شب، بالای ساعت بلدیه را پر کرده بود که در معیت میرزا تقی‌ابن‌ملکم و منورالفکرخان عرعریه به سفارت بلاد انگلس اندر شدیم. بر در ورودی نبشته‌ای فرنگی بود. ابتدایش را خواندیم کیپ کلم و مابقی یاری خواندن ننمود. حیلتی بر خاطرمان گذشت. ابن ملکم را فرمودیم پدر سوخته! کرور کرور دینار خزانه را خرج فرنگ می‌کنی! بگو ببینیم چه نوشته. فرمود پایینش نوشته اینجا تولد ملکه است بالایش به زبان محلی‌ است. پنداریم نوشته کلم‌هایتان را نگاه دارید. پرسیدیم مردک کلم‌مان کجا بود که نگاه داریم؟ عرعریه عرض کرد: قربانت گردم خاطر مبارک‌تان هست که در مراسم هالوین حضار کدو تنبل با خود داشتند و ما که نداشتیم به قدر سه من عرق، خجل گشتیم؟ به خاطر چاکر می‌رسد که در مراسم تولد کلم می‌آورند. چاکران را امر کردیم بروند به اندازه تمامی همراهان کلم فراهم آورند که 500 عدد کلم فرد اعلا بیاوردند و تقسیم نمودیم و به سفارت اندر شدیم. ابهت حضورمان جمعیت را چنان گرفت که چند دقیقه به ما و کلم‌های ملونمان خیره ماندند. کسی کلم به دست نداشت که لابد جمع کرده بودند. امر کردیم کلم‌ها را جمع کنند و از تشریفات‌چی انگلس استعلام نمایند این فقره را.
به میهمانی داخل شدیم. همه چیز فراهم بود از خوراک و شربت و آجیل و قلیان و سیگار فرد اعلای فرنگی و مزقان‌چی و سیورسات. بر سینی بزرگی شمع بسیار منور بود. پنداشتیم سقاخانه است که به سنت خودمان برای رفع حوایج بر آن شمع گذارند. از تعدد شموع عیان بود کسی بی‌حاجت از درش باز نگشته. اصلا سقاخانه هم سقاخانه‌های فرنگی! حوایج همایونی ما را سقاخانه‌های کوچه و بازار برنخواهد آورد! مخصوص بی‌سوادان گریگوری واپسگرای مرتجع است آن سقاخانه‌های سیاه. رفتیم تا به حاجات خویش شمعی برافروزیم که گفتند کیک تولد ملکه است و این شموع به عدد سنوات عمرشان است. ابن ملکم را فرمودیم به حسب ظاهر، سنوات عمر ملکه فزون از ایام عمر ماست. فرمود
 made in UK  است و خوب عمر می‌کند قربان. آرزو کردیم کاش جناب پدر ما را در آن بلاد مترقی می‌زاد تا یو کی باند شویم.
سفیر انگلس بر ما وارد شد. گفت شیرینی فرنگی میل کنید که به غایت حلاوت است. تصدیق نمودیم که آن قدر هنی است که 4 عدد میل نمودیم. گفت 6 تا خوردید باز هم میل بفرمایید. از این دقت نظر و هوش و درایت به حیرت آمدیم.
در خاتمه جشن حوالتی آوردند که بپردازید. گفتیم چیست گفتند خرج تولد ملکه است! فکر کردید مال پدرتان است که مفت بخورید و بروید؟ برافروختیم از جسارت آن گستاخ. عرعریه گفت سر به فدای مقدمتان! رسم فرنگی است! فرنگی کارش حکمت دارد. به ویژه انگلس که در زدودن ماده سیاه متعفن بد بو از بلادمان دست پیشین را دارد و علاقه به نه شنیدنش هرگز نباشد. ابن ملکم گفت قربانت گردم! مقام پرداخت مخارج جشن ملکه، مقامی بس والاست در نزد سلطنت و پردازنده کم از سِرالکس فرگوسن نیست. از این سخن محظوظ گشتیم. پرداختیم. سفیر با رویی خوش و لبخندی زیبا و مودبانه و موقرانه گفت این مقام شماراست. با ملکه درمیان می‌گذارم تا مقام پرداخت مخارج جشن بای بای دندان و هلو پنپرزش را نیز به شما واگذارد. حظ وافر بردیم.

حالا که «فرض محال، محال نیست»، ما هم فرض می‏کنیم که -فقط فرض می‏کنیم- می‏خواهیم از وزیر، وکیل، معاون و مدیر بپرسیم که این همه اموال و دارایی را از کجا آورده‏ای و چرا قبلاً نیاورده بودی و چرا کم آورده بودی؟! خُب، قبلش باید کمی با خودمان فکر کنیم که ممکن است از کجاها آورده باشند تا بی‌خود نرویم میکروفن‏مان را پرت کنند. شما هم فکر کنید. همه فکرها را که نباید ما بکنیم!
1) ممکن است از عمه بزرگِ برادرناتنی پدرِشوهرنامادریِ پدرشان به ارث برده باشند. به‏به! طیباً طاهرا! اینجور عمه، فقط دوجا دیده شده، فیلم‏های هندی و مسؤولان ایرانی!
2) طبق قانون ژِن، برخی در خونشان «جذب» دارند یا برعکس. هرجا که پول باشد، آنها به آنجا می‏روند یا برعکس!
3) عرق جبین و کدِّ یمین را فراموش نکنید. البته عرق داریم تا عرق! عرق من و شما کجا، عرق آن مدیرمحترم کجا!
4) «فیشینگ» یکی دیگر از فرض‏ها می‏باشد. اشتباه نکنید، این فیشینگ، آن فیشینگ کلاه‏برداری اینترنتی نیست. این یک چیز دیگر است!
5) افتادن بانک مرکزی یا هر بانک دیگر در حریم خصوصی؛ یکی دیگر از آنجاهایی است که ممکن است آورده باشند! ربطی هم به داماد این وزیر یا آبدارچی آن وزیر ندارد. ربطی هم به ما ندارد. ربطی هم به شما ندارد...

وقتی که غذای خوب باشد هستیم
یا جشن دم غروب باشد هستیم
گفتند الیزابت تولد دارد
هرجا که بزن بکوب باشد هستیم
 

 اتحادیه توزیع کنندگان مطبوعات اعلام کرده که 70 درصد درآمد دکه‌های مطبوعاتی از سیگار است. شاید شما این مسأله را موضوعی اسفناک ببینید اما اینجا از همان جاهایی است که باید مهندسی معکوس بکنیم. یعنی بگردیم ببینیم راز موفقیت سیگار در دکه‌ها چیست و بعد ما هم همان سیاست‌ها را در مورد روزنامه بزنیم.
 1- زیان آور بودن
قطعا یکی از رموز موفقیت سیگار «مضر بودن» آن است. آدمیزاد هم که همیشه به چیزهای مضر و منع شده حریص است. باید برنامه‌ای چیده شود تا خواندن روزنامه هم برای مشتریان زیان‌بار بشود. مثلا استفاده از ترکیبات «جیوه و سیانور» در مرکب‌ چاپ یا تخمیر کاغذهای مطبوعات با «گاز خردل».
2- چاپ عکس‌های عاقبت وخیم استعمال روزنامه بر روی جلد
برای این کار کافی است وضعیت معیشت و فلاکت چند روزنامه‌نگار، نویسنده و آدم اهل مطالعه در صفحه اول درج شود. این‌گونه باعث ترغیب خریداران و تحریک حس کنجکاوی آن‌ها در خصوص اثرات سوء مصرف روزنامه و تجربه آن می‌شویم.

3- تنوع در عرضه
باریک، پا کوتاه، فیلتر پلاس، لایت و کلی صفت جذاب دیگر باعث اشتیاق مشتریان سیگار به خرید می‌شود. همین الگو باید در روزنامه‌ها هم پیاده‌سازی شود.
مثلا تصور کنید: اعتماد باریک، شرق لایت، قانون کوچیک، آفتابِ برگ، همشهری پاوردار، کیهان نعناعی، وطنِ قرمز و انواع خلاقانه دیگر.

معاون فناوری اطلاعات قوه قضائیه از طراحی سامانه ثبت دارایی مسؤولان خبر داده و گفته: «همه مسؤولان موظف به ثبت دارایی های خود در این سامانه هستند.»
بعضی «مفسدان اقتصادی مسؤول‌نما» به این‌جور کارها عادت ندارند و ممکن است حین استفاده از سامانه به بیت المال صدمه وارد کنند، لذا برای کسب عبرت، یکی از این موارد که باعث آمپر کشیدن و سوختگی سامانه شده را مرور می کنیم:
با سلام به سامانه ثبت دارایی ها
اینجانب از لای دست و پای مسؤولان، اموال خود را به شرح زیر اعلام می دارم.
- یک فقره حساب داریم برای واریز حقوق. وضعش طوری است که مسلمان نشنود کافر نبیند ... هرچند یک آب باریکه ای هست به قاعده 23-22 میلیون. از قدیم هم گفتن آن را که حساب پاک است فیلان ... لذا سپردم بچه ها آنجا را آب و جارو کردند الان تشریف ببرید از پاکی اش حظ می کنید. هر حساب دیگری از بنده دیدید اطلاع بدهید بشوییم برود.
- یک باب منزل کلنگی مربوط به دوره پرکامبرین هست در دهات مان، البته الان خودمان در منزل سازمانی ساکنیم. غیر از این هر منزلی در هر جای کره زمین از دوبی تا لاس وگاس پیدا کردید، حکما یادمان رفته. بگویید بزنیم به نام خانم بچه ها.
- یک موتورگازی مدل 55 داریم که خود دلیل روشنی بر ساده زیستی ماست. برای کارهای اداری هم از خودروی دولتی استفاده می‌نماییم. اگر یک وقت بنزی چیزی به نام ما رویت شد حتما بنده زاده پدر سوخته بی‌اجازه برده بیرون. بگویید خودمان قبل از شما خدمتش می‌رسیم.
- از لحاظ شغلی چندین فروند مسؤولیت داریم-چون باید با هواپیما برویم که به همه برسیم- شما اگر دیدید ما یک ریال از این مشاغل خورده ایم، خبرمان کنید بفهمیم از کجا لو رفته!
تازه آقا الان که ما و بیت المال نداریم که. ما بعد از عمری خوردن و بردن، خودمان هم جزو بیت‌المال محسوب می شویم. فلذا هی گیر ندهید، که هر چی از وزن ما کم شود از جیب کشور رفته!
 

برپا شده جشن کاسه لیسی
از سوی فسیل انگلیسی
پیداست از این گدایی او
خورده ملکه دگر به پیسی
 

بعد بوتاکس و چهره آرایی
تن سپردن به تیغ زیبایی
مد شده بین این سه لیتری‌ها
مرض «بچه خارجی‌زایی»
این یکی می‌رود بزایاند
گونه پرشین-کانادایی
آن یکی هم که رفته زاییده
بچه ژرمن‌آریانایی
آن کسی هم که آن وری نشده
این وری رفته رو به زایایی
کودکش گوش می‌دهد هر شب
به زبان فرانسه لالایی
عشق ایران ولی مدام آن‌ور
آریایی ولی اروپایی
مثل این است وقت صبحانه
بخوری خاویار با چایی
یا دوتا جام لیگ و حذفی را
بسپاری به تیم شیش‌تایی
از همین راه دور می‌گویم
سخنی با شما که آن‌جایی
با شما که به افتخار ما
از همان کودکی سر پایی
ما که خیللیییی زیاااد باحالیم
تو که خیلی زیاد بالایی
ما همین‌جا کنار ایرانیم
تو بگو در کجای دنیایی
مطمئن‌باش توی کانادا
آنجلینا جولی نمیزایی

کابینه، بی گمان که ز دنیای دیگریست
هر کس که عضو آن شده بودای دیگریست
آهنگ قاروقور شده سهم ما، وزیر!
سمفونی بخور بخور از جای دیگریست