|
روانشناسی زرد چگونه روان ما را به مصالح کسب درآمد تبدیل کرده است
ابتذال روان
مهرداد احمدی: روانشناسی، بهمثابه ابزاری برای فهم انسان و جهان درونی او، همواره با پیچیدگیهای عمیقی عجین بوده است. دانشی که از دل تأملات فلسفی و تجارب بالینی زاده شد، در اصل به دنبال آن بود که در تاریکی ذهن انسان نور بیفکند و گرههای کور روان را باز کند. اما این علم، که در ذات خود جستوجویی شریف و عمیق است، در دنیای امروز به شکلی از ابتذال و سطحینگری کشیده شده که از اصل خویش بیگانه است. ورود روانشناسی به فضای سوشال مدیا، بویژه اینستاگرام، چیزی جز سقوط به ورطه ابتذال مطلق نبوده است. این ابتذال نهتنها محتوای این علم را کممایه و تهی کرده، بلکه آن را به ابزاری برای نمایش، خودنمایی و سودجویی بدل ساخته است. اینستاگرام، به عنوان پلتفرمی که جوهرهاش تصویر و نمایش است، بستری کامل برای کسانی شده که نه به روانشناسی، بلکه به جذابیت ظاهری آن علاقه دارند. این افراد، که بیشترشان نه تحصیلات جدی دارند و نه تجربه بالینی، خوراک خود را از سطحیترین و کلیشهایترین منابع موجود تهیه میکنند. ترجمه ضعیف چند جمله از کتابهای عامهپسند روانشناسی غربی یا بازتولید کلیشههای فرهنگی که ریشه در عرف عام دارد، ابزار کارشان است. این محتوا نه برای حل مشکلات واقعی افراد، بلکه برای جذب فالوئر، فروش دورههای بیاساس و تبلیغ محصولات بیربط تولید میشود. هدف اصلی این افراد چیزی جز سودجویی اقتصادی و کسب شهرت نیست. آنها روانشناسی را از اصالت علمی و انسانیاش تهی کرده و آن را به نوعی «کالا» تبدیل کردهاند که با بستهبندیهای رنگارنگ به مشتری عرضه میشود. اما شاید تلختر از این، آن است که روانشناسان واقعی نیز بهتدریج در این بازی گرفتار شدهاند. کسانی که از دانشگاههای معتبر مدرک گرفتهاند و در اصول علمی این رشته ریشه دارند، برای بقای حرفهای خود مجبور شدهاند به قواعد بازی سوشال مدیا تن دهند. اینستاگرام، با الگوریتمهایی که تنها به اعداد و بازدید اهمیت میدهد، محتوای جدی و عمیق را نادیده میگیرد و آنچه را که ساده، جذاب و جنجالی است به اوج میرساند. روانشناسان واقعی، برای رقابت با این موج سطحینگری، ناگزیرند از زبان علمی و دقیق خود فاصله بگیرند و به تولید محتوای سادهانگارانه بپردازند. این امر، به نوعی سقوط اخلاقی و علمی برای آنها تبدیل شده است، چراکه برای بقا در این فضا، باید اصول علمی و حقیقتجویی را قربانی کنند اما چرا جامعه به جای رو آوردن به روانشناسی عمیق و علمی، به این افراد سطحینگر جذب میشود؟ پاسخ این پرسش در ساختار فرهنگی و اجتماعی ما نهفته است. جامعهای که علاقه چندانی به مطالعه و تفکر جدی ندارد، طبیعتا محتوای ساده، کوتاه و زودفهم را ترجیح میدهد. در چنین فضایی، جملات انگیزشی و توصیههای کلیشهای که در قالبهای زیبا و جذاب ارائه میشوند، جای تحلیلهای عمیق و ریشهای را میگیرند. افراد، به جای آنکه زمان و انرژی خود را صرف فهم عمیق مشکلات خویش کنند، ترجیح میدهند با شنیدن یک جمله ساده از یک اینستاگرامر، حس بهتری پیدا کنند و به خود بقبولانند که مشکلی وجود ندارد. این سطحینگری جمعی، همان بستری است که به ابتذال روانشناسی در فضای سوشالمدیا دامن زده است.
اینستاگرام، در نهایت آینهای است که سطحیترین لایههای جامعه را بازتاب میدهد. روانشناسان زرد این فضا، چیزی نیستند جز تجسم همان تمنای جمعی برای سادگی، سرعت و جذابیت. اما این امر، بهنوعی بیماری فرهنگی بدل شده است که نهتنها روانشناسی، بلکه ارزشهای دیگر جامعه را نیز تهدید میکند. علمی که زمانی مأمن خرد، عمق و تفکر بود، اکنون در میان هیاهوی تبلیغات و نمایشهای سطحی گم شده است. شاید تنها راه بازگشت به اصالت، آن باشد که هم روانشناسان و هم مخاطبان، به ارزش تفکر و مطالعه بازگردند و از این نمایشهای پرزرق و برق ولی توخالی فاصله بگیرند. جهان مدرن، با تمام ادعای پیشرفتش، در بسیاری از حوزهها نشان داده که عمق را فدای سرعت، و معنا را فدای تصویر کرده است. این واقعیت در روانشناسی مدرن، بویژه در شکل ارائه آن در شبکههای اجتماعی، بیش از هر جای دیگری آشکار است. اینستاگرام و پلتفرمهای مشابه، نهتنها محل مناسبی برای انتقال عمیقترین مفاهیم علمی نیستند، بلکه بهدلیل ذات بصری و لحظهای خود، عملا ابزارهایی برای تقلیلگرایی و تحریف حقیقت شدهاند. این مساله، در حوزه روانشناسی، معنایی فراتر از یک تغییر ساده دارد. روانشناسی، که ذاتاً نیازمند تأمل، تحقیق و گفتوگوی عمیق است، وقتی به قالبی تبدیل میشود که مخاطب آن تنها چند ثانیه وقت دارد، دیگر از کارکرد اصلی خود فاصله میگیرد. اما آنچه کمتر به آن پرداخته میشود، تأثیرات مخرب این روانشناسان زرد بر روان جمعی جامعه است. مخاطبانی که به طور مداوم در معرض این نوع محتــوا قرار میگیرند، بهتدریج نوعی نگاه سطحی و سادهانگارانه به مسائل عمیق زندگی پیدا میکنند. روانشناسان زرد، با ارائه توصیههای کوتاه و جملات شعاری، به مخاطبان این توهم را میدهند که راهحل مشکلاتشان بهسادگی یک جمله است. آنها اضطراب، افسردگی، تنهایی و بحرانهای هویتی را، که نیازمند درمانهای عمیق و بلندمدت هستند، در حد چند جمله انگیزشی تقلیل میدهند. این روند، بهجای حل مشکلات، نوعی گمراهی جمعی ایجاد میکند. مخاطب نهتنها مشکل خود را حل نمیکند، بلکه با این باور که همه چیز را میداند و میتواند با یک جمله تغییر کند، از جستوجوی راهحلهای واقعی فاصله میگیرد. از سوی دیگر، روانشناسان زرد، به طور ناخودآگاه، نوعی حس ناکافی بودن در مخاطبان خود ایجاد میکنند. آنها معمولا زندگی را به صورت ایدهآل و بینقص به تصویر میکشند و این پیام را منتقل میکنند که اگر به توصیههای آنها عمل کنید، میتوانید به این ایدهآل برسید اما حقیقت آن است که این تصویر، نهتنها غیرواقعی است، بلکه فشار روانی مضاعفی بر مخاطبان وارد میکند. افراد، با دیدن این تصاویر ایدهآل و مقایسه آن با زندگی خود، دچار احساس ناکامی و سرخوردگی میشوند. این تناقض، خود به منبعی جدید برای اضطراب و افسردگی تبدیل میشود، درحالیکه هدف ظاهری این محتواها کاهش اضطراب
بوده است.
یکی دیگر از مشکلات اساسی این روند، از دست رفتن اعتماد به روانشناسی واقعی است. وقتی مخاطبان بارها با توصیههای بیاساس و ناکارآمد این روانشناسان زرد مواجه میشوند، بهتدریج کل علم روانشناسی را زیر سؤال میبرند. آنها دیگر تمایزی بین روانشناسی زرد و علمی قائل نیستند و نتیجهگیری میکنند که این علم بیفایده یا غیرقابل اعتماد است. این مساله، تأثیرات عمیقی بر حوزه سلامت روان دارد، زیرا افراد نیازمند کمک واقعی، به دلیل تجربههای قبلی خود، از مراجعه به متخصصان واقعی خودداری میکنند. از منظر فلسفی، این روند نشاندهنده یک بحران عمیقتر در جوامع مدرن است. در دنیایی که همه چیز به کالا تبدیل شده، روانشناسی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.
اینستاگرام، به عنوان بازاری برای عرضه محتوا، روانشناسی را به نوعی محصول قابل فروش تبدیل کرده است. محتوای تولیدشده نه برای حل مشکلات واقعی، بلکه برای جلب توجه و کسب درآمد طراحی میشود. این روند، ارزش انسانی روانشناسی را که در اصل برای کمک به افراد و بهبود کیفیت زندگی آنها ایجاد شده بود، کاملا نادیده میگیرد. روانشناسی، بهجای آنکه ابزاری برای عمقبخشی به زندگی باشد، به ابزاری برای سطحیسازی و تجاریسازی زندگی بدل شده است. در این میان، روانشناسان واقعی نیز حتی اگر نخواهند، در معرض این موج قرار میگیرند. آنها برای بقای حرفهای خود و برای آنکه در میان سیل محتواهای زرد دیده شوند، مجبور میشوند اصول علمی خود را کنار بگذارند و به بازی قواعد اینستاگرام تن دهند اما این تسلیم، به نوعی خیانت به ذات علم است. روانشناسان واقعی، اگرچه ممکن است نیت خیر داشته باشند و بخواهند پیامهای مفیدی ارائه دهند اما وقتی به زبان ساده و غیرعلمی صحبت میکنند، در نهایت خود نیز بخشی از این چرخه ابتذال میشوند.
اما آیا راه برونرفت از این بحران وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش نیازمند بازنگری در اولویتها و ارزشهای جامعه است. تنها راه مقابله با این روند، افزایش آگاهی عمومی درباره تفاوت روانشناسی علمـــــــــی و روانشناسی زرد است. جامعه باید به این درک برسد که حل مشکلات روانی نیازمند زمان، تلاش و تعهد است و نمیتوان آن را در چند جمله یا دوره کوتاهمدت خلاصه کرد. از سوی دیگر، روانشناسان واقعی باید به رسالت علمی و اخلاقی خود پایبند باشند و از افتادن در دام قواعد بازاریابی اینستاگرامی خودداری کنند، حتی اگر این کار به قیمت از دست دادن محبوبیت باشد. در نهایت، این بحران تنها به روانشناسی محدود نمیشود. این روند، بخشی از یک تغییر فرهنگی عمیقتر است که ارزشهای سطحی و زودگذر را جایگزین تفکر عمیق و پایدار کرده است. روانشناسی، بهعنوان یکی از شاخههای علوم انسانی، تنها یک نمونه از این تغییر است. اگر این روند ادامه پیدا کند، نهتنها روانشناسی، بلکه دیگر حوزههای علم و هنر نیز در معرض خطر قرار خواهند گرفت. تنها با بازگشت به ارزشهای اصیل انسانی میتوان از این ورطه
نجات یافت.
ارسال به دوستان
شیوع گسترده ویروسهای خطرناک در کشور همهگیری بیماریهای تنفسی به مرز هشدار رسید
تب آنفلوآنزا
گروه اجتماعی: آنفلوآنزا و اُمیکرون این روزها با سرعت بالایی در گردش هستند و خیلیها به دلیل ابتلا به این بیماریها راهی مراکز درمانی میشوند به طوری که علاوه بر بیمارستانها صف انتظار در مطب و کلنیکها نیز برای معاینه و درمان بسیار شلوغ است. اغلب مراجعهکنندگان علائمی شبیه سرماخوردگی شدید، کوفتگی، آبریزش بینی، گلو و سردرد و سرفه دارند. کار بعضی بیماران چون افراد مسن، کودکان و کسانی که سیستم ایمنی پایینی دارند به بستری کشیده میشود. به اذعان مسؤولان وزارت بهداشت، این پیک بیماری احتمالا تا پایان دیماه ادامه دارد و هر چند خطر آن برای تمام گروههای سنی وجود دارد اما هشدار متخصصان بیشتر متوجه سالمندان، کودکان و بیماران زمینهای است و بر ضرورت رعایت موارد بهداشتی بویژه استفاده از ماسک تاکید دارند. متخصص بیماریهای عفونی و گرمسیری در گفتوگو با «وطن امروز» درباره موج شدید آنفلوآنزا و اُمیکرون در این روزها که بیمارستانها و مراکز درمانی را مملو از بیماران تنفسی کرده است گفت: هر ساله با شروع فصل سرما فعالیت ویروسها زیاد میشود، اکنون نیز آنفلوآنزا و اُمیکرون بهشدت در کشور در گردش هستند که مردم برای خودمراقبتی باید حتما پروتکلهای بهداشتی را رعایت کنند. دکتر پیمان طبرسی افزود: شیوع ویروسهای تنفسی چون آنفلوآنزا، اُمیکرون و سرماخوردگی که هماکنون خیلیها را درگیر کرده است، مصرف آنتیبیوتیک هیچ تاثیری بر روند درمان آنها ندارد و فقط استراحت و مصرف مایعات و سبزیجات تاره و غذاهای مقوی خانگی میتواند بر بهبود آنها موثر شود. وی ادامه داد: نباید این بیماریها را دستکم گرفت، چرا که در یک درصد از مبتلایان احتمال مرگ وجود دارد اما برای عموم خیلی پرخطر نیستند ولی آن دسته از بیمارانی که دارای ضعف ایمنی یا دارای بیماریهای زمینهای هستند همچنین کودکان و افراد مسن باید نسبت به خودمراقبتی بسیار حساس باشند، چرا که این بیماریها میتواند برای آنها خطرآفرین شود.
* شیوع بالای آنفلوآنزای H1N1 در کشور
سرپرست مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت، با بیان اینکه عوامل متعددی میتواند سبب بیماریهای تنفسی شود، اظهار کرد: ویروسها و باکتریها به عنوان عوامل بیماریهای تنفسی شناخته میشوند و میتوانند سبب ابتلا به بیماریهای تنفسی شوند. تجربه انسانها بیانگر این است که میزان بیماریهای تنفسی در فصل سرد سال افزایش مییابد.
دکتر قباد مرادی ادامه داد: شرایط دمایی، اکولوژی و بیولوژی برای زیست و تکثیر عوامل بیماریهای تنفسی در فصل سرد سال بسیار مطلوب به حساب میآید. با توجه به اینکه شرایط محیطی فصل سرد سال برای زیست و تکثیر عوامل بیماریهای تنفسی مطلوب است، بسیاری از بیماریها و عفونتهای تنفسی در فصول پاییز و زمستان اتفاق میافتند. شرایط مطلوب فصل سرد سال برای فعالیت عوامل بیماریهای تنفسی، یک موضوع بومی نیست و به ایران محدود نمیشود، بلکه یک موضوع جهانی است.
سرپرست مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت با بیان اینکه آنفلوآنزا بیشترین سهم را از بیماریهای تنفسی به خود اختصاص داده، خاطرنشان کرد: بررسیها بیانگر این است که با اپیدمی آنفلوآنزا بویژه آنفلوآنزای فصلی در سطح جهانی روبهرو هستیم. شیوع آنفلوآنزای H1N1 در ایران و برخی کشورها در این روزها زیاد است؛ همچنین برخی کشورها با آنفلوآنزای تیپ B و H5N1 مواجه هستند. مرادی درباره رصد و پایش بیماریهای تنفسی در کشور گفت: سیستم رصد و پایش بیماریهای تنفسی در کشور در سال جاری بیانگر این است که میزان بیماریهای تنفسی از اوایل آذر افزایش یافته؛ به طور مثال، نسبت آنفلوآنزا در هفته پایانی آذر حدود ۲۲ درصد از کل موارد عفونتهای تنفسی گزارش شده و سهم این بیماری از بیماریهای تنفسی در هفته اول دیماه نیز نسبت به هفته پایانی آذر افزایش یافته است. پس از آنفلوآنزا، «رینوویروسها» که عامل سرماخوردگی هستند در جایگاه دوم قرار دارند. این متخصص اپیدمیولوژی درباره سهم کرونا از بیماریهای تنفسی نیز گفت: پس از آنفلوآنزا و رینوویروسها، کرونا در جایگاه سوم بیماریهای تنفسی قرار دارد. نکته مهم و اساسی این است که کرونا به یک بیماری بومی تبدیل شده و به ترسناکی گذشته نیست. سازمان جهانی بهداشت و به دنبال آن کشورهای دنیا، کرونا را از لیست اضطرار بیماریهای تنفسی خارج کردهاند.
وی درباره پیکهای آنفلوآنزا در کشور نیز به ایسنا گفت: به طور معمول، 2 پیک آنفلوآنزا را در هر سال تجربه میکنیم. پیش از پاندمی کرونا، پیک اول بیماری آنفلوآنزا را در ماههای آذر یا دی و همچنین پیک دوم را در روزهای منتهی به فروردینماه تجربه میکردیم. در حال حاضر، الگوی زمانی و انتشار آنفلوآنزا مانند دوران پیش از پاندمی کرونا است، چرا که مسائلی مانند فاصلهگذاری اجتماعی و استفاده از ماسک که در روزهای کرونایی بسیار رایج بود، سبب کاهش تعداد مبتلایان به آنفلوآنزا میشد و زمان ابتلا به این بیماری را تغییر داده بود.
* سهم ۴۰ درصدی آنفلوآنزا از بستری بیماران تنفسی
این متخصص اپیدمیولوژی با بیان اینکه سهم آنفلوآنزا از بیماریهای تنفسی حدود ۲۲ درصد است، خاطرنشان کرد: با توجه به سهم آنفلوآنزا از بیماریهای تنفسی میتوان گفت با حجم انبوهی از بیماران مبتلا به آنفلوآنزا مواجه هستیم. اکنون با پیک بیماری آنفلوآنزا مواجه هستیم و انتظار میرود تا پایان ماه با روند کاهش بیماری آنفلوآنزا مواجه شویم. این نسبت در بیماران تنفسی بیشتر است، تقریبا ۴۰ درصد افرادی که در مراکز درمانی به دلیل عفونتهای تنفسی بستری میشوند به دلیل ابتلا به آنفلوآنزا است. وی ادامه داد: مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت هنگام افزایش بیماریهای تنفسی نسبت به ارزیابی عامل بیماریها اقدام میکند تا بیماریهای در گردش را شناسایی و علت آن را ریشهیابی کند. البته اکنون بسیاری از آزمایشگاههای بخش خصوصی توان تشخیص بیماریهای تنفسی را دارند و مثلا میتوانند موارد معرفیشده را از نظر کرونا و آنفلوآنزا آزمایش کنند.
* خطر آنفلوآنزا برای تمام گروههای سنی
سرپرست مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت با بیان اینکه تمام گروههای سنی در معرض ابتلا به آنفلوآنزا هستند، افزود: به نظر میرسد علائم آنفلوآنزا در سالمندان میتواند شدیدتر باشد. افراد مبتلا به بیماریهای زمینهای بویژه سالمندان مبتلا به این بیماریها، افراد دارای نقص سیستم ایمنی، مبتلایان به عفونتهای تنفسی، مبتلایان به دیابت و فشارخون و بیماریهایی از این دست و همچنین زنان باردار جزو گروههای پرخطر آنفلوآنزا به حساب میآیند. بنابراین تمام گروههای سنی میتوانند به آنفلوآنزا مبتلا شوند و تمام مبتلایان عوارض این بیماری را تجربه میکنند اما این بیماری برای گروههای پرخطر، خطرناک محسوب میشود.
مرادی با بیان اینکه توجه به افراد آسیبپذیر و سالمندان در مواجهه با عفونتهای تنفسی بسیار ضروری است، خاطرنشان کرد: سالمندان و افراد آسیبپذیر بویژه مبتلایان به بیماریهای مزمن میبایست در کانون توجه قرار گیرند. گروههای پرخطر بیماری آنفلوآنزا میبایست از حضور در اماکن با تراکم جمعیت زیاد خودداری کنند و فاصله اجتماعی را در صورت حضور در چنین مکانهایی رعایت کنند.
وی با بیان اینکه استفاده از ماسک توصیه میشود، گفت: تمام افراد جامعه باید در فصول سرد سال که با افزایش بیماریهای تنفسی و شیوع آنفلوآنزا مواجه هستیم، از حضور بیمورد در مکانهای با جمعیت زیاد خودداری کنند. این روزها، زمان مناسبی برای ماسک زدن است تا از شیوع بیماری آنفلوآنزا جلوگیری کنیم.
* توصیه تزریق واکسن به گروههای پرخطر
مرادی گفت: به مبتلایان به بیماری آنفلوآنزا توصیه میکنم تا زمان بهبودی در خانه بمانند و پس از بهبودی در محل کار یا تحصیل خود حاضر شوند. وی با بیان اینکه بهترین زمان تزریق واکسن آنفلوآنزا شهریور و مهر است، توضیح داد: برخی متخصصان بیماریهای عفونی توصیه میکنند گروههای پرخطر بیماری آنفلوآنزا در صورت در دسترس بودن واکسن این بیماری نسبت به تزریق آن اقدام کنند. بر اساس منابع علمی، آخرین فرصت تزریق واکسن آنفلوآنزا اواخر آذر است اما تزریق واکسن کرونا برای گروههای پرخطر در این روزها که شاهد شیوع این بیماری هستیم نیز به شرط اینکه در زمان تزریق، مبتلا به این بیماری نباشند، توصیه میشود.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
جهت اسلحه مهم است
رها عبداللهی: سال ۲۰۰۱ میلادی است. برجهای دوقلوی نیویورک در حملهای تروریستی منفجر شده و جهان نگران و مبهوت اتفاقات هولناک بعدی است. جرج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام کرده هرکس با ما نیست، با تروریستهاست. آمریکا در حال تدارک حملهای عظیم به افغانستان و عراق است و مقاماتش از خاورمیانه جدید سخن میگویند. برخی حکام بزدل منطقه غرب آسیا دنبال راهی هستند که با راضی کردن آمریکا کشور خود را از خطر دور کنند.
در لبنان، کشوری کوچک در کرانه مدیترانه، اتفاقات بزرگی رخ داده است. حزبالله لبنان، طلسم چندده ساله شکستناپذیری اسرائیل را شکسته و کشورش را از 18 سال اشغال و شرارت خلاص کرده است. رژیم صهیونیستی بعد از خروج خفتبار از جنوب لبنان، حالا مجبور شده تحت فشار حزبالله، صدها اسیر لبنانی و فلسطینی را از زندانهایش آزاد کند. نقشه اسرائیل بزرگ هرتزل و رویای نیل تا فرات یهود، توسط این گروه مقاومت نقش بر آب شده! چرا که حالا حزبالله یک مانع بزرگ بر سر راه کشورگشایی صهیونیستهاست.
نظام سلطه برای تضعیف حزبالله، سلاح تحریم را به کار میگیرد تا با فشار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، آنان را وادار به کوتاه آمدن کند اما غربیها عادت دارند اهدافشان از چماق تحریم را با هویج تطمیع نقد کنند. دیک چنی، معاون جرج بوش، فردی را در پوشش خبرنگار نزد سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله میفرستد. وی به ایشان پیشنهاد مفصل دولت آمریکا را ارائه میدهد؛ از جمله میلیاردها دلار پول، خروج حزبالله از لیست سازمانهای تروریستی، اجازه ورود به دولت لبنان لغو تحریم ویزا، به رسمیت شناخته شدن در سازمانهای بینالمللی، آزادی کامل اسرای در بند رژیم صهیونیستی و حتی مشروعیت بخشیدن به سلاح حزبالله! در مقابل، سیدحسن نصرالله باید تعهد بدهد حزبالله دیگر به اسرائیل و اقداماتش کاری نداشته باشد؛ یعنی مبارزه با اسرائیل، دفاع از قضیه فلسطین، حمایت از گروههای مقاومت فلسطینی و دفاع از تمامیت ارضی لبنان در برابر تجاوزات مکرر ارتش رژیم را ترک کند.
پیشنهاد فرستاده آمریکایی وسوسهکننده است اما سیدحسن پاسخ صریح و محکمی دارد: «سلاح مقاومت چه ارزشی دارد اگر در خدمت قضیه فلسطین و برای دفاع از کشور نباشد؟ روح، ماهیت و ریشه حزبالله این است».
سیدحسن نصرالله سالها بعد در مصاحبه با «غسان بن جدو» خبرنگار المیادین، ضمن نقل این اتفاق میفرماید: «آنها [غربیها] میخواهند همه کشورهای عربی مسلح شوند اما برای جنگ داخلی! آنان با اصل سلاح مشکلی ندارند، با جهت اسلحه مشکل دارند».
برای نظام سلطه جهت اسلحه مهم است، نه خود اسلحه. خشونت و کشتار اگر در خدمت سلطهگری غرب باشد، مشروع است و در غیر این صورت، تهدید جامعه بشری و علیه صلح است. فرمولی که شهید نصرالله توضیح میدهد، بسیاری از وقایع را در مواجهه غرب با منطقه ما تفسیر میکند. نزدیکترین واقعه همین اتفاقات اخیر سوریه است. یک گروه بنیادگرای اسلامی با شعارهای جهاد و تکفیر و سلفیت و سابقه خونین در خشونت و جنایت که اتفاقا در لیست سازمانهای تروریستی آمریکا و اروپاست، با حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی و رسانهای آمریکا و اسرائیل و ترکیه، در منطقه جولان میدهد و حکومت دمشق را در دست میگیرد و رسانهها هم آن را برای افکار عمومی سفیدشویی میکنند. جولانی، سرکرده آن گروه تروریستی بارها اعلام میکند با وجود اشغالگری مناطقی از سوریه توسط اسرائیل، تمایلی به جنگ با آنان ندارد و ایران و حزبالله لبنان را دشمن خود میداند! همچنین به اسرائیل اطمینان میدهد هرگز اجازه نخواهد داد سوریه به مکانی برای حمله به اسرائیل تبدیل شود.
پس جهت اسلحه مهم است، نه خود اسلحه. آمریکا با پولهای کلان نفتی گاوهای شیرده، خاورمیانه را مسلح کرده، در حالی که اطمینان دارد حتی یک گلوله آن، به صورت غیرمستقیم هم به سمت اسرائیل شلیک نخواهد شد، بلکه مردم یمن و شیعیان بحرین و عربستان را سرکوب خواهد کرد و حتی میتواند در آینده ایران را تهدید کند. در منطق نظام سلطه، سلاحی خوب است که دیگر مسلمانان را نشانه رود، اگرنه باید غلاف شود.
کسانی که هنوز فکر میکنند پرونده هستهای ایران این همه سال به خاطر احتمال تلاش ایران برای دستیابی به بمب اتمی در جریان است و ایران را مقصر میدانند، اطلاعی از منطق نظام سلطه و واقعیات جهان ندارند.
شاید هم مطلوبشان این است که جمهوری اسلامی هم مانند گروههای فعلی حاکم بر سوریه یا آلسعود و آلخلیفه، دست از منافع ملت، آرمانهای انسانی و حمایت از مظلومان بردارد، اجازه دهد راهبردهایش را آمریکا تعیین کند و در مقابل جنایات اسرائیل در غزه و لبنان و سوریه سکوت کند؛ حتی مثل آن حکومتها مردمش را در صورت اعتراض به این سکوت سرکوب کند تا مبادا صدایی علیه اسرائیل از کشور بلند شود و به این ترتیب از تحریم و تهدید و سایه جنگ و تنش برای همیشه رهایی یابد. این چهره مطلوب ایران در نزد آنان است؟ باید گفت اگر چنین است، برای واضحتر دیدن چهره مدنظرشان از کشور، نگاهی به وضعیت امروز لیبی بیندازند؛ سرنوشت کشوری که به غربیها قول داد جهت اسلحهاش هیچگاه سمت اسرائیل نخواهد چرخید تا وعده گشایش غربیها را نقد کند اما روزگارش این شد که امروز میبینیم؛ کشوری ویران و تکهتکه و مردمی آواره و بیچاره.
هضم در منطق نظام سلطه، هیچ ملتی را سعادتمند نکرده است. مقاومت، مطلوبترین حالتی است که منافع و امنیت ملتها را تأمین میکند. جهت اسلحه، شرافت و کرامت یک ملت را نشان میدهد و ملت ایران، شرافت ایستادن در کنار مظلومان و مستضعفان را به ذلت تعظیم در برابر ظالمان و جنایتکاران ترجیح داده است.
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با سعدالله زارعی درباره آینده سوریه و تشکیل مقاومت در این کشور
حزبالله محاصره نمیشود
مقاومت جدید در سوریه در مقایسه با یک دولت گرفتار، منافع آمریکا را بیشتر تضعیف خواهد کرد
الناز رحمتنژاد: رژیم صهیونیستی یک روز بعد از سقوط اسد پیشرویهای خودش در سوریه را آغاز کرد. صهیونیستها در این پیشرویها مراکز نظامی و امنیتی ارتش سوریه را مورد هدف قرار دادند. صهیونیستها بخشهای بزرگی از نیروی هوایی، نیروی دریایی و سیستم دفاعی و موشکی سوریه را منهدم کردند. از سوی دیگر صهیونیستها به موازات حمله و بمباران مراکز نظامی و امنیتی ارتش سوریه، بلندیهای جولان و کوه هرمون را هم اشغال کردند. برای بررسی اهداف و نتایج پیشرویهای رژیم صهیونیستی، همچنین آینده سوریه با دکتر سعدالله زارعی، کارشناس بینالملل به گفتوگو پرداختیم.
***
* صهیونیستها یک روز بعد از سقوط اسد پیشرویهای خود را در خاک سوریه آغاز کردند، این پیشرویها تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ هدف رژیم صهیونیستی از این اقدامات در سوریه چیست؟
رژیم صهیونیستی از قبل یک آمادگی برای انجام عملیات سنگین نظامی در خاک سوریه کسب کرده بود. حدود 3 ماه قبل از سقوط اسد خبرهایی مبنی بر اینکه صهیونیستها در حال کار مهندسی در نقطه مرزی بین نیروهای صهیونیستی و نیروهای دولت سوریه هستند، وجود داشت. بعضی مراکز اطلاعاتی هشدارهای لازم را دادند. اساسا یکی از مواردی که به عنوان اینکه یک هماهنگی در اسقاط دولت سوریه وجود داشته همین حوادثی است که از سوی رژیم صهیونیستی مشاهده شد.
زمانی که یک گروه فلسطینی به روستای مجدلالشمس در نزدیکی نقطه صفر مرزی در دفاع از غزه حملهای انجام داد، صهیونیستها حزبالله را متهم کردند این کار از طرف شما انجام شده و منجر به کشته شدن تعدادی شهروند عادی شده است. با این اتهامات آمدند و عملیات مهندسیشان را توجیه کردند.
بعد از سقوط دولت سوریه این عملیاتها شدت پیدا کرد که تا امروز استمرار داشته و همچنان این ماشین جنگی متوقف نشده است. بخشهای قابل توجهی از مرزهای لبنان و سوریه را صهیونیستها عملا اشغال کردهاند. یک نوار مرزی توسط آنها به اشغال درآمده است. همزمان با این پیشرویها، اشغالگران صهیونیست بهرغم اینکه علیالظاهر آتشبس با لبنان را پذیرفتهاند اما عملیاتهای تهاجمی خود را در منطقه مرجعیون و منطقه متصل به جوار مرزی شمال فلسطین و جنوب شرق سوریه انجام دادند که همچنان ادامه دارد. بمباران منطقه بقاع غربی در طول این یک سال و اندی چیز جدیدی بود و اتفاق نیفتاده بود؛ بعد از آتشبس دیگر معنا ندارد صهیونیستها بخواهند بقاع غربی را مورد تهاجم قرار بدهند اما این کار را هم کردند. امتداد این عملیات از داخل لبنان به داخل سوریه، نشاندهنده یک طراحی حسابشده است. در مقابل این تهاجمها هیچ اقدام عملیای انجام نشد. ترکیه توانایی دارد واکنش نشان بدهد اما واکنش نشان نمیدهد، بلکه از دوستی رژیم صهیونیستی و سوریه در آینده صحبت میکند.
این اقدامات صهیونیستها اقداماتی تجاوزکارانه است که با هدف توسعه نفوذشان در سوریه انجام میدهند تا بتوانند بر مناطق راهبردی و استراتژیک بویژه بلندیهای جبلالشیخ و کوه هرمون تسلط داشته باشند.
* چرا جولانی نسبت به پیشرویها واکنشی نشان نمیدهد؟
جولانی بر اساس یک توافق روی کار آمده است. شواهد و قرائن از یک توافق بین آمریکاییها و صهیونیستها و ترکیه و گروه تروریستی تحریرالشام حکایت میکند. اقدامات تجاوزکارانه اشغالگران آنقدر بزرگ نیست که جولانی نتواند مقابل آن بایستد و برخورد کند. مسلما مردم سوریه حکایت دیگری دارند؛ اشغال کشورشان را تحمل نخواهند کرد. احساسات ضد صهیونیستی این مردم قوی است و در آینده اجازه نخواهند داد اشغال استمرار یابد. در حال حاضر چون مردم از قدرت برخوردار نیستند و سوریه سامان ندارد، صهیونیستها فکر میکنند بدون هزینه میتوانند به اهدافی که در شرایط عادی برای آن باید هزینههای سنگین بپردازند، برسند.
* اخیرا جولانی اعلام کرد قانون اساسی سوریه به 3 سال زمان نیاز دارد و تا 4 سال دیگر نیز انتخاباتی در سوریه برگزار نخواهد شد. آیا این به معنای دیکتاتوری و حذف مخالفان از سوی جولانی است؟
انتخابات، قانون اساسی، وفاق ملی و سهیم کردن مردم در حکومت در رژیم جولانی جایی نخواهد داشت. جولانی قصد دارد یک نوع خلافت طایفهای در سوریه به وجود آورد. این خلافت بر اراده جمعی نبوده، بلکه بر اراده فردی مبتنی است؛ یک ساختار و سازمان است که تأمینکننده منافع بعضی دولتها در منطقه و سطح بینالملل خواهد بود. جولانی گفته است برای تدوین قانون اساسی به 3 سال زمان نیاز داریم یا 4 سال زمان لازم داریم تا بتوانیم انتخابات برگزار کنیم اما خواهیم دید قانون اساسی نوشته نخواهد شد، چون قانون اساسی محدودکننده است و آنها را در یک کادر قرار میدهد. گروههایی مثل تحریرالشام نمیخواهند در کادر قرار بگیرند، بلکه دوست دارند آزاد باشند و هر قانونی را که میخواهند بیاورند و ببرند، کسی نباشد به آنها بگوید بر اساس بند فلان شما باید پاسخگو باشید. انتخابات با خلافت همخوانی ندارد. اینها احیای نوعی از امپراتوری را قبول دارند که مبتنی بر قدرت فردی و تکیه بر یک عشیره و گروه است؛ یک ساختار محکم و محدود که دور آن را خلیفه گرفته و بقای حکومت او را تضمین میکند. بنابراین انتخاباتی در کار نخواهد بود. مردم سوریه تا زمانی که رژیم جولانی در آنجا حاکم باشد، رنگ انتخابات نخواهند دید.
* بعضی تحلیلگران معتقدند سوریه به سمت تجزیه پیش خواهد رفت؛ ارزیابی شما در این باره چیست؟
سوریه از سال ۲۰۱3- ۲۰۱2 تجزیه شده است. همین الان قسمتهایی از سوریه از جمله الباب و منبج در اختیار ترکیه است که بعد از تحولات اخیر، حلب هم به آنها اضافه شده است. حلب عملا در کنترل اردوغان و ترکیه است. ترکها اجازه نمیدهند حتی یک سرباز سوری وارد این منطقه شود. اخیرا هم که اردوغان صحبت کرد و گفت که بر اساس توافق لوزان - که به بعد از جنگ اول جهانی مربوط میشود - این مناطق قرار بوده جزئی از ترکیه باشد، بدعهدی شده و این مناطق باید مثل منطقه حاتای ما باشد. در واقع ایشان به کل سوریه چشم دارد.
آمریکاییها نیز که بخشهایی از سوریه را در اشغال دارند، در ماجرای اخیر منطقه تحت اشغال را توسعه دادند. نیروهای قسد با آمریکاییها کار میکنند. اشغالگری صهیونیستها هم در سوریه به چشم میخورد. قبل از تحولات اخیر در سوریه سهچهارم استان قنیطره در اختیار رژیم صهیونیستی بود اما کل این استان را اشغال کردهاند. پایینتر از منطقه قنیطره وارد حریم دمشق و مرزهای لبنان شده است؛ همه اینها غیر از تجزیه اسم دیگری نمیتواند داشته باشد.
* آیا سیاست تجزیه سوریه به همین موارد محدود خواهد شد؟
بعید میدانم تمایلات صهیونیستها و ترکیه به این اندازه فعلی که در اشغال دارند محدود شود. ترکها حتما اشغالشان را توسعه خواهند داد و توجهی به اینکه جولانی موافق است یا خیر، ندارند. جولانی هم واکنش قوی نشان نخواهد داد، همانطور که درباره رژیم صهیونیستی نشان نداده است. شرایط سوریه، شرایط پیچیدهای است. سوریه را تکهتکه کردهاند. اوضاع به سمت هرجومرج پیش میرود. ممکن است اتفاقاتی بیفتد که کسی از پیش تعیین نکرده باشد.
* آیا در سطح بینالملل اجماع روشنی درباره آینده سوریه دیده میشود؟
درباره تحولات سوریه اظهارنظرها و مسائل مختلفی را در داخل آن و محیط منطقهای شاهد هستیم. مجموعه اینها بیانکننده این است که وضعیت آینده سوریه مخصوصا نظام سیاسی آن امر مشخصی نیست.
گروه تروریستی تحریرالشام ادعا میکند در صدد است دولت تکنوکرات یا عملگرا سر کار بیاورد و از به کار بردن واژههایی مثل خلافت و دولت اسلامی پرهیز میکند. ترکیه هم از یک سری اصول از جمله دولت فراگیر یعنی دولتی که همه اقوام و گروهها را دربر بگیرد و برای همسایگان تهدید نباشد و مسائل داخلی سوریه را به صورت یکپارچه مدیریت کند صحبت کرده است. اجلاس اتحادیه عرب بهسرعت برای بررسی وضعیت سوریه در اردن برگزار شد. دولتهای عربی درباره تحولات دیگر از جمله تحولات فلسطین و غزه اینقدر سریع تشکیل جلسه ندادند که در این باره جلسه ویژهای را با حضور همه مقامات دولتهای عربی تشکیل دادند. در این اجلاس بیانیهای را صادر کردند که در آن بر چند مورد تاکید شده بود که یکی از آن موارد تمامیت ارضی سوریه و دولت فراگیر عربی متصل به اتحادیه عرب بود. در بیانیه مورد اشاره خواسته بودند شاخص سیاست خارجی آینده سوریه در واقع همان شاخصهای اتحادیه عرب باشد. در سطح منطقهای فرم توافق شدهای درباره آینده سوریه وجود ندارد. آمریکاییها هم در اظهارنظرهایی که درباره سوریه و عناصر جدید در آن مطرح کردند، دنبال به دست آوردن اطلاعات لازم از اهداف و سیاستهای این عناصر هستند. همه اینها نشاندهنده این است که در سطح بینالملل اجماع روشنی درباره آینده سوریه دیده نمیشود.
* چه نظام سیاسیای در سوریه میتواند مستقر شود؟
اکثریت مردم سوریه عرب هستند، بنابراین دولتی باید شکل بگیرد که عمدتا ماهیت عربی داشته باشد. در عین حال، سوریه کشوری است که از اقلیتهای بزرگی تشکیل شده است. علویها ۱۳ تا ۱۵ درصد جمعیت سوریه را تشکیل دادهاند. ۸ تا ۹ درصد جمعیت سوریه به مسیحیان اختصاص دارد. کردها نیز از جمعیت قابل توجهی برخوردار هستند. در درون عربها هم طیفهای مختلفی از اهل سنت به چشم میخورد. جمعیتهای سنی در داخل سوریه وضع یکپارچهای ندارند. بین سنی حلب و سنی دمشق و سنی حمص تفاوتهایی وجود دارد. از حیث طبقهبندیهای سیاسی هم شاهد گروههای مختلف با گرایشهای مختلف هستیم. داعش هم به دنبال خلافت هست. بسیاری از گروهها سکولار هستند و دولت سکولار مبتنی بر انتخابات را مطرح میکنند. تحریرالشام صحبت روشنی ندارد و در عین حال برای اینکه اطمینانی ایجاد کند و دولتش بتواند در بستر آرام شکل بگیرد، از دولت تکنوکرات فراگیر صحبت میکند.
* با توجه به اینکه سوریه محور تغذیه مقاومت از لحاظ لجستیکی بود، با سقوط اسد برای منطقه، مقاومت و تحولات سوریه چه آیندهای پیشبینی میشود؟
سوریه برای حزبالله لبنان و فلسطین نقش حمایتی داشت ولی همه حمایتها برای حزبالله لبنان و فلسطین از مسیر سوریه انجام نمیشده است. سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ روابط بین سوریه و فلسطینیها به سمت قطع و سردی مطلق پیش رفت. رابطهای بین بشار اسد و رهبری حماس نبود اما حماس در همین دوره تقویت شد. این گروه مقاومت اسلامی بخشی از سلاحهایش را خود تولید کرده اما بخشی هم از بیرون به دست آنها رسیده است. قطعا اینها از مسیر سوریه نبوده است. به همین دلیل مسیر به روی حزبالله، حماس و جهاد اسلامی بسته نیست. کمی محدودیت ایجاد شده اما در عین حال راههای زمینی و دریایی و هوایی به روی مقاومت لبنان باز است. سوریه هم وضعیت تثبیت شدهای ندارد که ما بتوانیم بگوییم تا مدتهای مدیدی امکان کمک از سمت سوریه برای حزبالله وجود ندارد. این را به جد نمیتوانیم بگوییم اما قاطع میتوانیم بگوییم اگر تمام درهای سوریه بسته بشود، راه تنفس و تجهیز حزبالله بسته نخواهد شد. فضای لبنان مثل فضای غزه، فضای بستهای نیست. ساحل دارد دولت دارد. حزبالله داخل دولت است. این سرزمین فقط به یک جا وصل نیست، بر خلاف غزه که هم اکنون فقط به رژیم صهیونیستی وصل است. سواحل لبنان سواحل تحت تحریم نیست. از طریق دریا میشود حزبالله حمایت شود. روابط درونی لبنان هم با روابط درونی غزه فرق میکند؛ دولت لبنان از حزبالله حمایت میکند، چون بخش بزرگی از امنیت لبنان به دست حزبالله تأمین میشود. فضای حزبالله از حیث تجهیز بسته نخواهد شد و هیچ نگرانیای وجود ندارد. به همین دلیل است صهیونیستها که میدانند تغییر فضای سوریه تأثیری بر قدرت حزبالله ندارد، آمدهاند مدل رفتاریشان در سوریه زمان اسد را الان در لبنان پیاده و دنبال میکنند. در زمان بشار اسد دستشان باز بود، میآمدند و مناطق مختلفی را مورد هدف قرار میدادند و هیچ واکنشی از سوی دولت اسد متوجه آنها نمیشد. قصد دارند این الگو را در لبنان پیاده کنند و بهرغم اینکه آتشبس است رفتارهای صهیونیستها مبتنی بر توسعه تعرض به لبنان است که بتواند دست باز را برای خودش حفظ کند.
گذشته، چراغ راه آینده است. کسی که میخواهد آینده را ببیند باید گذشته را هم ببیند. مقاومت در ۴۰ سال گذشته در چه نقطهای بوده است؟ ۳۰ سال پیش، ۲۰ سال پیش، ۱۰ سال پیش در چه نقطهای بوده است؟ امروز در چه نقطهای قرار دارد؟ آیا سیر مقاومت تساعدی بوده است یا تنازلی؟ آیا نوسانی بوده است؟ گاهی بیفتد و گاهی بالا بیاید. چیزی که در این 4 دهه قابل مشاهده است سیر افزایشی مقاومت بوده است. ۲۰۱7- ۲۰۱1 سوریه غرق بحران بود. مقاومت تقلا کرد از این بحران بیرون بیاید و به پیروزی برسد. خبرها حاکی از این بود امکان ندارد مقاومت بتواند دولت اسد را نگه دارد اما نگه داشت. در وسط همین ماجرا خیزش و انقلاب بزرگ در یمن اتفاق افتاد که به انقلاب جرعه معروف شد. از دل یمن دولت مقاومت قوی بیرون آمد. هنوز هیچ کس نمیداند در سوریه چه اتفاقی خواهد افتاد. همه میدانند دولت اسد سقوط کرده اما آیا مقاومت هم همراه دولت اسد از بین رفته است؟ آیا مردم سوریه روحیه مقاومت و ضدصهیونیستی خود را از دست دادهاند؟ آیا جوانان سوری در مقابل این همه تعرض و اشغال سکوت خواهند کرد؟ دستگاههای مطالعاتی و پژوهشی رژیم صهیونیستی معتقدند از دل تحولات سوریه یک مقاومت جدید سوری پدید خواهد آمد. اگر این مقاومت جدید در سوریه شکل بگیرد در مقایسه با یک دولت گرفتار بیشتر منافع آمریکا را تضعیف خواهد کرد.
* حضرت آقا اشاره کردند که ما قرائن قطعی داریم تحولات سوریه طراحی آمریکایی - صهیونیستی است. آیا میتوان قرائنی را نام برد که بازیگری با آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده است؟
کاری که رژیم صهیونیستی با فاصلهای 3-2 ماهه قبل از سقوط دولت سوریه انجام داد، علامتی از این است که از وقایع آینده خبر داشتند. به بهانه ماجرای مجدل الشمس آمدند و کارهای مهندسی را شروع کردند. خبر هم میدادند که بهزودی در اینجا نیرو پیاده میکنیم. به زودی تعداد شهرکنشینها در جولان را افزایش خواهیم داد. همه اینها علامتی از این است که صهیونیستها از چیزی خبر داشتند که با اطمینان عملیات مهندسیشان را 3 ماه قبل از وقوع حوادث سوریه شروع کردند. از طرف دیگر از روز اول و از ساعت 4 و 5 صبح هفتم آذرماه که گروه تروریستی تحریرالشام مرزهای ادلب را شکست و به سمت حلب سرازیر شدند، آمریکاییها مرزهای عراق و سوریه را به روی هواپیماهای عراقی و ایرانی که میتوانستند وارد سوریه بشوند بستند. همچنین مرزهای زمینی را هم بستند و اجازه ندادند یک نفر از آن طرف مرز به این طرف مرز منتقل شود.
اخیرا شورای روابط خارجی آمریکا مطلبی را منتشر کرد که در آن آمده ترکها از ساعت حمله خبر نداشتند. ما این را تأیید نمیکنیم که ترکیه خبر نداشته است. قصد دارند ترکیه را سفید کنند و روی دخالت مستقیم آن سرپوش بگذارند، چون این امر برای ترکیه و جولانی تبعات دارد. اگر اردوغان از ساعت حمله خبر نداشته پس چه کسی داشته است؟ چطور شما خبر دارید که اردوغان خبر نداشته است. پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) همان زمان گفت ما تحرکات را زیر نظر داشتیم و از اتفاقی که افتاد مطلع بودیم. کاملا واضح است که این یک سناریو است. طراح این سناریو آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند. دولت هماهنگکننده ترکیه است. جولانی و اعضای تروریستی گروهش عملیات اجرایی را بر عهده دارند. از سقوط اسد به بعد ما شاهد سلسله اتفاقاتی هستیم که نوعی همپوشانی را تداعی میکند. ترکیه پیشروی میکند، کسی حرفی نمیزند. جولانی و آمریکا سکوت کردهاند. آیا در برابر پیشروی یک دولت خارجی نباید دولت دمشق واکنش نشان بدهد؟ آمریکایی که در آنجا پایگاه نظامی دارد زمانی که ترکیه به منطقه تحت تصرف قسد که با آمریکاییها همکاری میکنند وارد میشود، نباید واکنش نشان بدهد؟ وقتی رژیم صهیونیستی پیشرویهایش در سوریه را ادامه میدهد و به نزدیکی دمشق میرسد و ۳۰ کیلومتر از مرزهای سوریه و لبنان را در پشت دمشق به تصرف درمیآورد، جولانی نباید اعتراض کند؟ نسبت به حوادث و درگیریهایی که در لاذقیه، طرطوس و حمص اتفاق افتاده و به مقدسات مسیحیان و علویان اهانت شده است، لازم است اعتراض شود اما کجاست اعتراض آقایان؟
القاعده، داعش و النصره را در لیست تروریستها گذاشتند، در صورتی که جولانی از آنجا آمده است. چطور بلافاصله بعد از اینکه جولانی دمشق را گرفت هیأت میفرستید تا بیاید و با جولانی مذاکره کند؟ اگر اینها هماهنگی نیست، پس چیست؟ چرا زمانی که طالبان سر کار آمد این اتفاق در افغانستان نیفتاد؟ چطور هیأتها به آنجا نرفتند ولی در سوریه هیأتها از ابتدا مرتب در حال و رفتوآمد هستند. دمشق در حال حاضر در ترافیک رفتوآمد به سر میبرد.
* در هفته مقاومت هستیم. نقش سردار سلیمانی در امنیت منطقهای و شکست تروریستها به چه صورت بود؟
5 سال از شهادت سردار سلیمانی میگذرد و همچنان در رسانههای غربی و شرقی نام قاسم سلیمانی مطرح میشود. چندین مرکز مطالعات غربی نام شهید سلیمانی را آوردند. به مناسبت هر تحولی در منطقه نام سردار مطرح میشود. منطقه با قاسم سلیمانی گره خورده است. سردار آثار بسیار عمیقی از خود برجا گذاشت که با شهادتش این آثار از بین نرفت و کاهش هم نیافت. ردار سلیمانی در منطقه کودتا نکرد. عملیات ترور راه نینداخت. اراضی کسی را اشغال نکرد. سردار سلیمانی در منطقه نجاتدهنده، کمککننده و فداکار بوده است. او در اتاق آهنینی ننشست تا ملتها را به چیزی فرابخواند. خودش در میدان بود و آخرش هم به شهادت رسید. قاسم سلیمانی کارهای بزرگی انجام داده است. آزادسازی عراق از اشغال آمریکا کار آسانی نبود. سال ۱۳۸۱ و اوایل سال ۱۳۸۲ بعضی در داخل ایران نامه نوشتند که با آمریکاییها مذاکره کنید تا ایران اشغال نشود. فضا، فضای رعب و ترس بود. ترس منطقی بود؛ ۳۰۰ هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی مجهز آمریکایی و انگلیسی به عراق ریخته بودند. سردار در چنین فضایی عراق را از اشغال خارج کرد.
۲۰ فروردین ۱۳۸۲ روز سقوط صدام و روز آغاز اشغال نظامی عراق توسط آمریکاییها است. فاصله ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ تا ۱۵ آذر ۱۳۸۴ ورق در عراق تغییر کرد و آمریکاییها به دولت عراقی تن دادند. انتخابات در عراق برگزار شد. فشار به حدی برای آمریکا افزایش یافت که پای برگه خروجش را امضا کرد که در تاریخ اتفاق نیفتاده آمریکاییها جایی بروند و خارج شوند. مجاهدت شهید سلیمانی آمریکاییها را از عراق اخراج کرد. سردار سلیمانی در کمتر از 3 سال تومار آمریکاییها را پیچید و آنها مجبور شدند برگه خروج خود را امضا کنند. آمریکا سال ۱۳۸۷ برگه خروج را امضا کرد و سال ۱۳۸۸ شروع به بردن نیروهایش کرد و در سال ۱۳۹۰ عراق از نیروهای آمریکایی خالی شد. این صحنه اشغالگری را خواستند در سوریه علیه مقاومت پیاده کنند که پیاده کردند. تدابیر، تیزهوشی، دقت، حکمت و قدرت فرماندهی سردار سلیمانی در عراق باعث شد آمریکاییها بروند. 8 ماه قبل از شهادت سردار به دفتر کار او رفتم. به چشم خودم دیدم سردار در حال مدیریت کردن 4 جبهه و صحنه بینالمللی عراق، فلسطین، یمن و لبنان است. سردار رفتوآمدی به یمن نداشت. رفتوآمد فعالی با لبنان نداشت. با فلسطین در رفتوآمد نبود اما با حکمت، درایت و عزت مدیریت میکرد و مجموعه اینها، سلیمانی را برای ملتها یک شخصیت جذاب و دلپذیر و اسطورهای قرار داد.
سردار سلیمانی را در دنیا میتوانیم سر دست بگیریم و بگوییم ما اینگونه عمل کردیم؛ کودتاچی نبودیم. اشغالگر نبودیم. تضییعکننده حقوق نبودیم. جانمان را برای ملتها تقدیم کردیم. سردارمان را تقدیم کردیم. در جلوی خط مقدم دفاع از ملتها بودیم. به ملتها با گوشت و پوست و خونمان کمک کردیم بدون اینکه یک وجب از خاک کشوری در اشغال ما باشد. سردار سلیمانی یک وجب از خاک کل منطقه را اشغال نکرد. قاسم سلیمانی ثابت کرد با برادری و معنویت میشود قدرتی ایجاد کرد که آن قدرت امنیتساز باشد. سلیمانی چتری در منطقه ایجاد کرد که ملتها را در برابر دشمنانشان بیدار کرد. هیچ قدرت خارجیای نمیتواند چتر امنیتی سلیمانی را نادیده بگیرد. سلیمانی نیست اما چتر امنیتی سلیمانی در منطقه هست. درسهای سلیمانی باقی است و شاگردانش در کل منطقه هستند. مردم منطقه با سلیمانی فهمیدند قدرت مقابله با ظلم در منطقه را دارند.
ارسال به دوستان
نوزدهمین رزمایش پیامبر اعظم(ص) نیروی زمینی سپاه آغاز شد
اقتدار در اورامانات
در این رزمایش از سلاحها و تجهیزات جدید استفاده خواهد شد
گروه سیاسی: دیروز نوزدهمین دوره رزمایش اقتدار امنیتی پیامبر اعظم(ص) نیروی زمینی سپاه با انتقال تیپ نیروی مخصوص میرزاکوچکخان از فرودگاه رشت به فرودگاه کرمانشاه آغاز شد. رزمایش پیامبر اعظم(ص) که هر سال در ماههای پایانی سال برگزار میشود، همواره شاهد شگفتیها و آزمایش تسلیحات جدیدی است که باعث میشود توجه کارشناسان امر و اهالی رسانهها به سوی آن جلب شود.
در همین راستا دیروز سردار محمدنظر عظیمی، فرمانده قرارگاه نجف اشرف نیروی زمینی سپاه با اشاره به برگزاری رزمایش پیامبر اعظم ۱۹ گفت: در این رزمایش از سلاحها و تجهیزات جدید استفاده خواهد شد.
سردار عظیمی افزود: ما میزبان یکی از یگانهای نیروی مخصوص نیروی زمینی سپاه از استان گیلان هستیم. وی افزود: سلسله رزمایشهای اقتدار پیامبر اعظم نیروی زمینی سپاه در حال برگزاری بوده بهگونهای که نخستین مرحله از این سلسلهرزمایشها در استان کرمانشاه، منطقه اورامانات منطقه عمومی ازگله برگزار میشود. فرمانده قرارگاه نجف اشرف نیروی زمینی سپاه با اشاره به برگزاری رزمایش پیامبر اعظم ۱۹، اظهار کرد: در این رزمایش یک یگان نیروی مخصوص سپاه از استان گیلان به وسیله ترابری هوایی به استان کرمانشاه منتقل شدهاند.
سردار عظیمی مطرح کرد: در این رزمایش از سلاحها و تجهیزات جدید استفاده خواهد شد و نیز از توانمندیهای نیروهای بسیجی در منطقه اورامانات و منطقه عمومی استان کرمانشاه در شهرستانهای سرپلذهاب، قصر شیرین، گیلانغرب، پاوه جوانرود، ثلاث باباجانی، روانسر و دالاهو استفاده خواهد شد.
وی عنوان کرد: امیدوارم این سلسله اقدامات و رزمایشها مایه عزت و اقتدار بیشتر نظام مقدس جمهوری اسلامی و مردم ایران اسلامی باشد.
فرمانده قرارگاه نجف اشرف نیروی زمینی سپاه ادامه داد: بعد از ستونکشی اقتدار و حضور در منطقه، ادامه برنامهها را مرحله به مرحله اجرایی خواهیم کرد.
سردار عظیمی در ادامه با اشاره به هدف اصلی برگزاری این مرحله از رزمایش در منطقه عمومی شهرستان ثلاث باباجانی، گفت: منطقهای که برای اجرای این رزمایش انتخاب شده جزو مناطق مرزی ما بوده و در گذشته هم در دوران دفاعمقدس و هم در مقاطعی که دشمنان ملت ما قصد ایجاد ناامنی داشتند، اقدامات ارزشمندی را رزمندگان در این منطقه داشتند.
وی افزود: در تداوم ارتقای توانمندی نیروهای مسلح و دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی و این رزمایش انشاءالله برگزار میشود.
فرمانده قرارگاه نجف اشرف نیروی زمینی سپاه تصریح کرد: این رزمایش در منطقهای برگزار میشود که قبلا هم در مواجهه با گروهکهای معاند اقدامات ارزشمندی را عملیاتی کردهایم.
گفتنی است رزمایش اقتدار امنیتی پیامبر اعظم 19 با حضور رستهها و واحدهای تخصصی نیروی زمینی سپاه در منطقه غرب کشور اجرا خواهد شد و طی آن سناریوهای عملیات واکنش سریع نیز اجرا میشود که انتقال سریع نیرو و تجهیزات به منطقه رزمایش یکی از بخشهای این نوع عملیات است که مرحله اول آن دیروز توسط تیپ میرزا کوچکخان اجرا شد.
***
رزمایش راهیان قدس با شرکت ۱۱۰ هزار رزمنده برگزار میشود
فرمانده سپاه حضرت محمد رسولالله(ص) تهران بزرگ از برگزاری رزمایش راهیان قدس با شرکت ۱۱۰ هزار رزمنده خبر داد.
سردار سرتیپ پاسدار «حسن حسنزاده» اظهار داشت: در روزهای آینده، بزرگترین رزمایش راهیان قدس با حضور بالغ بر ۱۱۰ هزار رزمنده برگزار میشود و به صورت همزمان، رزمایش بزرگ «کمک مومنانه» نیز برگزار خواهد شد.
سردار حسنزاده افزود: چنین رزمایشهایی با این هدف برگزار میشود که ملت ایران بداند ما پاسداران همواره جانفدای این مردم عزیز هستیم و نیروهای جبهه مقاومت هم بدانند ما پای کار مقاومت ایستادهایم و دست از پشتیبانی آنها برنمیداریم.
فرمانده سپاه حضرت محمد رسولالله(ص) تهران بزرگ تأکید کرد: دشمن در این رزمایشها، تنها بخش کوچکی از توان رزمی بسیجیان را خواهد دید.
وی با بیان اینکه ملت ایران شهادتطلب و سلحشور است، خاطرنشان کرد: این ملت جوانان باعظمتی دارد که حضرت سیدالشهدا(ع) را الگوی خود قرار دادهاند و از جانفشانی در راه حق باکی ندارند.
***
برگزاری رزمایش ترکیبی و مشتر اقتدار نیروهای مسلح در روزهای آینده
رزمایش ترکیبی و مشترک اقتدار نیروهای مسلح از روزهای آینده در پهنه ایران اسلامی و آبهای نیلگون خلیجفارس آغاز میشود.
طبق اعلام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، واحدهای اطلاعاتی، پدافندی و آفندی سپاه و بسیج مستضعفان نیز مطابق برنامه، رزمایش اقتدار (پیامبر اعظم ۱۹) خود را در قالب ترکیبی جدید آغاز خواهند کرد.
مطابق برنامه سالانه نیروهای مسلح رزمایش امسال در قالبی ترکیبی، مشترک و متناسب با تهدیدات جدید دشمن طرحریزی و برگزار خواهد شد.
ارتقای هماهنگی و همافزایی در توان پدافندی و آفندی نیروهای مسلح و بهرهبرداری میدانی از تجهیزات جدید نظامی برای مقابله با تهدیدات دشمن از اهداف این رزمایش ترکیبی و مشترک است.
مختصات و جزئیات رزمایش واحدهای سپاه پاسداران و بسیج روز دوشنبه از سوی سخنگوی سپاه پاسداران و رزمایش در حضور رسانههای داخلی و خارجی اعلام خواهد شد.
ارسال به دوستان
یادداشت
صادرات ناامنی از سوریه به عراق
سلمان مالکی: طی تحولات یک سال گذشته و با سقوط حکومت سوریه و بازتعریف ساختار قدرت در سوریه، منطقه با یکی از حساسترین دورههای تاریخی خود روبهرو شده است. این رخداد، ضمن اینکه نظم و معادلات سیاسی - امنیتی منطقه را بر هم میزند، در کشورهای همسایه نیز پیامدهای عمیق و گاه خطرناکی به دنبال دارد. عراق از جمله کشورهایی است که به دلیل همجواری با سوریه و جایگاه مهمش در تحولات منطقهای، در خط مقدم تأثیرپذیری قرار میگیرد. یکی از سناریوهای محتمل در چنین وضعیتی، شکلگیری موجی از ترورهای هدفمند علیه شخصیتهای عراقی است که با نیت ایجاد ناامنی و آشوب گسترده انجام میشود. هدف از این یادداشت، ارائه یک هشدار تحلیلی درباره امکان وقوع ترورها در عراق، ریشههای احتمالی آن و پیامدهای بعدیای است که میتواند ساختار سیاسی و اجتماعی عراق را با بحرانهای عمیقی روبهرو کند.
1- پیشزمینه تاریخی و بستر سیاسی عراق پس از فروپاشی سوریه: عراق سالهاست با مسائلی چون جنگ و ناامنی دستوپنجه نرم میکند. از جنگ ۸ ساله با ایران و درگیریهای پس از حمله و اشغال نظامی آمریکا گرفته تا ظهور داعش و بازپسگیری مناطق اشغالشده توسط داعش، این کشور تجربههای سخت و پرهزینه امنیتی را از سر گذرانده است. طی تحولات اخیر، فضایی خالی به وجود میآید که گروههای مسلح، بازیگران منطقهای و حتی قدرتهای فرامنطقهای میتوانند از آن به عنوان فرصتی برای بازتعریف موقعیت خود بهره گیرند. ترور نخبگان و شخصیتهای بانفوذ عراقی میتواند ابزاری برای گروههای افراطی یا کشورهای مداخلهگر باشد تا از این خلأ قدرت استفاده کنند. این ترورها فضای جامعه را ملتهب میکند و عراق را در معرض یک هرجومرج سازمانیافته قرار میدهد.
2- سناریوی ترور؛ اهداف و بازیگران احتمالی: اگر ترورها با هدف ایجاد ناامنی و آشوب در عراق انجام شود، باید دید چه بازیگرانی از این وضعیت سود میبرند. بازیگران داخلی، نظیر گروههای شبهنظامی، برخی جریانهای تندرو مذهبی و قبایل متخاصم میتوانند در اجرای ترورهای هدفمند نقش داشته باشند اما موضوع محدود به این عوامل نیست. بازیگران خارجی، کشورهای منطقهای یا قدرتهای فرامنطقهای نیز قادرند با پشتیبانیهای مالی، لجستیکی و اطلاعاتی، دست گروههای تندرو را برای انجام چنین عملیاتهایی باز بگذارند. انگیزههای آنان میتواند شامل تضعیف دولت مرکزی عراق، جلوگیری از شکلگیری دوباره ائتلافهای قدرتمند منطقهای، یا اعمال فشار بر حکومت بغداد برای پذیرش برخی مطالبات سیاسی و اقتصادی باشد. در این میان، مجموعهای از اهداف ترورهای احتمالی را میتوان برشمرد: ۱- حذف یا ترساندن رقبای سیاسی، ۲- ایجاد رعب و وحشت در جامعه و تضعیف روحیه ملی، ۳- جابهجایی موازنههای قدرت درون عراق و ۴- شکلدهی به فضای افکار عمومی برای حمایت از حضور یا مداخلات خارجی. البته در پشت همه این اهداف یک هدف پنهان وجود دارد و آن خاج کردن عراق از جبهه مقاومت است.
3- پیامدهای ناامنی روانی ناشی از ترورها: ترورهای هدفمند معمولا همزمان با ایجاد خسارات جانی و سیاسی، اثر و شوکی روانی بر مردم جامعه به جا میگذارد و در ادامه میتواند به گسترش ترس و بیاعتمادی منجر شود. عراقیها که سابقه تلخی از ترور و بمبگذاری و عملیاتهای انتحاری و جنگهای داخلی دارند، در صورت شدت گرفتن این موج ترور، ممکن است امید خود را نسبت به بهبود اوضاع از دست بدهند. اگر این ناامیدی شکل عمیقی به خود بگیرد، شکافهای اجتماعی را گستردهتر میکند. در چنین فضایی، امکان شکلگیری اعتراضات خیابانی یا درگیریهای داخلی بالا میرود و هرگونه برنامه برای بازسازی عراق به دشواری پیش خواهد رفت. تجزیه و تقسیم عراق نیز یکی دیگر از پیامدها و نتایج این ناامنی احتمالی خواهد بود.
4- نقش رسانهها در دامن زدن به بحران یا آرامسازی فضا: در دنیای امروز، جریانهای خبری و فضای مجازی نقشی انکارناپذیر در شکلگیری یا کنترل بحرانها دارند. با توجه به تحولات منطقه، رسانههای وابسته به جریانهای خارجی یا گروههای تندرو میتوانند کمپینهایی هماهنگ برای بزرگنمایی حوادث تروریستی به راه اندازند و افکار عمومی را به سمت واگرایی و ترس سوق دهند. از سوی دیگر، رسانههای ملی و مستقل عراق اگر به شکل همافزا و مسؤولانه عمل کنند، قادرند به شفافسازی حوادث، آگاهیرسانی درباره عوامل احتمالی ترورها و بازگرداندن امید به مردم کمک کنند. مبارزه با اخبار جعلی و مدیریت فضای مجازی نیز از جمله اقدامات مهمی است که دولت عراق و نهادهای مردمی باید در دستور کار قرار دهند.
5- راهبرد همگرایی سیاسی داخلی در برابر موج احتمالی ترور: یکی از کلیدهای اصلی برای مقابله با ترورهای هدفمند در عراق، ایجاد یک وحدت سیاسی بین گروههای مختلف است. در شرایطی که بازیگران خارجی بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال بهرهبرداری از خلأ امنیتی پس از سوریه هستند، اتحاد میان جناحهای شیعه، سنی، کرد و سایر اقلیتها میتواند ترفند تروریستها و حامیان منطقهای آنان را خنثی کند. رهبران مذهبی و سیاسی عراق لازم است در محکومیت هرگونه ترور موضعی واحد و قاطع اتخاذ و پیام همگرایی و همدلی را به جامعه مخابره کنند. تشکیل شورای مشترکی از نخبگان سیاسی و نظامی برای بررسی تهدیدهای امنیتی، تبادل اطلاعات و هماهنگی در واکنش به حوادث تروریستی، از جمله اقدامات کلیدی برای مدیریت بحران و پیشگیری از فجایع بزرگتر خواهد بود.
6- افزایش تنشهای مذهبی – قومی؛ خطری که نباید نادیده گرفته شود: پس از فروپاشی حکومت سوریه، همگرایی یا واگرایی گروههای عراقی تا حد زیادی بر امنیت و ثبات این کشور سایه خواهد انداخت. اگر ترور شخصیتهای کلیدی عراقی به گونهای برنامهریزی شود که رنگ و بوی فرقهای به خود بگیرد، خطر گسترش منازعات داخلی بالا میرود. در این صورت، واکنشهای انتقامجویانه و افزایش خشونتهای فرقهای نهتنها دولت بغداد را تضعیف میکند، بلکه بازسازی ساختارهای امنیتی و اقتصادی را سالها به تعویق میاندازد. از این رو، سران سیاسی و مذهبی باید با شناسایی نقاط حساس و اتخاذ تدابیر پیشگیرانه، جلوی هرگونه دامنزدن به اختلافات فرقهای را بگیرند.
7- سناریوهای محتمل در آینده نزدیک و اهمیت هشدار: در یک نگاه هشدارآمیز، میتوان ۳ سناریوی کلی برای وضعیت عراق پس از سقوط حکومت سوریه و موج احتمالی ترورها ترسیم کرد:
الف- سناریوی بدبینانه: تداوم و گسترش موج ترورها و بهرهبرداری گروههای افراطی و قدرتهای خارجی از فرصت ایجادشده برای تضعیف کامل دولت مرکزی. در این حالت، شکافهای قومی و مذهبی به نقطه بحرانی میرسد و احتمال شکلگیری درگیریهای داخلی گسترده و تجزیه عراق وجود دارد.
ب- سناریوی میانه: دولت عراق با کمک همسایگان و بخشهایی از جامعه بینالملل و حمایت نسبی گروههای داخلی، موفق به کنترل جزئی ترورهای هدفمند و مدیریت نسبی اوضاع میشود. با این حال، ناامنی همچنان در سطحی باقی میماند که مانع از شکوفایی اقتصادی و سیاسی عراق است.
پ- سناریوی خوشبینانه: گروههای سیاسی و مذهبی عراق به وحدت و درایت بیشتری دست مییابند، با تشکیل ائتلاف امنیتی منطقهای، دست عوامل تروریستی را کوتاه میکنند و دولتی قوی و ملیگرا را روی کار میآورند. در نتیجه، ترورهای هدفمند نهتنها کاهش مییابد، بلکه شکافهای درونی عراق نیز تا حد مطلوبی ترمیم میشود.
در نهایت، اگر مردم و دولت عراق در برابر سناریوی ترورهای هدفمند و برنامهریزیشده، با رویکردی پیشگیرانه و هوشمندانه اقدام نکنند، آشوبی تازه در راه خواهد بود. این هشدار لازم است جدی گرفته شود تا بار دیگر صفحات تاریخ عراق، با خون شخصیتهای تأثیرگذاری رنگین نشود که میتوانستند نقش مهمی در ساختن آینده بهتر برای مردمشان ایفا کنند. از این رو، حفاظت از چهرههای کلیدی و همزمان تحکیم همگرایی ملی، وظیفهای است که پیش روی دولت عراق و جامعه مدنی قرار دارد. پذیرش این وظیفه و ساماندهی اقدامات عملی میتواند سرنوشت عراق را از باتلاق ترور و ناامنی دور کند و فرصتهای نوظهوری را برای ثبات و امنیت پایدار در این کشور فراهم آورد.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» لغو معافیت مالیات سوخت برای کامیونهای ایرانی از سوی ترکیه را بررسی کرد
گروکشی اردوغانی
* رقم این عوارض بین ۶۰ تا ۹۰ میلیون تومان است/ * ماجرای طرح باک پر در ایران چیست؟
گروه اقتصادی: از 8 دیماه 1403 به دنبال قانونی که در روزنامه رسمی ترکیه انتشار یافت، معافیت مالیات سوخت بر اساس ظرفیت استاندارد باک برای کامیونهای ایرانی لغو شد. ترکیه اعلام کرد این تصمیم با استناد به اصل عمل متقابل در پاسخ به طرح «باک پر» وزارت نفت ایران برای جلوگیری از قاچاق سوخت اتخاذ شده است. بر اساس این قانون، کامیونهای ترکیهای هنگام خروج از ایران، صرفنظر از میزان سوخت در باک، ملزم به پرداخت مالیات گمرکی بر اساس ظرفیت باک شدهاند.
لازم به توضیح است در سالهای گذشته، کامیونهای ایرانی هنگام ورود به ترکیه از پرداخت مالیات و عوارض گمرکی معاف بودند، ولی با لغو این معافیت، اکنون باید مالیاتی معادل ظرفیت باک خود پرداخت کنند. این مالیات برابر با ۱۵۵ درصد مالیات ویژه مصرفکننده در ترکیه تعیین شده و بر اساس این قانون کامیونها به میزان ظرفیت باک خود برای هر لیتر فارغ از دریافت یا عدم دریافت سوخت، باید مبلغ 28 لیر پرداخت کنند، در حالی که این معافیت مالیات سوخت برای اینکه گردشگری در ترکیه آسیب نبیند، برای اتوبوسهای مسافری با پلاک ایران همچنان برقرار است.
پیگیریهای «وطن امروز» نشان از این دارد که قیمت سوخت (بنزین و گازوئیل) در ایران به دلیل نرخ پایین آن نسبت به کشورهای منطقه و همچنین ارزش پایین ریال در مقایسه با ارزهای همسایه، جذابیت بسیاری دارد، بنابراین فروش سوخت باکیفیت ایران در کشورهای همسایه سود سرشاری به همراه دارد. خروج هرگونه سوخت و فرآورده نفتی از ایران، چه به صورت رسمی و چه غیررسمی، میتواند سودآور باشد اما ورود سوخت به ایران چنین جذابیتی ندارد.
محمد علیپوررحمتی، نماینده ماکو، درباره این موضوع به «وطن امروز» گفت: «کامیونداران ترک پس از ورود به خاک ایران و حین بازگشت به کشور خود، سوخت بیشتر از حد نیاز معمول خود از ایران خارج میکردند. این در حالی است که سوخت در ایران با یارانه قابل توجهی از محل بیتالمال تأمین میشود و کشور با ناترازی در بخشهای مختلف سوختی دست و پنجه نرم میکند. هرگونه فشار اضافی در چرخه تأمین سوخت میتواند آسیبهای جدی به همراه داشته باشد».
* اقدام ایران برای حفظ منافع ملی
خروج هرگونه سوخت غیرقانونی از کشور به عنوان قاچاق تلقی شده و ضمن تشدید ناترازی، موجب خروج ارز و آسیب به بیتالمال است. با این حال، باید به اهمیت جریان صادرات و واردات نیز توجه ویژه داشت.
در این راستا، طرف ایرانی به رانندگان ترک تذکر داده و مطالبه نرخ حقیقی سوخت را از کامیونداران ترکیهای در زمان خروج از مرز میکند. این روند برای تمام خودروهای سواری نیز در زمان خروج از مرزهای کشور اجرا میشود اما این مطالبه به مذاق همسایه ترک ایران خوش نیامده و در اقدامی ناگهانی، معافیت مالیاتی سوخت برای کامیونداران ایرانی را لغو کرد. بنابراین، کامیونداران ایرانی باید نرخ واقعی سوخت خود را در ترکیه پرداخت کنند.
* تبعات تصمیم ترکیه
تصمیم اخیر ترکیه باعث شد کامیونداران ایرانی به دلیل عدم پرداخت این مبلغ، در شرایط نامساعد جوی و رفاهی در مرز ترکیه و ایران معطل بمانند. رحمتی گفت: «ایران در تلاش است جلسهای فوری با حضور رئیسجمهور و وزیر نفت و سایر مسؤولان ذیربط در این باره تشکیل دهد. با توجه به اهمیت روابط دیپلماتیک ایران و ترکیه و همچنین اهمیت ادامه روند صادرات و واردات کالا، این جلسه باید هر چه سریعتر برگزار شود».
* اقدامی مغایر هدف افزایش تجارت ایران و ترکیه
اخبار روزهای جاری در این باره در حالی است که علی چلیک، والی استان حکاری ترکیه، طی هفتههای اخیر در هفتمین نشست همکاریهای مشترک استانهای مرزی 2 کشور اعلام کرد هدف ایران و ترکیه، افزایش حجم مبادلات تجاری به ۳۰ میلیارد دلار است. در حال حاضر، حجم مبادلات تجاری بین 2 کشور حدود 7.5 تا ۱۰ میلیارد دلار است.
وی در ادامه تأکید کرد استانداران مرزی نقش اساسی در تحقق این هدف ایفا میکنند و نشستهای سالانه برای تقویت این همکاریها برگزار میشود. چلیک همچنین در این نشست بر نیاز به بهروزرسانی تجهیزات گمرکی و بازارچههای مرزی و بهبود وضعیت گمرکات برای تسهیل تردد مسافر و تبادلات تجاری تأکید کرد. وی همچنین هدف اصلی این نشستها را رفع موانع و توسعه روابط 2 کشور عنوان کرد، در حالی که اقدام اخیر ترکیه در لغو معافیت مالیاتی سوخت برای کامیونهای ایرانی نشان از عدم پایبندی این کشور به این موضوع دارد.
* اقدام متقابل ایران در توقف عرضه سوخت به کامیونهای ترکیه
در پی حذف معافیت مالیاتی گازوئیل برای کامیونهای ایرانی توسط ترکیه که در ۸ دی ۱۴۰۳ از سوی این کشور اجرا شد، قیمت هر لیتر سوخت دیزل برای رانندگان ایرانی به بیش از ۶۰ هزار تومان رسید. در واکنش به این اقدام، ایران نیز از روز گذشته عرضه سوخت به کامیونهای ترکیهای را متوقف کرد.
این تصمیم ایران نیز باعث اعتراض شدید کامیونداران ترکیهای شد. یکی از رانندگان ترکیهای در ویدئویی که در فضای مجازی منتشر کرد، سیاستهای دولت ترکیه را نقد کرد و گفت: «دولت ترکیه با افزایش قیمت سوخت برای رانندگان ایرانی باعث شده ایران نیز به کامیونهای ما سوخت ندهد».
* تغییرات قوانین سوخت و مالیات
با لغو معافیت مالیات سوخت برای خودروهای تجاری و کامیونهای ایرانی توسط دولت ترکیه، این وسایل نقلیه از این پس باید هنگام ورود به ترکیه مالیات حجم باک سوخت خود را که بین ۶۰ تا ۹۰ میلیون تومان است پرداخت کنند، بدون اینکه هیچ سوختی دریافت کنند. این تغییرات در پی اجرای طرح «باک پر» در ایران صورت گرفته است. بر اساس این طرح، کامیونهای خروجی از کشور باید باک سوخت خود را پر کرده یا معادل هزینه آن را پرداخت کنند. هدف این طرح از سوی ستاد مقابله با قاچاق سوخت، کنترل سوخترسانی مرزی اعلام شده بود اما به نظر میرسد منجر به واکنش از سوی ترکیه شده است.
در پی این اقدامات، رانندگان در مرزها با معطلیهای طولانی مواجه شدهاند و هزینههای اضافه بر آنها تحمیل میشود. این وضعیت نیازمند مذاکرات دیپلماتیک و تجاری بین 2 کشور برای حلوفصل مسائل پیشآمده و تسهیل در تردد ناوگان حملونقل است.
* تأثیرات منطقهای تصمیم ترکیه در حذف معافیت سوخت
این اتفاقات در حالی است که رژیم الهام علیاف در آذربایجان نیز با تقلید از اردوغان در ترکیه، مانع تردد کامیونهای ترانزیت ایرانی از گمرک پلدشت نخجوان شده و مرز را به روی کامیونهای ایرانی بسته است. این اقدامات با هدف تسلط بر مسیرهای ترانزیتی جنوب ارمنستان و قطع دسترسی زمینی ایران به اروپا دنبال میشود.
* ضعف در ستاد مقابله با قاچاق سوخت موجب اجرای طرح «باکپر» شد
فاطمه قنبرپور، نایبرئیس کمیسیون حملونقل و لجستیک اتاق بازرگانی ایران، درباره تبعات اجرای طرح «باک پر» در مرزهای ایران، بویژه مرز بازرگان، به «وطن امروز» گفت: «به دلیل عدم وجود ابزارهای کنترلی برای جلوگیری از قاچاق در مرز، از ماههای پیش طرح باک پر اجرا شد. از دیدگاه ما ستاد مبارزه با قاچاق به دلیل ضعف در جلوگیری از قاچاق سوخت، با اجرای این طرح در حال درآمدزایی بود».
قنبرپور تأکید کرد: «هرچند اجرای این طرح درآمد خوبی ایجاد کرده بود اما باید توجه میشد که طرف مقابل یعنی ترکیه نیز در واکنش به این طرح اجباری، مقررات سختگیرانهای برای کامیونهای ایرانی اعمال خواهد کرد. ابتدا صحبت از این بود که کامیونهای ایرانی تنها میتوانند از 300 لیتر گازوئیل در خاک ترکیه استفاده کنند و مابقی سوخترسانی باید در ترکیه انجام شود یا مابهالتفاوت آن با قیمت سوخت در ترکیه پرداخت شود اما در عمل، ترکیه تمام معافیت مالیاتی گازوئیل کامیونداران ایرانی را حذف کرد».
* اطلاعرسانی به مقامات
نایبرئیس کمیسیون حملونقل و لجستیک اتاق بازرگانی ایران با اشاره به پیگیریهای انجام شده درباره تبعات اجرای طرح «باک پر»، اظهار داشت: «در ماههای گذشته این مشکل را با آقای صفری، معاون دیپلماسی اقتصادی وزارت امور خارجه نیز در میان گذاشتیم و پس از آن جلسهای در ستاد مبارزه با قاچاق سوخت برگزار شد اما ستاد مبارزه با قاچاق سوخت بیشتر به دنبال افزایش درآمد بود و هیچ توجهی به ترانزیت نداشت. بارها به ستاد مبارزه با قاچاق اعلام کردیم که این تصمیمات و اقدامات فعالان اقتصادی ایرانی را از بازار جهانی محروم میکند و کشور رقیب ترانزیتی نیز از این فرصت استفاده خواهد کرد، اما این موضوعات برای آنها اهمیتی نداشت».
قنبرپور بیان کرد: «در همان تاریخ، هم وزارت امور خارجه و هم سازمان راهداری بهطور قوی مخالفت خود را با اجرای طرح باک پر اعلام کردند، ولی این طرح بدون توجه به هشدارهای داده شده اجرا شد».
* توضیحات شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی درباره طرح باک پر
شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ۱۳ آبان ۱۴۰۳، در پاسخ به اظهارات نایبرئیس کمیسیون حملونقل، ترانزیت و لجستیک اتاق بازرگانی ایران که اجرای طرح «فول باک» یا «باک پر» را باعث کاهش توان رقابتی کامیونهای داخلی با کامیونهای خارجی و بهوجود آمدن مشکلاتی در برخی مناطق مرزی میداند، توضیحاتی ارائه کرد.
بر اساس این طرح که از مصوبات ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز کشور به استانداریها ابلاغ شده است، میزان سوخت داخل باک کامیونهای ایرانی که از کشور بوده و خارج میشود بر اساس «باک پر» محاسبه میشود. هزینه این سوخت بر اساس نرخ تعادلی مرزی تعیین و وجه آن به حساب خزانه دولت واریز میشود.
طرح «باک پر» در سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۳ در چند نقطه مرزی از سوی شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی کشور اجرایی شده بود. این طرح به دلیل درآمد مطلوبی که به دنبال داشت، توسط ستاد مبارزه با قاچاق سوخت اجرا شد.
در نهایت با اجرای این طرح در برخی مناطق، کامیونهای داخلی امکان رقابت با کامیونهای خارجی را از دست دادند. به همین دلیل، در این مناطق مرزی بار صادراتی روی زمین میماند و مشکلاتی در حملونقل کالاهای صادراتی بهوجود آمد.
* راهبرد ایران در مواجهه با مسیرهای ترانزیت میانی
مطابق آخرین گزارش بانک جهانی درباره کریدورهای اقتصادی جهان، کریدور میانی که آسیا را به اروپا متصل میکند، تا سال ۲۰۳۰ محل عبور ۱۱ میلیون تن بار خواهد بود. اگرچه ایران یکی از دالانهای مهم و تاریخی این کریدور بهحساب میآید اما متأسفانه در سالهای اخیر از کریدور میانی تقریباً حذف شده است. در گزارش اخیر بانک جهانی که بر اساس پروژههای بزرگی چون «یک کمربند - یک جاده» و «ترنس خزر» تهیه شده است، ایران عملاً نادیده گرفته شده است. مسیرهای آلترناتیو در مقابل مزیتهای ترانزیتی جمهوری اسلامی ایران بهسرعت در مناطق همجوار نوار شمالی ایران در حال پیشرفت هستند و چشمانداز آنها بیشتر ناظر بر مساله زمان است. هر پروژهای که بتواند سریعتر عملیاتی و اقتصادی شود، پیشرفت مسیرهای رقیب را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
مرکز پژوهشهای اتاق ایران نیز چندی پیش در گزارشی به «چشمانداز کریدور میانی و ظرفیتهای لجستیکی - ترانزیتی مناطق آزاد و ویژه تجاری - اقتصادی نوار شمالی ایران» پرداخت. بر اساس این گزارش، در سالهای اخیر بویژه پس از آغاز جنگ اوکراین در سال ۲۰۲۲، «کریدور میانی» در کانون معادلات ژئواکونومیک مسیرهای شرق به غرب قرار گرفته است. کریدور میانی یک کریدور حملونقل چندوجهی است که چین را به اروپا متصل میکند. این کریدور، چین و قزاقستان را از طریق خطوط راهآهن داستیک یا خورگوس - آلتینکول به هم متصل میکند، سپس از مسیر قزاقستان با راهآهن به بندر آکتائو میرسد و از دریای خزر به بندر باکو - آلیات میرسد. در ادامه جمهوری آذربایجان و گرجستان را از طریق راهآهن به هم متصل کرده و سپس از طریق مسیرهای ریلی یا دریایی (دریای سیاه) از مسیر ترکیه به سمت اروپا تداوم مییابد.
* بازاندیشی در موقعیت ترانزیتی ایران
در حال حاضر تکمیل کریدورهای داخلی برای تکمیل مسیرهای ترانزیتی که بخشی از آن برای رسیدن به اروپا از ترکیه و آذربایجان میگذرد از اهمیت ویژهای برخوردار است.
حضور فعال ایران در کریدور میانی مزیتهای ترانزیت بینالمللی کشور را بویژه در گذرگاههای شرقی- غربی تقویت خواهد کرد و تعارضی با کریدورهای اصلی عبوری از ایران همچون کریدور شمال- جنوب ندارد. ارزیابی چنین گزینهای نیازمند نگاهی کلان و بلندمدت به مسیر مورد نظر ایران یعنی کریدور شمال - جنوب است. ارزیابیها نشان میدهد در بلندمدت، مسیر شمال - جنوب همافزایی فزایندهای با کریدور میانی خواهد داشت. حتی روسها نیز در حال تعریف موقعیت خود به عنوان بخشی از کریدور میانی هستند تا این مسیر در حال تکوین به سلطه چین، اروپا و ترکیه درنیاید.
* تأثیر اقدامات آنکارا بر ترانزیت کالا و رانندگان ایرانی
پس از اقدام اخیر ترکیه، ترانزیت کالا برای رانندگان و تاجران ایرانی دیگر اقتصادی نیست. این تغییرات نهتنها باعث سردرگمی و معطلیهای طولانی برای رانندگان میشود، بلکه هزینه ترانزیت کالا را برای کامیونهای ایرانی تا 50 درصد افزایش میدهد. این افزایش هزینهها میتواند فشار زیادی بر صنعت حملونقل وارد کند و موجب کاهش رقابتپذیری کامیونهای ایرانی در برابر کامیونهای خارجی شود.
در حالی که این تصمیم تأثیرات منفی زیادی بر صنعت حملونقل ایران دارد، معافیت مالیاتی همچنان برای اتوبوسهای مسافری اعمال میشود تا صنعت گردشگری ترکیه آسیب نبیند. این معافیتها به اتوبوسهای گردشگری اجازه میدهد بدون پرداخت هزینههای اضافه وارد ترکیه شوند و به این ترتیب، تعداد گردشگران ترکیه تحت تأثیر قرار نگیرد.
* اهمیت همکاریهای منطقهای در دستیابی به راهحلهای جایگزین
برای کاهش تأثیرات منفی این تصمیم ترکیه، ارائه راهحلهای جایگزین و مذاکرات دیپلماتیک بین ایران و ترکیه ضروری است. این مذاکرات میتواند به یافتن راهحلهای مناسب برای کاهش هزینههای ترانزیت و بهبود شرایط رانندگان کمک کند. همکاریهای منطقهای و تلاش برای ایجاد توافقات تجاری جدید میتواند به کاهش تنشها و بهبود شرایط ترانزیت کالا بین 2 کشور منجر شود. ایجاد شرایط مناسب برای رانندگان و تاجران ایرانی و ترکیهای همچنین میتواند به تقویت روابط اقتصادی و تجاری 2 کشور کمک کند.
ارسال به دوستان
سفر نخستوزیر عراق به تهران؛ همکاری امنیتی یا نگرانی از تحولات سوریه؟
معادلات منطقه در تهران
* عراقیها معتقدند صهیونیستها پشتپرده تحولات سوریه قرار دارند
گروه سیاسی: محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق، چهارشنبه هفته جاری به تهران سفر خواهد کرد. این سفر با هدف تقویت روابط دوجانبه و هماهنگی درباره مسائل کلیدی منطقهای انجام میشود. این دیدار در شرایطی انجام میشود که غرب آسیا با تحولات سریع و چالشهای امنیتی و سیاسی مواجه است.
یکی از چالشهای پیشروی منطقه، تغییر نظام در سوریه و روی کار آمدن هیات تحریرالشام به سرکردگی جولانی است. این تحولات نگرانیهایی را در کشورهای مهم منطقه غرب آسیا، ایجاد کرده است. گسترش ناآرامیها در سوریه ممکن است به نفوذ گروههای تروریستی به عراق و تمام منطقه منجر شود. همچنین برخی منابع عراقی گزارش دادهاند السودانی ممکن است پیامهایی از کشورهای دیگر، از جمله آمریکا، به همراه داشته باشد. این پیامها احتمالا در راستای کاهش تنشها و تقویت همکاریهای چندجانبه در منطقه است.
پیشتر نیز اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه، اعلام کرده بود این سفر در چارچوب رایزنیهای مستمر ۲ کشور برای گسترش مناسبات دوجانبه و مشورت درباره تحولات منطقه انجام میشود.
* تقویت روابط دوجانبه؛ اولویت اصلی سفر
یکی از محورهای اصلی این سفر، گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی بین ایران و عراق است. از زمان سقوط صدام در سال ۲۰۰۳، ایران نقش مهمی در بازسازی سیاسی و امنیتی عراق ایفا کرده است. این روابط در سالهای اخیر با تمرکز بر مبارزه مشترک با تروریسم و افزایش همکاریهای اقتصادی گسترش یافته است.
ایران با تأمین انرژی و اجرای پروژههای زیرساختی بزرگ، از مهمترین شرکای تجاری عراق محسوب میشود. تبادل تجاری میان ۲ کشور که سال گذشته به بیش از ۱۰ میلیارد دلار رسید، گویای نقش کلیدی ایران در تأمین نیازهای اقتصادی عراق است. پروژههای مشترک در زمینههایی مانند حمل و نقل، انرژی و توسعه زیرساختها نیز از دیگر حوزههای همکاری هستند که در این سفر مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
ابراهیم رضایی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، در گفتوگو با «وطن امروز» تأکید کرد روابط ایران و عراق بسیار گسترده و عمیق است. وی گفت: «۲ کشور در زمینههای اقتصادی، سیاسی، بینالمللی، فرهنگی و اجتماعی ارتباطات عمیقی دارند و انتظار میرود این سفر منجر به گشایشهای خوبی برای هر ۲ ملت شود».
* تحولات سوریه؛ نگرانی مشترک ایران و عراق
این سفر در شرایطی انجام میشود که تحولات اخیر در سوریه نگرانیهایی را در ایران و عراق ایجاد کرده است. تغییر نظام در سوریه و روی کار آمدن هیات تحریرالشام به سرکردگی ابومحمد جولانی، یکی از چالشهای پیش روی منطقه است. گسترش ناآرامیها در سوریه ممکن است به نفوذ گروههای تروریستی به عراق منجر شود.
رضایی به تحلیلهای موجود درباره ارتباط سفر نخستوزیر عراق با اتفاقات سوریه اشاره کرد و گفت: «نقش ایران و عراق بر پایداری سوریه غیرقابل انکار است». وی افزود: «ممکن است مسائل منطقهای در دستور کار سفر قرار داشته باشد».
فداحسین مالکی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز در این زمینه اظهار داشت: «آخرین ملاقاتی که بنده و آقای عراقچی با آقای سودانی داشتیم، تقریباً یک روز قبل از سقوط دمشق بود و تحلیلها درباره آینده سوریه نگرانکننده بود».
مالکی ادامه داد: «تحلیلی که دوستان عراقی ارائه میدادند، نگرانکننده بود، زیرا جریانی که در سوریه حاکم شده، مورد حمایت صهیونیستها و آمریکاییهاست. این مسائل همچنین با برخی کشورهای همسایه نیز مرتبط
است».
وی همچنین تأکید کرد: «این نگرانیها و دغدغهها که حتی در ایران نیز وجود دارد، باعث شده مقامات ارشد ۲ کشور نسبت به این موضوع حساس شوند و راهکارهای مشترکی را شناسایی کنند. آنها در تلاش هستند به شرکای بینالمللی نزدیکتر شوند تا از وقوع آسیبهای بیشتر به کشورهای همسایه و منطقه جلوگیری کنند».
* تفاهمنامه امنیتی ایران و عراق؛ گامی به سوی همکاری بیشتر
تفاهمنامه امنیتی ایران و عراق که در اسفند ۱۴۰۱ (مارس ۲۰۲۳) به امضا رسید، یکی از مهمترین دستاوردهای همکاریهای اخیر ۲ کشور است. این توافقنامه با هدف مقابله با گروههای مسلح کردی مستقر در اقلیم کردستان عراق و جلوگیری از استفاده از خاک عراق برای حملات مرزی علیه ایران منعقد شد.
محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق بر اجرای کامل توافقنامه تأکید و اعلام کرده عراق بیش از ۲۰۰ میلیون دلار برای استقرار نیروهای مرزی و اجرای این توافق هزینه کرده است. با این حال، برخی مقامات کشورمان اعلام کردهاند عراق به طور کامل به تعهدات خود عمل نکرده و گروههای مسلح همچنان در مرزهای ایران فعال هستند.
* پیامهای دیپلماتیک؛ میانجیگری در تنشهای منطقهای؟
منابع دیپلماتیک احتمال میدهند نخستوزیر عراق پیامهایی از کشورهای دیگر برای ایران به همراه داشته باشد. این پیامها ممکن است در راستای کاهش تنشها و تقویت همکاریهای چندجانبه در منطقه باشد.
* چالشها و موانع پیش رو
با وجود همکاریهای گسترده، روابط ایران و عراق با چالشهایی روبهرو است. تحریمهای بینالمللی علیه ایران، تنشهای داخلی در عراق و فشارهای برخی کشورهای منطقه از جمله چالشهایی هستند که میتواند بر همکاریهای 2 کشور تأثیر بگذارد.
به عنوان مثال، نفوذ گروههای مختلف در سیاست داخلی عراق و فشارهای خارجی برای محدود کردن روابط بغداد با تهران، موانعی بالقوه برای تعمیق روابط دوجانبه به شمار میروند. با این حال، عزم ۲ کشور برای مدیریت این چالشها و حفظ همکاریهای راهبردی، نشان از پایبندی به اهداف مشترک دارد.
* نگاه به آینده؛ فرصتها برای همکاری بیشتر
یکی از محورهای کلیدی سفر السودانی، بررسی فرصتهای جدید برای گسترش همکاریهای اقتصادی است. عراق به عنوان یکی از بازارهای اصلی صادراتی ایران، میتواند نقش مهمی در مقابله با آثار تحریمهای اقتصادی علیه ایران ایفا کند.
از سوی دیگر، امنیت انرژی عراق نیز بهشدت به ایران وابسته است. پروژههای مشترک در حوزه نفت و گاز و توسعه نیروگاههای برق از جمله مسائلی هستند که در مذاکرات این سفر مورد توجه قرار خواهند گرفت.
علاوه بر این، همکاریهای فرهنگی و اجتماعی بین ۲ کشور که به دلیل اشتراکات تاریخی و مذهبی عمیق است، میتواند به تقویت پیوندهای مردمی و ایجاد همبستگی بیشتر کمک کند.
سفر محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق به تهران در شرایطی انجام میشود که غرب آسیا با تحولات سریع و چالشهای متعدد مواجه است. روابط نزدیک ایران و عراق، به عنوان ۲ کشور همسایه با منافع مشترک، نقش مهمی در ثبات و امنیت منطقه دارد. همچنین ۲ کشور نگران این هستند که با توجه به اتفاقات سوریه و ملتهب بودن منطقه، مجددا غرب آسیا شاهد شکلگیری و حضور داعش و گروههای تکفیری - تروریستی باشد که این خود سبب شده است تا نخستوزیر عراق به ایران سفر کرده و مسائل و موضوعات امنیتی و سیاسی را مورد بررسی قرار دهند.
در نهایت، این سفر فرصتی برای تقویت روابط دوجانبه، هماهنگی درباره مسائل منطقهای و یافتن راهحلهای مشترک برای مقابله با چالشهای پیش رو است. با توجه به تأثیرات گسترده همکاریهای ایران و عراق بر امنیت و توسعه منطقه، نتایج این دیدار میتواند پیامدهای مهمی برای منطقه غرب آسیا داشته باشد.
ارسال به دوستان
تکلمهای بر پاسخ بیژن عبدالکریمی به مهدی نصیری درباره «سوریه سازی ایران» و احتمال حملات آمریکا و رژیم صهیونیستی به زیرساختهای کشورمان
تخرخر ممنوع!
اخیرا کلیپی در فضای مجازی منتشر شده که مربوط به مناظره بیژن عبدالکریمی با مهدی نصیری است. در این کلیپ استدلالهای طرفین درباره سیاستهای آمریکا در قبال ایران در صورت از بین رفتن حکومت مرکزی در ایران طرح میشود.
در این کلیپ مجری مناظره از مهدی نصیری میپرسد: «در صورت از بین رفتن حکومت مرکزی در ایران چه تضمینی وجود دارد آمریکا و اسرائیل همانند سوریه رفتار نکند و زیرساختهای ایران را از بین نبرند؟»
مهدی نصیری در پاسخ به این سوال مجری به کلیات بسنده میکند و مدعی میشود مطمئن است آمریکا و اسرائیل در کنار مردم ایران میایستند و منافع مشترک با ایران تعریف میکنند و به ایران به چشم شریک استراتژیک خود نگاه میکنند.
این اظهارات نصیری البته با پاسخها و استدلالهای محکم و منطقی بیژن عبدالکریمی مواجه میشود. عبدالکریمی در پاسخ به نصیری تاکید میکند اظهارات او «تضمین» نیست و صرفا «حدیث آرزومندی» است. این استاد دانشگاه بر مواضع و عملکرد آمریکاییها استناد و تصریح میکند در صورت از بین رفتن حکومت مرکزی در ایران، چه جمهوری اسلامی باشد، چه هر نظام حکومتی دیگر، به احتمال زیاد آنها با ایران همان کاری را میکنند که با سوریه کردند. عبدالکریمی یک نکته کلیدی را در جواب اظهارات نصیری مطرح میکند. او میگوید: در صورت از بین رفتن حکومت مرکزی در ایران، فرداروزی که در کشور «حمام خون» به راه افتاد، مردم یقه چه کسی را بگیرند. او همچنین تصریح میکند مردم ایران آینده و منافع خود را به خوشبینی برخی افراد گره نمیزنند.
اگرچه پاسخهای بیژن عبدالکریمی به اظهارات و ادعاهای مهدی نصیری کامل و جامع است و مخاطب از مقایسه و سنجش صحبتهای ۲ طرف، یک برآورد واقعبینانه درباره ماهیت براندازی به دست میآورد اما لازم است درباره اظهارات عجیب مهدی نصیری و خوابی که او و سایر براندازان برای ایران دیدهاند، نکات دیگری نیز بیان شود.
برای شروع خوب است به ماجرای سوریه اشاره شود. هیات تحریرالشام از چندین گروه تروریستی تشکیل شده که مهمترین هدف آنها اسقاط نظام بشار اسد و حاکم شدن بر سوریه بوده است. طی سالهای 2011 تا 2024 مجموع اتفاقات سوریه، چه در دوره جنگ و چه پس از جنگ و عقب رانده شدن تروریستها ارتباط آنان با دولت آمریکا را فاش کرد.
نظامیان آمریکایی چه در سوریه و چه در عراق بارها و بارها طی سالهای جنگ سوریه به گونهای عمل کردند که دولت سوریه، رزمندگان مقاومت و نیروی هوایی روسیه نتوانند به طور کامل تروریستها را ریشهکن کنند. روایتهای قابل تاملی مطرح شده که نشان میدهد جنگندههای آمریکایی به کرات مواضع نظامیان اسد و نیروهای مقاومت را در سوریه مورد هدف قرار دادند تا از پیشروی آنان مقابل تروریستها جلوگیری کنند. یکی از مهمترین عواملی که دولت اسد و نیروهای متحد ارتش سوریه نتوانستند تروریستها را از ادلب بیرون کنند، فشارهای دولت آمریکا بوده است. هدف دولت آمریکا این بود مانع پیروزی جبهه ائتلاف علیه تروریستها شود تا این تروریستها همچنان به عنوان یک ظرفیت برای وارد کردن فشار به دولت اسد مورد استفاده قرار بگیرند. پس از اتمام جنگ در سوریه نیز بارها اخبار و گزارشاتی درباره دیدارهای نظامیان ارشد و مقامات آمریکایی با این تروریستها منتشر شد.
ارتباط نزدیک آمریکاییها با گروههای تروریستی مستقر در ادلب، در جریان فعالیت جدید آنها و سقوط نظام اسد هویدا شد. تروریستها تنها چند ساعت پس از آتشبس میان رژیم صهیونیستی و حزبالله لبنان، شورش علیه حکومت اسد را آغاز کردند. این حمله در واقع یک راهبرد آمریکایی – صهیونیستی برای خارج کردن رژیم صهیونیستی از مخمصه وجودی پس از عملیات توفان الاقصی در ۷ اکتبر 2023 بود.
به عبارتی شورش مجدد تروریستها در سوریه، یک برنامه آمریکایی – صهیونیستی بود که با کمک دولت ترکیه شکل گرفت تا وضعیت میدانی جنگ میان رژیم صهیونیستی و جبهه مقاومت را تغییر دهند. سوریه عقبه لجستیکی حزبالله لبنان بود و با سقوط حکومت اسد، راههای ارتباطی زمینی برای کمک به حزبالله لبنان مسدود شد.
بنابراین شورش تروریستها و اسقاط نظام اسد، دقیقا در راستای کمک به رژیم صهیونیستی بود. پس از سقوط اسد و حاکم شدن هیات تحریرالشام بر دمشق، مواضع و دیدگاههای مقامات آمریکایی و برخی کشورهای اروپایی در قبال این گروههای تروریستی تغییر کرد؛ آمریکاییها هیاتی را برای مذاکره با جولانی به دمشق فرستادند، وزیر خارجه اوکراین به دمشق رفت و در آخرین اقدام، آلمان وزیر خارجه خود را عازم دمشق کرد تا مشخص شود آمریکاییها و دولتهای اروپایی تمایل دارند در ظاهر مناسبات جدیدی با حاکمان تازه سوریه تعریف کنند.
تا اینجا مشخص شده است در سال های اخیر نفوذ آمریکا و هیات تحریرالشام افزایش یافته به گونهای که شورش مجدد آنها علیه اسد، دقیقا در بازه زمانی دلخواه آمریکا و برای کمک به رژیم صهیونیستی انجام شد. رفتار آمریکا با این تروریستها پس از سقوط اسد نیز از برنامهریزی قبلی کاخ سفید حکایت داشت. در آخر برداشته شدن جایزه 10 میلیون دلاری برای اخذ اطلاعات درباره جولانی، همچنین مطرح شدن حذف نام این گروه از فهرست گروههای تروریستی مدنظر آمریکا، از روابط پنهان این تروریستها با دولت آمریکا پرده برداشت.
بنابراین اکنون همه فهمیدهاند تروریستهای تحریرالشام بر خلاف ادعاهای اولیه، روابط و مناسبات جدیدی را با آمریکا تعریف کردهاند و به بالطبع در دیدگاههای خود درباره آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز تجدید نظر کردهاند. کما اینکه همه دیدند محمد جولانی پس از تسلط بر دمشق، از تمایل به داشتن مناسبات و روابط عادی با رژیم صهیونیستی سخن گفت و با وجود ملاحظات موجود و موانع برخی گروههای تروریستی درباره آمریکا و اسرائیل، رسماً از مواضع اسلامگرایانه گذشته در قبال آمریکا و رژیم صهیونیستی عقب نشست.
با توجه به فاش شدن این مناسبات و روابط، اکنون سوال کلیدی این است که با اینکه هیات تحریرالشام دست کم در مواضع و موضوعات اصلی تبدیل به آلت دست آمریکا شده و با حمله به حکومت، آن هم در میانه جنگ رژیم صهیونیستی و جبهه مقاومت، علناً و عملاً وابستگی خود به آمریکا و صهیونیستها را نشان داده است، چرا رژیم صهیونیستی با چراغ سبز آمریکا و با فراغ بال، اقدام به نابود کردن زیرساختهای حیاتی سوریه کرد؟ چرا رژیم صهیونیستی با وجود بمباران همه زیرساختها و امکانات نظامی سوریه، اقدام به پیشروی در خاک سوریه کرد و بخشهایی از خاک این کشور را اشغال کرد؟ لطفی که هیات تحریرالشام به رژیم صهیونیستی کرد و در میانه جنگ این رژیم با جبهه مقاومت، یک ضربه اساسی به مقاومت وارد کرد، چرا نادیده انگاشته شد و صهیونیستها با نابودی زیرساختهای سوریه، این کشور را به ۵۰ سال قبل پرتاب کردند؟
دلیل این اقدام صهیونیستها کاملا مشخص است؛ بر اساس دکترین نظامی و استراتژیک آمریکا در منطقه غرب آسیا، باید تفوق و برتری نظامی رژیم صهیونیستی به عنوان اهرم هژمونیک آمریکا در غرب آسیا همواره حفظ و تقویت شود. به عبارتی رژیم صهیونیستی باید تحت هر شرایطی قدرت بلامنازع نظامی در غرب آسیا باشد . همکاریهای نظامی آمریکا با برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز دقیقاً با در نظر گرفتن این واقعیت بوده است.
اگر همه قراردادهای فروش سلاح آمریکا به کشورهای حاشیه خلیج فارس بررسی شود، میبینیم در هیچکدام از این قراردادها برتری نظامی رژیم صهیونیستی بر این کشورها مخدوش یا به چالش کشیده نشده است. این موضوع حتی درباره ترکیه نیز صادق است. با آنکه ترکیه از اعضای ناتو است اما آمریکا هرگز به درخواستهای مکرر آنکارا برای فروش جنگنده «اف 35» به این کشور موافقت نکرده است. مهمترین دلیل مخالفت آمریکا با فروش «اف 35» به ترکیه، جلوگیری از تغییر معادله نظامی میان رژیم صهیونیستی و ترکیه است. این ملاحظه در همه همکاریهای نظامی آمریکا با کشورهای همسایه رژیم اشغالگر قدس رعایت شده است. حتی در مصر نیز آمریکاییها با وجود کمکهای بلاعوض مالی و کمکهای تسلیحاتی به قاهره، این کمکها را به گونهای مدیریت کردهاند که برتری نظامی رژیم صهیونیستی حفظ شود.
بنابراین با توجه به این نکته مهم میتوان دلیل حملات رژیم صهیونیستی به مراکز نظامی سوریه، آن هم در زمان حاکمیت دوستانشان در هیات تحریرالشام را درک کرد.
آمریکا و رژیم صهیونیستی همواره و در هر شرایطی از ظرفیتهای به وجود آمده برای از بین بردن زیرساختهای حیاتی کشورهای همسایه رژیم صهیونیستی دریغ نکردهاند. بر همین اساس است که به محض سقوط حکومت بشار اسد در سوریه آنان نابودی زیرساختهای سوریه را در دستور کار قرار دادند. از بین رفتن همه ظرفیتها و زیرساختهای نظامی سوریه نهتنها باعث افزایش قدرت رژیم صهیونیستی در مقابل این کشور میشود، بلکه در نحوه تنظیم مناسبات و روابط میان آمریکا و رژیم صهیونیستی با حاکمان جدید سوریه، امکان فشار بیشتر برای دریافت امتیازات بیشتر را برای واشنگتن و تلآویو فراهم میآورد. اعمال فشار به کشوری که پیشرفتهترین تجهیزات نظامیاش تویوتا و دوشکا است، بسیار راحتتر از کشوری است که دارای اسکادران متنوع جنگنده، سایتهای موشکی و توان پدافندی و زرهی قدرتمند باشد. این فرمول همیشگی آمریکاییها برای تنظیم مناسبات با کشورهاست. کشورهای دوست آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیستند. هر چقدر این کشورها بنیه نظامی ضعیفتری داشته باشند، امکان سیطره بر آنها برای آمریکا فراهمتر است.
با توجه به این واقعیت حالا سراغ ایران بیاییم. ایران در مقایسه با سوریه قدرت بسیار بزرگتری است. گزارشات ژرنالهای معتبر نظامی دنیا میگوید جمهوری اسلامی ایران پس از آمریکا، چین، روسیه، انگلیس، فرانسه، رژیم صهیونیستی، هند و پاکستان نهمین قدرت موشکی دنیاست. این در حالی است که برخی کارشناسان نظامی معتقدند از نظر جامعیت، کاربردی بودن، همچنین جایگاه توان موشکی در استراتژی دفاعی کشور، ایران جزو ۵ قدرت موشکی دنیاست. در حوزه پهپادی نیز بر اساس گزارشات اعلامشده منابع جهانی، ایران پس از آمریکا، چین و رژیم صهیونیستی چهارمین قدرت پهپادی جهان است.
در حوزه هستهای نیز توانمندیهای ایران قابل توجه است. در حوزه «صنعت هستهای» ایران پنجمین کشور دنیا هم از حیث سطح و تنوع تکنولوژی هستهای و هم از حیث کاربردهای صلحآمیز هسته است.
در حوزه نظامی نیز اگرچه ایران بارها اعلام کرده برنامهای برای ساخت سلاح هستهای ندارد اما کارشناسان مجلات معتبر دنیا معتقدند با توجه به استعدادهای هستهای ایران، اعم از انواع سانتریفیوژ و سطح غنیسازی، میتوان ایران را در باشگاه کشورهای هستهای دنیا قرار داد. بر همین اساس آنها میگویند ایران جزو ۱۰ کشور هستهای جهان است.
در حوزه تکنولوژی فضایی نیز جایگاه ایران در دنیا قابل توجه است. در پرتابها، ایران پنجمین کشور دنیا در حوزه فناوری پرتاب ماهوارهبر با سوخت جامد است. در حوزه ماهوارهبرهای با سوخت جامد و دارای نازل متحرک، ایران چهارمین کشور دنیاست. در مجموع ایران در جمع ۱۲ کشور دارای تکنولوژی طراحی، ساخت و پرتاب ماهوارهبر در دنیاست.
در حوزههای دیگر دفاعی و علمی نیز جایگاه ایران در دنیا ممتاز است. به عنوان مثال برخی منابع و ژورنالهای معتبر میلیتاری دنیا، نیروی دریایی ایران را نوزدهمین قدرت دریایی دنیا میدانند. البته گزارشاتی نیز وجود دارد که میگوید نیروی دریایی ایران اعم از ارتش و سپاه با 406 شناور، چهارمین قدرت دریایی دنیاست.
توانمندی ایران در حوزه زرهی نیز قابل توجه است. ایران نهمین قدرت نظامی از حیث در اختیار داشتن تانک و هشتمین نیروی دنیا بر اساس تعداد نظامیان است. در حوزه بالگردها نیز روایتهای مختلفی وجود دارد اما در همه این گزارشها جمهوری اسلامی ایران در بین 10 قدرت برتر نظامی دنیا در حوزه بالگرد است.
موارد اشاره شده بخوبی توانمندیها و ظرفیتهای دفاعی ایران را نشان میدهد؛ توانی که اصلا قابل مقایسه با سوریه نیست. بنا بر روایتهایی، ایران قویترین و بر اساس برخی روایتها دومین قدرت نظامی در غرب آسیاست. بنابراین این حجم توانمندی دفاعی خود به خود مانع سیطره، برتری و تفوق رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا میشود.
حالا تصور کنید به هر دلیلی، نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه هر حکومت مرکزی در ایران از بین برود و کشور ولو در یک زمان اندک چندروزه، فاقد نظم و حاکمیت مرکزی شود، آیا رژیم صهیونیستی براحتی از این فرصت بینظیر خواهد گذشت؟ حتما رژیم صهیونیستی از همه توان خود به همراه توان ایالات متحده استفاده میکند و همه زیرساختهای حیاتی ایران در حوزه نظامی را با خاک یکسان میکند. شاید اینجا این سوال مطرح شود که رژیم صهیونیستی به چه دلیلی و به چه بهانهای زیرساختها و تاسیسات حیاتی ایران را بمباران میکند؟ در جواب باید گفت «به همان دلیل و بهانهای که در سوریه چنین کرد». در سوریه تروریستهای شورشی، وابسته به آمریکا بودند. اصلا شورش مجدد آنها علیه حکومت مرکزی، بخشی از برنامه جنگی آمریکا علیه مقاومت بود. یعنی در واقع شورش تروریستها آن هم تنها چند ساعت بعد از اعلام آتشبس میان رژیم صهیونیستی و حزبالله لبنان، قطعهای از پازل جنگی آمریکا علیه مقاومت بود. یعنی هیات تحریرالشام در نقش همسنگران و همرزمان نظامیان رژیم صهیونیستی علیه مقاومت ظاهر شد. با این حال اما به محض شکست اسد و استقرار جولانی در دمشق، رژیم صهیونیستی همه زیرساختها، تاسیسات و تجهیزات نظامی سوریه را با خاک یکسان کرد. حالا بهانه رژیم صهیونیستی برای این اقدام چه بود؟ قطعا هر بهانهای داشته باشد، آن بهانه درباره ایران به طریق اولی وجود دارد. رژیم صهیونیستی باید قدرت بلامنازع غرب آسیا باشد. هر قدر سایه قدرت رژیم تلآویو بر منطقه بیشتر باشد، هژمونی آمریکا در منطقه مستحکمتر و بادوامتر خواهد بود. در این راستا از بین بردن توان دفاعی ایران دستاوردی به مراتب بزرگتر از آن چیزی است که صهیونیستها در سوریه به دست آوردند.
در واقع بههم ریختن ایران و از بین رفتن قدرت مرکزی، بزرگترین فرصت صهیونیستها پس از جنگ دوم جهانی و اشغال فلسطین خواهد بود و بدون تردید رژیم صهیونیستی این فرصت را از دست نخواهد داد.
این شرایط یعنی بمباران و انهدام زیرساختها، تاسیسات و تجهیزات دفاعی ایران برای آمریکاییها نیز بسیار ایدهآل است، چرا که از یک سو با از بین رفتن بنیه دفاعی ایران، قدرت و هژمونی آمریکا در منطقه تثبیت خواهد شد و از آن مهمتر مدیریت و کنترل یک «ایران ضعیف» برای آنان مطلوبتر است.
در کنار این واقعیات، یک نکته دیگر را نیز باید در نظر داشت. اساسا موجودیت ایران هم از لحاظ وسعت، موقعیت و مختصات جغرافیایی، هم از لحاظ تنوع فرهنگی و عقیدتی و هم از نظر نیروی انسانی و منابع طبیعی و انرژی، یک مانع بزرگ بر سر راه برنامهها و نقشههای آمریکا برای غرب آسیاست، چرا که ایران با چنین مختصاتی همیشه ظرفیت لازم برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت منطقهای و یک قدرت جهانی را داراست.
موضوع فقط نوع حاکمیت نیست، بلکه خود ایران با موقعیت و ویژگیهایش، مساله اول آمریکاست. در معادلات و برنامهریزیهای آمریکاییها، ایران در ذات خود یک ظرفیت قدرتآفرین است و به همین جهت همیشه در برنامههای آنها کوچکسازی یا تجزیه ایران در دستور کار قرار دارد. حتی در دوره پهلوی – چه اولی و چه دومی – پروژه کوچکسازی ایران را به جلو میبردند. اگر در توافقات ارضی و مناطقی که در دوره پهلویها از ایران جدا شدند تأمل کنیم، متوجه میشویم همه این مناطق برای ایران بسیار ژئواستراتژیک بودند و هرکدام میتوانستند ظرفیت مهمی برای جهش قدرت ایران باشند.
آنچه رضاخان در توافقنامه سعدآباد با آرارات کرد، مستند بلاهت یک حاکم است. ۸۰۰ کیلومتر مربع از خاک حاصلخیز ایران به ترکیه واگذار شد؛ منطقهای که اگر برای ایران حفظ میشد، اکنون ایران درگیر نقشه خطرناک ترکیه برای دالان زنگزور و قطع ارتباط زمینی ایران با اروپا نمیشد و از آن مهمتر به واسطه قطع ارتباط ترکیه با حکومت باکو، نه تنها اردوغان به فکر تحقق دالان تورانی نبود، بلکه برای ارتباط با نخجوان مجبور به ارائه امتیازات کلیدی به ایران میشد؛ چه بسا حتی در نقشههای خود در سوریه نیز دست به عصا حرکت میکرد.
ماجرای جدایی بحرین هم دقیقا در راستای کوچکسازی ایران و مدیریت قدرت ایران در منطقه انجام شد. تصور کنید پهلوی دوم، اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک بحرین را درک میکرد و بحرین همچنان یکی از استانهای ایران بود. در این حالت به جرأت میتوان گفت ماجرای تحریم نفتی ایران هرگز رخ نمیداد. سایر مزایای آن نیز بحث و مجال دیگری میطلبد. بنابراین پروژه کوچکسازی و تجزیه ایران همیشه در دستور کار آمریکاییها قرار داشته و همچنان نیز قرار دارد. از زمان جورج بوش پسر و در قالب پروژه خاورمیانه بزرگ که قرار بود اسرائیل مجری کلیدی و محوری تحقق آن باشد، تجزیه ایران در دستور کار قرار گرفت. اوج طرح این پروژه در جنگ ۲۳ روزه رژیم صهیونیستی علیه حزبالله لبنان بود. کاندولیزا رایس، وزیر وقت خارجه آمریکا هدف نهایی این جنگ را فاش کرد. رایس گفت: «آنچه ما شاهدش هستیم دردهای زایمان یک خاورمیانه جدید است. ما باید مطمئن باشیم به سوی این خاورمیانه قدم برمیداریم و نه برای بازگشت به خاورمیانه پیشین».
آنچه رایس درباره آن بحث میکرد، قرار بود ایران را کوچکتر کند. نکته مهمتر اینکه در این نقشه، منابع و مناطق کلیدی و قدرتساز از ایران جدا میشدند. بر اساس این نقشه آمریکاییها، قرار بود بخشی از مناطق شمالی و شمال غرب ایران - استانهای آذرینشین - به باکو، استانهای کردنشین به کشور تازهتاسیس کردستان، استانهای ایلام، خوزستان و بوشهر به کشور تازهتاسیس عربستان شیعه و بخشهایی از استانهای خراسان جنوبی و سیستانوبلوچستان به کشور بلوچستان ضمیمه شوند.
اگرچه این پروژه با نقشآفرینی کلیدی ایران و جبهه مقاومت ناکام ماند اما در جریان آشوبهای پاییز 1401 مشخص شد همچنان روی میز ایالات متحده و رژیم صهیونیستی قرار دارد. در جریان این آشوبها پروژه تجزیه ایران به شیوههای مختلف مطرح شد تا به بهانه موضوع حجاب، در افکار عمومی ایران اصطلاحا نرمالیزه شود. ابتدا رهبران و عوامل موثر تجزیهطلب به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی به تلویزیونهای فارسیزبان دعوت شدند تا مخاطب و بدنه معترضان آنها را به عنوان مبارزان آزادی بشناسند. همزمان در همه تجمعات اپوزیسیون خارجنشین پرچمهای گروهکهای تروریستی تجزیهطلب به میدان آورده شد. ابتدا توجیه حضور این پرچمها در تجمعات، لزوم همافزایی مخالفان جمهوری اسلامی در آن مقطع زمانی عنوان میشد. حتی عبدالله مهتدی، سرکرده گروهک تروریستی و تجزبهطلب کومله به عنوان یکی از اعضای شورای همبستگی انتخاب شد اما کمی بعد موضوع تجزیه ایران به صورت جدیتر هم در تلویزیونهای فارسیزبان بویژه اینترنشنال و هم در میتینگهای سیاسی در خارج از کشور مطرح شد. زمانی که برخی اعتراضها درباره حضور عبدالله مهتدی و بحث تجزیه ایران مطرح شد، مهتدی حتی برای حفظ ظاهر هم که شده از مانیفست کومله یعنی جدایی از ایران کوتاه نیامد. اگرچه «زن، زندگی، آزادی» به سرانجام نرسید اما نشان داد موضوع تجزیه ایران همچنان به صورت جدی در دستور کار آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد.
قطعا در صورت بروز ناآرامی گسترده در ایران یا فقدان حاکمیت مرکزی، پروژه تجزیه ایران یکی از دستور کارهای جدی آمریکا و رژیم صهیونیستی خواهد بود. در این راستا انهدام زیرساختهای کلیدی و حیاتی ایران میتواند نقش کاتالیزور را در تحقق تجزیه ایران ایفا کند. در کنار لزوم سیطره قدرت رژیم صهیونیستی و تثبیت هژمونی آمریکا در منطقه، همچنین هموارسازی پروژه تجزیه ایران، یکی دیگر از مواردی که حملات رژیم صهیونیستی و ایالات متحده به زیرساختهای کشور در صورت فقدان حکومت مرکزی را بسیار محتمل میکند، موقعیت ایران و ظرفیت کشور در مناسبات با بلوک شرق چین و روسیه است.
اگر اکنون در دنیا از تغییر نظام تکقطبی و ایجاد پیمانهای قدرتمند به عنوان قدرتهای جدید برای ایجاد نظام چندقطبی صحبت میشود، قطعا یکی از دلایل آن ظرفیتسازی ایران برای این ایده، بویژه تعاملات و مناسباتی است که ایران با چین و روسیه تعریف کرده است. به همین خاطر است که الان در بررسیها و تحلیلهای مقامات، تئوریسینها و روزنامهنگاران مطرح دنیا مثلث ایران، روسیه و چین به عنوان معماران اصلی قدرت نظام تکقطبی به دست نظام چندقطبی شناخته میشوند.
ظرفیتهای نظامی و اقتصادی ایران یکی از مهمترین عوامل در تحریک چین و روسیه برای تحقق نظام چندقطبی است، لذا یکی از برنامههای آمریکا و رژیم صهیونیستی از بین بردن این ظرفیتها و تبدیل ایران به زمین سوخته است تا یک ضلع مهم از این مثلث موثر که منافع آمریکا را به مخاطره انداخته، از بین رفته و اساسا فاقد موضوعیت شود. به عبارتی با از بین رفتن زیرساختهای نظامی و اقتصادی، نهتنها ایران ضعیف شده و کنترل و مدیریت ایران ضعیف برای آمریکا راحتتر است، بلکه هر نوع سرمایهگذاری بلوک شرق روی ایران نیز به طور کلی از بین میرود. از این طریق با از بین رفتن زیرساختهای دفاعی و اقتصادی ایران، خود به خود توان نظامی و اقتصادی روسیه و چین نیز به چالش کشیده میشود. به همین خاطر یکی دیگر از دلایل آمریکا و رژیم صهیونیستی برای از بین بردن زیرساختهای ایران در صورت از بین رفتن قدرت مرکزی در ایران، تضعیف بلوک شرق و مختل کردن ابرپروژه تغییر نظام تکقطبی جهان است. شاید کاخ سفید تمایل داشته باشد ایران را به درس عبرتی برای سایر کشورهایی بکند که تمایل داشته باشند روی پروژه تغییر نظام تکقطبی سرمایهگذاری کنند.
در مجموع دلایل ذکرشده، گزارههای بدیهی است که ثابت میکند تضعیف گسترده ایران و از بین بردن زیرساختهای حیاتی ایران، یکی از اهداف و ایدهآلهای ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی در صورت از بین بردن قدرت مرکزی ایران است.
همانگونه که اشاره شد، بزرگترین مشکل آمریکا و رژیم صهیونیستی با ایران ابتدا موجودیتی به نام ایران و سیاستهای جمهوری اسلامی ایران است. اتفاقا مهمترین ریشه مشکلات آمریکا با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی از ظرفیتهای بالقوه ایران در راستای ایجاد قدرت درونزا و تحقق استقلال کشور از قدرتها بهره جسته است. آنچه طی ۴۶ سال گذشته در ایران رخ داد، فهم دقیقی از مکانیسم حرکت به سوی توسعه از طریق تحقق قدرت درونزا بوده است. به عبارتی جمهوری اسلامی هم از طریق موقعیت و ظرفیتهای ایران و هم با بهره بردن از ظرفیتهای مذهبی و ایده مقاومت توانسته برای اولینبار در منطقه غرب آسیا الگوی تولید قدرت بدون آویزان شدن به قدرتها و هضم در سیستم عوامل نظام تکقطبی را ارائه دهد. همانگونه که اشاره شد، بخش مهمی از این تولید قدرت، مرهون ظرفیتهای بالقوه ایران، موقعیت کمنظیر ژئوپلیتیک، نیز منابع سرشار کشور بوده است، لذا ایران به خودی خود ظرفیت به چالش کشیدن هژمونی آمریکا و غرب در منطقه را دارد. به همین دلیل اکنون تئوریسینها و کارشناسان معتقدند قبل از جمهوری اسلامی، این موجودیتی به نام ایران است که در ذات خود و به صورت بالقوه ظرفیت ایجاد یک هژمون منطقهای و به چالش کشیدن هژمونی آمریکا در منطقه را دارد. به همین دلیل باید این نکته مهم را در نظر داشت که در سیاستگذاریها و استراتژی و راهبرد آمریکاییها تضعیف جمهوری اسلامی پیشنیاز و پیششرط تضعیف ایران تلقی میشود و از همین رو نقشههای آنان برای تضعیف ایران در قالب و به بهانه مقابله با جمهوری اسلامی و براندازی جمهوری اسلامی ارائه میشود. در همین راستاست که از نگاه آمریکا و سپس رژیم صهیونیستی، از بین رفتن جمهوری اسلامی بزرگترین فرصت برای تضعیف ایران، تغییر موقعیت ژئوپلیتیک ایران و در ادامه تجزیه ایران است.
این نکات واقعیتهایی است که طی سالهای اخیر با وضوح بیشتر نمودار شده است و برخی اتفاقات مانند سقوط حکومت سوریه، مصادیقی دقیق و مانوس برای فهم همهجانبه این واقعیات است. اینکه اپوزیسیون جمهوری اسلامی فاقد قوه فاهمه و عاقله در درک این واقعیات بدیهی است - البته اگر در بیان مواضع خود صادق باشند - بزرگترین خطر برای ایران است، چرا که آنان به بهانه ضدیت با جمهوری اسلامی، ایدهای را مطرح و تبلیغ میکنند که مهمترین و خطرناکترین پیامد آن از بین رفتن موجودیت ایران است.
به هر حال همانگونه که در ابتدای این مقاله به آن اشاره شد، پاسخ آقای عبدالکریمی به مواضع عجیب مهدی نصیری، اگرچه مناسب و دقیق بود اما برای تکمیل پاسخ آقای عبدالکریمی و اصلاح جامع و همهجانه مخاطبان از پیامدهای از بین رفتن قدرت مرکزی در ایران، ذکر نکات اشاره شده لازم و ضروری بود.
ارسال به دوستان
چرا پایتختهای اروپای غربی به دولتهای حوزه بالتیک اجازه نقشآفرینی نمیدهند؟
شرق گوشت دم توپ است!
امیر فرشباف: در اروپا بهرغم تسلط گفتمانهای راست و چپ میانه بر فضای کلی سیاسی و تضعیف هنجارهای ملی، جغرافیایی و نژادی که تهدیدکننده وحدت و امنیت اروپا تلقی میشوند، همچنان تقابلهای ژئوپلیتیک و فرهنگی و تاریخی مانند تقسیمبندیهای شمالی - جنوبی و شرقی - غربی تعیینکننده است. یکی از دغدغههای فعلی رسانهها و اندیشکدههای اروپایی، رهبری اروپای واحد در برابر تهدیداتی مانند ریاست جمهوری ترامپ و سرنوشت جنگ اوکراین و آینده متزلزل ناتو و اتحادیه اروپایی است. ایده رهبری مقتدرانه در حالی ذهنها را مشغول کرده است که این تقابلهای سنتی شرقی - غربی و تسلط دولتهای اروپای غربی بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی اروپا همچنان اجازه نقشآفرینی جدی و موثر به کشورهای شرقی را نمیدهد. وبگاه پولیتیکو این مسأله را با توجه به شکست حزب حاکم لیتوانی در انتخابات پارلمانی این کشور و ممانعت پایتختهای غربی اروپا از نقشآفرینی چهرههای شرقی در اتحادیه اروپایی مانند وزیر خارجه و رهبر حزب محافظهکار لیتوانی (اتحادیه میهن - دموکراتهای مسیحی) بررسی کرده است:
«گابریلیوس لندسبرگیس» وزیر خارجه لیتوانی هرچند در خارج از کشورش موفقیتهای بزرگی داشت اما در داخل چندان موفق نبود. او پس از شکست سنگین در انتخابات ماه گذشته که باعث از دست دادن حوزه انتخاباتی خود شد، اعلام کرد به دلیل پرهیز از خطر گسترش شکاف در رهبری سیاست خارجی اتحادیه اروپایی از سیاست کنارهگیری خواهد کرد.
لندسبرگیس یکی از پر سر و صداترین حامیان افزایش حمایت از اوکراین، اعمال تحریمهای سختتر علیه روسیه و مقابله با تهدیدات فزاینده چین بود اما با توجه به اینکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب ایالات متحده قرار است از ماه ژانویه به کاخ سفید بازگردد، زمانبندی آرایش جدید سیاسی، بدتر از این نمیتوانست باشد.
لندسبرگیس پیشتر در مصاحبه با پولیتیکو گفته بود: «ما که اینقدر نگران انزواطلبی ایالات متحده (بعد از ترامپ) هستیم، آیا انزواطلبی کشورهای عضو اتحادیه اروپا را میبینیم؟ ما هم بیشتر به درون نگاه میکنیم و بیشتر نگران تحولات داخلی هستیم.
آلمانها نگران انتخابات آینده و ظهور راست رادیکال هستند، در کشورهایی مانند هلند، بحث اصلی درباره مهاجرت است و فرانسه به درون نگاه میکند و نمیداند ائتلاف (راست میانه با راست رادیکال) در آنجا چگونه عمل خواهد کرد؟ به هر کجا نگاه کنید، بحثهای داخلی بر هر چیز دیگری غلبه دارد».
* جبهه شرقی فرمانده ندارد
3 کشور بالتیک - لیتوانی، لتونی و استونی - که در طول جنگ دوم جهانی توسط اتحاد جماهیر شوروی تجزیه و تصرف شدند، زمانی که صحبت از تهدیدات مسکو به میان میآید، همواره تهاجمیترین مواضع را داشتهاند و در حالی که بسیاری از دولتهای اروپای غربی درگیر بحرانهای سیاسی هستند، کشورهای بالتیک به طور مداوم برای توسعه نقشآفرینی جهانی اتحادیه اروپا فشار میآورند اما با بیمیلی پایتختهایی مانند برلین و مخالفت آشکار کشورهایی مثل مجارستان و اسلواکی مواجه میشوند.
«بایبا براژه» وزیر خارجه لتونی گفته کشورهای بالتیک در موقعیت ایدهآلی برای پیشبرد سیاست خارجی اروپا قرار دارند، زیرا «درک ما از تهدیدات مدنی، نظامی، بخش خصوصی و اقتصادی روسیه، از نظر پاسخ هماهنگ [به این تهدیدات] نسبتاً یکپارچه است».
به گفته وی، «وقتی که سایر کشورهای عضو اتحادیه اروپا نظارت نمیکنند که کدام کالاهای تجاری به روسیه ارسال میشود، این امر بر عهده کشورهای در امتداد مرز مشترک [با روسیه] گذاشته میشود تا وظیفهای را که اتحادیه اروپا ترک میکند، آنها (3 کشور شرق بالتیک) برعهده گیرند. ما به رسیدگی به این موضوع ادامه خواهیم داد، زیرا فشار جدی بر نظام ما ایجاد میکند ولی فکر هم نمیکنیم این ما هستیم که باید هزینهای که سایر کشورها در زمینه تحریمها و کنترلهای گمرکی متقبل نمیشوند، بپردازیم».
* ترامپ و تهدید پیوندهای فراآتلانتیکی
طی سال گذشته، لهستان به کشورهای بالتیک پیوسته است و دونالد توسک، رئیس سابق شورای اروپا از جناح راست میانه زمام امور را در ورشو به دست گرفته است اما خروج شوکآور لندسبرگیس از قدرت، نگرانیهایی را درباره شکستن ائتلاف برانگیخت، درست همانطور که صعود ترامپ، غرب را بدون رهبری روشن در صحنه جهانی رها میکند.
با این حال، به نظر میرسد این ترسها با انتصاب «کستوتیس بودریس» به عنوان جانشین او (لندسبرگیس) برطرف شده است. این مرد ۴۳ ساله، مشاور پیشین امنیت ملی و معاون سابق آژانس اطلاعات ملی لیتوانی است که مسؤولیت پاسخ به توطئههای خرابکارانه مشکوک روسیه در این کشور را بر عهده گرفته بود.
«لیناس کوجالا» رئیس مرکز مطالعات اروپای شرقی در ویلنیوس گفت: «بودریس در دیپلماسی باتجربه است و از ساختار نهادهای دولتی آگاه است. در لیتوانی، انتقادات زیادی از آلمان و سایر کشورهای پیشرو در اروپا به دلیل عدم مواجهه با تهدیدات روسیه در دهه گذشته وجود دارد و گاهی اوقات اروپا به طور کلی، از نظر سیاسی و تصمیمگیریهای فوری ناتوان نشان میدهد اما برای ما، انتخابات و تغییر دولت، این را تغییر نخواهد داد، زیرا ما تهدیدات روسیه را نه فقط برای اوکراین، بلکه برای خودمان نیز به عنوان یک جنگ وجودی میبینیم».
در واکنش به پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 5 نوامبر آمریکا، بودریس اصرار داشت کشورهایی مانند لیتوانی برای تقویت امنیت اروپا با کاخ سفید همکاری خواهند کرد. وی گفت: «آنچه ما نمیتوانیم اجازه دهیم و من فکر نمیکنم که اتفاق بیفتد، تضعیف تعهدات امنیت جمعی از سوی ایالات متحده است، زیرا تضعیف پیوند فراآتلانتیک، پایان چارچوب مشترک اروپا و آینده ناتو است».
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|