|
قهرمان سابق لیگ برتر درگذشت
سرمربی کروات فولاد که توانست این تیم را قهرمان لیگ برتر کند درگذشت. ملادن فرانچیچ، سرمربی اسبق فولاد در 67 سالگی درگذشت. سرمربی کروات در لیگ چهارم و فصل 84-83 توانست فولاد را قهرمان مسابقات لیگ برتر ایران کند. فرانچیچ کارش را در تیم آکادکی اسلاون کرواسی آغاز کرد و سپس مربیگری در تیم اسلاون بلوپو را در دست گرفت. او را قهرمان فوتبال کرواسی در شهر کپریونیتسا - کریژوتسی نام داده بودند.
ارسال به دوستان
گام اول بلندقامتان والیبال ایران محکم برداشته شد
بلندتر از دیوار چین
تیم ملی والیبال ایران در نخستین مسابقه خود در رقابتهای لیگ ملتهای والیبال مقابل چین به پیروزی رسید. تیم ملی والیبال ایران در لیگ ملتهای ۲۰۲۲ والیبال در نخستین بازی خود در برزیل به مصاف تیم چین رفت. تیم ملی والیبال ایران که با ترکیب میلاد عبادیپور (کاپیتان)، مرتضی شریفی، محمدرضا حضرتپور (لیبرو)، رضا عابدینی، امیرحسین توخته، محمدطاهر وادی و صابر کاظمی مقابل چین قرار گرفته بود، موفق شد به پیروزی برسد. بلندقامتان ایران در ست نخست این دیدار موفق شدند با نتیجه 25 بر 15 به پیروزی برسند. در ست دوم این دیدار، چین تیم ملی والیبال ایران را غافلگیر کرد و با نتیجه 25 بر 19 پیروز شد. در ادامه بازی و در ست سوم، تیم ملی والیبال ایران تیم برتر میدان بود و توانست با نتیجه 25 بر 22 به پیروزی برسد. ست چهارم در حالی آغاز شد که تیم ملی والیبال ایران با سرویسهای خوب خود بازی را آغاز کرد. در این ست تیم ملی والیبال ایران تیم برتر بود و توانست با نتیجه 25 بر 15 به پیروزی برسد تا لیگ ملتها را با پیروزی 3 بر یک مقابل چین آغاز کند. مردان والیبال ایران امروز (پنجشنبه 19 خرداد) بازی ندارند و ساعت 22 و 30 دقیقه روز جمعه 20 خرداد به وقت تهران در دومین مسابقه خود در لیگ ملتها 2022 به مصاف هلند خواهند رفت.
* عبادیپور: تیم جوانی داریم
میلاد عبادیپور، کاپیتان تیم ملی والیبال ایران پس از پیروزی برابر چین گفت: به ملت ایران این پیروزی را تبریک میگویم. خوشبختانه مسابقه را خیلی خوب شروع کردیم اما تیم در ست دوم کمی دچار مشکل شد. در ست سوم به بازی برگشتیم و توانستیم با حمایت یکدیگر و توصیههای کادر فنی پیروز میدان باشیم. به نظرم تمام بازیکنان در این مسابقه خوش درخشیدند. تیم جوانی داریم که همه با انگیزه هستند. ما به فکر برد و باخت نیستیم. قطعا از برد خوشحال خواهیم شد اما به فکر ارائه بازی خوب هستیم. کاپیتان تیم ملی والیبال در پایان گفت: از اینکه در هر بازی صد در صد
توان خود را به نمایش بگذاریم، خوشحال میشوم. کاری به حریفان ندارم، ممکن است یک روز، روز خوبمان باشد و یک روز، روز بدمان. باید یاد بگیریم در روزهای بد هم عملکرد مثبت خود را به نمایش بگذاریم. این مسائل است که یک تیم جوان را برای تورنمنتهای حساستر، پخته و آماده میکند.
* شریفی: چین را آنالیز کرده بودیم
مرتضی شریفی پس از پیروزی ۳ بر یک تیم ایران برابر چین گفت: بازی خوبی بود و خدا را شکر میکنیم که توانستیم چین را با اقتدار شکست دهیم. وی افزود: از تیم چین شناخت دقیقی داشتیم و حریف را بخوبی آنالیز کرده بودیم. امیدوارم بتوانم در رقابتهای بعدی لطف مربیان و کادر فنی را جبران کنم. باید بگویم رقابت سختی بود. البته مسابقه اول همیشه برای تیمها دشوار است و امیدوارم همین روند را ادامه دهیم. شریفی درباره کسب عنوان امتیازآورترین بازیکن دیدار ایران و چین هم گفت: برای من مهم است که تیم بازی را ببرد و اگر همتیمیهایم نبودند، نمیتوانستم امتیازات لازم را کسب کنم. پشت خطزن تیم ملی والیبال ایران مسابقه نخست در هر تورنمنتی را دشوار دانست و گفت: بازیکنان ایران مقابل چین بهترین عملکرد خود را به نمایش گذاشتند.
* اسماعیل نژاد: بازی اول هر تورنمنتی دشوار است
امین اسماعیلنژاد پس از پیروزی تیم ایران مقابل چین اظهار کرد: خدا را شکر مسابقه اول لیگ ملتها را بردیم. بازی اول هر تورنمنتی بسیار دشوار است اما بازیکنان توانستند بهترین عملکرد خود را داشته باشند. تیم چین را بخوبی آنالیز کرده بودیم و بهترین عملکرد را برابر این تیم داشتیم. پشت خطزن اصلی این تیم نیامده بود اما باقی بازیکنان همان تیم سال گذشته بودند. احتمالا زمان آمادگی کمی داشتند، چون خیلی منسجم نبودند اما بازی خوبی مقابل ایران انجام دادند و برای ما قابل احترام هستند. بازیکنان ایران همه عالی بازی کردند و بهترین نتیجه را گرفتیم. بازیکن تیم ملی درباره عملکرد ایران در ست دوم گفت: شاید مسابقه اول بود و بازیکنان خیلی بازی را جدی نگرفتند، به همین دلیل ست دوم را واگذار کردیم اما در ادامه بخوبی بازی را در دست گرفتیم و پیروز شدیم. درباره هلند هم باید بگویم تیم خوبی است و همه بازیکنانش خوب بازی میکنند. امیدوارم بخوبی آنها را آنالیز کنیم و بتوانیم مقابل این تیم هم با بازی خوب به پیروزی برسیم. مدافع میانی تیم ملی والیبال ایران با بیان اینکه بازی خوبی برابر چین داشتیم، گفت: درست است که بازیکنان جوان و کمتجربهای هستیم اما میتوانیم خوب بازی کنیم.
* توخته: بازیکنان سرحال بودند
امیرحسین توخته پس از پیروزی تیم ملی ایران مقابل چین گفت: مسابقه اول همیشه سخت است و اهمیت دارد که با برد و نمایشی خوب شروع شود. خوشبختانه با آنالیز خوبی که کادر فنی انجام داد، توانستیم نقاط ضعف و قوت تیم حریف را بشناسیم و مقابل تیم چین خوب بازی کنیم. وی درباره بازی بازیکنان تیم ملی ایران در ست دوم توضیح داد: ست دوم را به دلیل اشتباهات فردی واگذار کردیم اما در مجموع سرویسهای خوبی زدیم و بازیکنان سرحال بودند. توخته با اشاره به بازی دشواری که مقابل تیم ملی هلند در پیش دارند، عنوان کرد: ما با بازی تیمهای دیگر کار نداریم و باید فقط خود را بسنجیم. درست است که بازیکنان جوانی داریم؛ خودم را میگویم، و کمتجربه هستیم اما میتوانیم خوب بازی کنیم و عملکرد خوبی از خود به نمایش بگذاریم، چون همگی در تمام ردههای سنی نوجوانان، جوانان و بزرگسالان بازی کردیم و این دورهها را با نتایج خوب گذراندیم. امیدواریم عملکرد خوبی داشته باشیم و در رقابت با هلند هم به پیروزی برسیم و دل مردم را شاد کنیم.
***
عطایی: برای بازی اول، راضیکننده بود
بهروز عطایی، سرمربی تیمملی والیبال ایران پس از پیروزی تیم ملی ایران مقابل چین گفت: مسابقه بسیار خوبی بود. پیشبینی میکردیم بازی سختی داشته باشیم، البته همیشه پیشبینی تورنمنتها دشوار است. خوشبختانه بازیکنان عملکرد بسیار خوبی داشتند. در برخی لحظات اشتباهاتی داشتیم که طبیعی بود. در مجموع بعد از ست دوم بچهها به بازی برگشتند. سرویسهای خوبی زدیم و کار تهاجمی خوبی داشتیم. وی با تاکید بر اینکه این پیروزی برای تیم ملی ایران بسیار اهمیت داشت، افزود: در مجموع بازی قابل قبولی بود. ست دوم را پرخطا بازی کردیم. چون بازیکنان ست اول را خوب بازی کرده و با فاصله بردند، ست دوم را تمام شده تلقی کردند و فکر کردند براحتی میتوانند مسابقه را ببرند. فکر میکنم با ذهن بسیار بازتر در زمانهایی که به بازی اشراف داریم، باید ادامه دهیم و از امتیاز گرفتن سیر نشویم. عطایی در پایان گفت: با توجه به اینکه بازی اول تیم ایران در این دوره از لیگ ملتها بود به نظرم راضیکننده بود.
ارسال به دوستان
برنامهریزی و نوع مدیریت سازمان لیگ بلای جان تیم ملی و فوتبال ایران
خودزنی
نحوه برگزاری لیگ بیستویکم و بیمسؤولیتی سازمان لیگ در قبال این رقابتها، زنگ خطری برای تیم ملی و باشگاههاست که نگران برنامهریزی فصل آینده لیگ برتر باشند؛ فصلی که در میانه آن، جامجهانی ۲۰۲۲ برگزار میشود. بیستویکمین دوره لیگ برتر فوتبال، شاید عجیبترین دوره این رقابتها بود که تاکنون برگزار شده است. این رقابتها حواشی زیادی داشت که هم فدراسیون و هم سازمان لیگ فوتبال در ایجاد آن، پای ثابت بودند. با این حال شاید نیمهکاره تمام کردن لیگ برتر، مهمترین حاشیه این رقابتها بود که تعویق عجیب در شروع مسابقات، بیفلسفه بودن برگزاری بدون تماشاگر بازیها و حتی حماسهآفرینی فدراسیون و سازمان لیگ در پرونده بازیکن گابنی را هم تحتالشعاع قرار میدهد.
لغو ۲ دیدار نساجی - تراکتور و صنعتنفت- هوادار منجر به نیمهتمام ماندن لیگ برتر شده است. سهیل مهدی، مسؤول کمیته مسابقات سازمان لیگ فوتبال در توضیح ۲ بازی برگزار نشده لیگ برتر مانند همیشه سعی کرد کمترین مسؤولیت را قبول کند؛ انگار نه انگار مسؤولیت برگزاری لیگ برتر بر عهده او و کمیته متبوعش است. مهدی در صحبتهایش عنوان کرد پرونده این ۲ دیدار را به کمیته انضباطی ارجاع داده، در نتیجه دیگر سازمان لیگ مسؤولیتی در قبال تصمیمگیری راجع به بازیهای برگزار نشده، ندارد. سازمان لیگ در قبال دیدارهای نساجی- تراکتور و صنعتنفت- هوادار در حالی شانه خالی کرده که مسؤولیت برگزاری لیگ برتر بر عهده این سازمان است. علاوه بر این، ۲ دیدار لغو شده در شرایط ویژهای برگزار نشد؛ شرایطی که سازمان لیگ هیچ کمک و تلاشی برای برطرف کردن آن انجام نداد و به جای آن، گوشهای به عنوان ناظر نشست تا آخر ماجرا، پرونده را بدون دردسر به کمیته انضباطی ارجاع دهد. لیگ نیمهتمام، دستاوردی بود که سازمان لیگ فوتبال در فصل ۱۴۰1-۱۴۰0 به دست آورد؛ دستاوردی که باید آن را زنگ خطری برای فصل آینده دانست. جامجهانی ۲۰۲۲ قطر در نیمفصل لیگ بیستودوم برگزار خواهد شد. این روزها بازار یک بازی گروهی به نام «مافیا» در ایران داغ است؛ بازیای که در آن ۲ گروه تحت عنوان «مافیا» و «شهروند» باید با هم رقابت کنند. در این بازی به شهروندی که اشتباه بازی کند و با رفتارش باعث باخت گروه شهروندها شود، اصطلاحا «شهروند تبر» گفته میشود که یعنی با تبر به ریشه شهر میزند! با توجه به عملکرد سازمان لیگ در لیگ بیستویکم، باید نگران برنامهریزی لیگ بود، چرا که با این فرمان، احتمالا سازمان لیگ فصل آینده نه تنها کمکی به تیم ملی نمیکند، بلکه مانند یک شهروند تبر، با برنامههایش به تیم ملی در راه جامجهانی لطمه میزند. با این وضعیت شاید بهتر باشد از همان ابتدا سازمان لیگ فوتبال مسؤولیت برگزاری مسابقات فصل آینده را به کمیته انضباطی واگذار کند تا دیگر زحمت ارجاع پرونده دیدارهای لغو شده به این کمیته را هم نکشد.
ارسال به دوستان
اخبار
حسن یزدانی از تیلور پیش افتاد
اتحادیه جهانی کشتی جدیدترین رنکینگ آزادکاران جهان را منتشر کرد که طبق آن حسن یزدانی از رقیب آمریکایی خود پیش افتاد. به گزارش سایت اتحادیه جهانی کشتی، با پایان رقابتهای بینالمللی کشتی آزاد جام بولات تورلیخانوف به عنوان یکی از مسابقات رنکینگدار اتحادیه جهانی در سال ۲۰۲۲، حسن یزدانی توانست جایگاه خود را ارتقا دهد و بالاتر از دیوید تیلور آمریکایی، رقیب دیرینهاش قرار بگیرد. با به روزرسانی رنکینگ جدید برترین آزادکاران جهان کامران قاسمپور نیز همچنان در صدر برترین آزادکاران وزن ۹۲ کیلوگرم قرار دارد. محمد نخودی و امیرحسین زارع نیز در رده دوم برترینهای وزن خود هستند.
***
جلسه وزنهبرداران معترض با رئیس کمیته المپیک
جلسهای با حضور وزنهبردارانی که اردوی تیم ملی را ترک کرده بودند و رضا صالحیامیری برگزار شد. در این جلسه قرار بود رئیس کمیته ملی المپیک نقش یک میانجی را بازی کند تا وزنهبرداران به محل اردو بازگردند. در ماجرای اختلافهای به وجود آمده بین کیانوش رستمی با فدراسیون وزنهبرداری هم رضا صالحیامیری نقش پررنگی را برای بازگشت او بازی کرده بود. این در حالی است که ظاهرا تصمیم ورزشکاران همچنان عدم بازگشت به اردو است.
***
دانیال اسماعیلیفر به پرسپولیس پیوست
دانیال اسماعیلیفر با عقد قرارداد رسمی به پرسپولیس پیوست. در حالی که سرخپوشان پیش از این علیرضا بیرانوند و مرتضی پورعلیگنجی را به خدمت گرفته بودند، در سومین گام با مدافع راست سپاهان به توافق رسیده و او را به خدمت گرفتند. این انتقال در حالی انجام میشود که اسماعیلیفر مذاکره با «هر تیمی غیر از سپاهان» را تکذیب کرده بود اما همانطور که گزارشهای موثق خبر میدادند، اسماعیلیفر به پرسپولیس ملحق شد. او ۲ سال پیش نیز مورد توجه یحیی گلمحمدی قرار داشت اما دانیال در آن مقطع ترجیح داد به سپاهان برود و حالا پس از ۲ فصل حضور در این تیم به عنوان مدافع راست پرسپولیس را به عنوان مقصد جدید انتخاب کرده است. این نخستین سهمیه لیگ برتری پرسپولیس است که صرف خرید مدافع کناری میشود و سرخپوشان امکان خرید ۶ بازیکن دیگر را دارند. با حضور اسماعیلیفر جدایی رامین رضاییان نیز حالت قطعی به خود میگیرد و باید دید او چه مقصدی را انتخاب خواهد کرد.
***
تیم فوتبال امید ایران با تساوی برابر ازبکستان حذف شد!
تیم فوتبال امید ایران با تساوی مقابل ازبکستان از صعود به مرحله بعدی رقابتهای زیر ۲۳ سال آسیا
باز ماند. تیم فوتبال امید ایران مقابل ازبکستان سومین دیدار مرحله گروهی جام ملتهای زیر ۲۳ سال آسیا را برگزار کرد که این بازی با تساوی یک- یک به پایان رسید. شاگردان مهدی مهدویکیا برای کسب جواز صعود به پیروزی مقابل میزبان در دیدار سهشنبهشب نیاز داشتند اما تلاش امیدهای فوتبال ایران نتیجهای جز تساوی به همراه نداشت تا آنها با کسب ۲ تساوی مقابل قطر و ازبکستان و شکست مقابل ترکمنستان خداحافظی زودهنگامی با این رقابتها داشته باشند.
***
اینفانتینو: مردم ایران در قلب من جا دارند
مسؤولان وزارت ورزش و جوانان در دیدار رئیس فیفا درخواست کردند سهمیه تماشاگران ایران در جامجهانی قطر افزایش یابد! به گزارش پایگاه خبری وزارت ورزش و جوانان، سینا کلهر، معاون فرهنگی و اسماعیل احمدی، مدیرکل وزارتی وزارت ورزش و جوانان که برای حضور در کمیسیون مشترک ایران و قطر در دوحه به سر میبرند، با «جیانی اینفانتینو» رئیس فیفا دیدار کردند. در این دیدار که درحاشیه رقابت ۲ تیم امارات و استرالیا در پلیآف انتخابی جامجهانی انجام شد، نمایندگان وزارت ورزش و جوانان با اشاره به علاقهمندی فراوان مردم ایران به رشته فوتبال و اشتیاق بسیاری از تماشاگران ایرانی برای همراهی تیم ملی ایران در رقابتهای جامجهانی از اینفانتینو خواستند با بررسی مجدد ساز و کار ظرفیت توزیع سهمیه کشورها، سهمیه بیشتری را در اختیار تماشاگران ایرانی قرار دهد. رئیس فیفا هم در پاسخ با استقبال از پیشنهاد ایران و قول مساعد برای پیگیری موضوع گفت: من مردم ایران را دوست دارم و آنها در قلبم جای دارند.
***
استعفای نویدکیا از هدایت سپاهان
محرم نویدکیا سرمربی تیم فوتبال سپاهان از هدایت این تیم کنارهگیری کرد.
به گزارش روابط عمومی باشگاه فولاد مبارکه سپاهان، محرم نویدکیا سرمربی تیم فوتبال بزرگسالان این باشگاه در تماس با مدیریت باشگاه و با اعلام مشکلات شخصی و نگرانی از عدم امکان کمک به تیم فوتبال و دغدغه هواداران، انصراف خود را از ادامه همکاری در سال سوم قرارداد صراحتا اعلام کرد. باشگاه فولاد مبارکه سپاهان با استعفا موافقت کرد.
ارسال به دوستان
منافع مسلح
وحید معلم: روزنامه نیویورکتایمز در ستونی که به قلم یکی از برندگان جایزه نوبل اقتصاد است، تحلیلی از وضعیت آزادی اسلحه در آمریکا ارائه کرده که جنگ حزب جمهوریخواه با وجدان مدنی (war on civil virtue) نام دارد. پس از وقوع جدیدترین کشتار بیگناهترین افراد جامعه آمریکایی یعنی کودکان و ۲ معلم مدرسه ابتدایی، ستوننویس نیویورکتایمز پروفسور پاول کراگمن (Twitter: @paulkrugman) با بررسی بدترین واکنشهای جمهوریخواهان نسبت به رخداد فاجعهبار کشتار کودکان، سخن خویش را آغاز میکند. کراگمن دانشیار مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک در رشته اقتصاد و امور عمومی است که سال 2008 جایزه نوبل را به خاطر کارهایش در حوزه تجارت بینالملل و جغرافیای اقتصادی دریافت کرده است. ستوننویس اجتماعی شهیر روزنامه مشهور آمریکا از «تد کروز» جمهوریخواه نقل قول میکند که راهحل وی برای جلوگیری از استمرار کشتار بیگناهان در آمریکا، استقرار محافظ در مدارس آمریکاست. کروز هیچ توجهی ندارد که نظام آموزشی شهر یووالد تگزاس، نیروی پلیس خود را دارد و به نظر میرسد افسران پلیس بلافاصله پس از ورود قاتل به مدرسه خود را به صحنه رساندهاند. علاوه بر آن، سوپرمارکتی که 10روز قبل از این واقعه مورد حمله واقع شد نیز محافظی داشت که چون سلاحش به زره تیرانداز کارساز نبود، خود جان سپرد.
پروفسور کراگمن معتقد است بدترین و ترسناکترین واکنش سیاستمداران متعلق است به «دان پاتریک» معاون فرماندار تگزاس که گفت در جامعهای مفروض در وضعیت صلح، ما باید با مدارس به مثابه اهدافی برخورد کنیم که نیاز است مورد حفاظت قرار گیرند. پاتریک از واژه «harden» برای حفاظت از مدارس استفاده میکند که در حقیقت واژهای برای حفاظت از آمریکا و غرب به وسیله سلاحهای اتمی است. او تنها چیزی که برای این واژه جنگی در ذهن خود دارد، محدود کردن درهای ورودی به یک در است. از پاتریک میپرسند این کار چه اثری بر تحصیلات عمومی خواهد گذاشت که برای بسیاری نسلها یکی از تجربیات تعیینکننده رشدشان در آمریکاست؟ معاون فرماندار میگوید: نگران نباشید! خانوادهها میتوانند فرزندانشان را با بردن به تحصیل در خانه (home schooling) حفاظت کنند. با چنین پیشنهادهایی که مسؤولان سیاسی و دولتی آمریکا میدهند در حقیقت 130 هزار مدرسه و 40 هزار سوپرمارکت و بسیاری دیگر از مراکز که میتوانند قربانیان احتمالی تیراندازیها را در بر بگیرند تبدیل به یک پادگان بزرگ نظامی میشوند که یک ملت را بدون نبرد با بیگانه در وضعیت جنگی نگاه خواهند داشت. به قول پروفسور کراگمن، نیروی عظیم نظامی مورد نیاز برای این کار باید به سلاحهای سنگین مسلح باشد، زیرا حملهکنندگان به زره و سلاحهای نیمه خودکار مسلحند لذا این نیروی محافظ باید معادل نیروی دریایی آمریکا باشد. سؤال همیشگی در این باره را پروفسور کراگمن هم تکرار میکند: «در حالی که شلیکهای دستهجمعی در بیرون از آمریکا نادرند، چرا اینجا چنین چیزهایی اینقدر عادیاند؟ جواب معاون فرماندار تگزاس بر این اساس نیست که طبق حقوق آمریکا یک جوان 18ساله میتواند براحتی سلاحهایی در سطح نظامی و زره شخصی بخرد، بلکه پاتریک معتقد است این کشتارها رخ میدهد، زیرا ما یک جامعه خشونتزده هستیم». کراگمن میگوید: «دیدار با دیگر مردمان در مسافرتها نشان میدهد مردم آمریکا مردم خوبی برای تعاملند. آنچه ما را از دیگران متمایز میکند این است که آدمهای بد ما براحتی میتوانند تا دندان مسلح شوند». تحلیل وی از واکنش جمهوریخواهان این است که آنها اصلا نمیخواهند راهحلی برای توقف کشتارهای جمعی ارائه دهند. آنها فقط سر و صدا میکنند تا از بحثهای منطقی خارج شوند تا وقتی که جنایات اخیر از چرخه اخبار بیفتند. کراگمن معتقد است محافظهکاران (طرفداران حفظ وضع موجود و تغییرستیزان)، کشتارهای جمعی و بنا بر آن نرخ بالای مرگ با سلاح در آمریکا را به عنوان قیمت قابل قبول برای پیگیری ایدئولوژی خود در نظر میگیرند.
شاید مهمترین بخش تحلیل کراگمن این جا باشد که میپرسد: آن ایدئولوژی چیست؟ «بحث من این است؛ در حالی که صحبت درباره فرهنگ استثنایی اسلحه در آمریکا غلط نیست، بسیار محدود است. آنچه ما واقعا در اینجا میجوییم، یک هجمه به اصل نظریه تکلیف اجتماعی است؛ به نظریهای که مردم باید قوانین مشخصی را پیروی کنند و محدودیتهایی بر رفتارشان را بپذیرند تا جان هموطنان خود را حفظ کنند». سخن جالب کراگمن بیان سنخیت میان این تمرد به عنوان یک مفهوم با مخالفت شدید و غضبناک و بشدت حزبی علیه ماسک اجباری و واکسیناسیون در همهگیری حاضر است، همانطور که حتی با قوانین محیطزیستی مثل عدم استفاده از فسفات در شویندهها نیز چنین مخالفت شدیدی دارند.
حال باید پرسید این مخالفتها از کجا میآید؟ استاد نوبلگرفته اقتصاد آمریکا میگوید این نفرت (Hatred) مثل تقریبا همه چیز در سیاست آمریکا مربوط به نژاد است. مفهوم نفرت البته چیزی است که برای حفاظت از ماهیت متحدان آمریکا خصوصا اسرائیل به منتقدان چسبانده میشود. این در حالی است که در سنت آمریکایی کارهایی مثل آموزش عمومی و مراقبت از محیطزیست و محدودیت در استفاده از سلاح، نخست توسط آمریکاییان به صورت قانون درآمده است. کراگمن میگوید: من به دقت نمیدانم این تنفر از قوانین اساسی یک جامعه مدنی از کجا میآید. وی مقالهاش در نیویورکتایمز را اینگونه تمام میکند: «آنچه واضح است اینکه آنها که بیشترین فریاد را درباره آزادی میزنند، بیشترین تلاش خود را میکنند تا آمریکا را به یک کابوس مدل بازی گرسنگی بکشانند؛ با ایست بازرسیهایی در همه جا که مردانی مسلح آن را میگردانند». بازی گرسنگی یا Hunger Games وضعیتی است که برای اداره کشور، پایتخت در امنیت کامل و سیری مطلق است و سایر ایالتها در گرسنگی دست و پا میزنند و باید خودشان شکم خویش را سیر کنند.
این تحلیل اجتماعی کاش با یک نگاه روابط راهبردی و تحلیل سیاست بینالملل از نوع پروفسور مرشایمر نیز همراه میشد. مسالهای که برای آمریکا مشکلی داخلی است، در تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ یک معضل جهانی است. وقتی میلیتاریزم- مفهومی که اصلاحطلبان برای انتقاد از حضور سپاه در سیاست و مدیریت استفاده میکنند ـ در جامعه آمریکایی چنین به قدرت تعقیب میشود، دفاع از امنیت ملی و کنشهای خارجی آمریکا به طریق اولی میلیتاریزه خواهد بود؛ فرهنگی که حتی اگر 10 درصد طرفدار داشته باشد میتواند مانع همراهی سناتورها و منتخبانی شود که میدانند قانون استفاده عمومی از سلاح باید اصلاح شود ولی نمیتوانند به خاطر خطر از دست دادن رأیهای خود کوچکترین همراهیای با آن بروز دهند. اگر این نگاه نظامیگرا در مدیریت صلح جهانی و تلاش آمریکا برای استمرار شکست امپراتوریها در دنیای مدرن محدود شود، دیگر موازنه جهانی قدرت به نفع آمریکا نخواهد بود و منابع جهان به طرز ناعادلانهای بین آمریکا و بقیه دنیا تقسیم نخواهد شد؛ امری که خود به وابستگی صلح جهانی به این رابطه ناعادلانه استمرار میبخشد. بهای این قدرت گرفتن و سواری از ملل مطیع دنیا را کودکان مدارس و مردمان داخل آمریکا خواهند پرداخت. نام این بیعدالتی ـ همانطور که تد کروز در کلیپهای ضبط شده توسط موبایلهای مردم گفت ـ استثنا بودن آمریکاست. چیزی که وقتی مورد پرسش واقع شد، جواب نفرتبار کروز را در پی داشت: «برایتان متاسفم و با کسی که استثنا بودن آمریکا را قبول ندارد حرفی ندارم». جالب اینکه کروز در ادامه گفت میدانید چرا همه مردم دنیا به آمریکا میآیند؟ چون در آمریکا آزادی کامل وجود دارد. این همان آزادیای است که صدور آن به اوکراین به حدی از افتضاح رسیده که بازیگر بزرگ شطرنج رقابت با روسها یعنی کیسینجر 99 ساله را مورد طعن و لعن قرار میدهد که چرا گفته است زودتر به روسیه زمین بدهید و از وقوع جنگی هستهای جلوگیری کنید. همه باید در دنیا نفله شوند تا آمریکا استثنای عالم خلقت باشد. آیا این همان «Good Governance» جریان آزادیخواه ایرانی است یا جنون آمریکایی؟
ارسال به دوستان
روایت مردم مقاوم
سمیرا جلیلی: از خیابان امیری و بازار کویتیها میگذرم تا بتوانم از انتهای خیابان موازی با امیری (کاشانی)، خود را به دروازه متروپل برسانم، آنجا که توسط نیروهای یگان ویژه حفاظت میشود. نخستین مواجههام در بازار کویتیها با حجله جوانی است که در این حادثه کشته شده و صدای محزونی برایش نوحهسرایی میکند. مغازهها تقریبا باز است و مردم در فاصله ۵۰ متری متروپل، به زندگی بازگشتهاند، هرچند به صورت غریبی سکوت برقرار است و مردم گویی میخواهند با حرف نزدن راجع به حادثه، تلخی آن را برای خود کمرنگ کنند. چند خیابان را باید دور میزدم و از انتهای هر خیابان چشمم به ساختمان متروپل بود؛ جایی که من بارها از آن گذشته بودم و شکوه نور و بلندیاش شگفتزدهام میکرد؛ که البته زهری شد برای خاک آبادان و آن نخل ایستاده در غبار ضلع شمالی سازه.
بالاخره به خیابان محل حادثه میرسم؛ خلوت است و خبری هم از شلوغی فضای رسانهای روزهای اول نیست.
مردم از شکاف کانتینر روبهروی متروپل به تماشا مشغولند و کنجکاوانه شرایط را رصد میکنند.
حالا درست روبهروی متروپل ایستادهام، روبهرویم یک لودر و چند امدادگر هستند و تعدادی دیگر.
مات عمق فاجعهام و نمیتوانم از ساختمان چشم بردارم و احساس میکنم در حبابی از گنگی محبوسم.
تلاش میکنم خود را بازیابم تا بتوانم با افراد صحبت کنم و نظرشان را بدانم.
بعضی چهرهها برایم آشناست؛ همان حاج آقای فوتبالیست صنعت نفتی بچه آبادان طلبه شده ساکن مشهد هم پای ثابت متروپل شده است.
به ساختمان نزدیک میشوم اما یگان ویژه ما را به عقب میراند، همه نگرانند که اتفاقی برای کسی نیفتد، راستش را بخواهی هم میترسم، هم بیتفاوتم. آدم انگار اینجا را خط پایان میداند که دیگر گویی چیزی برای از دست دادن ندارد. میگویم هرچه باداباد و باز سعی میکنم گوشهای دور از چشم آقای پلیس بنشینم و به رفت و آمد آدمها و حرفهایشان دقت کنم.
شرایط ساختمان نشان میدهد کار به این سادگیها نیست و نیازمند صبر است، صبر بر مصیبت، صبر بر تیزی تیغ آفتاب ظهر و بیخوابی شب، بر ناهماهنگیهای ممکن، بر روزهایی که به تعدادشان هی اضافه میشود و صبر بر خود. رنج، آدم را بزرگ میکند و آبادان و این خیابان به تعداد هرگل پرپرش قد کشید و بر قطر درخت زندگیاش اضافه شد. به یاد دیالوگ فیلم «لئون» افتادم، آنجا که ماتیلدا گفت: «من بزرگ شدم. از این به بعد فقط به سنم اضافه میشه». بله! پیشانی آبادان را که نگاه کنی، پینهبسته سجدههای طولانی بر خون جوانانش است.
سکوت عجیبی حکمفرماست، تنها چندخانم روبهروی متروپل نشستهاند و شربت آبلیموی خنک برای «بچههای جهاد و عطش» درست میکنند.
بهشان سلام میکنم و چند دقیقه را به تماشایشان مشغولم.
میپرسند: خبرنگاری؟!
- بله! آمدهام گزارشی راجع به شرایط کنونی اینجا بنویسم.
بدون توجه به من میگویند: هرکسی میاد باید واقعیتها رو بگه، آدم نباید دروغ بگه، شایعهپراکنی کنه، مردمو اذیت کنه. من در سکوت بهشان لبخند میزنم و حق را به آنها میدهم.
نیروهای امدادی که حالا کارشان کمتر شده، مشغول گفتوگو با هم هستند و گاهی عکس یادگاری میگیرند.
اینجا هرچند سخت اما جریان زندگی برقرار است.
چشمهایشان اما حکایت غریبی دارد؛ نجوا نمیکند، فریاد میزند آن هم در سکوت و این را میفهمم و دلم میخواهد حسابی گریه کنم. انگار اینجا جایی برای بر زمین گذاشتن غم این ۱۶ روز است.
گفتم اینجا زندگی برقرار است اما بیا تا برایت بگویم که در سرزمین نجابت، مردم چگونه زندگی میکنند.
با امید و کرور کرور آرزویی که برای دیگر شهرها، نیازی به چشم نیامدنی است، و البته تلاش و همگنانه زیستن، مومنانه زیستن و همآوایی و البته سخاوت در بینهایت اما همهاش آمیخته با رنج است. رنج، چهره جوانانش را بزرگ کرده و بر شیار پوست انداخته دستشان، مقیم شده است.
اینجا در محوطه متروپل تقریبا غیر از لودر، کاری از کسی ساخته نیست.
کمکم غروب میشود و مردم را میبینم که متواضعانه و سخاوتمندانه لقمه غذا و شربت آماده کرده و بیهیچ سخنی بین افراد توزیع میکنند و میروند پی کارشان. گفتم، فقط نگاه سخن میگوید و بس!
یکی از خانمهای شربتچی، به نزدیکترین نقطه خطر میرود که شربت تعارف کند به اهل جهاد در راه خدا.
خطر را نمیفهمد، خطر هم او را نمیفهمد.
خیابان کمکم شلوغ میشود و رفتوآمدها بیشتر اما مانند سکوت شب هستند، هیاهو ندارند، فضای محل جستوجوی تیم امداد را با نورافکنها روشن میکنند و حالا صدای شکافتن سنگ رانت و فساد را بیشتر میشنوم. صدای گوشنوازی نیست اما حق است.
دلم پیش چشمهای منتظر به در دوخته شده خانوادههای این تیم زحمتکش است. ماشینی برای تخلیه نخاله حاصل از آواربرداری آمده و منی که فکر میکنم تعداد ماشینآلات کم شده، حالا میبینم هر کدام با تکلیف الهی خود به میدان آمدهاند. فهمیدم حرم داغ هوا، کار را برایشان سخت کرده است، صدای اذان از منارههای مسجد قائم (همان مسجد و میعادگاه خستگیهای بچهها در این مدت) پخش میشود. خیابان امیری را برای خواندن نماز به سمت خیابان شهریار و مسجد قائم ترک میکنم، به مسجد میرسم اما جایی برای خواندن نماز خانمها نیست، چشمم به موکب نقلی کنار مسجد میافتد، به سمتشان میروم و میگویم: ممکن است حتی اگر شده یک گونی به من بدهید اینجا نمازم را بخوانم و بروم؟! خانمی آنجا با نگاه مهربان جنوبی، مرا به داخل خانه دعوت کرد و گفت برو داخل آن اتاق نمازت را بخوان.
تشکر میکنم، یک یا الله میگویم و وارد میشوم.
به اهل موکب که حالا کل آن خانه را برای کمک در اختیار افراد قرار دادهاند، سلام میکنم و به اتاق پناه آورده و نمازم را میخوانم. خنکی فضای اتاق و باد روحبخش کولر مرا سست میکند و دلم میخواهد همان جا بخوابم.
بعد نماز با چند خانم که در خانه مشغول تهیه چای و قهوه و آب خنک هستند و همگی سیاهپوشند، صحبت میکنم:
- شما کسی را در این حادثه از دست دادهاید؟
- بله! مریم. ما دوست مریم هستیم، البته جنازهاش پیدا شده اما ما نذر کردیم به خاطرش تا آخر همین جا بمانیم.
خانمی دیگر گفت: ما خودجوش آمدیم، من خودم از هیات ورزشهای همگانی آمدم. آن یکی خانم شناگر است و...
تشکر میکنم و برمیگردم به خیابان. مقابل همان موکب کوچک با دلی به معنای دریا، بساط چای و قهوه به راه است. بیشتر به اطرافم دقت میکنم، کنار مسجد زیلو پهن کردهاند و مردم نشستهاند و منتظر که شاید کسی کمکی بخواهد. تردد افراد بیشتر شده؛ بعضی در سکوت به تماشا مشغولند، بعضی حرفهایشان را سیگار حسرت میکشند و بعضی با هم به صحبت مشغولند و امدادگرها هم اطراف لودر که حالا به طبقات منفی رسیده، تاب میخورند.
کمی جلوتر میروم و حالا درست روبهروی فرمانده میدان هستم، همان نخل ایستاده و مقاوم که زیر نور نورافکنها چنان درخشان است گویی نور میپاشد به صورتهای خسته و با دستمال سبز، اشک عابران را پاک میکند، میایستم و محو تماشا میشوم.
این نخل، نخل باصلابت که نه تنها مصداق و شعار، که معیاری است برای مردمی که سالیان پرفراز، زخم بر تن این خاک دیدهاند. روزی این نخل قصه خواهد گفت برای کودکانی که نه این روزها را دیدهاند و نه طعم تلخ و گس خرمای نارس این روزها را چشیدهاند.
صدای گوشخراش شنی لودر مرا متوجه موقعیت کرد، به سمت موکب بازگشتم؛ روی یک صندلی نشستم، دفترم را باز کردم و قلم به دست به رفتوآمد آدمها نگاه کردم، حالا که دقت میکنم، میبینم چقدر اینجا جوان هست، انگار همه جوان هستند، همانهایی که فکر میکردیم زمانه، امیدی برای ما نسبت به آنها باقی نگذاشته و همان جوانهایی که تفاوت اندیشهها و ذهن پرسشگرشان را ندیدیم و ندانستیم این خاک، نخل میرویاند و گل کاغذی و سرو و گلمحمدی. کار میکردند و مدام به تیم امداد و رانندهها و همه، لبخند هبه میکردند.
بر خلاف آنچه میگفتند هیچ بوی بدی اینجا حس نمیشود، هرچه هست بوی خوش انسانیت است و بس.
اینجا جمله «اسلام انسان، انسانیت اوست» متجلی شده و همه نور واحدی شدهاند که کنار هم برادری هدیه میدهند.
هرچند از هیاهوی رسانهای روزهای اول خبری نیست اما آنهایی که باید بمانند ماندهاند؛ آنهایی که بقایشان در ماندن نیست و مرگ را به بازی گرفتهاند.
همچنان صدای شنی لودر به گوش میرسد که برای مغناطیس باشکوه این محیط یک صدای ناهنجار است و البته این برای حیات لازم است!
به دنبال چادرهای رواندرمانگرها میگردم ولی تقریبا جز یک چادر امداد خبری از بقیه نیست، خب! البته همه، عزیزانشان را در آغوش کشیدهاند و به تن سرد خاک سپردهاند. چقدر همه چیز سرجایش هست، همه کار میکنند، بدون آنکه بخواهند چیزی را فریاد بزنند. به سمت موکب سرو قهوه بازمیگردم، میگویند نوشتن از سرو قهوه و آب لیموی خنک پالپدار، یک روایت صورتی است، اتفاقا فکر میکنم این روایت، یک روایت سرخ است در مسیری سبز.
این روایتها کنار آن زخمی که شنی به تنِ سنگهای متروپل میزند، است. این روایتها چون بارش باران در دل کویر تشنه است برای گیاهی که زندگی را فریاد میزند. این روایتها برای آنجا که چشمشان به آوار متروپل دوخته شده، لازم است که بدانند آنها که آمدند و ماندند، هر کاری که در قوارهشان میگنجید آوردند. باید گفت وقتی ایمان نیروی ماشین میشود، رویش اتفاق میافتد. باید گفت مردم اینجا، مردم فهمیده مهربان بزرگ اینجا، اینگونهاند، همه دیدند این مردم، شایسته هر خوبی هستند و همه فهمیدند. بیش از همیشه در اندیشه این خاک باید زیست، آن وقت این روایت و این مردم را در کفه ترازو مقابل آنهایی قرار داد که تا دندان مسلح لجستیک هستند و کار برآمده از دستشان را زمین میگذارند.
اینجا لباسها، لهجهها، رنگ پوستها رنگارنگ است و همین زیباست، مگر این کثرت همان وحدت دوخته شده به وحدانیت خدا نیست؟!
میبینم همه به شرایط و فضا مسلطند و آشفتگی روزهای اول اصلا مشاهده نمیشود، درست است زنها کمتر در میدان حضور دارند اما میتوان در جای جای این میدان، شاعرانگی را دید و همه شاعران آهنپارهها شدهاند و نغمه سر میدهند برای دقایق که زودتر بگذرد.
همین الان یک ماشین ۲۰۶ جلوی پایم ترمز کرد و چند جوان، مقدار زیادی مواد اولیه برای تهیه غذا و شربت به موکب هدیه کردند.
به لهجه زیبای جنوبی یکیشان گفت:
- فدات بشوم کوکام، زمت کشیدی.
- آقایی کوکا وظیفهس.
و رفت...
خودم درک کردهام که بعضی چیزها را باید همانگونه که دیدهام روایت کنم و دنبال بازی با کلمات نباشم، چرا که خود مطلب در سیمای کارشان پیداست.
فهمیدهام هر کسی نمک این آب را خورد، بخشش، زندگیاش میشود.
داشتم برای بیان آنچه دیده بودم با خودم کلنجار میرفتم که بانویی میانسال دست روی شانهام گذاشت و گفت:
- دخترم بچهها میگن از روزنامه اومدی.
- بله مادر!
- از کدوم روزنامه؟
- وطنامروز، تهران چاپ میشه.
و همین جمله او را کنار من نگه داشت، بدون آنکه بپرسم شروع به صحبت کرد:
- مادر میبینی؟ سینمارکس برام زنده شد، من اون موقع پرستار بیمارستان کورش بودم که الان هتل امیرکبیر شده
این ساختمونو همش با رانت و باندبازی ساختن، آخه مردم چه گناهی کردن، شهردار و فرماندار و منطقه آزاد و شورای شهر هیچ کاری برامون نکردن. گفت و گفت و من احساس کردم گوش شنوایی میخواست برای داغی که بر دلشان نشسته. بغض کردهام، مردم اینجا به هر چیزی، به هر کسی چنگ میزنند تا حرفشان را به گوش مسؤولان برسانند و آنها که باید، بدانند و بترسند که این حرفها زودتر از همه به گوش خدا میرسد.
خانم حرفهایش که تمام شد از من تشکر و معذرتخواهی کرد و رفت دوباره روی صندلی نشست.
زمان بازگشت به خانه است، با چشم از همهشان تشکر و خداحافظی کردم.
دوباره وسط میدان روبهروی نخل ایستادم و به سمت در خروجی به راه افتادم.
میانه راه آقای منصوری را دیدم، گفتم: چه خبر آقای منصوری؟ اوضاع چطور است؟!
آمار چه تعداد است؟
- آمار تا الان ۴۴ تاست و هنوز هم امید داریم بتوانیم افرادی را پیدا کنیم.
گفتم: تکلیف ساختمان چه میشود؟
- قرارگاه خاتمالانبیا بعد از آنکه کمیته جستوجوی مفقودان کارش را تمام کند، مدیریت میدان را به عهده میگیرد و به روش خودشان ساختمان را خراب میکنند.
گفتم: نیروها چطورند؟
- بچهها پای کارند اما واقعا فرسایشی شده و نیروها خستهاند، انشاءالله که زودتر کار تمام شود.
خداقوتی بهشان گفتم و به سمت چادر امداد رفتم و با خانمی که به قول خودش ۱۷ دقیقه بعد حادثه خودش را به محل رسانده بود، خوش و بش کردم و گفتم سخت بود؟!
عجب سوالی! اما میخواستم با گفتن این ۲ کلمه او حرفهایش را آوار کند روی دفتر من. از شرایط لحظات اول گفت، از مردم از ماشینها و حتی شایعاتی که فضای حقیقی و مجازی را درنوردیده بود.
گفتم عبدالباقی زنده است؟ گفت هم سند قطعی دارم که مرده و هم عدهای میگویند که زنده است، برای همین نمیتوان چیزی گفت.
گفت و گفت از بیتدبیریها و از اشتباهات که چگونه زحمات آدمها را تحتالشعاع قرار داد و از لحظات سخت و از جان گذشتن نیروها؛ آنقدر که گوش و چشم همه با آن فداکاریها آشنا شد و بار دیگر دریافتیم خدا هست، انسان هست.
خداحافظی کردم و به راه افتادم و تمام طول راه را به آن چند ساعتی که آنجا بودم فکر کردم؛ آوار بود، غصه بود، رنج بود اما چیزهای بهتری هم برای گفتن بود، روشن و آنقدر روشن که تو وادار به فکر کردن و کنار هم گذاشتن کلمات نبودی.
بازگشتم ولی تمام راه را به مردم و به آینده اندیشیدم، زمان خواهد گذشت و این زخم التیام پیدا میکند اما جای خالی آنها که رفتند و چاه نامسلمانی رانتخواران چه وقت پر خواهد شد؟!
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|