|
چگونه فرمگرایان به بهانه محتوا« لاتاری» را ذبح کردند
مرگ هنر برای هنر
احسان سالمی: فرم مهمتر است یا محتوا؟ این از آن دسته بحثهایی است که تقریبا قدمتی به اندازه تاریخ هنر دارد و هر چند که ریشههای آن برای نخستینبار بیشتر در ادبیات خود را نمایان کرد ولی در ادامه و با گسترش یافتن عرصههای ظهور و بروز هنر، پای آن به سینما نیز کشیده شد. این جدال همیشگی و تکراری در سینمای ما نیز همیشه وجود داشته است و جنجالهای اخیر پیرامون عدم داوری یکی از فیلمهای شاخص این دوره از جشنواره فجر به واسطه محتوای آن، باب این بحث را یک بار دیگر در سینمای ایران باز کرد. بحثی که شاید اصلیترین دلیل به نتیجه نرسیدن آن از سالهای گذشته تا امروز را باید عدم سیاستگذاری مشخص در جشنواره فجر دانست. ارسال به دوستان
عذرخواهی کارگردان «مصادره» از رفتار خود در نشست خبری
بچهها متوجه شوخیهای جنسی نمیشوند!
مهران احمدی که در نشست خبری فیلم مصادره در جشنواره فجر حواشیای را پدید آورده بود، در نشست سینمایی ققنوس نکات متفاوتی را بیان کرد. احمدی درباره حواشی پیش آمده در کنفرانس خبری جشنواره گفت: من در کنفرانس خبری و مطبوعاتی که داشتیم، عرض کردم سینما برای من اولویت چهارم است. اولویت اول خانواده است. من در مسائل اجتماعی اتفاقاً اصولگرا هستم. به قانون مقید هستم و فکر میکنم همهچیز باید بر اساس قانون و اصول پیش برود. من یک دختر 13 ساله دارم که جدا دغدغهاش را دارم و در احترام به بزرگتر و حفظ حریم خانواده بسیار آدم سنتی هستم. در کنفرانس مطبوعاتی دوستی گیر داد که فیلم شما شوخیهای اروتیک دارد و من در پاسخ گفتم: بگو. یکیشان را بگو، مثال بزن، دیدم نمیتواند مثال بزند من ارجاع به خود فیلم دادم. آیا سر کلمهای که کلمهای خاص هم نیست و ذهن دوست عزیزمان را به سمت دیگری هدایت میکند باید چنین موضوعی که به فیلم بنده ربطی ندارد، مطرح شود؟ دختر 13-12 ساله اصلا شوخیهای فیلم مرا متوجه نمیشود. من به اخلاقیات معتقدم و از همین تریبون اعلام میکنم اگر سوءتفاهمی برای هر کسی پیش آمده همینجا عذرخواهی میکنم. من الفاظ رکیک را به کار نبردم و با اشارات برای مخاطبان سندار، اشاراتی به کار بردم تا باعث خنده شود. در ضمن برای دیدن فیلم بچه 5 الی 6 ساله را که نباید بیاورند سینما. باید ببرند تئاتر یک توپ دارم قلقلیه تماشا کند. باید ببرند فیلم کودک تماشا کند. برای درجهبندی در سینما باید یک کارشناس بگذارند و بگویند این فیلم برای گروه سنی کمتر از 16 سال ساخته نشده است. وی همچنین اظهار داشت: فیلم من بههیچوجه سیاسی نیست، این فیلم کاملاً انسانی است. از سوی دیگر وقتی شما با کمدی طرف هستی کمدی این اجازه را به تو میدهد که از واقعیت فاصله بگیری. برخی کارکنان ساواک بعد از انقلاب سر کار خود بازگشتند هر چه قدر به آنها میگفتی انقلاب شده، نمیفهمیدند میگفتند ما باید سر کار بازگردیم. حضرت امام(ره) در همان دوران فرمودند فقط شکنجهگران محاکمه میشوند. حتی بعد از انقلاب برخی از آنها جذب شدند. وی در پایان خاطر نشان کرد: خیلی از ایرانیان در غربت با همان تلویزیونهای فارسی زبانی که به اختلافات دامن میزنند، سوءتفاهمات بزرگی درباره مملکت ما، درباره کشور ما و درباره نظام دارند. بسیاری از برنامهسازان این شبکهها تصور میکنند در سال 2018 مملکت باید توسط سلطنتطلبان اداره شود که از نظر من خیلی خندهدار است. من چنین شخصیتی را در فیلمم به سخره میگیرم. ارسال به دوستان
انتقاد کارگردان فیلشاه از عدم داوری این انیمیشن در جشنواره
لااقل به ما توهین نکنید
کارگردان انیمیشن «فیلشاه» با بیان اینکه نخستین بار است که در تاریخ جشنواره فیلم فجر، فیلمی در بخش سودای سیمرغ داوری نمیشود، گفت: ابتدا فکر میکردیم این سلیقه هیات داوران بوده که «فیلشاه» هیچ سهمی از جشنواره ندارد ولی وقتی متوجه شدیم که اصلاً داوری نشده، توهین بزرگی برای ما بود. به گزارش ایسنا، هادی محمدیان اظهار داشت: فضای امیدوارانهای که در ابتدای جشنواره برای ما وجود داشت، از آنجایی آمده بود که دبیر جشنواره اصرار بر این داشتند که این انیمیشن به جشنواره بیاید و حتماً در بخش سودای سیمرغ حضور داشته باشد و در اعلام اسامی فیلمهای حاضر در جشنواره نیز این انیمیشن را از دیگر فیلمها جدا نکردند و گفتند ۲۳ فیلم سینمایی داریم و تاکید داشتند که مانند دیگر فیلمها در جشنواره رقابت خواهد کرد اما داوران در برنامه «هفت» اعلام کردند این فیلم را اصلاً داوری نکردند. محمدیان افزود: این در برنامه ما نیست که دیگر در جشنواره شرکت نداشته باشیم بلکه امیدواریم در سالهای آینده متقاضی این بخش آنقدر زیاد باشد که خود به خود بیشترین تعداد سودای سیمرغ به این فیلمها تعلق بگیرد. البته باز هم هیچ اعتباری به نظرات دوستان و در باغ سبزهایی که نشان میدهند نیست. وی با تاکید بر اینکه انیمیشن «فیلشاه» مانند یک فیلم سینمایی داستانی است ولی در حقش اجحاف شد، تصریح کرد: اگر قرار نبود این فیلم داوری شود چرا اعلام کردند در جشنواره ثبتنام کنید و آن را در بخش سودای سیمرغ قرار دادند؟ چقدر پز حضور این انیمیشن را مسؤولان دادند و گفتند انیمیشن ایران به مرزی رسیده است که به استانداردهای جهانی نزدیک شده ولی واقعاً با این شرایطی که ایجاد شد، زحمت 2 ساله ۲۲۰ نفر آدم دیده نشد. این چه حمایتی است؟ او در ادامه صحبتهایش به این نکته اشاره کرد که این کار نهتنها حمایت از انیمیشن نبود بلکه پشت پا زدن به طفلی بود که تازه دارد پا میگیرد. ما میگوییم شما حمایت نکنید ولی حداقل جیب ما را هم نزنید! ما اصلاً نمیگوییم به ما باید سیمرغ میدادند اما حداقل سهم ما را جدا میکردند و اسمی از این انیمیشن به میان میآوردند. اکنون ایران جزو10 کشوری است که توانایی تولید انیمیشن را دارد ولی این حمایت در کشور ما کجاست؟ با تمام سختیهایی که در ایران داریم اگر نمیخواستید حمایت کنید حداقل توهین نکرده و پشت پا نمیزدید! بیاحترامی و ناملایمات زیادی به انیمیشن شده است ولی قطعاً انیمیشن جریان آینده سینمای ایران را میسازند؛ امیدوارم این نامهربانیها در اکران عمومی از بین برود. ارسال به دوستان
نگاهی به رمان «رهش» تازه ترین اثر رضا امیرخانی
تلخ و شیرین
فاطمه افتخاری: رونمایی و جشن امضای اثر جدید رضا امیرخانی جمعیت زیادی را به کافه کتاب کشانده بود، آدمهایی که حاضر بودند برای خرید کتاب صف بکشند. 6 سال انتظار برای یک کتاب آنقدر زیاد هست که از خیر امضای نویسنده بگذرم، بیرون کتابفروشی بنشینم و به خواندن کتاب مشغول شوم. هوای بیرون فروشگاه سرد بود اما فضای کتاب سردتر. از همان صفحات ابتدایی کتاب میشود فهمید که لحن نویسنده در این داستان نسبت به اثرهای قبلی او متفاوت است و این یعنی امیرخانی توانسته از پس زنانگیهای شخصیت اول داستان بخوبی بربیاید. شخصیت اصلی داستان- لیا- که ماجرا از زبان او روایت میشود بیش از آنکه یک زن باشد یک مادر است؛ مادری که به دلیل بیماری فرزندش ایلیا شغل خود، معماری را رها کرده و به نگهداری از فرزندش مشغول شده است. همسر لیا، اعلا در سمت معاونت یکی از مناطق شهرداری تهران مشغول کار است. بیماری فرزند، شغل قبلی شخصیت اصلی داستان و شغل همسر لیا مواردی است که ماجرا را به شهر پیوند میزند و فرصتی را برای نویسنده فراهم میکند تا از توسعه شهری یا به عبارت دقیقتر از تخریب شهر صحبت کند. بین آثار امیرخانی این اثر دغدغهمندترین اثر او به شمار میرود و شاید همین مورد سبب کاهش بار داستانی در کتاب شده است. در این اثر خبری از توصیفات دقیق کتابهای قبلی امیرخانی نیست. در «رهش» شخصیتهای فرعی به طور کامل روایت نمیشوند و بسیاری از ابعاد وجودی آنها برای مخاطب ناشناس باقی میماند! همچنین شخصیتها بیش از آنکه اسطورهای باشند واقعیاند و با کمی دقت میتوان در اطراف خود مشابه آنها را یافت. هر چند نویسنده در یک غافلگیری اساسی یکی از شخصیتهای اسطورهای کتابهای قبلی خود را به این ماجرا اضافه میکند تا مخاطب آشنا با کتابهای او همچنان برای اثرهای بعدی منتظر ظهور دوباره شخصیتهای کتابهای پیشین او باشد، به این شکل شخصیتهای داستانهای امیرخانی هرگز تمام نشده و به طور پویا با مخاطب ارتباط برقرار میکنند. اما آنچه این کتاب را در نوع خود و نه در مقایسه با سایر آثار نویسنده ارسال به دوستان
اخبار
چاپ دوم «۵۷ ریشتر» در کتابفروشیها ارسال به دوستان
برای بهترین فیلم سیوششمین جشنواره فجر
غریبتر از ابوقریب
فاطمه محمدی: «تنگه ابوقریب» روایتی غریب و غمگین از واپسین روزهای جنگ است؛ «ما نمیجنگیم، داریم از خونه و زندگیمون دفاع میکنیم! این خیلی فرق داره با جنگ»! دیالوگی بس بجا و زیبا که تو را به ماضی استمراری میکشاند؛ از دیروز تا امروز و از روزگار جنگ تا جنگ روزگار! برای ما که همیشه از خانه و زندگی و ناموس و دین و عقایدمان دفاع کردیم و به خاطر دفاع از همین آرمانها جنگیدیم! جنگی غریب و مظلومانه برای آنان که همیشه در صف اول دفاع هستند. برای آنان که خطشکن هستند! فیلم با معرفی چند قهرمان آغاز میشود و تو پابهپا و گامبهگام با قهرمانان همراه میشوی تا به تنگه ابوقریب برسی! به وسط معرکه! در مسیرت اما جنگ با تمام بیرحمیاش بر سرت آوار میشود! و آتشوار، رخ نشان میدهد! و میسوزاند! و به محل درخشش مجاهدان بدل میشود؛ رزمندگانی غریب اما شجاع و جسور که هرکدام، دلمشغولی خود در شهر و خانه را رها کرده و به دفاع از میهن برخاستهاند؛ آن هم در واپسین روزهای جنگ که همه جا خبر از آتشبس است لیکن از تنگه ابوقریب، هنوز هم بوی آتش میآید! ابوقریب، جان دارد و ایستادگی دلاورمردانش، روضهای به غایت مکشوف است! گاه از شدت مکاشفه، ترجیح میدهی چشم ببندی و نبینی! فکر میکنی دیدن ندارد این همه رنج بشر! اما نه! باید نشست و از ورای دل یک فیلم، پی به واقعیت تنگه ابوقریب برد! و همراه با قهرمانانش، گریه کرد، خندید و رزمید اما هرگز غافل از مبارزه و دفاع نشد! گاه که میخندی، خیلی زود این لبخند، تبدیل به زهر غم میشود! و گاه که غمگینی، خیلی زود این رنج، بدل به حماسه میشود! حماسه ایستادگی! «تنگه ابوقریب» نمایش همهجانبهای از نامردیها، مردانگیها، تلخیها، شیرینیها، رشادتها، ایثارها و جانبازیهاست؛ از روزهای فراموششده جبهه و جنگ! این روایت، روایت تمام عاشقانههای پدری برای دخترش با گلسرهای گلدار صورتی است و مادری چشمانتظار کمک پسرش... مرد کوچکی که پدری زمینگیر و مادری نگران را چشم به راه اخبار جبهه گذاشته تا یکشبه بزرگ شود، مرد شود، فهمیده شود... و بفهمد «نامردی شیمیایی» چیست! که با دیدنش باز صدای خسخس و سرفههای خشک و دردآور رزمندهای در گوشت طنینانداز میشود که سالهاست خواب ندارد، حتی سالها بعد از قصه تنگه و غصه ابوقریب! همان رزمنده که تاولهایش، هدیه حقوق بشر کشورهای غربی به «صدام» است! وای که چقدر پدران و برادران ما غریبانه جنگیدند! وای که چقدر خدا هوای ما را داشت و الا سوخته بود تمام تاریخ و فرهنگ و هویتمان در آن تنگه که یکسرش به جهنم باز میشد و سر دیگرش به بهشت! در «تنگه ابوقریب» درد کودکان آواره و بیپناه بهتزدهای را میبینی که جنگ چه بر سر دنیای زیبای کودکیشان آورده! همان پسران و دخترانی که کودکی نکرده، باید مرد میشدند و زن! و تو هنگام تماشای فیلم، بغض میکنی و به تمام عروسکان آواره و بیپناه جنگهای حال حاضر دنیا فکر میکنی؛ سوریهایها، فلسطینیها، یمنیها، عراقیها... آری! مردانی هستند هنوز که زیر بغل کودکی بزنند و تا جایی که میتوانند از معرکه دورشان کنند و اگر توانستند آبی بنوشانند بچههای حرم آدم را و حریم حوا را! عجب دنیایی است و چقدر محتاج «عباس» و ما چه سعادتمند بودیم که در جبهه و جنگ، مردانی داشتیم که اتکایشان به قهرمان علقمه بود و الا الان ما هم درگیر ناامنی بودیم و جنگ! و «تنگه ابوقریب» دقیقا مشغول همین تلنگر است! که اگر نبودند مردانی که حتی تا آخرین روزهای جنگ و تا آخرین قطره خونشان مقاومت کنند، معلوم نبود سرنوشت امنیت ایران عزیز، چه میشد امروز و امروزها. اما روضه آب! گردانی در برابر لشکر زرهی با «لب تشنه» و مهمات کم، ایستادگی میکنند! لبهای خشک، بدنهای به خون غلتیده، تنهای مجروح، دستهای جداشده، قاسمها، علیاکبرها، عباسها... درود بر حماسهای که با قمقمههای خالی از آب اما قلبهای لبریز از ایمان، آفریدند... و هنوز هم هستند جوانانی از تبار همان مردان! مدافعان حرم را میگویم؛ که در تنگههایی تنگتر و غریبانهتر از ابوقریب، مشغول مبارزهاند تا دوباره تاول شیمیایی، نفس زندگی را در ایران عزیز نگیرد! صلواتی نثار مجاهدان تنگههای دیروز، امروز، فردا... و درود بر هنرمندانی که فیلمشان برگرفته از یک واقعیت بود! یک حقیقت محض! آری! پر سیمرغها سوخته بود، اگر دلاورمردان آخرین روزهای جنگ، آتش تنگه را خاموش نکرده بودند! درود بر لبهای تشنهشان که همیشه خدا مجرای این سلام بود؛ السلام علیک یا اباعبدالله! ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|