نگاهی گذرا به مهمترین رخدادهای سیاسی در سال 1396
مَجاز غیر مُجاز!
گروه سیاسی: مرزهای موضوعات و مقولههای متنوع در ایران آنقدر به یکدیگر نزدیک شده که شاید دستهبندی آنها به موضوعات سیاسی و غیرسیاسی چندان واقعبینانه نباشد. با این حال با کمی اغماض میشود یک مرور کوتاه بر سیاست در سالی که گذشت داشت. سالی که با انتخابات ریاستجمهوری کلید خورد و پایانش یک تراژدی- کمدی در خانه ملت شد! سالی که خردادش باز هم حادثه آفرید و داعش به تهران حمله کرد؛ سال غرش موشکها در آسمان خاورمیانه، سال بازیابی غرور ایرانیان با آن نگاه ماندگار محسن حججی، سال دیوانهای به نام ترامپ که 3 سوت «مجمع عقلا» را آچمز و آویزان خودش کرد! سال حفرهای به نام دوتابعیتیها که زیر سایه مدیران نافهم رشد میکنند و هرکدامشان 10 تا خاوری را میگذارند توی جیبشان. میگویند پناهگاهشان کاناداست اما این آخری را بیژن زنگنه گفته است در ترکیه میپلکد!
سال اعتراضات دیماه که فریاد برای طلب نان بود اما برای آنکه صدایش در نیاید، دست به دامان رضاقلدر شدند تا دیگر کسی رغبت نکند صدایش را بر سر دولت بلند کند. 96 سال خیابان پاسداران هم بود. سال تنه زدن سبیل به ریش! سبیلوهای تابنده در خشونت کاری کردند که عقل ریشوهای بغدادی به آن قد نداده بود! عاشق اعدام هم هستند. وقت کم داریم اما کاش همین 96 سال قصاص آنها هم باشد. استیضاحهای اسفندماه هم از آن حوادث ماندگار سال 96 است. بگذارید به این یکی در همان پاراگرافهای خودش کمی بپردازیم.
بازی دیو و دلبر
انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم مهمترین رخداد سیاسی سال 1396 بود. باز هم خیابانها شلوغ و سیاست، کسبوکار بعضیها شد. حسن روحانی با یک وضعیت متزلزل وارد صحنه رقابت شد. اوضاع او آنقدر نامساعد بود که زمزمههای عبور از روحانی هم در میان اصلاحطلبان هم در میان دوستان راستگرای او شنیده شد. بر اساس نظرسنجیها میزان محبوبیت روحانی به 38 درصد هم رسیده بود و این یعنی اینکه احتمال بازنده شدن رئیسجمهور در انتخابات بسیار بالا بود. آوانس جهانگیری هم شاید ناظر بر همین نگرانیها بود، البته آقای داربست در انتخابات برای روحانی به مثابه مواد نیروزا عمل کرد و حرفهایی زد که بدون اینکه برای روحانی هزینهای ایجاد کند، در تشویش افکار عمومی و تزلزل برخی از لایههای جامعه برای درست فکر کردن و درست انتخاب کردن موثر بود.
در این سو اصولگراها باز هم ناامیدکننده ظاهر شدند. آنها با سازوکار جبهه مردمی نیروهای انقلاب به میدان آمدند. سازوکاری که نتوانست اعتماد جوانان اصولگرا و نیروهای انقلابی را بهدست آورد اما در میان همان تعداد عقلای این جریان، دارای اعتبار بود. جبهه مردم با ایجاد یک سازوکار مدنی، تلاش کرد از ظرفیت همه سران اصولگرا و انقلابی در سراسر کشور استفاده کند. آنها فرمولی را طراحی کردند که بر اساس آن با اجماع نمایندگان خود در سراسر کشور، غربالگری کاندیداها انجام شد. در نهایت و در حالی که متغیرهای فرمول در حال کم شدن بودند، باز هم قاعده بازی به هم ریخت. 6 کاندیدای نهایی انتخابات ریاستجمهوری شامل 2 اصولگرا، یک اصلاحطلب، حسن روحانی و 2 کاندیدای دیگر به نامهای میرسلیم و هاشمیطبا به رقابت با یکدیگر پرداختند. اسحاق جهانگیری که اصولگراها بهخاطر نقشش در انتخابات، او را داربست خطاب میکردند، در نقش بازی خرابکن حریفان روحانی ظاهر شد و بشدت به رقبای روحانی تاخت تا رئیسش نفسی تازه کند. رئیسی و قالیباف نیز به زیباترین و هنرمندانهترین شکل ممکن ناهماهنگی خود را نشان دادند. آن دو دیگر هم تقریبا توانستند با تزریق فضای مفرح، مقداری از غلظت زد و خوردهای رقبای دیگر را از فضای مناظرهها بگیرند. داد و فریادهای جهانگیری اگرچه توانست روحانی را در مناظرهها سرپا نگه دارد اما وضعیت نظرسنجیها نشان میدهد نارضایتی مردم از ناتوانی و ناکارآمدی دولت در تامین معیشت ادامه دارد. در آن سو نقدهای تیز و صریح قالیباف توانست چهره او در انتخابات دوره یازدهم ریاستجمهوری را تا حدود زیادی ترمیم کند. اجتماعات کمسابقه هواداران رئیسی در گوشه و کنار کشور نیز باعث شد نهتنها طرفداران رئیسی، بلکه حامیان روحانی نیز شانس پیروزی این روحانی خوشسیما را بالاتر از سایر کاندیداها بدانند. شعار «آخر هفته روحانی رفته» تقریبا برای همه باورپذیر شده بود. میتینگهای انتخاباتی روحانی و رئیسی در هر شهری برپا میشد؛ تراکم هواداران رئیسی بسیار بیشتر از هواداران روحانی بود. اما انتخابات را روحانی برد. به همین سادگی. قالیباف با فشار، ناگزیر به کناره گیری شد. انتقال طرفداران قالیباف به سبد رای رئیسی صورت نگرفت. روحانی با راهاندازی بازی دیو و دلبر، فضای انتخابات را از در اولویت قرار داشتن مسائل اقتصادی به مسائل سیاسی و غیرمعیشتی تغییر داد. و انتخابات را برد! به همین سادگی! پیروزی در مشت اصولگراها بود اما خواسته یا ناخواسته یک دوره ریاستجمهوری 4 ساله دیگر به حسن روحانی هدیه داده شد.
ترقهبازی در بهارستان
حادثه تروریستی همه جای دنیا تولید ناامنی و القای ترس میکند؛ در ایران اما ماجرای حمله داعش به مجلس شورای اسلامی و حرم امام، پیامآور امنیت بود. داعش به تهران حمله کرد تا همه ایران ارزش امنیت بینظیرش در منطقه را بیشتر از گذشته لمس کند. به همین خاطر حادثه تروریستی در مجلس شورای اسلامی به جای آنکه نشاندهنده ناامنی در تهران باشد، اثباتکننده امنیت در پایتخت ایران بود.
17 خرداد 1396 که میشد روز 12 ماه مبارک رمضان، 2 تیم تروریستی، یکی به تعداد 2 نفر به حرم مطهر امام خمینی(ره) و دیگری با 3 نفر به مجلس شورای اسلامی حمله کردند. تروریستها از کردهای وابسته به داعش بودند. تیم حملهکننده به حرم مطهر امام خمینی(ره) با هوشیاری نیروهای حفاظت حرم، به هلاکت رسیدند و تروریستها نتوانستند به داخل ساختمان حرم وارد شوند. یکی از این تروریستها با تیر مستقیم نیروهای ناجا و دیگری نیز با اصابت گلوله به کمربند انفجاریاش به هلاکت رسیدند.
ماجرا در مجلس شورای اسلامی اما جدیتر بود. در مجلس شورای اسلامی 3 تروریست داعشی با شلیک به نیروهای نگهبانی در ورودی وارد سالن انتظار شدند و پس از به شهادت رساندن یکی از نیروهای حفاظت، 16 مراجعهکننده دیگر را شهید کردند. در این حادثه 46 نفر نیز زخمی شدند. در نهایت نیروهای حفاظت مجلس با تعقیب و محاصره تروریستها در یکی از ساختمانهای اداری مجلس، هر 3 نفر را به هلاکت رساندند. در این ماجرا رشادت یکی از نیروهای حفاظت مجلس مانع از ورود داعشیها به صحن علنی پارلمان شد. این نیروی پاسدار با وجود اصابت 2 گلوله به بدنش، خود را به در آهنی ورودی صحن رساند و آن را قفل کرد. واکنش مردم حاضر در اطراف ساختمان مجلس در میدان بهارستان نیز قابلتامل بود. جمعیت زیادی در اطراف مجلس جمع شده بودند که همین موضوع باعث توجه و حیرت افکار عمومی در منطقه و دنیا درباره واکنش مردم ایران به یک حادثه تروریستی شده بود. با وجود شیطنتهای تلویزیون فارسی ملکه انگلیس (بیبیسی) و دیگر رسانههای ضدانقلاب، اما حادثه تروریستی در مجلس موجب ایجاد همدلی و اجماع ملی در قدردانی از نیروهای نظامی و امنیتی شد.
ترامپ کافه را به هم ریخت
در ایران آنها که برجام را به بار آورده بودند و به آن امید داشتند، نمیتوانستند نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را باور کنند. آنهایی که همه تخممرغهایشان را در سبد برجام، و برجام را هم در سبد هیلاری کلینتون گذاشته بودند، با پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تازه یکی از ابتداییترین درسهای عالم سیاست را یاد گرفتند: «همه تخممرغهایت را در یک سبد نچین». ترامپ در همان روزهای تبلیغات انتخاباتی علیه برجام شمشیر کشید و به طرفدارانش وعده داد که این توافق را پاره خواهد کرد. آنچه ترامپ در سال 1396 با برجام کرده است، در واقع همان پاره کردن برجام بوده است اما نه به صورت علنی. او هم در سخنرانی 12 نوامبر و هم در بیانیه 12 ژانویه هنگامی که میخواست تعلیق تحریمهای ایران را تمدید کند، رسما اعلام کرد برجام با مختصات فعلی را قبول ندارد. او با اعمال تحریمهای کاتسا علیه ایران، تقریبا بیسابقهترین رژیم تحریمها علیه ایران را وضع کرد تا نشان دهد عزمش برای لغو توافق هستهای جدی است، البته با اعمال تحریمهای هستهای، عملا برجام فاقد موضوعیت شده است با این حال اما رئیسجمهور آمریکا 3 شرط برای پذیرش برجام با مختصات فعلی تعیین کرده است؛ اول، دائمی کردن محدودیتهای هستهای در برجام (بندهای غروب آفتاب)، دوم محدود شدن برنامه دفاع موشکی ایران و سوم، تغییر سیاستهای منطقه ایران و عقبنشینی تهران از مواضع خود در قبال سوریه و یمن و لبنان. در ایران تیم وزارت امور خارجه اعلام کرد در این وضعیت قائل به سیاست برجام با اروپا منهای آمریکاست اما حالا اروپا نیز به اردوگاه آمریکا پیوسته است. فرانسه، آلمان و انگلیس تاکید کردهاند که باید شروط ترامپ درباره برجام محقق شود. این 3 کشور روز جمعه از سندی رونمایی کردند که تحریمهای جدیدی علیه ایران را شامل میشود. آنها میگویند این تحریمها را علیه ایران وضع میکنند تا مانع خروج آمریکا از برجام شوند. این تراژدی کمیک وضعیت این روزهای تیم برجام است. اروپا ایران را تحریم میکند تا برجام حفظ شود. پیش از این قرار بود برجام اجرا شود تا تحریمها برداشته شود! به هر حال 96 سال بدخبری برای عوامل برجام بود. حالا آنها در حالی وارد سال 97 میشوند که در اردیبهشتماه باید منتظر اقدام ترامپ علیه برجام باشند! البته تصور نکنید این وضعیت مانع ادامه توهینهای حسن روحانی به منتقدان شده است. او جدیدا منتقدان را کمعقل نامید! او در حالی منتقدان را کمعقل نامید که منتقدان در حال بررسی خبر عدم سوخترسانی شرکتهای آلمانی به هواپیمای محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت حسن روحانی بودند! ماجرایی که به تنهایی میتواند بیانگر حال و روز این روزهای روحانی و ظریف و دیگران باشد؛ البته طبق معمول فحشش را ما منتقدان میخوریم!
روضه چشمهای محسن
میانه مردادماه سال 1396 در روزهایی که لشکر اجیر شده از لندن و واشنگتن گرفته تا سوسولهای «من و تو» و یکی دو نفر از همین بازیگران دسته چندم سینمای خودمان داشتند مطالب یکدیگر علیه مدافعان حرم را بازنشر میکردند؛ ماجرای محسن حججی به مثابه آیتی از آیات خدا در مقابل چشم ما ایرانیها قرار گرفت. پاسدار مدافع حرم از نجفآباد، در منطقه «التنف» در مرز سوریه و عراق به دست وحوش داعشی افتاد اما این اسارت برای همه ایران عزت آورد. فیلمی که داعش از لحظه اسارت حججی منتشر کرده بود؛ تصویرگر صلابت، غرور و رشادت یک جوان دهه هفتادی ایرانی بود. داعش چند روز بعد سر از تن محسن حججی جدا کرد. فیلم اسارت حججی ایران را تکان داد. شاید پس از جنگ تحمیلی کمتر حادثهای مانند ماجرای محسن حججی توانسته باشد یک موج غرور و همبستگی ملی در ایران ایجاد کرده باشد. مراسم تشییع پیکر پاک شهید حججی در تهران، مشهد، اصفهان و نجفآباد برگزار شد. پیکر محسن به زیر خاک رفت اما هنوز که هنوز است عکسهای محسن حججی روی دیوار معابر شهر، پشت شیشه خودروها، پشت ویترین مغازهها و بکگراند تلفنهای همراه مردم قدرشناس خودنمایی میکند. شهادت مظلومانه حججی آن هم در محرم امسال باز هم اصالت شیعه را به رخ همه کشید که:
پیکار علیه ظالمان پیشه ماست/ جان در ره دوست دادن اندیشه ماست
هرگز ندهیم تن به ذلت هرگز/ در خون زلال کربلا ریشه ماست
امنیت اختلاس برای دوتابعیتیها
ماجرای مدیران دوتابعیتی هنوز که هنوز است به سامان نرسیده است. ماجرا واضح است. تابعیت مضاعف از کشورهای دیگر (بویژه کانادا) میگیرند، به ردههای بالای مدیریتی میرسند، ناگهان پولهای درشت اختلاس میکنند و از کشور فرار کرده و به کشور دومشان که کسی از آن خبر ندارد فرار میکنند و آنجا به ریش همه میخندند! یعنی میشود اینطور گفت که همه مدیران دارای تابعیت مضاعف، هرکدام میتوانند مستعد اختلاسهای کلان باشند. در تازهترین مورد، یکی از افراد ذیحساب در شرکت مدیریت اکتشاف شرکت ملی نفت، توانسته است نزدیک به 100 میلیون دلار از اموال بیتالمال را به حسابهای خارجی خود منتقل کرده و از کشور بگریزد. اگرچه بر اساس برخی اخبار، این مدیر فاسد دارای تابعیت مضاعف از کانادا بوده و به آنجا فرار کرده اما بیژن زنگنه میگوید خبر دارد این فرد در ترکیه است. حالا این مدیر اختلاسکننده چه در ترکیه باشد چه در کانادا، اکنون برای جلوگیری از تکرار این وضعیت چه باید کرد؟ قوانین مربوط به برخورد با مدیران دوتابعیتی و عدم دادن سمتهای مدیریتی به افراد دارای تابعیت مضاعف تصویب شده است. قوه قضائیه نیز بارها از دولت و وزارت اطلاعات درخواست کرده اسامی مدیران دوتابعیتی را تحویل این قوه بدهد. تاکنون اقدام موثری درباره این ماجرا نشده. اخیرا یکی از نمایندههای مجلس شورای اسلامی گفته است بر اساس گزارشی که وزارت اطلاعات به کمیسیون امنیت ملی داده است؛ 210 مدیر دوتابعیتی در کشور شناسایی شدهاند. این در حالی است که وزارت اطلاعات بلافاصله این خبر را تکذیب کرده است! قوه قضائیه نیز انتقادات زیادی از دولت به خاطر عدم همکاری در ماجرای مدیران دوتابعیتی دارد.
رضا قلدر به داد چه کسانی رسید؟
اعتراضات دیماه فریاد علیه بیعدالتی و نارضایتی از وضعیت اقتصادی و معیشتی بود. فریاد برای نان. از مدتها قبل نیز قابل پیشبینی بود. اینکه این انتخابات چند ماه بعد از انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد نشان داد مردم نسبت به واقعیات کشور چه دیدگاهی دارند. با این حال صدای این اعتراض گویا شنیده نشد. از همان ابتدای شکلگیری اعتراضات مردم نسبت به ناتوانی دولت در تامین معیشت جامعه، تلاشها برای به انحراف کشانده شدن این اعتراضات آغاز شد و برای اینکه این اعتراضات سخیف نشان داده شود شعارهای انحرافی و سیاسی مانند حمایت از رژیم پهلوی و رضا قلدر از دل آن بیرون آمد. با طرح شعارهای سیاسی و ناجور در اعتراضات مردمی، به مرور مردم از این اعتراضها فاصله گرفتند. با این حال اما واقعیت مربوط به این اعتراضها قاعدتا قابل انحراف نیست. هنوز هم جامعهشناسان و برخی اقتصاددانان به دولت هشدار میدهند موجهای دیگری از اعتراضات میتواند شکل بگیرد. به همین خاطر شاید اعتراضات سال 96 به شکلهای دیگری در سال 97 هم تکرار شود. در این میان دولت تلاش کرده این موضوع را القا کند که اعتراضات صرفا اقتصادی نبوده است!
تنه سبیل به ریش
سال 96 سال تغییر دیدگاه مردم ایران به مقولهای به نام دراویش بود. آنهایی که مردم تصور میکردند عدهای بریده از دنیا و بیآزار هستند، یکی از وحشیانهترین جنایتهای دهههای اخیر در ایران را در خیابان پاسداران تهران رقم زدند. دستگیری یک سارق خودرو که گویا از دراویش وابسته به نورعلی تابنده بود، باعث اجتماع عدهای افراد وابسته به این فرقه شد. آنها در مقابل کلانتری تجمع کرده و به زور خواستار آزادی این سارق شدند. به مرور خشونت از ناحیه این افراد آغاز شد و در نهایت در سایه مماشات نیروی انتظامی، 3 نفر از عوامل ناجا و یک بسیجی به شهادت رسیدند. دراویش داعشی ابتدا با اتوبوس یکی از عوامل خود 3 مامور ناجا را زیر گرفتند که منجر به شهادت این 3 مامور به نامهای رضا امامی، محمدعلی بایرامی و سرباز وظیفه رضا مرادی شد. آنها همچنین با زیر گرفتن بسیجی شهید محمدحسن حدادیان، او را به اسارت گرفته و سپس با ضربات چاقو و شلیک گلوله ساچمهای، وی را به شهادت رساندند. این جنایات که در شبکههای اجتماعی به جنایات داعشی معروف شد، موجی از خشم عمومی را در پایتخت علیه این اوباش ایجاد کرد. محمد ثلاث، عامل شهادت 3 مامور ناجا و سرباز وظیفه در سومین جلسه دادگاه خود گفت: «وجدانم راحت است و عاشق اعدام هستم».
سرقفلی 1400
ماجرای استیضاح 3 وزیر کابینه دوم حسن روحانی در اسفندماه امسال نیز از آن ماجراهایی است که تنها شاید شیرینی سال نو بتواند تلخی آن را از کام مردم بزداید. 22 و 23 اسفند جلسه استیضاح عباس آخوندی وزیر راهوشهرسازی، علی ربیعی وزیر کار و محمود حجتی وزیر کشاورزی برگزار شد. در بین این 3 وزیر، عباس آخوندی به دلیل عملکرد و مدیریت ناکارآمد خود در وزارتخانه راهوشهرسازی بیشتر مورد توجه بود و مطالبه عمومی بیشتر برای عزل این وزیر مطرح شده بود. با این وجود اما در نهایت استیضاح هیچکدام از این وزرا رای لازم را نیاورد و آنها دوباره به وزارتخانههای خود بازگشتند تا سال 96 را همچنان به عنوان وزیر به پایان برسانند. انتقادات به رفتار مجلس و همراهی بیسابقه و فوقتصور با دولت روحانی بیشتر به خاطر عدم رایآوری استیضاح عباس آخوندی ایجاد شده است. در جلسه استیضاح یکی از نماینده موافق استیضاح آخوندی خطاب به او گفت آخوندی سهمیه سیاسی برخی افراد متنفذ سیاسی است. این موضوع باعث شده مناسبات خانوادگی آخوندی با برخی روحانیون بانفوذ و نزدیک به علی لاریجانی یادآوری شود. به هر حال در روزهایی که کاظم جلالی دنبال جاانداختن انگاره کاندیداتوری لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 است، برخی بر این باورند عباس آخوندی از سرقفلیهای همان انتخابات و سوئیچ شدن ریاستجمهوری روحانی به ریاستجمهوری لاریجانی است!
فراسوژهای به نام شبکههای اجتماعی
در این گزارش تعدادی از مهمترین رخدادهای سیاسی سال 1396 مورد بررسی قرار گرفت. قطعا موارد دیگری هم بوده که میشد به آنها اشاره کرد. کمااینکه رخدادهای غیرسیاسی هم آنقدر متنوع بوده که اشاره به آنها نیازمند یک دفتر بزرگتر است. با این حال اما آنچه به عنوان مهمترین گزاره و واقعیت مربوط به سال 96 میتواند مورد اشاره و توجه قرار گیرد، یک اتفاق و رخداد نیست، بلکه مقولهای است که تقریبا و به آرامی در حال اشغال تمام شؤون زندگی و تغییر جغرافیای فکری ما است. شبکههای اجتماعی چنان تحولی در فضای مجازی ایجاد کردهاند که به جای آنکه به تحلیل رخدادهای واقعی بنشینیم و نسبت به برخی از آنها ابراز شادمانی و تلخکامی کنیم، باید نسبت به فراگیرتر شدن فضای مجازی در زندگی خودمان ابراز نگرانی کنیم. فضایی که دارد به مرور ما را و همه مفاهیم و هنجارهای زندگی واقعیمان را استحاله میکند و از عالم واقع به جهانی جدید و بیقاعده کوچ میدهد. در همین مدت اندکی که از راهاندازی تلگرام در ایران گذشته، آثار و تبعات خطرناک این شبکه اجتماعی در حال بروز است. تغییر ذائقه و مزاج تنها مربوط به مسائل سیاسی و با انتشار اخبار کذب و غیرواقعی نیست. شبکههای اجتماعی در حال تغییر آداب و رسوم و فرهنگ جامعه ایرانی هستند. آنها با وارد کردن این جامعه به درون خود، با استفاده از نبود نظارت و مدیریت، هر آنچه میخواهند بر سر کاربران خود میآورند. در روزگاری که هنوز نگهداری و استفاده از ماهواره جرم محسوب میشود، چگونه میتوان نسبت به شبکههای اجتماعی تا به این اندازه بیتوجه و بیخیال بود؟ از نخستین تبعات رواج بیقاعده شبکههای اجتماعی، از بین رفتن اعتبار گزارهها، قواعد، قوانین و هنجارهاست و به فاصله اندکی بعد از این، شاهد جامعهای بیاصول و به لحاظ فرهنگی آوره خواهیم بود. همین حالا یکی از تبعات بیخیالی عجیب دولت در مدیریت شبکههای اجتماعی مانند تلگرام، از بین رفتن اعتبار و قراردادهای مرسوم و عقلانی در همین حوزه انتشار اخبار است. جراید و خبرگزاریها به شیوههای مختلف تحت محدودیت قرار گرفتهاند و در مقابل شبکههایی مانند تلگرام آزاد گذاشته شدهاند تا در سطحی بیسابقه از آزادی عمل، به انتشار اخبار بپردازند. این وضعیت باعث بیاعتبار شدن رسانههای معتبر و تغییر ذائقه مردم از استناد به اخبار درست به توجه به اخبار جنجالی میشود. تداوم این روند یک هشدار ملی برای نجات فرهنگ ملی از فروپاشی است. قطعا تا شبکههای اجتماعی به شکل فعلی بدون نظارت وجود دارد، نمیتوان حادثه یا واقعهای را به عنوان حادثه یا واقعه سال انتخاب کرد. وقتی امواج چندده متری یک سونامی بزرگ قابل مشاهده است، اتفاقات دیگر چندان مقیاس بزرگی نخواهند داشت.