|
ناگفتههایی از آزادسازی جنوب لبنان
فتحالمبین آخرالزمانی
محمدعلی صمدی*: این روزها مصادف است با سالگشت عقبنشینی ارتش صهیونیستی از منطقه اشغالی «جنوب لبنان» (یا به قول بنیاسرائیل: تخلیه جنوب رودخانه لیطانی) در سال 1379 خورشیدی. هرچند در ایران، رویکرد تبلیغاتی مناسبی نسبت به این حادثه شگفتانگیز اتخاذ شده و از آن به عنوان یک پیروزی بزرگ مقاومت اسلامی یاد میشود اما باید به جرات ادعا کرد برخی در کشورمان به دلایل مختلف، کمترین شناخت را از ابعاد این حادثه تاریخساز دارند؛ حادثهای که دلایل تحققش، به عنوان یک مدل مینیاتوری، میتوانست الگویی امتحان پسداده و تضمینشده برای فائق آمدن بر بسیاری از چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما، طی 20 سال گذشته باشد. البته هنوز هم برای تأسی به فرزندان متواضع و کمادعای «جبلعامل» دیر نیست و... بماند بقیهاش که در این مقال مختصر نمیگنجد. غرض از این چند خط، تنها بازخوانی مختصری است از آن «فتحالمبین آخرالزمانی».
معمولا به اشتباه یا از سر تسامح، عقبنشینی اسرائیل از جنوب لبنان، نتیجه 18 سال مقاومت مسلحانه ذکر میشود (از تابستان 1361 تا بهار 1379 خورشیدی)، در حالی که این واقعه از زمان کلید خوردن تاکتیکی در اتاق فکر «حزبالله لبنان» تا حصول نتیجه نهایی، تنها 9 سال به طول انجامید(1991 تا 2000 میلادی). درست است حزبالله لبنان و رزمندگان سبکاسلحهاش، به طور غیررسمی از سال 1361 و به طور رسمی از سال 1364 پا در میدان نبرد گذاشتند اما تاکتیکهای به کار رفته در آن طی سالهای نخست، در نهایت اسرائیل را وادار به عقبنشینی از بیروت و استقرار در نواری حدفاصل رودخانه لیطانی تا مرزهای شمالی فلسطین اشغالی کرد، آن هم پشت سپری از نیروهای خائن لبنانی (موسوم به ارتش لبنان جنوبی) که بار اکثر زحمات اشغالگران صهیونیست در این منطقه را به دوش میکشیدند. اسرائیل بهارسال 61 خورشیدی، به بهانه اخراج چریکهای سازمان آزادیبخش فلسطین، به لبنان حمله کرد و در چند هفته تا پایتخت این کشور، که 7 سال بود از جنگ داخلی مرگباری رنج میبرد، پیشروی کرد. حزبالله لبنان چند ماه پس از این مصیبت، با هدف متمرکز کردن مبارزات گروههای ریز و درشت اسلامگرا علیه اشغالگران، شکل گرفت. لبنان در نیمه دهه 60 خورشیدی، معجونی بود از شوکران «جنگ داخلی» و زهر هلاهل «جنگ با دشمن خارجی» که در جامی از نظام طایفهگرای این کشور آمیخته شده و صدها هزار نفر را بتدریج و توأم با آرامشی باورنکردنی، به کام مرگ میفرستاد.
غلبه بر این اغتشاش سیاسی و اجتماعی که تقریبا تمام کشورهای آسیای غربی در دامن زدن به آن هیچ کوتاهیای به خرج ندادند و آمریکا و شوروی در فضای جنگ سرد، دنبال گرفتن ماهیهای درشت خود از آن بودند، تمرکز بر یک موضوع واحد ملی –میهنی (عقب راندن دشمنان تمامیت ارضی) را برای یک جنبش تازهتاسیس، بسیار دشوار و حتی غیرممکن میکرد. با این حال جوانان حزبالله لبنان با الهام گرفتن از تحولات سیاسی، نظامی و اجتماعی جمهوری اسلامی در آن سالها، توانستند علاوه بر کشاکش فرسایشی با آشفتهبازار جاری در کشورشان، چنان عرصه را بر اشغالگران رژیم صهیونیستی تنگ کنند که تنها 3 سال پس از اشغال دومین پایتخت یک کشور عربی، آنها ناچار به عقبنشینی و استقرار در جنوب رودخانه لیطانی شوند. اما از این به بعد ماجرا متفاوت بود و تاکتیکهای پیشین چندان نتیجهبخش نبود؛ این بار آرایش جنگی جدید اسرائیل بسیار هوشمندانه و متناسب با شرایط درهم و برهم لبنان در نیمه دهه 60 خورشیدی و فارغ از جاهطلبیهای خیالپردازانه جنگسالارانی مانند «آریل شارون» و «مناخیم بگین» طراحی و اجرا شد. آتش جنگ داخلی لبنان پس از عقبنشینی اسرائیل دوباره زبانه کشید و این بار حتی نیروهایی که تا دیروز علیه اسرائیل مؤتلف شده و حتی از یک طایفه و مذهب بودند را به کام خود کشید. با این حساب، تیغ مقاومت اسلامی، برندگی سابق خود را از دست داد و اگر امداد از غیب نمیرسید، معلوم نبود نهایت ماجرا چه میشد. «کوتاه آمدن ایران در جنگ با عراق»، «فروپاشی شوروی و بلوک شرق و پایان جنگ سرد»، «اشغال کویت توسط عراق» و «لشکرکشی آمریکا به آسیای غربی» که همه در یک بازه زمانی بسیار کوتاه و غیرمنتظره اتفاق افتاد، همه معادلات جاری در دنیا و آسیای غربی را بر هم زد و خیلی زود جنگ داخلی لبنان با پیگیریهای آمریکا جهت ایجاد خاورمیانهای امن برای اسرائیل، به پایان رسید. گمان اکثر صاحبنظران این بود که پایان جنگ داخلی و آرایش جدید قدرتهای جهانی یا نواب منطقهای آنان در لبنان، پرونده هرگونه مقاومت سنتی و جدید علیه اسرائیل را خواهد بست و نقطه پایانی هم بر جنبش مقاومت اسلامی لبنان خواهد گذاشت اما 2 بازیگر قدیمی منطقه، بدون هایوهوی تبلیغاتی و با آرامشی مثالزدنی، خلاف همه محاسبات و پیشبینیها عمل کردند: «ایران» و «سوریه» [جزئیات این عملکرد خلاف جهت آب بسیار شیرین و عبرتآموز است که انشاءالله در آینده به آن خواهم پرداخت]. به این ترتیب حزبالله لبنان هم که همواره مستظهر به پشتیبانی صمیمانه این 2 کشور بود از گوشه رینگ خارج شد و برای نخستین بار فرصت یافت فارغ از جنگ داخلی و منازعات طوایف لبنان (که حالا همگی بشدت سرگرم تقسیم غنایم در دوران پساجنگ بودند)، تمام انرژی و توان نظامی، سیاسی و اجتماعی خود را روی اشغالگران صهیونیست و متحدان آنان متمرکز کند. حزبالله با حفظ استراتژی کلان خود، یک شاخه مستقل نظامی تاسیس کرد (مقاومت اسلامی) و با تغییر تقریبا تمام تاکتیکهای نظامی و سیاسی خود (همه اینها تحت هدایت جوان استراتژیست نابغه و بیمانندی به نام «عماد مغنیه» و همرزمان وفادارش)، طی 9 سال بعد، چنان عرصه را بر ارتش اسرائیل تنگ کرد که یک کاندیدای نخستوزیری در رژیم صهیونیستی، با شعار عقب کشیدن ارتش از لبنان، موفق به جلب آرای عمومی صهیونیستها شد و این در تاریخ رژیم اسرائیل بیسابقه بود. «ایهود باراک» که خود ژنرالی کهنهکار بود، پس از رسیدن به نخستوزیری، تلاش کرد با ترفندهای مرسوم سیاسی، شرط و شروطی برای عقبنشینی از جنوب لبنان تعیین کرده و از کشورهای ذینفع، بابت این تصمیم بیسابقه خود امتیازی قابل توجه بگیرد اما ضربات کوبنده، پشت سرهم و بیرحمانه چریکهای مقاومت که با درک شرایط سیاسی و اجتماعی دولت جدید اسرائیل، جسورتر و باانگیزهتر شده بودند، مجالی برای اشغالگران باقی نگذاشت. کیسههای جسد و برانکاردهای حامل سربازان لتوپاری که هر روز از مرز لبنان و فلسطین اشغالی به حیفا و تلآویو منتقل میشدند، دستپاچگی دولت صهیونیست را برای همه جهان به نمایش گذاشت و آخرین امیدها برای منت گذاشتن بر سر اعراب برای گرفتن امتیاز را بر باد داد. حالا باراک مانده بود و قول انتخاباتیاش و ارتشی که در جنوب لبنان، تکبهتک توسط شکارچیان سر ذوق آمده مقاومت اسلامی، رصد میشدند و تابوتهایی پیچیده در ستاره داوود که در سراسر سرزمینهای اشغالی تشییع میشدند و...
همه چیز تمام شد! اسرائیل ناگهان برنامه مرحلهبندیشده یک عقبنشینی یکطرفه و بدون هر شکلی از مذاکره و امتیازگیری را (برای نخستین بار در تاریخ مجعول خود) اعلام کرد و مطابق مراحل و حتی چند ساعت زودتر، از جنوب لبنان عقب کشید. 9 سال جنگ متمرکز، صبورانه، از روی اصول جنگهای پارتیزانی و توأم با پایبندی سرسختانه به شعار «هرگونه سازش و مذاکره با دشمن، ممنوع»، نتیجهای خیرهکننده به بار آورد.
عبرتهای این پیروزی بزرگ که مسیر آسیای غربی را تغییر داد، هنوز هم در کشور ما برای بسیاری ناشناخته است و امید که در آینده بتوانیم ابعاد آن را بیشتر بازروایی کنیم.
*کارشناس و پژوهشگر بینالملل
ارسال به دوستان
تهران و کاراکاس در تدارک جشن برای موفقیت عملیات نفتکشها؛ تحول در سرنوشت ملت ایران؛ از شهریور 1320 تا خرداد 1399
ایران پلساز پیروزی
شروین طاهری*: در واپسین سال قرن چهاردهم هجریشمسی به نقطهای از مسیر سرنوشت ملت ایران رسیدهایم که با همه کاستیها و مشکلات موجود، آنقدر مرتفع است که بر نخستین سالهای همین قرن مشرف باشد. 8 دهه پیش با اوجگیری جنگ جهانگیر دوم، سرزمین ما در اوج رنج و عسرت و اندوه ناشی از اشغال متفقین، زمینگیر بیجربزگی پهلوی پدر و پسر بود؛ رضاخان که پس از 2 دهه قلدری برای ملت، با ورود قوای انگلیس و شوروی از پایتخت فراری شده و به تبعید خودخواسته رفته و پسرش محمدرضای بیاختیار روی کار آمده بود که خود از همان اوان به دستنشانده بودنش معترف بود. شاه 22 ساله و یک لاقبای پهلوی در سومین سال تاج و تخت لرزانش حتی اجازه نیافت در نشست رهبران متفقین در تهران (آذرماه 1322) حضور یابد. در حالی که وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا، فرانکلین روزولت رئیسجمهور آمریکا و ژوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در سفارت شوروی در تهران، برای حمله گازانبری به آلمان نازی و ایتالیای فاشیست و یکسره کردن کار دولتهای محور و تصمیمگیری درباره آینده جهان پس از جنگ گعده کرده بودند، شاه جوان ایران که به آن لقب «پل پیروزی» متفقین را داده بودند، حتی اجازه نیافت وارد محل اصلی مذاکرات شود و شمعهای جشن تولد چرچیل را فوت کند. با او مثل یک دربان رفتار شد که باید به خوشامدگویی به ابرقدرتها از همان جلوی در اکتفا میکرد و میرفت.
«چرچیل، روزولت و استالین» که با استفاده از موقعیت حساس خلیج فارس، خاک ایران و دریای خزر، با رساندن تدارکات و سلاح به شوروی، زمینه توقف پیشروی ارتش نازی در اوراسیا به سوی شبهقاره هند و ایران و بینالنهرین و در نهایت شکست هیتلر را فراهم آورده بودند، در حالی برای تقسیم جهان پس از جنگ نقشه میکشیدند که کوچکترین حقی از ملک و ملت ایران ادا نکردند و این پل پیروزی را که به قیمت جان چند میلیون هموطن ما بر اثر جنگ، قحطی و بیماریهای واگیردار- که سوغات غرب بودند- بنا شده بود، در کمال بیاعتنایی و بیآنکه خسارتی به کشورمان بپردازند لگدمال کردند و رفتند.
حتی محمدرضا پهلوی با وجود شخصیت واداده و غربزدهاش هم نتوانست آن تحقیرها را فراموش کند و در واپسین سالهای سلطنتش به خیال اینکه دیگر ایران را به ژاندارمی منطقهای تبدیل کرده، دستور انتشار کتابها و مقالاتی را داد تا بلکه بتواند آن لکه ننگ نخستین را بزداید- از جمله کمیک استریپ عظمت بازیافته، سال انتشار 1355- اما انقلاب 1357 و مقاومت و ایستادگی طی بیش از 4 دهه مقابل تمام تجاوزات، تحریمها و تهدیدها ثابت کرد که تحقیر ایران توسط بیگانگان در هر 2 جنگ جهانی اول و دوم از حقارت حاکمان وقت ناشی میشد.
جالب اینکه عنوان «پل پیروزی» نخستین بار به طور اختصاصی درباره «پل ورسک» در سوادکوه آمده است، چرا که با این پل راه آهن مرتفع، مسیر راه آهن شمال- جنوب برای اتصال مرز ترکمنصحرای شوروی به مستعمرات نفتی بریتانیا در خوزستان و بنادر خلیج فارس تکمیل میشد اما این پل که با اصرار رضاخان و توسط مهندسان آلمانی طراحی و پیاده شد، خود او و متحدان ژرمنش را قربانی کرد؛ واقعیتی که نشان میدهد سادهلوحی و عدم تحلیل دقیق مناسبات و معادلات بینالمللی چگونه میتواند دولتهایی ملیگرا و عملگرا چه در اروپا و چه در آسیا را به اشتباه بیندازد.
در کتاب «ایران تحت اشغال متفقین در جنگ دوم جهانی: پلی به پیروزی و سرزمین قحطی» (انتشارات رومن و لیتلفیلد آمریکا، 2013) تصویری واضح و مستند از مصائبی ارائه شده که اشغالگران بیگانه بر سر مردم «پل پیروزی» خود آوردند.
این اثر با کنار هم قرار دادن اسناد ارتش ایالاتمتحده و منابع دیپلماتیک انگلیسی، ثابت میکند چگونه دولتهای استعمار قدیم و جدید و سردمداران سرمایهداری برای تدارک جبهه شرقی جنگ با نازیها و سرپا نگاه داشتن شوروی کمونیستی، خاک ایران را به توبره کشیدند و با چنگ انداختن به سفره مردم ما، آنها را از حداقل نیازهایشان برای حیات محروم کردند. بر این اساس بهرهبرداری لجستیکی متفقین از ایران با تبعات بسیاری برای دولت نیمبند و ملت تحت اشغال همراه بود از جمله: انحصار همه نوع وسایط نقلیه و ترابری سنتی و مدرن و همچنین ماشینآلات توسط اشغالگران روس و انگلیسی و در نتیجه منع عملی ایران از صادرات، ضبط اغلب دامها و پیشخرید محصولات کشاورزی به زور سرنیزه، تحمیل آوارگان جنگی اروپا با همه گرفتاری و بویژه بیماریهای مرگبارشان چون سیفلیس به ایران فقرزده، مجبور کردن دولت تحت اشغال ایران به انتشار پول کاغذی که افزایش نقدینگی و تورم و گرانی را نهتنها به جامعه آن زمان، بلکه به دهههای بعدی جامعه ایران سرایت داد، ناامنی و افزایش فحشا و فروپاشی خانوادهها و جوامع بومی.
کتاب «پلی به پیروزی و سرزمین قحطی» با ارائه اسنادی موثق نشان میدهد چگونه این اشغالگری در سالهای 1942 و 1943 در کشوری که بیش از 3 هزار کیلومتر از نزدیکترین جبهه جنگ دوم جهانی در اروپا و شمال آفریقا فاصله داشت، حدود 4 میلیون قربانی گرفت. در حقیقت یکچهارم جمعیت ایران در آغاز جنگ دوم جهانی تا پایان آن بر اثر قحطی و بیماریهای وارداتی جان دادند. این در حالی بود که جنگ اول جهانی نیز به دلایلی مشابه باعث مرگ 8 تا 10 میلیون ایرانی شده بود. فلاکت ناشی از اشغال باعث شد جمعیت ایران در 2 دهه نخست قرن چهاردهم هجری شمسی رشد نکند که طبق نظریات توسعه «مالتوسی» معنایی جز تحمیل عقبماندگی به ملتی با تمدن درخشان از سوی قدرتهای استعماری نداشت.
نکته عبرتآموز دیگر آنکه نهتنها اشغال ایران به عنوان یک کشور بیطرف در جنگ دوم جهانی توسط متفقین و در شهریور 1320 یعنی تنها 2 هفته بعد از امضای منشور آتلانتیک بین چرچیل و روزولت انجام شد که در آن حق آزادی و استقلال و تعیین سرنوشت برای تمام ملل جهان به رسمیت شناخته شده بود، بلکه با وجود به رسمیت شناخته شدن استقلال و تمامیت ارضی ایران، با صدور اعلامیهای در پایان کنفرانس تهران توسط ابرقدرتهای شرق و غرب، بخشهایی از شمال و جنوب کشورمان تا چند سال پس از پایان جنگ در اشغال بیگانگان ماند و کنترل منابع ما بویژه نفت تا سالها تحت تملک انگلیس و سپس آمریکا بود. این رفتار توهینآمیز ابرقدرتها و توافقنامههای بینالمللی که بسادگی توسط کدخدایان امضاکنندهشان زیر پا گذاشته میشدند- و هنوز هم مثل برجام پایمال میشوند- درسی بزرگ بود برای ملت ما تا تقریبا نیم قرن بعد از آن، انقلابی تاریخی علیه استعمار و استکبار را به ثمر بنشانند و دیگر در مقابل تحولات بینالمللی منفعل و بیاختیار نباشند.
بخت ما ایرانیان بلند بوده که قرن چهاردهم شمسی که 3 دهه آغازینش چنان محنت و تحقیری برای پدرانمان به بار آورده، هنوز به آخر نرسیده که ناوگانی با پرچم ایران با اقتداری بیسابقه به پشتوانه 4 دهه مقاومت انقلابی، امواج آتلانتیکی حیاط خلوت آمریکا را در نیمکره غربی شکافته و برخلاف میل سلطهگران غربی، پیوندهای راهبردی با مستعمرههای سابق آنها رقم میزنند؛ آفتابی که از شرق طلوع کرده و قدرتی که در غرب غروب میکند.
*روزنامهنگار
***
رازی در اعماق
با ورود فورچون، نخستین فروند از 5 نفتکش ایرانی به آبهای تجاری ونزوئلا در 4 خرداد، ارتش میزبان عملیات همهجانبه اسکورت و حمایت دریایی و هوایی را در پاسخ به تهدیدات احتمالی نیروی دریایی آمریکا به اجرا گذاشت تا میهمان ایرانی را به بندر الپالیتو برساند. آن روز ولادیمیر پادرینو لوپز، وزیر دفاع ونزوئلا در گفتوگویی تلویزیونی از روی عرشه ایرانی به 2 نکته کلیدی اشاره کرد. او ابتدا گفت:«این یک همراهی [اسکورت] نمایشی نیست، بلکه اقدامی جدی به نشانه خوشامدگویی و برادری است که حس قدرشناسی ما را [به ایرانیها] بازگو میکند. قطعا این لحظهای تاریخساز است. نمیخواهیم درباره جهان پساواگیر[کرونا] سخنسرایی کنیم، بلکه ما واقعا شاهد ضعفهای آشکار سیستم سرمایهداری هستیم». سپس ادامه داد که نفتکشهای ایرانی تنها حامل سوخت برای کشور ونزوئلا نیستند. این اشاره به عنوان فرمانده فانب (نیروی مسلح ملی بولیواری) یا همان ارتش ونزوئلا، بسیاری از کارشناسان بینالمللی را به فکر فرو برد.
حتی اگر این کشتیها حاوی تجهیزات برای متحد لاتین ایران نبوده باشند، کیفیت حرکت ایمن و مطمئن آنها از محدوده سلطه سنتی آمریکا و ناتو به سمت کارائیب آن هم بدون اسکورت مشهود نظامی تا پیش از رسیدن به آبهای ونزوئلا بیدلیل نبوده است. برخی تارنماهای تخصصی نظامی چنین حدس زدهاند که با توجه به حضور 12 فروند پهپاد پیشرفته نظامی ساخت ایران در نیروی هوایی ونزوئلا، محمولههایی مشابه از سوی ایران ارسال شده است. اما شوک اصلی را یک رسانه مشهور اقتصادی به افکار عمومی وارد کرد. تارنمای «فوربس» در گزارشی مدعی شد راز عبور ایمن نفتکشهای ایرانی از آبهای آزاد ( 2 اقیانوس، 3 تنگه و آبراهه و 4 دریای فرا قارهای) به مسافت بیش از 11 هزار کیلومتر را یافته است: «زیردریاییهای بدون سرنشین» پیشرفتهای که با هدایت سپاه پاسداران در تمام مسیر این نفتکشها را همراهی میکردند. به گفته کارشناس دفاعی فوربس، این زیردریاییهای هدایتشونده الکتریکی-دیزلی که میتوانند مسافتهای طولانی را بدون نیاز به توقف در اعماق دریاها طی کنند، تاکنون تنها در اختیار آمریکا و انگلیس بودهاند. (عکس پایین) با این حال هنوز مشخص نیست اگر ترامپ حماقت میکرد و دستور توقیف نفتکشهای ایرانی را صادر میکرد، آیا زیردریاییهای بدون سرنشین سپاه، ناو آمریکایی را هدف قرار میدادند یا از نفتکش خودمان که ملوانانش تخلیه شده بودند به عنوان بمب متحرک علیه آمریکاییها استفاده میکردند؟
***
ایران-ونزوئلا؛ پل جدید شرق و غرب
در آستانه ورود ایمن پنجمین و آخرین نفتکش اعزامی ایران به آبهای سرزمینی ونزوئلا، هر 2 کشور تدارک جشنی تاریخی را میبینند. 2 کشور نفتی مهم جهان که در قرن بیستم اصلیترین مستعمرات آمریکا در خاورمیانه و آمریکای لاتین محسوب میشدند، به لطف انقلابهای 4 و 2 دهه پیش مردم خود علیه سلطه بیگانه، حالا به مرحلهای از اقتدار و استقلال رسیدهاند که زیر سایه سنگینترین تحریمهای اقتصادی و مالی و تهدیدات خصمانه نظامی از سوی واشنگتن و متحدان غربیاش، به تبادل ناوگان در شرق و غرب کره زمین میپردازند بی آنکه شیطان بزرگ جرات تعدی به آنها را داشته باشند.
عملیات 80 روزه بزرگ و همهجانبه سوخترسانی به جمهوری بولیواری ونزوئلا و تامین تجهیزات انرژی آن توسط جمهوری اسلامی ایران در ازای 9 تن طلا (معادل 5/0میلیارد دلار) فقط یک معامله اقتصادی برای برقراری صادرات نفت ایران تحت تحریمهای بیسابقه آمریکا و تامین روشنایی بخشهای در تاریکی فرو رفته کشور آمریکای لاتین تا 20 روز آتی و پایان قحطی سوخت وسایل نقلیه در این کشور نبود.
به نوشته تارنمای کورئو ال اورینوکو، ارگان ارتباطات رسانهای دولت ونزوئلا، اگر چه سابقه روابط دیپلماتیک کاراکاس با ایران به دهه 1960 بازمیگردد اما آنچه این رابطه صرفا نفتی را تبدیل به اتحادی راهبردی کرد، انقلاب بولیواری 20 سال پیش این کشور لاتین به رهبری هوگو چاوز فقید و تنظیم برنامه همکاریهای تنگاتنگ و پیوندهای برادرانه بین 2 کشور بوده است که علاوه بر حوزه انرژی، دهها حوزه نظامی و امنیتی، مالی و بانکی، اقتصادی و صنعتی و حتی فرهنگی و اجتماعی را شامل میشود. خورخه آرئاتزا، وزیر خارجه ونزوئلا نیز در توئیتی، همکاری کشورش با ایران برای دور زدن تحریمهای یکجانبه آمریکا را یکی از میوههای برجسته جهان چندقطبی خواند و این رابطه راهبردی را در راستای دیپلماسی صلح بولیواری و در چارچوب رابطه جنوب- جنوب دستهبندی کرد و نوشت:«ما (ونزوئلا و ایران) همواره یکدیگر را در لحظات دشوار حمایت کردهایم. امروز نخستین کشتی حامل بنزین به شهر ما رسید. سپاس ایران».
تحلیل این رویداد فقط در سطح اقتصادی نیز به اندازه کافی شگفتانگیز خواهد بود و تعاریف تجاری در حال تزلزل جهان امروز را هر چه بیشتر به چالش میکشد. این به معنای ایجاد شار مالی و انرژی مستقل بین 2 سرپل مهم نفتی بین حوزههای خلیجفارس (به عنوان پیوستی از منطقه بزرگتر اقیانوس هند) و دریای کارائیب (به عنوان پیوستی از آمریکای مرکزی و جنوبی) خواهد بود. ایران و ونزوئلا که بشدت تحت تحریم و خصومت آمریکا و اروپا قرار دارند در عوض از مقاومت ملی و انقلابی، قدرت بازدارندگی نظامی و نفوذ منطقهای سود میبرند که این 2 کشور را تبدیل به 2 پایه یک پل جدید بینالمللی میان شرق و غرب جهان میکند؛ پلی که بنیان آن توسط 2 ملت گذاشته شده است. مثلا نیاز منطقه بشدت در حال توسعه آمریکای لاتین (شامل مکزیک و کشورهای لاتین آمریکای مرکزی و جنوبی) به سوخت فسیلی بر 9 میلیون بشکه در روز بالغ میشود. از طرف دیگر ونزوئلا صدها کیلومتر مرزهای آبی و جنگلی اختصاصی و تقریبا غیرقابل رصد برای آمریکا با برزیل، کلمبیا، گویان و جزایر کارائیب دارد و میتواند نقش هاب توزیع بنزین و گازوئیل ایران در آمریکای لاتین را بازی کند. از طرف دیگر خود ونزوئلا صاحب بزرگترین ذخایر نفتی در جهان اما فاقد فناوری لازم برای تبدیل این ماده فسیلی به بنزین و گازوئیل یا انرژی الکتریکی است. هرگونه تحولی در این زمینه در کاراکاس با کمک ایران و دیگر کشورهای بزرگ شرق، آمریکای لاتین را به عنوان یک قطب هویتی نسبتا مستقل از غرب صاحب منابع بیپایان انرژی مصرفی میکند که باعث مزیت اقتصادیاش نسبت به ایالات متحده و آمریکای شمالی خواهد شد. به عنوان میخی بر تابوت سلطه آمریکا بر شبکه بانکی نیز باید به این حقیقت اشاره کرد که اگر چه طبق جداول سازمان تجارت جهانی، حجم تجارت دلاری بین 2 کشور دوست و متحد ایران و ونزوئلا در 2 سال اخیر نزدیک به صفر رسیده است اما در عمل معاملات 2 کشور به صورت خدمات و صادرات و واردات پایاپای یا براساس مبادله طلا و ارزهای دیجیتالی پنهان در بستر بلاکچین انجام میشود. حماسه نفتکشهای اعزامی ایران به ونزوئلا که دنباله ابتکار هوگو چاوز در اعزام تانکرهای سوخت به ایران در شرایط سخت تحریم سال 2008 بود، ثابت کرد پل نوین تجاری- مالی بین شرق و غرب یا آنطور که وزیر خارجه ونزوئلا میگوید کریدور جهانی جنوب- جنوب تنها یک نقشه روی کاغذ نیست بلکه میتواند به منصه ظهور برسد.
***
معماران پل پیروزی
عملیات اعزام نفتکشها در پس خصایص فنی و اقتصادیاش، ماهیتی از جنس تحولات تاریخی و جغرافیایی- سیاسی جهان امروز دارد.
در وهله اول این رویکرد به منزله فریاد فروخورده 2 ملت و پاسخ تاریخی آنها به کودتاهایی است که آمریکاییها در دهه 1950 علیه دموکراسیهای نوپای 2 کشور انجام دادند تا رژیمهای سلطنتی و نظامی دستنشانده خود را به قدرت بازگردانند. از آن زمان اراده پابرجای این ملتها برای به دست گرفتن سرنوشت خویش در نهایت تقدیری دیگر برای آنها رقم زد.
نایبرئیس سابق مجمع ملی (سنا) ونزوئلا و رئیس کمیسیون انرژی مجلس این کشور نیز به عنوان یک متخصص حوزه نفت و انرژی، ترجیح میدهد وجه تاریخی و سیاسی این عملیات را برجستهتر کند.
«فرناندو تراویه سو» مشخصا اعزام 5 نفتکش ایرانی از خلیجفارس به مقصد دریای کارائیب و کشور ونزوئلا را پاسخ ایران و ونزوئلا به کودتاهای آمریکایی قرن بیستمی برشمرد که البته در جهان پساکرونا نیز معنای خاص خود را دارد و از نگاه او یکی از نخستین روندهای معادلات نظم نوین غیرآمریکایی محسوب میشود.
او هفته پیش پس از عبور «فورچون»، نخستین نفتکش ایرانی از آبهای کارائیب و از مقابل نگاه غضبناک ترامپ به سوی سواحل ونزوئلا، ارزش این عملیات را فراتر از تجارت نفت و سوخت بین 2 کشور تحت تحریم واشنگتن دانست و گفت که این حرکت نهتنها سیاست تحریم واشنگتن را به بنبست کشاند بلکه سیاست کاخ سفید برای جنگی کردن وضعیت دریای کارائیب به منظور راهاندازی یک جنگ نفتی جدید در حیاط خلوت سابقش با هدف نجات از منجلاب سیاست داخلی آمریکا را نیز در همان مراحل نخست به شکست کشاند.
اما فقط تهران و کاراکاس نیستند که اعزام موفق 5 نفتکش فورچون، فارست، پتونیا، فاکسون و کلاول را یک اقدام راهبردی برای به چالش کشیدن سلطه فرابحری 4 سدهای آنگلوساکسونها در جهان میدانند.
در هفته اخیر شبکههای خبری و مطبوعات قدرتهای خیزان اقتصادی شرقی چون چین، هند و روسیه و مصر و آفریقای جنوبی مملو از تحلیلها و گزارشهایی با دستمایه مورد تحقیر و تخفیف قرار گرفتن قدرت آمریکا و غرب توسط ایران و ونزوئلا بودند. شبکه روسی آرتی در وصف این عملیات چنین به رئیسجمهور آمریکا کنایه زد که خود در باتلاق داخلی کرونا و اختلافات سیاسی و قومی ایالات متفرقه اسیر شده است: «ترامپ تحویل بگیر! انتقال دریایی سوخت به ونزوئلا از ایران نشان داد متحدان چگونه میتوانند با کمک هم تحریمهای آمریکا را بیاثر کنند».
واکنش هفتهنامه آمریکایی نیوزویک، پرتیراژترین مجله دنیا به این واقعه حتی از رسانههای شرقی هم فراتر رفت و نهتنها غافلگیری غربیها از تحولات شتابان قرنی را که فرید زکریا، سردبیر سابق این مجله «قرن بدون آمریکا» خوانده بود منعکس کرد، بلکه با گشودن چشماندازهای جدید در رابطه با این ارتباط راهبردی آن را به «پل» جدید تشبیه کرد.
بی دلیل نیست تحلیلگران راهبردی آمریکایی از عبارت «پل» برای ارتباط میان ایران و ونزوئلا استفاده میکنند. تشبیه عرشه کشتی به «پل پیروزی یا شکست» یکی از کلیشههای مهم تاریخ مغرب زمین است. از پل عرشه کشتیهای یونانی در تنگه متروپل که به شکست نیروی دریایی خشایارشا منجر شد تا عرشه کشتیهای به هم زنجیر شده فاتحان عثمانی که پلی برای فتح قسطنطنیه و سقوط روم شرقی به دست مسلمانان شدند.
مطمئنا یادداشتها و گزارشهای تخصصی این نشریه که هر هفته همزمان به 9 زبان مختلف در بیش از 15 کشور جهان منتشر میشود خود به سرگیجهای مضاعف در کاخ سفید منجر شده است بویژه آنجا که یک تحلیلگر بنیاد «دفاع از دموکراسی»، یکی از اتاقهای فکر اصلی جمهوریخواه جنگطلب همطیف ترامپ، موفقیت ناوگان نفتی ایران در عبور از عرض اقیانوس اطلس را نماد احیای امپراتوری جدید پارس دانست که میراثی چون امپراتوری قدیم پارس (هخامنشیان) برای ایجاد پلهای ارتباطی منطقهای و جهانی برای تثبیت قدرت خود دارد.
الیورا کاتز یادداشت اخیر را با بازخوانی تاریخ کهن خاورمیانه آغاز کرد و چنین نوشت: «عراق اشغال شد و استبداد آن فرو ریخت. ایران پیشروی کرد و قلمرویی پهناور به بزرگی عراق، سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی را پوشش داد. اینک سال 539 پیش از میلاد است و رهبر پارس که این فتح را انجام داده است کورش کبیر. . . فرمانروای ظالم سرنگونشده عراق هم بختالنصر (شاه بابل) است. امروز با فتح بشار اسد در سوریه، تسلط حزبالله بر لبنان، موفقیتهای حوثیها (انصارالله) در یمن، بسط نیروهای متحد ایران در عراق و حمایت ایران از فرماندهی حماس و جهاد اسلامی فلسطین در غزه، جمهوری اسلامی یک پل سرزمینی از تهران به سوی مدیترانه ساخته است که خیلیها آن را به منزله احیای امپراتوری پارس میدانند».
او در کمال تعجب اقتدار رهبر امروز جمهوری اسلامی ایران، آیتالله سیدعلی خامنهای را با کورش کبیر، پادشاه بزرگ هخامنشی مقایسه کرد.
نیوزویک همچنین در گزارشی مبسوط به تاریخچه ایجاد این پل پیروزی میان تهران و کاراکاس پرداخت. بر این اساس نقشه بنای پل بزرگ شرقی- غربی ساخت ایران و ونزوئلا در سال (2007) 1385 و با امضای سیاههای بلندبالا از توافقنامههای همکاریهای اقتصادی و راهبردی بین دولتهای احمدینژاد و چاوز در بازه زمانی 4 ماه طراحی شده بود. درست یک سال بعد بود که با ارسال نفتکشهای حامل بنزین از همین مجتمع پالایشگاهی کاردونه- که امروز مقصد نفتکشهای ایرانی است- به بندرعباس، نخستین اقدام عملی برای ساخت پل انجام شد.
نیوزویک همچنین نقش سفیران فعلی 2 کشور را در کنار سپاه پاسداران و ارتش بولیواری در طراحی ابعاد پیچیده و گاه پنهان عملیات اعزام نفتکشها بسیار مهم توصیف کرده است. به نوشته «جیسون برادسکی» که یکی از کارشناسان نامی «ایران هستهای» است، هماهنگکنندگان پشتپرده این عملیات به ترتیب «کارلوس آلکالا کوردونس» سفیر ونزوئلا در تهران و «حجتالله سلطانی» سفیر ایران در کاراکاس هستند. اولی یک ژنرال بازنشسته ارتش بولیواری و از وفاداران به چاوز است که تا پیش از سفر به ایران به عنوان دست راست امنیتی نیکولاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا، جایگاهی مهم در حاکمیت این کشور و البته ارتباطات امنیتی تنگاتنگی با همتایان ایرانیاش داشت. دومی اما سفیری است که در دومین دوره سفارت خود در ونزوئلا، تجارب مهمی در ایجاد بسترهای لازم برای عملیات مزبور داشته است. در عین حال از نگاه کارشناس آمریکایی، نقش وزیر نفت سوریتبار ونزوئلا و معاون مادورو یعنی «طارق العیسامی» نیز در این انتقال بسیار کلیدی بوده است. او نخستین مقام ونزوئلایی بود که روی عرشه فورچون، اولین نفتکش به مقصد رسیده حاضر شد و با کاپیتان آن دستی پساکرونایی داد. عیسامی که پدرش از مقامات سوریه در دوران حافظ اسد بوده، از نظر نیوزویک یکی از نشانههای آشکار پل زدن ایران از پیروزی مقاومت در شام به سوی حیاط خلوت آمریکاست.
ارسال به دوستان
رئیس و قائممقام اجرائیات شهرداری کرمانشاه بازداشت شدند
ورود جدی قوهقضائیه به ماجرای آسیه پناهی
رئیسکل دادگستری استان کرمانشاه از بازداشت رئیس و قائم مقام اجرائیات شهرداری کرمانشاه در ارتباط با فوت خانم آسیه پناهی خبر داد. به گزارش مرکز رسانه قوهقضائیه، توسلیزاده دیروز شنبه در حاشیه بازدید از محل خانه تخریب شده خانم پناهی در جمع خبرنگاران گفت: دستگاه قضا خواستار برخورد با عواملی است که ممکن است نقض قانون کرده باشند و این کار باعث مرگ خانم پناهی شده باشد. وی با بیان اینکه این حادثه 2 بعد دارد، اظهار داشت: نخست اینکه آیا رابطهای بین اقدام نیروهای اجرائیات و مرگ خانم پناهی وجود دارد یا خیر؟ که در این باره باید پزشکی قانونی اعلام نظر کند و بیشک ما بدون اغماض، با جدیت و رعایت قانون و شرع و بدون هیچ کوتاهی موضوع را پیگیری میکنیم. به گفته رئیس کل دادگستری استان کرمانشاه، موضوع دیگر این است که آیا عوامل اجرائیات مرتکب تخلف قانونی شدهاند یا خیر که طبق اعلام شهردار منطقه، زمین این محوطه اوقافی بوده و هرگونه تصرف بدون اجازه اداره اوقاف غیرقانونی است؛ همچنین محل ساخت خانه خانم پناهی در حریم فضای سبز و برق فشار قوی بوده است. توسلیزاده در عین حال گفت: اکنون سوال این است: آیا ماموران شهرداری میتوانستند بهتر از این عمل کنند که اقدام آنان به نتیجه فعلی نرسد؛ در این باره هم دادسرای مرکز استان با جدیت در حال پیگیری است و بدون هیچ اغماضی با عوامل ناقض قانون برخورد میکند. وی در پایان خبر داد: به موجب ماده 217 قانونی آیین دادرسی کیفری، رئیس و قائم مقام اجرائیات شهرداری بازداشت و نیز مشمول صدور قرار نظارت قضایی ملهم از ماده 247 قانون آیین دادرسی کیفری شدهاند. به گزارش مرکز رسانه قوه قضائیه، همچنین سازمان بازرسی کل کشور هم به موضوع عملکرد شهرداری کرمانشاه در موضوع خراب کردن خانه خانم پناهی و درگذشت وی ورود کرده است و نتیجه تحقیقات و گزارشش را اعلام میکند. ارسال به دوستان
پشتپرده یادداشت اخیر برایان هوک علیه بخش فارسی VOA و احتمال تعطیلی این شبکه
صدای آمریکا در نمیآید
گروه سیاسی: هر زمان ترامپ و مسؤولان دولتش موفق نمیشوند درباره مسألهای - چه داخلی و چه خارجی- در برابر قانون ایستادگی کرده و کار خود را پیش ببرند، دست به دامن انگ زدن یا اتهام وارد کردن به دیگران میشوند. اخیرا این اتهامزنیها به ایران نیز ربط پیدا کرده است و ترامپ سعی دارد شخصا هر کس در مقابل او مقاومت میکند را به ایران و نظام جمهوری اسلامی مرتبط سازد و یا مثالی میآورد که نشان دهد این مؤسسه یا فرد در مقابل ایران انعطاف بیشتری به خرج داده است. همین چند روز پیش بود که با بالا گرفتن دعوای ترامپ و توئیتر بر سر توئیتهای غیرواقعی و دروغ رئیسجمهور آمریکا، این شبکه اجتماعی برچسب راستیآزمایی به یکی از توئیتهای او زد. بعد از این اقدام، رئیسجمهور آمریکا- که اخیرا وقت زیادی را در شبکههای مجازی و بویژه توئیتر میگذراند- به جای پاسخ دادن درباره دروغپراکنی خود در این شبکه مجازی، با انتشار عکسی از صفحه توئیتر رهبر انقلاب، خواستار بسته شدن این صفحه به بهانه ضدصهیونیستی بودن آن شد. این مسأله البته به همین جا ختم نشد، چرا که چند روز پیش نیز برایان هوک، نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران به بهانه بیخاصیت بودن شبکه تلویزیونی VOA فارسی در پیگیری اهداف دولت آمریکا، اعلام کرد این شبکه «صدای آمریکا» نیست و «صدای ایران» است!
او در یادداشتی که در روزنامه نیویورکپست منتشر کرد، اعلام کرد شبکه صدای آمریکا باید عملکرد بهتری از خود در مقابله با ایران به نمایش بگذارد. او همچنین بیان کرد بودجه 17 میلیوندلاری این شبکه تلویزیونی برای بخش فارسی در شرایطی از جیب مالیاتدهندگان آمریکایی پرداخت میشود که بینندگان ایرانی این شبکه و آمریکاییها، نتوانستند اطلاعات قابل اعتماد و حقیقتمحوری را از برنامههای آن درباره ایران و جمهوری اسلامی دریافت کنند.
با وجود اینکه تمرکز عمده برایان هوک بر نفوذ نظام جمهوری اسلامی در بین اعضای ایرانی این شبکه بوده است تا نشان دهد برنامههای این شبکه نتوانسته اهداف ترامپ در مقابل ایران را اجرایی سازد، اما در ادامه این یادداشت او به دلایل دیگری درباره کاستن از میزان بودجه این شبکه و همچنین احتمال تعطیل کردن آن توسط دولت ترامپ اشاره کرده که پرده از اهداف واقعی دونالد ترامپ از فشار بر این شبکه برمیدارد. در زیر به چند نمونه از این دلایل اشاره میشود.
1- همراه بودن با مواضع جمهوری اسلامی
مهمترین مسألهای که مدت زیادی است دولت آمریکا را به این نتیجه رسانده تا در چند مرحله بودجه صدای آمریکا را کاهش دهد، این ایده است که صدای آمریکا برخی مواضع موافقان نظام جمهوری اسلامی را نیز پوشش داده و از آنها حمایت میکند. برایان هوک در این باره نوشته است: «رئیسجمهور آخرین فردی بوده است که ناامیدی و سرخوردگی خود از برنامههای صدای آمریکا را بیان کرده است. شورای سیاست خارجی آمریکا که شورایی غیرحزبی است، سال 2017 ارزیابی مستقلی درباره برنامههای VOA فارسی انجام داد و به این نتیجه رسید که تعصب در گزارشهای این شبکه وجود دارد و پوشش رسانهای این شبکه درباره سیاست خارجی ایران باعث شده است تبلیغات طرفداران رژیم در ایران جای گزارشگری عینی را بگیرد. همچنین گزارش دیگری توسط این شورا مشخص کرده بسیاری از توصیههای ارائهشده به این شبکه برای پیگیری سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران دنبال نشده است. من مرتبا درباره برنامههای تلویزیونیای میشنوم که با کیفیت بالا تولید شده و به صورت ناگهانی لغو شدهاند و جای آنها برنامههایی با کیفیت پایین جایگزین میشود. من در عین حال بسیار ناراحت شدم که در زمان تظاهرات تاریخی(!) مردم ایران در نوامبر سال گذشته میلادی [حوادث آبانماه سال 98] این شبکه مستندهای حیات وحش پخش میکرد. شبکه صدای آمریکا مطمئنا نتوانسته پوشش مستقل و قاطعی راجع به حوادث ایران داشته باشد».
این مسائل در حالی بیان شده است که سال 1389 در زمان ریاستجمهوری باراک اوباما هم چند نفر از مدیران شبکه صدای آمریکا به بهانه همراهی با مواضع ایران از کار خود اخراج شدند. از آن زمان تاکنون چند بار مدیران این شبکه تعویض شدهاند اما تغییری در خط مشی این شبکه دیده نشده است. نکته جالب ماجرا اینکه شبکه ماهوارهای صدای آمریکا در ایران به دلیل بیگانگی مدیران این شبکه با فرهنگ و نوع برخورد مردم ایران با مسائل روز، در بین شبکهها و تلویزیونهای ماهوارهای کمترین میزان بیننده را دارد. بر اساس گزارش تحقیقات پژوهشگاه کنگره آمریکا از رسانه VOA فارسی که سال 2012 منتشر شد، تأثیر ناچیز و کاهش مخاطبان شبکه «صدای آمریکا» و «رادیو فردا» در میان فارسیزبانان به حدی است که بر اساس آمار منتشرشده، سهم صدای آمریکا و رادیو فردا در میزان جذب مخاطب، 1/5 درصد بوده است. بنا بر این گزارش، بخش فارسی صدای آمریکا وابسته به دولت ایالاتمتحده که در آن زمان بودجه سالانه 23 میلیون دلاری داشت کمتر از 5 درصد مخاطب داشت. از سوی دیگر، در مقایسه آماری بین سال 2010 تا 2011، میزان بینندگان و مخاطبان صدای آمریکا از 6/19 به 1/6 درصد کاهش یافته است.
2- فساد مالی و اخلاقی در صدای آمریکا
یکی دیگر از دلایل برایان هوک برای انتقاد شدید از صدای آمریکا شفاف نبودن عملکرد این شبکه در قبال بودجههای دریافتی آن است. هوک در این باره نوشته است: «سوءمدیریت گستردهای در این سازمان وجود دارد. VOA فارسی نتوانسته محیط کار و پروسه کاری شفافی ایجاد کند و این مسأله برای دههها ادامه داشته است. گزارشی که سال 2009 توسط دولت اوباما تهیه شد نشان میداد کارمندان بخش فارسی شبکه صدای آمریکا بالاترین میزان نارضایتی را از کار خود داشتهاند و بارها درباره پارتیبازی و دخالت دادن برخی تعصبات در استخدامها شکایت کرده بودند. این گزارش برای شرایط امروز صدای آمریکا نیز صادق است، چرا که از سال 2009 تاکنون این شکایتها و نگرانیها در محل کار به دلیل رفتار غیراخلاقی و نادرست همچنان ادامه داشته است. بر اساس گزارشهای دولت، بخش فارسی صدای آمریکا به همراه آژانسی که مسؤول نظارت بر این شبکه بوده، یعنی آژانس ایالاتمتحده برای رسانههای جهانی (USAGM) همواره به عنوان بدترین محل کار در بین آژانسهای دولتی ایالاتمتحده انتخاب میشدهاند».
مصادیق فامیلگرایی و پارتیبازی در صدای آمریکا که در گزارش پژوهشگاه کنگره آمریکا در سال 2012 به آنها پرداخته شد به شرح زیر است:
1- گسترش فامیلگرایی و پارتیبازی در استخدام کارکنان بدون گزینش و کنترل 2- پارتیبازی برای آنتن دادن به گروههای خاصی از اصلاحطلبان به دلیل سابقههای دوستی و ندادن آنتن به دیگر گروههای مهم 3- استخدام دوستان و آشنایان بدون صلاحیت و تجربه لازم برای کار در رسانه و همچنین عدم توجه به درخواست دیگر متقاضیان شایسته. در ادامه گزارش کنگره درباره صدای آمریکا آمده است: بسیاری از کارمندان صدای آمریکا نهتنها هیچ سابقه رسانهای و ژورنالیستی ندارند، بلکه از فراریان سیاسی ایران و تنها از جریان اصلاحطلبان هستند، افرادی همچون علی افشاری، احمد باطبی، فریبا داوودیمهاجر و... در میان کارمندان صدای آمریکا هستند. در این گزارش همچنین با اشاره به مضمون برنامههای غیراخلاقی صدای آمریکا آمده است: اگرچه صحبت در باب مسائل جنسی از نظر فرهنگ غربی پذیرفته شده است و جامعه ایرانی هم جامعه باز و آزادی است اما خانوادههای ایرانی عملا دارای ساختار خاص و محافظهکاری هستند و پخش برنامههایی با مضمون جنسی نهتنها به نفع دیپلماسی عمومی آمریکا نیست بلکه به جذب مخاطب هم کمکی نمیکند و عملا سبب دور شدن مخاطب ایرانی از رسانه آمریکایی میشود.
6 سال پیش نیز در سال 2014، رسوایی مدیران و مجریان شبکه صدای آمریکا یک بار دیگر به رسانهها درز پیدا کرد و باعث ایجاد رسوایی اخلاقی برای مدیران این رسانه شد. ماجرای تعرض مهدی فلاحتی به یکی از خانمهای مجری در این شبکه تلویزیونی بهسرعت در اخبار مرتبط با این شبکه انعکاس یافت. با این حال به گفته الهام ستاکی، با اعمال فشار مدیران صدای آمریکا (که به گفته ستاکی فضایی بهشدت امنیتی در آن جاری است) پرونده شکایت او به جایی نرسید و به همراه 2 مجری دیگر (از جمله جمشید چالنگی) که به نفع او شهادت داده بودند، از شبکه اخراج شدند.
3- عدم همراهی با دروغهای ترامپ درباره ویروس کرونا
برایان هوک بیان کرده است این تنها سرویس فارسی شبکه صدای آمریکا نیست که عملکرد خوبی از خود نشان نداده است، بلکه سایر سرویسها نیز در مسأله ویروس کرونا عملکرد قابل قبولی نداشته و بیشتر به ابزار پروپاگاندای دولت چین و اطلاعات غلط این دولت تبدیل شدند. اشاره او به سایر سرویسهای شبکه صدای آمریکا به زبانهای دیگر دنیاست که بر اساس حقایق موجود ظاهرا حاضر نشدهاند دروغهای ترامپ راجع به کرونا را بازتاب دهند. رئیسجمهور آمریکا که روز جمعه بودجه سازمان جهانی بهداشت را به بهانه همراهی این سازمان با دولت چین قطع کرد، حالا میخواهد چنین وانمود سازد که رسانه وزارت خارجه آمریکا نیز در این مسأله با چینیها همراهی کرده و حاضر نشده است تئوریهای توهم توطئه او را به خورد جهان بدهد. ترامپ و مایک پمپئو که حالا تیمی 2 نفره را در کاخ سفید برای حمله به چین به بهانه کرونا تشکیل دادهاند، بارها این تئوری را مطرح کردهاند که ویروس کرونا در آزمایشگاهی در چین ساخته شده است اما بعد از اینکه دانشمندان آمریکایی این تئوری را زیر سوال بردند، مجبور به عقبنشینی از حرفهای خود شدند. ترامپ سعی دارد با استفاده از مسأله کرونا، کمپین فشار تجاری خود بر چین را پیش ببرد و کار را به جایی رسانده که رسانههای جهان دیگر نه به جنگ تجاری واشنگتن و پکن، بلکه به جنگ سرد ایجادشده بین 2 کشور میپردازند.
* دلیل اصلی چیست؟
مسأله دیگر که به نظر میرسد در این میان مهمترین مسأله در تلاش دولت ترامپ برای تعطیلی این رسانه باشد، ماجرای مخالفت کنگره با گزینه پیشنهادی او برای ریاست آژانس ایالاتمتحده برای رسانههای جهانی USAGM است. این سازمان که وظیفه نظارت بر شبکههای تلویزیونی و رسانهای دولتی آمریکا را بر عهده دارد، از رابطان اصلی دولت آمریکا با این رسانههاست. ترامپ بارها اعلام کرده اعتمادی به رسانههای آمریکایی ندارد اما در عین حال تلاشش برای نفوذ به این رسانهها یا تغییر مدیریت آنها نیز با شکست مواجه بوده است. به دلیل اینکه بودجه صدای آمریکا با تایید کنگره پرداخت میشود، صلاحیت گزینه مدیریت «آژانس ایالاتمتحده برای رسانههای جهانی» نیز باید به تایید سنای آمریکا برسد. با این حال آنطور که برایان هوک بیان کرده است، دولت ترامپ سال 2018 مایکل پک را برای ریاست این آژانس در نظر گرفت اما مجلس سنا با این گزینه مخالفت کرد. بنا به گفته برایان هوک، صلاحیت «مایکل پک» در سنا باید تایید میشد اما این کار انجام نشد که این مسأله تأثیر بدی روی کارایی صدای آمریکا داشته است و اگر کنگره اقدام به تأیید صلاحیت او نکند، دولت آمریکا اقدام به تعطیلی این رسانه خواهد کرد.
نکته جالب درباره مایکل پک اینکه او از نزدیکان استیو بنن، مشاور پیشین ترامپ در کاخ سفید و از محافظهکاران دوآتشه واشنگتن است و مجلس سنای آمریکا به دلیل اینکه او را بهشدت سیاسی و حزبگرا میداند و معتقد است رئیس این آژانس باید فردی غیرحزبی باشد، از منصوب کردن او به این سمت خودداری کرد. در عین حال به نظر میرسد علت انتخاب پک، شباهت او به ترامپ در انجام امور اداری نیز باشد. روزنامه نیویورکتایمز چند روز پیش اعلام کرد دادستان منطقه کلمبیا قرار است تحقیقاتی را درباره این فیلمساز مستقل، اجرایی سازد. ماجرا از این قرار است که پک هنگام ریاست یک سازمان رسانهای که توسط دولت فدرال نیز به آن بودجه ارائه میشده است، از کمکهای مالیای که به این سازمان غیرانتفاعی شده است، برای اندوختن مال شخصی استفاده کرده است. برملا شدن این پرونده باعث شده است فشار جمهوریخواهان به مجلس سنا برای تایید صلاحیت پک نیز فعلا متوقف شود. این در حالی است که گفته میشود شخص ترامپ اقدامات تازهای را برای اجبار سنا به تایید صلاحیت مایکل پک آغاز کرده و در عین حال کمپین رسانهای او جهت تهدید کنگره به تعطیل کردن صدای آمریکا در همین راستا بوده است.
به نظر میرسد مدیران بخش فارسی صدای آمریکا از اختلافات پیشآمده در کنگره آمریکا بین دموکراتها و جمهوریخواهان بیشترین استفاده را بردهاند و جایگاه خود را در امنیت میبینند. با این حال یادداشت برایان هوک، کاسته شدن گاهبهگاه از بودجه این رسانه و همچنین تلاش دولت ترامپ برای تعطیلی این رسانه، بیشتر از اینکه دلیلی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران داشته باشد، مرتبط با رقابتهای حزبی و همچنین تلاش ترامپ برای به دست آوردن یک رسانه در آمریکاست. او که تاکنون «فاکسنیوز» را رسانه اصلی خود میدانست، اخیرا متوجه شده است این رسانه باز هم در مسائل اساسی گاهی به او انتقاداتی وارد میکند و از این رو به دنبال تسخیر یک رسانه برای شخص خودش است.
اعتراضات توئیتر به پیامهای مبتنی بر دروغ ترامپ، این روزها او را بیش از پیش قانع کرده است که باید تا زمان رسیدن به انتخابات ریاستجمهوری راهی برای نفوذ در رسانههای آمریکایی پیدا کند. این رسانه میتواند حتی رسانهای باشد که برای مردم سایر کشورها از راه دور برنامههای سطح پایین میسازد!
ارسال به دوستان
«وطن امروز» گزارش میدهد دولت پس از ۷ سال به فکر نوشداروی تولید افتاد
تأخیر در تسهیل کسب و کار
* وزیر اقتصاد: با آغاز به کار پنجره واحد فیزیکی شروع کسبوکار، اخذ مجوز از 72 روز به 3 روز کاهش مییابد
گروه اقتصادی: یکی از اصلیترین شاخصهای سهولت کسبوکار مدت زمان اخذ مجوزهای لازم برای شروع کسبوکار است که ایران رتبه بسیار بدی در این زمینه دارد. وزارت اقتصاد پس از 7 سال انفعال در این موضوع با افتتاح پنجره واحد شروع کسبوکار به دنبال کاهش زمان صدور مجوزها از 72 روز به 3 روز است.
به گزارش «وطن امروز»، مراسم افتتاح مرکز پنجره واحد صدور مجوزهای آغاز فعالیت اقتصادی با عنوان «پنجره واحد شروع کسبوکار» صبح دیروز در اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران برگزار شد. در این مراسم تعداد زیادی از نمایندگان ارشد دستگاههای دولتی و حاکمیتی و نمایندگان بخش خصوصی از اتاقهای بازرگانی تهران و ایران حضور داشتند. فرهاد دژپسند، وزیر امور اقتصادی و دارایی که وزارتخانهاش متولی و سیاستگذار فضای کسبوکار کشور است خود برای راهاندازی این مرکز در اتاق تهران حضور یافت. پنجره واحد شروع کسبوکار با پیگیری و همکاری بخش خصوصی با وزارت اقتصاد و سازمانهای دخیل از دیگر قوا مانند سازمان ثبت اسناد و املاک، سازمان ثبت شرکتها، تامین اجتماعی، روزنامه رسمی و... در محل اتاق تهران کار خود را برای کاهش بروکراسی سنگین و پیچیده شروع یک کسبوکار آغاز کرد. هدف از اجرای این طرح، کاهش زمان اخذ مجوزها برای شروع یک کسبوکار است که میتواند به بهبود رتبه ایران در شاخص جهانی انجام کسبوکار منجر شود؛ طرحی که در صورت موفقیت باعث ایجاد جذابیت بیشتر برای سرمایهگذاران داخلی و خارجی میشود.
* فرآیند اخذ مجوز از 72 روز به 3 روز کاهش مییابد
وزیر امور اقتصادی و دارایی در این مراسم، آغاز به کار پنجره واحد فیزیکی شروع کسبوکار را مقدمه پنجره واحد الکترونیکی در کشور عنوان کرد و گفت: در آینده نزدیک به منظور کاهش رفتوآمدهای غیرضرور، از پنجره واحد الکترونیکی رونمایی خواهیم کرد. دژپسند افزود: با شروع به کار پنجره واحد فیزیکی شروع کسبوکار، اخذ مجوز از 5/72روز به 3 روز کاهش پیدا میکند که تاثیر مشهودی روی ورود سرمایهگذاران به بخشهای اقتصادی کشور خواهد داشت. از این پس اگر هر فردی برای شروع کسبوکار و دریافت مجوزهای لازم بیش از 3 روز معطل شد، حتما از طریق شماره تماس 1866 (مرکز تماس اتاق تهران) شکایت کرده و این موضوع را برای حلوفصل آن، منتقل کند. وی با بیان اینکه امروز سرمایهگذاری در کشور مانند نان شب واجب است، افزود: اگر برای سرمایهگذار داخلی فضای مناسب و مطمئن ایجاد کنیم، سرمایهگذار خارجی نیز برای ورود به کشور ترغیب میشود. وزیر اقتصاد با اشاره به اینکه تا پایان امسال تمام استانهای کشور به پنجره واحد فیزیکی شروع کسبوکار مجهز خواهند شد، گفت: امسال برای دستیابی به رشد اقتصادی مقبول حداقل به 1000 هزار میلیارد تومان منابع نیاز داریم. بخشی از این منابع مورد نیاز باید از محل منابع شرکتهای دولتی و بانکها تامین شود اما بخش عمده آن از محل سپردهگذاران خرد است که باید به سمت بخش خصوصی هدایت شود و این اتفاق نیز از طریق بازار سرمایه قابل انجام است.
* باغبان به جای نگهبان
معاون امور اقتصادی وزارت اقتصاد نیز با بیان اینکه فرآیند شروع کسبوکار در سایر کشورها نیم روز است، دلیل طولانی بودن زمان شروع کسبوکار در ایران را این دانست که سیستم نظارتها در کشور مبتنی بر رویکرد پیشینی است و گفت: نظارت پیشینی را باید به نظارت پسینی تغییر دهیم به طوری که نظارتها به پس از ثبت شرکت و شروع کسبوکار افراد موکول شود و اجازه دهیم نظارتهای لازم بر کیفیت و کمیت کسبوکارها پس از شروع آن انجام شود که این رویکرد امروز آغاز شده است. محمدعلی دهقاندهنوی اظهار داشت: 55 روز از مدت زمان پروسه شروع کسبوکار در کشور مربوط به فرآیندهای سازمان امور مالیاتی بود که با دستور وزیر اقتصاد این پروسه زمانی در سازمان مالیاتی به صفر کاهش یافت و در حال حاضر دریافت شناسه ملی از ثبت شرکتها، بهمثابه کد اقتصادی است. وی با بیان اینکه طی امسال چندین برنامه اجرایی دیگر در راستای بهبود وضعیت کسبوکار در کشور نهایی خواهد شد، افزود: رویکرد وزارت اقتصاد در این مسیر قرار گرفته که دولت نگهبان به دولت باغبان تبدیل و محیط رشد و شکوفایی برای بخش خصوصی فراهم شود.
* قوهقضائیه در 5 شاخص نقش مستقیم دارد
رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک نیز در این مراسم با بیان اینکه قوهقضائیه در 5 شاخص محیط کسبوکار دخالت و نقش مستقیم دارد، افزود: اقداماتی در راستای کاهش فرآیندهای مربوط به کسبوکار در دستگاههای مرتبط با قوه قضائیه انجام شده به طوری که با حذف برخی موانع از جمله در زمینه شاخص حقوق مالکیتها، بالاترین رتبهها از این حیث برای کسبوکار ایران به دست آمده است. ذبیحالله خدائیان با اشاره به اینکه به فرآیند ثبت شرکتها سرعت داده شده است، افزود: با شروع به کار پنجره واحد فیزیکی شروع کسبوکار، مدت زمان این پروسه کوتاهتر خواهد شد. او همچنین برخی اقدامات اجرایی در سازمان ثبت اسناد و املاک از جمله، الکترونیکی کردن فرآیند پذیرش، صحتسنجی برخط، مبادله برخط مستندات ثبت شرکتها با روزنامه رسمی و وزارت ارشاد و نیز طراحی پایگاه اطلاعات اشخاص حقوقی را در راستای کاهش موانع و بهبود شروع کسبوکار در کشور از سوی قوهقضائیه عنوان کرد.
* رتبه 128 ایران در سهولت کسبوکار
وضعیت سهولت کسبوکار در کشورها هر ساله در گزارشی بررسی و اعلام میشود. این گزارش مسأله سهولت کسبوکار در کشورها را با در نظر گرفتن 10 شاخص مختلف بررسی میکند. جزئیات این شاخصها در جدول (1) آمده است.
جدیدترین گزارش از شاخص سهولت کسبوکار کشورهای جهان در سال 2019 نشان میدهد نیوزیلند با کسب 59/86 امتیاز، رتبه اول را از میان 190 کشور جهان به خود اختصاص داده و به عنوان بهترین کشور برای سرمایهگذاری و شروع کسبوکار معرفی شده است. طبق این گزارش، ایران با کسب نمره 98/56 در جایگاه 128 قرار گرفته است. مقایسه گزارش امسال با سال گذشته نشان میدهد رتبه ایران در شاخص سهولت کسبوکار از سال گذشته تاکنون 4 پله سقوط کرده است.
جزئیات امتیازهای کسب شده در تمام 10 شاخص این گزارش نشان میدهد مسأله «مدت زمان اخذ مجوز» یکی از ضعیفترین شاخصهای بررسی شده درباره ایران است. به بیان دیگر «فرآیند طولانی اخذ مجوزها» یکی از بزرگترین موانع شکلگیری کسبوکارهای اقتصادی در محیط اقتصادی کشور است(جدول ۲). در همین راستا ایران با کسب امتیاز 79/67 از 100، در رتبه 173 در میان ضعیفترین کشورها از منظر اعطای سریع مجوزهاست. نکته جالب دیگر، نزول شدید ایران در این شاخص طی یک سال گذشته با وجود صعود اندک امتیاز در این شاخص است به طوری که ایران با وجود افزایش 02/0 در نمره مربوط به شاخص «شروع کسبوکار»، با سقوط 76 پلهای در میان کشورهای جهان در این شاخص مواجه شده است. این مسأله نشان میدهد سایر کشورها در اصلاح فرآیندهای اعطای مجوزها پیشرفت به مراتب بیشتری نسبت به ایران داشتهاند به طوری که حتی افزایش هر چند اندک امتیاز ایران در این شاخص نهتنها باعث پیشرفت در آن نشده، بلکه باعث افت چشمگیر جایگاه ایران در این شاخص شده است. از همین رو اصلاح سازوکارهای صدور مجوز برای تسریع در فرآیند آغاز کسبوکارهای اقتصادی، یکی از الزامات اساسی برای تسهیل فضای کسبوکار و جذب سرمایههای داخلی و خارجی به شمار میرود.
تعدد مجوزهای لازم برای شروع کسبوکار و فرآیند طولانی صدور این مجوزها مانعی است که وزارت اقتصاد امید دارد با افتتاح پنجره واحد فیزیکی شروع کسبوکار، آن را برطرف کند. حال باید دید این طرح به نتیجه مثبت خواهد رسید یا خیر.
ارسال به دوستان
تنها 2/0 درصد مشمولان سهام عدالت اقدام به فروش سهام خود کردند
مردم سهامدار عدالت میمانند
گروه اقتصادی: مسؤولان بورس میگویند استقبال مردم از فروش سهام عدالت به شبکه بانکی حداقلی بوده است. از سوی دیگر بررسیهای میدانی از بانکهای عامل هم گویای این است که سهامداران عدالت ترجیح دادهاند سهام عدالت خود را نفروشند و این دارایی ارزشمند را در اختیار خودشان نگه دارند.
به گزارش «وطن امروز»، با وجود اینکه پیشبینی میشد حداقل 2 دهک اول اقتصادی کشور در اولین روز فرصت فروش سهام عدالت به شبکه بانکی اقدام به فروش سهام خود کنند اما این اتفاق رخ نداد. یاسر فلاح، مدیرعامل شرکت اطلاعرسانی و خدمات بورس، آمار جدیدی را از سهامدارانی که از طریق بانکها به فروش سهام عدالت خود اقدام کردهاند، اعلام کرد. وی در اینستاگرام خود درباره آمار جدید فروشندگان سهام عدالت در بانکها نوشت: از ۴۹ میلیون نفر دارنده سهام عدالت، فقط ۱۰۰ هزار نفر خواهان فروش ۳۰ درصد این سهام بهوسیله بانکها شدهاند! این یعنی بازار سرمایه ایران افتخار دارد پذیرای بیش از ۶۰ میلیون نفر از جمعیت کشور باشد. حالا ضریب نفوذ بورس، از ۱۶ به ۷۰ درصد رسیده است؛ اتفاقی که ارزشمند و بینظیر است. دارندگان سهام عدالت، سهامدار شرکتهای بزرگ و ارزشمندی شدهاند که نگهداری و بهرهمندی از عواید این سهام، گوارایشان...
در روزهای اخیر تمام کارشناسان اقتصادی و تحلیلگران بورسی مردم را به نفروختن سهام عدالت دعوت کردند. پیشبینی کارشناسان این است که ارزش سهام عدالت در آیندهای نزدیک افزایش قابل توجهی پیدا خواهد کرد و صدالبته در شرایط اقتصادی کنونی سرمایهگذاری در بورس نسبت به بازارهای دیگر بسیار سوددهتر خواهد بود. برای مثال بانک، ارز و سکه طی سال 98 بین 15 تا 30 درصد بازدهی داشتند اما بازار سرمایه به طور عجیبی 200 درصد بازدهی داشته است. مردم با این پیشفرض و با وجود مشکلات معیشتی سهامهای خود را حفظ کردند.
* اولین فروش سهام عدالت توسط بانکهای عامل انجام شد
ستاد خبری سهام عدالت اطلاعیهای را درباره آخرین اخبار پیرامون آزادسازی سهام عدالت منتشر کرد. در این اطلاعیه آمده است:
بانکهایی که نسبت به دریافت سفارش در روزهای ۶، ۷ و ۸ خرداد جاری اقدام کردهاند، میتوانند از طریق کارگزاریهای خود یا کارگزاریهای طرف قرارداد، بتدریج نسبت به فروش سهام متقاضیان در بورس اقدام و وجوه حاصله را در قالب توافق شده به حساب آنان واریز کنند. امروز (شنبه) بانک ملی ایران اولین بانکی بود که بخش اعظم سهام مربوط به سفارشهای دریافتی از مشمولان سهام عدالت را به فروش رساند که بلافاصله پس از تسویه معاملات و دریافت وجه به حساب متقاضیان فروش واریز خواهد شد.
یکی از نقدهای جدی که به نحوه خرید بانکها وارد شده، مشخص نبودن سهام فروخته شده و زمان فروش توسط بانکهاست. برای مثال یک سهام در طول چند ساعت میتواند ارزشی متفاوت داشته باشد و مشخص نیست بانکهای عامل چه زمانی را برای فروش انتخاب میکنند.
* طرح دوفوریتی برای تعیین تکلیف جاماندگان سهام عدالت
نماینده مجلس از تدوین پیشنویس طرحی دوفوریتی برای تعیین تکلیف جاماندگان سهام عدالت خبر داد. محمدرضا پورابراهیمی درباره تعیین تکلیف جاماندگان سهام عدالت، گفت: برای واگذاری سهام عدالت به جاماندگان اقداماتی در دستور کار است؛ دولت با استفاده از ظرفیت قانونی و در چارچوب اختیارات فعلی خود، به واجدان شرایطی که تاکنون سهام عدالت دریافت نکردهاند، سهام عدالت واگذار کند. منتخب مردم کرمان و راور در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه دولت میتواند به جاماندگان از محل 50 درصد سهام عدالتی که در بخش مالکیتی دولت بوده و واگذار نشده، سهام عدالت واگذار کند، افزود: اگر چه دولت معتقد است براساس قانون نمیتوان چنین اقدامی انجام داد اما ما به دنبال اجرایی کردن آن هستیم. درواقع میخواهیم با دولت توافق کنیم تا از موجودی خودش استفاده و در قالب مکانیزمی که در اختیار دارد، این مشکل را حل کند. وی با بیان اینکه ممکن است عدهای در سال 85 از توان مالی خوبی برخوردار بودند اما در حال حاضر جزو اقشار آسیبپذیر باشند که باید زمینه واگذاری سهام عدالت به آنها فراهم شود، اظهار کرد: در صورتی که نتوان دولت را مکلف به واگذاری سهام عدالت به جاماندگان کرد، پیشنویس طرحی دوفوریتی در حال آماده شدن است تا در مجلس یازدهم بررسی و تصویب شود و دولت براساس مر قانون سهام عدالت را به جاماندگان واگذار کند. عضو سابق کمیسیون اقتصادی مجلس اضافه کرد: پیشنویس طرح دوفوریت اختصاص سهام عدالت به جاماندگان آماده شده و در صورتی که نتوان از ظرفیت دولت برای این امر استفاده کرد، طرح یاد شده در هفتههای ابتدایی مجلس یازدهم بررسی میشود.
بیاعتنایی مردم برای فروش سهام عدالت باعث شد بار دیگر بازار سرمایه به روزهای سبز خود بازگردد. سهامداران بیم این را داشتند که با آزاد شدن فروش سهام عدالت در کوتاهمدت و با سرازیر شدن مردم برای فروش، قیمت سهامهای آنها ریزش داشته باشد به همین دلیل خود پیشدستی کرده و سهمهای مشترک با سهام عدالت را فروختند.
***
[5/3 میلیون نفر مالکیت سهام عدالت خود را در اختیار گرفتند]
رئیس گروه بررسیهای اقتصادی دفتر مقام معظم رهبری میگوید ظرف یک شبانه روز بیش از 5/3 میلیون دارنده سهام عدالت به سایت مراجعه کرده و در جریان وضعیت سهام خود قرار گرفتند. علی آقامحمدی اظهار کرد: خوشبختانه با موافقت انجام شده امکان واگذاری مدیریت سهام عدالت به صاحبان آن فراهم شد و ما باید ورود حدود ۵۰ میلیون نفر از مردم ایران به جمع سرمایهگذاران کشور را خوشامد بگوییم. سهام عدالت با ضریب نفوذ بیش از ۷۰ درصد در میان جمعیت ایران با واگذاری به صاحبانش گام مهمی را طی کرد و امیدواریم نتایج این تغییر خود را نشان بدهد. وی ادامه داد: از شب گذشته تاکنون 5/3 میلیون نفر به سایت سهام عدالت مراجعه کردند و ضمن احراز مالکیت و در اختیار گرفتن سهامشان رسما به عضویت در ۳۶ شرکت فعال در بورس درآمدهاند. رئیس گروه بررسیهای اقتصادی دفتر مقام معظم رهبری همچنین به راهاندازی پنجره واحد در اتاق بازرگانی تهران اشاره کرد و گفت: در کنار راهاندازی این پنجره بحث راهاندازی دادگاههای تجاری نیز مطرح است که امیدواریم با همکاری اتاق و قوهقضائیه این دادگاهها نیز کار خود را آغاز کنند. آقامحمدی خاطرنشان کرد: در تجارت اختلافنظر امری طبیعی به شمار میرود و با راهاندازی این دادگاهها میتوان با سرعت و تخصص اختلاف نظرها را حل کرد و کار را ادامه داد.
ارسال به دوستان
بهمن خاوری رومینا را تهدید به قتل کرده بود
گرگ در لباس عاشق؟
دوست صمیمی دختر تالشی: پسری که رومینا را اغفال کرد، در راه مدرسه مزاحم وی میشد
گروه اجتماعی: پسری که عامل فرار رومینا از خانه و در نهایت خشم پدر وی شده بود، چندین بار رومینا را تهدید به قتل کرده بود.
به گزارش «وطن امروز»، چند روز پیش بهمن خاوری، پسری که عامل فرار رومینا از خانه و در نهایت عصبانیت پدر وی شد بازداشت و تحویل مراجع قضایی شد. وی مدعی شده بود رومینا خودش فرار کرده و پدرش مدام وی را تهدید به قتل میکرد اما دوست صمیمی رومینا پرده از رازی برداشت که میتواند روند بررسی پرونده را تغییر دهد. دوست رومینا گفت: پسری که رومینا را اغفال کرد وی را تهدید به مرگ هم کرده بود.
«مونا محمدی» از دوستان رومینا، نوجوان 14سالهای است که به گفته مادرش از کودکی با آنها رابطه خانوادگی داشتهاند. او در گفتوگو با فراز گفت: در تاریخ 5 اردیبهشت با تماس مدیر مدرسه برای کاری با رومینا به مدرسه رفتیم. در مسیر بهمن خاوری، کسی که حالا به عنوان یکی از متهمان و عوامل قتل رومینا در بازداشت به سر میبرد، سوار بر موتور جلوی مدرسه پرسه میزد». او میگوید وقتی از رومینا پرسیدم که آن پسر اینجا چه میکند در جواب گفت: «چیزی به تو میگویم اما به پدرم هرگز نگو!»
او در ادامه افزود: «رومینا به من گفت که در اینستاگرام در لایوی شرکت کرده و در آن زمان بهمن همه آن لایو را ضبط کرده است و حالا با آن مرا تهدید میکند». بر اساس اظهارات مونا، رومینا حتی هنگامی که با بهمن صحبت میکرد از جانب وی تهدید میشده است.
او با شنیدن تهدید شدن رومینا توسط بهمن علت اینکه چرا به پدرش نمیگوید را جویا شده و رومینا در جواب گفته بود: «اگر پدرم بشنود خیلی عصبانی خواهد شد و من را میکشد!» مونا که در زمان مرگ دوستش با تماسی خود را به خانه او میرساند و آخرین دیدارشان وقتی است که پیکر بیجانش را به آمبولانس انتقال میدهند، درباره روابط رومینا با پدرش میگوید: «رابطه او با پدرش خوب بود. دوستش داشت اما رومینا میگفت که خیلی از پدرش میترسد».
در ادامه مادر مونا محمدی نیز در حالی که مدام میگوید «رومینا را تهدید کردند، رومینا را با تهدید بردند» حرفهای دخترش را تصدیق میکند و ادامه میدهد: ما از گذشته خانواده رومینا را میشناختیم. پدر رومینا چنین مردی نبود، مادرش اینچنین نبود. اصلا اینطور خانوادهای نبودند. او در تعریف و تمجید از رومینا نیز میگوید: «رومینا هم اصلا دختری نبود که عاشق پسری بشود!» روایت مونا به عنوان دوست رومینا به ابعاد عجیب ماجرا اضافه میکند و با سخنان بهمن به عنوان پسری 28 ساله که با دختری 15 سال کوچکتر وارد رابطه شده است، در تناقض جدی است اما نمیتوان براحتی از کنار سخنانش گذشت. با نگاهی به گفتههای مونا، شاید بتوان گفت صحبتهای او صادقانهترین روایت از زندگی کوتاه رومیناست و رنگ و بوی صحبتهای آدمهای دیگر دخیل در پرونده را ندارد.
* سخنگوی شورای نگهبان: قتل رومینا نابخشودنی است
سخنگوی شورای نگهبان دیروز درباره قتل رومینا توسط پدرش گفت: این جنایت نابخشودنی است.
عباسعلی کدخدایی در پاسخ به سوالی درباره قتل رومینا اشرفی و ارتباط آن با عدم تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان گفت: واقعیت این است که جنایت نابخشودنی است و امر خلاف شرع و قانون اساسی است و امر غیرانسانی بود و ما انزجار خود را از این گونه جنایاتی که اتفاق افتاده است اعلام میکنیم.
وی افزود: فقط با یک قانون حل نمیشود. زمینههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دارد. باید تلاش کنند نواقص را جبران کنند. آنچه مربوط به ما است لایحه حمایت از اطفال و نوجوانان است که ارتباط مستقیم با مساله رومینا ندارد و این لایحه سال ۹۷ برای ما در یک نوبت آمده و ایرادی داشته و بعد از ۸ الی ۹ ماه بعد آمد و یک ایراد بود و همانطور که میدانید 10 تا ۲۰ روز برای اعلام نظر شورا وقت دارد و از سال ۹۷ تاکنون مجلس میتوانست مصوبه را ارسال و اشکالات را برطرف کند و احتمالا اشکالات برطرف شود. قصوری از شورای نگهبان از قانون حمایت از کودکان و نوجوانان نبوده و ما ایرادات را گفتیم و مجلس میتوانست به صورت دوفوریتی یا شکل دیگری آن را برای ما ارسال کند و ارتباطی بین لایحه و جنایت نمیبینم.
ارسال به دوستان
محمدرضا عارف: ناکارآمدیهای دولت و فراکسیون امید را تصدیق میکنم
اعتراف عارفانه یا رویکرد انتخاباتی؟
گروه سیاسی: «اگر از عملکرد دولت تدبیر و امید یا از عملکرد مجلس دهم شورای اسلامی و یا از کارکرد فراکسیون امید و شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان میپرسید، پاسخ من تصدیق بسیاری از نقدهای شما به ناکارآمدیها یا فرصتسوزیهاست». این بخشی از متن نامهای است که روز گذشته از سوی محمدرضا عارف، رئیس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان و فراکسیون امید در مجلس دهم منتشر شد؛ عباراتی که فراتر از جنبه انتقادی، نسبت به گذشته رنگ و بوی انتخاباتی زیادی نیز داشت.
به گزارش «وطن امروز»، با آغاز به کار مجلس یازدهم و تغییر حداکثری بدنه نمایندگان مجلس، سرانجام همراهی اصلاحطلبان با روحانی بار دیگر تبدیل به سوالی کلیدی شد؛ اصلاحطلبانی که دوام خود را در سایه رو آوردن به روحانی جستوجو میکردند، حالا شریک کارنامه شکستخورده او هستند و در اقناع بدنه اجتماعی نیز با مشکلات فراوانی روبهرو هستند. در چنین فضایی محمدرضا عارف که از سوی طیف کارگزارانیها همواره به عنوان «اسطوره سکوت» شناخته میشد، روز گذشته با انتشار نامهای سرگشاده و تفصیلی ضمن اقرار به ضعفهای گسترده اصلاحطلبان، از شکستن سکوتش در آینده نزدیک گفت. عارف که با عدم ثبتنام در یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی نشان داد نیمنگاهی برای رقابت در میدان انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 دارد (امری که ابدا مطلوب کارگزارانیها نخواهد بود)، در شرایطی در نامه اخیر سعی کرده است چهرهای متفاوت و البته در کنار مردم را از خود به نمایش بگذارد که از مهمترین حامیان دولت در دوره 4 ساله مجلس دهم به شمار میرفت.
* آغاز گام انتخاباتی با تصدیق اعتراضات
عارف در شرایطی در نامه تفصیلی خود بارها اشاره به سخن گفتن و ارائه گزارش کار میکند که مشی انفعالی او در سالهایی که حداقل بیش از یکسوم نمایندگان مجلس را از همراهان نزدیک خود میدید، سوژه انتقادات زیادی شده بود. وی در بخشی از نامه خود با اشاره به نقدهای متعددی که نسبت به عملکرد دولت و فراکسیون امید مطرح شده است ضمن تصدیق عمده نقدها، نوشت: پاسخ من همراهی با دیدگاه شما درباره وجود تضادها و تقابلهایی است که مانع عملکرد درست نهادهای اجرایی و تقنینی میگردد. عارف در بخشی دیگر از این نامه با اشاره به نقدهای اشارهشده، افزود: رویه و اعتقاد من این است که بدون آنکه فریاد بزنم، یا در دام هیاهوی تبلیغاتی گرفتار شوم و یا در جنگ لفظی و کلامی با دیگران منابع ارزشمند کشور را معطل تصمیمگیری نمایم، به شما گزارش دهم. هم از گذشته و هم از برنامههای پیشرو تا از دل همه تهدیدها، محدودیتها، چالشها، بیانصافیها، تخریبها و... راهکارهایی برای برونرفت از چالشهای پیشروی کشورمان شناسایی و اجرایی گردد.
* چالش با روحانی تا 1400
ریزش آشکار آرای اصلاحطلبان در انتخابات اسفندماه، به گونهای که سرلیست این جناح موفق به کسب تنها 60 هزار رای در پایتخت شد و تثبیت هویت اصلاحطلبان با دولت روحانی که در سال پایانی خود کمترین میزان رضایت عمومی را همراه خود دارد، باعث شده آینده سیاسی اصلاحطلبان وابستگی زیادی به نوع مواجهه آنها با کارنامه دولت داشته باشد. متقابل این امر عدم همصدایی پیرامون تعیین استراتژیهای رقابتی باعث شده است این جریان یکدستی سابق را برای پیش بردن سیاستهای خود نداشته باشد. برای نمونه برخلاف شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان که ریاست آن بر عهده عارف است و تاکید فراوانی بر دوگانه پیروزی یا تحریم انتخابات دارند، نیروهای منسوب به حزب کارگزاران اهتمام خود را بر پیدا کردن گزینهای ائتلافی برای سال 1400 و پیش بردن سیاستهای خود از طریق مدیریت فرد مذکور دارند. در چنین شرایطی ورود مستقیم محمدرضا عارف به عرصه عمومی و تلاش برای ترمیم چهره خود، میتواند گامی در راستای موضعگیریهای آینده باشد؛ مواضعی که در صورت تایید عملکرد روحانی به افول بیش از پیش او میانجامد و در صورت گرفتن جنبهای انتقادی، این سوال را ایجاد میکند که تضمین اعتماد مجدد به اصلاحطلبانی که پیش از 1400 قصد جداسازی خود از روحانی را دارند، چیست.
ارسال به دوستان
واکنش دیوانهوار ترامپ به تجمع مخالفان نژادپرستی در مقابل کاخسفید: هیچکسی حتی به فنس هم نزدیک نشد اگر چنین کاری میکردند با شرورترین سگها و شومترین سلاحهایی که من تاکنون دیدهام از آنها استقبال میشد
همه سگهای رئیسجمهور
* گسترش اعتراضات علیه نژادپرستی پلیس در آمریکا به 22 ایالت؛ ارتش اعلام آمادهباش کرد
گروه بینالملل: پنجمین روز اعتراضات مردم آمریکا به قتل فجیع جرج فلوید، شهروند سیاهپوست 46 ساله آمریکایی توسط پلیس آمریکا در حالی به پایان رسید که موج اعتراضات تا پای دیوارهای کاخ سفید هم پیش رفت و آن را نیمهتعطیل کرد.
تلاش ترامپ برای توجیه توئیت خط و نشان کشیدن برای مردم و تهدید به تیراندازی هم در صورت افزایش خشونتها از موضوعات مهم اعتراضات اخیر مردم آمریکا به نژادپرستیهای این کشور بود. باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا که فرصت را برای استفاده انتخاباتی به نفع جو بایدن، معاون سابق خود مناسب دیده هم دیروز به میدان آمد و از نژادپرستی در آمریکا انتقاد کرد.
نکته اما اینجا بود که بسیاری از همین کشتارها در زمان خود اوباما اتفاق افتاده بود و تنها رئیسجمهور سیاهپوست تاریخ آمریکا خود متهم اول بیتفاوتی به اوضاع سیاهان است.
آمریکا به لطف جریانهای قدرتمند رسانهای و بیتفاوتی رسانههای غربی به سرکوب سیستماتیک سیاهان در این کشور، امروز یا فردا؛ دیر یا زود از این مهلکه میگذرد اما آمریکای پس از اتفاقات این روزها چهرهای مخدوش و ماندگار در حوزه نقض حقوق بشر سیاهان خواهد داشت و آنچه بر جای میماند بیاعتباری بیشتر این کشور در جامعه جهانی است که در 3 ماه گذشته بخش بزرگی از آن نیز بر باد رفته بود.
به گزارش «وطن امروز»، در پی تداوم ناآرامیها و اعتراضات مردمی به فاجعه قتل جرج فلوید، شهروند سیاهپوست آمریکایی به دست پلیس مینهسوتا و در پی آن رفتار غیرمسؤولانه دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در انتشار توئیتی با محتوای خشونتآمیز که معترضان را تهدید به شلیک گلوله کرده بود، روز گذشته نیز شهرهای مختلف آمریکا در 22 ایالت کالیفرنیا، کلرادو، جورجیا، ایلینویز، آیووا، ایندیانا، کنتاکی، لوییزیانا، نبراسکا، نیویورک، ماساچوست، میشیگان، مینه سوتا، میسوری، نوادا، کارولینای شمالی، اوهایو، اورگون، تگزاس، ویرجینیا، واشنگتن و ویسکانسین و منطقه واشنگتندیسی صحنه درگیری پلیس با معترضان بود. بهرغم اینکه شهردار مینیاپولیس جمعهشب با اعلام مقررات منع آمد و شد از معترضان خواست به اعتراضات پایان دهند اما تجمعات همچنان ادامه پیدا کرد. در اعتراضات شهر دیترویت، فردی از داخل یک خودروی شاسیبلند به سمت معترضان شلیک کرد که منجر به کشته شدن یک پسر ۱۹ ساله شد. در کنتاکی، پرسنل شبکه تلویزیونی «ویو-تیوی» که برای تهیه گزارش از اعتراضات به خیابان آمده بودند مورد حمله پلیس قرار گرفتند. در ویدئویی مربوط به این حمله پلیس، صدای «کایتلین راست» گزارشگر ویو-تیوی شنیده میشود که میگوید: «تیر خوردم. . . تیر خوردم». در مقابل دوربین نیز یک مأمور پلیس در حال شلیک گلوله پلاستیکی به پرسنل این شبکه دیده میشود. شهر آتلانتا در ایالت جورجیا هم اوضاع ناآرامی را پشت سر گذاشت و فرماندار این ایالت مجبور شد در شهر فولتن وضعیت اضطراری اعلام کند و از فعال کردن گارد ملی خبر دهد. همچنین در ساعات آغازین روز جمعه معترضان به سمت مقر شبکه سیانان در آتلانتا حرکت کردند و در مقابل ساختمان این شبکه با پلیس درگیر شدند. در نیویورک هم صدها معترض بیرون «مرکز بارکلیز» در منطقه بروکلین تجمع کردند که در پی به خشونت کشیده شدن اعتراضات آنها به دلیل دخالت پلیس، تعدادی از معترضان بازداشت شدند و زد و خورد میان 2 طرف پیش آمد. در بخشهای دیگر شهر نیویورک هم به دنبال پرتاب بطریهای آب و یخ به سمت نیروهای پلیس، تعدادی از معترضان بازداشت شدند. به گزارش «انبیسی نیوز»، معترضان در شهر سن خوزه در ایالت کالیفرنیا به سمت مرکز شهر راهپیمایی و بزرگراه ۱۰۱ را مسدود کردند. در دنور، مرکز و پرجمعیتترین شهر ایالت کلرادو هم تنشهایی در پی تجمع اعتراضی صدها نفر ایجاد شد. پلیس دنور تیراندازی نزدیک ساختمان کنگره ایالتی را تایید کرد اما اعلام کرد به کسی آسیبی نرسیده است. در شهر کلمبوس، مرکز ایالت اوهایو و بزرگترین شهر آن هم ابتدا اعتراضات مسالمتآمیز بود اما با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد. شهر فینیکس در مرکز ایالت آریزونا هم صحنه اعتراضات به نژادپرستی پلیس آمریکا بود. دالاس در ایالت تگزاس، پورتلند، بزرگترین شهر ایالت اورگون و اوکلند در ایالت کالیفرنیا هم شهرهای دیگری بودند که ساعات ناآرامی را پشت سر گذاشتند. در این بین تجمع اعتراضآمیز مردم در واشنگتن دیسی و در مقابل کاخ سفید سبب شد کاخ سفید به حالت نیمهتعطیل دربیاید. عمده اعتراض مردم معطوف به توئیت خشونتآمیز ترامپ مبنی بر صدور دستور شلیک به معترضان در مینهسوتا و دیگر ایالتها بود. خبرنگارانی که در داخل ساختمان کاخ سفید حضور داشتند گفتند به دلیل حضور معترضان در محوطه اطراف کاخ سفید به آنها دستور داده شد در داخل ساختمان بمانند. معترضان با در دست داشتن پلاکاردهایی، اجرای عدالت و رسیدگی به پرونده قتل فلوید توسط یک افسر پلیس را خواستار شدند. شمار زیادی از نیروهای پلیس با حضور در محل این تجمع، جهت متفرق کردن معترضان، به سمت آنها گاز اشکآور پرتاب کردند.
* پنتاگون: ارتش در حالت آمادهباش است
پس از توئیت ترامپ مبنی بر استفاده از ارتش و قوای مسلح برای سرکوب اعتراضات، وزارت دفاع آمریکا در اقدامی نادر به ارتش دستور داد چندین واحد از نیروهای پلیس نظامی خود را به منظور استقرار در شهر مینیاپولیس در وضعیت آمادهباش قرار دهد. آسوشیتدپرس به نقل از 3 منبع مطلع که نخواستند نامشان فاش شود، این خبر را منتشر کرده است. طبق این گزارش، به نظامیان پایگاههای «فورت کارسون» در ایالت کلرادو و «فورت رایلی» در ایالت کانزاس برای استقرار در مینیاپولیس، آمادهباش ۲۴ ساعته داده شده است. دیروز جمعی از معترضان در مقابل دفتر مرکزی حوزه پنجم اداره پلیس مینیاپولیس تجمع کردند و این اداره را تحت محاصره خود درآوردند.
به سربازان آمریکایی در کارولینای شمالی و نیویورک دستور داده شد برای اعزام ظرف ۴ ساعت آماده شوند. این اقدام به دستور ترامپ برای استقرار نیرو در خیابانها انجام میشود که از زمان شورشهای ۱۹۹۲ لسآنجلس بیسابقه است.
* سریال توئیتهای تهدیدآمیز ترامپ
در حالی که ترامپ پس از افزایش اعتراضات و تجمع مردم در برابر کاخ سفید علیه توئیت تهدیدآمیزش، شامگاه جمعه تلاش کرد موضع قبلیاش را توجیه کند، اما روز شنبه در یک توئیت تهدیدآمیز دیگر خطاب به معترضان نوشت:
«اگر معترضان از فنسهای کاخ سفید عبور میکردند، با شومترین سلاحها از آنها استقبال میشد. سرویس مخفی آمریکا کار بسیار بزرگی را در کاخ سفید انجام داد. آنها به معترضان اجازه دادند هرچقدر میخواهند فریاد بزنند و پرخاش کنند اما اگر کسی بیش از حد سروصدا میکرد یا از چارچوب خارج میشد، بهسرعت و با قدرت بر سرش فرود میآمدند، طوری که نمیدانستند چه چیزی به آنها برخورد کرده است». رئیسجمهور آمریکا در توئیت دیگری نوشت: «جمعیت زیاد بود و بهگونهای حرفهای سازماندهی شده بود اما هیچکس حتی به فنس هم نزدیک نشد. اگر چنین کاری میکردند، با شرورترین سگها و شومترین سلاحهایی که من تاکنون دیدهام، از آنها استقبال میشد. تعداد زیادی از مأموران سرویس مخفی منتظر اقدام هستند».
* اوباما: زانو بر گردن، واقعیت رفتار سیستم با سیاهپوستان است
5 روز بعد از شروع تظاهرات، باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا نیز با انتشار بیانیهای نسبت به تحولات روزهای اخیر آمریکا واکنش نشان داد. اوباما در بخشی از بیانیه خود نوشت: «زانو بر گردن» که به اقدام پلیس سفیدپوست علیه مظنون بازداشت شده، باز میگردد در واقع به استعارهای تبدیل شده است که شرایط سیستم آمریکا را علیه مردم سیاهپوست نشان میدهد. او از مقامهای مینهسوتا خواست درباره مرگ این فرد غیرمسلح تحقیقات کاملی انجام دهند. اوباما افزود: همه آرزو دارند با رفتن ویروس کرونا «زندگی به حالت عادی بازگردد» اما باید به خاطر آورد که برای میلیونها آمریکایی، رفتار تبعیضآمیز به شکلی دردآور و فاجعهآمیز «عادی» شده است؛ چه این رفتار تبعیضآمیز در سیستم بهداشت و درمان باشد، چه سیستم قضایی، یا دویدن در گوشه خیابان، یا تماشای پرندهها در پارک.
وی افزود: نباید در آمریکای ۲۰۲۰ این حوادث عادی باشد. نکته قابل توجه در ارتباط با بیانیه اوباما این است که رفتارهای نژادپرستانه پلیس علیه رنگینپوستان آمریکایی در دوره 8 ساله ریاستجمهوری اوباما و معاونت بایدن به کرات رخ داده است. علاوه بر قتل اریک گارنر (دستفروش سیاهپوست) 43 ساله توسط پلیس نیویورک، موارد متعددی از قتل سیاهپوستان بیدفاع توسط پلیس گزارش شده و تنها 2 مورد آن مربوط به سالهای 2012 و 2014 بود که 2 نوجوان غیرمسلح 17 و 18 ساله سیاهپوست در ایالتهای میسوری و فلوریدا از سوی پلیس هدف گلوله قرار گرفته و به قتل رسیدند.
کارشناسان معتقدند با توجه به شکاف اجتماعی ناشی از افزایش روحیه نژادپرستی در آمریکا در دوره ریاستجمهوری ترامپ، انتشار بیانیه اوباما در روز پنجم تظاهرات و ناآرامیها و به چالش کشیدن اقدامات ترامپ در این بیانیهها نشان میدهد که دموکراتها نیز مانند رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا به دنبال این هستند تا از فاجعه قتل وحشیانه جرج فلوید بهرهبرداری سیاسی - انتخاباتی کنند. بعد از اینکه ترامپ با انتشار توئیتهایی عملا نشان داد به دنبال تحریک سفیدپوستان نژادپرست در برابر سیاهپوستان است، بایدن و اوباما نیز با سوءاستفاده از ماجرای مینیاپولیس به دنبال این هستند که نظر سیاهپوستان و رنگینپوستها را به اردوگاه دموکراتها جلب کنند. موضوع حائز اهمیت در این باره این است که علاوه بر اینکه پایگاه حزبی شهردار مینیاپولیس و فرماندار مینهسوتا دموکرات است، به لحاظ نظرسنجیهای عمومی نیز بایدن به مراتب وضعیت بهتری در برابر ترامپ دارد. براساس آمار 49 درصد از شهروندان مینهسوتا به بایدن رای خواهند داد، حال آنکه ترامپ تنها 44 درصد از آرا را در این ایالت خواهد داشت.
ماجرای مینیاپولیس یکبار دیگر شکاف در جامعه آمریکا و نژادپرستی و شکاف نژادپرستانه و تداوم ظلم به سیاهپوستها را نشان داد و مهمتر از همه، رفتار جمهوریخواهان و دموکراتها در این ماجراست که صرفا به دنبال سوءاستفاده جناحی از این گسل و شکاف نژادپرستی برای رقابتهای انتخاباتی هستند. آنچه مسلم است صرفنظر از اینکه کدام جناح بتواند بهرهبرداری بیشتری از این فاجعه کند، تبعیض و شکافهای اجتماعی در آمریکا به مرحله بسیار خطرناکی رسیده است تا حدی که در آینده ماهیت حکومت در آمریکا را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
***
[بایدن: نژادپرستی در آمریکا نظاممند و یک زخم باز است]
جو بایدن، نامزد دموکرات انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز با انتشار ویدئویی ضمن اذعان به تبعیض نژادی نظاممند (سیستماتیک) در جامعه آمریکا، از اقدام دونالد ترامپ در تهدید معترضان به «شلیک به آنها» بشدت انتقاد کرد. بایدن در این ویدئو قتل تیرماه ۱۳۹۳ «اریک گارنر» شهروند ۴۳ ساله سیاهپوست ساکن نیویورک را یادآور شد؛ کسی که ماموران پلیس بهرغم فریادهایش درباره اینکه نمیتواند نفس بکشد، همچنان گلویش را تا سر حد مرگ فشردند و جانش را گرفتند. معاون رئیسجمهور آمریکا در دولت سابق این کشور گفت: «من فرصت این را داشتم که با خانواده جرج فلوید صحبت کنم. ما یک بار دیگر این لفظ را شنیدیم که «من نمیتوانم نفس بکشم». همانند مورد اریک گارنر، از جرج فلوید ابتداییترین حق که همان نفس کشیدن است، سلب شد، این یک حق ابتدایی و بسیار ساده است. در هفتههایی شبیه به این هفته (هفته پس از مرگ فلوید و آغاز اعتراضات) ما بهروشنی میبینیم که ما یک کشور با یک زخم باز هستیم». بایدن بدون اشاره مستقیم به نام دونالد ترامپ، از مواضع او در قبال اعتراضات اخیر انتقاد کرد و تلویحا این اقدامات را فتنهانگیز خواند. بایدن افزود: «اکنون زمان انتشار توئیتهای آتشافروزانه نیست، الان زمان تشویق کردن به خشونتها نیست. این یک بحران واقعی ملی است و ما به رهبری نیاز داریم». این در حالی است که بایدن هفته گذشته در جریان یک مصاحبه رادیویی طی سخنانی توهینآمیز به سیاهپوستان اعلام کرده بود: اگر شما در فهمیدن اینکه طرفدار ترامپ هستید یا بایدن، مشکل دارید؛ آن وقت سیاهپوست نیستید. سخنان جو بایدن با واکنش منفی در میان سیاهپوستان آمریکایی روبهرو شد و به تلاش او برای محدود کردن حق انتخاب آزاد افراد، بر پایه نژاد تعبیر شد. وی اندکی بعد از این اظهارنظر مجبور به عذرخواهی شد.
***
مادر... مادر...
واشنگتنپست، همه کلماتی را که «جرج فلوید» در طول 6 دقیقهای که زانوی «درک شاوین» پلیس شهر مینیاپولیس روی گردنش بوده بر زبان آورده، از روی فیلم موجود پیاده کرده است؛ دقایقی که مرد سیاهپوست با التماس از او میخواهد که پایش را از روی گلویش بردارد. در این 6 دقیقه، جرج فقط 12 بار از واژه «لطفا!» و «تو رو خدا!» استفاده کرده و چند بار مادرش را صدا کرده! مرد 46 سالهای که مانند یک کودک، وقتی حس میکند در حال مرگ است، مادرش را میخواهد.
«هی مرد! این صورت منه که داری لهش میکنی! من که کاری نکردم!...
خواهش میکنم، لطفا! تو رو خدا، لطفا!
نمیتونم نفس بکشم!
لطفا مرد! لطفا یکی کمکم کنه! خواهش میکنم مرد!
نمیتونم نفس بکشم، نمیتونم نفس بکشم، تو رو خدا...
مرد!... صورتم!... نمیتونم تنفس کنم، تو رو خدا از روم بلند شو! نمیتونم نفس بکشم! تو رو خدا...
من نمیتونم... نفس...
من میخوام...
نمیتونم حرکت کنم!
مادر!
مادر!
من... نمیتونم...
زانوم...
گردنم
من بهخاطر...
به خاطر
دلم درد میکنه
گردنم درد میکنه
همه جام درد میکنه...
درد میکنه...
یه کم آب بده... لطفا
لطفا...
لطفا
نفسم بالا نمیاد...
منو نکش!
اینا دارن منو میکشن
...دارن منو میکشن
تو رو خدا مرد!
نمیتونم نفس بکشم
نمیتونم نفس بکشم...
اینا دارن منو میکشن
دارن منو میکشن
نمیتونم نفس بکشم
نمیتونم نفس بکشم
لطفا قربان!
لطفا
لطفا
لطفا... نمیتونم نفس بکشم!»
و بعد از نفس کشیدن باز میماند و در 4 دقیقه بعدی فیلم ساکت است، چون مرده است.
ارسال به دوستان
صدای آمریکا در نمیآید
گروه سیاسی: هر زمان ترامپ و مسؤولان دولتش موفق نمیشوند درباره مسألهای - چه داخلی و چه خارجی- در برابر قانون ایستادگی کرده و کار خود را پیش ببرند، دست به دامن انگ زدن یا اتهام وارد کردن به دیگران میشوند. اخیرا این اتهامزنیها به ایران نیز ربط پیدا کرده است و ترامپ سعی دارد شخصا هر کس در مقابل او مقاومت میکند را به ایران و نظام جمهوری اسلامی مرتبط سازد و یا مثالی میآورد که نشان دهد این مؤسسه یا فرد در مقابل ایران انعطاف بیشتری به خرج داده است. همین چند روز پیش بود که با بالا گرفتن دعوای ترامپ و توئیتر بر سر توئیتهای غیرواقعی و دروغ رئیسجمهور آمریکا، این شبکه اجتماعی برچسب راستیآزمایی به یکی از توئیتهای او زد. بعد از این اقدام، رئیسجمهور آمریکا- که اخیرا وقت زیادی را در شبکههای مجازی و بویژه توئیتر میگذراند- به جای پاسخ دادن درباره دروغپراکنی خود در این شبکه مجازی، با انتشار عکسی از صفحه توئیتر رهبر انقلاب، خواستار بسته شدن این صفحه به بهانه ضدصهیونیستی بودن آن شد. این مسأله البته به همین جا ختم نشد، چرا که چند روز پیش نیز برایان هوک، نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران به بهانه بیخاصیت بودن شبکه تلویزیونی VOA فارسی در پیگیری اهداف دولت آمریکا، اعلام کرد این شبکه «صدای آمریکا» نیست و «صدای ایران» است!
او در یادداشتی که در روزنامه نیویورکپست منتشر کرد، اعلام کرد شبکه صدای آمریکا باید عملکرد بهتری از خود در مقابله با ایران به نمایش بگذارد. او همچنین بیان کرد بودجه 17 میلیوندلاری این شبکه تلویزیونی برای بخش فارسی در شرایطی از جیب مالیاتدهندگان آمریکایی پرداخت میشود که بینندگان ایرانی این شبکه و آمریکاییها، نتوانستند اطلاعات قابل اعتماد و حقیقتمحوری را از برنامههای آن درباره ایران و جمهوری اسلامی دریافت کنند.
با وجود اینکه تمرکز عمده برایان هوک بر نفوذ نظام جمهوری اسلامی در بین اعضای ایرانی این شبکه بوده است تا نشان دهد برنامههای این شبکه نتوانسته اهداف ترامپ در مقابل ایران را اجرایی سازد، اما در ادامه این یادداشت او به دلایل دیگری درباره کاستن از میزان بودجه این شبکه و همچنین احتمال تعطیل کردن آن توسط دولت ترامپ اشاره کرده که پرده از اهداف واقعی دونالد ترامپ از فشار بر این شبکه برمیدارد. در زیر به چند نمونه از این دلایل اشاره میشود.
1- همراه بودن با مواضع جمهوری اسلامی
مهمترین مسألهای که مدت زیادی است دولت آمریکا را به این نتیجه رسانده تا در چند مرحله بودجه صدای آمریکا را کاهش دهد، این ایده است که صدای آمریکا برخی مواضع موافقان نظام جمهوری اسلامی را نیز پوشش داده و از آنها حمایت میکند. برایان هوک در این باره نوشته است: «رئیسجمهور آخرین فردی بوده است که ناامیدی و سرخوردگی خود از برنامههای صدای آمریکا را بیان کرده است. شورای سیاست خارجی آمریکا که شورایی غیرحزبی است، سال 2017 ارزیابی مستقلی درباره برنامههای VOA فارسی انجام داد و به این نتیجه رسید که تعصب در گزارشهای این شبکه وجود دارد و پوشش رسانهای این شبکه درباره سیاست خارجی ایران باعث شده است تبلیغات طرفداران رژیم در ایران جای گزارشگری عینی را بگیرد. همچنین گزارش دیگری توسط این شورا مشخص کرده بسیاری از توصیههای ارائهشده به این شبکه برای پیگیری سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران دنبال نشده است. من مرتبا درباره برنامههای تلویزیونیای میشنوم که با کیفیت بالا تولید شده و به صورت ناگهانی لغو شدهاند و جای آنها برنامههایی با کیفیت پایین جایگزین میشود. من در عین حال بسیار ناراحت شدم که در زمان تظاهرات تاریخی(!) مردم ایران در نوامبر سال گذشته میلادی [حوادث آبانماه سال 98] این شبکه مستندهای حیات وحش پخش میکرد. شبکه صدای آمریکا مطمئنا نتوانسته پوشش مستقل و قاطعی راجع به حوادث ایران داشته باشد».
این مسائل در حالی بیان شده است که سال 1389 در زمان ریاستجمهوری باراک اوباما هم چند نفر از مدیران شبکه صدای آمریکا به بهانه همراهی با مواضع ایران از کار خود اخراج شدند. از آن زمان تاکنون چند بار مدیران این شبکه تعویض شدهاند اما تغییری در خط مشی این شبکه دیده نشده است. نکته جالب ماجرا اینکه شبکه ماهوارهای صدای آمریکا در ایران به دلیل بیگانگی مدیران این شبکه با فرهنگ و نوع برخورد مردم ایران با مسائل روز، در بین شبکهها و تلویزیونهای ماهوارهای کمترین میزان بیننده را دارد. بر اساس گزارش تحقیقات پژوهشگاه کنگره آمریکا از رسانه VOA فارسی که سال 2012 منتشر شد، تأثیر ناچیز و کاهش مخاطبان شبکه «صدای آمریکا» و «رادیو فردا» در میان فارسیزبانان به حدی است که بر اساس آمار منتشرشده، سهم صدای آمریکا و رادیو فردا در میزان جذب مخاطب، 1/5 درصد بوده است. بنا بر این گزارش، بخش فارسی صدای آمریکا وابسته به دولت ایالاتمتحده که در آن زمان بودجه سالانه 23 میلیون دلاری داشت کمتر از 5 درصد مخاطب داشت. از سوی دیگر، در مقایسه آماری بین سال 2010 تا 2011، میزان بینندگان و مخاطبان صدای آمریکا از 6/19 به 1/6 درصد کاهش یافته است.
2- فساد مالی و اخلاقی در صدای آمریکا
یکی دیگر از دلایل برایان هوک برای انتقاد شدید از صدای آمریکا شفاف نبودن عملکرد این شبکه در قبال بودجههای دریافتی آن است. هوک در این باره نوشته است: «سوءمدیریت گستردهای در این سازمان وجود دارد. VOA فارسی نتوانسته محیط کار و پروسه کاری شفافی ایجاد کند و این مسأله برای دههها ادامه داشته است. گزارشی که سال 2009 توسط دولت اوباما تهیه شد نشان میداد کارمندان بخش فارسی شبکه صدای آمریکا بالاترین میزان نارضایتی را از کار خود داشتهاند و بارها درباره پارتیبازی و دخالت دادن برخی تعصبات در استخدامها شکایت کرده بودند. این گزارش برای شرایط امروز صدای آمریکا نیز صادق است، چرا که از سال 2009 تاکنون این شکایتها و نگرانیها در محل کار به دلیل رفتار غیراخلاقی و نادرست همچنان ادامه داشته است. بر اساس گزارشهای دولت، بخش فارسی صدای آمریکا به همراه آژانسی که مسؤول نظارت بر این شبکه بوده، یعنی آژانس ایالاتمتحده برای رسانههای جهانی (USAGM) همواره به عنوان بدترین محل کار در بین آژانسهای دولتی ایالاتمتحده انتخاب میشدهاند».
مصادیق فامیلگرایی و پارتیبازی در صدای آمریکا که در گزارش پژوهشگاه کنگره آمریکا در سال 2012 به آنها پرداخته شد به شرح زیر است:
1- گسترش فامیلگرایی و پارتیبازی در استخدام کارکنان بدون گزینش و کنترل 2- پارتیبازی برای آنتن دادن به گروههای خاصی از اصلاحطلبان به دلیل سابقههای دوستی و ندادن آنتن به دیگر گروههای مهم 3- استخدام دوستان و آشنایان بدون صلاحیت و تجربه لازم برای کار در رسانه و همچنین عدم توجه به درخواست دیگر متقاضیان شایسته. در ادامه گزارش کنگره درباره صدای آمریکا آمده است: بسیاری از کارمندان صدای آمریکا نهتنها هیچ سابقه رسانهای و ژورنالیستی ندارند، بلکه از فراریان سیاسی ایران و تنها از جریان اصلاحطلبان هستند، افرادی همچون علی افشاری، احمد باطبی، فریبا داوودیمهاجر و... در میان کارمندان صدای آمریکا هستند. در این گزارش همچنین با اشاره به مضمون برنامههای غیراخلاقی صدای آمریکا آمده است: اگرچه صحبت در باب مسائل جنسی از نظر فرهنگ غربی پذیرفته شده است و جامعه ایرانی هم جامعه باز و آزادی است اما خانوادههای ایرانی عملا دارای ساختار خاص و محافظهکاری هستند و پخش برنامههایی با مضمون جنسی نهتنها به نفع دیپلماسی عمومی آمریکا نیست بلکه به جذب مخاطب هم کمکی نمیکند و عملا سبب دور شدن مخاطب ایرانی از رسانه آمریکایی میشود.
6 سال پیش نیز در سال 2014، رسوایی مدیران و مجریان شبکه صدای آمریکا یک بار دیگر به رسانهها درز پیدا کرد و باعث ایجاد رسوایی اخلاقی برای مدیران این رسانه شد. ماجرای تعرض مهدی فلاحتی به یکی از خانمهای مجری در این شبکه تلویزیونی بهسرعت در اخبار مرتبط با این شبکه انعکاس یافت. با این حال به گفته الهام ستاکی، با اعمال فشار مدیران صدای آمریکا (که به گفته ستاکی فضایی بهشدت امنیتی در آن جاری است) پرونده شکایت او به جایی نرسید و به همراه 2 مجری دیگر (از جمله جمشید چالنگی) که به نفع او شهادت داده بودند، از شبکه اخراج شدند.
3- عدم همراهی با دروغهای ترامپ درباره ویروس کرونا
برایان هوک بیان کرده است این تنها سرویس فارسی شبکه صدای آمریکا نیست که عملکرد خوبی از خود نشان نداده است، بلکه سایر سرویسها نیز در مسأله ویروس کرونا عملکرد قابل قبولی نداشته و بیشتر به ابزار پروپاگاندای دولت چین و اطلاعات غلط این دولت تبدیل شدند. اشاره او به سایر سرویسهای شبکه صدای آمریکا به زبانهای دیگر دنیاست که بر اساس حقایق موجود ظاهرا حاضر نشدهاند دروغهای ترامپ راجع به کرونا را بازتاب دهند. رئیسجمهور آمریکا که روز جمعه بودجه سازمان جهانی بهداشت را به بهانه همراهی این سازمان با دولت چین قطع کرد، حالا میخواهد چنین وانمود سازد که رسانه وزارت خارجه آمریکا نیز در این مسأله با چینیها همراهی کرده و حاضر نشده است تئوریهای توهم توطئه او را به خورد جهان بدهد. ترامپ و مایک پمپئو که حالا تیمی 2 نفره را در کاخ سفید برای حمله به چین به بهانه کرونا تشکیل دادهاند، بارها این تئوری را مطرح کردهاند که ویروس کرونا در آزمایشگاهی در چین ساخته شده است اما بعد از اینکه دانشمندان آمریکایی این تئوری را زیر سوال بردند، مجبور به عقبنشینی از حرفهای خود شدند. ترامپ سعی دارد با استفاده از مسأله کرونا، کمپین فشار تجاری خود بر چین را پیش ببرد و کار را به جایی رسانده که رسانههای جهان دیگر نه به جنگ تجاری واشنگتن و پکن، بلکه به جنگ سرد ایجادشده بین 2 کشور میپردازند.
* دلیل اصلی چیست؟
مسأله دیگر که به نظر میرسد در این میان مهمترین مسأله در تلاش دولت ترامپ برای تعطیلی این رسانه باشد، ماجرای مخالفت کنگره با گزینه پیشنهادی او برای ریاست آژانس ایالاتمتحده برای رسانههای جهانی USAGM است. این سازمان که وظیفه نظارت بر شبکههای تلویزیونی و رسانهای دولتی آمریکا را بر عهده دارد، از رابطان اصلی دولت آمریکا با این رسانههاست. ترامپ بارها اعلام کرده اعتمادی به رسانههای آمریکایی ندارد اما در عین حال تلاشش برای نفوذ به این رسانهها یا تغییر مدیریت آنها نیز با شکست مواجه بوده است. به دلیل اینکه بودجه صدای آمریکا با تایید کنگره پرداخت میشود، صلاحیت گزینه مدیریت «آژانس ایالاتمتحده برای رسانههای جهانی» نیز باید به تایید سنای آمریکا برسد. با این حال آنطور که برایان هوک بیان کرده است، دولت ترامپ سال 2018 مایکل پک را برای ریاست این آژانس در نظر گرفت اما مجلس سنا با این گزینه مخالفت کرد. بنا به گفته برایان هوک، صلاحیت «مایکل پک» در سنا باید تایید میشد اما این کار انجام نشد که این مسأله تأثیر بدی روی کارایی صدای آمریکا داشته است و اگر کنگره اقدام به تأیید صلاحیت او نکند، دولت آمریکا اقدام به تعطیلی این رسانه خواهد کرد.
نکته جالب درباره مایکل پک اینکه او از نزدیکان استیو بنن، مشاور پیشین ترامپ در کاخ سفید و از محافظهکاران دوآتشه واشنگتن است و مجلس سنای آمریکا به دلیل اینکه او را بهشدت سیاسی و حزبگرا میداند و معتقد است رئیس این آژانس باید فردی غیرحزبی باشد، از منصوب کردن او به این سمت خودداری کرد. در عین حال به نظر میرسد علت انتخاب پک، شباهت او به ترامپ در انجام امور اداری نیز باشد. روزنامه نیویورکتایمز چند روز پیش اعلام کرد دادستان منطقه کلمبیا قرار است تحقیقاتی را درباره این فیلمساز مستقل، اجرایی سازد. ماجرا از این قرار است که پک هنگام ریاست یک سازمان رسانهای که توسط دولت فدرال نیز به آن بودجه ارائه میشده است، از کمکهای مالیای که به این سازمان غیرانتفاعی شده است، برای اندوختن مال شخصی استفاده کرده است. برملا شدن این پرونده باعث شده است فشار جمهوریخواهان به مجلس سنا برای تایید صلاحیت پک نیز فعلا متوقف شود. این در حالی است که گفته میشود شخص ترامپ اقدامات تازهای را برای اجبار سنا به تایید صلاحیت مایکل پک آغاز کرده و در عین حال کمپین رسانهای او جهت تهدید کنگره به تعطیل کردن صدای آمریکا در همین راستا بوده است.
به نظر میرسد مدیران بخش فارسی صدای آمریکا از اختلافات پیشآمده در کنگره آمریکا بین دموکراتها و جمهوریخواهان بیشترین استفاده را بردهاند و جایگاه خود را در امنیت میبینند. با این حال یادداشت برایان هوک، کاسته شدن گاهبهگاه از بودجه این رسانه و همچنین تلاش دولت ترامپ برای تعطیلی این رسانه، بیشتر از اینکه دلیلی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران داشته باشد، مرتبط با رقابتهای حزبی و همچنین تلاش ترامپ برای به دست آوردن یک رسانه در آمریکاست. او که تاکنون «فاکسنیوز» را رسانه اصلی خود میدانست، اخیرا متوجه شده است این رسانه باز هم در مسائل اساسی گاهی به او انتقاداتی وارد میکند و از این رو به دنبال تسخیر یک رسانه برای شخص خودش است.
اعتراضات توئیتر به پیامهای مبتنی بر دروغ ترامپ، این روزها او را بیش از پیش قانع کرده است که باید تا زمان رسیدن به انتخابات ریاستجمهوری راهی برای نفوذ در رسانههای آمریکایی پیدا کند. این رسانه میتواند حتی رسانهای باشد که برای مردم سایر کشورها از راه دور برنامههای سطح پایین میسازد!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|