|
نگاهی به سریال خوب نوروزی «روزهای بد به در»
همچنان از رنج، گنج میبافیم
علیرضا پورصباغ: از بزرگی سریال پایتخت و از محتوای عمیق و فرم متعالی آن در روزهای متمادی خواهیم نوشت اما در روزهایی که اغلب مخاطبان رسانه ملی بیوقفه به دنبال تماشای چندین باره سریال ماندگار پایتخت بودند، سریال «روزهای بد به در» نیز از سریالهای شاخص و ماندگاری بود که دنباله گفتمان انتقاد اجتماعی سریالی نظیر دودکش بود. سریالی که درد و رنجهای اقتصادی- اجتماعی طبقات پاییندستی را به تصویر میکشید و البته این تصویرسازی توامان با سیاهنمایی نبود و تلألو امید به روزهای متعالی در سریال متجلی بود. سریال روزهای بد به در از این حیث گفتمان فاخری درباره رنج اقتصادی تودهها با پرهیز از سیاهنمایی مطرح کرد. سریالی که مشخص است نگارش هوشمندانهای داشته و اتفاقا دیالوگنویسیهای بسیار جذاب و گیرایی داشت. سریالی که زیر سایه پایتخت قرار داشت اما سازندگان رسالت خود را به درستی در مقابل مردم به ثمر نشاندند. اتفاقا یکی از ویژگیهای ارزنده سریال این بود که گفتمان انتقادیاش در لفافه و لایههای زیرین سریال نبود و انتقال مفاهیم سریال درباره مشکلات اقتصادی مردم نیز آنچنان در لفافه نبود. روایت سریال در مورد پرویز صدیقشریف (هومن برقنورد) بود که در دهه سوم زندگیاش با اما و اگرهایی میخواهد تشکیل خانواده دهد. این مساله که مشکلات اقتصادی، دستاندازهای اجتماعی برای ازدواج فراهم میآورد و عمدتا سبک زندگی جاری بدان دامن میزند از زاویه کاراکتر پرویز مورد انتقاد قرار میگیرد. پرویز برادر کوچکی به نام محمدرضا (محمدرضا شیرخانلو) دارد و در دیالوگی ماندگار به او میگوید پول «پ» دارد پدر هم «پ» دارد. این دو رابطه مستقیم و منفکنشدنی با هم دارند؛ یا باید پدرت درآمده باشد یا پدرت را درآورده باشند یا پدرت پولدار باشد یا پدرزنت. محمدرضا هم در پاسخ میگوید پس برای من امیدی هست و پرویز جواب میدهد برای شما حتما امیدی است چون باید پدرت دربیاد. امیدی که در بطن اجتماعی برای عبور از تنگناهای اقتصادی دارد اما نیاز به تلاش جمعی در سطوح مردم دارد. این سریال بدون اینکه شعار بدهد و به دام مستقیمگویی بیفتد نکات ریزی را مطرح میکند که بسیار کلیدی است. شخصیت محمدرضا که بدان اشاره کردیم پسری 12-10 ساله است. این روزها دغدغههای افزایش و ازدیاد جمعیت یک سیاست استراتژیک به شمار میرود. محمدرضا سمبل مطالبه این استراتژی است. او از پدر و مادری زاده شده که دوران بازنشستگی آنان فرارسیده و فرزندانشان بالای 30 سال سن دارند و وجود چنین فرزندی در سریال برای خانواده صدیقشریف ازدیاد کاراکتر نیست بلکه نگرش عمیق و متعالی به افزایش جمعیت به عنوان ماموریت اجتماعی خانوادههاست. نام خانوادگی خانواده، صدیقشریف است، خانوادهای که صداقت، شرافت و نجابت در آن متجلی است. این خانواده با داشتن پویشهای اجتماعی دارای سه فرزند مجرد است که یکی از آنها در آستانه ازدواج است اما با گرفتاریهای عدیدهای مواجه است. دیگری هم اکبر (بیژن بنفشهخواه) در حسرت ازدواج است. اکبر وقتی انگشتر ازدواج برادرش را با حسرت تماشا میکند، رو به انگشتر میگوید: بالاخره روزی نیمه گم شدهام را پیدا میکنم، تا آن روز طلا کشیده پایین، دستمزدا کشیده بالا، من هم به آرزویم خواهم رسید. اینجاست که مفهوم حسرت را درک میکنیم و رویاهای جوانان مجرد بالای 30 سالی را میبینیم که حسرت زندگی مشترک را بر دل دارند و رویای این طیف اجتماعی ملموس است که وضعیت اقتصادی کمی تلطیف شود. واقعا توصیف این شرایط زندگی سیاهنمایی نیست، حقیقتی است که باید مسؤولان با مراقبت بیشتری بدان توجه کنند. روایت اصلی سریال درباره خانوادهای است از طبقه فرودست که سالها سرایدار مدرسه بوده و با توجه به بازنشستگی مجبور میشوند مدرسه را ترک کرده و در وانفسای ازدواج فرزندشان به صورت ضربالاجلی به منزلگاه تازهای نقل مکان کنند. وقتی خانواده اردشیر در ضربالاجل شب عید برای اجاره خانه به بنگاههای معاملات ملکی مراجعه میکنند با قیمت اجاره ماهانه یک و نیم میلیونی مواجه میشوند. شاید به صورت جمعی باید مسؤولانی که توان اجرایی دارند این تصویر از طبقه فرودست را با جزئیات بیشتری رصد کنند. سریال کمدی صادقانهای است که با صراحت نشان میدهد طبقه فرودست اجتماعی که در تهران و سایر شهرهای ایران زندگی میکنند با چه معضلاتی دست به گریبانند. صاحب یکی از بنگاههای معاملات ملکی به همسر اردشیر و مادر خانواده پاسخ میدهد شبی 40 هزار تومان هزینه یک مسافرخانه درجه دوم است که اگر این خانواده بخواهد در آن بماند باید به صورت ماهانه یکمیلیون و 200 هزار تومان اجازه بدهد آنوقت خانواده صدیقشریف بدون هیچ امکاناتی دنبال منزلگاهی با اجاره 500 هزار تومان ماهانه میگردند. این دیالوگها واقعا خندهدار نیست و با کمی تعمق و تامل اشکآور و اشکانگیز است. خانوادهای که درآمدش تنها 800 هزار تومان است و آنقدر حسرتزده هستند که برای استقرار 4 ماهه در خانه ویلایی به عنوان سرایدار، جشن بزرگی میگیرند. در یکی از قسمتهای سریال محمدرضا شیرخانلو به مادر میگوید از وقتی داداش پرویز به ماهیفروشی مشغول شده ما فقط ماهی میخوریم. خانوادههایی در این شرایط شاید وعدههای غذایی مشابهی را تجربه میکنند اما خانواده صدیقشریف با همه این فشارها خانواده نجیب و عجیبی است که تمام این مشقات و رنجها را یکتنه به دوش میکشد و امید خود را از دست نمیدهد و پدر خانواده دائما یادآور میشود که به دام ناشکری کردن نیفتند اما توصیف شرایط اقتصادی اخیر در یک دیالوگ کلیدی مطرح میشود؛ پرویز به نامزدش، نگار قبل از عروسی میگوید اگر دو سال پیش عروسی میگرفتند شاید میهمانان عروسی به آنان یک سکه عیدی میدادند، اگر یک سال پیش عروسی میگرفتند، نیمسکه میگرفتند و اگر 6 ماه پیش مراسم آنها برگزار میشد یک ربع سکه میگرفتند اما در شرایط کنونی میهمانان به آنان یک کارت صد آفرین هم نخواهند داد. از زمین و زمان بلا بر سر خانواده صدیقشریف نازل میشود و بالاخره فرد نیکوکاری پیدا میشود و در ازای لطفی که خانواده صدیقشریف به آنان کرده کلید خانهاش را میدهد تا این خانواده شرافتمند از سرگردانی نجات پیدا کنند. محمدرضا در لحظات پایانی سریال میدود و فریاد میزند: مامان... مامان... کلید را گرفتم. و با گرفتن این کلید از سرگردانی نجات پیدا میکنند. خانواده صدیقشریف با لطف نمیدانم جندقی بود یا خندقی، عاقبت به خیر شدند و کلیدی از سر مهر از یکی از هموطنان دریافت میکنند و سرپناهی را به دست میآورند تا از آوارگی نجات پیدا کنند. این مردم منتظر کلیدهای بزرگتری هستند تا از آوارگی و اجارههای میلیونی رهایی یابند در حالی که میزان متوسط حقوق کارمندان از مرز یکمیلیون تجاوز نمیکند. باز باید اشاره کرد این تصاویر سیاهنمایی نیست. تازه درک میکنیم هنرمندانی مثل سعید آقاخانی اگر گرفتار تیغ سانسور نشوند و اگر دست و پایشان را طنابی آویزان نکنند قطعا درد را آنگونه که هست به تصویر میکشند. آرزوی من از پایان این سریال باشکوه این بود که مدیران که رسانه ملی برای آنها یک سد صعبالعبور است و تیغهای تیزشان آتش به سرزمین کهن میاندازد، با دقت سریال زیبای «روزهای بد به در» را تماشا میکردند آنوقت میفهمیدند برای گشودن گرههای زندگی مردم به کلیدهای بزرگتری نیاز است اما کجاست وعدههای کلیدی؟ ارسال به دوستان
فشارهای بیرونی بر صدا و سیما برای حذف و اضافه در سریالها
سارا شکری: نوروز و ایام تعطیلات اوقات فراغت بیشتری فراهم میآورد و رسانه ملی نیز به همین دلیل تلاش میکند با ساختن سریالهای تلویزیونی اوقات مخاطبان تلویزیون را پر کند و با تولید آثار شاد و مفرح فضای طراوت، شادمانی و سرخوشی بینندگان را دوچندان کند. نوروز امسال تلویزیون در این امر مهم موفق عمل کرد و طنز و تفنن، عنصر غالب سریالهای تلویزیونی بود. در مجموعههای تلویزیونی امسال که از شبکههای یک، دو، سه و پنج شاهد آن بودیم محور اصلی داستان، خانواده قرار داشت و از تجملگرایی پرهیز شده بود و پایتخت 3 با نمایش خانوادهای ساده و معمولی، روابط انسانی را به درستی به تصویر کشید. انسانهایی پر از عاطفه و احساس و میهماننواز که خصوصیات کامل یک ایرانی را در این خانواده به تصویر کشیدند. به تصویر کشیدن آدمهای معمولی ایرانی و رعایت تمام ابعاد آنها کار ساده و آسانی نیست. در سریالهای دیگر تلویزیون از جمله «خوب، بد، زشت» و «روزهای بد به بدر» هم به داستانهایی چون ازدواج، خواستگاری، بیپولی، دختر ثروتمند، تعامل یا تضاد اعضای خانواده و آشنایان توجه شده بود. تلاش سازندگان و داستانپردازان اکثر این مجموعهها به خوبی دیده شد. در این مجموعهها تاکید بر ارزشهای خانوادگی و اجتماعی بود. ارزشهایی که مفاهیم مثبتی مانند گذشت، اعتماد، اتحاد، قدرشناسی، نگهداری از سالمندان بیمار، فداکاری، ایثار و.. را به نمایش گذاشتند. داستانپردازان این مجموعهها با محدودتر کردن شخصیتها و رابطهها به پختگی بیشتری دست یافتهاند و جذابیت افزونتری را ایجاد کردهاند اما اگر نگاهی به سریالها بیندازیم خواهیم دید بار اصلی طنز، بر گفتوگوها استوار است و دیالوگ بار اصلی طنز را بر دوش کشیده است و کمتر موقعیتهای طنز و کمدی از سوی سازندگان آثار خلق شده است. نویسندگان آثار بیشتر تلاش خود را بر خلق دیالوگهای بامزه و خندهدار گذاشتند تا اینکه موقعیتهای تصویری و نمایشی مناسب کمدی خلق کنند اما به نظر میرسد مفهوم و محتوای طنز بهتر از گذشته است. سازندگان آثار تلاش کردند مانند سریالهای گذشته مجموعهماجراهای سرراست و قابل فهمی برای اقشار مختلف آماده کنند اما تلاش شده است با ارائه واقعیتهای زندگی و ملموس بودن شخصیتهای داستان برای افراد جامعه، مخاطب بیشتری را با خود همراه کنند. واقعیتهایی که امسال در مجموعهها به نمایش گذاشته شد بخش قابل توجهی از مخاطبان در زندگی معمول و روزمره خود با آنها مواجهند همین امر یکی از دلایل دیده شدن سریالهای تلویزیونی در نوروز 93 بود. در گزینش بازیگرانی که در مجموعههای امسال حضور داشتند شاهد روند خوبی بودیم. نشانههایی از رویکرد تازه عوامل سازنده در گزینش بازیگران دیده شد و از بازیگران مطرح سینما برای حضور در مجموعههای تلویزیونی استفاده شد. سازندگان مجموعههای نوروزی نشان دادند نیازهای مخاطب را به خوبی میشناسند و براساس نیازسنجی، آثار را خلق و تلاش کردند از افتادن در دام کلیشهها پرهیز کنند. هرچند سازندگان به خطوط قرمز سازمان به خوبی آشنا بودند اما امسال شاهد اتفاق ناخوشایندی در سریالهای تلویزیونی بودیم که با تغییر دولت متاسفانه شاهد فشار از سوی گروههایی خارج از سازمان صدا و سیما و اعمال نظر برخی افراد آشنا بر سریالهای پرمخاطب تلویزیونی بودیم. سازندگان آثار به خوبی با رویکردها و اهداف سازمان آشنا هستند اما امسال متاسفانه ممیزی در سطح دیگری صورت گرفت و ممیزی از سوی یک نیروی ناظر از بیرون صدا و سیما باعث شد تعدادی از سریالها از جمله «خوب، بد، زشت» محصول شبکه دو سیما، «روزهای بد به در» محصول شبکه سه سیما و «پایتخت3» محصول شبکه یک سیما دچار ممیزی شوند. هریک از این سریالها به ترتیب 50 دقیقه، 100 و 60 دقیقه کوتاه شدند آن هم تنها با تصمیمی که از سوی گروهی ناظر و خارج از سازمان صدا و سیما انجام شد. نظارت بیرونی این بار کار دست سازندگان آثار که با رویکرد مدیران صدا و سیما آشنا هستند داد و بسیاری از تلاشهای سازندگان آثار بدون توجه به زحمات شبانهروزی سازندگان مجموعهها به آرشیو سپرده شد و به جای آن دیالوگهایی به خورد سریالها داده شد. به طور نمونه از جمله دیالوگهای سفارشی، جملهای بود که توسط بازیگر چینی راجع به انصراف از یارانهها گفته شد. این درحالی است که سازمان صدا و سیما در دریافت بودجه از دولت یازدهم با مشکلات عدیدهای روبهرو شده و در دولت جدید با کمبود جدی بودجه مواجه است اما نیروهای ناظر تلاش کردند بدون توجه به کمبود بودجه سازمان صدا و سیما و در مضیقه بودن آن (که در سریالهای تلویزیونی شاهد حضور اسپانسرها بودیم) اعمال نظر کرده و فشاری مضاعف بر این سازمان با شبکههای متعدد وارد آوردند. طبق شنیدههای خبرنگار «وطن امروز» دیالوگ بازیگر چینی سریال و سایر دیالوگهای سفارشی با توجه به مخاطبان فراگیر سریال یک دستور دیکته شده از جانب ناظران بیرونی بوده که در این روزها صدا و سیما دچار آن شده است. ارسال به دوستان
تازه ها
گزارشی از اکران نوروزی فیلمها «چ» یک میلیاردی شد ارسال به دوستان
درگذشت 3 هنرمند در ایام تعطیلات
سینما در 15 روز تعطیلات نوروز مانند سال گذشته هنرمندانی را از دست داد. سال گذشته در فروردینماه عسل بدیعی را سینما و تلویزیون ایران از دست داد و امسال در آغازین روزهای سال نو، خبر فوت حمید مهرآرا علاقهمندان به این هنر را متاثر کرد. او که براثر بیماری دیابت یکی از پاهایش را از دست داد، بعد از تحمل 8 سال بیماری دیابت، در 71 سالگی درگذشت و در قطعه هنرمندان آرام گرفت. حمید مهرآرا در آثاری چون «تاراج»، «امیرکبیر»، «پهلوانان نمیمیرند»، «آرایشگاه زیبا»، «روزگار جوانی» و تئاتر «پیروزی در شیکاگو» به کارگردانی داوود رشیدی بازی داشت. شیرین شازدهاحمدی، طراح صحنه و لباس سینمای ایران نیز که روز پنجشنبه (7 فروردینماه) به دلیل آتشسوزی در منزلش دچار 97 درصد سوختگی شد، به بیمارستان انتقال داده شد و بعد از 6 روز بستری در بیمارستان، سرانجام ظهر روز 13 فروردین درگذشت. نادر قانع، کارگردان و فیلمنامهنویس قدیمی هم در تعطیلات نوروزی سپری شده، راهی قطعه هنرمندان شد. این هنرمند قدیمی که به علت کهولت سن درگذشت، اولین نقش جدی خود را در نمایشنامه «شاهزاده هامبورگ» بازی کرد و پس از تجربهاندوزی در عرصه بازیگری، به فیلمنامهنویسی و کارگردانی سینما روی آورد تا اینکه در سال 1347 اولین فیلم بلند سینماییاش را با عنوان «تونل» که یک فیلم حادثهای- جنایی بود، ساخت. ارسال به دوستان
اخبار
تحقیقات پروژه میرباقری ادامه دارد ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|