|
تأملی بر آیات قرآن درباره سرنوشت افساد بنیاسرائیل در زمین
شکست حتمی!
دکتر مصطفی نیکاقبال *: آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا (سوره اسرا ۲)
به موسی تورات دادیم و آن را راهنمای بنیاسرائیل قرار دادیم. خلاصه کتاب این بود که در زندگی، به کسی غیر از من تکیه نکنید.
واقعا خلاصه تورات و دیگر کتب آسمانی، همین توحید خاصی است که به لفظ «أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا» آمده. اینکه فقط خدا وکیل انسان شود، یعنی امید انسان فقط به خدا باشد، گفتنش آسان است اما به عمل درآمدنش یک عمر افت و خیز میخواهد و یک دریا توفیق.
وکیل که از اسماء خداست با معنای مصطلح آن در علم حقوق تفاوت دارد. وکیل حقوقی کسی است که به جای انسان میرود و از حق انسان دفاع میکند اما وکالت خدا بر هستی، مالکیت و قیمومت مطلق او بر هستی است:
ذَلِکُمُالله رَبُّکُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ [سوره انعام 102]
توکل کردن بر خدا هم یعنی قبول وکالت او بر هستی و ایمان به این حقیقت که زمام تمام امور به دست او است، پس صلاح کار خود را به او سپردن و گشایش کار را از او خواستن و به سببسازی و سببسوزی او اعتماد کردن است:
وَتَوَکَّلْ عَلَىالله وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا [سوره احزاب 3]
در سوره احزاب هست:
وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَىالله وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا [سوره احزاب 48]
«کَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً» یعنی وکالت امور خود را به خدا بسپار! چون خدا برای اینکه وکیل تو باشد کافی است و در صورت وکالت او، نیازی به کمک دیگران نداری. «وکیل» کسی است که کارهای آدم را به نیابت از او انجام میدهد یعنی آدم کاری را دست او میسپارد و او کار را تمام میکند و تحویل میدهد. این تعبیر راجع به خدا کمی از ادب دور است، چون ما کارگزار خداییم نه خدا کارگزار ما اما چون خدا در مقام دوستی، با مؤمن، رفاقت و مهربانی میکند و لطافت و انس به خرج میدهد، تعبیر وکیل نسبت به او چنانکه خودش به کار برده، جایزالصدق است. پس در خود به کار رفتن این کلمه، لطف و قرب خوابیده و الا در مقام جلال چنین تعبیری لایق مقام رافع حضرت حق نبوده و نیست.
در سوره مزمل هست:
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً( سوره مزمل/ ۹)
همان خدایی که رب مشرق و مغرب است؛ پس او را وکیل خویش کن!
رب مشرق و مغرب، کنایه از رب همه چیز است و این عبارت وسعت ربوبیت را میرساند. بعد هم میگوید چون او رب همگان است، او را وکیل خویش کن! توجه بفرمایید که خطاب این آیه خطابی ایجابی و امری است، نه اینکه توصیه اخلاقی باشد. گفته است شما اگر مؤمنید باید چنین کنید!
وکیل کردن خدا یعنی زندگی خود را به او سپردن. یعنی مشغول کاری که او از ما خواسته، شدن و بقیه کارها را به او سپردن که خودش زندگی ما را هر طور صلاح دید پیش ببرد. یعنی هرچه مصلحت ما بود و هر وقت مصلحت بود بدهد و هر وقت مصلحت بود بگیرد. یعنی توکل به خدا از تسلیم شدن به خدا سر درمیآورد. معنا ندارد که فلان چیز را به زور و از روی خودخواهی و جهل و بچه بازی از خدا بخواهیم و او هم وکیل بشود تا برود هوسمان را برایمان تحصیل کند. در این صورت او دیگر خدا نیست، بلکه ـ العیاذ بالله ـ نوکر ما است! ما به خدا توکل میکنیم چون خداست. پس باید صلاح خویش را هم به او بسپاریم. حدیث قدسی است که «ای پسر آدم مرا اطاعت کن و به من یاد نده که مصلحت تو در چیست، من خود میدانم مصلحت تو چیست». پس معنای «اتخذه وکیلا» یعنی وکالت زندگیات را دربست به او بده و خود را به او بسپار. او میداند نیاز واقعی تو چیست و از چه راهی باید برآورده شود و تو مشغول عبودیت باش!
ذُرِّیَّه مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا (سوره اسرا ۳)
بنیاسرائیل از نسل کسانی بودند که با نوح – همان بنده شاکر - سوار کشتی نجاتشان کردیم.
میشود این آیه را ندایی ترجمه کرد: ای فرزندان کسانی که همراه با نوح در کشتی بودند...
برخی هم «ذُرِّیَّهَ» را مفعول فعل «أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا» دانستهاند و اینطور معنا کردهاند: مبادا به جای من، دیگر انسانها را که فرزندان نجات یافته از توفان نوحند، وکیل بگیرید(اما این معنا چنگی به دل نمیزند).
طبق همان معنایی که خودمان کردیم، بنیاسرائیل ذریه به جا مانده از مسافران کشتی نوحند. توضیح اینکه با حضرت نوح حدود 80-70 نفر در کشتی نجات همسفر شدند که جد چندم ابراهیم(ع) طبق این آیه باید یکی از آنها باشد. بقیه مردم- لااقل در این منطقه از زمین- غرق شدند و از میان رفتند. لذا نوح(ع) پدر دوم بنیآدم است و «ذُرِّیَّه مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ» معادل «یا بنیآدم» است.
خداوند در این آیه بر ناشکری بنیاسرائیل طعنه میزند که شما فرزندان کسانی هستید که خدا یک بار در کشتی نجات، نجاتشان داده. البته این نخستین نعمت بر ایشان است و نجات آنها از دست فرعون و استیلای آنها بر بیتالمقدس هم نعمات بعدی است.
اینکه نوح(ع) را با وصف «عبد شکور» میستاید نیز طعنه به بنیاسرائیل است که آنطور که باید شاکر نبودهاند و باید از نوح(ع) میآموختند.
این لفظ از بالاترین توصیفاتی است که میشود با اقل لفظ از یک انسان کرد. کسی که هم عبد باشد و هم شکور، دیگر چه چیزی کم دارد؟!
شکور مبالغه شاکر است. شاکر بر عطا و نعمت شاکر است و شکور، شکر میکند ولو مشمول عطا نشود ولو بدو بلا رسد. انسان باید شاکر شکور شود. نوح(ع) چنین بود. 900 سال صبر بر سختی و از شکر بازنایستادن کم است؟!
کافی از امام باقر(ع) روایت میکند نوح(ع) برای این بنده شکور نامیده شد که هر روز، صبح و شام اعتراف میکرد و میگفت: خدایا! همه داشتههایم و عافیتم در دین و دنیایم، همه از تو است.
جلد هشتادویکم بحارالانوار از امام باقر(ع) روایت میکند که عایشه به پیامبر(ص) میگفت چرا خود را برای نماز شب، اینقدر به زحمت میافکنید؟ روزی رسول خدا(ص) در جوابش فرمود: آیا بنده شکور نباشم؟!
وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا (سوره اسرا/ ۴)
در کتاب برای بنیاسرائیل مقدر کردیم شما ۲ بار در سرزمین فلسطین، وحشیانه به خرابکاری و سلطهگری دست میزنید!
مقصود از کتاب، قاعدتا کتاب تقدیر تاریخ و وقایع آفرینش یا همان کتاب تکوین است و این تقدیر به نحو جبر نیست تا ضمانی بر عهده آنها نباشد، بلکه به نحو اذن و اجازه و بازگذاشتن دست آنهاست تا به اختیار خود فساد کنند و گردنکشی به راه اندازند. اما برخی مقصود از کتاب را در این آیه، تورات دانستهاند و آیه را اینطور معنا کردهاند: در تورات به بنیاسرائیل خبر دادیم که... در این صورت هم، تورات دارد از کتاب تکوین گزارش میدهد و تقدیرات خدا را در کتاب آفرینش برملا میکند، پس بازگشت کتاب در نهایت به همان کتاب تکوین است. یعنی این آیه از ۲ واقعه قطعی تاریخی پرده برمیدارد.
مقصود از «ارض» احتمالا همان ارض مقدس یا فلسطین است که در آیه «یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَه الَّتِی کَتَبَالله لَکُمْ [سوره مائده 21]» آمده و اینکه مرادش تمام کره زمین باشد بعید است و شاهد تاریخی هم ندارد مگر اینکه بخواهد در آینده محقق شود.
اینکه این ۲ فساد توسط بنیاسرائیل در گذشته رخ داده یا در آینده قرار است رخ دهد، از ظاهر این آیه دانسته نمیشود اما قول غالب در میان مفسران این است که نوبت اول این فساد در گذشته و پس از سلیمان(ع) رخ داده و فلاکتش هم بر بنیاسرائیل با حمله بُختالنَصَّر طی شده است اما نوبت دوم، به زعم ما هنوز رخ نداده و ما به شرحی که خواهد آمد، در آستانه آنیم.
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا(سوره اسرا/ ۵)
وقتی زمان انتقام از نخستین خرابکاریتان برسد، عدهای بیرحم را علیه شما وامی داریم تا انتقام سختی از شما بگیرند و خانهبهخانه در جستوجویتان، مشغول قتل و غارت شوند! این وعدهای است که ردخور ندارد.
اینکه مهاجمان اورشلیم را «عِبَادًا لَنَا» و بندگان خود نامیده، مقصود بندگان تکوینی مراد است نه تشریعی، یعنی مهاجمان خونخواری که به اذن و فرمان تکوینی خدا، دست خدا برای مجازات بنیاسرائیل شدند، نه اینکه عباد صالح خدا باشند. یعنی از حیث الهی، تازیانه خدا بودند، اگرچه نسبت به ظلمهایی که کردهاند باید در قیامت جوابگو باشند.
از رسول اکرم(ص) روایت است که خداوند انتقام خود را توسط اولیایش و انتقام اولیایش را توسط اشرار میگیرد. یعنی اگر کسی با خود خدا سر جنگ داشته باشد، خداوند دوستانش را برای جنگ سروقتش میفرستد و اگر کسی با اولیا و دوستانش، سر جنگ داشته باشد و به آنها تعرضی بکند، خداوند توسط دشمنانش از مسبب، انتقام خواهد کشید.
پیشبینی این آیه، به احتمال قریب به یقین، با استیلای بُختالنَصَّر بر اورشلیم در 6 قرن قبل از میلاد مسیح(ع) محقق شده است.
پس از رحلت حضرت سلیمان(ع) در قرن نهم پیش از میلاد، پسرش رحبعام بر بقای مُلکش توفیق نیافت و 10 سبط از اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل علیه او شوریدند و در شمال فلسطین و جنوب لبنان و غرب سوریه کنونی، دولت بنیاسرائیل را پدید آوردند. پسر سلیمان نیز از اورشلیم بر دولت یهودا در جنوب فلسطین حکم میراند. این ۲ دولت سالها با هم جنگیدند اما هیچ یک بر دیگری ظفر نیافت.
اکثر اسباط بنیاسرائیل واقع در بخش شمالی به بتپرستی متأثر از آرامیان و بَعلپرستی فنیقیها رو آوردند. کار بنیاسرائیل (بخش شمالی) ۲ قرن در پیغمبرکُشی و لشکرکشی گذشت و چند 10 پادشاه، پیاپی به رغبت یا کراهت جای خود را به یکدیگر دادند تا سرانجام، آشوریان آن سرزمین را فتح و مردمانش را هلاک یا تبعید کردند (۷۲۲ ق. م) اما حکومت یهودیه (بخش جنوبی) ۱۳۵ سال پس از این تاریخ هم بپایید تا عاقبت در حالی که بسیار ضعیف و درگیر اختلافات فرقهای و بدعتهای دینی بود، به دست بختالنصر سرنگون شد.
بختالنصر به نقل تاریخ از زنا متولد شد و مادرش او را کنار بتی نهاد و رفت. کودک تا مدتی از مادهسگی شیر نوشید تا زنده ماند و توسط خانوادهای حضانت شد. خداوند به إرمیای نبی در بیتالمقدس وحی فرمود به بینالنهرین برو و چنین کودکی را که اکنون نوجوانی شده و به کار هیزمشکنی مشغول است بیاب و به او بگو که روزی بر بنیاسرائیل چیره خواهی شد، پس اگر توبه کردند به آنها امان بده. إرمیا چنین کرد، نوجوان از این بشارت شاد شد و اَمان داد. ارمیا(ع) به فرمان خدا به سوی بنیاسرائیل بازگشت و به آنها ابلاغ کرد که خداوند شمشیری برایتان تیز میکند که چند سال بعد بر سر شما فرود خواهد آمد، مگر آنکه از فساد و ظلم و کفر خود توبه کنید اما آنها به إرمیا(ع) خندیدند و سخنش را جدی نگرفتند. بختالنصر به خواست خدا، نخست مُنشی وزیر و سپس زندانبان بابل شد. کمی بعد او به کمک زندانیان، شهر بابل را به تسخیر خویش درآورد.
بختالنصر کمکم فتوحاتش را آغاز کرد و سرانجام به سوی شام و فلسطین لشکر کشید.
وقتی خبر حرکت سپاهیان او به بیتالمقدس رسید، ارمیا(ع) بار دیگر بنی اسرائیل را خطاب کرد و گفت: ای مردم بنیاسرائیل! بختالنصر را خدا از خشم آفریده و او به هیچکس رحم نخواهد کرد. بدانید که عذاب او سخت است. پس به بیتالمقدس پناه ببرید و توبه کنید.
بختالنصر وارد بیتالمقدس شد و 70 هزار تن از جمله تمام مردان یهود را کشت و بقیه آنها را که زنها و بچهها و پیرمردها بودند به تبعید به بابل برد. معبد سلیمان را نیز با خاک یکسان کرد و تمام کتب و آثار انبیا را سوزاند.
در بین تبعیدشدگان به بابل، حضرت دانیال(ع) هم بود که خداوند به او نبوت داد و فضلش را به بختالنصر شناساند. پس دانیال(ع) اجازه سرپرستی و کفالت بنیاسرائیل را در بابل یافت. بختالنصر در اواخر عمرش دیوانه شد و خود را گاو میپنداشت و سر به کوه و بیابان نهاد و کشور به دست یکی از زنانش اداره میشد، زمان سلطنت بختالنصر جمعا چهل و اندی سال به طول انجامید.
بنیاسرائیل همچنان در ذلت و خواری در بابل به سر بردند تا آنکه کورش بابل را فتح کرد. پس از فتح بابل، کورش نسبت به اسراى بنىاسرائیل تلطف و مهربانى کرد و به ایشان اجازه داد دوباره به وطن خود بازگردند و ایشان را در تجدید بناى هیکل نصرت کرد و به عزرا یکى از کاهنان ایشان اجازه داد تورات را برایشان بازنویسی کند (۴۵۰ قبل از میلاد).
بنیاسرائیل اگرچه باز در فلسطین مقیم شدند اما دیگر فقط یک قومیت بودند و حکومت نداشتند و به ترتیب ایرانیان، یونانیان، رومیان و اعرابِ مسلمان و در چند مقطع محدود صلیبیون و سپس ترکان عثمانی بر ارض مقدس حکومت کردند تا آنکه در دوران معاصر، حاکمیت مجدد بنیاسرائیل بر فلسطین با حمایت دولتهای غربی، پس از تجزیه عثمانی، ممکن شد. این همان امکان دوم آنها برای فساد و علو در این سرزمین و حوالی آن است که در آیات بعد به آن اشاره میشود.
ثمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا (سوره اسرا/ ۶) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...(سوره اسرا/ ۷)
سپس شما را بر آنها پیروز میکنیم و با دادن اموال و اولاد فراوان، کمکتان میکنیم و جمعیتتان را زیاد میکنیم. پس، اگر خوبی کنید، به خودتان خوبی کردهاید و اگر هم بدی کنید، به خودتان بد کردهاید.
سیاق این آیات ظهور در این دارد که در صدر اسلام و موقع نزولشان، هنوز محقق نشده بوده، چون غایت را مشروط میکند به اینکه اگر خوبی کنید، چنین میشود و اگر بدی کنید، چنان!
به علاوه، پس از رفتن حکومت از دست بنیاسرائیل در زمان بختالنصر تاکنون، حکومت واقعی بر آن سرزمین را تجربه نکردهاند و معنا ندارد که قرآن را به خلاف محکمات تاریخی معنا کنیم.
پس به واقعهای مربوط است که هنوز نیامده، یعنی موقع نزول این آیات نیامده بوده و اکنون پس از 15 قرن محقق شده است. این یکی از پیشبینیهای محقق شده قرآن است که جلوی چشم ما و در زمان ما محقق شده و دلیل حقانیت قرآن است.
انتهای این دست یافتن مجدد یهود بر فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل چه میشود؟! در آیه بعد آمده: آنها هم مثل بقیه، مثل همه ما، مثل همه حکومتها، چه صالح چه طالح، چه عادل چه ظالم، رفتنیاند. پاییزشان که از راه برسد، ستاره بختشان غروب میکند و مُلکشان بر باد میرود و رایتشان بر زمین میافتد و کاخشان کوخ میشود:
... فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا (سوره اسرا/ ۷)
وقتی زمان انتقام از دومین گردنکشیتان برسد، دشمنانتان چنان بر شما حملهور میشوند که از شدت ترس، رنگ از چهرهتان میپرد! مانند بار اول، وارد مسجدالاقصی میشوند و هر چه دستشان برسد، کاملا نابود میکنند!
عبارت «لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ» را اینطور هم معنا کردهاند که گرد غم بر چهرههایتان مینشانند یا شما را سیهرو یعنی بیآبرو میکنند یا بر اثر تجلی باطنهایتان، زشترو میشوید.
مقتضای این آیات این است که پس از آنکه مهلتی که به عنوان امتحان در اختیار بنیاسرائیل قرار گرفت، گذشت، زمان نابودی دوم آنها فرامیرسد. معلوم نیست این نابودی باز هم توسط خونخواری مثل بختالنصر باشد یا توسط دشمنی دیگر نابود میشوند اما این پیشبینی نیز مثل ۳ پیشبینی قبلی یعنی ظفر و شکست و ظفر مجدد، قطعی است و بر مبنای آن، اورشلیم باز از دست یهود خارج خواهد شد. به چه کسی برسد و تا کی، خدا میداند و بس اما هر کس بر آن ارض مقدس حاکم شد، آویزه گوشش کند که: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا. حکومت، فرصتی است برای عبادت و خدمت و الا چنانکه علی(ع) فرموده، از آب بینی بز بیارزشتر است.
عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا (سوره اسرا / ۸)
اگر دست از کارهای زشت بردارید، امید است خدا به شما رحم کند ولی اگر باز سر به عصیان بردارید، ما هم دوباره به شما پشت میکنیم و در آخرت هم، جهنم را زندان شما کافران میکنیم.
راجع به بار اول هم گفتیم إرمیای نبی(ع) ایشان را نصیحت کرد و به توبه فراخواند اما نپذیرفتند. این بار خدا خودش و در آخرین کتاب آسمانیاش قرآن، ایشان را نصیحت میکند و به توبه فرامیخواند.
این آیه هم دلالت بر درستی نظر ما مبنی بر این دارد که شکست دوم برای بنیاسرائیل هنوز نیامده و در راه است. البته اصل از دست دادن ارض مقدس چنانکه در آیه پیش آمد، برایشان حتمی است اما هرکس را که لایق رحمت باشد، آن روز خداوند از تلخی و شقاوت، به رحمتش حفظ خواهد کرد.
*مفسر قرآن
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
|