|
ارسال به دوستان
امام(ره) و مسأله تحقق اهداف انقلاب در ساختار نظام در گفتوگوی «وطن امروز» با دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
امام نهضت و نهاد
14 خرداد یادآور روزی تلخ برای مردمی است که بزرگمردی از خاندان امام موسی کاظم(ع) را از عمق جان به رهبری و ولایت پذیرفتند و در راه تحقق و پیشبرد آرمانها و سخنان ایشان از هیچ چیز فروگذار نکردند. در مقابل این اعتقاد قلبی مردم به ایشان، امام خمینی(ره) هم از عمق وجود به این مردم ایمان داشتند و آنها را ولینعمت میدانستند. چه زیباست تعین و تجسم نظام امت و امامت در ایران معاصر! حال امت شاهد پر کشیدن امام خود است و میراث گرانبهای امام را در برابر خود میبیند؛ میراثی که امامت و راهبری آن اکنون در دستان باکفایت حکیمی فرزانه است که امت، پس از حضرت امام خمینی با او بیعت کرد. میشود ستون خیمه این میراث گرانقدر را تحولخواهی و تحولآفرینی دانست؛ موضوع مهمی که رهبر انقلاب سال گذشته بخش اصلی سخنرانیشان به مناسبت رحلت حضرت امام را به آن اختصاص دادند. به همین مناسبت و پیرامون همین موضوع مهم، با دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفتوگو کردیم. دکتر جمشیدی در این گفتوگو به تشریح شاخصهای تحولخواهی حضرت امام و توضیح علل رویارویی جریان غربگرا با آرمانهای اصیل ایشان پرداخت. ***
* رهبر حکیم انقلاب، سال گذشته در سالروز رحلت امام خمینی(ره) به موضوع تحولخواهی در اندیشه امام پرداختند؛ موضوعی که این روزها با توجه به فضای انتخاباتی و لزوم ایجاد یک تحول همهجانبه در کشور، به نظر میرسد نیازمند بررسی بیشتر است. ممنون میشوم به عنوان شروع بحث، توضیحاتی بفرمایید درباره نسبت اندیشه امام خمینی(ره) با تحولخواهی و شاخصهای این عنصر در منظومه فکری ایشان.
بله! به نظر من اصل ایده تحولخواهی و برهم زدن وضع موجود در اندیشه امام، یک دهه قبل از شروع نهضت انقلاب اسلامی ایجاد شد. امام با بررسی عمیق شرایط تاریخی و اجتماعی ایران، به این باور رسیدند که مسیر تاریخی ایران و جهان اسلام و به عبارتی ریلی که ایران و کشورهای مسلمان در آن حرکت میکنند، اساسا غلط است و ره به ناکجاآباد میبرد. به همین دلیل تصمیم گرفتند اساسا مسیر تاریخی کشور را عوض کنند، نه اینکه تنها به یکسری از اصلاحات دلخوش کنند. شما اگر به حرکتهای تحولخواهانه قبل از امام نگاه کنید، متوجه میشوید این نهضتها عموما دامنه محدودی داشتند. سقف اهداف آنها، اصلاح برخی عناصر نامطلوب بود. مثلا نهضت مشروطیت در راستای تقلیل مرارتهای استبداد شکل گرفت، در واقع نقطه کانونی نهضت تحولخواهانه مشروطیت، رفع استبداد بود. جنبش دیگری که پیش از نهضت امام شکل گرفت، نهضت ملی کردن صنعت نفت بود. این نهضت هم مستقیما هدفش حاکمیت ملی و حفظ استقلال کشور بود، به عبارتی یک نهضت ضداستعماری بود.
اما نهضت امام با نهضتهای قبلی به کلی متفاوت بود؛ آنها خودشان را در یک دایره تنگ تعریف کرده بودند اما امام همه قالبها را شکست و قله را هدف گرفت، یعنی برانداختن نظام شاهنشاهی و برقراری یک حکومت مردمسالار دینی که هم ضداستبداد باشد و هم ضداستعمار و هم مجری عدالت و آزادی و هم الگوی خود را به کشورهای مسلمان صادر کند و در برابر از خودباختگی ملل مسلمان مقابل تمدن غرب، یک جبهه جدید تمدنی بگشاید. این، تفاوت چشمگیر نهضت تحولخواهانه امام با سایر نهضتهای تحولخواهانه تاریخ ایران بود. امام تصمیم گرفت مسیر تاریخی کشور را عوض کند. قبلیها در چارچوب همان ساختار شاهنشاهی میخواستند استبداد را محدود کنند یا استعمار را پس برانند اما امام به کلی ساختار را برهم زد.
من اینجا میخواهم یک نکته بسیار مهمی را توضیح دهم و آن اینکه نگاه امام به تحولخواهی، صرفا سیاسی و برهم زدن یک ساختار سیاسی و بنیانگذاری یک نظام سیاسی جدید نبود؛ امام عمیقا اجتماعی و فرهنگی میاندیشید. امام میخواست ایران، ذیل تاریخ تجدد تعریف نشود و مسیر حرکت تاریخی ایران بر ریل مدرنیته امتداد پیدا نکند، بلکه ایران وارد یک زیست جهانی جدیدی شود. شما اگر خوب در تاریخ معاصر جهان نگاه کنید میبینید همه انقلابهای معاصر، انقلابهایی تحت سیطره گفتمان مدرنیته هستند. فرزندان جهان مدرن هستند. دنبالهروهای تاریخی جریان تجدد و مدرنیته هستند اما امام بهکلی، قطار ایران را از ریل تاریخی مدرنیته کَند و در یک زیست جهان دیگر قرار داد. امام تنها نظامسازی نکرد، تنها آدمسازی نکرد، بلکه عالمسازی کرد. یعنی یک جهان دیگری، نگاه دیگری، زیست دیگری خلاف جهان و نگاه و زیست معاصر جهان در دنیای مدرن خلق کرد. این حرکت، فوق تشکیل حکومت اسلامی بود.
تمام این اتفاقاتی که الان من و شما از تحقق آن دم میزنیم، در زمانه امام در حد یک رویاپردازی و تخیل شاعرانه بود. شاید بسیاری از اندیشمندان و فرهیختگان و مبارزان معاصر امام، حتی تصور سقوط رژیم شاهنشاهی را نداشتند، چه رسد به برهم زدن نظم گفتمانی جهان و پی ریختن یک جهان جدید با یک گفتمان فکری و زیست اجتماعی جدید! اینجاست که انسان عمق همت امام، نگاه امام، ریشهدار بودن تحولخواهی امام، آن هم یک تحولخواهی عمیق و وسیع را میفهمد و سر تا پا احترام و تعظیم میشود نسبت به این عظمت انسانی.
امام صرفا دنبال جابهجایی چند حاکم یا تغییر یک نظام سیاسی نبود، بلکه به دنبال ایجاد یک تاریخ جدید بود. واقعا انقلاب اسلامی را باید یک نقطه عطف، یک پیچ تاریخی، یک گسل، یک نقطه از جا کندگی تلقی کرد. هر روایتی از انقلاب اسلامی غیر از این، قطعا روایتی ناقص و تقلیلگرایانه است.
* آقای دکتر جمشیدی! شما تا اینجا وسعت و عمق تحولخواهی امام را 2 ویژگی متمایزکننده نهضت ایشان برشمردید؛ ممنون میشوم به وجوه متمایزگر دیگر این عنصر تحولخواهی هم اشاره بفرمایید.
ببینید! مبدا تحولخواهی در اندیشه امام منبعث از انگیزه دینی و الهی بود، بر خلاف برخی نهضتهای معاصر ایشان که مبنای حرکتشان «ایسم»های گوناگون بود. شما چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب این آیه شریفه را از امام زیاد شنیدهاید: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَه أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى؛ یعنی بگو (توجه داشته باشید این کلمه قل، به معنای بگو، معنیاش فراتر از گفتن کلامی است، یعنی سیرهات این باشد، شعارت این باشد که) برای خدا چه دو نفر دو نفر و چه به تنهایی، قیام کنید، بهپاخیزید، شرایط را تغییر دهید. این آیه کاملا برانگیزاننده و داعی به حرکت و تحول و جنبش و جوش برای تغییر شرایط است. اینها مبانی فکری و مبادی عملی امام برای شروع حرکت تحولخواهانه بوده است. ارزش و اهمیت این مساله را دست کم نگیرید. رهبر انقلاب در سخنرانی سال قبل فرمودند اگر حرکت تحولخواهانه مبتنی بر مبانی فکری درست و صحیح نباشد، به جای تحول، به استحاله میانجامد. شما دیدید بسیاری از گروههای انقلابی در قبل از پیروزی انقلاب، در مسیر که جلوتر آمدند، کم کم زاویههایشان با حقیقت آشکار شد و در نهایت سازمانی مثل سازمان مجاهدین خلق به دام پستترین کارها و قتلها و ترورها افتاد، چون مبانی و مبادی مستحکم نبود، صحیح نبود اما امام و جریان مکتبی که حول محور امام شکل گرفت، از ابتدا تاکنون، دچار انحرافات عقیدتی نشد، چرا؟ چون پی و بنیان این نهضت تحولخواهانه بر برداشت صحیح و قویم از معارف الهی قرار داشت.
* آقای دکتر! برخی نظریهپردازان معتقدند انقلابها وقتی به مرحله تشکیل نظام و ساختار میرسند، همین نظاممند شدن و ساختارمند شدن، نقطه مرگ انقلاب است؛ نظر شما درباره دوگانه
نظام / انقلاب در تجربه انقلاب اسلامی چیست؟ آیا نظاممند و سازمانی شدن، انقلاب را متوقف کرد یا برعکس، پیگیری آرمانهای انقلابی را شدت بخشید یا هیچیک از این دو؟ نظر شما چیست؟
این، پرسش بسیار مهمی است. ببینید انقلاب از جنس «شدن» است و نظام از جنس «بودن». اگر در متن نظام، محتوای انقلاب جریان نداشته باشد، نظام تبدیل میشود به یک موجود کلیشهای بیجان و یک ساختار بروکراتیک محض که نه حرکتی میآفریند، نه قدرت ایجاد تحرکی دارد. اینجاست که نهضت تبدیل به نهاد میشود و در مرداب روزمرگی و عادات فرو میرود. این خطری است که همه انقلابها را تهدید میکند و اتفاقا همین خطر است که باعث شده مدت مدیدی است رهبر انقلاب بر کلیدواژه «انقلابی بودن» و «انقلابی ماندن» تاکید میکنند.
قبل از اینکه این بحث را ادامه بدهم، به موضوعی اشاره کنم. برای انقلابی ماندن، قبل از چارهاندیشی در سطح کلان، باید مراقب ماندن روحیه انقلابی و تحولخواهی در سطح فردی خودمان باشیم. آرا و اندیشهها و کنشگریهای امام نشان میدهد ایشان هر چه به سمت پایان حیات مبارکشان نزدیک میشدند، گویا نسبت به گذشته صریحتر و ساختارشکنتر میشدند. این در حالی است که وقتی انسان پیر میشود، طبیعتا محافظهکارتر میشود، بویژه اگر مدیریت کلان یک حکومت را در دست داشته باشد اما شما این را در وجود حضرت امام نمیبینید. در وجود ایشان، انقلاب و نظام به درهم تنیدگی رسیده بود؛ یعنی روحیه انقلابی و تحولخواهی و تحولگری در کنار نظم ساختاری و سازمانی و پیگیری این آرمانها در قالب نهادهای مرسوم حاکمیتی.
بازگردیم به بحث اصلی؛ اگر اجازه بدهید این مفهوم انقلاب و نظام را توضیح بیشتری بدهم. ببینید! انقلاب یک پدیده مستمر است، یک جریانی در حال «شدن» است، وقتی شما یک ساختار سیاسی تشکیل میدهید، یک نظام تشکیل میدهید، این نظامات و ساختارها میخواهد آن اهداف را در یک مسیری و در طول یک زمانی پیگیری کند. شما اگر سخنرانیهای حضرت امام در اول انقلاب را مطالعه کنید، میبینید امام مدام تذکر میدهند که اگرچه جمهوری اسلامی تاسیس شد ولی آنچه از انقلاب میخواهیم هنوز محقق نشده است. این جمهوری اسلامی با همه بخشهای قانونی و نظاممند خودش، باید یکپارچه بستر تحقق حرفها و آرمانهای انقلاب باشد. نباید فریب اسمها و عنوانها را خورد، به محتوا باید نگاه کرد. صرف اینکه ما اسم یک چیزی را اسلامی کنیم، آن چیز اسلامی نمیشود. این یک «شدن» لازم دارد، یک فرآیند مستمر نیاز دارد. بنده با استدلال به سخنان حضرت امام، میتوانم این تعبیر را به کار ببرم که در تفکر امام، نظام، فرع بر انقلاب است. بستر و وسیله تحقق حرفهای انقلاب، نظام است. حالا اگر مانع «شدنهای» انقلاب شود، در برابر فرآیند مستمر تحقق اهداف انقلاب بایستد و مقاومت نشان دهد، چه اتفاقی میافتد؟ جمهوری اسلامی از درون تهی میشود و دچار روزمرگی و رکود و نخوت میشود.
همین مساله، رمز اصلی تاکیدات رهبر معظم انقلاب در سالهای اخیر بر موضوع انقلابی بودن و انقلابی ماندن است و اتفاقا همین مساله، دلیل اصلی قرار گرفتن جریان غربگرا در برابر انقلاب است. جریان غربگرا هم یک جریان تحولخواه است؛ آنها هم به دنبال تحول در کشور هستند اما چه تحولی و چگونه؟ غربگراها امتداد جریان تاریخی مدرنیته هستند؛ فرزندان جهان تجدد و زیست متجددانه هستند. آنها تاریخ انقلاب را یک زائده در جریان تاریخی مدرنیته میدانند و قصد دارند کشور را به همان مسیر مدرنیسم بازگردانند. به همین خاطر است که تحولآفرینی آنها در نقطه مقابل تحولی است که انقلاب اراده کرد آن را محقق کند.
* یعنی شما معتقدید جریان غربگرا قصد دارد انقلاب را تبدیل به یک عضو عادی فرهنگ مدرنیته کند در حالی که انقلاب، اساسا خروج از حاکمیت مدرنیسم بود.
بله دقیقا! نخستین استدلال غربگراها این است که اهداف انقلابی، اهداف بشدت آرمانی و غیرواقعی و دور از دسترس است. با شعارهایی که میشود انقلاب کرد نمیشود حکومت کرد. آنها میگویند شعارهای اول انقلاب، شعارهای تخیلی و هیجانزده و نامعقول بوده و کارکرد آن صرفا در بسیج تودهها بوده است. به همین خاطر است که برنامه نظام نباید مبتنی بر آن شعارها باشد. آنها میگویند اگر بخواهیم حرفهای انقلاب را پیگیری کنیم، به عنصر نامطلوب جهانی تبدیل میشویم. شما دیدید یکی از روسایجمهور کشور زمانی این جمله را گفت که انقلاب برای همان سالهای اول تشکیل جمهوری اسلامی بوده است. چرا او این را میگوید؟ چون او انقلاب را مانع مسیر خود میداند.
بگذارید جواب این استدلال جریان غربگرا را از زبان شهید آوینی بدهم. شهید آوینی میگوید اگر نظام، شهروند مطیع برای دهکده جهانی مارشال مکلوهان باشد، قطعا «شدنهای انقلابی» مزاحم و بازدارنده این نظام است و قطعا هزینههای گزاف ایجاد میکند اما اگر نظام را بر اساس عقلانیت سکولار متعارف تعریف نکنیم و تلقی ما از جمهوری اسلامی همان تلقی امام خمینی باشد و آن را فراتر از یک تغییر سیاسی صرف بدانیم، آن وقت دیگر انقلابی بودن را در تعارض با نظاممند شدن و سازمانمند شدن نمیبینیم. آن وقت میبینیم اتفاقا سازش کردن چقدر هزینه دارد. همانطور که رهبر انقلاب بارها فرمودهاند، همچنان که چالش هزینه دارد، سازش هم هزینه دارد.
آقای سریعالقلم کتابی دارد تحت عنوان «ایران و جهانی شدن» که آقای روحانی در مرکز بررسیهای استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت آن را چاپ کرده است و مقدمهای بر آن نوشته است. ایشان در این کتاب به همین نکته اشاره میکند. میگوید ما باید در نظام بینالملل حل و هضم شویم و اصالت، متعلق به نئولیبرالیسم جهانی است. ما گریزی از این مساله نداریم و دست و پا زدن و مقاومت کردن هم بیفایده است. دیر یا زود هضم میشویم، اگر مخالفت کنیم و دست و پا بزنیم، برای خودمان هزینه بیشتری میتراشیم. بنابراین شدنهای انقلابی لاممکن است و موج جهانی شدن همه جا را گرفته است و غربی و آمریکایی شدن سرنوشت محتوم ما است. از این رو اینها اصلا با تحول انقلابی سر سازگاری ندارند و نظریهشان هضم شدن در ساخت جهانی است و معتقدند گذار و تحول انقلابی امکان ندارد و دیر یا زود پارهای از موج جهانی میشویم. ما با استناد به همین حرفها میگوییم این جریان، حافظ وضع موجود است، آن هم نه فقط وضع موجود ایران، بلکه حافظ وضع نئولیبرالیستی جهانی. به عبارت دیگر اینان افسران بومی تجدد و مدرنیسم در کشور هستند؛ همان چیزی که نقطه مقابل حرکت و بینش امام خمینی(ره) است.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی دیگری که با تشکلهای دانشجویی داشتند، این موضوع تقابل مسیر جریان غربگرا با مسیر اصیل انقلاب را به گونه دیگری بیان کردند. ایشان در آن سخنرانی فرمودند بعضی جریانات غربگرا در جامعه کنونی ما نیز که مدعی تحولخواهی هستند و خود را پرچمدار تحولخواهی معرفی میکنند، در واقع به دنبال تحول هستند اما تحول را گذار از سنت به تجدد و گذار از فرهنگ بومی به یک فرهنگ یکدست جهانی و در نهایت تسلیم شدن در برابر تجدد و مدرنیسم تعریف میکنند. جریانات غربگرا در این مسیر حرفهای انقلاب را مثل همین موضوع مقاومت که از دل آرمانهای انقلاب اسلامی بیرون آمده است، مانع راه خود میبینند. این نوع نگاه به تحول و این نوع تحولخواهی، اگرچه به زعم موافقانش تحول باشد اما در حقیقت استحاله است.
ببینید! نیروهای تجددی که ما در همین کلام محدودمان به آنها اشاراتی داشتیم، در طول ۳ دهه گذشته بسیار تلاش کردند میراث امام را واژگون کنند و تفکر امام را در قفس تاریخی خود زندانی کنند. اینها امام را تجلیل و تکریم هم میکنند اما خط او را منتفی و منقطع میدانند. دقیقا به خاطر اثرگذاریها و کارهای این طیف بر سیاست و جامعه ما، در طول ۳ دهه گذشته دچار پارهای اعوجاجها و کجیهایی شدهایم و این کجیها همچنان روی هم انباشته شده است. به تعبیر رهبر انقلاب در همین سخنرانی اخیرشان، ما دچار مشکلات مزمن شدهایم. گرههایی گشوده نشده و موانعی حل نشده داریم و اینها روی هم تلمبار و انباشته و متراکم شده و ما را دچار گرفتاریهای متعدد کرده است. این گرفتاریها در ۲ ساحت است؛ یکی در ساختار سیاسی و حاکمیت و دیگری در ساحت اجتماعی. ما امروز گریزی نداریم جز اینکه یک برنامه تحولی آن هم مبتنی بر یک تحول جهشی و مبتکرانه داشته باشیم. بسیاری از انقلابها به طور طبیعی پس از چند دهه به این نوع پالایشها و تجدیدنظرها نیاز دارند و انقلاب ما هم از این قاعده مستثنا نیست. ما باید در این مسیر قرار بگیریم و این مطالبهای است که رهبر معظم انقلاب در سخنرانیهای اخیرشان از آحاد جامعه داشتهاند.
ارسال به دوستان
امام خمینی تحولخواه و تحولآفرین
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای سال گذشته در بیاناتی به مناسبت رحلت حضرت امام خمینی(ره)، ایشان را تحولخواه و تحولآفرین خطاب کردند و به تشریح این تحولخواهی در عرصههای مختلف پرداختند. تاکید چند باره رهبر حکیم انقلاب بر تحولخواهی امام خمینی در چند سخنرانی دیگر، اهمیت و برجستگی تحولخواهی از منظر امام خامنهای را نشان میدهد. از نظر حضرت آیتالله خامنهای، یکی از پر اهمیتترین تحولهایی که امام خمینی در متن مردم ایران ایجاد کرد، تبدیل احساس و روحیه خمودی مردم به روحیه مطالبهگری و بالا بردن اعتماد به نفس ملی بود: «یک تحول، تحول در روحیه خمودگی و تسلیم ملت بود. در دوران جوانی ما، در دورانی که ما یادمان هست که این نهضت شروع شد، ملت ایران یک ملتی بود که با مسائل اساسی سرنوشت خودش هیچ سر و کاری نداشت، مردم تسلیم بودند، خمود بودند، نسبت به زندگی شخصی خودشان [بیاراده] بودند. این حالت تحرک میدانداری، وارد میدان شدن، مطالبه کردن، آن هم مطالبه چیزهای بزرگ و مهم، در رفتار ملت و در خلق و خوی ملت ما مطلقا وجود نداشت؛ این را امام ایجاد کردند؛ همین ملت خمود و تسلیم را تبدیل کردند به یک ملت مطالبهگر؛ آن سخنرانیهای پرشور و توفنده امام، آن بیانهای خروشنده امام، آنچنان تکان داد این ملت را که این ملت تبدیل شدند به یک ملت مطالبهگر».
تحول دیگری که این بزرگمرد تاریخ در مردم ایجاد کرد، تبدیل روحیه خود حقیرپندارانه مردم به روحیه ایستادگی در برابر ابر قدرتهای جهانی بود: «تحول دیگر، تحول در نگاه مردم به خودشان و به جامعهشان بود؛ ملت ایران نسبت به خود یک نگاه حقارتپندارانه داشت؛ یعنی اینکه این ملت بتواند بر اراده قدرتها، بر اراده ابرقدرتها فائق بیاید، مطلقا به ذهن احدی خطور نمیکرد. نه فقط حالا اراده قدرتهای جهانی، حتی اراده قدرتهای داخلی، حتی اراده فلان مسؤول - فرض کنید که- یک اداره امنیتی یا انتظامی، اصلا به ذهن مردم خطور نمیکرد که بتوانند غلبه کنند بر اراده صاحبان ارادههای تلخ و خطرناک. احساس حقارت میکردند، احساس توانایی نمیکردند».
تبدیل مطالبات سطحی به مطالبات و آرمانهای بلند یکی دیگر از تحولآفرینیهای بزرگ امام خمینی در مردم بود: «یک تحول دیگر، تحول در مطالبات اساسی مردم بود؛ یعنی اگر چنانچه فرض کنید آن وقت یک گروهی از مردم یک مطالبهای هم از دستگاه داشتند یا از قدرتمندان آن زمان داشتند، این بود که مثلا این کوچه آسفالت بشود یا این خیابان این جوری کشیده شود؛ مطالبات در این حد [بود]؛ این را تبدیل کردند به مطالبه استقلال، آزادی؛ یعنی [آرمانهای] عظیم. یا شعار «نه شرقی، نه غربی»؛ در خواستههای مردم آنچنان تحولی به وجود آمد که از این چیزهای حقیر، کوچک، محلی و محدود تبدیل شد به یک امور اساسی، بزرگ، انسانی و جهانی».
امام خمینی که مجتهدی جامعالشرایط و اسلامشناسی متبحر بودند، توانستند در نگاه مردم به دین و تلقی مردم از اسلام نیز تحولآفرینی کنند: «یک تحول دیگری که امام به وجود آورد، تحول در نگاه به دین بود؛ مردم، دین را فقط وسیلهای برای مسائل شخصی، مسائل عبادی، حداکثر احوال شخصی میدانستند، فقط برای همین مسأله نماز و روزه و فرض کنید که وظایف مالی و ازدواج و طلاق؛ در همین حدود؛ دین را، وظیفه دین و مسؤولیت دین و رسالت دین را محدود به این چیزها میدانستند. امام برای دین، رسالت نظامسازی و تمدنسازی و جامعهسازی و انسانسازی و مانند اینها تعریف کرد؛ مردم نگاهشان به دین به کلی متحول شد».
یکی از مصادیق خرد این نوع نگاه امام خمینی به دین و اسلام، در مباحث مربوط به تفقه و اجتهاد ایشان خود را نشان میدهد. فقه ایشان رنگ و بوی اجتماعی دارد و در راستای ساخت و برپایی نظام اسلامی پیش میرود: «در یک حوزه تخصصیتر، تحول در مبانی معرفتی کاربردی است؛ امام این را به وجود آوردند. امام فقه را وارد عرصه نظامسازی کردند؛ فقه از این مسائل دور بود. البته مسأله ولایت فقیه، هزار سال [بود که] در بین فقها وجود داشت و مطرح میشد اما چون این امید وجود نداشت که این ولایت فقیه تحقق پیدا بکند، هرگز به جزئیات آن، به مسائل آن پرداخته نمیشد. امام این را وارد مسائل اصلی و فقهی کردند. یعنی در فقه، ایشان این چیزها را وارد کردند که این، فرصت خیلی بزرگی برای فقه به وجود میآورد؛ دست فقه را باز میکند در گستره تصرفاتی که میتواند در مسائل گوناگون بکند. به نظر من حوزهها باید از این خیلی قدردانی کنند و استفاده کنند؛ استقبال کنند».
نگاه امیدوارانه به جوانان هم از عرصههای تحولیای بود که هم در سخنان و هم در عمل امام کاملا مشهود و عیان بود: «یک حوزه دیگر از تحولی که ایشان به وجود آوردند، تحول در نگاه به نسل جوان بود؛ نگاه به جوانان. ایشان به فکر و عمل جوانان اعتماد کردند؛ این به معنای واقعی کلمه یک تحول بود. یعنی مثلا فرض کنید سپاه پاسداران که تشکیل شد، ایشان جوانهای بیست و چند ساله را در رأس سپاه پاسداران پذیرفتند که اینها جوانهایی [بودند] که حداکثر مثلا 30 سال سنشان بود؛ اینها در رأس سپاه پاسداران، فرماندهان لشکرها و فرماندهان کل [بودند]؛ اینها همه جوانهایی بودند که کارهای بزرگ به اینها سپرده شده بود. در زمینههای دیگر هم همینجور؛ در بحثهای قضایی، در جاهای دیگر هم ایشان اعتماد عجیبی به جوانهایی که مورد قبولشان بودند [میکردند]؛ ایشان [کارها را] محول میکردند و به فکر جوان و به عمل جوان اعتماد میکردند».
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|