|
انجیر ارگانیک شهرستان گلوگاه نیازمند برندسازی برای صادرات است
زنجیر به پای تولیدکنندگان انجیر!
شهرستان گلوگاه، مهد طلای سبز ایران همچنان در حسرت صنایع تبدیلی مانده و نیازمند معرفی محصول ارگانیک انجیر به کشور است. تولید محصول ارگانیک و سالم از جمله برنامههای مهم جهاد کشاورزی است که با سوق دادن کشاورزان به این سمتوسو تلاش شده تا ضمن ارائه محصولات سالم به مردم، در فتح و گرفتن بازارهای جهانی و گسترش صادرات این محصول موفقتر عمل شود. شهرستان ارسال به دوستان
اخبار
طرح آرمانشهر مهدوی در چهارمحالوبختیاری برگزار میشود ارسال به دوستان
اخبار
اعطای تندیس زرین سرآمدی به روابط عمومی بانک ملت ارسال به دوستان
بازدید رئیسکل دادگستری استان از مرکز مهر خانواده تبریز
رئیسکل دادگستری استان آذربایجان شرقی به همراه معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری استان، معاون فرهنگی دادگستری استان و دادستان مرکز استان از مرکز مهر دادگاه خانواده تبریز، ویژه ملاقات فرزندان طلاق بازدید کرد. در این بازدید مسؤولان قضایی بازدیدکننده روند و نحوه انجام ملاقات فرزندان با والدین را مشاهده کرده و از نزدیک در جریان امور و مشکلات قرار گرفتند و دستورات لازم برای حل مشکلات را صادر کردند. بازدیدکنندگان همچنین بر فراهمسازی فضایی بهتر از وضع موجود از لحاظ فرهنگی، تفریحی و افزایش آرامش روانی فرزندان و والدین مراجعهکننده تأکید کردند. مرکز مهر خانواده در راستای ساماندهی وضعیت ملاقات فرزندان با والدین خود که به علت طلاق از هم جدا شدهاند و حضانت طفل با یکی از آنهاست با پیگیریهای معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری آذربایجانشرقی و همکاری شهرداری کلانشهر تبریز سال گذشته در بوستان آنالار و آتالار تبریز راهاندازی شد. این مرکز پنجشنبه و جمعه هر هفته از ساعت 8 صبح تا 8 شب با حضور نمایندگان دادگاه خانواده، نماینده نیروی انتظامی شهرستان و مددکار اداره بهزیستی مشغول به فعالیت است. ارسال به دوستان
آسیبهای 4 سالگی
مهدی محمدی: دولت آقای روحانی اکنون از سد رای اعتماد مجلس عبور کرده است. پیشتر هم پیشبینی میشد که به دلیل مناسبات خاص حاکم بر روابط مدیریت دولت و مجلس، این عبور دشوار نخواهد بود. گفتوگوهای رای اعتماد چندان جدی نبود، فضایی هم نبود که بخواهد مسالهای جدی مطرح شده و بحثی جدی دربگیرد. از حیث سیاسی نیز نه دولت و نه مجلس، فعلا تصمیمی برای رویارویی با یکدیگر ندارند و ظاهر قصه، لااقل تا آینده قابل پیشبینی این است که یکدیگر را مراعات خواهند کرد. نوع رویکرد به ریاستجمهوری 1400 است که میتواند این مناسبات را نوآرایی کند و طرفین تصور میکنند هنوز برای رسیدن به این مساله وقت هست. احتمالا رگههایی از «تغییر آرایش» را تنها وقتی خواهیم دید که نغمههای انتخابات مجلس ساز شده باشد. بازیگران مختلف منتظرند نحوه دورخیز دیگران به سمت ریاستجمهوری 1400 را از نوع آرایشی که برای انتخابات مجلس خواهند گرفت، استنباط کنند. این چیزی است که برای آن به اندازه کافی وقت هست. ارسال به دوستان
سلام آقای دکتر
محمد مهدی نوریه*: آقای دکتر! حالتان خوب است؟ مدتی است قلبم بدجور درد میکند. نفسم راحت بالا و پایین نمیرود. انگار غم دنیا روی سینهام است. دکتر جان! درد قفسه سینهام برای چیست؟ چرا فقط لبخند میزنید؟ درد بیمار برایتان معنایی ندارد؟ راستش دکتر حق هم داری بخندی، شما جایت خوب خوب است، اصلا نمیدانی درد زندگی در سال 1396 یعنی چه؟! اگر میدانستید که لبخند نمیزدید! دکتر راستی میگویند شما رتبه یک کنکور تجربی بودید! کدام کتاب تست را زدید؟ یکی از فامیلهایمان میگوید قبولی پزشکی خیلی سخت است. راستی! دکتر شما چندسالتان است؟ جوان ماندهاید. به نظرم 50 سال دارید. شما دکترهای قدیمی یک سر و گردن بالاتر هستید، بویژه اگر جنگ رفته باشید. آنجا حتما دیدهاید «فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟» اصلا دکتر انگار همان خمپاره وسط قلب من منفجر شده است. راستی دکتر اسم شما چیست؟ ما به اسم دکتر احدی وقت ویزیت گرفتهایم. مادرتان خیلی خوشحال شد که شما روپوش پزشکی پوشیدید؟ روپوش سفید مثل لباس دامادی است. دور از جان شما بعضیها هم میگویند مثل کفن است. دکتر از اضطراب نیست این درد قفسه سینه؟ «کدام اضطراب جانت را میخورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بستهای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟» اینها هم هست دکتر. استرس هم دارم که نکند نتوانم مادر و پدرم را راضی کنم برای پذیرش در یک دانشگاه خارجی. راستی دکتر شما چرا جنگ رفتید؟ برای سهمیهاش؟ بعضیها نرفتند جبهه آن روزهایی که شما رفتید، آقای دکتر اصلا برایشان مهم نبود خانوادهای در همسایگیشان داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟ دکتر الان حتما باید متخصص و فوق تخصص داشته باشید. آدرس مطبتان کجاست؟ دکتر شما هم از آن دسته پزشکانی بودید که دوران دانشجویی ذوق میکردند بهشان بگویند دکتر؟ کیف و کلاسورتان را از چه پر میکردید؟ «از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت میگذاشت؟» راستی دکتر میگن شما 20 سالگی وصیتنامه نوشتید. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|