گفتوگوی «وطنامروز» با شاعر و کارگردان نماهنگ «ضربه دوازدهم»
قیام علیه فراموشی
گروه فرهنگ و هنر: در روزهای گذشته و
به مناسبت سالگرد واقعه خونین مسجد گوهرشاد، نماهنگ ضربت دوازدهم، به کارگردانی عبدالله حاجیمحمدی، شعر محمدمهدی سیار و آهنگسازی آریا عظیمینژاد با صدای حجت اشرفزاده منتشر شد. به گزارش «وطن امروز» به همین مناسبت گفتوگویی داشتیم با محمدمهدی سیار و عبدالله حاجیمحمدی که در ادامه میخوانید.
***
اساسا آیا موسیقی و شعر میتوانند راوی یک واقعه تاریخی خاص باشند؟
یک پاسخ این است که بله، موسیقی، شعر و در کل هنر میتواند به تاریخ هم بپردازد و بخشی از حافظه تاریخی یک ملت را با خودش به نسلهای بعدی منتقل کند. هنر میتواند برابر فراموشی قرار گیرد و منجر به آگاهی تاریخی مردم شود. پاسخ دیگر هم منفی است. هنر نباید به وقایع زمانمند و پدیدههای غیرجاودان بپردازد. بسیاری معتقدند پرداختن به یک واقعه زمانمند، خلاف رسالت هنر و هنرمند است. چون هنر باید حرفهای ازلی و ابدی بزند که هرکسی در هر زمان و مکانی با آن ارتباط برقرار کند. اما آنچه در نظر بنده است، جمعی بین این دو دیدگاه است. من گمان میکنم اگر هنرمند به یک واقعه تاریخی از حیث زمانمند و مکانمند بودنش بپردازد، اثر او مناسبتی میشود و تاریخمصرفدار خواهد شد. نمیتوان این اثر را همیشه شنید و از آن لذت برد. اما اگر نگاه ما به واقعه تاریخی از حیث تاریخی بودن و زمانمند بودنش نباشد و در واقع نگاه ما به آن حقیقت ازلی و ابدی باشد که در پشت هر واقعه قرار گرفته، آنگاه ما به حکمت رسیدهایم. اگر شاعر، موسیقیدان و... به واقعه تاریخی بینشی حکیمانه داشته باشد، نهتنها اثر او ماندگار خواهد شد و تاریخ مصرف نخواهد داشت، بلکه همان اشیا و افراد حاضر در تاریخ را نیز ماندگار میکند. حکمت اکسیری است که اشیا، افراد و وقایع را جاودان میکند به شرطی که به دنبال آن باشیم تا در هر واقعه تاریخی حقیقتی ثابت و ابدی را دریابیم.
پس معتقدید تاریخ تکرار میشود؟
معتقدم هر شیء و واقعهای پیوندی با حقیقت ابدی دارد که هیچگاه از بین نمیرود. شما با نگاه به هر واقعه تاریخی به حقیقتی ثابت و لایتغیر برسید، بیشک حرف شما نیز ثابت و ماندگار خواهد شد و گذر زمان حرف تو را از بین نخواهد برد.
در مسائل سطحی و روزمره یا اشعار مربوط به معشوقههای زمینی هم میتوان به حکمت رسید؟
واقعهای از این تاریخ مصرفدارتر و کماهمیتتر نمیتوانید پیدا کنید که لشکری با پادشاه برای جنگ به منطقهای میرود. آن جنگ به هر دلیلی انجام نشده و لشکر چند ماه در اردو مانده و به شهر و دیار خود بازنگشته است و دل اینها برای خانوادههایشان تنگ شده است. این خستگی و دلتنگی در این مدت چه اهمیت تاریخی و هنری میتواند داشته باشد؟ اما شاعری که بهرهای از حکمت برده است یعنی «رودکی»، وقتی در چنین موقعیتی در سپاه امیر سامانی قرار بگیرد آن را چنان عمیق و عاطفی توصیف میکند که الان هم اگر کسی بخواهد بگوید دلم برای شهر و دیارم تنگ شده است و به طور مثال من بخواهم بگویم تهران را رها کنم و به شیراز خودمان بازگردم، همین بیت رودکی به خاطرم میآید: «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی». در حالی که من اصلا بوی جوی مولیان را نشنیدهام! اما همین که هوای خانه و دیار خودمان به سرم زده است، این بیت به ذهنم میرسد. این بیت آنقدر عمیق است که اگر انسانی در حالات معنوی خودش یاد بهشت کرده باشد و بخواهد بگوید من از این دنیا خسته شدهام و میخواهم پیش خدایی بروم که از پیش او آمدهام؛ «انا لله و انا الیه راجعون»، او نیز میتواند با همین بیت رودکی انس بگیرد. این مفاهیم عمیق را مولوی، حافظ و... نیز مطرح کردهاند. اما همین بیت رودکی نیز به چه زیبایی میتواند این مفهوم را منتقل کند.
حوادثی تاریخی مانند مسجد گوهرشاد، چرا باید در قالب هنری بیان شوند؟
من معتقدم وقایع تاریخی نهتنها «امکان» خلق آثار هنری فاخر دارند، بلکه «ضرورت» این مطلب هم صدق میکند. آن هم به 2 دلیل؛ اول اینکه تکرار حقیقت در وجه مفهومی و انتزاعی خودش باعث ملالت شده و تکراری میشود. شما باید حقیقت را با اشاره به افراد، اشخاص و حتی حالات شخصی خودتان در واقعیات نشان دهید و آن را رنگارنگ کنید. بیان مداوم عشق، آزادی، عدالت و... شاید در ابتدای امر شیرین باشد اما تکرار بیش از حد این مفاهیم انتزاعی ملالآور است. اما اگر بیایی و آزادی را در یک واقعه تاریخی خاص نشان دهی، اینکه چقدر برای آزادی خون داده شده است، چه مرارتها، دلتنگیها و شکیباییهایی در بهای این آزادی متحمل شدهایم، این مساله را برجستهتر و واقعیتر نشان میدهد. در عزاداریهای محرم این اتفاق میافتد، این مراسمات فقط بازنمایی یک واقعه تاریخی نیست، بلکه بازگویی تمام مفاهیم نظیر عشق، عدالت و... است. تصور کنید در مجلسی فقط درباره مفاهیم کلی شعر خوانده شود و مدام گفته شود، آزادی، آزادی، عدالت، عدالت، معنویت، معنویت، اینها کجا و مجلس امام حسین(ع) کجا که با یک واقعه تاریخی همه این مفاهیم را به طور عینی بیان میکنید. قرآن نیز همین گونه است. بیان مفاهیم کلی توحیدی و عبادی را شاید در نهایت بتوان در 10 تا 20 درصد قرآن یافت. بقیه قصه است. توحید، عدالت، عرفان،آزادگی و... را در دل قصه و تاریخ میبینید. یوسف، موسی و... در چه راه به آزادگی رسیدند؟ خدا میفرماید: «نحن نقص علیک أحسن القصص بما اوحینا الک هذا القرآن؛ ما قرآن را نازل کردیم تا در آن برای تو قصه هم بگوییم».
دلیل دوم آنکه برای خود تاریخ نیاز است آن را بازنمایی کنیم. برای اینکه آن را فراموش نکنیم. در تاریخ دلالتهای ماندگار وجود دارد که نباید فراموش شود. واقعهای مانند گوهرشاد که در چند ساعت رخ داده است اما چکیدهای از یک تاریخ است و ما میتوانیم مسائلی نظیر آزادی، مواجهه ما با غرب، پوشش و سبک زندگی، رابطه ما با اهل بیت و دین، نسبت ما با دیکتاتوری، نسبت ما با ایستادگی، مساله سنت و تجدد و... را در این اتفاق ببینیم. در چند ساعت اتفاقی که در مسجد گوهشاد روی داد، میتوانیم تمام مسائل علوم انسانی را ببینیم. همه این مفاهیم با عاطفه هم درآمیخته و با پارادوکسی مواجه میشوید یعنی ناامن شدن و خونریزی در حرمی امن. در شروع این اثر نیز به لطف انتخاب هوشمندانه آهنگساز و آن دو بیتی که در آغاز کار از شاعری قدیمی خوانده میشود به همین مساله اشاره شده: «صحنش حرمی که در حریمش/ از سایه و آفتاب امان است»، همان مسجد گوهرشادی که هر بار رفتیم در آن جز آرامش ندیدیم، حال در همین مسجد تصویری ببینید که پر از جنازه است. کاشیهایی که همیشه آبی است ناگهان میبینید از خون سرخ شده است، این خمیرمایه بسیار مناسبی برای خلق اثر هنری است، حوضی که در آن آسمان آبی انعکاس دارد، ناگهان پر از خون میشود. این پارادوکس عاطفه انسان را متحول میکند و مفاهیم والایی که بیان شد در آن متبلور میشود، چرا شاعر یا موسیقیدان به این نپردازد؟ به نظرم میشود ساعتها اثر هنری در اینباره خلق شود.
در آثار هنری ما، کمتر اثری درباره پهلوی و تاریخ معاصر ساخته شده است. به نظرتان این کممحلی هنرمندان به تاریخ معاصر است؟
به گمانم شتاب وقایع تاریخی در عصر جدید آنچنان زیاد است که فرصت نمیکنیم به پشتسرمان نگاه بیندازیم. هر روز خبری و تحولی میبینیم و اگر خیلی توانمند باشیم، در نهایت سعی میکنیم جلوی پایمان را ببینیم که زمین نخوریم و رشد بهتری داشته باشیم. فکر میکنم در نیروهای فعال فرهنگی و سیاسی کشور فرصت بازخوانی و بازگشتن به تاریخ کم است و در میان عامه مردم که در حال گذران زندگی روزمره خود در آرامش و امنیتی نسبی هستند نیز نباید توقع داشت که تولیدکننده محتوایی مربوط به تاریخ باشند. این نخبگان هستند که میتوانند در خطابه، شعر، سینما و... تاریخ را یادآوری کنند و از آن عبرتی برای آینده ترسیم کنند اما گفتوگو میان نخبگان و مردم مختل شده است. بخش زیادی از آن هم بابت سیاستزدگی است. بخش زیادی از هنرمندان و نخبگان فرهنگی ما، بسیاری از مسائلی که حق است را بیان نمیکنند، آن هم به این دلیل که ممکن است در این برهه نفعی برای جناح مقابل یا ضرری برای جناح مورد علاقهشان داشته باشد.
یکی از دانشجویان مقیم آمریکا نوشته بود، ما داشتیم با دانشجوهای ایرانی در رستوران دانشگاه درباره سریال شهرزاد صحبت میکردیم. یکی از دوستان آمریکایی ما گفت درباره چه چیزی صحبت میکنید؟ ما گفتیم درباره سریالی که به یک برهه تاریخی از ایران پرداخته است. او پرسید به کدام واقعه پرداخته است؟ گفتیم کودتای آمریکایی 28 مرداد. ناگهان پرسید که آمریکا در این سریال چگونه نمایش داده شده است و ما به خودمان آمدیم و دیدیم عجب! در این سریال هیچ صحبتی از آمریکا نمیشود، حتی اسم آمریکا در این سریال نمیآید!
ضربه دوازدهم را چگونه میبینید؟
این اثر، حاصل همان دغدغهای بود که بیان شد. یعنی قیام علیه فراموشی و بازگو کردن حرفهایی در دل ظرفیت یک تاریخ که به مسائل امروز ما خیلی مرتبط است. آریا عظیمینژاد از آهنگسازان هوشمند و توانمند امروز است. حس و حال و فضایی که در کارهای عظیمینژاد هست، وضعیت حیات امروز ما را بسیار خوب نشان میدهد؛ یعنی تلفیقی بین سنت و مدرنیته؛ دلبستگی به معنویت در عین پویایی و حرکت در زندگی پرشتاب امروز. در کارهای ایشان هم آرامش و هم شتاب و تبوتاب هست. تلفیق سازها در آثار او بسیار دقیق صورت میگیرد، استفاده هوشمندانهای از موسیقی بومی و مقامی ما انجام میدهد. ایشان هیچ ابایی ندارد که اشعار توحیدی و مدح معصومین را که بخش مهمی از مضامین موسیقی مقامی ماست در کارهای نوگرایانه خودش به کار ببرد، ایشان در این کار هم، این تلفیق و هوشمندی را به کار بردهاند، گفتم که 2 بیت اول اثر انتخاب خود آهنگساز بود. ما میخواهیم از خون و آتش و ناامنی در حرم صحبت کنیم اما آهنگساز برای ایجاد کنتراست، یک منقبتخوانی از امام رضا(ع) آورده است که اتفاقا بر امنیت حرم تاکید دارد. «اوجش فلکی است کز بلندی، معیار عیار آسمان است/ صحنش حرمی که در حریمش، از سایه و آفتاب امان است». شعر من هم در کنار این مطلع معنای کاملتری پیدا کرده است. صدای حجت اشرفزاده هم در این اثر بسیار خوش نشسته است. صدای ایشان هم حالت معنوی و آیینی را با خود دارد و هم میتواند راوی بسیار مناسبی برای تاریخ باشد. در تصویرگذاری کلیپ هم قصهای به کار اضافه شده است که در شعر نبوده است. روایت قصه دختر خردسالی است که به تاریخ فلشبک میخورد. هنرمندی کارگردان اثر، آقای حاجیمحمدی باعث شده است تا موسیقی و تصویر کنار هم به خوبی بنشینند. در واقع اگر سرودن شعر را گام نخست این اثر در نظر بگیریم، در هر مرحلهای (آهنگسازی، خوانندگی و تصویرگذاری) قرائت تازه و عمیقتری به کار اضافه شده است. امیدوارم در گام نهایی نیز مخاطب با آن تعامل برقرار کند و خودش نیز با ادراکی تازهتر چیزی بر آن بیفزاید.
متن شعر ضربه دوازدهم را در ادامه میخوانید:
خون
روی کاشیهای آبی، خون
خون
دیده آیینهها گلگون
سرخ
میدرخشد آفتابی سرخ
سرخ
رنگ کاشیهای آبی سرخ
خون
گوشه گوشه اشک و آتش، خون
حوض مسجد؛ موج موجش خون
اسم آزادی
میرسد با حکم تیر از راه، شبهنگام
مینهد تاریخ را بر سینه دیوار
روبهروی جوخه اعدام
خون
گوشه گوشه اشک و آتش، خون
شب
دیده دریا و هامون خون
پایمال چکمه توفان
غنچههای چادر مادر
آه
بال خونین کبوترها پرستوها
آه... آهوها...
آه...آهوها...
کارگردانی نماهنگ، شاعری است
کاراکترهای حاضر در نماهنگ، در جهان واقع هم در حادثه گوهرشاد حضور داشتهاند؟
وقتی نماهنگ ساخته میشود، کارگردان با توجه به موسیقی و کلام، تصویرسازی آن را انجام میدهد و باید یک گوشهچشمی به این مساله داشته باشد که در حال تولید نماهنگ است و مانند مستند حالت اسنادی ندارد. کارگردان میتواند مانند شاعر تخیل خودش را در این اثر دخالت دهد؛ همانطور که شاعر این اثر، آقای سیار نگاهی شاعرانه به موضوع دارند و اطلاعات در گوشه ذهنشان قرار داشته و کلمات به صورت غزلواره و عاطفی سروده میشوند. بنده نیز همینطور، من محتوم به بیان مستندات در موضوع نماهنگ نیستم، موسیقی به من میگوید تصاویر از چه جنسی باشد و در روایت دستم باز است. بنابراین شخصیت واقعی نیست اما تماما برگرفته از یک واقعیت تاریخی است. در میان افرادی که تحصن کرده بودند، اقشار مختلفی حضور داشتند و تلاش شده است تا به صورت نمادین در این اثر حضور داشته باشند. من ترجیحم بر این است که ذهن مخاطب، مانند خود نماهنگ پویا باشد و این پویایی ممکن است باعث شود تا معناهای بیشتری از آنچه در ذهن کارگردان بوده است، به وجود آید.
تجربه همکاری با عوامل ضربه دوازدهم را چگونه دیدید؟
ما با آقای عظیمینژاد پیش از این نیز همکاری داشتیم و ضربه دوازدهم همکاری چندم ما با ایشان بوده است. قاعدتا ما زبان هم را خوب میفهمیم و نتیجه همکاریمان خوب بوده است. آقای سیار در شعرشان دست کارگردان را بازگذاشته بود و انتخاب درست کلمات توسط ایشان بسیار به ما کمک کرد. آقایان صیدینژاد، بامروت، ارباب، نیازمند و... همگی نقش برجستهای در تولید این اثر داشتند. در حرم امامرضا(ع)، اولویت همیشه با زائر است و وقتی میخواهید بازسازی چنین واقعهای را انجام دهید، کار کمی مشکل میشود. آقای توکلیزاده و دوستان ما در آستان قدس همکاری بسیار خوبی داشتند که اگر نبودند شاید این کار به چنین سرانجامی نمیرسید.
تا چه حد از ظرفیتهای نماهنگ در تولید آثار فاخر استفاده کردهایم؟
الان هر موسیقیای که روی آن تصویر گذاشته شود، در اصطلاح به آن نماهنگ میگویند اما حقیقت این است که این کلمه مظلوم واقع شده است. آن محصول حرفهای که باید در تلویزیون جدی گرفته شود، در حال حاضر توجه چندانی به آن نشده است. یکی از مسائل آن بحث هزینه و بودجهای است که این محصول با خود دارد. درحالی که نماهنگ قابلیت اثرگذاری بسیاری دارد چون ناخودآگاه مخاطب را در نظر گرفته و جمع کثیری از آنها را با خود همراه میکند. نماهنگ دامنه پخش بسیار وسیعی داشته و در زمانهای مختلف از راههای گوناگون قابلیت پخش دارد و حتی از لحاظ هزینه هم نسبت به وسعت پخش خود به صرفه محسوب میشود. موضوعات فراوانی هستند که میتوانند در قالب نماهنگ تولید شوند که هماکنون از آنها غفلت شده است. تجربه نشان داده است نماهنگهای خوب تا سالهای سال در ذهن مخاطب میماند و این اثرگذاری آن را میرساند. تاکید معاونت اجتماعی شهرداری مشهد نیز مصرانه بر تولید محصولی باکیفیت بود که به نظرم باعث شد نیروهای حرفهای و خلاق به این اثر اضافه شوند و «ضربه دوازدهم» تولید شود.
تاریخ را چگونه باید به تصویر کشید؟
به نظر من بهترین برخورد با تاریخ، نشان دادن واقعیت به صورت مستند و مستدل آن است. در همین مساله واقعه گوهرشاد، اتفاقات بسیاری رخ داده که در حافظه تاریخی مردم ما از اساس وجود ندارد و مردم ما اطلاعی از آن ندارند. اما حقیقت موضوع آن است که این اتفاق، در تمام کوچه و خیابانهای شهرها و روستاهای کشور بود که بروز خارجی آن در مشهد اتفاق افتاد. حال ما بعد از 82 سال تنها یک نماهنگ از آن تولید کردهایم، باید در این باره مستند، فیلم سینمایی و... تولید میشد که متاسفانه این کار انجام نشده است. بهترین کار آن است که وجدان مخاطب را در مقابل حقیقتی وجود داشته است، قرار دهیم. امیدوارم تاکید ما بر کیفیت باشد و کمیمحوری را در دیدگاههای مدیریت فرهنگیمان کاهش دهیم.