|
اخبار
صابر ابر با «امشب به صرف بورش و خون» روی صحنه میرود
صابر ابر نمایش «امشب به صرف بورش و خون» را فروردین ۱۴۰۳ در پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب روی صحنه میبرد. صابر ابر پس از ۶ سال دوری از صحنه تئاتر قصد دارد نمایش «امشب به صرف بورش و خون» نوشته مهدی یزدانیخرم را از فروردین سال ۱۴۰۳ در بلکباکس پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب روی صحنه ببرد. ابر این مونولوگ را که بر اساس رمان «نازنین» فئودور داستایوفسکی و ترجمه یلدا ذبیحی شکل گرفته است، در کنار فاطمه نقوی روی صحنه میبرد.
پیشفروش بلیت «امشب به صرف بورش و خون» از چهارشنبه ۹ اسفند در سایت تیوال آغاز میشود. همزمان با آغاز پیشفروش بلیت، پوستر نمایش با طراحی فرهاد فزونی و عکاسی علی سبوکی نیز منتشر میشود. دیگر عوامل نمایش «امشب به صرف بورش و خون» عبارتند از: مجری طرح: امیرسپهر تقیلو، طراح صحنه: صابر ابر، طراح لباس: ندا نصر، طراح گرافیک: فرهاد فزونی، طراح نور: نیلوفر نقیبساداتی، محمدرضا رحمتی، طراح گریم: لعیا خرامان، طراح صدا: عرشیا باقری، مشاور رسانهای: فریبرز دارایی، تبلیغات: استودیو این/ جا، تبلیغات مجازی: آریان امیرخان (قیلم نیوز)، گروه کارگردانی: الهام میرشفیعی، نیما سکوت، دستیار تهیه و تولید: محمدامین ساکی.
***
اتمام تصویربرداری مستند «کهنه رفیق» پس از 2 سال
مستند سینمایی «کهنه رفیق» به تهیهکنندگی و کارگردانی سام یکتا، پرداختی به زندگی حرفهای هوشنگ حسینی از روزنامهنگارهای هنری فعال و سرشناس دهه ۵۰ است که تاثیر زیادی در معرفی بسیاری از هنرمندان فعال در حوزههای مختلف از جمله سینما و موسیقی در جامعه هنری و مطبوعاتی ایران داشته است. در این فیلم مستند گفتوگوهایی با افراد سرشناس بسیاری در عرصه فرهنگ و هنر ایران در رشتههای مختلف انجام گرفته است، همچنین تلاش شده نگاهی به وضعیت رابطه هنرمندان و رسانهها شود و به تاثیر مطبوعات آن دهه در سیستم ستارهسازی در سینما و موسیقی ایران نیز پرداخته شده است. همزمان با پایان فیلمبرداری «کهنه رفیق»، پوستر آن که توسط فرزانه نصیری طراحی شده است رونمایی و منتشر شد. در «کهنه رفیق» که بر اساس طرحی از سام یکتا شکل گرفته، شخصیتهایی همچون
ر. اعتمادی، عباس یاری، عباس تهرانی، حبیب اسماعیلی، محمد متوسلانی، منوچهر والیزاده، محمد صالحعلا، شاپور منصف و جمع بسیاری از هنرمندان عرصههای مختلف هنری حضور دارند. پخش بینالملل این فیلم بر عهده سولماز اعتماد است که پس از آماده نمایش شدن و کسب مجوزهای لازم به نمایش درمیآید.
***
با استقبال مخاطبان «شکافتن کام ماهی» تمدید شد
اجرای نمایش «شکافتن کام ماهی» به کارگردانی سمن قناد که در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است تمدید شد. این اثر نمایشی دوشنبه ۷ اسفند به منظور رعایت و احترام به حق تماشاگران، اجرای ویژه عکاسان خواهد داشت.«شکافتن کام ماهی» با بازی سمن قناد و حسین جاهد و تهیهکنندگی مجید قناد تا ۲۵ اسفند، هر شب ساعت ۱۹ در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر روی صحنه میرود. این نمایش روایتی از چالشهای یک زوج است که زندگی مشترکشان را در حال فروپاشی میبینند و تلاش میکنند از بحران عبور کنند. از دیگر عوامل این نمایش میتوان به مجری طرح: آیدین کشاورز، مدیر هنری: حسامالدینی فروتن، دستیار کارگردان و برنامهریز: ستیا دلشاد، دستیار مدیر هنری: مهزاد بهرامی، آهنگساز: دانیال نوریمقدم، طراح نور: رضا خضرایی، طراح گریم: وحید شیرزاد، طراح ساخت جلوههای ویژه: مجید حیدری، دستیار: امیرمحمد زارعی، اپراتور نور: نریمان ماهد، مدیر صحنه: علی فراهانی، دستیار صحنه: آرش مرادفر و نگین صالحریاحی، عکاس: حسامالدین فروتن، ساخت تیزر: علی ذوالفقاری و مهزاد بهرامی، تولید محتوا: مهدی تمهیدی، مسؤول هماهنگی: نادر بهرامی، روابط عمومی: گروه رعنا (روابط عمومی نمایش ایران) و مشاور رسانه: مطهره کشاورزمحمدیان اشاره کرد.
***
کنسرت موسیقی موغام آذربایجانی در تالار وحدت برگزار میشود
کنسرت موسیقی موغام آذربایجانی با صدای ناصر عطارپور دوشنبه ۲۱ اسفند در تالار وحدت روی صحنه میرود. این کنسرت دومین بخش از پروژه «هفت شهر عشق» است که برنامهریزی برگزاری در تهران و تبریز برای آن صورت گرفته است. موسیقی موغام نوعی موسیقی حرفهای شفاهی است. اجرای تبریز آن ۱۵ و ۱۶ اسفند در مرکز همایشهای بینالمللی تبریز روی صحنه خواهد رفت و تالار وحدت نیز در یک سانس، ۲۱ اسفند پذیرای این برنامه خواهد بود. موسیقی موغام آذربایجانی به موازات موسیقی دستگاهی ایرانی است اما بیشتر از همه از حیث مایهها و گوشهها نزدیکترین سنت به موسیقی دستگاهی ایرانی محسوب میشود. مثلاً دستگاه شور در هر ۲ سنت موغام مهم است و در هر ۲ به شکل مشابه گسترش مییابد. یونسکو سال ۲۰۰۸ موسیقی مقامی آذربایجانی را در میراث معنوی فرهنگی بشر ثبت کرد. وحدت رحیمی، پدرام رنجبر، جعفر نوعی، علی رشیدی و حمید حسنزاده از هنرمندانی هستند که در گروه اجرایی کنسرت حضور دارند. این در حالی است که لیلی نوایی، عادله بلندی، بهاره دیباور، المیرا داننده و سانای عباسپور به عنوان اعضای گروه کُر بانوان و محمدعلی برزگر نوازنده تار، افشین علوی نوازنده کمانچه، آرش سرانی نوازنده بالابان، مهدی مصلح نوازنده عود، آیدین شکری نوازنده ناقارا، کاوه جعفری نوازنده تارباس، روژین قیصری نوازنده قانون و مهدی سرابینژاد نوازنده پرکاشن دیگر اعضای گروه اجرایی کنسرت را تشکیل میدهند.
این کنسرت به تهیهکنندگی بهزاد نهاوند در تهران و تبریز روی صحنه خواهد رفت. بلیتفروشی این برنامه از روز گذشته آغاز شده است.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
نگاهی به یک تحلیل رسانهای که در جنگ غزه به دست آمد
مرگ مرداک در غزه
کیوان امجدیان: یکی از اتفاقات مهمی که در جنگ غزه پیش آمد و هیچکس نتوانست منکرش شود، فرو ریختن هیمنه رسانهای صهیونیستها بود؛ هیمنهای که با سالها تلاش تبلیغاتی به دست آمده بود و نشان میداد بزرگترین، قدرتمندترین و بانفوذترین شبکه سراسری رسانهای در کل دنیا متعلق به صهیونیستهاست.
به این 3 کلمه خوب دقت کنید؛ 3 کلمهای که برای چیدن آنها کنار یکدیگر کلی فکر شده بود: «بزرگترین، قدرتمندترین و بانفوذترین».
دلیل اینکه میگوییم این 3 مورد حساب شده کنار یکدیگر قرار میگیرند این است که حتی همین حالا با وجود تمام اتفاقات پیش آمده در جنگ غزه، میشود این را پذیرفت که صهیونیستها بزرگترین شبکه رسانهای دنیا را دارند. برای اثباتش هم کافی است یک اسم رمز را تکرار کنی: «مرداک».
اسم مرداک را خیلی از مردم شنیدهاند اما همیشه آنقدر اطلاعات حاشیهای درباره او دادهاند که خیلیها ممکن است ندانند رابطه مرداک با ماجرای غزه چیست. پس بیایید یک بار خلاصه و شسته و رفته دلیل این را که میگویم او بزرگترین شبکه رسانهای دنیا را دارد، با نگاهی به زندگیاش اثبات کنیم.
«روپرت مرداک» یا «مرداخ» یا «مردوخ» که 7 سال دیگر 100 ساله میشود، یک سرمایهدار آمریکایی است که در خانوادهای یهودی متولد شد. پدر بسیار ثروتمند او صاحب یک روزنامه پرتیراژ در ملبورن بود.
مرداک که از همان دوران کودکی با روزنامهنگاری آشنا شده بود، به بریتانیا رفت و در کنار درس خواندن 2 سال با روزنامه انگلیسی دیلیاکسپرس همکاری کرد.
مرداک پس از مرگ پدرش، در ۲۱ سالگی مدیریت روزنامه پدر را در دست گرفت و از آنجا بود که ایده سلطه رسانهای بر جهان را کلید زد. با روشهایی نه چندان اخلاقی از جمله بیکار کردن بسیاری از اهالی رسانه، گسترش دروغ و شایعات و... رقبا را کنار زد. خرید اغلب رسانههای کوچک استرالیا و بعد روزنامههای مهمی مانند ساندیتایمز و دیلیمیرور نخستین نقطه مهم هدفگذاری او بود.
مرداک برای روزنامههایش یک الگوی تازه را به وجود آورد. او به جای تمرکز بر مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که اتفاقا همه رسانهها فکر میکردند مهمترین حوزههای مورد علاقه جامعه در آن مقطع هستند، سراغ پوشش بسیار زیاد بخشهای ورزشی و فرهنگی رفت و در این 2 بخش هم تمرکزش را بر گسترش شایعات و حاشیهها و رسواییها و خبرهای درگوشی گذاشت که مردم از چهرهها برای یکدیگر بازگو میکردند.
او با این روش و سوددهی روزنامههای قبلیای که خریده بود، روزنامههای مهم دیگری مانند دامینیون و دیلی تلگراف را خرید و روزنامه استرالین را هم تاسیس کرد و همان سال با به کار بستن توان رسانهای خود، زمینه پیروزی حزب کارگر استرالیا را در انتخابات فراهم کرد.
از آن پس با حمایت حزب کارگر استرالیا، نقطه هدف را به سمت رسانههای بریتانیا چرخاند. گروه رسانهای میرور وابسته به آیپیسی مدیا را با سوءاستفاده از اختلاف درونی آنها خرید و به صورت روزنامه نیمقطع درآورد و با همان سیاست ورزش و فرهنگ و تمرکز بر حاشیههای چهرهها و افزایش پاپاراتزیپروری، آن را به پرفروشترین رسانه بریتانیا بدل کرد.
حاصل ارتباط تنگاتنگ او با تاچر و تونی بلر منجر به تصمیم پرخرجش برای ماشینی کردن بخشهای غیرمحتوایی روزنامهها شد. از آن پس با کمک دولت و سود حاصل از اخراج کارگران و کارکنان رسانههایش، شبکه ماهوارهای اسکای تلهویژن را راهاندازی کرد. بعد به سراغ بیبیسی رفت و مدیران آن را راضی کرد تا اسکای تلویژن و بیبیسی یکی شوند. بر اثر این یکیسازی، رسانهای با نام بیاسکایبی (BSkyB) بهوجود آمد و این ابرشرکت، غول رسانههای دنیا شد. در آمریکا روزنامه سنآنتونیو اکسپرسنیوز، نشریه استار و نیویورکپست را خرید و بعد تملک ایستگاههای تلویزیونی را در دست گرفت. خرید شرکت هرالد اند ویکلیتایمز، شرکت فیلمسازی فاکس قرن بیستم و راهاندازی شبکه رسانهای فاکسنیوز یکی از نقاط عطف در مسیر حرکت او بود.
مرداک در فاکس تصمیم گرفت با تولید انیمیشن یا شکلهای دیگری از برنامههای تصویری، بینندگانش را جادو کند و بعد اهداف و نیاتش را به عنوان پیشگویی به خورد آنها بدهد؛ پیشگوییهایی که او را در جایگاهی فوق تصور قرار میداد. دستاویز او هم برای رسیدن به این هدف آثاری مثل مجموعه 666 قسمتی سیمپسونها و پروندههای ایکس بود.
افزایش نفوذ در اروپا با خرید بیش از نصف سهام شرکت اسکای ایتالیا و در آسیا با خرید شرکت هنگکنگی استار تیوی جلو رفت و اندکی بعد دفاتری برای آن در سراسر آسیا تاسیس کرد و از هنگکنگ تا هند، چین، ژاپن و بیش از 30 کشور دیگر آسیایی را زیر پوشش خود گرفت و بزرگترین شبکه ماهوارهای شرق شد.
اما برنامه گسترش استار تیوی آنگونه که مرداک پیشبینی کرده بود، پیش نرفت، زیرا دولت چین محدودیتهایی برای فعالیت آن در نظر گرفت و نگذاشت این شبکه به بیشتر بخشهای چین دسترسی یابد.
او که ۳ بار به عنوان تأثیرگذارترین فرد در جهان روی جلد تایم ۱۰۰ قرار گرفته است، سال ۲۰۱۷ در فهرست قدرتمندترین افراد جهان قرار گرفت که از سوی فوربس ارائه شد.
دونالد ترامپ نخستین رئیسجمهور آمریکا بود که مرداک توانست با او رابطه دوستی ایجاد کند. شبکه فاکسنیوز پشتیبانی زیادی از ترامپ در رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری ۲۰۱۶ و سپس دوره ریاستجمهوریاش داشت.
حالا دیگر شما هم تایید میکنید که نمیشود به سادگی این را رد کرد که مرداک بزرگترین شبکه رسانهای دنیا را دارد اما نکته ماجرا اینجاست که مرداک با بهره بردن از عنوان بزرگترین، ۲ عنوان دیگر را بیسند و مدرک برای خود سند زد؛ پرنفوذترین و قدرتمندترین.
۲ عنوانی که در هر ماجرای سیاسی و اجتماعی و حتی جنگها و.... از همان آغاز طرف مقابلش را مجاب میکرد به عنوان یک پیشفرض بدیهی، دستکم در حوزه رسانه، این تصور ذهنی را داشته باشد که قدرت مطلق با او است و باید دستهای خود را بالا ببرد.
این پیشفرض ظاهرا بدیهی سالها باعث شده بود در هر ماجرا و اتفاقی طرف مقابل او به جای تلاش برای پیروزی بر جبهه رسانهای او صرفا به دنبال دلایل عملی شدن این «پیشفرض بدیهی» بگردد؛ اینکه مثلا جبهه رسانهای او چون توانسته بود خبرها را به فلان شکل و در بهمان الگو منتشر کند، یکی از دلایل برتری جبهه او بوده است و...
مرداک هم آنقدری باهوش بود که در کنار یک عامل نسبتا درست، همه چیز را طوری بچیند که 10 آدرس غلط هم بدهد، تا طرف مقابلش بیش از پیش ضعیف شود و رسانههای تحت اختیارش به جای کمک، عامل نابودی او شوند.
حالا اما شاید برای نخستین بار است که خیلیها فهمیدند این پیشفرض به ظاهر بدیهی نه، نه بدیهی است و نه درست.
سالها پیش رسانههای نزدیک به او در کنار نظامیان صهیونیست توانسته بودند به سادگی و در 6 روز با استفاده از ابزار رسانه یک شکست خفتبار را به تمام کشورهای عربی که با هم به مقابله با صهیونیستها برخاسته بودند تحمیل کنند. فقط 6 روز برای نظامیان صهیونیست کافی بود تا آن همه کشور و عنوان و ثروت را شکست دهند و 6 روز بعدش هم به رسانههای آنها اختصاص داشت تا این پیروزی را تثبیت و طرفهای مقابلشان را تا جای ممکن تحقیر کنند.
حالا اما نه 6 روز که 5 ماه هم میگذرد و دارد به 6 ماه هم میرسد اما خبری از پیروزی صهیونیستها نیست.
حالا طرف مقابل صهیونیستها لشکری بزرگ از کشورهای عرب نیستند که با تانک و توپ به میدان آمده باشند. طرف صهیونیستها تعداد زیادی از مردم غزه و تعداد کمی از چریکهای مدافع مظلومان از همه دنیا هستند که بدون سازماندهی به میدان آمدهاند تا از مظلومان غزه دفاع کنند. طرفی که عددشان، تجهیزاتشان و خدم و حشمشان یک دهم میزان جنگ 6 روزه هم نیست.
نظامیان صهیونیست اما پرتعدادتر، با سلاحهایی پیشرفتهتر و بسیار بیشتر، همچنین با کلی برنامه و تاکتیک بیش از آن زمان به میدان آمدند تا با این نسبت، رکورد جنگ 6 روزهشان را بزنند؛ جنگی که بعد از حدود 150 روز زمینگیرشان کرده است.
این وسط رسانههایی که تحت امر مرداک نیستند یک سوال اساسی را مطرح کردند: اینکه در جنگ 6 روزه صهیونیستها یک بال دیگر برای پریدن و پیروزی خود داشتند که آن را باشکوهتر از همیشه نشان میداد و آن بال رسانه بود.
اگر رسانههای حامی آنها در کنار بزرگترین، ۲ عنوان پرنفوذترین و قدرتمندترین را هم به صورت پیشفرض بدیهی داشته باشند، شکی نمیماند که باید این جنگ 4 یا 5 روزه تمام میشد.
این رسانهها معتقد بودند وقتی با یک دودوتا چهارتای ساده میشود این را اثبات کرد که بال نظامی صهیونیستها چندین برابر پرقدرتتر از زمان جنگ 6 روزه است، پس لابد انگشت اتهام را باید به سمت بال رسانه برد؛ بالی که میگفتند بیرقیب است.
این گلولهای بود که در جنگ غزه که هیمنه و شکوهی را که مرداک با راه انداختن جریان غیراخلاقی رسانهای خود به راه انداخته بود، در هم شکست. جنگ غزه در فضای رسانه یک جریان 90 ساله را که با صرف کلی هزینه شکل گرفته بود، به شکلی تحقیرآمیز شکست داد.
حالا اما وقت آن است که رسانههای جهان اسلام در این مقطع بسیار بزرگ و با پیروزی دلچسبی که در جنگ غزه به دست آمده است، به درستی بزرگترین، پرنفوذترین و قدرتمندترین شبکه رسانهای دنیا را بسازند.
ارسال به دوستان
به بهانه 90 سالگی علی نصیریان، آخرین بازمانده از نسل طلائی سینما
بزرگی در سینما
گروه فرهنگ و هنر: عزتالله انتظامی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی و علی نصیریان بدون اغراق نسل طلایی سینمای ایران را تشکیل میدادند؛ هنرمندانی که هر کدام گنجینهای از هنر بازیگری را به یادگار گذاشتهاند و اغراق نیست اگر بگوییم طی یکصد سالی که از ورود سینما به ایران میگذرد، هنرمندانی در این سطح و عظمت در سینمای ایران وجود نداشتهاند. در این بین، علی نصیریان تنها بازمانده آن نسل طلایی است؛ هنرمندی که در 90 سالگی همچنان به حرفهایترین شکل ممکن فعالیت میکند و نامش رمزی برای موفقیت یک اثر سینمایی است؛ بازیگری که شروع فعالیت حرفهایاش با بازی در فیلم «گاو» بود و به همراه خود موج نویی از سینما را در کشور به وجود آورد.
«آقای هالو»، «پستچی» و «دایره مینا» ۳ فیلم دیگری بود که نصیریان با داریوش مهرجویی همکاری کرد و به خاطر ایفای نقش در «آقای هالو» به نخستین جوایز سینماییاش دست یافت.
«ستارخان» علی حاتمی، «مهر گیاه» فریدون گله و «سرایدار» خسرو هریتاش دیگر آثاری بودند که علی نصیریان در سینمای قبل از انقلاب در آنها هنرنمایی کرد.
اما این بازیگر موفقترین دوران کاری و حرفهای خود را پس از پیروزی انقلاب به منصه ظهور گذاشت.
هنرنمایی در«کمالالملک» ساخته علی حاتمی را باید نخستین فیلم او پس از انقلاب نامید که با استقبال مخاطبان و تماشاگران روبهرو و همین اثر سرآغاز رکوردشکنیهای نصیریان در آن سالها در گیشه شد. کمدی «کفشهای میرزانوروز» ساخته محمد متوسلانی با بازی نصیریان و هنرنمایی محمدعلی کشاورز، سعید امیرسلیمانی، جمشید لایق، کاظم افرندنیا، زهرا برومند، عزتالله رمضانیفر، محمد ورشوچی، رضا عبدی و... بدون کسب موفقیتی در جشنواره فیلم فجر آن سال توانست بیش از یک میلیون و 500 هزار مخاطب را روانه سالنهای سینما کند و رتبه نهم جدول پرمخاطبترین فیلمهای سال را به دست آورد. از طرفی حضور در «جادههای سرد» با یک میلیون تماشاگر و «دزد و نویسنده» با 500 هزار مخاطب در اواسط دهه 60 نصیریان را به پولسازترین بازیگر سینما بدل کرد و این در حالی بود که این بازیگر همچنان در جشوارههای فیلم فجر توفیقی کسب نکرده بود. سرانجام حضورش در 2 فیلم «شیر سنگی» ساخته مسعود جعفریجوزانی و «ناخدا خورشید» به کارگردانی ناصر تقوایی برایش نامزدی جشنواره را به ارمغان آورد. اما دستش به سیمرغ نرسید. پس از حضور در آثار پرمخاطب، اواخر دهه 60 نصیریان با بازی در فیلم «روز باشکوه» رکورد بیشترین مخاطب را از آن خود کرد؛ فیلمی که به عنوان دومین فیلم پرمخاطب سال شناخته شد و به نوعی نصیریان را به یکی از چهرههای مطرح و سرشناس یا به عبارتی سلبریتی سینما بدل کرد. هر چه این بازیگر در دهه 60 پرکار و پرمخاطب بود، در دهههای 70 و 80 تنها با 10 فیلم یعنی در هر دهه 5 فیلم در سینما حضور داشت؛ فیلمهایی که عمدتا در گیشه هم موفقیتی نداشتند.
دهه 90 اما یک اتفاق ویژه برای این بازیگر رقم خورد؛ اتفاقی که بیش از 3 دهه به انتظارش نشسته بود و آن دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگری مکمل برای ایفای نقش در فیلم «مسخره باز» بود، هر چند به دلیل فوت همسرش در مراسم حاضر نبود تا روی صحنه رفتنش برای دریافت سیمرغ این بار نه فقط برای خودش که برای اهالی سینما و رسانه نیز به حسرت بدل شود.
سال 97 هم نه تنها برای نصیریان که برای تمام اهالی سینما یک اتفاق ویژه رقم خورد و آن دریافت سیمرغ با حضور خود این هنرمند و برای فیلم «هفت بهار نارنج» بود. او شامگاه 22 بهمن 97 روی صحنه برج میلاد با همان لحن آشنای همیشگیاش گفت: «من تا به حال سیمرغ نگرفتهام. انتظار هم نداشتم. حالا آقایان محبت کردند و سیمرغ درجه 2 را به من دادند. عیبی هم ندارد. من با کمال میل میپذیرم».
بیتردید اگر علی نصیریان در آن شامگاه سرد زمستانی به زبان نمیآمد، اغلب جوانان و تازهواردهای سینما فکر میکردند او در سالهای پرشمار فعالیت هنریاش قطعا چندین و چند سیمرغ از جشنواره فیلم فجر به خانه برده است و در تصور هیچیک نمیگنجید مگر میشود بازیگر فیلمهای «شیرسنگی»، «کفشهای میرزانوروز»، «ناخدا خورشید» و... دست خالی از جشنواره فیلم فجر برگشته باشد؟! اما او همه ذهنیتها را به هم ریخت! بازیگر نجیبی که هرگز لب به اعتراض نگشود و همواره بدون حاشیه به زندگی و کار خود ادامه داد و در حالی شمع 90 سالگی خود را فوت کرد که همچنان سرحال و قبراق در کارگاههای آموزشی حضور دارد و تجربههای خود را در اختیار نسل جوان و آینده هنر این سرزمین قرار میدهد.
نصیریان هرگز هنرمند تلخی نبوده و نیست، اهل غر زدن و شکوه و ناله هم نیست. او که ریشه در تئاتر آیینی و سنتی دارد و در کودکی دلبسته نمایشهای روحوضی و تعزیه و پیشپردهخوانیهای رادیویی بوده، در تمام این سالها نشان داده بیش از هر چیز به هنر خود ارج مینهد و از حاشیهها دوری میکند. علی نصیریان در تمام این سالها کار خود را به انجام رسانده و جایگاهش فراتر از سیمرغ یا هر جایزه دیگری است اما بر ماست که یادمان باشد اگر جوانان توانمند با دریافت سیمرغ، برای خود کسب اعتبار میکنند، بزرگترهایی چون علی نصیریان هستند که به جشنوارهها و سیمرغهایشان اعتبار میبخشند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|