|
نگاهی به برخی مشکلات فرآیند تحول در علوم انسانی
از موازیکاری تا ضعف معرفتی
سیدمحمدتقی موحدابطحی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی: یکی از مشکلات در فرآیند تحول علوم انسانی در گام اول انقلاب این بود که در بسیاری موارد، عملکرد و دستاوردهای عینی مراکز فعال در این زمینه بخوبی دیده نمیشد، تا جایی که برخی منتقدان از شکست ایده تحول علوم انسانی در کشور یاد کردند. «در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز کسانی خواه به ابتکار شخصی و خواه با توجه به الگوهایی که در بعضی دیگر از کشورهای اسلامی در دست تحقق بود، بویژه پاکستان در دوران ژنرال ضیاءالحق، صلای ضرورت تولید «علم اسلامی» دردادند و برای عملی کردن ایده خود، بودجههای قابل توجهی نیز دریافت کردند اما همانگونه که طرحهای همکاران ژنرال ضیاءالحق که صدها میلیون دلار از کیسه فتوت عربستان سعودی برای آنها هزینه شده بود، به هیچ جا نرسید، کوششهای همتایان ایرانی آنان نیز ظاهراً بینتیجه ماند، چرا که شور و هیجان سالهای اولیه بعد از مدتی از میان رفت و روشن نشد بودجههای اختصاص یافته مصروف چه فعالیتهایی و چه نتایجی بر آن مترتب شد» (پایا، 1386).
متاسفانه بسیاری از اساتید و پژوهشگران فعال در زمینه تحول علوم انسانی به این اشکالات منتقدان پاسخ نمیگویند و در نتیجه هنوز برای بخش عمدهای از جامعه علمی روشن نیست نتیجه چهلواندی سال فعالیت در زمینه تحول علوم انسانی و تاسیس مراکز متعدد آموزشی و پژوهشی و برگزاری همایشها و نشر مقالات و... چه بوده است؟ آیا نسبتی معقول بین هزینه و فایده در این زمینه وجود دارد؟ آیا در نسبت هزینه - فایده مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی، * تفاوت زیادی با مراکز فعال در زمینه علوم انسانی سکولار وجود دارد؟
از سوی دیگر بهرغم اینکه تحول علوم انسانی (به هر سه معنای بهروزرسانی، بومی و کارآمدسازی و در نهایت اسلامیسازی) یکی از دغدغههای دیرینه نظام جمهوی اسلامی ایران بوده است اما گاه برخی دولتها نسبت به این دغدغه بیتوجهی میکنند و حتی برخی اوقات مسؤولان و متولیان امر تحول علوم انسانی در این زمینه کوتاهیهایی دارند که با تذکرهای مقام معظم رهبری مواجهه شده است. برای نمونه میتوان به گلایههای رهبری در این موضوع که به تاسیس شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی منتهی شد اشاره کرد. هرچند این شورا نیز آنگونه که انتظار میرفت دغدغه نظام و رهبری را دنبال نکرد تا جایی که مجددا رهبر انقلاب به این شورا نیز تذکر دادند.
مقام معظم رهبری بارها تاکید کردهاند اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی ایران نباید صرفا در سطح مسؤولان مطرح باشد و پیگیری شود، چرا که در این صورت ممکن است در مقطعی اگر مسؤولی آن هدف و آرمان را بر خلاف میلش ارزیابی کرد، نسبت به آن کوتاهی کند. در چنین مواردی توصیه مقام معظم رهبری این بوده و هست که مطالبه و پیگیری اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی نباید از ذهنها دور شود. این اهداف و آرمانها باید آنچنان از طرف قشرهای مختلف مردم بویژه جوانان دانشجو مطالبه شود که هر مسؤولی ناچار باشد به آن بپردازد، هر چند بر خلاف میلش باشد. به عقیده ایشان، مطالبه این اهداف و آرمانها نهتنها به نظام ضربه نمیزند، بلکه کاملا در جهت تقویت انقلاب است. ایشان همچنین تصریح میکنند ایجاد گفتمان و مطالبه عمومی و حرکت کشور به سمت اهداف اصلی بدون روشنگری محقق نمیشود، زیرا «ما با ذهنها و دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع شود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه و جسمها بهکار نمیافتد» (12/۴/1395).
در برخی موضوعات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، مراکز متعددی هستند که اهداف و آرمانهای نظام را پیگیری و مطالبه میکنند اما در موضوع مهم و راهبردیای همچون تحول علوم انسانی و حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی که میتواند به سامان وضعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور منتهی شود، این مطالبهگری عمومی دیده نمیشود، لذا هر از گاهی شاهدیم مقام معظم رهبری شخصا گلایه خود را نسبت به عدم تحقق اهداف مد نظر در این زمینه بیان میدارند.
برای جبران این نقیصه لازم است یک خبرگزاری تخصصی برای پیگیری این موضوع تاسیس شود تا از یک سو بازگوکننده عملکرد مراکز فعال در زمینه علم دینی باشد و از سوی دیگر با پیگیری و مطالبه مرتب این موضوع، مانع از غفلتها و کمکاریهای مسؤولان و دستاندرکاران این موضوع شود.
شایان ذکر است مدتی پایگاه خبری - تحلیلی علوم انسانی طلیعه در این زمینه فعالیت داشت، ولی:
1- تمام انتظارات از یک خبرگزاری کارآمد در عرصه تحول علوم انسانی را برآورده نمیکرد.
2- مدتی هم هست این پایگاه غیرفعال شده است.
* نداشتن رویکرد محوری از سوی مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی
یکی از مشکلات مشترک مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی، نداشتن مرامنامهای است که موضع آنها را در قبال تلقی رایج از علم و علوم انسانی، دین، تحول علوم انسانی و علم دینی نشان دهد. البته همانطور که محمود صدری (1388) بیان داشته، این مشکل تمام مراکز آموزشی و پژوهشی کشور است. وی در مقاله «اسلوب فکری دانشکدههای اقتصادی ایران» پس از تشریح معنای مرام در زبان فارسی، به این نکته اشاره میکند که فقدان مشرب و اسلوب در یک شخص حقیقی یا حقوقی و حتی یک نهاد، موجد بیفضیلتی است. وی 2 دانشگاه انگلیسی آکسفورد (که جهتگیری محافظهکارانه دارد) و مدرسه اقتصادی لندن (که در آغاز مشرب چپگرایانه و در حال حاضر موضع میانه دارد) را به عنوان مثال بررسی کرده و خاطرنشان میکند در هر یک از دانشگاههای معتبر جهان، یک اندیشه به عنوان نقطه کانونی عمل میکند که برای محققان در حکم پارادایم عمل کرده و سایر اندیشهها به عنوان مکمل یا منتقد آن اندیشه محوری مطرح میشوند. داشتن چنین مرامنامههایی زمینه مناسبی را برای نقادی و به تبع آن تولید علم فراهم میکند، همچنان که برای مثال در دانشگاه کمبریج (به رهبری کینز) و مدرسه اقتصادی لندن (با چهره سرشناسی مانند هایک) در دهههای گذشته دیده میشود اما در دانشگاهها و مراکز پژوهشی ایران، این تمایز رنگ میبازد و بدرستی نمیتوان فهمید هر کدام از این مراکز مهد کدامین اندیشه و برنامه پژوهشی فراگیر و بلندمدت است و سنت آموزشی و پژوهشی این مراکز چیست؟ در این مراکز تنها تاثیرپذیری دانشجویان از برخی استادان پرکار باعث شده انواعی از اندیشهها برجستهتر شود. برای مثال در دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، تاثیرپذیری رقیق دانشجویان از مکتب تاریخی آلمان تا حدودی مشاهده میشود. نکته مهمی که صدری به آن اشاره میکند این است «تلاشهای فردی برای رهانیدن نظام آموزشی و پژوهشی ایران از برهوت کنونی کافی نیست و مادام که در بر این پاشنه میچرخد، از درون این مراکز حتی درسنامههای شارح جریان عمومی علم، آن هم با تاخیر زمانی قابل ملاحظه بیرون نمیآید، چه رسد به اینکه هر دانشکدهای حامل یک دستگاه معرفتی مجزا و برخوردار از پویایی پژوهشی زاینده باشد».
این وضعیت را میتوان در مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی مشاهده کرد. برای نمونه در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه هم رویکردهایی مشاهده میشود که به زعم عدهای (امیریطهرانی، 1387، مقدم، 1396) پوزیتیویستی است یا دستکم نتوانسته تمایز خود را از علمشناسیهای اثباتی نشان دهد (موحد ابطحی، 1399)، هم رویکرد اجتهادی (علیپور و حسنی، 1394)، هم رویکردهای تهذیب و تکمیلی (در برخی آثار اولیه گروه روانشناسی) و هم رویکرد اجتهادی تجربی (بستان، 1398- 1397) و اکثر پژوهشگران این مرکز نیز اصراری بر ایضاح روششناسی خود ندارند. نکته اینجاست که در میان رویکردهای موجود در این پژوهشگاه هیچ کدام جنبه محوری ندارند و نکته دیگر اینکه رویکردهای موجود در این پژوهشگاه تعامل لازم را نیز با هم ندارند.
از این منظر میتوان گفت فرهنگستان علوم اسلامی یک استثناست که حول اندیشه مرحوم سیدمنیرالدین حسینیهاشمی شکل گرفته و توسعه یافته است و همه اعضای آن روی یک مبنای واحد (فارغ از میزان اعتبار آن) فعالیتهای مختلف آموزشی و پژوهشی خود را سامان میدهند. این موضوع موجب شده، اندیشه محوری فرهنگستان علوم اسلامی به اشکال مختلف و توسط جریانهای مختلف (اعم از حوزوی و دانشگاهی و طرفدار و مخالف علم دینی) نقد شود و در پرتو پاسخ به این نقدها زمینه برای بسط نظری و اجتماعی بیشتر اندیشه محوری این مرکز فراهم شود.
از این رو پیشنهاد میشود هر یک از مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی بکوشند پس از بحث درباره رویکردهای درونسازمانی خود و سنجش قابلیتهای اعضای هیات علمی خود، رویکرد محوری مشخصی را برگزیده و آن را محور فعالیتهای پژوهشی، آموزشی و ترویجی سازمان خود قرار دهند. این اقدام میتواند دستاوردهای چندی را برای هر یک از مراکز به همراه داشته باشد:
1- برنامهریزی برای برگزاری دورههای دانشافزایی اعضای هیات علمی آن مرکز ممکن میشود.
2- دستاوردهای گروههای مختلف آموزشی و پژوهشی همافزا میشود.
3- جذب اعضای هیات علمی جدید و برنامهریزیهای آموزشی و پژوهشی سامان مییابد.
4- زمینه برای ارزیای و نقد رویکرد محوری آن مرکز توسط مراکز دیگر فراهم میآید و این امر به توسعه نظری و ترویج اجتماعی رویکرد محوری آن مرکز منتهی میشود.
* گستردگی اهداف و برنامههای مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی
در سالهای ابتدایی انقلاب، تعداد مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی بسیار اندک بود و در نتیجه این مراکز در اساسنامه خود به طیف گستردهای از اهداف و رسالتها اشاره کردهاند. در سالهای بعد مراکز جدید با اساسنامههایی که اهداف و رسالتهای مشترکی با مراکز پیشین داشتند تاسیس شدند. این موضوع چند مشکل را در گام اول انقلاب به همراه داشته است:
انجام کارهای موازی: اهداف مشترک و عدم ارتباط مراکز با هم و عدم وجود خبرگزاری تخصصیای که اخبار به روز از مراکز را به اطلاع عموم برساند و... سبب برنامهریزیهای مشابه و در نتیجه انجام کارهای موازی در چند مرکز شد.
بر زمین ماندن برخی اقدامات لازم: همچنین با وجود چندین مرکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی، برخی اقدامات لازم در این مسیر بر زمین مانده و متولی ندارد.
ماموریت ویژه نداشتن مراکز: این وضعیت موجب شد برخی مراکز به رغم اینکه فعالیتهای گستردهای را دنبال میکردند اما یک ماموریت ویژه در فرآیند دستیابی به علوم انسانی اسلامی بر عهده نداشته باشند به گونهای که ممکن نبود مرکزی را بابت بر زمین ماندن اقدامی ضروری در ارتباط با علوم انسانی اسلامی مسؤول دانست.
بر این اساس پیشنهاد میشود مراکز فعال در زمینه علوم انسانی اسلامی، بویژه مراکزی که طیف گستردهای از اهداف و رسالتها را در اساسنامه خود دارند، به اقتضای منافعی که برای تقسیم کار اجتماعی معرفی شده است، با توجه به مزیت رقابتی خود نسبت به دیگر مراکز و همچین عِده و عُده سازمان خود، ضمن بازنگری در اساسنامه، اهداف و رسالتهای خود را مرحله به مرحله محدود کنند و مأموریت ویژهای را در مسیر دستیابی به علوم انسانی اسلامی برای خود مشخص کنند.
برای نمونه، در اساسنامه سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) مطالعه و پژوهش در زمینههای علوم اسلامی و انسانی به منظور برطرف کردن نیاز دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی، تدوین کتب درسی و کمک درسی و سایر منابع علمی غیرمعارض با مبانی اسلامی، اجرای طرحهای پژوهشی بنیادی، کاربردی و توسعهای به منظور تحقق اهداف «سازمان»، زمینهسازی مناسب برای ارتقای فعالیتهای پژوهشی مرتبط، همکاری پژوهشی میان علمای حوزههای دینی و استادان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی داخل و خارج کشور به منظور بررسی مباحث علوم انسانی از حیث ارتباط آنها با علوم اسلامی در زمینههای مرتبط با اهداف «سازمان» با رعایت ضوابط و مقررات و... آمده است. با توجه به اینکه در حال حاضر مراکز پژوهشی متعددی هستند که در زمینه علوم انسانی اسلامی فعالیت میکنند و سازمان سمت نیز تدوین بسیاری از کتب درسی و کمک درسی را به مراکز پژوهشی دیگر سفارش میدهد، شایسته است پژوهش مستقل در حوزه علوم انسانی اسلامی از اساسنامه این سازمان حذف شود و این سازمان با توجه به عملکرد پیشین خود بیشتر روی ارزیابی قالبهای کارآمد کتب درسی، برگزاری دورههای آموزشی تدوین کتب درسی و.... متمرکز شود.
ارسال به دوستان
در باب گرایش به مذهب
الهام قاجار، خبرنگار: آیا گرایش مذهبی مردم ایران بعد از انقلاب کمرنگ شده؟ یقینا پاسخ به این سوال آسان نیست. بسته به اینکه از کدام دریچه به موضوع نگاه کنیم، ممکن است به تحلیلهایی متفاوت برسیم. در این یادداشت سعی کردهام به مساله نگاهی نو داشته باشم.
* فرضیه سختافزار - نرمافزار
فرض کنیم انسان متشکل از ۲ بعد یا طیف محورگونه است که در نقاط ابتدایی و انتهایی باهم تلاقی دارند؛ یکی شخصیت و دیگری بسته دین؛ اولی بستر و دومی بذر یا سختافزار و نرمافزار.
* شخصیت چیست؟
آن دسته از ویژگیهای افراد را که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری است، شخصیت مینامند. شخصیت ماحصل برآیند ژنوم و تفاوتهای ژنتیکی به علاوه تاثیرات محیطی شامل آسیب یا رشد حاصل از روشهای فرزندپروری، تروماها و حوادث مهم دوران رشد، اجتماع، فرهنگ و محیط است. در بررسی ابعاد شخصیت متفکران و روانشناسان بسیاری نظریهپردازی کرده و از جهات متفاوتی به آن پرداختهاند. من، خود، هشیار، نیمههشیار، ایگو و صفات شخصیت از اصطلاحات متداول این رویکرد به انسان است. افرادی چون فروید، اسکینر، آلپورت، هورنای و راجرز از برجستهترین نظریهپردازان حوزه شخصیت هستند. تعدد نظریهها به علت تعدد ابعاد وجودی شخصیت نظیر حوزه زیستی، درون روانی، شناختی - تجربی، اجتماعی - فرهنگی، سازگاری، سرشتی و... است. این بخش را میتوان به نوعی سختافزار انسان یا پایههای ساختمان وجودیاش در نظر گرفت.
* رابطه دین با شخصیت
قدرت تحلیلهای پیچیده، معنابخشی به زندگی، اخلاقیات، قضاوت، معنای خود، خدا، دیگری و جهان را بسته دین جهتدهی میکند. در واقع شبیه نرمافزاری عمل میکند که بر سختافزار شخصیت سوار شده و کاربری آن را بر عهده میگیرد.
شخصیت را میتوان به مغز اولیه مربوط دانست و دینداری را به لوب پیشانی که قسمت پیشرفته و رشدیافته انسانهای مدرن است. این قسمت از مغز جایگاه آگاهی است. لوب پیشانی هدیهای است که به انسانها تکامل داده است. این بخش از مغز بیش از تمام بخشهای آن با تغییر سازگار است و به همین دلیل ابزاری است که با آن میتوان افکار و اعمال را به کمال رسانید. در واقع انجام عملیاتهای پیچیده شناختی بر عهده قسمتی از مغز است که در آن مفاهیمی نظیر بشردوستی، فداکاری، ایمان، خودشکوفایی، عدالت، آزادی و... شکل میگیرد و تمام اینها در راستای خودشناسی، هستیشناسی و معرفتشناسی فرد انجام میشود. آنچه در این مکان بویژه ذخیره است، تعیین میکند چگونه با دنیا تعامل و واقعیت را چگونه درک میکنیم. مکاتب مختلف فکری ریلگذاریهای این سیستم شناختی را بر عهده دارند و به مثابه نوعی شتابدهنده عمل میکنند. یعنی به ضعفها و استعدادها شدت میبخشند. به قول اساتید اخلاق آنچنان را آنچنانتر میکنند. آمار بیش از ۵۰ درصدی جمعیت معتقدان به دین مسیحیت و اسلام در بین ۸ میلیارد ساکن جهان (با احتساب هندوئیسم، بودیسم، یهودیت و سیک بیش از ۷۰ درصد مردم دنیا دیندار هستند) حاکی از قدرت برهمنهی این نرمافزار با وجود انسانهاست.
* سالهای اولیه رشد و الگوهای پایدار رفتاری
انسان بیشترین تاثیر را در شکلگیری چارچوبهای ساختمان شخصیتش از والدین و محیط میگیرد. در تعامل ژن و محیط، سبک والدگری از مهمترین مولفههای موثر و پژوهشهای علمی موید این مطلب است. بهرهمندی از ابزارهای تربیتی و مهارتهای فرزندپروری برای برقراری ارتباط موثر در کنار محیط امن و همگون و به دور از اضطراب و تنشهای شدید میتواند باعث بالندگی و استحکام شخصیت فرد شود. اعتماد به نفس، عزت نفس، مسؤولیتپذیری، تابآوری، انعطافپذیری، خودشکوفایی، خلاقیت و قدرت به تاخیر انداختن پاداش از ویژگیهای این سبک تربیتی خواهد بود.
* آسیبها
درست آن سوی طیف شاهد اختلالهای شخصیت، اختلالهای خلقی، اختلالهای جنسی و انواع آسیب به این ساختار مهم خواهیم بود. در حقیقت آسیبشناسی تمام اختلالهای روان به ژنتیک و دوران کودکی و نحوه تعامل کودک با محیط بازمیگردد. تمرکز و پافشاری نظامهای آموزشی و تربیتی و سلامت روان بر دوران کودکی در بسیاری از کشورهای پیشرفته ریشه در همین ارتباط تنگاتنگ دارد.
تحقیقات نشان میدهد کودک انسان تا پیش از ۷ سالگی فاقد قدرت تعقل متکی به اطلاعات و تفکر انتقادی و تفکر پردازشی یا انتزاعی است. رشد روان یا بخش نرمافزاری انسان بعد از ۷ سالگی و به مرور و با همراهی والدین و محیط اتفاق میافتد و در حدود ۱۲ سالگی دارای قدرت تفکرِ تفکر یا تفکر انتزاعی میشود. تا پیش از این اغلب رفتارها با ابزار حواس و تخیل و تقلید شکل میگیرد. پس از این مرحله رشدی است که افراد به سمت معناگرایی، تحلیلهای عمیقتر، بازنگری اطلاعات پیشین، انتخاب افکار و باورهای جدید و رسیدن به معنا و پذیرش عقلانی و قلبی دینداری میروند و در این مواجهه با دین، ساختار شخصیت نقش بسزایی بازی میکند.
* ۲ وضعیت، 4 حالت
اگر سختافزار و نرمافزار را با هم بیامیزیم، در 2 سر این تلاقی ۴ حالت میتواند اتفاق بیفتد:
۱- شخصیت آسیبدیده و بیمار به علاوه نسخه تقلبی از دین
۲- شخصیت آسیبدیده و بیمار به علاوه نسخه اصیل دین
۳- شخصیت سالم و رشدیافته به علاوه نسخه تقلبی دین
۴- شخصیت سالم و رشدیافته به علاوه نسخه اصیل دین
* داعش؛ تلاقی ۲ عیب
تجسم گروه اول میتواند گروههای تکفیری و داعش و انسانهایی باشد که اخلاقیات برایشان معنایی ندارد و میتوانند براحتی از مرزهای انسانیت عدول کنند و به جهان و خودشان آسیب بزنند. اینها معمولا غیرقابل اعتماد، ناسازگار، ضعیف در تطبیقپذیری و دچار تکانشگریهای هیجانی هستند.
* دینداران ظاهری؛ جمع نقیضین
گروه دوم معمولا همانهایی هستند که افراد از برآیند رفتاری آنها برچسب ناکارآمدی به دینداری را میزنند؛ کسانی که از حیث ساختار شخصیت دچار اختلال و بحران و آسیب هستند و این ساختار ناپایدار و متزلزل پذیرای نرمافزاری کارآمد شده که قطعا نمیتواند زمینه مناسبی برای رشد مفهوم دین باشد. معمولا این افراد هم تظاهرات دینی دارند و هم رفتارهای غیراخلاقی و حتی ساختارشکنانه. مانند بسیاری از آنها که پایبند اعمال مذهبی و مناسک هستند اما دچار اختلالهای شخصیتی و خلقی هم هستند؛ بلاگرهای حجاب، خودشیفتههای مذهبی، شخصیتهای نمایشی مذهبی، افراد دارای اختلالهای شخصیتهای مرزی، پارانوییدی و شکاک و دروغگوی مذهبی، اختلالهای خلقی مانند افسردگی مذهبی و پرخاشگری مذهبی و افراد دچار اختلالهای جنسی مذهبی و ترکیبهای ناخوشایند بسیاری از اختلالات و مذهب. شاید در جهان بحرانزده امروزی بیشترین جمعیت شامل همین گروه باشد. افرادی با مشکلات شخصیتی و خلقی و جنسی که نرمافزار دین بر آنها سوار شده و نمیتوانیم شاهد اخلاقیات و انسانیت و قضاوتهای منصفانهای از آنها باشیم. گاه با این تعارضات به اطرافیان نیز آسیبهای شدیدی میزنند. معمولا فرزندان این خانوادهها که قلبهای زخمخوردهای از والدین ظاهرا مذهبی و معتقد دارند، بهرغم باور عقلی به دین نمیتوانند عملگرایان خوبی باشند و موجب دلزدگی آنها از دین میشود. بر همین حسب میتوان بخش ناکارآمد را ساختارهای اولیه شخصیت دانست، نه ناکارآمدی دین.
* بیدینهای دوستداشتنی
بهترین توصیف برای گروه سوم آنهایی هستند که دین ندارند اما پایبند به اخلاقیات اولیه و انسانیت هستند. همان مردمان اهل اروپا و آمریکا که میگوییم دین ندارند اما منظم و مودب و انسان هستند. دین ندارند اما آزاده هستند و این آزادگی مرهون شیوههای صحیح تربیتی و تعامل مثبت با محیط زندگی است، نه این استدلال که چون دین ندارند انسانتر هستند. این گروه معمولا در تعامل با جامعه سودرسان و بیضرر هستند. مرزبندی و احترام دارند، دارای انعطافپذیری و اعتماد به جهان و مردم هستند و معمولا حقپذیری بالاتری نسبت به گروه اول دارند و تمام این صفات محصول تربیت سالم و بنای شخصیتی قوی آنهاست.
* ادواردو آنیلی؛ تلفیق ۲ حسن
یکی از بهترین مصداقها برای گروه چهارم، تازهمسلمانان هستند؛ آنهایی که در محیطهای امن و نسبتا سالم خانوادگی بزرگ شدهاند و بعد از رسیدن به اسلام آن را چنان پذیرفته و به کار بستهاند که بسیاری از مسلمانان متحیر ماندهاند. افرادی چون ادواردو آنیلی که برای حفظ اعتقاداتش حتی از جان خود هم گذشت و در بسیاری از مسلمانان شوق و شور ایجاد کرد، تلفیق ساختار و بستر آماده و بذر مناسب رشد فوقالعاده بود که معمولا منجر به برجستگی و ماندگاری این شخصیتها در تاریخ میشود.
* هر عیب که هست از مسلمانی ما نیست
خیلی وقتها ایراد از شاکله و عادات تربیتی ما است. شاید بتوان مهمترین دلیل ناکارآمدی دین در یک جامعه را ناهنجاریهای خانوادگی و تربیتی دانست. همچنین تعارضات افراد با حکومت میتواند شبیهسازی شده رابطه با والد درونی افراد باشد و با این پیشفرض روش اصلاح دینداری، افزایش دینخواهی و دینپذیری به طور جدی و مستقیم با بنیان خانواده و روشهای تربیت کودک ارتباط دارد.
دلیل تلاشهای انجمنهای حمایت از حقوق کودک و سرمایهگذاریهای بلندمدت حکومتها بر مساله کودک، آموزش و پرورش، والدین و مربیان همه و همه دلالت بر آگاهی از اهمیت این موضوع دارد. همچنین راهکارهای حکومتهای دینی برای استحکام استقرارشان لزوما تاکید بر جنبههای دینی نیست، بلکه ایجاد توازن در مهیا کردن بستری مناسب برای رشد کودک و نوجوان و تعلیم و تربیت آنها و پیشگیری از زمینهسازی ابتلا به اختلالات روان در کنار آموزشهای مذهبی و اعتقادی است و ارزش مهارتهای زندگی نظیر گفتوگوی موثر، تفکر انتقادی، حل مساله، همدلی، بیان احساسات و... هیچ کمتر از آموزشهای مناسک و اعتقادات دینی نیست، بلکه اولی زمینهساز دومی و شتابدهنده آن است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|