|
پیشنهاداتی برای اجرای مؤثرتر مجازات در محکومیتهای مالی
آیا بدهکار را فقط باید حبس کرد؟
جواد یدائی*: انگیزه جلوگیری از بروز ناامنی در فضای اقتصادی جامعه و رعایت حقوق طلبکاران، مقنن را بر آن داشته است تا مقررات خاص و بازدارندهای را از جمله ماده3 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی که در قانون سابق در ماده2 آن ذکر شده بود، بهعنوان یک ابزار حمایتی پیشبینی کند. هر چند نباید فلسفه وجودی حبس مدیون را با حبس بزهکاران جزایی یکسان دانست لکن برخورد قاهرانه قانونگذار با مدیون، بدون در نظر گرفتن ابزارها و اقدامات پیشگیرانه و سازوکار ناتوانسازی و بازپروری متخلف مالی به جهت جلوگیری از تکرار رفتارهای زیانبار قبلیاش میتواند هزینههای فراوان و بار مالی قابل توجه اجرای حبس بدهکاران مالی تا زمان ایفای دین یا اثبات اعسارشان، از جمله هزینههای دستگیری و رسیدگیهای چند باره قضایی و نگهداری در حبس را بر پیکره جامعه تحمیل کند. در برخی موارد مهمترین خسارت، محرومیت جامعه از نیروهای فعال اقتصادی و سرمایههای اصلی خود است و ناکارآمدی هر چه بیشتر این نوع ضمانت اجراهای غیرپولی را بیشتر آشکار میکند. چه بسا ممکن است خواسته طلبکار جنبه سوءاستفاده از حق پیدا کند، در حالی که با اعطای مهلت کوتاهی به مدیون میتوان او را در ایفای دین خود یاری کرد. از سوی دیگر نوع مسؤولیت تحمیلی بر مدیون و برخورد قاهرانه هر چند با طبع فضای کسب و کار و ایجاد اعتماد در آن سازگار است و در ظاهر به نفع طلبکاران نیز هست لکن با چنین رفتاری، عدالت توزیعی، تناسب مسؤولیت مدیون با فعل زیانبار و میزان تاثیر تقصیر مرتکب در خسارت وارده به زیاندیده نادیده گرفته میشود. تمام این نقایص درکنار بیسرپرست ماندن خانوادهها، در عمل باعث شده از اهدافی که مقنن بابت تدوین یک قانون مناسب و رعایت اصول حاکم بر اقتصاد داشته، دور شود، به علاوه اینکه هزینههای اصلی و نهایی اجرای آن به جای طرفین، بر جامعه تحمیل میشود. البته با توجه به پیوند حقوق و دیگر علوم اجتماعی از جمله اقتصاد، آثار و تبعات و کارآمد بودن این ماده قانونی در مجموع باید بررسی شود لکن صرفنظر از مباحث حفظ کرامت انسانی و عدم سلب آزادی اشخاص، در بادی امر این موضوع به ذهن متبادر میشود که منطقی نیست جامعه و مردم دیگر متحمل خسارات و آثار زیانبار معاملهای شوند که نقشی در ایجاد آن نداشتهاند و حتی ممکن است طلبکار دقت کافی در بررسی اوضاع و احوال مالی بدهکار نداشته و با ریسک بالا وارد معامله شده باشد یا بدهکار نیز به عمد یا بر اثر فعالیتهای مالی پرخطر، ناتوان از پرداخت دین خود شده باشد و عدالت حکم میکند خود هزینه رفتارشان را بپردازند و نه جامعه. شاید درباره اشخاصی که برای شهرتشان ارزش بالایی قائل هستند اینگونه به نظر برسد که ایجاد ضمانت اجرای حبس یک عامل موثر بازدارنده تلقی میشود، زیرا این افراد برای جلوگیری از آثار سوء زندانی شدن خود از جمله از دست دادن اعتبار تجاری یا اجتماعی و برچسبزنی افراد اجتماع، در معاملات خود احتیاطهای لازم را به عمل آورده و در ایفای دیون خویش نهایت صداقت را به عمل خواهند آورد و اشخاص دیگر نیز که شاهد چنین رفتار قاهرانهای با مدیون هستند در معاملات و ایفای تعهدات مالی خویش دقت میکنند تا به نوعی امنیت معاملاتی در سطح جامعه ایجاد و حقوق طلبکارانی که با حسننیت و جهت کسب منافع مشروع با این افراد وارد معامله شدهاند، رعایت شود ولی در عالم واقع بیشتر مدیونین افراد خطرپذیری هستند که در روابط مالی اجتماعی خود دقت لازم را نداشته یا کلا تقارن اطلاعاتی و توانایی مالی برابری با طرف معامله ندارند و حتی پس از آزادی از حبس با برچسبی که از این اقدام خود بر پیشانی آنها زده میشود، عملا محدودیت زیادی در ادامه فعالیتهای شغلی ایشان ایجاد میشود. منظور از بازدارندگی حبس، ایجاد تمایل در متخلف بابت خودداری از ارتکاب مجدد عمل غیرقانونی است. برای مثال چنانچه شخصی بابت گرانفروشی یک کالا نسبت به قیمت آن چندین برابر میزان گرانفروشی خود جریمه میشود، چون این ضمانت اجراهای پیشبینی شده درباره افراد مشابه دیگر نیز قابل وصول است، شخصی که درصدد ارتکاب این تخلف باشد با توجه به هزینههای بالای آن تخلف از انجام گرانفروشی خودداری میکند و باید بگوییم در عمل این جریمه، مناسب بوده و بازدارندگی لازم را داشته است و مهمتر اینکه برعکس ضمانت اجراهای حبس مدیون که دارای هزینههای مالی و اداری بر اجتماع است، این روش کارآمدتر محسوب میشود. ارسال به دوستان
علل رونق فلسفه در حوزههای علمی شیعه
با توجه به اینکه بحثهای عمیق فلسفی در کلام پیشوایان شیعه وجود داشت، حوزههای علمیه جهان تشیع بیش از حوزههای اهل سنت به فلسفه روی آوردند و چون ایران مکتب تشیع را پذیرفته بود، پس از شیخالرئیس ابنسینا حوزه فلسفی به ایران انتقال یافت و قریب به اتفاق فلاسفه بزرگ جهان اسلام از میان شیعیان و ایرانیان برخاستند. دوره چهارم از حوزه علمیه قم نخستین دوره از پیدایی حوزه فلسفی در این شهر مقدس است که با هجرت صدرالمتالهین شیرازی (979-1050) و تربیت شاگردانی چون فیض کاشانی و فیاض لاهیجی به وجود آمد و با دانشاندوزی قاضی سعید قمی ادامه یافت. علامه طباطبایی که خود از شاگردان حوزه فلسفی نجف اشرف و از اساتید حوزه قم در دوره پنجم است، تاریخ فلسفه اسلامی را اینگونه بیان میدارد: «نظر به اینکه بحث شیعه در حقایق معارف با روش تحلیل و انتقاد و کنجکاوی عقلی آزاد بود و بحثهای عمیق فلسفی در کلام پیشوایان این طایفه به حد وفور وجود داشت، این طایفه نسبت به بقیه طوایف اسلامی استعداد بیشتری به فراگرفتن فلسفه داشتند و از این رو، هنگامی که کتب فلسفی یونان و غیر آن به عربی ترجمه شد و کم و بیش در میان مسلمین رواج یافت (با این خاصیت که مطالب فلسفی درخور افهام همگانی نیست) در نفوس شیعه نسبت به دیگران تاثیری عمیقتر داشته و نقشی روشنتر میبست. در ابتدای حال مکتب اشراقین در اسلام رواج نیافت و حکما و فلاسفه اسلامی به مکتب مشائین (اتباع ارسطو) اقبال نمودند ولی دیری نگذشت که به نزدیکی رابطه فلسفه و دین پی برده و در صدد توفیق میان فلسفه و دین برآمده و بحثهایی تا اندازهای ساده و ابتدایی انجام دادند. این حقیقت را در تالیفات معلم ثانی، ابونصر فارابی و پس از آن در تالیفات تقسیری شیخالرئیس ابنسینا میتوان یافت». ایشان ادامه میدهند: «فلاسفه اسلامی دریافتند با هر یک از 3 راه دین، فلسفه و عرفان، میتوان به حقایق کلیه آفرینش نایل گردید با این ویژگی که زبان دین، زبان همگانی است که با بیانی ساده آدمی را به اسرار آفرینش آگاه میکند. لیکن مطالب فلسفی تنها درخور فهم گروهی خاص است که با ریاضات عقلی ورزیده شده و برهان را از قیاسات جدلی و خطابی تمییز میدهند و اهل عرفان با تعلیمات دینی و ریاضات شرعی آینه نفس را صیقل داده و طبق عنایتهای الهی حقایق را مشاهده میکنند». علامه طباطبایی پس از برشمردن سیر فلسفی میفرماید: «کلید رمزهایی به دست این فلسفه اسلامی افتاده که هرگز در فلسفههای کهن مصر، یونان و اسکندریه به دست نمیآید». در نتیجه اولا، مسائل فلسفی که به حسب آنچه از کتب فلسفی گذشتگان به عربی ترجمه شده و به دست مسلمین رسیده و تقریبا 200 مساله بوده، در این مکتب فلسفی تقریبا به 700 مساله بالغ میشود. ثانیا، مسائل فلسفی که مخصوصا در مکتب مشائین از یونانیها به طور غیرمنظم توجیه شده و نوع مسائل از همدیگر جدا و به همدیگر مربوط نبودند در این مکتب فلسفی حالت مسائل یک فن ریاضی را پیدا کرده و به همدیگر مترتب شدهاند به نحوی که با حل دو- سه مساله اولی که فلسفه را افتتاح میکنند، همه مسائل فلسفی را میتوان حل و توجیه کرد و به همین جهت به آسانی میتوان رابطه فلسفه را از طبیعیات قدیم و هیات قدیم قطع کرد و در نتیجه هیچگونه برخورد و منافاتی میان این مکتب فلسفی و علم امروز اتفاق نمیافتد. ثالثا، فلسفه تقریبا جامد و کهنه به واسطه روش این مکتب فلسفی به کلی تغییر وضع و قیافه داده و مطبوع طبع انسانی و مقبول ذوق و عقل و شرع است و مسائلی را که علم جدید تازه موفق به کشف آنها شده یا امید حل آنها را دارد، این مکتب فلسفی با مایه شگرف خود به طور عموم و کلیت حل کرده یا شالوده حل آنها را میریزد. چنانکه به واسطه حل شدن مساله حرکت جوهری که 300 سال پیش با این روش فلسفی حل شده است، مساله «بعد چهارم در اجسام» به طور روشن به دست آمده و با این مساله «نسبیت» (البته در خارج از افکار نه در افکار) روشن شده است و مسائل دیگری که هنوز از راه علم مورد بحث نشده به طور کلی خاتمه یافته است. در دوره متاخر، حوزه فلسفی قم شخصیتهای فرزانهای را به خود دید که در تفکر فلسفی و سیاسی جهان اسلام نقش مؤثری داشتند همانگونه که در دورههای پیشین نیز با وجود حکیم الهی «صدرالمتألهین شیرازی» و شاگردانش حوزه فلسفی قم نقش مهمی در دوره صفوی داشت. ارسال به دوستان
کودتا در صنعا، آتش در ابوظبی
رسول سناییراد: اشغال چند مرکز دولتی به دست عدهای از نیروهای وابسته به علی عبدالله صالح که با خیانت به دولت انقلابی انصارالله یمن قصد کودتا داشتند، بلافاصله از سوی آلسعود و ائتلاف عربی متجاوز مورد حمایت قرار گرفت و اقدام خائنانه آنان که در اجرا نیز با آتش هوایی متجاوزان همراه بود، به عنوان خروج صنعا و تمام مراکز استانها از دست انصارالله معرفی شد. آنچه در این ماجرا بیشترین نقش را داشت، بزرگنمایی شدید وقایع از سوی رسانههای عربی وابسته به دلارهای نفتی آلسعود و صهیونیسم جهانی بود که پیش از این نیز در سوریه با حمایت از تروریستهای تکفیری همواره آنان را برنده میدانی در آشوبهای داخلی معرفی کرده و حرص پیوستن تروریستهای خارجی را با قلب وقایع برمیانگیختند. این در حالی بود که با مسدود شدن مسیرهای ورودی به شهر با تلاش قبایل آزاده متحد انصارالله و دیگر نیروهای مردمی، نیروهای نفوذی و خائن به سرعت در محاصره قرار گرفته و مجبور به خروج از مراکز دولتی از جمله فرودگاه و تلویزیون دولتی یمن شدند و حتی برخی مراکز رسانهای متعلق به نیروهای علی عبدالله صالح را نیز از دست دادند. خنثی شدن کودتا و شکست خائنان و کشتهشدن علی عبدالله صالح اما هیچگاه مورد اقبال رسانههای عربی وابسته به آلسعود و صهیونیستها قرار نگرفت و اخبار مربوط به آن با سانسور شدید مواجه شد تا با حفظ روحیه باقیمانده خائنان و حامیان کودتا، شانس سازماندهی مجدد و اقدامات فرسایشی را علیه انصارالله بالا برده و تقویت کنند، بویژه اینکه این کودتا، القای ایجاد شکاف گسترده در بدنه نظامی و حامیان مسلح انصارالله، تضعیف توان دفاعی و نظامی جریان انقلابی و برتری نیروهای جدا شده را به افکار عمومی پمپاژ میکرد. اخبار مربوط به ارتباطات مشکوک علی عبدالله صالح با آلسعود و متجاوزان از یکسو و طرح آلسعود برای واگذاری قدرت به اطرافیان وی برای دوره انتقالی و به عبارت دیگر زد و بند سیاسی و جداسازی و خیانت وی به انصارالله که بارها در فضای رسانهای مطرح شده بود هم این تلقی و برداشت را تقویت میکرد. اما دقیقاً همان زمان که در فضای رسانهای و شانتاژهای برخاسته از دلارهای نفتی آلسعود، چنین تصویر ساختگی و ادعایی، کار انصارالله را پایان یافته معرفی و اوضاع را بر وفق مراد خائنان و حامیان آنها، یعنی آلسعود و ائتلاف متجاوز نشان میداد، غرش شلیک موشک به سوی ابوظبی این توهم را در هم شکست و تسلط انصارالله بر اوضاع و حفظ بنیه دفاعی و نظامی آن را به اثبات رساند. شلیک این موشک به کارگاه نیروگاه هستهای در حال احداث امارات خبر از ناکامی کودتاگران خائن و اربابان خارجی آنها و دستیابی انصارالله به سطح بالایی از ظرفیت، توان و مهارت راهبردی در مقابله با متجاوزان پس از حدود 3 سال جنگ نابرابر میدهد. چنین توانی حامل این پیام به متجاوزان و اشغالگران است که ادامه تجاوز و اشغالگری برای آنان پرهزینه بوده و آتش جنگ به درون یمن و خطوط درگیری در خارج از مرزهای آنان محدود نخواهد بود.بنابراین راه خروج از این باتلاق پایان دادن به لجاجت و تجاوز و به رسمیت شناختن استقلال و حاکمیت یمن و سپردن میدان به طرفهای یمنی بویژه رأی مردم یمن برای تعیین حاکمان و تصمیمگیری نسبت به خائنان است. مذاکرات سیاسی نیز باید به دور از مداخله بیگانگان و با اراده طرفهای یمنی تنظیم شود و به اجرا درآید و از تحمیل خواستههای خارجی و غیرمنطقی به نمایندگان و ناظران بینالمللی نیز اجتناب شود تا با اراده ملی یمنیها دولتی ملی تشکیل شود. به یقین وجود حاکمیت ملی، مستقل و مقتدر یمن میتواند منافع همسایگان را در صورت پایبندی آنان به موازین همسایگی و احترام به حاکمیت و استقلال یمن، تأمین کرده و راه را بر فرصتطلبی قدرتهای فرامنطقهای برای مدیریت پنهان سیاسیـ نظامی و فروش تسلیحات و تحریک به برادرکشی سد کند. در آتش اختلاف بین کشورهای اسلامی تنها صهیونیستهای اشغالگر حاشیه امن پیدا کردهاند و کشورهای فروشنده تسلیحات ویرانگر و شرکتهای اقتصادی این کشورها سود میبرند؛ سودهایی که به قیمت هدر رفتن منابع و تخریب زیرساختهای کشورهای اسلامی و همسایه تأمین میشود. راه خروج از این وضعیت خسارتبار دست برداشتن از غرور و لجاجت است. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|