|
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با دکتر محمدحسین رجبی دوانی درباره سیره حاکمیتی پیامبر اکرم(ص) در مواجهه با جریانات مختلف سیاسی
پیامبر رحمت و اقتدار
در روایات اسلامی ماه شعبان ماه پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد مصطفی(ص) نامگذاری شده است؛ ماهی که پیامبر اکرم در آن به عبادت و روزه اهمیت زیادی میدادند و آن را گرامی میداشتند. از طرفی رهبر معظم انقلاب با موافقت با عفو و بخشش و تخفیف مجازات گسترده متهمان و محکومان اغتشاشات اخیر شمهای از آن رحمت نبوی را به جامعه ایرانی و جهانی نشان دادند و طعم شیرین بخشش محمدی را به همه چشاندند. به همین جهت مناسب است در ماه پیامبر گذشت و مهربانی و پس از عفو گسترده حضرت آیتالله العظمی خامنهای، به بررسی سیره کریمانه و پدرانه پیامبر مکرم اسلام و جانشین بلافصل ایشان حضرت امیرالمومنین در عفو و بخشش دشمنان پس از غلبه بر آنان پرداخته شود. در همین راستا برای موشکافی بیشتر این موضوع با دکتر محمدحسین رجبی دوانی، استاد تاریخ اسلام گفتوگو کردیم.
* آقای دکتر! اخیرا رهبر معظم انقلاب با عفو و تخفیف مجازات گسترده متهمان و محکومان اغتشاشات اخیر به مناسبت اعیاد رجب موافقت کردند. اکنون که در ماه شعبان، ماه پیامبر رحمت و بخشندگی هستیم بسیار مناسب است نگاهی به سیره پیامبر اکرم(ص) در زمینه عفو دشمنان بیندازیم. اگر امکان دارد گزیدهای از سیره رسول اکرم در این زمینه بفرمایید.
پیامبر اکرم(ص) هنگامی که دولت اسلامی را در مدینه تاسیس کرد و حکومت اسلامی شکل گرفت، با دشمنان متعدد و مخالفتهایی مواجه بود. از جمله این دشمنان، دشمن بزرگ اسلام قریش بود که در مکه مستقر بودند و بنای نابودی دولت نوپای اسلامی را داشتند و ۳ جنگ بزرگ بدر، احد و خندق را به اسلام تحمیل کردند. غیر از قریش، یهودیان داخل مدینه و یهودیان پراکنده در شمال حجاز و در مناطق دیگر نیز به مرور و به تناوب به دشمنی با اسلام پرداختند، همچنین قبایل مشرک متعددی که در صحرای نجد و در حجاز بعضا از تشکیل دولت اسلامی به هراس افتاده بودند، برای حکومت اسلامی ایجاد مشکل کرده و توطئههای متعددی میکردند. از اینها گذشته منافقین هم در داخل جامعه اسلامی حضور داشتند که به ظاهر مسلمان شده و با پیغمبر(ص) بیعت کرده بودند اما از فرصتها برای ضربه زدن به اسلام و آسیب رساندن به این دولت و قدرت پیغمبر بهره میبردند. ما شاهد تقابلهایی در عرصه نظامی و فتنهگری ضد اسلام در دوران 10 ساله تشکیل دولت نبوی هستیم که بین اسلام و دشمنانش پیش آمد. در این سالها ما شاهد آن هستیم که پیامبر(ص) از موضع قدرت، یعنی در زمانی که دست برتر را نسبت به دشمن دارد، عفو و بخشودگی گسترده اعلام میکند. به عنوان مثال وقتی جنگ بدر اتفاق افتاد، مسلمانان در برابر قریش صفآرایی کردند و در میان ناباوری ۲ طرف، سپاه اسلام پیروز شد و قریشیان 70 نفر کشته دادند و 70 نفر از آنها هم اسیر شدند. در بین اسرا فردی به نام ابوعزه شاعر بود که وقتی دید پیامبر(ص) برای اسرا فدیه تعیین کرده است (فدیه یعنی دادن مالی در ازای آزادی خودشان) و آن اسیرانی که سواد دارند، فدیه آزادیشان باسواد کردن ۲ یا چند نفر از بچههای مسلمانان مدینه اعلام شده است، خدمت پیامبر(ص) عرض کرد: من نه پول دارم که بخواهم خودم را آزاد کنم و نه سوادی دارم، اگر بر من منتی بگذارید و من را آزاد کنید سپاسگزار شما خواهم بود. یعنی خود او درخواست عفو کرد؛ پیامبر(ص) با اینکه او دشمن بود و اسیر شده بود بر اساس آن رحمت والایی که داشت، فرمود اگر تعهد کنی که دیگر به جنگ ما و به مصاف اسلام نیایی من تو را میبخشم، یعنی بدون گرفتن فدیه تو را عفو و آزاد میکنم و او هم به پیامبر تعهد سپرد و حضرت او را آزاد کرد. این فرد از آزادی و عفو پیامبر سوءاستفاده کرد و زمانی که جنگ احد سال بعد میخواست رخ دهد، تعهد خود را زیر پا گذاشت و همراه با لشکر مشرکان قریش مجددا به جنگ اسلام آمد.
جنگ احد در آغاز با پیروزی مسلمانان پیش رفت اما در ادامه نه به خاطر قدرت دشمن، بلکه به خاطر عدم اطاعت بخشی از سپاه مسلمانان از دستورات فرماندهی کل قوا(پیامبر)، پیروزی تبدیل به شکست شد و مسلمانها 70 شهید دادند. البته دشمن به هدف اصلی خود که نابود کردن اسلام و دولت پیامبر(ص) بود، نرسید اما وقتی در جنوب مدینه با فاصلهای اردو زده بودند، قصد داشتند که مجدد به مدینه حملهور شوند.
ابوعزه شاعر وقتی دید قریش با امکانات بسیار برای گرفتن انتقام بدر به سوی مدینه میخواهد حملهور شود، تصور کرد پیروزی قریش قطعی است، لذا تعهد خود به پیامبر(ص) را شکست و با لشکر قریش به مصاف اسلام آمد. همانطور که عرض کردم اگرچه مسلمانان در جنگ احد در آغاز پیروز شدند اما به خاطر عدم اطاعت شماری از آنان از فرماندهی کل قوا، این پیروزی تبدیل به شکست شد که مسلمانان حتی ۷۰ شهید دادند اما دشمن به هدف اصلی خود که اشغال مدینه و از بین بردن دولت اسلام و دین مبین اسلام بود، نایل نشد و به سوی جنوب عقبنشینی کرد، منتها در منطقهای به نام حمراءالأسد ابوسفیان پشیمان شد و قصد برگشت داشت تا به نظر خود کار ناتمام را تمام کند اما پیامبر(ص) وقتی متوجه قصد شوم آنها شد، فرمان داد بهسرعت مسلمانان به مقابله برخیزند، سپاه اسلام به منطقه حمراء الأسد آمد اما ابوسفیان که انتظار عکسالعمل سریع دولت اسلام را نداشت فرمان عقبنشینی صادر کرد. از بخت بد ابوعزه شاعر، هنگامی که لشکر مشرکان عقبنشینی میکرد، او در اردوی آنان نبود و هنگامی برگشت که لشکر قریش صحنه را ترک کرده بود ولی سپاه اسلام هنوز حضور داشت. ابوعزه دستگیر شد و به خدمت پیغمبر(ص) آورده شد و دوباره به دست و پا زدن افتاد و درخواست عفو کرد که اینجا پیامبر(ص) فرمود: «لا یُلدَغُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَینِ؛ مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود». تو تعهد داده بودی دیگر به جنگ اسلام نیایی و ما تو را عفو کردیم اما اکنون که تعهد خود را زیر پا گذاشتی و مجددا به جنگ آمدی، دیگر تعهد مجدد معنا ندارد لذا حضرت فرمان اعدام او را صادر کرد. اینگونه نیست که اگر کسی عفو شد و دوباره دست به شرارت زد و خواست اعمال سابق خود را علیه حکومت اسلامی و حکومت نبوی از سر بگیرد، مجدداً عفو شود. این نکته دقیقی است که باید در سیره پیامبر رحمه للعالمین متوجه آن بود.
* رحمت کریمانه پیامبر اکرم(ص) در قضیه فتح مکه که با اعلام عفو عمومی مشهور است از افتخارات و نقاط برجسته تاریخ اسلام است. در مورد این عفو گسترده توضیح دهید و بفرمایید این عفو گسترده چه اثرات و برکاتی داشت.
با نقض پیمان صلح حدیبیه توسط مشرکان قریش، پیامبر فرمود که این پیمان دیگر ملغی شده است و قریش به خاطر نقض آن (که حمله به همپیمان پیامبر و دولت اسلام بود) دیگر مشمول این پیمان نمیشود، لذا سپاه اسلام با قدرت برای فتح مکه حرکت کرد. ابوسفیان به عنوان فرمانده نظامی قریش وقتی در میانه راه سپاه مقتدر اسلام را دید، چنان هراسان شد که متوجه شد به هیچ وجه از نظر نظامی نمیتوانند با سپاه اسلام مقابله کنند، لذا در برابر اسلام تسلیم شد. با توجه به سوابق سیاه ابوسفیان و اشراف قریش و تابعین آنها، انتظار خودشان این بود که وقتی پیامبر(ص) مکه را فتح میکند، به خاطر جنایات و سوابق سیاهشان آنها را از بین ببرد. این تصور برای یکی از رجال اسلام به نام سعد بن عباده انصاری که رئیس مردم مدینه هم بود، پیش آمده بود. او وقتی جلوی سپاه اسلام پرچم را در دست داشت زمانی که میخواستند وارد مکه شوند، فریاد زد امروز روز انتقام است، چون دشمنان در جنگ احد ضربات سختی به مسلمانان وارد کرده بودند و 70 مسلمان نیز شهید شده بودند که بیشتر آنها از انصار بودند و سعد بن عباده هم رئیس انصار بود و طبیعتا انتظار داشت انتقام آن جنایات از اینان گرفته شود اما پیامبر(ص) از موضع قدرت - یعنی حالا که اسلام چنان نیرومند است که دشمن توان مقابله با آن وجود مقدس و سپاه او را ندارد- فرمود امروز روز رحمت است. حتی امیرالمومنان علی(ع) را فرستاد تا پرچم را از سعد بن عباده بگیرد و فرمان عفو را حضرت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) اعلام کرد. مردم مکه انتظار چنین عمل بزرگوارانهای را از پیامبر اسلام به سبب جنایات خودشان نداشتند. این بود که وقتی سپاه اسلام با اقتدار وارد مکه شد، همه مردم مکه با این عفو که اعلام شد در برابر سپاه مقتدر اسلام و فرماندهی کل قوای اسلام سر تعظیم فرود آوردند و همه مسلمان شدند.
حتی در روایات داریم که پسر ابوجهل معروف که از ترس اعدام گریخته بود، همسرش خود را به او رساند و به او اعلام کرد پیامبر(ص) عفو عمومی اعلام کرده بنابراین عکرمه بن ابوجهل هم بازگشت و مسلمان شد.
این اقدام بزرگ رسول خدا(ص) از موضع قدرت بود که باعث شد دشمن حضرت بشدت منفعل شود و نهتنها دیگر اقدامی ضد اسلام انجام ندهد بلکه مسلمان شود.
* ما درباره سیره پیامبر خواندهایم که ایشان به هر بهانهای تلاش میکرد گناهکاران و مجرمان جنگی را آزاد کند و این از سجیههای اخلاقی و روش اجتماعی- سیاسی حضرت بود. یک نمونه از این سیره بزرگوارانه و کریمانه رسول اکرم(ص) را که کمتر بیان شده است بفرمایید.
یک موردی که در سیره پیامبر(ص) قابل توجه است این است که حدود ۲ هفته بعد از فتح مکه، قبیله بزرگی به نام قبیله هوازن که حدود 30 هزار نفر را برای مقابله با اسلام زیر پرچم آورده بود با سپاه اسلام روبهرو شد. خب! سپاه اسلام 10 هزار نفر بود که از مدینه برای فتح مکه آمده بود و 2 هزار نفر هم از تازه مسلمانان مکه به آنها پیوستند که این مقابله به جنگ حنین انجامید.
بعد از انفعال و فراری که اکثر مسلمانان داشتند، وقتی امیرالمومنان علی(ع) موفق شد پهلوان برجسته دشمن را که پیروزمندانه به جلو میآمد به هلاکت برساند، مسلمانان روحیه گرفتند و بازگشتند و با شجاعت و دلاوریهای امیرمومنان موفق شدند دشمن را به گونهای مورد هجمه قرار دهند که باعث شکست و فرار بیشتر آنها و اسارت 6 هزار نفر دیگر از آنها شد. پیغمبر(ص) با توجه به اینکه اینها به جنگ اسلام آمده بودند و طبق عرفی که در آن روزگار وجود داشت که کسانی که در جنگ به اسارت درمیآمدند به بردگی کشیده میشدند اما حضرت دنبال بهانهای بود که اینها را آزاد کند. زمانی که خواهر رضاعی پیامبر(ص) یعنی دختر حلیمه نزد پیامبر آمد و گفت این اسرا از خویشان او هستند، حضرت به احترام حقی که حلیمه دایه پیامبر بر آن حضرت داشت فرمان عفو تمام آن اسیران را صادر کرد یعنی هر 6 هزار نفر را بدون اینکه بخواهد فدیه از آنها بگیرد، آزاد کرد. این در سیره پیامبر(ص) از نمونههای جالب و بزرگ است.
* طبعا امیرمومنان به عنوان برجستهترین شاگرد پیامبر اسلام و جانشین برحق ایشان همین سیره استاد خود را ادامه میدهد. این رفتار کریمانه در سیره سیاسی حضرت علی(ع) خود را چگونه نشان داد؟
حضرت علی(ع) با توطئه و پیمانشکنیهای طلحه و زبیر مواجه شد که حمایت گسترده عایشه را هم با خود داشتند. لذا با جوسازیهایی که کردند، با مردمی که از مکه آورده بودند و همچنین با اشغال بصره هم شماری را به خود ملحق کردند، در نهایت موفق شدند 30 هزار نفر را در برابر امیرمومنان به میدان جنگ بیاورند و توطئه آنها تبدیل به براندازی مسلحانه شد. در مقابل امیرمومنان با خیانت ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود، بیشتر از 12 هزار نفر موفق نشد از کوفه برای مقابله با این توطئه و خیانتبراندازانه کمک بگیرد اما از آنجا که حضرت علی(ع) مانند پیامبر(ص) رحمت برای جهانیان است، قبل از اینکه وارد جنگ شود، اعلام فرمود فقط عاملان جنایاتی که در بصره رخ داده و کشتارهایی که در بصره کرده بودند را به من تحویل دهید و دوباره با من بیعت کنید. حضرت عفو گسترده و عمومی صادر و اعلام کرد همه شما در امان خواهید بود و بخشیده میشوید و بر سر زندگی خود بروید اما طلحه و زبیر به اعتبار اینکه قوای آنها بیشتر از امیرمومنان است و پیروزی آنها قطعی است بر لجاجت خود افزودند و حاضر نشدند پیشنهاد حضرت را بپذیرند و به ناچار جنگ درگرفت.
از آنجا که در جنگ سخت کسی حریف امیرمومنان نبود، اینها شکست سختی خوردند و رهبری آنها از هم پاشید. وقتی پیروزی قطعی شد، امیرمومنان فرمان عفو صادر کرد، جالب است که امیرمومنان از سپاه خود خواست فراریها را تعقیب نکنند و زخمیها را نکشند چون سازمان اینها در هم شکسته و رهبری برای ادامه توطئه و خیانت ندارند، لذا حضرت آنها را رها کرد و بخشید.
نکته پایانی اینکه هنگامی که خوارج شورش کردند و قائل به کفر امیرمومنان شده بودند و جنایتی هم مرتکب شده بودند (یکی از اصحاب حضرت به همراه همسر باردارش را به طرز فجیعی کشته بودند)، حضرت به مقابله با آنها شتافت. همان آغاز مقابله از آنها پرسید علت شورش شما و مقابله با من چیست؟ آنها ادلهای را بیان کردند که با پاسخهای محکم حضرت مواجه شدند و دیگر جوابی برای گفتن نداشتند. بعد از این حضرت پرچم امانی را دست ابوایوب انصاری داد و فرمود هر کسی از شما گرد این پرچم جمع شود، در امان است و عفو کامل به آنها داده خواهد شد اما اگر کسی باقی بماند ما با آنها مقابله میکنیم و از بین میبریم از 12 هزار لشکر خوارج حدود 8 هزار نفر صفوف خوارج را ترک کردند و به ابوایوب انصاری از فرماندهان امیرمومنان پیوستند اما 4 هزار نفری که باقی ماندند و بر جنگ و لجاجت خود پای میفشردند، حضرت به ناچار با آنها وارد جنگ شد و جز 9 نفر که زخمی گریختند، حضرت تمام آنها را به خاطر پافشاری بر جنگ و براندازی از میان برداشت.
ارسال به دوستان
بیانات رهبر انقلاب درباره سیره اجتماعی - سیاسی پیامبر اعظم(ص)
پایهگذار اخوت ایمانی
رسول اکرم به هیچ عنوان نمیخواهد در فضای زندگی جامعه اسلامی، در میان مردم و مسلمانها، اندکی کینه و حقد و دشمنی باشد، سعی دارد در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم، حتی آن زمانی که دایره اسلام وسیعتر شد و رسول اکرم مکه را هم گرفتند - مردم مکه همان کسانی بودند که پیغمبر را از مکه بیرون کرده بودند؛ پیغمبر سیزده سال از همان اهالی مکه ناراحتی تحمل کرده بود و زجر کشیده بود؛ بعد هم چندین جنگ با پیغمبر کرده بودند؛ چقدر [آنها] از مسلمانها کشته بودند، چقدر مسلمانها از آنها کشته بودند؛ اگر قرار بود اینها با همان وضعیت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار شود وجود نداشت – به مجرد اینکه وارد مکه شدند، در روز فتح مکه که سال هشتم باشد اعلام عمومی کرد که «اَنتُمُ الطُّلَقاء»؛ یعنی من همه شما را آزاد و عفو کردم؛ قریش را عفو کرد و قضایا تمام شد.
شاید در همان سال اول، ماههای اول ورود پیغمبر به مدینه یکی از نخستین کارهایی که پیغمبر انجام داد، ایجاد عقد اخوت بین مسلمانها بود، یعنی مسلمانها را با هم برادر کرد. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست، یعنی حقیقتا مسلمین نسبت به یکدیگر دارای حق برادری هستند؛ نسبت به هم طلبکارند، همچنان که برادران نسبت به هم مدیون یکدیگرند و باید حقوق متقابلی را نسبت به هم عمل کنند. پیغمبر این را عملی کرد: دو به دو مسلمانها را با هم برادر کرد و طبقات اینها و خانوادههای اینها و اشرافیگری اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد، غلام سیاهی را با یک شخص بزرگی و یک آزادشدهای را با یک آقازاده معروف بنیهاشم یا قریش برادر کرد. علیایحال، این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین این ابعاد، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری کنند. این هم یکی از آن موارد بود.
همکاری و همدردی و دلسوزی و محبت متقابل بین مسلمانها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم بود؛ نمیگذاشت در جامعه اسلامی - تا آنجایی که آن بزرگوار حضور داشت و در سعه وجود آن بزرگوار بود- حتی یک مورد هم مسلمانها بغض و کینه و عداوتی نسبت به کسی داشته باشند. یعنی پیغمبر با حکمت و حلم خود، حقیقتا یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به وجود میآورد.
نقل کردهاند یک اعرابی - یعنی یک عرب بیابانگرد؛ اعرابی به آن عربهایی میگفتند که صحراگرد بودند و از تمدن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمیدانستند - با همان خشونت صحراگردی خود آمد مدینه، آمد خدمت پیغمبر - پیغمبر در میان اصحاب خود بودند؛ یا در مسجد یا در یک گذرگاهی- و از پیغمبر چیزی خواست؛ حاجتی به پیغمبر عرضه کرد. پیغمبر کمکی به او کرد. مثلا پولی، غذایی، لباسی، چیزی به او داد. بعد که این را به او بخشید گفت خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفیای هم که اینجور افراد دارند - ظاهرا این محبت پیغمبر برایش کم بوده- گفت نه، هیچ کاری نکردی، هیچ محبتی نکردی، این چیزی نبود که تو به من دادی! طبعا اینجور برخورد خشن نسبت به پیغمبر، در دل اصحاب یک چیزِ ناخوشایند سنگینی بود؛ همه عصبانی شدند. آن چند نفری که اطراف پیغمبر بودند، خواستند با عصبانیت و با خشم به این عرب یک چیزی بگویند، یک عکسالعملی نشان بدهند؛ پیغمبر فرمود نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مساله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شد و آن اعرابی را هم با خودش برد منزل - معلوم میشود پیغمبر آنجا چیزی نداشت که به او بدهد، والا بیشتر هم به او میداد - و باز یک چیزهای اضافهای، یا غذایی یا لباسی یا پولی به او داد؛ بعد به او گفت حالا راضی شدی؟ گفت بله! آن مرد در مقابل احسان پیغمبر و حلم پیغمبر شرمنده شد، اظهار رضایت کرد. پیغمبر به او فرمود خب! تو چند لحظه پیش در مقابل اصحاب من یک حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد؛ دوست داری برویم همین حرفهایی را که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت بله! حاضرم. بعد پیغمبر شب همان روز یا فردای آن روز، این عرب را آورد در میان اصحاب؛ گفت این برادر اعرابیمان خیال میکند از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا کرد از پیغمبر ستایش کردن. گفت بله! من خوشحالم، راضیام، خیلی متشکرم - مثلا - از رسول اکرم به من محبت کرد و رفت. بعد او رفت، رسول اکرم رو کرد به اصحابش فرمود مثل این اعرابی، مثل آن شتر و ناقهای است که از یک گلهای - که چوپانی دارد آن را میچراند - رمیده و جدا شده، سر گذاشته به بیابان دارد میدود. شما دوستان من برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، از اطراف حمله میکنید و دنبال او میدوید. این حرکت شما رمیدگی او را بیشتر میکند، وحشت او را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه از جمع ما رمیده بود، برمانید. با محبت، با نوازش دنبال او رفتم، او را بازگرداندم به گله خودمان و به جمع خودمان. این روش پیغمبر است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|