|
ایدئولوژیزدایی ایدئولوژیک و دنیای سکولار کوچک روشنفکران
دهه شصت نشناسیِ روشنفکران
رضا کردلو: این روزها ارجاع به دهه 60، یکی از راههای جذابیت بخشیدن به رمانها و داستانهای سینمایی شده است. پیرنگ خیلی از فیلمهای سینمایی، سریالهای تلویزیونی، تئاترها و داستانهای خواندنی یا حول دهه 60 میگذرد یا ارجاعی به این دهه دارد. با فاصله گرفتن از سالهای دهه 60، تفسیرها از این دهه محل مجادله میان گروههای مختلف میشود. من در مواجهه با برخی کارگردانان و نویسندگان، شاهد ادعای آنها پیرامون آگاهی همهجانبه درباره این دهه و اینکه روایت آنان از این دهه روایتی دقیقتر است، بودهام. هر کدام ادعا میکنند روایتی نزدیک به حقیقت، پیرامون دهه 60 دارند. در سالهای اخیر، آثار مربوط به دهه 60، روند رو به رشدی داشته است؛ از داستاننویسان مطرح تا کارگردانان جوان، با زاویه دید خود به دهه 60 مینگرند و نظراتشان پیرامون آن روزگار را به شکلی که میخواهند نشان میدهند. اتفاقا یکی از موضوعاتی که پرداختن به آن از آزادی زایدالوصفی برخوردار است، دهه 60 است. دهه 60 به دلایل متعدد جنبههای نوستالژیک نیز به خود گرفته است. بسیاری از خاطرههای جمعی ایرانیان را رخدادهای این دهه تشکیل میدهد؛ شیرینیها و سختیها و البته تلخیها. خود واقعه انقلاب در فاصلهای نزدیک به این دهه رخ میدهد و موجب شکل گرفتن یک نیروی اجتماعی غیرقابل توصیف میشود. خاطرات روزهای اول انقلاب را احتمالا شنیدهاید، از حالی که در جامعه جریان داشت. داریوش همایون از سران رژیم سابق بعد از بیرون آمدن از زندان و ابتدای زندگی مخفیانهاش از یک راننده تاکسی صحبت میکند که کرایه نمیگرفت و کار میکرد و این ماجرا تا مدتها جریان داشت. حضور بیش از 95 درصد مردم در انتخابات تعیین نوع حکومت که مشابه و مثلی در دنیا ندارد، آغاز جنگ تحمیلی که سرآغازی بر یک وحدت 8 ساله کمنظیر در تاریخ سیاسی ایران بود، پیروزیهای شیرین چون شکست حصر آبادان و آزادی خرمشهر که گویی آزادی ایران بود، ماجرای ترورها در این دهه و رحلت امام و آن تشییع بینظیر که بهخاطر جمعیت حاضر در مراسم تشییع در کتاب رکوردها نیز به ثبت رسیده، همه و همه میتواند نمادهایی از یک دهه پرقصه باشد؛ قصههایی که حالا و با گذر زمان خواندنیتر نیز میشود. جریان روشنفکری اما بیتمایل به پرداختن به این دنیای بزرگ، سالهاست به دنیای کوچک خود در دل داستانهایی که آدمهایش ساخته و پرداخته ذهن نویسندگانش هستند، مشغول است؛ دنیای کوچک و کدری که از عالم واقعی جداست. این تفکیک را میشود فهمید. مردم حضور ندارند و قصه درنهایت حول و حوش هفت هشت ده نفر است که ویژگیهای عموم مردم را ندارند. این دنیای کوچک حالا چند سالی است به عالم سینما هم تسری پیدا کرده و آثاری البته ضعیف با پرداختهای روشنفکرانه پیرامون دهه 60 تولید شدهاند. آثار دیگری نیز تولید شدهاند که به نقد جنبههای ایدئولوژیک و ارزشی در سالهای دهه 60 پرداختهاند. برخی آثار صریحا این جنبهها را نادیده گرفته و آنها را سانسور کردهاند. سانسور روشنفکری نسبت به جنبههای ارزشی با یک بیتفاوتی و نداشتن موضع همراه بوده است. شخصیتها اتفاقی و گاهی بدون اینکه بخواهند از چیزی دفاع کنند یا چیزی را رد کنند، وارد داستان میشوند. کاملا سکولار، حالا جنگ شده است و اتفاقی در آن افتادهایم. بیهیچ زمینه دینی و مذهبی تفنگ دست میگیریم و عین این آمریکاییهایی که در ویتنام گیر افتادهاند، زد و خورد راه میاندازیم، سیگار از لبمان نمیافتد، شهدا را کشته خطاب میکنیم، یک ماجرای عشقی هم دست و پا میکنیم ولو شده با دختری صائبی در انتهاییترین نقطه خوزستان. تازه این وقتی است که در میان داستانهایمان یکی را به جنگ بفرستیم. آن دسته از شخصیتهای داستان که به جنگ نمیروند و وقتی در جنوب جنگ است راهی شمال میشوند، بیشتر اسیر دست و قلم نویسنده روشنفکرشان هستند. انگار نه انگار که مسأله جنگ ملی است. یعنی نوبت روشنفکر که میشود جنگ دیگر ملی نیست. ظلم نویسنده به دهه 60 تنها به تحریفی که از جنگ دارد محدود نمیشود، بلکه در نتیجه همه اتفاقاتی که برای شخصیتهای داستان در دهه 60 رخ میدهد، آنها از دست میروند. نیست میشوند. چیزی که به اسمشان بیاید؛ «سوخته». یکی از آخرین داستانهایی که با عینک روشنفکرانه به دهه 60 نگریسته، داستان 5 برادر از خانواده «سوخته» است که در دهه 60 از دست میروند، آنچنان که از «سوخته» چیزی باقی نماند. یکی در جاده اصفهان به تهران، یکی در آبادان، یکی در بیروت، یکی در مشهد و دیگری در سد لتیان. رمان «خون خورده»، با سفری به دل تاریخ دهه 60 و با تخیلی عجیب و غریب و دست انداختن به این سو و آن سوی تاریخ و جغرافیا، روایتی سکولار از دهه 60 است؛ روایتی که اگرچه میشود آن را با سرعت خواند اما نمیتوان با آن همراه شد و صرفا در چارچوب اندیشهای واکسینه شده، در چندتا از کتابفروشیهای خیابان کریمخان قابل ارائه است؛ داستانی دور از مردم در دنیای کوچک روشنفکرها. در روایت تحریف شده «خون خورده» از دهه 60، این دهه، دهه از بین رفتن است و از بین روندگان تقدیرشان این بوده که از بین بروند چون زیستشان دچار عالم انقلاب شده و این انقلاب جان هیچکس را ضمانت نمیکند، حتی کودکی را که از شر موشک گریخته تا در جوار سد لتیان آرام بگیرد اما غرق میشود. همه اتفاقات تلخ در انقلاب و تداوم آن در سایه جنگ رقم میخورد و حتی شخصیتهای به غایت ایدئولوژیک در عالم واقعیت، به دلیل نوع نگاه نویسنده به مدلهایی خنثی تبدیل میشوند؛ از چمران تا جهانآرا. بزرگترین سانسور خون خورده روایتی است که از جنگ ارائه میشود. شخصیتهای داستان هر هنری دارند از شعر تا شناختن آوازهخوانها و رقاصهای قبل از انقلاب، تا گذاشتن سیگار روی لب دخترانی که نجاتشان دادهاند، تا روحیه جنگندگی و چه و چه، اما «امام» ندارند. جبهه «بسیجی» ندارد. شهیدان، شهید نیستند، کشتهاند. در جبهه رزمندگان از مذهبیها تفکیک شدهاند انگار. نویسنده از روایت آدمهای بسیجی طفره رفته است. آنها را روایت نکرده و تصویر کاریکاتوری که در همه این سالها از تندمزاجی و هیجانی و تودهوار عمل کردن بسیجیهای ابتدای انقلاب توسط جریان روشنفکری و بعضا صداوسیما به نمایش درآمده، تکرار شده است. رویکرد متحجرانه نویسنده در روایت نکردن یا تحریف واقعیات باعث میشود نتیجه «خون خورده» تصویری کدر و تلخ و زننده از دهه 60 باشد. محصول دنیای کوچک روشنفکرها، خواسته یا ناخواسته، دقیقا منطبق با روایتی است که این روزها رسانههای سعودی و شبکههای فارسیزبان مخالف، از گذشته جمهوری اسلامی دارند. ارسال به دوستان
داستان یک شهر
میکاییل دیانی: اساتید حوزه رسانه و جامعهشناسی یکی از بهترین ابزارها برای شناخت هر عصر و زمانه را هنر میدانند که میتواند گویای حالات، عواطف و شرایط و فضای حاکم بر آن عصر باشد و در این میان برای شناخت آنچه در جامعه آن روزگار میگذرد، فیلم یکی از بهترین ابزارهاست. اگر بخواهیم شناختی از جامعه دهه 60 داشته باشیم، امروز بیش از هر چیز میتوان به فیلمهای آن زمان رجوع کرد. خیابانها، وسایل نقلیه، ساختمانها و... در نمای فیلمهای آن زمان متجلی است و میتوان محیط دهه 60 را از روی فیلمهای آن زمان شناخت. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|