|
نگاهی به سریال«شمعدونی» ساخته سروش صحت
راهی به بیراهه!
مرتضی اسماعیلدوست: آنچه در سریالهای دنبالهدار تلویزیونی با حجم بسیار زیاد مخاطب خانگی حائز اهمیت است، جدای از بحث سرگرمی، بسترسازی فرهنگی است تا بتواند همچون تابلویی در شبهایی روشن برای بیننده بدرخشد. سریال «شمعدونی» بهعنوان یکی از مجموعههای پرمخاطب سیما هر شب از شبکه سوم سیما در حال پخش است و به دلیل فضای طنازانه و پرداختی ملودرام به زندگی خانوادهها مورد توجه بخشی از مخاطبان هم قرار گرفته است اما این میزان توجه از سوی بینندگان و به تبع آن اهمیت هویتبخش رسانهها در شکل بخشی به فضای فکری مردمان جامعه، این سوال را در این مجال مطرح خواهد کرد که این سریال چه نسبتی با روش برتر زندگی برای ایرانیان داشته و آیا سازههایی چنین میتواند پیریز ساختمانی مطلوب در زیست مردمان ما باشد؟ در ابتدا نگاهی محتوایی به ساختار سریال شمعدونی، ما را هدایت به اثری میکند که دارای طنازیهای کلامی و برداشتی ملودرام همراه با چاشنیهایی از بذلهگویی است. از طرفی اغراق در بیان و عدم باورپذیری موقعیتها برخلاف جهان واقعگرای اثر، ما را به سمت فضایی مجهول میکشاند البته «شمعدونی» به ظاهر در پی بازنمایی شکلی از تربیت و ارتباط والدین با فرزندان در دوران جدید است اما آیا هر نوع توصیهای حتی از طریق والدین میتواند وجوهی آموزشی داشته باشد؟ به طور مسلم بیشتر از چرایی یک مساله، چگونگی ارائه آن مهم بوده که موجب بهرهمندی مخاطب میشود و به نظر میرسد از این حیث نمیتوان اتکایی از آموزشمندی به سریال داشت. از طرفی نوع رابطهمندی و شکل چیدمان وسایل در خانه و لوکیشن در نظر گرفتهشده در حدی نیست که بتوانیم انتظار خود را از حد یک سریال صرف فراتر برده و به سمت اثری در ترویج نگرهای از سبک زندگی اصیل ایرانی ببریم البته این هم را باید در نظر گرفت که امروز رواج آپارتماننشینی و گرایش به نمایش طبقهای بالاتر از طبقه واقعی افراد بسیار رایج بوده و از این بابت نمیتوان همه قصور را در نگاهی کوتاه به سمت آثار معطوف داشت اما هنرمندی راهگشا و مولفی حقیقی باید خود دست به ارائه سبکی ارزندهتر از امروز در آثارش بزند و از طریق نوع تصاویر و شکل روابط، شوقی دوباره برای بیننده در جهت حرکت به سنتهای گذشته بیافریند، شکلی که بویژه در لوکیشن و طراحی برخی آثار مرحوم حاتمی دیدهایم. متاسفانه همراه با آغاز آپارتماننشینی در ایران که متقارن با تحولات بزرگ صنعتی در دنیای غرب بوده است، تفکری غریب نیز همراه آن به داخل خانهها سرایت کرد. از این نگاه، فلسفه معماری اصیل ایرانی که مبتنی بر حرمت بود، جای خود را به شکلی تازه داد تا پلانهایی تحمیلی با ارزشگذاریهایی نازل، جایگاه خود را نزد مردم باز کند و خانواده و مرزبندیها معنایی متمایز بیابد. این مساله یکی از ابعاد تغییر در فرهنگ زیست بوده و اخلاق فردی و جمعی را متاثر کرده است؛ مسالهای که مرز احترام و حریم را در مواردی میان والدین و فرزندان و میان فرد با جمع گسست که بخشی از آن را در سریال شمعدونی شاهد هستیم. با این حال، شمعدونی هم به دنبال آثار گذشته نتوانسته مروجی در جهت یادآوری به گذشتههایی دور و شیرین از بستر تصویر باشد و تنها بسنده به نامی هویتدار از نوع زندگی قدیم کرده تا یادمان بیفتد روزی در کنار حوض ماهیها، گلدانی شمعدانی وجود داشت و عطر محبت در خانهها پذیرای عشق بود. سریالهایی مانند «شمعدونی» نشان میدهند تأثیری در باز کردن گرههای زیست ایرانیان ندارند چون هیچگونه الگو و هدفی در آنها پدیدار نیست و در آنها شاهد رواج یک زندگی شبهمدرن و غربزده هستیم و این در شرایطی است که در روزگار اطلاعات، سهم رسانهها بیش از همیشه در تصحیح یا دامن زدن به سرگشتگی هویت زیست در خانوادهها مهم است. تمرکز آثار ایرانی بویژه از قاب تلویزیون به موضوع سبک زندگی میتواند راهکاری مناسب برای بروز تمایلات درونی افراد در قالب رفتاری بیرونی شود، همان نگرهای که در بسیاری از ساختههای غرب به شکلی زیرپوستی ارائه میشود و در لایه آثاری تصویری به بهترین نحو خود را نمایان میکند. عبارت «سبک زندگی» نخستین بار از طریق روانشناسی به نام آلفرد آدلر در سال 1929 میلادی ابداع شد. آدلر، پیشگام روانشناسی فردی بود و با تمرکز بر ماهیت اجتماعی انسان، دست به تعاریف جدیدی از تاثیرپذیری آدمی از جامعه زد اما نگاه او و دیگر نظریهپردازان به مقوله سبک زندگی شمایلی متفاوت با نگره ما دارد؛ جایی که اسلامیت، انسانیت و ایرانیت وجه غالب آن خواهد بود و نوعی از زیستن را نشان میدهد که دریچهای به سوی نورانیت است اما در ساخته جدید «صحت» تنها شاهد ادامهای از دورهمنشینیهایی هستیم که پیش از این در سریالهای چارخونه، ساختمان پزشکان و پژمان هم دیده شده است. در سریال «شمعدونی» باز هم شاهد شکلی از روابط کلیشهای و زبانی نخنما از دیالوگها هستیم که سعی دارد با انواع شوخیهای کلامی، خنده مخاطب را بگشاید. نوع ارتباطات هم گاه به برخوردهایی تحقیرآمیز و روابطی ناسالم میان خانوادهها میانجامد. در سریال «شمعدونی» با نوعی پارگی در روایت و کشدار بودن رویدادها به دلیل نبود گرههای داستانی مواجهیم و این مساله فضایی مخدوش و قالبی به هم ریخته از سریالی میسازد که میتوانست همچون پازلی به هم چسبیده از خردهروایتها، ما را به جهانی تماشایی هدایت کند. ارسال به دوستان
نگاهی به برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران
نابسامانگاه !
سیدمحمد موسیکاظمی: چند روزی است که بیستوهشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران پایان یافته و ناشران با جمعآوری تولیدات کاغذی خود از غرفههای 10 روزه، آن را به انبارهای خاک گرفته و قفسههای کتابفروشیهای کم رفت و آمد خود بازگرداندند. این نمایشگاه که بنا بر اعلام مسؤولان وزارت فرهنگ و ارشاد، هماهنگیها برای برگزاری آن از دیماه سال گذشته شروع شد از نظر بسیاری از بازدیدکنندگان حرفهای و صاحبنظران مسائل نشر مصداق اصطلاح «سال به سال دریغ از پارسال بود». در نگاهی به تجربیات برگزاری نمایشگاههای کتاب در سالهای گذشته، نمایشگاه بیست و هشتم در واقع تداوم نابسامانیهای دورههای پیشین بود. این نمایشگاه به دلیل همزمانی با نمایشگاه بینالمللی نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی، بازهم به جای برگزاری در محل دائمی نمایشگاه بینالمللی تهران در مصلا برگزار شد. البته مسؤولان وزارت فرهنگ و ارشاد مزیتهایی چون نزدیکی مصلا به ایستگاههای مترو و اتوبوسرانی برای سهولت حملونقل بازدیدکنندگان را از جمله دلایل برگزاری نمایشگاه در این مکان عنوان کردند. نمایشگاه تهران همچون ادوار گذشته باز هم در قامت یک فروشگاه بزرگ و نه با استانداردهای نمایشگاههای بینالمللی به کار خود پایان داد. در سالهای گذشته حتی شهرهایی چون شارجه توانستهاند خود را به معیارهای نمایشگاههای بزرگ بینالمللی چون فرانکفورت آلمان یا اکسپوی کتاب آمریکا نزدیک کنند. این در حالی است که نمایشگاه تهران پس از سالها از بینالمللی بودن تنها عنوان آن را یدک میکشد. در این نمایشگاه نه از نویسنده معتبر بینالمللی و حتی منطقهای خبری بود و نه از بازدیدکننده خارجی و از این رو همه بینالمللی بودن نمایشگاه به چند میهمان خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد و عرضه شماری از کتابهای غیرفارسی محدود بود. در این نمایشگاه برخلاف نمایشگاههای بینالمللی از مراسم رونمایی از تازهترین کتابها اثری نبود و همچون گذشته کتابهای چاپ سالهای پیشین به فروش میرسید. در حالی که در بسیاری از نمایشگاههای بینالمللی بیشتر زمان نمایشگاهها به عرضه تازهترین محصولات نشر چاپی و دیجیتال، دیدار نویسندگان، ناشران و اهالی رسانه و... اختصاص مییابد، در غرفههای تنگ شبستان مصلا اغلب زمان بازدیدکنندگان به نگاه کردن و تورق کتابها گذشت. بسیاری از بازدیدکنندگان و غرفهداران از هوای گرم غرفههای سرهمبندی شده زیر چادرها بشدت گلایه داشتند، البته اوضاع در شبستان نیز چندان بهتر نبود و به دلیل تهویه نامطبوع تورق کتابها بیشتر بر ملالت دامن میزد تا اینکه شوق مطالعه و اشتیاق خرید کتاب را برانگیزد. به رغم اعلان مسؤولان برگزاری نمایشگاه مبنی بر ارائه خدمات گسترده اطلاعرسانی در مترو و نیز غرفههای اطلاعات و راهنمایی داخل نمایشگاه، بازدیدکنندگان از ساعتها سرگردانی میان این غرفه و آن غرفه شکایت داشتند. به عنوان مثال اگر بازدیدکنندهای برای پیدا کردن غرفه یکی از خبرگزاریها، سایتها یا انتشارات دیجیتال به واحدهای اطلاعات مراجعه میکرد، تنها پاسخی که میشنید این بود که در این مکانها فقط نام انتشارات چاپی قابل جستوجو است.در کنار این کاستیهای آزاردهنده به مدد تجربیات گذشته و کمک تجهیزات جدید ارتباطات بیسیم، دستگاههای کارتخوان کمتر از گذشته قطع میشد تا آب باریکهای را به حسابهای خشکیده بسیاری از ناشران برساند. پست مرسولههای کتاب هم وضعیتی به نسبت قابل قبول داشت اما وضعیت آنچه به هیچ وجه راضیکننده نبود توان خرید بازدیدکنندگان بود. آنچه مشخص است طی سالهای اخیر افزایش سرسامآور قیمت کتاب یکی از مهمترین چالشهای صنعت نشر بوده که وضعیت بیمارگونه آن را وخیمتر و دست متقاضیان کتاب را از آن کوتاهتر کرده است. با وجود این، طی سالهای گذشته مسؤولان وزارت فرهنگ و ارشاد با تمهیداتی چون توزیع بن خرید کتاب بین متقاضیان بویژه دانشجویان تا حدی سعی در افزایش توان خرید آنان داشتند. در این دوره یکی از انتقادبرانگیزترین ابداعات مسؤولان وزارت فرهنگ و ارشاد سهمیهبندی این بنها به صورت استانی بین دانشجویان بود. این ابداع سبب شد شمار بسیار زیادی از دانشجویان متقاضی تهران و برخی شهرهای بزرگ به دلیل سهمیه نامتناسب و بسیار اندک از دریافت بن دانشجویی بازمانند و سهمیه شهرهای کوچک و دور از نمایشگاه دستنخورده باقی بماند. از نظر بسیاری از دانشجویان این سهمیهبندی مسؤولان ارشاد نه تمهیدی برای توزیع عادلانه بن خرید بلکه نوعی شانه خالی کردن از تعهداتی بود که در سالهای گذشته برای کمک به توان خرید متقاضیان صورت میگرفت. در کنار نابسامانیهایی از این دست، حاشیههای نمایشگاه بیستوهشتم نیز انتقاداتی را برانگیخت. بهعنوان مثال آیتالله نوریهمدانی از مراجع تقلید کشور از واگذاری غرفههای نمایشگاه به برخی افراد مسالهدار و عرضه کتابهایی که با مبانی انقلاب و اسلام زاویه دارند انتقاد کرد. یکی از وعدههای مسؤولان نمایشگاه پیش از برگزاری، ارائه خدماتی چون تذکر لسانی به بدحجابان و تقدیر از بانوان باحجاب بود که نمودی در نمایشگاه نداشت و در فضای غرفهها الزامی برای رعایت هنجارهای ملی و مذهبی به چشم نمیخورد.به هر ترتیب نمایشگاه بیستوهشتم به پایان رسید اما آنچه از آن باقی ماند خاطره نابسامانیهایی در برگزاری بود که کام ناشیرین ناشران و کتابخوانان را آزردهتر کرد و برخی از آنان را به این جمعبندی رساند که سال دیگر عطای حضور در چنین نمایشگاهی را به لقایش ببخشند. ارسال به دوستان
استفاده آمریکاییها از فیلم «30 دقیقه نیمه شب» برای تبلیغ شکنجه
یک گزارش شوکبرانگیز اعلام میکند سازمان «سیا» از فیلم «30 دقیقه نیمه شب» برای تبلیغ به نفع برنامه شکنجه استفاده کرده است. به گزارش مهر و به نقل از ددلاین، مستندی به نام «خط مقدم» افشا کرده که در ایمیلی از نقش مفید و تاثیرگذار هالیوود برای گسترش «تکنیکهای پیشرفته بازجویی» یاد شده است. طرفداران برنامه شکنجه دولت آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، به سرعت به تاثیر هالیوود در توجیه اثربخشی «تکنیکهای پیشرفته بازجویی» پی بردهاند و از این عامل استفاده کردهاند. مستند «خط مقدم» با عنوان «اسرار، سیاست و شکنجه» نیز این ادعا را مطرح کرده است. مایکل کرک، فیلمساز «خط مقدم» گفت: وقتی فیلم «30 دقیقه نیمه شب» به کارگردانی کاترین بیگلو به این موضوع تلنگر زد، آنها به سرعت از این عامل بهرهبرداری کردند. او در یک برنامه رادیویی بیان کرد: مدارک دقیقی وجود دارد که سازمان سیا از تاثیر بیگلو استفاده کرده است. ما ایمیلی داریم که یکی از افراد سیا میگوید باید این اسب را بگیریم. باید سوار این اسب شویم. منظورش کاترین بیگلو و مارک بول تهیهکننده و نویسنده ارسال به دوستان
اخبار
فیلم «محمد(ص)» از شهریورماه به سینماها خواهد آمد ارسال به دوستان
رویدادها
سنگری در مراسم رونمایی «از نتایج سحر»: ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|