عادیتر میکند.
دو- اما حذف 4 صفر از پول ملی در کاهش تورم در سطح قیمتها به هیچ وجه تاثیر ندارد. قطعا حذف صفرها از پول ملی وابسته به افزایش تورم است. اگر همچنان با تورمهای شدید دست و پنجه نرم کنیم، مجددا نیازمند حذف صفرهای بیشتری از واحد پول ملی میشویم.
معمولا کشورها زمانی صفر را از پول ملی خود حذف میکنند که از نظر تورم در وضعیت تثبیتشدهای قرار داشته باشند، همانند ترکیه که در گذشته نه چندان دور، 6 صفر را از پول خود حذف کرد. عمده انتقاد کارشناسان به حذف صفرها از پول ملی به این مساله بازمیگردد که دولت و مجلس باید این طرح را زمانی اجرا میکردند که از نظر تورم به نرخ تثبیتشدهای برسیم. حذف صفر در شرایط کنونی که تورم بالای 40 درصد عنوان شده، به هیچ وجه کمککننده نیست؛ فقط بخشی از هزینههای مبادلاتی و تسهیل امور اداری را به دنبال دارد.
سه- یکی دیگر از انتقادات کارشناسان این موضوع است که دولت نباید وقت خود را صرف کارهایی کند که نفعی برای اقتصاد کشور ندارد. اینکه دولت در شرایط فعلی تمام تلاش خود را معطوف به امور خنثی کند، به هیچ وجه مورد تایید هیچ کس اعم از کارشناسان یا مردم نیست. در سالی که به نام جهش تولید نامگذاری شده و رهبر حکیم انقلاب سالهاست بر موضوع تولید تاکید دارند، بهتر است دولت به جای صرف وقت در موضوع حذف صفر از پول ملی، انرژی خود را صرف برداشتن موانع تولید، بهبود و تسهیل فضای کسب و کار و هدایت منابع مالی و نقدینگیها به سمت تولید کند. ایجاد ثبات و آرامش در بازار سرمایه و تامین تولید از نقدینگی هدایتشده به این بخش، موضوعات مهمی است که دولت در کنار بخشهای مهم دیگری چون گسترش و ارتقای دیپلماسی اقتصادی، تمرکز بر ظرفیتهای معدنی و حمایت همهجانبه از شرکتهای دانشبنیان باید بشدت دنبال کند. به نظر میرسد در حال حاضر نیازمند وقت گذاشتن برای موضوعات مهم اشارهشده و موضوع مهمتر جلوگیری از قاچاق و و رفع موانع صادراتی هستیم. تمرکز بر این محورها به نفع اقتصاد کشور است؛ نه تمرکز بر مواردی که در حال حاضر، بود و نبود آنها رونق و رمقی به جان اقتصاد نمیدهد.
* اقتصاددان/ نماینده منتخب مردم شیراز در مجلس یازدهم
ارسال به دوستان
الحاق کرانه باختری؛ طرحی عقیم مانند معامله قرن
مهدی گرگانی: با شکست «بنیامین نتانیاهو» رهبر حزب لیکود و «بنی گانتس» رهبر ائتلاف آبی و سفید در تشکیل کابینه مستقل و یکدست بعد از برگزاری 3 انتخابات زودهنگام و طاقتفرسا، محافل سیاسی رژیم صهیونیستی همچنان دچار سردرگمیاند و آیندهای مبهم در انتظار آنهاست.
برای عبور از بحران تشکیل کابینه، گانتس و نتانیاهو بالاخره بعد از ماهها تنش و اختلاف، بر سر تشکیل کابینه فراگیر توافق کردند، هر چند سازوکار این کابینه هنوز مشخص نیست و تنها چیزی که از آن مشخص شده، این است که نتانیاهو و گانتس به صورت چرخشی سمت نخستوزیری را تصاحب خواهند کرد! اما مثلا مشخص نیست وزرای کابینه در زمان نخستوزیری هر فرد چه تغییراتی خواهند یافت. چه افرادی صاحب کرسیهای مهم وزارتی خواهند شد و....
اما فارغ از مشکلات احتمالی برای این کابینه، مهمترین محور تشکیل کابینه فراگیر، توافق خطرناک گانتس و نتانیاهو برای الحاق بخشهایی از کرانه باختری و همچنین دره اردن است. به نظر میرسد گانتس و نتانیاهو برای فرار از بحران مشروعیت سیاسی که رژیم صهیونیستی را در برگرفته است با حمایت آمریکا به دنبال یک ماجراجویی خارجی هستند تا با هزینه فلسطینیها خود را از این مهلکه بیرون بکشند.
طرح الحاق کرانه باختری بخشی از طرح بزرگتر و خطرناکتر موسوم به معامله قرن است که دولت دونالد ترامپ با کمک جرد کوشنر داماد یهودی خود به اصطلاح آن را تدوین و بهمنماه سال گذشته از آن رونمایی کرد. از زمان اعلام توافق گانتس و نتانیاهو برای الحاق کرانه باختری، سیل مخالفتهای جهانی با این طرح به راه افتاده است. کشورهای اروپایی از اولین کشورهای دوست تلآویو بودند که درباره این طرح هشدار داده و با آن مخالفت کردند.
براساس گزارش پایگاه خبری آکسیوس، سفرای 10 کشور اروپایی به رهبری انگلیس هفته گذشته اعتراض رسمی خود را به وزارت خارجه اسرائیل ارسال و تاکید کردند الحاق کرانه باختری منطقه را دستخوش بیثباتی میکند. علاوه بر آن برخی کشورهای اروپایی از جمله فرانسه به صورت جداگانه و علنی با این طرح مخالفت کردند.
همچنین در اقدامی بیسابقه 130 عضو پارلمان انگلیس با ارسال نامهای از نخستوزیر این کشور خواستند در صورت پیشبرد طرح الحاق کرانه باختری به سرزمین اشغالی، تحریمهایی علیه رژیم صهیونیستی وضع شود.
وزارت خارجه چین نیز نگرانی خود را درباره طرح اخیر اعلام و تاکید کرد این کار نقض قوانین بینالمللی و قطعنامه ۲۲۳۴ شورای امنیت سازمان ملل است. اتحادیه عرب ضمن اعلام مخالفت قاطع این نهاد با تصمیم نتانیاهو برای الحاق بخشهای بیشتری از کرانه باختری به اراضی اشغالی تاکید کرد این موضوع تهدیدی خطرناک برای رسیدن به صلح در فلسطین و در تعارض آشکار با قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل است.
گزارشگر ویژه امور فلسطین اشغالی در سازمان ملل نیز هشدار داد الحاق کرانه باختری از سوی رژیم صهیونیستی بهلحاظ قانونی، اخلاقی و سیاسی، کاملا غیرقابل قبول است. کشورهای امارات، ترکیه، اردن، ایران و حتی عربستان نیز مخالفت خود را با این طرح اعلام کردهاند. علاوه بر واکنشهای رو به افزایش جامعه جهانی، تصمیم گانتس و نتانیاهو در خود محافل سیاسی رژیم صهیونیستی نیز مخالفتهای زیادی را برانگیخته است.
به گزارش روزنامه ایندیپندنت، شماری از کارشناسان امنیتی سرزمینهای اشغالی طرح الحاق کرانه باختری را برای موجودیت اسرائیل خطرناک ارزیابی کردهاند. «تامیر پاردو» رئیس سابق موساد عملی شدن این تصمیم را خطری برای پروژه صهیونیسم دانسته و درباره شعلهور شدن مناطق فلسطینی و به خطر افتادن جان صهیونیستها و بحرانی شدن اوضاع و همچنین ناتوانی در حل آن هشدار داده است.
«گیدون رایخر» کارشناس سیاسی صهیونیست نیز گفته الحاق مناطق فلسطینی به اسرائیل «دولت یهود» را با خطر مواجه میکند. او این برنامه را «طرح شیطانی» خوانده است.
* پتانسیل فلسطینی برای مقابله با طرح
اما فارغ از اقدامات جامعه جهانی، یک طرف مهم این توافق فلسطینیها هستند که اگر چه از سوی واشنگتن و تلآویو چه در طرح معامله قرن و چه در این طرح نادیده گرفته شدهاند اما از ابزارها و پتانسیل لازم برای مقابله با این طرح اهریمنی برخوردار هستند. علاوه بر مواضع سیاسی شدید گروههای مختلف فلسطینی با این طرح که طی روزهای گذشته مطرح شده است، فلسطینیها مجموعهای از اقدامات عملی را هم در اختیار دارند که میتوانند با استفاده از آن دشمن صهیونیستی را وادار به عقبنشینی کنند. راهپیماییهای بازگشت در مرز غزه با فلسطین اشغالی، ایجاد ناامنی برای شهرکنشینان و به آتش کشیدن مزارع غصبشده همچنان صهیونیستها را به هراس میاندازد. انجام عملیاتهای استشهادی در شهرکهای صهیونیستی کابوس صهیونیستهاست. همانطور که کارشناسان امنیتی صهیونیست نیز هشدار دادهاند و در بالا به آن اشاره شد، علاوه بر آن، اجرای این تصمیم خطرناک میتواند باعث اتحاد میان گروههای فلسطینی در نوار غزه و کرانه باختری شود و با تسریع در روند مسلح شدن کرانه باختری بر شدت مقاومت و انتفاضه فلسطینیها بیفزاید. بسته به اینکه تحولات چگونه پیش خواهد رفت فلسطینیها میتوانند از هر کدام از این ابزارها در موقعیتهای مختلف استفاده کنند.
واقعیت این است طرح معامله قرن که با آن همه سروصدا، برگزاری کنفرانس در بحرین و حتی حمایت ضمنی و سکوت برخی کشورهای عربی از سوی آمریکا و اسرائیل رونمایی شد، هنوز قدمی از قدم برنداشته است و به صورت یک نطفه باقیمانده است. اکنون رژیم صهیونیستی چگونه میتواند طرح الحاق را که تاکنون فقط حمایت ضمنی آمریکا را به دنبال داشته است اجرا کند. به اینها باید این را هم اضافه کنیم که وزن سیاسی و حتی نظامی آمریکا طی چند سال اخیر بشدت افت کرده است و در بسیاری از موارد حتی متحدان نزدیک این کشور نیز در دنبالهروی از سیاستها و اقدامات دونالد ترامپ تردید دارند. تقابل آمریکا با بقیه کشورهای جهان در موضوع سازمان جهانی بهداشت و ویروس کرونا آخرین موردی است که نشان میدهد واشنگتن دیگر به تنهایی نمیتواند مواضع خود را به پشتوانه پول و زور به جامعه بینالمللی تحمیل کند.
در پایان باید گفت نتانیاهو علاوه بر تلاش برای اهداف شیطانی خود، توافق با گانتس برای باقی ماندن در قدرت را به عنوان راهی برای فرار از محاکمه در دادگاههای رژیم صهیونیستی و خرید زمان پیرامون 4 پرونده فساد خود تلقی میکند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|