|
چرا طبقه متوسط ایرانی پدیدهای منحصر به فرد است؟
در مصائب ساکنان طبقه وسط!
صادق فرامرزی : 1- طبقه متوسط را به سختی میتوان تعریف کرد. تعدد معانی پیرامون بار مفهومی این عبارت چه در زبان دانشگاه و چه در زبان عمومی جامعه باعث شده هنگام سخن گفتن از این طبقه پیش از هر چیز پاسخگوی این سوال باشیم که وقتی از طبقه متوسط سخن میگوییم دقیقا از کدام طبقه صحبت میکنیم؟ تعریف کردن طبقه متوسط به عنوان جمعیتی که متوسط درآمدی به نسبت ثروتمندان و فقرا دارند ما را بر آن میدارد هرازگاهی با یک بحران اقتصادی خبر از کوچک شدن این طبقه به گوشمان برسد؛ از سوی دیگر تعبیر کردن طبقه متوسط به عنوان یقه سفیدهایی که حیطه شغلیشان حول محور کارهای ذهنی (در برابر یقه آبیهایی که کار یدی میکنند) شکل گرفته است، باعث میشود جامعه ایران را جامعهای با سرعت رشد بالای طبقه متوسط فرض کنیم. اما مراد ما از طبقه متوسط چیست؟ ارسال به دوستان
بررسی موردی مصادیق بزرگ شدن طبقه متوسط ایرانی
پراید، لیسانس، آپارتمان و فراغت!
امین محبوبی: «طبقه متوسط ایران بزرگ شده است». این عبارت را میتوان از مشهورترین عبارات آغازین غالب صحبتهایی دانست که با موضوع بررسی وضعیت قشربندی اجتماعی جامعهمان ایراد میشود. از بررسی نتایج انتخابات ریاستجمهوری تا علت استقبال باشکوه از تشییع جنازه یک خواننده پاپ، همه از یک طبقه متوسط صحبت میکنند و کمتر به توضیح آن میپردازند که این طبقه متوسط چیست و چگونه در سالهای اخیر بزرگ و بزرگتر شده است.اما طبقه متوسط چیست و چگونه بزرگ میشود؟ این سوال هیچ جواب واحدی ندارد! تعدد شاخصها برای معرفی طبقه متوسط در فضای نظری و کثرت دیدگاههای حاکم بر سیاستگذاران موجب آن شده تا امروزه روز بحث بر سر ماهیت این طبقه کماکان داغ باشد. از سیدکامل تقوینژاد، رئیسکل سازمان امور مالیاتی کشور که معتقد به طبقه متوسط بودن 90 درصد جامعه ایران است تا جامعهشناسانی که معتقد بر عدم شکلگیری طبقه متوسط در جامعه ایران بودهاند، همگی بر این پیشفرض صحه میگذارند که فضای نخبگانی ایران هنوز برای بازشناسی طبقه متوسط به یک اجماع مفهومی نیز دست نیافته است. با تمام این اوصاف اما آنچه غیرقابل کتمان است، وجود این یک طبقه متوسط ایرانی است که محصول دههها تلاش برای گذار به ایرانی پیشرفته است. در این میان میتوان به پارهای از شاخصها و مصادیق برای چگونگی بزرگ شدن طبقه متوسط ایرانی پرداخت.
هر ایرانی یک لیسانس!
از پیکان تا پراید!
جعبههای مسکونی!
کار برای فراغت! ارسال به دوستان
طبقه متوسط کجای شکافهای اجتماعی ایران ایستاده است؟
یونس مولایی: طبقه متوسط ایرانی را از جهات مختلف باید موتور محرکه تغییرات اجتماعی در یک قرن اخیر دانست. نمایندگی کردن از تفکرات مختلف و البته متضاد، در دست داشتن مهمترین تریبونها از قبیل منبر، کرسی دانشگاه، مطبوعات و...، داشتن قابلیت تشکلسازی، فراهم بودن امکان نسبی ارتباط با فضای جهانی و... از مهمترین عواملی بوده است که طبقه متوسط ایرانی را تبدیل به مهمترین بازیگر فعال در عرصه تحولات اجتماعی و سیاسی کرده است. با تمام این اوصاف اما نیمه خالی و پر لیوان تحولات متاثر از طبقه متوسط را چگونه میتوان تفسیر و تحلیل کرد؟
نیمه پر
نیمه خالی ارسال به دوستان
چرا اقتضائات زندگی طبقه متوسط ایرانی رضایتآفرین نیست؟
گذار از نیاز، گرفتار به امیال!
امید رامز: در یک دستهبندی کلی 2 نظریه در تبیین نحوه شکلگیری و نقش طبقه متوسط در جوامع وجود دارد. نظریه اول، مبتنی بر نظریات «کارل مارکس» است. مارکس در 5 مرحلهای که برای گذار و تحول جوامع انسانی از ابتدای پیدایش در نظر میگیرد، یعنی کمون اولیه یا جامعه اشتراکی، دوره بردهداری، دوره فئودالیسم، دوره بورژوازی و سوسیالیسم، معتقد است آنچه باعث میشود جامعه از یک مرحله به مرحله دیگر دچار گذار شود، تضاد اجتماعی یا طبقاتی بین 2 طبقه اصلی جامعه است. در تعریف مارکس همانطور که در کمون اولیه تضاد بین ضعیف و قوی، در دوره بردهداری تضاد بین ارباب و برده و در دوره فئودالیسم تضاد بین فئودال و دهقانان وجود داشته، در دوره بورژوازی نیز تضاد اصلی بین بورژوازی و پرولتاریاست. در این تعریف که جامعه را بر اساس ابزار تولید و صرفا با وجه اقتصادی (و نه اجتماعی و سیاسی) آن تقسیم میکند، طبقه متوسط یا همان خردهبورژوازی بتدریج در راستای تبدیل به طبقه اکثریت کارگر و اقلیت بورژوازی سرمایهدار تجزیه میشود. اما بر خلاف تعریف مارکسیستی که در آن جامعه متشکل از اکثریت کارگر و اقلیت ثروتمند است، در تعریف لیبرال و «وبری»، بر اثر توسعه اقتصادی و سیاسی و به طور کلی مدرنیزاسیون جوامع، یعنی رشد صنعتی، رشد شهرنشینی، رشد آموزش عالی و دانشگاههای نوین، افزایش سطح تحصیلات و سواد عمومی، گسترش بازارهای مصرف، ایجاد بروکراسی دولتی و دیوانسالاری، این طبقه متوسط است که به وجود میآید و روز به روز بزرگتر شده و اکثریت جامعه را تشکیل میدهد و ضمنا کارکرد سیاسی و اجتماعی نیز دارد. تاریخ یکصد ساله اخیر، از زمان مشروطه، دوران پهلوی اول و دوم و همچنین پس از انقلاب، نشان میدهد طبقه متوسط در ایران، بیشتر منطبق بر تعریف دوم شکل گرفته است؛ چه آنکه در ایران هیچگاه نه فئودالیسمی به آن معنایی که مارکس مد نظر دارد و در اروپا رایج بوده، شکل گرفته است - چون همیشه تیولداران منصوب و نماینده حکومت مرکزی بودهاند نه مثل اروپا مستقل از آنها - و نه هیچگاه بورژوازی سرمایهدار مستقل از دولت ایجاد شده است، زیرا اساسا چه قبل از دوره مدرنیزاسیون و چه بعد از آن، این دولت و حکومتهای مرکزی بودهاند که به عنوان صاحبان اصلی سرمایه نقشآفرینی کردهاند و اگر هم طبقه ثروتمندی شکل گرفته، نه به دلیل فعالیت اقتصادی خودجوش و مستقل که به واسطه اتصال به دربار و حکومت بوده، بنابراین طبقه متوسط، خواه در آغاز دوره مشروطه که به طبقه متوسط سنتی مشهور بوده و خواه از آغاز دوران پهلوی که بتدریج طبقه متوسط مدرن شکل یافته، ذیل مفهوم دوم قابل تعریف است. در مجلس موسسان اول که برای تدوین قانون انتخابات مجلس شورای ملی در سال 1285 در آغاز انقلاب مشروطه شروع به کار کرد، جز شاهزادگان و قاجاریان که 4 نماینده داشتهاند، بیشتر نمایندگان از روحانیون و علما(4 نماینده)، تجار(10 نماینده)، اصناف(32 نماینده) و زمینداران (10 نماینده) بودهاند. این ترکیب بخوبی نشان میدهد اکثریت جامعه را همین طبقه متوسط تشکیل میداده است. در دوره پهلوی اول نیز که با تشکیل دیوانسالاری، نظام اداری و بروکراسی دولتی، ایجاد مدارس و دانشگاههای نوین و ایجاد ارتش منظم، روند مدرنیزاسیون تسریع مییابد، طبقه متوسط حقوقبگیر نیز به گروههای اجتماعی قبلی اضافه میشود. یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین 2 انقلاب» نقل میکند که رضاخان طی 16 سال حکومت خود ضمن 5 برابر کردن بودجه نظامی، حدود 90 هزار کارمند تمام وقت در وزارتخانههای دولتی استخدام کرد. روند مدرنیزاسیون و رشد طبقه متوسط، در دوران پهلوی دوم نیز بویژه با برنامههای انقلاب سفید و اصلاحات ارضی در سالهای اولیه دهه 40 و افزایش بهای نفت در سالهای بعد، با رشد صنعتی، افزایش شهرنشینی و رشد فارغالتحصیلان دانشگاهی شدت گرفت. پس از انقلاب نیز با اتمام جنگ تحمیلی و آغاز به کار دولت سازندگی، مدل توسعه این دولت نقش موثری در رشد کمی و تقویت طبقه متوسط ایفا کرد، بویژه اینکه بنا بر توصیه مشاوران اقتصادی، اجرای اصلاحات فرهنگی و اجتماعی نیز لازمه موفقیت مدل اقتصادی نئولیبرال دولت هاشمی محسوب میشد. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|