سفارش ناب پیامبر برای همین امروز
یا اباذر! ایّاکَ وَالتَّسویفَ بِآَمَلِکَ، فَاِنَّکَ بِیَومِکَ وَ لَستَ بِما بَعدَهُ، فَاِن یَکُن غَدٌ لَکَ فَکُن فی الغَدِ کما کُنتَ فی الیَومِ، وَ اِن لَم یَکُن غَدٌ لَکَ لَم تَندَم عَلی ما فَرَّطتَ فی الیَومِ.
ای ابوذر! مبادا به درازی آرزو، کارهای شایسته امروز را به تأخیر افکنی، زیرا که تو اکنون همین امروز را داری. اگر فردایی داشتی در آن نیز بمانند امروز باش، و اگر فردا نبود، پشیمان نخواهی بود که در امروز کوتاهی کردهای.
پیامبر اعظم(ص)/ ای ابوذر
ابوطالب تجلیل تبریزی
انتشارات پیام آزادی - صفحه ۱۳
***
صدای خدا یا علی؟
پیامبر خدا(ص) فرمود: خداوند متعال در شب معراج با لهجه و صدای زیبای علی با من صحبت میکرد. پس گفتم: پروردگارا! آیا تویی با من صحبت میکنی یا علی با من حرف میزند؟ خداوند متعال فرمود: ای محمد! تو را از نور خود خلق کردهام و علی را از نور تو. من از درون تو آگاهم و میدانم که علی محبوب قلب توست. پس من هم با صدای محبوبت با تو صحبت کردم تا قلبت اطمینان و آرامش پیدا کند.
محمدباقر مجلسی
بحار الانوار- جلد ۱۰۷، صفحه ۳۱
***
مبارزه پیامبر با پارتیبازی اشراف
در سال فتح مکه زنی مرتکب جرمی شده بود که باید مجازات میشد. اتفاقاً این زن که دزدی کرده بود وابسته به یکی از خانوادههای بزرگ و جزو اشراف تراز اول قریش بود. وقتی بنا شد حد دربارهاش اجرا شود و دستش را قطع کنند، غریو از خاندان زن برخاست که: ای وای! این ننگ را چگونه تحملکنیم؟ دسته جمعی به سراغ پیامبر رفتند و از او درخواست کردند که از مجازات زن صرفنظر کند. فرمود: هرگز صرفنظر نمیکنم. هرچه که واسطه و شفیع تراشیدند، پیامبر ترتیب اثر نداد. در عوض مردم را جمع کرد و به آنها گفت: میدانید چرا امتهای گذشته هلاک شدند؟ دلیلش این بود که در اینگونه مسائل تبعیض روا داشتند. اگر مجرمی که دستگیر شده بود وابسته به یک خانواده بزرگ نبود و شفیع و واسطه نداشت او را زود مجازات میکردند، ولی اگر مجرم شفیع و واسطه داشت درباره او قانون کار نمیکرد. خدا به همین سبب چنین اقوامی را هلاک میکند. من هرگز حاضر نیستم در حق هیچکس تبعیضی قائل شوم.
مرتضی مطهری / آینده انقلاب اسلامی ایران
انتشارات صدرا - صفحات ۱۵۵ و ۱۵۶
***
مسجدی با یک آخوند دوستداشتنی!
ـ آخ گفتید قیدارخان! خیلی خوشم آمد. من که زیاد پام به مسجد باز نشده بود، پیش از شما اما از این آخوند خیلی خوشم آمد. نمازش کلاً اینقدر طول نکشید که لیلاند را ببرم تا شوش و بفروشم. تو بعضی از این مسجدها، سر 2 رکعت نماز، لیلاند را میبری و میفروشی و بعد تبدیلِ به احسنتش میکنی و خاورِ نو میگیری و میآیی گاراژ و بار میزنی و میروی غذاخوریِ خلیل و بعد هم میرسی به سینهکشی زالیان بروجرد و... خلاصه کامیون تو راه خراب میشود و میتپد تو گِل و مینشینی قهوهخانه به اتولهای دیگر بسپری که زنگ بزنند به گاراژ قیدار و هنوز رکعت اولی...
قیدار شکمش بالا و پایین میرود. میزند روی ران صفدر.
ـ بس است دیگر. خدا خفهات کند...
رضا امیرخانی/ قیدار
نشر افق - صفحه ۹۲
***
اعتماد خدشهناپذیر به آینده و خودکشی؟!
۳ مارس ۱۹۴۰: از نوع بیماریام (فشار خون بالا و بالارونده) پی میبرم که به مرگی ناگهانی خواهم مرد و به احتمال قوی بر اثر خونریزی مغزی. این بهترین پایانی است که میتوانم برای خود آرزو کنم. ولی ممکن است اشتباه کنم (نمیخواهم کتابهای مربوط به این موضوع را بخوانم و بدیهی است که پزشک، حقیقت را به من نمیگوید)، ولی اگر فساد شریان نبض، موجب علیل شدنم شود، به خود این حق را خواهم داد که زمان مرگ خویش را خود تعیین کنم. این «خودکشی» (اگر بتوان این لفظ را درباره وضع من به کار برد) به هیچوجه نشانهای از یأس و ناامیدی نیست. ناتاشا و من بیش از یک بار درباره این مساله گفتوگو کردهایم که ممکن است دچار حالاتی جسمانی شویم که کوتاه کردن زندگی، یا به عبارت بهتر «تسریع مرگ» را، بجا جلوه دهد. ولی من، شرایط مرگم هرطور که باشد، باز هم با اعتمادی خدشهناپذیر به آینده کمونیسم خواهم مرد. این اعتقاد به انسان و آینده او، اکنون به من نیروی مقاومتی میدهد که هیچ دینی آن را نمیتوانست داد. ال تروتسکی
وصیتنامه: همه دارایی من پس از مرگم (حق تألیف برای کتابها و نوشتهها و مقالات و غیره)، به زنم ناتالیا ایوانوونا ناسدورا تعلق میگیرد. ال. تروتسکی – ۲۷ فوریه ۱۹۴۰
اگر هر دوی ما بمیریم: [بقیه صفحه نوشته نیست...]
لئو تروتسکی/ یادداشتهای روزانه
هوشنگ وزیری - شرکت سهامی انتشارات خوارزمی - صفحات ۱۲۲ و ۱۲۳
گردآورنده، تقی دژاکام