|
نقدی به آثار جشنواره سیوچهارم فیلم فجر
عدم توان مدیریتی در اداره جشنواره
مرتضی اسماعیلدوست: بیبرنامگیها در اجرای جشنواره سیوچهارم فیلم فجر به نهایت خود رسیده و نشان از عدم توان مدیریتی برگزارکنندگان آن دارد. به نحوی که شرایط بغرنج پیرامون این دوره از جشنواره و نبود سازوکار مشخص در اداره جشنواره از سوی مجریان، شرایط موشکافی آثار را تحتالشعاع خود قرار داده و قلم را در مسیر نقد عملکرد مدیریت جدید جشنواره هدایت میکند. از تاخیر در اکران فیلمها که در آخرین نمونه صورت یافته موجب به درازا کشیده شدن نمایش فیلم «لانتوری» تا ساعت 3 نیمهشب شد تا عدم توان در هدایت مخاطبان به سالن سینما که برای فیلم مورد اشاره امکان ایجاد حادثه را در بر داشت! از نبود نظارت در شیوه و اجرای پذیرایی که صفهایی طویل را به دنبال داشته و موجب جا ماندن از رسیدن به اکران فیلمها میشود تا حضور انواع مخاطبان در سینمای برج میلاد بدون وجود هرگونه ارتباط پیرامون سینما و رسانه که شرایط استقرار نامناسبی را برای منتقدان و اهالی فعال در عرصه سینما به دنبال داشته است. جالب اینکه پیش از آغاز جشنواره و در میان سخنان ژستگرایانه مدیران برگزاری، خبر از کاهش سهمیه رسانهها جهت رفاه حال اهالی هنر و اصحاب رسانه بود اما آنچه پیداست کاهش سهمیه برخی رسانهها مترادف با افزایش سهمیه افرادی دیگر بود و معادله همچنان به قوت خود باقی است! از سویی انتخاب انواع مشاوران توسط دبیر جشنواره سیوچهارم تنها نوعی بازارگرمی تبلیغاتی محسوب شده و عنوان مدیریت کاخ جشنواره هم تنها در لیست معرفیها ختم شده است، به نحوی که در روزهای اخیر برگزاری جشنواره تنها 2 بار چهره بهروز غریبپور مورد رویت قرار گرفت که یکی هم هنگام گرفتن عکس یادگاری با محمدرضا عارف بوده است! آنچه مسلم است دبیر جدید جشنواره در رویکردی تجربهگرایانه به بزرگترین رویداد هنری کشور نگریسته و هیچگونه توجهی هم از سوی مدیریت روابط عمومی درباره مسائل پیش آمده صورت نمیگیرد تا شاهد معضلات بسیاری در سالن رسانهای برج میلاد باشیم، جایی که میتوان انواع افراد ناآشنا با مقوله فیلم و سینما را رویت کرد و مردمی را دید که هنگام بازدید از برج میلاد در حرکتی خانوادگی به تماشای فیلمها هم مینشینند! و طنز ظریفی است که باید جای سینمای رسانهها و سینمای مردمی را تغییر یافته دانست. این در حالی است که حسین پارسایی که یکی از عناوین صادر شده را با عنوان مشاور اجرایی کاخ جشنواره برعهده دارد در اعترافی جالب اظهار کرده است: «با توجه به تعداد کارتهای صادر شده برای دسترسی به برج میلاد، پیشبینی میشود که در روزهای آینده تعداد مراجعهکنندگان به برج میلاد بیشتر باشد»! ارسال به دوستان
نگاهی به فیلم «آبنبات چوبی» ساخته محمدحسین فرحبخش در جشنواره فیلم فجر
اندیشه فیلمفارسی در جشن سیمرغ!
سعید قاسمی: «آبنبات چوبی» نام فیلم ساخته شده جدیدی از محمدحسین فرحبخش بوده که در جشنواره سیوچهارم فیلم فجر حضور دارد و روز سهشنبه در سینماهای مردمی جشنواره به نمایش درآمد. البته این بار هم فرحبخش مانند فیلم «زندگی خصوصی» به روابط عاشقانه پنهانی و عواقب آن میپردازد. اگرچه او طبق گفته خودش اصلیترین رسالت سینما را سرگرمی برای مخاطب میداند اما انگار سرگرمی نزد او به مواردی چون نمایش مواردی از خیانت و بیبندوباری در سینما برای بیننده خلاصه میشود! و هیچ واهمهای برای نمایش هر نگاه سخیفی آن هم با بدترین روش ساختاری و در مسیر فیلمفارسی ندارد؛ همانطور که نام فیلم منعکسکننده ساختهای در سینمای پیش از انقلاب است! و متاسفانه طی سالهای مختلف محصولات فرحبخشی! بهعنوان نشانههایی از سینمای غیرقابل پیشنهاد برای خانوادههای معتقد و متدین ایرانی تبدیل شده است. به هر حال ندیده هم میتوان از محصولات کمپانی این تهیهکننده سابق و به ظاهر کارگردان فعلی به سینمای وی پیبرد و حالا جشنواره فیلم فجر و مسابقه «سودای سیمرغ» ارائهدهنده جدیدترین محصول غبارآلود وی شده است. طبیعی است که ماحصل چنین نگرش سطحی به سینما، فیلمی مشابه محصولات بالیوود خواهد شد. «آبنبات چوبی» از همان آغاز، خود را بهعنوان فیلمی معمایی یا جنایی مطرح میکند. حال در کنار این داستان معمایی، حرفی که فرحبخش قصد دارد بزند، درباره معضلاتی است که در جامعه ما وجود دارد. فیلم روایتگر سرنوشت دو دختر جوان با نامهای مارال (هنگامه حمیدزاده) و نگین (سحر قریشی) است که هر دو از سوی مردهای پیرامون خود، یا مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند یا در حال فرار از آنها هستند. جامعهای که در آبنبات چوبی ترسیم میشود، اساسا یک جامعه مردسالار با تفکرات ارتجاعی است. در طول مدت زمان فیلم، حتی یک شخصیت مرد نرمال به چشم نمیخورد، به همین دلیل با فیلمی مردستیز مواجه خواهیم بود. فیلمساز برای پرداختن به معضلات و مناسبات قدرت، میان جنسیتهای مخالف، از زنانی استفاده میکند که تماما منفعلند. از نکات جالب توجه، سکانسی است که نگین در حال تماشای فیلم «تلما و لوییز» است؛ فیلمی که درونمایهای فمینیستی دارد و به مسائل و مشکلات زنان آمریکایی در دهه 90 میپردازد. این سکانس یا به این معناست که فیلمساز ادعای احقاق حق یا آسیبشناسی مشکلات زنان در جامعه ایرانی را دارد یا به معنای الگوپذیری کاراکتر نگین از لوییز است اما در هر دو صورت فیلم دچار ضعف و ایراد میشود. در مورد اول، نحوه پرداخت به مشکلات و زاویه دید فیلمساز کاملا متناقض به نظر میرسد و بحث آسیبشناسی درباره معضل فقر و ارتباط آن با انحراف یک دختر جوان کاملا منتفی است. در مورد دوم، شخصیت نگین به صورت تیپیکال پردازش میشود و صرفا جز چند دیالوگ که به طرز منزجرکنندهای از طرف نگین بیان میشود چیز دیگری از او دستگیر مخاطب نمیشود تا نقطه میانی فیلم که باز هم از زبان یک شخصیت دیگر درباره او اطلاعات کسب میکند. مشکلات ساختاری در روایت به طرز عجیبی مشهود است. در پارهای از اوقات، فیلمساز برای قصهگویی بهزعم خود از یک روایت غیرخطی استفاده کرده است اما چیزی که مخاطب با آن روبهرو میشود نه یک روایت غیرخطی، بلکه نوعی روایتگری آشفته و بینظم است که او را سردرگم کرده و دچار ابهامات و سوالات زیادی میکند که هرگز پاسخش را نمییابد. کارگردان تمام این تمهیدات را برای غافلگیری یا ایجاد تعلیق در روایت اعمال کرده است که به هیچوجه موثر واقع نمیشود. نحوه ارائه اطلاعات به مخاطب نادرست و بیمنطق است. فیلمنامه در شخصیتپردازی هم دستاوردی ندارد. تمام افراد خانواده مارال عملا تیپ هستند خصوصا برادر او که بیشتر یک کاریکاتور است تا یک شخصیت یا تیپ. هر چه وضعیت بحرانیتر و ناپایدارتر میشود، واکنشهای برادر مارال منفعلانه و متناقض با کنشهای ابتدایی او قرار میگیرد. این مورد در قبال مادر مارال و شخصیت مریم هم کاملا محسوس است. در پایان فیلم، خانوادهای که دخترش را از دست داده است خیلی ریلکستر از چیزی که باید باشد به نظر میرسد. پس از خروج مارال از خانه بزرگترین مسالهای که مخاطب را آزار میدهد مساله زمان است. زمانی که مشخص نیست چقدر از آن گذشته است. رفت و برگشتهای بیجهت در زمان داستان وضع بحرانی مارال و خانواده او را بسط نمیدهد بلکه از شدت آن به مرور کاسته میشود. گرهافکنیها و گرهگشاییها بعد از وقوع قتل در فیلم، بسیار سطحیتر از چیزی هستند که در پارادایمهای سینمای معمایی مرسوم و اثرگذار است. اتفاقات و کشمکشهای بین کاراکترها از روابط علت و معلولی بهره نمیبرد. اصلا مساله خروج از کشور توسط مارال چه بود و چرا در داستان رها شد؟ نظیر این سوال به وفور در فیلم یافت میشود. فیلمساز تکلیف خودش را با قصهاش و زاویه دید خود نمیداند. ایرادات یادشده به جایی ختم میشود که بعد از گرهگشایی و افشای راز مارال مخاطب با یک فیلمفارسی روبهرو میشود. نحوه باجگیری نگین از فرهاد و آن انتقام پایانی در حضور مادر مارال و همسر فرهاد کاملا برگرفته از فیلمفارسیهای دهه 40 سینمای ایران است. مساله دیگر درباره نحوه انتخاب بازیگران است. انتخاب رضا عطاران برای ایفای نقش فرهاد، نادرستترین تصمیم در این زمینه است. شقایق فراهانی با گریم نامطلوبش، در نقش مادر نگین قابل قبول نیست. در مجموع، همانطور که انتظار میرفت «آبنبات چوبی» فیلمی کمارزش است که ارزش دیدن ندارد. اگر چه باید پیشبینی کرد طبق اتفاقات گذشته با جنجالهای این تهیهکننده باز هم باید «آبنبات چوبی» را یکی از گزینههای بهترین فصل اکران در بهار دانست! ارسال به دوستان
اخبار
مجید مجیدی: ارسال به دوستان
رویدادها
ظرافتهای صداگذاری در فیلم «ایستاده در غبار» ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|