|
نگاهی به فیلم «دختر گمشده» ساخته دیوید فینچر
پایانی برای سبک زندگی آمریکایی!
مرتضی اسماعیلدوست: دیوید فینچر باز هم سراغ ساخت اثری اقتباسی رفته و این بار با دستمایه قرار دادن رمانی عامهپسند و پر فروش، به دنبال ارائه تصویری متمایز از انسانی است که در جهان مدرن امروز به نقطهای صفر از درجه اخلاقگرایی رسیده است؛ داستان «دختر گمشده» نوشته گیلیان فلین که برای اولین بار در مقام فیلمنامهنویس ظاهر شده و برخلاف دوران نسبتا موفق داستاننگاری جنایی، در این موقعیت جدید نتوانسته به توفیق دست یابد. فیلمنامه گسسته، ناهمگون و کشدار دختر گمشده آن چیزی نبود که از یک اثر درام جنایی توقع داشتیم و نتیجه تنها ارائه تابلویی اخلاقی برای بیننده به روش مجموعههای آموزشی است! قصهای از تنهایی آدمها در جهانی ناپایدار که زوجین به جای نثار عشق به دنبال پرتاب آتش کینه به سوی هم هستند و طراحی از چهره نگارین عشق را به ترسیم نقشهای برای نابودسازی یکدیگر رساندهاند. قصهای از زنی با نام «ایمی» که در پنجمین سالروز ازدواجش با «نیک دان» ناگهان ناپدید میشود و دیگران را با شواهدی از خون بهجامانده و مردی مستاصل و نگاهی معلق جا میگذارد. این نقطه عطف اول با به جریان انداختن توطئه قتل یا آدمربایی، ما را به سمت داستانی با مایههای جنایی و اثری تعلیقبار میکشاند اما در ادامه چرخش روایت و چینش موقعیتها چنان خامدستانه ارائه میشود که نه میتوانیم به کابوسی دلهرهوار از جنایت نزدیک شویم و نه از تصاویر عاشقانه بهجا مانده از گذشته این زوج، به فضایی از ملودرامی هدفمند میرسیم، و همه چیز در گذر روایتی غیر خطی از آنچه براساس دفتر خاطرات ایمی و آنچه در زمان حال روی میدهد تلف میشود، چرا که در پس روایتهای متمایز گذشته و حال نمیتوان به سمت تعابیری از طراحی قتل توسط نیک یا ربایش ایمی توسط شخصی ثالث رسید. روند داستان مشابهتی با رخداد واقعی قتل لیسی توسط همسرش، اسکات پترسون در سال 2002 و شائبههای رخ داده از آن دارد و فیلمساز در پی این بوده که در نیمه اول داستان به چهره پنهانکارانه مرد دامن زده و در نیمه دوم به رویی دیگر از این سکه زندگی دست زند و البته اگر نقدی به دور از شیفتگی به فیلمساز ارائه دهیم، وی در هر 2 نیمه این بازی نتوانسته به خوبی دروازه توجه مخاطب را بگشاید و در اواسط فیلم و با نمایان شدن فریبکاری ایمی و نقشهای که برای به دام انداختن نیک کشیده است، همه چیز عملا از تپش باز مانده و به مرگی زودرس میافتد. فیلم دختر گمشده در ابتدا به لحاظ تشکیک در زنده بودن و نبودن کاراکتر، گوشه چشمی به فیلم نئونوار «لارنس کاسدان» با نام «گرمای تن» مییابد و در این میان اگر بخواهیم فیلم دختر گمشده را خارج از مولفههای فیلمهای جنایی بسنجیم و آن را در قالب بازنمایی انسان فریبکار در عصر چندگانگیها تفسیر کنیم، باز هم به نقطههایی از خلل بسیار خواهیم رسید، چرا که به حفرههایی در چرایی نقشه طراحیشده توسط ایمی و نقص روایی علی و معلولی رخدادها و پایانی کاملا سطحی میرسیم و به شخصیتپردازی نامنسجم زنی که در ابتدا باهوشی سرشار توصیف شده و در پایان به یک جانی تمامعیار تبدیل میشود، بر خواهیم خورد. اگر در نگاهی دیگر، این هوش سرشار اعلام شده برای ایمی را در کنار کیفیت طراحی در سرنخگذاری جنایت و گمراهی پلیس در تعیین مجرم قرار دهیم، در برابر اقدامات ناموجه ایمی و تصویر ناروشنی که نویسنده از او برایمان ساخته است، چه کنیم؟ آیا باید همچون فروید با دیدگاهی حقیرگونه از زن به او و اصالتش نگریست؟ یا به قدرت هوشش در طراحی یک بازی جنایی، انگشت تایید نهاد؟ هر چه هست این دوگانگی شخصیتپردازی نه از بابت چندلایه بودن و وجه خاص شمایل ایمی بلکه به دلیل ضعف فیلمنگاری حادث شده است، تا ما با دو نیمه متفاوت از سیمای زنی روبهرو شویم که بدون هیچ پیشزمینه لازم و به طور ناگهانی دچار تغییرات ظاهری، جسمانی و رفتاری میشود. اما فیلم سعی دارد با نگاهی ملموس به نقد ساختار خانواده در جامعه مدرن غربی و نیز بحرانسازی و تاثیر رسانهها در تشدید اختلافات بپردازد و اشاراتی به شایعهپراکنی و دروغافکنی رسانههای امروز غرب در خروجیهایی بهرهورانه داشته باشد؛ جایی که با شوی رخ داده از فریبکاری ایمی، جوی عمومی علیه نیک رخ میدهد و در پایان باز هم او از مردی بیقید و بند به شخصیتی خانوادهدوست در مقابل دوربین نمایشگرایانه شبکههای تلویزیونی بدل میشود. در اینجا نقش نهادها و رسانههای عمومی بهعنوان مراجعی در خط دادن نگرههای مردم مشخص شده که نه بهعنوان رسالتی در جهت پیمایش جامعهای انسانی، بلکه به عنوان دسیسهگرانی در دامن زدن به توهمات و سوءتعبیرها قلمداد میشوند. دیوید فینچر در دهمین ساخته سینماییاش سعی داشته با تصاویری ساکن و ایستا و با نورپردازی تاریکگونه و فضایی سرد به رابطه درهم ریخته ایمی و نیک نزدیک شود اما در ورای دوربین این فیلم نمیتوانیم به برداشتی روانکاوانه با ریشههای سرکوبگرایانه انسان آشنا شویم و به عمق مساله زوجین در سندروم دنیایی مستاصل پی ببریم. از این رو زوایای درونی اقدام جنونآمیز ایمی و مساله بیقیدی نیک در توجه به نهاد خانواده نمیتواند همچون چالشی روایی در اثر متجلی شود. فینچر در روایتی کلاسیک از فیلمنامه دختر گمشده سعی داشته با استفاده از تصاویری هیچکاکی به روشنای وجه خنثیشده تمایلات انسانها نزدیک شود اما به دلیل نداشتن اندیشه در روایت نتوانسته به این مهم دست یابد. این ضعف تبیین درونمایه یک اثر که از فیلمنگاری آن سرچشمه گرفته، موجب آن شده که ندانیم بنیانهای این روایت بر چه اساسی است و به همین دلیل آشفتگیهای «ایمی» و ناپایداریهای «نیک» با گزینههای تردیدگرایانهای همراه است و نمیدانیم بنیانهای جستوجوی خود را در واکاوی شخصیتها براساس ترس از انزوا و فراموشی بدانیم یا ضعف اراده، دلشوره و البته ناتوانی در عشق؟ فیلم دختر گمشده با یک نمای محصورکننده و نریشنی ارزنده آغاز میشود که از زبان مرد میشنویم چگونه میتوان جمجمه زن را باز کرد و افکارش را به چنگ آورد؟ این نکته ضمن نمایاندن وجوه پنهانی زن به عنوان موجودی چندلایه میتواند موجب شک بیننده نسبت به نیک شود اما در ادامه تلاشی عقیم مانده در جهت این نگره رخ میدهد و همه چیز در شکلی سطحی و با جلوهای به ظاهر مدرن از روایتی غیر خطی و از زاویه دیدی متمایز ارائه میشود که این فرم هم نمیتواند کمکی به رازآلودگی داستان و عمق ناپایدار زندگی این زوج کند. جهان معماگونه فیلم برخلاف آثار بزرگ تاریخ سینما خیلی راحت و زود گشوده میشود و پردههای روایت به زمین میافتد. عدم قطعیت در حقیقت ماجرای نگاشته شده توسط ایمی در دختر گمشده هم نمیتواند موجب رازمندی اثر شود. برای نمونهای ارزنده در این نوع روایت میتوان به فیلم «سرگیجه» هیچکاک اشاره کرد که دوربین ذهنی بر صحنهها غالب است و روایت به جز یک فلاشبک از نقطه دید جودی، پیرامون آنچه اسکاتی میبیند یا نمیتواند ببیند شکل گرفته است. همانطور که اشاره شد، فیلم دختر گمشده در پی نمایش جهانی ناپایدار در روابط خانوادگی است. اگر تصورات بیخردانه برخی را در تعریف نهاد خانواده بهعنوان «استثمارگر عاطفی» به دور نهیم و وضعیت فرد را در جهانی که انگاره حقیقت به کناری رفته است، در نظر آریم، به دادههای فلسفی چون شرارت و عدالت و آزادی اراده خواهیم رسید. همان تفکراتی که البته به خروجیهای مسمومی از جنبشهایی باطل رسید و موجب باز تعریف جدیدی در مفهوم خانواده شد، بویژه جنبش آزادیخواهی زنان در ایالات متحده که فریادهایی از سرکوبی زنان را دستمایه نتیجهای بیگانه ساخت. آشکار است که وضع کنونی خانواده در غرب، یعنی شمار زیاد و روزافزون خانوادههای مطلقه و تکوالدینی، هزینههای اجتماعی و اقتصادی فراوانی برای جامعه در پی داشته و تقویت نهاد خانواده حالا برای غربیها هم به اثبات رسیده است، چرا که افول خانواده یکی از عوامل مهم افزایش سطح آسیبهای اجتماعی محسوب میشود. فیلم «دختر گمشده» اما از سطح ظاهری اختلافی زناشویی فراتر نمیرود و در ارائه ساختاری معماگونه و پرکشش برای مخاطب آشنا با مولفههای درامی جنایی ناتوان است و حتی نمیتواند ذهنی درگیر برای بیننده در جهت نامههای خیالپردازانه «ایمی» و رسواییهای اخلاقی «نیک» بیافریند. فیلم برخلاف شیفتگی آغازین در تعقیب داستان، به خردهروایتهایی اضافی و شخصیتهایی گسسته در ادامه قصه میافتد که هیچ کمکی به هسته اصلی اخلاقگرایی در روابط زوجین نکرده و دامنهای خیالپردازانه برای بیننده نمیآفریند، همان انگارهای که از نگاه لاکان، پایه اصلی درک ما از واقعیت است. عمدتا در درامهایی روانکاوانه سعی میشود با پرداخت به جزئیاتی از اندیشههای واپس رانده شده، مشکلات روانی و مفاهیمی قابل بسط چون رویا، تعارض و تداعی به زبانی قابل ارجاع به جهان درونی شخصیتها نزدیک شویم اما در فیلم دختر گمشده با وجود نکوهش رفتارهای خیانتکارانه «نیک» باز هم نمیتوان پی به چرایی جنون آنی «ایمی» و قتل صورت یافته توسط او برد یا به تعبیری از عشق ناشکفته در بستری دروغین دست یافت. همان انتظاری که از نریشن ابتدایی اثر و به دنبال آن در نریشن انتهایی در نمایی همسان رخ میدهد و به دنبال چرایی و چگونگی روابط زوجین است؛ تناقضی آشکار میان آنچه گمان میبریم و آنچه حقیقت است. به قول رولان بارت در کتاب سخن عاشق: «من اسیر این تناقضم، از یکسو باور دارم که دیگری را بهتر از هرکسی میشناسم و دانشم را پیروزمندانه به رخش میکشم و از سوی دیگر، اغلب از این واقعیت آشکار جا میخورم که دیگری نفوذناپذیر، سرکش و درنیافتنی است». ارسال به دوستان
«تصویر ایران» توسط چه کسانی در ونیز ارائه میشود؟
تاجران ونیزی آبرو و شرف!
تنها چند روز تا برگزاری بیینال ونیز و برپایی غرفه «بازی بزرگ» کشورمان باقی مانده است. این رخداد مهم که پیچیده شده در ابهامهای بیجواب و اعتراضهای هنرمندان و رسانههای عمومی در حالی به اجرا نزدیک میشود که پاسخها و توضیحات مدیر دفتر هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هیچکس را قانع نکرد. به گزارش فارس، یکی از وعدههای عملینشده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه نمونه پیشنمایشی از آثار انتخابشده هنرمندان ایرانی و خارجی است که قرار است زیر پرچم ایران در کشور ایتالیا به نمایش درآید. وعدهای که با گذشت 8 روز از اعلام آن هنوز انجام نشده است. اعتراض رسانهها و هنرمندان تنها در صورت دیده شدن آثار انتخابی است که قابل راستیآزمایی و اصلاح است. اکنون و در پی خلأ موجود نیمنگاهی به سوابق و عملکرد هنرمندان انتخابی ایران در این رخداد مهم میاندازیم. «سارا رهبر» متولد تهران است. خانواده وی در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی به آمریکا رفتند. وی از همان سالها مقیم آمریکاست. رهبر، نمایشگاههای متعددی در گالریهای خارج از کشور بر پا کرده است. در بین آثار وی تصاویری دیده میشود که پرچم عزاداری اباعبدالله الحسین علیهالسلام را در کنار پرچم استکبار جهانی قرار داده است! وی در توضیح نمایشگاه خود با عنوان «خشونت بیقرار» میگوید، با استفاده از پارچههای سنتی و اشیا، کلاژهای متضادی را که نماد خشونت هستند طراحی میکند. سارا رهبر معتقد است: «با هنر میتوانم از سیاستمدارها قدرتمندتر باشم، چون همه چیز را میتوانم بگویم».«نیوشا توکلیان» از دیگر افرادی است که آثارش در بیینال ونیز به نمایش گذاشته میشود. همسر وی «توماس اردبرینگ» خبرنگار روزنامه واشنگتنپست در تهران است. از وی عکسهایی از اعتراض اغتشاشگران به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 و همچنین مجموعه عکسی با نگاهی تحقیرآمیز به جوانان ایرانی منتشر شده است. این مجموعه عکس از توکلیان به ناامیدی جوانان ایرانی پرداخته که در نیویورک هم به نمایش گذاشته شده است. «شادی قدیریان»، عکاسی است که او را بهعنوان هنرمند فمینیست ایرانی میشناسند؛ در آثار وی پروژههای مختلف عکاسی دیده میشود از جمله کارهای تکراری زنان خانهدار را نشان میدهد که آنها را به اشیای مختلف خانه تبدیل کرده است. وی در این مجموعه موهن، به شخصیت زنان خانهدار ایرانی و حجاب توهین کرده است. وی مجموعه دیگری به نام «زنان قاجاری» دارد که این زنان را با ابزارآلات مدرن نشان داده است؛ قرار است این مجموعه در بیینال ونیز به نمایش گذاشته شود. «سمیرا علیخانزاده» از چهرههای رشته نقاشی، متولد 1346 در تهران است. آثار وی در موزههایی از جمله هنرهای معاصر تهران، لسآنجلس و فرجام دوبی نگهداری میشود. «رفتن اما بازماندن» یکی از مجموعههای نمایشگاهی وی است که محور همه آثار تصویر زنى 18 ساله است که اگر زنده میماند 96 سال داشت. برای هر کسی که هویت و فرهنگ ایرانی برایش اهمیت دارد، این سوال مطرح است که هویت ایرانی در این تصاویر چه نقشی دارد که سمیرا علیخانزاده با این تفکر به عنوان معرف ایران در بیینال ونیز شرکت خواهد داشت؟! «محمود بخشیزاده» از مجسمهسازانی است که قرار است در بیینال ونیز به نمایندگی از دولت ایران در غرفه حضور پیدا کند. حضور در حراج کریستی دوبی و دریافت جایزه نهایی هنر معاصر «جادوی ایران» در گالری ساچی لندن از سوابق وی به شمار میرود، ضمن اینکه از وی چیدمانی در هنگکنگ به نمایش گذاشته شد که دربرگیرنده 16 تابوت پوشیده با پرچم جمهوری اسلامی ایران بود، این کار به شکل هرم در سرای نمایشگاه چیده شده بود و هنرمند آن را با آرامگاه کورش در شهر پاسارگاد مقایسه میکند. این اثر متأثر از صحنهای بوده که در طول جنگها دیده شده است. «جمشید بایرامی» از عکاسان دوران دفاع مقدس بود. وی در طول سالهای اخیر عکسهایی از اماکن مذهبی و مراسم را به تصویر کشیده است اما در بین یکی از آثار وی، تصویری از عزاداری دیده میشود که در این تصویر عزاداران اباعبداللهالحسین علیهالسلام، زنجیرهای عزاداری را بر صورت خود میزنند، طوری که دست و صورتشان از تکرار این کار، سیاه شده است؛ با توجه به تلاش اسلامستیزان برای نشان دادن چهرهای خشونتآمیز از دین مبین اسلام، شاید پرداختن به این موضوع در مراسم عزاداری شایسته نباشد. «امین آقایی» از کاریکاتوریستهای بینالمللی کشورمان است که طی چند سال اخیر به نقاشی روی آورده است. مجموعهای با نام «لب کارون» از آثار وی به شمار میرود که در این مجموعه فرهنگ جنوبی و خوزستانی را به تصویر کشیده است و در هر قسمت از آن، قومها و قبیلهها و فرهنگ متمایزی وجود دارد. «شهریار احمدی» نقاشی است که مجموعههای فنون کهن عشقبازی، معراج، فنون کهن کیمیا، کشتی نجات و بوسهها را طی سالهای 88 تا 92 در گالری (AB) زوریخ به نمایش درآورده است. معمولا در نقاشیهای شهریار احمدی آشفتگی و حضور همزمان متن و تصویر، خوشنویسی سنتی و مدرن در کنار نقاشی، تابلویی مبهم ایجاد کرده است که ذهن مخاطب را درگیر میکند. در یکی از کارهای وی تصویری از رنگهای به هم ریخته دیده میشود که این رنگها یک هرم را ساخته و در کنار هرم نیز مردی به ظاهر سرخپوست، تیر و کمان به دست دارد. «پرستو آهوان» اهل کرمانشاه و مجسمهساز است. او را با مجموعه «ورای احساس شکستن» و «سمفونی آخر» میشناسند. اولین مجموعه کارهای بزرگ او که عمدتاً از سنگ است، در شهرهای تهران، آنتالیای ترکیه و بارادوای هند نصب شده است. قابل ذکر است، تصاویر بالا بخشی از آثار این افراد است. ارسال به دوستان
درباره فیلم «دختر گمشده»
تصویرگر جنایت و مکافات ارسال به دوستان
اخبار
کارگاه «ابزار تئاتر؛ بدن» برگزار میشود ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|