|
کودکان فلسطینی فرمانده سنوار و تولدی دوباره
محمدسعید عبداللهی*
این فصل را بیخواب کن، این نسل را بیتاب کن
میراث خود پرتاب کن؛ آن چوب اسرائیلکش*
یحیی سنوار ۱۱ سال بیشتر نداشت که بن گوریون، بنیانگذار اصلی و نخستین نخستوزیر رژیم اشغالگر بر این باور بود که این رژیم اندک اندک، روئینتن خواهد شد و در خاورمیانه کسی یارای نبرد و رساندن هیچ گزندی به این رژیم را نخواهد داشت. زمان گذشت و سالها بعد چرخ روزگار از کودکان و نوجوانان زمان بن گوریون، (یعنی همان کودکانی که کسانی چون عرفات را دیده بودند که در یک دست اسلحه و در دست دیگر شاخه زیتون داشت)، دلاورانی همچون محمد ضیف و یحیی سنوار و شماری دیگر از فرماندهان سیاسی و نظامی مقاومت فلسطین را پدید آورد؛ کسانی که طراحان و پایهریزان عملیاتی شگرف و دورانساز، همچون ۷ اکتبر بودند.
اما اکنون چه میشود؟ اکنون که این کودکان و نوجوانان فلسطینی کسانی چون محمد ضیف، یحیی سنوار و سیدحسن نصرالله و حاجقاسم را دیدهاند. اکنون که 47 ثانیه فیلم شگفتآور و غرورآمیز از فرماندهشان دیدهاند. اکنون که نشستن روی مبل و گرفتن چوبدستی و پرتاب کردن آن، عادتشان شده و هر لحظه در سراچه ذهن خود رویای آزادی وطن، فلسطین عزیز را میپرورانند. حال که رژیم با نشان دادن این فیلم کوتاه، سکانسی نمادین و قهرمانی دستیافتنی و امروزی به آنها هدیه داده است، آیا نباید منتظر ۷ اکتبرهای بیشمار دیگری باشیم؟
یکی از مشکلهای بزرگ رژیم اشغالگر، نداشتنِ درک و فهمی درست از پیامدهای رفتارش است. رژیم همواره سویه متافیزیکی جنگ، روحیه سربازان مقاومت و اوضاع روحی مردمان منطقه ما را دستکم میگیرد. تکهفیلمی که بنا بود رعب و وحشت را در دل کودکان و نوجوانان فلسطینی بکارد و به خیال خام سران رژیم، به کودکان و نوجوانان منطقه هشدار دهد که این رژیم و این شیر همچنان میغرد و دندانهایش نریخته است و ۷ اکتبر تنها یک اتفاق بوده، اکنون از قضا صفرا فزوده و کارکردی عکس پیدا کرده است. حال همین یک تکه فیلم تبدیل به نماد شده و در سراسر جهان جای خود را در میان آزادگان باز کرده است. کودکان و نوجوانان فلسطینی بیشتر از همیشه دریافتهاند که این شیر دیگر آن شیر سابق نیست، رمق ندارد و با برنامهریزی و پشتکار میتوان به پیروزیهای دیگری رسید. این کودکان بخوبی میدانند که چگونه میتوان نرم نرمک از سنگ، کلوخ و خاشاک و فلاخنهای ساده به موشکهای گوناگون رسید. چگونه میتوان به مرور تانکهای مرکاوای افسانهای رژیم را از میان برداشت. چگونه میتوان از آنان اسیر و تلفات گرفت. چگونه میتوان با بازوی رسانهای مقاومت جهان را با خود همراه کرد. چگونه میتوان زیر آتش جنگندهها و جدیدترین بمبهای آمریکایی در شهر و خانه و کاشانه خود ماند و نشان داد که صاحبان اصلی این سرزمین چه کسانی هستند.
از سویی، بهندرت پیش میآید که یک چریک، شخصیت نظامی یا یک ژنرال، محبویت و شخصیتش فرا ملی شده و در سراسر جهان مخاطب پیدا کند. چند فرمانده را میشناسیم که تصویر و سیمای او تبدیل به نقاشیهای خیابانی در جای جای دنیا شود؛ چهره، نماد و تصویری که آزادگان در سراسر دنیا در خاور و باختر زمین آن را به دست بگیرند و خونشان بجوشد و به آن تصویر افتخار کنند. پس از حاجقاسم عزیز که آوازهاش فراتر از مرزهای مقاومت رفت و در بسیاری از نقاط دنیا شناخته شد و حتی باعث شد در کشورهای بولیواری و ینگه دنیا نیز نام و یاد او را گرامی بدارند، حال فرمانده سنوار با آنگونه شهادت و پایانی دراماتیک و شکوهمند، تولدی دوباره پیدا کرده است. باری! شهادت یحیی سنوار تولد دوباره او بود. اما این شهید و یحیی سنوارِ تازه متولد شده فرقی مهم با فرمانده سنوار زنده و در میانه نبرد دارد. یحیی سنوار کنونی دیگر پارچه به صورت نمیبندد، دیگر مجبور به مراعات امور امنیتی نیست، دیگر نگران دیده شدن و شنود جاسوسان نیست، دیگر نگران جابهجایی و سفرهایش نیست. حالا او آزادانه به هر کجای دنیا و هر کوی و برزن سرک میکشد، آرمان او نهتنها در کشورهای مقاومت، بلکه در میان جوانان اروپایی خوانده و مرور میشود. به هر جلسه و سمینار در هر جای دنیا میرود و میبیند که در باب او گفتوشنود میشود. حتی جوانان، پای او را به ورزشگاههای بزرگ دنیا باز خواهند کرد و تصویرش را به دست میگیرند. کتابهای او که فرزندان معنویاش هستند، پرشمار و به بیان و زبانهای مختلف ترجمه و تفسیر و تحلیل میشوند. حالا داستان «خار و میخک» او سینه به سینه میچرخد و خاری بر چشم رژیم میشود. پدران و مادران، نام فرزندان خود را یحیی میگذارند و مادران در گوش کودکانشان داستان دلاوریهای رزمندگان مقاومت در میدان نبرد را بازگو میکنند و اینگونه آرمان مقاومت روزبهروز تازه و سنوار تکثیر میشود. این همان نکته و معنای مهمی است که رژیم یارای فهم و درک آن را ندارد.
امروز رژیمِ اشغالگر بیشتر از هر زمان دیگری میفهمد که آرمان را نمیتوان سر برید. باری! موشکهای چند تنی سنگرشکن، ساختمانها را تخریب میکنند، سیمان، بتن را در هم میکوبند و حتی فرماندهان بلندپایه را به شهادت میرسانند اما غباری بر دامن آرمان آنها نخواهد افتاد. آرمان مقاومت روزبهروز بیشتر از پیش در جان و ذهن و ضمیر کودکان و نوجوانان این منطقه نفوذ میکند. کودکان امروز فلسطین با فهم تاریخی خود از سرزمینشان و با دیدن صحنههای امروز میهنشان، چوبی را که فرمانده سنوار در لحظههای پایانی عمر خود پرتاب نمود میگیرند و نسل به نسل این چوب را به دیگر دوستان خود خواهند داد؛ این چوب به زمین نخواهد افتاد. باری! آن نگاه پایانی فرمانده تا آزادی کامل میهن همراه این کودکان و نوجوانان و به یاد آنان خواهد ماند.
______________________________
پینوشت
محمدمهدی سیار *
ارسال به دوستان
چه توصیفی میتواند برای بیان منطق مقاومت روایت معیار باشد؟
مقاومت، ایده ساخت زندگی
مهدی افراز: با اوج گرفتن تحولات سوریه در اوایل دهه ۹۰ و اضطرار به ورود حزبالله لبنان در عرصه درگیری، فصل متفاوت و بدیعی از شهادت برای جامعه لبنان شکل گرفت. ایدهپردازی حزبالله برای معرفی این شهدا و توجیه حضور خود در این معرکه، استفاده از تعبیر مدافع حرم روی قبور مطهر شهدایش بود؛ ایدهای که در ظرف اقتضائات آن روز جامعه لبنان بسیار هوشمندانه، حکیمانه و روشنبینانه بود. همزمان با رسانهای شدن حضور نظامی ایران در سوریه و اسارت و شهادت برخی از نیروهای ایرانی، پرسشی به سرعت در جامعه شکل گرفت که «مسأله منازعات داخلی سوریه چه ارتباطی به ما دارد؟!» آن روزها، سامانه ادراکساز ایرانی تلاش کرد با الگوبرداری از دوستان حزبالله، منطق و فلسفه حضور ایرانیان در غائله شام را ذیل ادبیات «دفاع از حرم» توضیح دهد.
با وجود همه مزیتهایی که در منطق دفاع از حرم وجود داشت که بهدرستی میتوانست تقدسبخش و توجیهگر بخشی از ادله حضور ما در ۱۰۰۰ کیلومتر فراسوی مرزهایمان باشد اما به طور کلی بیشتر نقش مسکوت گذاشتن و از کنار واقعیت گذشتن داشت. تکیه بر این ادبیات موجب شد تا در کنار سؤال پیشین، دهها پرسش بیپاسخ دیگر هم زاییده شود و بعدها کنایهزده شود که «آیا در یمن هم حرمی وجود دارد که ما خبر نداریم؟!» این ابهام تا حدی برجستگی پیدا کرد که فرمانده اصلی این میدان، شهید سلیمانی در آخرین گفتوگوی خود با جامعه ایران - یعنی وصیتنامهاش- تلاش کرد از طریق توسعه در معنای حرم و القای این گزاره که «جمهوری اسلامی حرم است» به نحو فعالانهتری ذهن جامعه ایران را با سیاستهای مقاومت همراه کند.
حال و پس از حوادث ۷ اکتبر، ابهامات انباشته در دورههای گذشته مجددا در میدان شناختی ایران به نحو جدیتری فعال شده است. این بار و با به میدان کشیده شدن جغرافیای ایران در صحنه درگیری پرسش از «چرایی دخالت ایران در مناقشه فلسطین» به صورت علنیتر و شاید خشنتری در حال مطرح شدن است. طی یک سال گذشته، جریانات و شخصیتهای گفتارپرداز ایرانی در پاسخ به این نیاز و برای تبیین «منطق رفتار منطقهای جمهوری اسلامی» تلاشهای قابل توجهی به خرج دادهاند که مجموع این تکاپوی راهبردی را در قالب 10 روایت کلی میتوان صورتبندی کرد.
روایت اول: «آزادسازی قدس»؛ قدس قبله اول مسلمین و مکان به معراج رفتن نبی مکرم(ص) بوده است. مسجدالاقصی نه یک معبد عادی که یک موقعیت هویتبخش برای امت اسلامی است، با اشغال شدن این منطقه توسط صهیونیستها عملا مسلمین مورد هجمه هویتی قرار گرفتهاند و ما و همه امت موظف به تلاش و مجاهدت برای آزادسازی قدس شریف هستیم.
روایت دوم: «مقدمهسازی ظهور، آخرالزمان و کلید رمزآلود فرج»؛ بسیاری از روایات مرتبط با ظهور حضرت حجت(عج) حاکی از این واقعیت است که یکی از اضلاع برای زمینهسازی ظهور، شکست یهود از ایرانیان است. طبق گزارش قرآن، یهود ۲ بار در روی زمین فساد میکند و افرادی برای ازاله یهود از طرف خداوند مبعوث میشوند که به گواه برخی روایات، آن قوم که خداوند در مرحله دوم علیه یهودیان برمیانگیزد، به یاران آخرالزمانی امام زمان(عج) و به اینکه آنان اهل قم و کسانی هستند که خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت برمیانگیزد، تأویل شده است، لذا از بین بردن رژیم صهیونیستی یکی از مراحل جدی برای مقدمهسازی ظهور بوده و فلسفه آخرالزمانی این درگیری در بسیاری از فیلمهای هالیوودی همچون آرماگدون بازنمایی شده و در ادبیات امروز سران اسرائیل هم انعکاس یافته است.
روایت سوم: «دفاع از مردم مظلوم و زنان و کودکان بیدفاع فلسطین»؛ تجاوزگری غیرقانونی اسرائیل در اشغال سرزمینها و اقدامات وحشیانه این رژیم در کشتار دستهجمعی، تبدیل بیمارستانها و مدارس به هدف مشروع، زنده زنده سوزاندن انسانها، تحمیل محاصره غذایی - دارویی و تبدیل غزه، ضاحیه و ... به گورستان، هر انسان با شرافت و هر دولت مستقلی را وامیدارد در کنار این مردم مظلوم بایستد و تلاش کند فلسطینیان به حق مشروع خود برای بازپسگیری سرزمینشان دست یابند.
روایت چهارم: «مبارزه با جهان استعماری و سرمایهداری»؛ حیات اقتصادی مدرن بویژه پساجنگ دوم پیوند ناگسستنی با رفتار یهودیان دارد. فلسفه وجود یک کشور یهودی در قلب خاورمیانه طرح استعماری غرب برای توجیه حضور فیزیکی در غرب آسیا و ایجاد یک بستر رسمی برای به یغما بردن منابع انرژی منطقه و تبدیل جوامع اسلامی به بازار مصرف کالاهای غربی است. از این جهت موجودیت اسرائیل مستقیما به حیات اقتصادی جریان سرمایهداری در جهان گره خورده است. کشورهای مسقل و آزادیخواه برای خارج کردن سرنوشت خود از زیر هژمونی استعمار ناگزیر از مقابله و درگیری با جهانخواران هستند و باید پذیرای هزینههای ناشی از این جدال باشند.
روایت پنجم: «بازدارندگی نظامی و دکترین امنیتی - دفاعی»؛ دکترین نظامی جمهوری اسلامی از یک طرف مبتنی بر بازدارندگی فعال در مقابل تهدیدهای مستمر اسرائیل و از سوی دیگر تلاش برای جلوگیری از درگیری نظامی با آمریکا بوده است، لذا راهبرد امنیتی ما بر پایه کشاندن مرزهای خود در مرزهای رژیم صهیونیستی و ایجاد نیروهای بازدارنده با عنوان جبهه مقاومت بوده است. سیاست حمایت از مقاومت در منطقه کاملا با منطق موجود بر منافع ملی تطابق دارد و این جهتگیری در رفتار امنیتی بسیاری از قدرتهای دنیا چون چین، آمریکا و روسیه نیز وجود دارد. وجود جبهههای مقاومت موجب شده است جمهوری اسلامی این توان را داشته باشد تا در برهههای مختلف از بحرانآفرینی برای اسرائیل، به عنوان یکی از ابزارهای فشار بر غرب و آمریکا استفاده کند. در نتیجه سرمایهگذاری و صرف هزینه برای دفاع از نیروهای مقاومت در منطقه موجب دور نگاه داشتن ایران از جنگ و بحران شده است.
روایت ششم: «جنگ تاریخی یهود و اسلام، فرزندان اسحاق و اسماعیل»؛ یهود به جهت انگارههای جهانشمول خود از ابتدای تولد پیامبر اسلام و بعثت ایشان به دنبال ضربه زدن به ارکان اسلامی و ترور کردن شخصیتهای بزرگ آن بوده است. یهود در تمام مقاطع حساس تاریخ همچون سقیفه و عاشورا در صحنه حاضر و از بازیگران اصلی بوده است. هیچ قوم و نژادی به اندازه یهود از اسلام کینه ندارد و این عداوت به دلیل انتقال عنوان قوم برگزیده از بنیاسرائیل به مسلمانان بوده است. یهود هیچگاه به طور کامل از مسلمانان راضی نمیشود تا به طور کامل به تبعیت آنها دربیاییم. یهود دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان است، لذا درگیری اسلام و یهود در تمام تاریخ امتداد داشته و یهود با بهرهگیری از همه قوای انسی و جنی به دنبال ریشه کن کردن امت اسلامی است. به این جهت ضروری است تا برای تداومبخشی به این نبرد ما نیز با قوت در این میدان حضور داشته باشیم و جهان اسلام را از فتنهگریهای یهود نجات دهیم.
روایت هفتم: «نظم نوین جهانی و تغییرات ژئوپلیتیکی»؛ ایالات متحده آمریکا از نظر ژئوپلیتیکی، نظامی، مالی و اقتصادی در حال نزول است. شاخصهای اقتدار آمریکا در دنیا روبه تنزل است و در نتیجه نظام تکقطبی برآمده از دوران جنگ دوم در حال گذار به نظم جدیدی است. یکی از ارکان این نظم جدید انتقال قدرت از غرب به شرق است، لذا وضعیت خاورمیانه نقش کلیدی در وضعیت آینده خواهد داشت؛ شرقی که اکنون به رهبری چین، روسیه و ایران به مدلهای اقتصادی جدیدی وابسته شده است و این مدلهای جدید موقعیت این کشورها در عرصه بینالملل را تغییر خواهد داد. کاهش نقش ایالات متحده در منطقه به عنوان بازیگر اصلی در عرصه بینالمللی و خروج آن از مهمترین روندهای کلی نظم نوین بینالمللی و از نخستین نشانههای این تغییر و جابهجایی قدرت است، لذا یکی از مهمترین پیشرانها برای نقشآفرینی فعال در دوران گذار و گرفتن سهم بیشتر در نظم نوین جهان، توسعه میدان درگیری با آمریکا در منطقه از طریق فعالسازی و حمایت از گروههای مقاومت است.
روایت هشتم: «امکان امتسازی»؛ ایده اسلام از مسیرهای گوناگون میخواهد مسلمین به یک نظم مطلوب که همان امت واحده است دست پیدا کند و در این راستا با سرزمین و مرز جغرافیایی که با طرحهای استعماری همچون دولت - ملت مدرن ایجاد شده، مخالف است، بلکه میخواهد هر فردی در هر کجای دنیا زندگی میکند به این وحدت برسد. افرادی که در سرزمینهای مختلف زندگی میکنند باید دردمند یکدیگر بوده و با وحدت کلمه، حامی و پشت و پناه یکدیگر باشند. در این بین مسأله فلسطین بهترین فرصت برای پیگیری پروژه امتسازی است. فلسطین موضوعی است که ماهیتی فرامذهبی یافته، با منافع کلیت جهان اسلام گره خورده، لذا راهبرد دفاع از مقاومت فلسطین قدرت اجماعسازی میان تودهها و نخبگان در کشورهای مختلف اسلامی را داراست.
روایت نهم: «نبرد تمدنی با غرب و دنیای آمریکایی»؛ اسرائیل جلوهای تمامنما از ارزشهای آمریکایی و زیرساختهای تمدنی غرب است. اسرائیل زاییده تمدن سرکش مادی و نتیجه حتمی مبانی تمدن غربی و طغیان خودخواهانه بشری است که در پایان قرون وسطا بر پایه انکار خدا و ارزشها بنا گذاشته شد و این، طغیان در ستمگری بود تا بدانجا که آسایش وجدان دروغین او با دست یازیدن بر دیگر ملتها حاصل میشد. رژیم اسرائیل نماد کامل این تمدن از نظر انحصارطلبی و بهرهکشی و تفرقهافکنی نژادپرستانه و تعصبهای دینی و ستمگری و اشغالگری و سنگدلی است. مبارزه با اسرائیل مبارزه با یک قوم، دین، ملت یا قدرت سیاسی نیست، مبارزه با اسرائیل مبارزه با یک ایده تمدنی است؛ ایدهای که ناچار شده است باطن خود را در قامت سیاستها و رفتارهای صهیونیستها بروز دهد.
روایت دهم: «عمل به وصیت امام خمینی برای انجام فریضه دینی»؛ پرداختن به مسأله فلسطین یکی از مسلمات مکتب امام خمینی(ره) است. امام از ابتدای آغاز دوران مبارزاتیشان علیه رژیم پهلوی تا زمان نگارش وصیتنامهشان نگاهی مستمر به این مساله داشتند. امام از ما خواستند تا نابودی کامل اسرائیل نباید دست از مبارزه برداریم. امام اسرائیل را غده سرطانی نامیدند که باید از صفحه روزگار محو شود. امام پایهگذار سنتی با عنوان روز جهانی قدس بودند و از تمام ملتها خواستند قیام کنند و این جُرثومههای فساد را به زبالهدانها بریزند. امام به ما وصیت کردند ما همواره در کنار ملت مسلمان، مبارز و رشید فلسطین و بر ضد صهیونیسم جنایتکار هستیم و خواهیم بود و به برادران فلسطینی خود توصیه میکنیم راه خدا یعنی مبارزه با دشمن غاصب و حامیانش را با توکل و اعتماد به خدا و تا نابودی دولت صهیونیست غاصب ادامه دهند. ملت بزرگ و بسیجیان مؤمن و فداکار ما دفاع از فلسطین را فریضهای دینی میشمارند و در راه خدا هیچ هدفی را دستنیافتنی نمیدانند.
همه این روایتها در عین واقعی و مؤثر بودن اما تاکنون قدرت اجماعآفرینی در ایران را پیدا نکردهاند، اینها میتوانند مکملی برای یک روایت معیار باشند. در صورت فقدان روایت معیار، روایتهای پیرامونی یا مکمل برای تبیین منطق مقاومت، بخوبی معنادار نشده و صرفا همراهکننده بخشهای محدودی از طبقات جامعه هستند. روایتهای مکمل قابلیت پذیرش فراگیر ندارند، قطعیالوقوع نبوده و میتوانند در شرایطی نقض شوند. وقتی ما دههها با تکیه بر گفتمان حمایت از مظلوم پیش میرویم ولی یکباره مظلوم حملهور میشود و توفان الاقصی میآفریند و اسیر و کشته میگیرد، ناگهان ذهنیتها مغشوش میشود. زمانی که با منطق بازدارندگی و توسعه مرزها استدلال میکنیم و یکباره تکنولوژیهای نظامی مرزها را بیمعنا میکند، دچار انفعال میشویم. وقتی تبیینهای خود را بر جنگ تاریخی فرزندان اسحاق و اسماعیل متمرکز میکنیم و نظاره میکنیم که چطور سران کشورهای اسلامی ذیل طرح صلح آبراهام - پدر مشترک - به دنبال عادیسازی روابط با رژیم هستند، منزوی میشویم. در شرایطی که با تکیه بر اخبار آخرالزمانی تلاش میکنیم دلها را آماده نگاه داریم و در اعتبار آنها تردید میشود، دستمان خالی میشود. هنگامی که هدف را آزادی قدس شریف اعلام میکنیم و خبردار میشویم که ما با طرح دوکشوری که قدس را به مسلمانان برمیگرداند هم مخالف هستیم، دهانمان بسته میشود. در زمانهای که دولتهای اسلامی در پشت و روی صحنه حامی و نجاتبخش اسرائیل بوده و ملل اسلامی هم با جمعیتهای میلیونی مشغول برگزاری کنسرت و فستیوال رقاصی هستند، مطرح کردن ایده امتسازی خیلی بلندپروازانه به نظر میرسد و... .
اما کدام توصیف میتواند برای بیان منطق مقاومت روایت معیار باشد؟ به نظر میرسد همان روایتی که بعد از یک تجربه تاریخی، امروز برای مردم غزه عینیت یافته و ظرفیت پذیرش هزینههای ناباورانه را فراهم آورده، برای ما نیز میتواند به عنوان روایت معیار عمل کند و آن روایت «مقاومت و زندگی» است. زندگی و آینده بدون مقاومت در برابر سیاستهای آمریکا امکانپذیر نیست، «ما مقاومت میکنیم پس هستیم». پیشرفت ایران و آینده ایران و حفظ موجودیت ایران بدون مبارزه با آمریکا در منطقه ممکن نیست. اسرائیل مهمترین پایگاه نظامی آمریکاست، اسرائیل ارتشی است که برای آن کشوری درست شده و نقش این ارتش نابودی ما است. اگر ما خواهان رشد، پیشرفت، توسعه و آینده هستیم باید به صورت عمومی و فراگیر در جریان مقاومت مشارکت داشته باشیم و هیچ راه دیگری نیز وجود ندارد. مقاومت ایدهای برای ساختن زندگی است، مقاومت اساسا زمانی آغاز میشود که در کشاکش غرب آسیا ما ارادهای برای ساختن زندگی به میدان آورده باشیم. روایت مقاومت و زندگی، واقعیترین توصیف از وضعیت امروز ما و اسرائیل است. اگر این روایت محور تبیین منطق مقاومت باشد سایر روایتها هم نیز میتواند برای طبقات و سلیقههای مختلف انگیزهسازی کند.
در دهه ۹۰ روایت دفاع از حرم نیز در عین اینکه توضیحدهنده ضلعی از موقعیت ما بود اما نمیتوانست برای همیشه و همه جا تبیینگر فلسفه سیاستهای منطقهای ما و حضور پرهزینهمان در شامات باشد. مراجعه به تجربه گفتمان مدافعان حرم باید ما را به این نتیجه رسانده باشد که وقتی در طرح روایت معیار موفق نباشیم، سایر تبیینها بیشتر به صورت بهانه یا ابزار توجیه خوانش میشوند و حتی میتوانند به ضد خود نیز مبدل شوند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|