گفتوگوی «وطن امروز» با علی قویتن، کارگردان فیلم «آفتاب، مهتاب، زمین»
نخواستم شبیه سهراب سپهری باشم!
مرتضی اسماعیلدوست: دنیای روزنامهنگاری، آدمی را در مواجهه با پدیدههای متفاوتی مینهد که هریک صورتی خاص از حضوری انسانی در این دایره پررمز و راز دارند و جدای از نگاهی حرفهای به کار خود، در پرداخت به روال زندگی نیز مبنایی متمایز را ترسیم میکنند. علی قویتن نیز یکی از همین افرادی است که از بدو ورود به دفتر کاریاش، مرا به دنیایی دیگر از نگره زیستن کشاند؛ با تابلوهایی از نقاشی و سیمایی شاعرانه که خیلی بیشتر از فیلم ساختهشدهاش، جای بحث و گفتوگو را گشایش میساخت. از این رو مصاحبهای متفاوت و به نظرم جالب توجه صورت یافت که البته برای فیلمساز میهماننواز نیز چنین تعبیر شد. پس شما هم در این ضیافت همسفره شوید.
***
از ایده اولیه فیلم آفتاب، مهتاب، زمین بگویید که بهانهای برای ساخت این اثر شد.
ایده اولیه را پدرم سالها پیش از یک اتفاق واقعی تعریف کرده بود که به شخصی روحانی در جایی دورافتاده، زمینهای بسیاری تعلق میگیرد و او به آنجا رفته و براساس مواجهه با مردم دچار دیدگاهی خاص میشود. در سال 1391 تصمیم گرفتم این ایده را تبدیل به فیلمنامه و سپس فیلم کنم و براساس آن فیلم آفتاب، مهتاب، زمین شکل گرفت.
در آثار اخیرتان، کودکان نقش بسزایی دارند و در این فیلم نیز کودکی را کنار یک روحانی قرار دادید.
در این فیلم لازم بود تا بنا به شرایط روحی و ایجاد بار معنایی از وجود کودکی استفاده شود و این مساله برای ایجاد تعابیری بود که من در نظر داشتم. به نظرم کودکان روح لطیف و افکار پاکی دارند و میتوان از زاویه نگاه آنها، جهان را بهتر دید. روحانی ما در این فیلم شخصی وارسته و شوریدهحال است.
برای من بهشخصه جالب است که از جهان تفکری شما بدانم و اینکه علت انتخاب مدیوم سینما برای علی قویتن چه بوده است؟
من از دوران کودکی، علاقه خاصی به سینما داشتم و این علاقه بسیار ذاتی بود. یادم میآید در دوران کودکی و نوجوانی به دیدن فیلمهایی مینشستم که فقط سرگرمکننده و ماجرایی نبودند مثلا به فیلمهای فیلمسازانی مانند برسون، برگمان، فلینی و دیگر کارگردانهایی که سینمایشان بار معنایی بیشتری داشت علاقهمند بودم. البته از دوران کودکی به نقاشی هم علاقه زیادی داشتم و معلم نقاشی همیشه تشویقم میکرد. همچنین بعدها از سال 1360 به سمت نوشتن نمایشنامه رفتم.
شنیدهام در دوران خاص دفاع مقدس نیز فعالیتهای ارزندهای در زمینه هنر داشتید.
در دوران دفاع مقدس، 92 گزارش خبری کوتاه از فعالیتهای رزمندگان را برای واحد خبری صداوسیما تهیه کردم، در آن دوران شرایط فرق میکرد و نمیتوانستیم نسبت به شرایط بیتفاوت باشیم. من از قبل با دوربینهای 8 و 16 میلیمتری آشنا بودم و فیلمهای خبری را با دوربین 16 میلیمتری ساختم. در آن زمان جدا از فیلمسازی، نقاشیهای زیادی را هم با حال و هوای حماسی دوران جنگ کشیدم.
به نظرتان زمان مناسبی را برای ساخت فیلم اولتان برگزیدید؟
من پس از ساخت تعدادی فیلم کوتاه و فیلم نیمهبلند «غبار» در سال 1368 مجوز کارگردانیام را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کردم. آن موقع سختگیریهای خاصی برای فیلم اولیها داشتند و کارهای ویدئویی را بهعنوان نمونه کار قبول نمیکردند اما حالا حتی میشود با دوربین موبایل هم نمونه کار ساخت.
در ابتدا شما را بهعنوان سینماگری گیشهپسند میشناختیم و ناگهان به تحولی خاص از گرایش به سینمایی محدودتر و با نوع نگاهی خاصتر رسیدید.
اولین فیلم بلند من «عشق من، شهر من» بود که در سال 1370 ساخته شد و درباره وضعیت آوارگان جنگ بود و بعد فیلم «ضربه توفان» را که فیلمی حادثهای بود ساختم. من در آن شرایط نیاز داشتم که با فیلمهای گیشهای و کسب اطمینان سرمایهگذار کسب تجربه کنم اما آنچه را من از زمان شروع فیلمسازیام بهدنبالش بودم، سینمای فرهنگی بود که بار معنایی آن بیشتر از مسائل سرگرمیاش باشد اما در اوایل کارم، از طرفی برای تجربه کردن نیاز به حضور در آن سینمای گیشهای داشتم و آن سینما را تا 7 فیلم ادامه دادم که در همه آنها بازیگران مطرح و داستانهای عامهپسند وجود داشت تا اینکه در سال 1384 تصمیم گرفتم روی پای خودم بایستم و چیزی را که به آن اعتقاد دارم و دغدغهام است دنبال کنم. برای همین 4 سال کار نکردم، سفر کردم و به مطالعه پرداختم و فکر کردم چگونه میتوانم به سینمایی که دوست دارم برسم؟ آخرین کاری که با آن حال و هوای عامهپسند ساختم در سال 84 فیلم «نسکافه داغ داغ» بود و بعد با فیلم «بادهای بهاری» در سال 88 به سمت ساختن فیلمهای مورد نظرم رفتم.
چه تحولی در شما شکل گرفت که از اثری مانند «ضربه توفان» با نوع بازی جمشید هاشمپور به کارهایی روستایی و نگاهی ارزشی رفتید؟
من از اول به دنبال فیلمهایی بودم که براساس فرهنگ کشور شکل بگیرد و باعث ارتقای آن شود، منتها در اوایل کارم نمیتوانستم به آن سینمایی که علاقه داشتم راه پیدا کنم و مساله بودجه مطرح بود. تا اینکه با وجود پیشنهاداتی که برای ساخت آثار تجاری داشتم، به سمت فیلمهایی مستقل با بودجه شخصی رفتم.
البته در زمان اکران فیلم ضربه توفان، من در دنیای کودکانه براساس همذاتپنداری با شخصیت قهرمان فیلمتان، چند بار فیلم را دیدم.
در آن زمان جمشید هاشمپور سوپراستار بود و آن فیلم فروش خوبی داشت. ما هم سعی کردیم فیلمی حادثهای و داستانمحور بسازیم اگرچه حالا ذائقه من با چنین فیلمهایی جور درنمیآید.
با چه شرایطی اقدام به ساخت آثار مستقل سینمایی کردید؟
در آن زمان، دولت در دهه 60 و اوایل دهه 70 بهتر توانست از سینمای فرهنگی حمایت کند و حالا کمتر شاهد چنین توجهی هستیم. به نظر میرسد من و امثال من در حال حاضر بیشتر از دولت دغدغه فرهنگ و ارزشهای جامعه را بهدوش میکشیم و از وقت و مال خودمان مایه میگذاریم، همین فیلم تازهام (آسمان آبی مادرم) موضوع سیاست اقتصاد مقاومتی را گوشزد میکند اما چه کسی به این چیزها توجه میکند.
اما از نگاه برخی اشخاص فیلمهای شما از حمایت مالی دولت برخوردار است.
حمایتهای آنچنانی را از برخی پروژههای خاص انجام میدهند، نه فیلمهای مستقل که قویتن میسازد. من تا به حال همیشه فیلمهایم را با بودجه شخصی خودم شروع کردم و اگر هم وامی گرفتم یا مشارکتی انجام گرفته در مرحله پایانی و آخر کار بوده، در واقع هیچ نهادی از ابتدا نیامده بودجهای در اختیار بگذارد چون من سفارشی کار نمیکنم. بارها در نشریات نوشتند فیلم آفتاب، مهتاب، زمین را فارابی سرمایهگذاری کرده در صورتی که اینطور نیست. به برخی فیلمها به اسم فاخر، کمکهای چندمیلیاردی میکنند اما ما که این همه برای آینده کودکان کشور فیلم فرهنگی میسازیم با کمترین توجه دولت مواجه میشویم.
فیلمهایی مانند آفتاب، مهتاب، زمین میتواند با ذائقه گروهی خاص از مخاطبان همراه باشد؟
اشتباه دوستان مطبوعاتی و مسؤولان فرهنگی همین است که فکر میکنند همه ظرفیت یک فیلم بستگی به گیشه دارد. اما موفقیت از آن فیلمهایی است که در درازمدت بر فرهنگ ما تاثیر مثبت بگذارد. ما نباید این همه بگوییم چرا فیلمهای فرهنگی و ارزشی مانند فیلمهای گیشهای نمیفروشد، چرا که ارزش این آثار در طول زمان به دست میآید و باید برای دیده شدن این فیلمها راهکارهای اکران خوب را بهکار گیریم تا این دسته از فیلمهای ارزشی تاثیر خود را بر مخاطب بگذارد و مطمئنا سرمایه خود را بازمیگرداند. از این نظر نیاز است تا مدتی طولانیتر این فیلمها در اکران بماند و با ذائقه مخاطب همراستا شود.
اگر زمان به عقب برگردد، دوباره فیلمی مانند سرود تولد میسازید؟
باز هم نمیتوان بهراحتی قضاوت کرد. در واقع اگر هم زمان به عقب برگردد برای بهدست آوردن تجربه باید فیلمهایی ساخت تا به شرایط امروز برسیم و بتوانیم کار فرهنگی بکنیم. همین حالا سرمایهگذارانی حاضرند و دوست دارند دوباره فیلمهای گیشهای بسازم چرا که وقتی فیلمی گیشهای باشد خود به خود ذهنها به این سمت میرود که فیلمها را به همان صورت سطحی بسازیم.
فکر میکنید در صورت پذیرش مستقل بودن فیلمهایی مانند آثار شما، میتوان انجام چنین هزینههای غیرقابل برگشتی را معقولانه دانست؟
به طور حتم، ساخت این فیلمها تنها دغدغه میخواهد و نمیتوان با نگاهی تجاری با آن برخورد کرد اما با همین شرایط هم امیدی به ادامه کار دارم، مثلا برای 3 فیلم آخرم با یک کمپانی خارجی قرارداد بستم و قرار است در کشورهای اروپای شرقی و آسیا اکرانهای محدودی در سینماتک و سالنهای خاص آن کشورها داشته باشد از طرفی این فیلمها را میتوان بعدها به تلویزیون فروخت، چرا که آثاری ارزشی است و برای مخاطب تاثیرگذار خواهد بود. من به دنبال پر کردن جیب خود نیستم و همینقدر منفعت برایم کافی است.
به نظرتان نیاز مخاطب بیشتر تماشای فیلمی به ظاهر سرخوشانه است یا فیلمساز باید با نگاهی متفکرانه، او را به سمت جهانی متفکرانه سوق دهد؟
اتفاقا من مخالف فیلمهای گیشهای نیستم و فکر میکنم همه نوع فیلم سالمی برای مخاطب لازم است چرا که یک عده دوست دارند در سالن بنشینند و از سینما لذت ببرند و برخی به دنبال فیلمهایی با بار معنایی هستند. منظور من این است که نباید همه هدف مسؤولان سینمایی به سمت مشغول کردن مخاطب باشد تا مردم از خیلی از مسائل غفلت کنند. من بهعنوان یک کارگردان این را میگویم که بگذارید مردم از دیدن فیلمهای ارزشی محروم نشوند.
شما چند مرتبه از اصطلاح بار معنایی استفاده کردید. به نظرتان مخاطب باید در کدام بخش از ساختهتان به دنبال این معنای مورد اشاره باشد؟
من نمیتوانم به طور دقیق از فیلم خود مثال بزنم اما این را به جرات میگویم که همه پلانهای فیلم آفتاب، مهتاب، زمین دارای بار معنایی است. یعنی چنان زاویه دوربین و نماها را چیدهام که این بار معنایی را ایجاد کند. حتی در رنگبندی و لباسها و موسیقی و بازیها همه چیز را در جهت نشان دادن همین بار معنایی ایجاد کردیم. خیلی از فیلمهایی که شاید به ظاهر ادعای بار معنایی دارند اینچنین نیستند. اما من ادعا میکنم که فیلمهایم بار معنایی دارند و با توجه به فرهنگ کشورمان ساخته شدهاند و همه تلاش من در این فیلمها نشان دادن فرهنگ غنی کشور در مناطق مختلف آن است.
چرا موضوع ارزشمدارانه خود را به سمت آثار حساس دفاع مقدس نمیبرید؟
من نمیدانم چرا درباره فیلمهای من اینگونه فکر میکنید. من در آفریقا فیلم نمیسازم که تعبیر غریبهای از فیلمهای من دارید! فیلمهای من براساس نگاهی که به زندگی دارم شکل گرفته است. اگر شرایط فیلمهای دفاع مقدسی پیش بیاید حتما این کار را خواهم کرد اما اگرهم فیلم دفاع مقدسی بخواهم بسازم، براساس نگاه خودم خواهد بود. مطمئن باشید اگر فیلمی دفاع مقدسی بسازم، مانند اخراجیها نخواهد شد! چرا که آقای دهنمکی این را خواهد ساخت. ما یک دهنمکی داریم و بس است. همان طور که آقای حاتمیکیا نیز فیلم دفاع مقدسی خود را میسازند.
فیلمهای شما را نمیتوان نه در دسته فیلمهای خاص و تجربی دانست و نه به چشم آثار تجاری بدان نگریست! فرم کارهایتان به چه شکلی است؟
فیلمهای من فرمگرا نیستند. دغدغه من این است که با سادهترین شکل ممکن حرف خود را بزنم. من دنبال این نوع تقسیمبندی شما نیستم و به نظرم مهمترین مسالهای که در ساخت یک فیلم میتوان در نظر داشت، ارائه آثاری است که نگاه مردم را به سمت مباحث فرهنگی بکشاند. به نظرم ارزش سینما بیش از اینهاست که آن را در دسته خاصی قرار دهیم.
فیلمهای خود را قصهگو میدانید؟
من به حرفهای برخی که میگویند بعضی فیلمها قصهگو هستند یا نیستند، اعتقادی ندارم. به نظر من همه فیلمها به نوعی قصهگو هستند و فیلمهای من هم همین طور است. حالا ممکن است برخی فیلمها دیالوگ کمتری داشته باشند و برخی بیشتر مبتنی بر تصویر باشند و آن تصویر هم شکلی از سینماست.
چرا برای نوشتن ایدههای ارزش مدارانه خود از وجود فیلمنامهنویسان حرفهای استفاده نمیکنید؟
من نمیدانم منظور شما از فیلمنامه نویس حرفهای چیست؟ من بارها فیلمنامههای مختلفی را از افراد حرفهای و حتی بچههای کمسن و سال و آماتور دریافت کردهام اما در واقع نتوانستم در فیلمنامههای ارائهشده به آن نگاه خودم برسم. با توجه به این شرایط، دیدم که بهتر است خودم فیلمنامههای مورد نظرم را برای اجرا بنویسم.
نگارش فیلمنامه آفتاب، مهتاب، زمین چقدر زمان برد؟
نمیتوان زمان مشخصی را تعیین کرد. برخی از ایدهها، سالها من را درگیر میکند و برخی امکان دارد در عرض یک ماه نوشته شود. بستگی به حال و هوای فیلم و فضایی دارد که کار میکنم اما سعی میکنم همه تلاش خودم را برای تحقیقات و کسب اطلاعات طی کنم. فیلمنامه فیلم آفتاب، مهتاب، زمین هم در حدود هفت ماه طول کشید.
خودتان در فیلمهای اخیری که ساختهاید، بازیگر هم هستید. خود را بازیگری حرفهای میدانید؟
من قبلا 12 نمایشنامه را نوشته و بازی کردم و در آنها نقش اول را داشتم. در فیلمهای کوتاه خودم نیز بازی کردم. حتی در اولین فیلمهای بلندم مانند «توطئه» نیز نقش محوری را بازی کردم. البته دوست ندارم در فیلمهای دیگران بازی کنم و اگر بخواهیم بازیگری را بهعنوان منبعی درآمدزا حساب کنیم، من نمیتوانم خودم را حرفهای بدانم.
شنیدهام قرار بوده است براساس زندگی سهراب سپهری فیلمی بسازید. چرا دیگر خبری در این باره وجود ندارد؟
من از کودکی شعرهای سهراب سپهری را خوانده و به آن علاقه داشتم و چند سال قبل تصمیم گرفته بودم فیلمی براساس زندگی ایشان بسازم اما وقتی فهمیدم آقای جلال فاطمی قرار است چنین کاری کند، فعلا سرعت انجام این کار را کم کردم. به نظرم نیاز بود براساس زندگی این شاعر بزرگ فیلمی ساخته شود و مهم نیست چه کسی این کار را انجام دهد. البته شنیدم که آقای فاطمی، مرا برای نقش سهراب پسندیده است.
چگونه به چهرهای همچون سهراب سپهری نزدیک شدید؟
ببینید! من چگونه میتوانم خودم را به شکل سهراب سپهری دربیاورم. آیا خودم را گریم کردهام؟ آیا با کمی بلند کردن مو میتوان شبیه کسی شد؟ مگر من عبدالله اسکندری هستم؟ من زمانی عکسهای بدون ریش سهراب سپهری را به مادرم نشان میدادم و او ما را با هم اشتباه میگرفت! اصلا نمیتوان نوع صورت و شکل ذاتی یک فرد را با گریم تغییر آنچنانی داد.
البته شباهتسازی به سمت شاعر گرانقدری چون سهراب، مساله ناگواری نیست و مهمتر از ظاهر، رسیدن به فضای فکری چنین شخصی است. آثار شما به این سمت است؟
بحث من این است که این شباهت به طور تعمدی صورت نگرفته است اما درباره فیلمهای اخیرم چنین حسی برای برخی مخاطبان پیش آمده که به فضای شعرهای سهراب سپهری نزدیک شدهام بویژه درباره فیلم پرواز بادبادکها میپرسیدند که شما فیلم را براساس زندگی سهراب سپهری ساختهاید؟ و من پاسخ میدادم که تعمدی در این مساله نبوده است. البته باعث خوشحالی است که شکل ظاهری یا فیلمهای مرا به شخص بزرگی چون سهراب سپهری وصل میکنند و این وظیفه من را بیشتر میکند اما هیچ وقت نخواستم از این موقعیت سوءاستفاده کنم. من هیچ وقت نمیگویم که مانند سهراب رفتار کردهام. برخی شاید بگویند که فیلم من به احساسات این شاعر نزدیک است اما نمیتوانیم اینها را با هم مقایسه کنیم چرا که جهانهای مختلف خود را دارند.
به نظرتان ایجاد بخشی به نام هنر و تجربه یک فرصت طلایی برای فیلمسازان مستقل بوده یا به شکاف میان موقعیت ناموازی از اکران فیلمها دامن میزند؟
با توجه به جایگاه فیلمهای مستقل و تجربی، امکان رقابت مستقیم با فیلمهای تجاری برای ما وجود نخواهد داشت و تنها باید به همین اکرانهای محدود در هنر و تجربه اکتفا کنیم. ما در شرایطی که به طور کامل ناامید شده بودیم، با ایجاد شرایطی به نام هنر و تجربه کمی دلخوش به آینده شدیم و به نظرم این بهترین تصمیم بوده است. البته نتیجه کار و شکل ارائه آن هنوز برای من نامشخص است. به نظرم یکی از اشکالات این نوع اکران در محدود بودن زمان نمایش فیلمهاست چرا که تماشاگر در این شرایط باید خودش را با اکران فیلمهای مورد نظرهماهنگ کند، مثلا تماشاگری که دوست دارد فیلم من را در یک ساعت مشخصی ببیند، امکان دیدن فیلم را در آن ساعت خاص ندارد. البته من باز هم تشکر میکنم از مسؤولان مربوطه که در این شرایط نامناسب به داد فیلمهایی مثل آثار ما رسیدند.
فیلمهای روز سینمای جهان را تعقیب میکنید؟
مگر میشود فیلمهای بهروز را دنبال نکرد. الان طوری شده که شاید مثل سابق نتوانم کارگردان خاصی را بهعنوان نمونه نام ببرم اما میتوانم به فیلم خاصی از یک کارگردان برسم.
از دیدگاه شما یک کارگردان باید با دغدغهای خاص به سمت سینما برود؟
به نظرم تنها داشتن تکنیک در فیلمسازی مهم نیست و یک کارگردان باید تعهد این کار را هم داشته باشد. یک عدهای از آدمها فقط به دنبال ساخت فیلم هستند و برخی دیگر به دنبال به جا گذاشتن اثری خاص از خود هستند. من هیچ کدام از این افراد تکنیسین یا هنرمند را انکار نمیکنم. آنها براساس نگاه خود به زندگی، فیلم میسازند. من هم یکسری دغدغه دارم که براساس آن کار میکنم.