|
ارتباط مستقیم با کیسینجر
نیمه پُر کیسینجر!
از مرگ هنری کیسینجر، قاتل/ سیاستمدار آمریکایی روزهای زیادی نمیگذرد. به همین علت، دخترخاله عموی ما که در امر خواب دیدن دستی بر آتش دارد، خواب او را همین دیشب دید؛ کیسینجر به دخترخاله عمویمان گفت جایش خوب است. هنگامیکه جمع، خودمانیتر شد، دخترخاله عمویمان از کیفدستیاشیک لقمه بیرون آورد و مشروح خواب دیدهشده را تعریف کرد:
سلام دخترخاله فلانی (منظور از فلانی، عمویمان است)، هنری هستم، کیسینجر. جای من اینجا خوب است. سیخهایش داغ هستند و نه سیخ میسوزد و نه کباب! بهتازگی گونیهایی آوردهاند که اصطلاحاً فری سایز هستند و هر جثه و هیکلی را میتواند در خود جای دهد تا چوبها نوازشش دهند.
به آن بایدن بگویید که اینقدر حرف بیخود نزند، جایش در کنار خودم است. مردک بادی! با ریگان هرروز صبح پیگیر اخبارش هستیم. اینجا با ژنرال پینوشه هرروز بهزور سرب داغ میریزند در حلقمان تا برای ابدیت آمادهمان کنند. حدود سه میلیون نفر هستند که باید جلویشان راه بروم و عذرخواهی کنم. هنوز نمیدانم برای چه باید این کار را انجام بدهم، من که ماشه را نچکیدم یا دکمه پرتاب بمب و بقیه چیزها را نزدم. به صولت، پسرخالهات، بگو که ارث خواهر و برادرانش را نخورد، تخممرغ گندیده توی دهانش میکنند وقتی آمد اینطرف، از ما گفتن!
صد سال در این دنیای نالوطی زندگی کردیم و آخرش در کشور خودمان، لقب آدمکش و جنایتکار بهمان دادند. ای بشکند این دست که نمک ندارد. البته هرروز با چوب آنقدر نوازش میشویم که نزدیک دویست استخوانمان میشکند و دوباره جوشش میدهند، با دستگاه جوش سوپر اینورتر جوشدهندگان پایتخت، با ضمانت آریا صنعت پشنگ. برای خرید این دستگاه جوش، پیامک بدهید. بنده خدا صاحب این کارخانه، از بهشت پیغام میفرستد که اگر جوش خوردید، توی خوابها به خواببینندگان بگویید و کتکی که میخورید را حلال کنید.
از هممیهنان آمریکاییام انتظار نداشتم من را جنایتکار تلقی کنند و بگویند طرف نسلکشی کرد اما از بعضی بگوریهای فارسیزبان نیز انتظار نداشتم برایم سنگ تمام بگذارند! زنگوله پای تابوت به اینها میگویند.یکیشان تیتر زده که فلانی (یعنی خودش، کیسینجر)، پیر واقعگرا بود. نانی که خوردی، حلالت باد! توی خانه من را هنری کیلِر (Killer، به معنای قاتل) صدا میزدند، آنوقت چطوری در من واقعگرایییافتی بَبَم جان؟
از برخی روزنامههایشان هم دلگیرم، آخر مرد حسابی، من سیاستمدار دو چهرهای بودم؟ کدام عملکرد و فعالیت من تجلی دو چهرهای بودن من را داشت؟ واضح اعلام کرده بودم که هر دیگی باید برای آمریکا بجوشد، اگرنه سر و تن هر کی جلوش بایستد باید تویش بجوشد! بعد همهشان هم از دانشنامه آزاد اینترنتی، اطلاعات و مشخصات من را برداشته بودند.یکی از این روزنامهها خیلی خوب بود؛ اینقدر که از فعالیتهای بشردوستانه و کارهای نمایشیام نام برده بود و خودشان را تحقیر کرده بود، آدم فکر میکرد که او پادوی خودمان است. این بماند که بعضی از آنها چهره ضد جنگ از من به نمایش گذاشتند و باعث مسخره شدنم توسط چنگیز و بقیه رفقا شدند، بس است ماستمالی دیگر، اَه! حیثیتمان را بردید.
خب دیگر وقتم در حال تمام شدن است و باید به حمام سرب جوشانمان برسیم. راستی، ملکه به پسرش سلام رساند و گفت: جیییغ! آآآخخخ، اَاَاَ. آی نزن، الآن؟ چرا اینقدر سخت میگیری، مگر اینها تدارکاتی نیست...
نوشتهاش همینجا تمام شد و ما متوجه شدیم که دخترخاله عمویمان از خواب در همین لحظه پا شده است. عمو صولت، با ناراحتی و اخم، جمعمان را ترک کرد و سوار ماشین شاسیبلندش شد و رفت. ما نیز به همراه بابایمان، ترک موتور نشستیم و با دخترخاله عمویمان خداحافظی کردیم.
درراه به این فکر میکردم که حمام با سرب داغ سختتر استیا سیخداغ و متأسفانه به نتیجه خاصی نرسیدم. باید در خوابهای بعدی دخترخاله عمویمان از او بپرسم که مردهها در این رابطه چه نظری دارند.
ارسال به دوستان
تذکره دانشجویی
آن آکل کوبیده سلف دانشگاه، آن آشپز املت و نیمروی خوابگاه، آن پیچاننده کلاسها، آن شاغل امروز و بیکار فردا، آن سلطان مشروطیت، آن توانای در حاضری زدن به هنگام غیبت، آن خالق حرف زدن بدون تکان دادن لب، آن برای گرفتن جزوه و کتاب در تاب و تب، آن فسیل شده برای باز شدن صفحه انتخاب واحد، آن تمام شرایط تقلب را واجد، آن فوتو انداز با ژست درس خوانان، آن از جمله غایبان امتحان، شیخنا و مولاتنا دانشجوی فرهیخته، اهل درس که نبود، لیک روزش گرامی!
نقل است سالیانی دور روزی را برای گرامیداشت این جماعت مشتاق علم نداشتیم، پس شاه مملکت بهیمن ورود معاونت وقت رئیسجمهور آمریکا درایت به خرج داده و موقعیت مناسبی برای اختصاصیک روز برای دانشجویان فراهم کرد، پس سربازان خویش را دستور داد نتق از این جماعت کشیده تا بفهمند زین پس به بهانه اعتراض به ورود جنایتکاری به دانشگاه، کلاس خود را نپیچانده و ارزش علم بیش از این است. به رسم پدر تنوری گداخته و تیری انداخته و سه دانشجو به قربانگاه فرستاد. لکن تا به امروز بر همگان پوشیده است که چگونه عزای آن روز به رقص و آواز این روز بدل گشت!
از دانشجو جماعت کرامات بسیار است. در احوال ایشان گویند بر این رویه ثابتند و بر این جمله مقید، که افتادگی آموز گر طالب فیضی! پس جملگی، فیوضات بسیار طلب کرده و تپ و تپ میافتند. کراماتی نیز چون پیام دادن بدون نگریستن به گوشی موبایل، خفتن هنگام خوانش کتاب و همکاری مسالمتآمیز حین امتحان فردی پایان ترم از ایشان نقل است. در وصف ایشان گویند: از علوم هر چه بود دانند جز اکثر آن.
گفتند: «درس بخوان.» گفت: «سخته»، گفتند: «کلاس را نپیچان.» گفت: «سخته»، گفتند: «خودت جزوه بنویس» گفت: «سخته»، گفتند: «پس از چه روی به این مکان آمدی؟» گفت: «زایش دانشگاهها را پاسخ گفتم! آزاد و غیرانتفاعی و مجازی و شبانه و علمی کاربردی و پیام نور همه چراغ سبزشان را روی ما گشودند. پس اجابت کردیم. لیسانسی بدهند ما برویم.»
ارسال به دوستان
دور دور
رفتی به دانشگاه تا دانش بجویی
مثل گلی در گلشن دانش برویی
گفتی که دکتر میشوم مادر به زودی
ما دکترت خواندیم در هر گفت و گویی
دادم پزت را پیش اقوام و رفیقان
حالا نمایم روگشایت با چه رویی؟
ای دکتر بالقوه دیروزیِ من
حالا مریضی چمچه مال و نق نقویی
خاکم به سر دیدند وضعِ درهمت را
در بالکن همسایههای روبرویی
ژولیدهای مادر چرا مانند کرکس؟
رفتی به دانشگاه روزی مثلِ قویی
یک روز بویِ ادکلن میدادی از دور
رخت و لباست میدهد حالا چه بویی!
باور ندارم این تویی اینگونه داغان
چیزی بگو،حرفی بزن،آیا تو اویی؟
دانش نجوییده چرا برگشته ای پس؟
دکتر نگردیده چرا این سمت و سویی!
فرزند دانشجو به مادر اینچنین گفت:
مغژ مرا دادند بعژی ژژت و ژویی
وقتی که جایی مغژ آدم ژُژت و ژو ژُد
دیگر مگر که میژَود دانژ بژویی
مردِ فژایی گژدهام من ژای دکتر
باید به اقوام اژ من اینگونه بگویی
ارسال به دوستان
روز دانشجو چگونه شکل گرفت؟
البته اگر بخواهیم درستتر بگوییم این است که روز دانشجو را چگونه شکل دادند البته این سوال قرار نیست در امتحان بیاد پس فقطیاد بگیرید چون به درد اطلاعات عمومیتان میخورد.
خب! القصه بعد از این که رضا پهلوی را وارد دوران بازنشستگی کردند و فرستادندش جزایر موریس گاو بچراندیا شایدم ماهی بگیرد، مردم هم خوشحال که حالا بدون شرخر میتوانیم نفس بکشیم و حق خود را مطالبه کنیم و اینگونه شد که نفت را ملی کردند و با ملی شدن صنعت نفت، دست انگلیس از این ماده سیاه بدبو کنار کشیده شد، انگلیس هم که نفت زیر زبانش مزه کرده بود با کمک آمریکا زدند مصدق را کله پا کردند.
خلاصه! بعد از کله پا شدن مصدق، طرفدارهایش شروع به اعتراضات کردند. در همین گیر و دار، محمدرضا پهلوی که تازه از آخرین فرارش بازگشته بود ریچارد نیکسون نایب رئیس جمهور آمریکا را به ایران دعوت کرد و قرار بود به دانشگاه تهران برود. دانشجویان که دیدند رو نیست سنگ پای قزوینه، نخست وزیرمان را کله پا کردید نفتمان را گرفتید حالا میخواهید بیایید دانشگاه دکترای افتخاری بگیرید باید از روی جنازه ما رد شوید و چون در خون آمریکا و دوست شفیقش رد شدن از جنازه آدمها مثل خوردن یک قُلپ آب است، رد شدند، البته محمدرضا پهلوی که نون کودتای آمریکا را خورده بود دستور حمله به کلاسهای درس را صادر کرد و گفت: هر کی جیک زد بزنیدش من جلوی ریچارد آبرو دارم! کلا دانشگاه تهران پر شده بود از ماموران حکومتی اما دانشجویان چون نون کودتا نخورده بودند جیک زدند و ماموران هم مجبور شدند گلوله شلیک کنند تا جلوی جیک جیک دانشجویان را بگیرند و از آن همه دانشجویان سه نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند و این روز دانشجو را شکل دادند که خرجش شد چند صدتا گلوله ناقابل.
و اینگونه این روز نامگذاری شد. پس در آن روز کمتر قر بده دانشجو!
ارسال به دوستان
هیس! اسرا فریاد نمیزنند
این فیلم که به تازگی بر پرده سینماهای تل آویو و شهرستانهای اسرائیل رفته است داستان آزادی اسرای اسرائیل را روایت میکند. در این اثریکی از فیلمسازان برتر اسرائیل که برنده نشان فشنگ طلا در بیست و پنجمین جشنواره اورشلیل شده است به وضعیت اسرای اسرائیلی پس از آزادی از دست نیروهای حماس میپردازد. در این فیلم شکنجههای وحشتناک و نوینی که نیروهای حماس نسبت به اسرا روا داشتهاند به تصویر کشیده شده است. از جمله این وحشیگریها میتوان به سرو سالاد فصل عربی قبل از وعدههای غذا اشاره کرد. نیروهای حماس با این کار باعث پر شدن معده اسرا و کاهش میل آنان به غذا میشدند و به این ترتیب اسرا بهصورت ناخواسته دچار کاهش وزن ظالمانه و چربیسوزی مفرط میگردیدند و خطوط عمیقی روی عضلات شکمی و بازوی آنان ظاهر میشده است. متخصصان تربیت بدنی و کارشناسان تغذیه اسرائیلی پس از بررسی دقیق این خطوط هنگ کرده و از آن با عنوان سیکسپکیاد کردهاند. وزیر فرهنگ و ارشاد اسرائیل پس از قدردانی بسیار از عوامل و دستاندرکاران این فیلم از هزینههای هنگفتی که برای آن شده است خبر داد. وی طی مصاحبه با خبرنگاران خارجی گفت: بنا بر این بود که ساخت این مجموعه در قالب مستند و گفتوگو با اسرا انجام شود که موفق نشدیم. اون علت این تغییر برنامه را به سانحه سوختگی پیش آمده دریکی از بیمارستانهای دولتی تلآویو نسبت داد. این سانحه به دنبال ول شدن گونی فلفل از دست سرآشپز در دیگ سوپ جو و از بین رفتن قدرت تکلم اسرا پس از خوردن اولین قاشق رخ داده است. وی افزود: این سانحه کاملا اتفاقی بوده و اصلنش هم به چیزهایی که اسرا میخواستند بگویند ربطی ندارد. ایشششش...!
ارسال به دوستان
عزیز دل کی بودی تو؟
کیسینجر جان! چرا مردی عزیزم؟
فقطیک قرن خون خوردی عزیزم!
غلامان را ببین دلپیچه دارند
دل از *هممیهن* ت بردی عزیزم
چرا دست از سر دنیا کشیدی؟
نداری بیشتر اُردی عزیزم؟
خزان آرزوهای دراز است
گلی بودی که پژمردی عزیزم
افول آمریکا را دیدی آخر؟
گمانم خیلی آزردی عزیزم
بگو استاد شیطان! عالمالدهر!
چطور؟ از کی رکب خوردی عزیزم؟
چرا توفانالاقصی شد؟ شکستی؟
نشد ترمیم، افسُردی عزیزم؟
زمستانهای سختی پیش رو بود
مرتب عذر آوُردی عزیزم
جهنم! جای گرمی بود رفتی؟
به آغوش که سُرخوردی عزیزم؟
ارسال به دوستان
دوره 2 جلدی اعترافات
به نظر شما دلیل دستگیری مجدد توماج صالحی چه بود؟
الف) وی برای تهیه و تدوین جلد دوم اعترافات، خودخواسته به زندان برگشته و دستگیریای در کار نبود.
ب) از گینس برای ثبت رکورد زندهگیری آمده بودند، فرصت را غنیمت شمردند.
ج) به علت خط ناخوانا بخشی از اعترافات داشت زیر آفتاب به شکل خرچنگ و قورباغه راه میرفت. فلذا نامبرده جهت پارهای توضیحات دستگیر شد.
د) نامبرده خودش زنگ زد و گفت:«این بیرون سوز میاد!»
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|