|
نکاتی برای مدیریت فضای سیاسی در یک سال آینده
دوقطبیهای حقیقی و کاذب
حجتالاسلام حمید مشهدیآقایی: بخش اول: توصیف و چیستی ارسال به دوستان
جشنواره فشنها نزدیک است
حسن روانشید: نمایشگاهی برگزار میکنیم که در حقیقت جشنواره است و به روایتی میتوان آن را بازار مکاره نامید! در حواشی مختلف این بازار، بساط کافیشاپها یا همان قهوهخانههای مدرن را برپا کردهاند که در کنار آن بوی روغنسوخته فلافل به مشام میخورد و چشمها را میسوزاند! تا درِ ورودی که اگر آن را از پارکینگ یا ایستگاه مترو، اتوبوس و تاکسی حساب کنیم، یک کیلومتری میشود. بساطاندازان حرفهای همه چیز عرضه میکنند و معلوم نیست در محوطه این نهاد مذهبی- فرهنگی، مجوز کارشان را از کجا دریافت داشتهاند؟ اکثر کسانی که به اینجا میآیند برای وقتگذرانی است زیرا خط یک مترو در این محل ایستگاه دارد، بنابراین ایابوذهاب را آسان میکند. فلاکسهای بزرگ چای در گوشه و کنار محوطه درحالیکه لیوانهای یکبارمصرف در اطراف آن پراکنده شده و زیر پای رهگذران چرقچرق میکند به چشم میخورد اما برای رسیدن به وضوخانه و شیرهای آب سرد یا همان آبسردکنها باید راه درازی را طی کرد. چهارگوشه سالن بزرگ بهوسیله دیوارهای متحرک چوبی به محوطههای کوچکتری تبدیل شده که درون آن میز و صندلی غذاخوری چیده شده که پیداست رستورانهای جشنواره یا بهتر است بگوییم شکمسرا و از همه بهتر بازار مکاره است! تنها راه ارتباط مراجعهکننده با این شهر درهم(!) کیوسک اطلاعات ورودی است که 2 خانم پشت میز کامپیوترها نشستهاند درحالیکه هرکدام یک میکروفن و یک دستگاه تلفن در کنارشان خودنمایی میکند که در پاسخ به سؤال مراجعهکنندگان پیرامون آدرس غرفه یک روزنامه، جوابشان را با تأکید به کلمه فکر میکنم ارائه میدهند! و از این به بعد غرفههای کوچک و بزرگ و عریض است که تعدادی خانم و آقا در آنها در حال ترددند و در مقابل این غرفهها مرد و زن، کوچک و بزرگ از سر و کول هم بالا میروند تا اشانتیون دریافت کنند! سالنهای روباز کوچکی با ظرفیتهای 20 تا 50 نفر در اطراف محوطه اصلی به چشم میخورد که عدهای در آن نشسته و یک سخنران بدون میکروفن و بلندگو هم برای آنها صحبت میکند اما سروصدای حاضران در این بازار بزرگ بهقدری زیاد است که به نظر میرسد حاضران در این سالنهای کوچک که تعدادشان هم محدود است تنها با لبخوانی متوجه حرفهای سخنران میشوند! بازدیدکنندگان نایلون به دست، گوشه به گوشه سالن بزرگ را که آمار غرفههای آن عدد 100 را هم پشت سر گذاشته، جستوجو میکنند تا اشانتیوندهندگان را پیدا کرده و تعداد نایلونهای پرمحتوای خود را از انواع نشریات متعدد افزون کنند. کسانی که سال تا سال نیمنگاهی به میز دکههای روزنامهفروشی شهر نمیاندازند که حداقل تیترها را بخوانند یا اسم و مشخصات نشریات کشورشان را بدانند اما ایکاش آنهایی که نمیدانند پرتیراژترین روزنامه جهان در کجا منتشر میشود درحالیکه صاحب پیشرفتهترین گوشیهای اندروید دنیا هستند و به همه اطلاعات آنلاین و شبکههای اجتماعی دسترسی کامل دارند، بدانند روزنامه آساهی با تیراژ 20 میلیون نسخه در روز و در کشور ژاپن منتشر میشود درحالیکه آمار چاپ همه نشریات ایران در روز به مرز 5/2 میلیون نسخه هم نمیرسد! ارسال به دوستان
نامه دخترانقلابی رضاشاه به امام(ره)
چند روز پس از عید ۵۸ روزنامهها در صفحات میانی خود نامهای از دختر انقلابی رضاخان خطاب به امام خمینی(ره) منتشر کردند که پس از سالها در لابهلای مطالب خواندنی این روزنامهها جلب توجه میکند. در نامه صدیقه که روزنامه اطلاعات متن آن را منتشر کرده، آمده است: «اینجانب صدیقه دختر رضاخان (رضاشاه سابق) و زهرا سوادکوهی میباشم که با انگیزه تلفن مورخه سهشنبه اول اسفند ۵۷ خانمی که خود را از کمیته آن امام به من معرفی کرد و گویا من بینام و نشان را که از مردم طبقه سوم اجتماع نیز محرومترم با شاهزادهخانمهای معروف پهلوی اشتباه گرفتند و به کمیته احضارم کردند. لذا مصدع اوقات گرانبهای شما شدم در حالی که اکنون مجال رسیدگی به این امور نیست». در ادامه این نامه آمده است: «اینجانب بنا به وظیفه شرعی خود در روز ششم تشریف فرمایی آن حضرت موفق به زیارت شدم ولی حال که احضار گردیدم چه بهتر که این سعادت از نزدیک دست دهد تا جریان ۲۰ سال مبارزه حقطلبانه از دستگاه بیعدالت دربار و طبقه حاکمه و نخستوزیری هویدا را به عرض برسانم. پرونده دادخواهی درباره اثبات نسب و احقاق حق خود را که بنا بر امر مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم حضرت آیتالله بروجردی به جریان انداختهام در تمام مراجع صلاحیتدار کشور نظیر اداره معاضدت قضایی شعبه اول دادگاههای شهرستان تهران، شعبه ۶ دادگاه استان مرکزی و شعبه هفتم دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمانشاه، همدان، مازندران، وزارت دربار، کمیسیون عرایض دربار، سازمان امنیت و... سابقه طولانی دارد. ضمنا چون مرحوم آیتالله بروجردی به من فرمودند در نهایت سیدی شما را یاری خواهد کرد من ابتدا فکر کردم منظورشان امام جمعه سابق تهران است. پس از ملاحظه منزل و دم و دستگاه درباری و بریز و بپاش ایشان متوجه شدم او نیست و با تلفن پریروز دست گیرم شد آن سید یاریکننده زعیم و مرجع عالیقدر شیعیان فعلی میباشد. علی هذا من فاقد شناسنامه هستم به جهت اینکه وزارت دربار گفتند که شوهرش مصدقی است و اشرف پهلوی هم گفت ما این خواهر بیسواد که با لهجه صحبت مینماید را نمیتوانیم شناسنامه پهلوی دهیم، ناچار تقاضا کردم شناسنامه پهلوی نمیخواهم با شناسنامه مادرم که سوادکوه است به من شناسنامه بدهید، آن هم پس از تشریفات اداری از دربار به وزارت دادگستری سپس به اداره ثبت احوال ارسال کردم که آنها هم اظهار داشتند باید یک مقام صلاحیت دار دستور بدهد». در بخش پایانی از این نامه آمده است: «به علت پیگیری ۲۰ ساله نه تنها چیزی دست مرا نگرفت بلکه بیش از ۴۰ هزار تومان قرض و از دست دادن درآمد روزانه شوهرم نصیبم گردید و فقط نزدیک به ۷۰۰ متر زمین از ارثیه مادری که در مازندران است. بنابراین پس از تحقیق کافی از ادارات فوق و محلهای سکونت من استدعای رسیدگی و احضارم را مینمایم تا با مدارک موجود بتوان حق مظلومی را از ظالمان اخذ و ضمنا به وصیت مرحوم آیتالله بروجردی نیز عمل شود». ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|