09/مهر/1404
|
01:19

فرمول تداوم اتحاد مقدس

فاطمه داداشی: آنچه در بازخوانی بیانات اخیر رهبر انقلاب برجسته و راهبردی جلوه می‌کند، تأکید همزمان بر ۲ مؤلفه بنیادین در امنیت و توان ملی در برابر دشمن است: «اتحاد ملی» و «قوی‌ شدن». به‌ عبارت دیگر، بیانات رهبری فراتر از توصیه‌ای ارشادی به انسجام اجتماعی است؛ ایشان این ۲ مقوله را به‌ مثابه اجزای یک نظام راهبردی می‌دانند که بقای سیاسی - اجتماعی کشور در پیوند و هم‌افزایی آنهاست. این یادداشت می‌کوشد نسبت دیالکتیکی میان اتحاد و قدرت را تحلیل کند و نشان دهد چرا و چگونه هر یک بدون دیگری دارای خلل و نقصان است.
ابتدا باید اشاره کرد «اتحاد» در سخنان ایشان، نه صرفاً یک پدیده زمانمند و تاکتیکی، بلکه سرمایه‌ای راهبردی است؛ سرمایه‌ای که در شرایط تهدید و تنش، کارکرد بازدارنده و دفاعی می‌یابد. می‌توان نسبت میان این ۲ مؤلفه را در قالب ۳ گزاره تحلیلی خلاصه کرد: نخست، اتحاد به ‌مثابه شرط لازم برای به‌کارگیری مؤثر و کارآمد منابع و ظرفیت‌های کشور است. هنگامی که جامعه بر سر اهداف کلان توافق دارد، امکان بسیج منابع انسانی، مالی و سیاسی برای پروژه‌های ملی فراهم می‌شود. دوم، قدرت و اقتدار به ‌مثابه ابزار حفاظت وحدت. اقتداری که در قالب توان نظامی و توان علمی - فناورانه بروز می‌یابد، از فروپاشی سرمایه اجتماعی در برابر فشارهای خارجی جلوگیری می‌کند. سوم، رابطه میان اتحاد و اقتدار رابطه‌ای متقابل است. هرگاه یکی ضعیف شود، دیگری تضعیف می‌شود و حلقه بازخورد منفی می‌تواند به آسیب‌های ساختاری به رابطه دیالکتیکی منتهی شود.
نمونه تاریخی و عینی این نسبت را می‌توان در رخداد جنگ تحمیلی ۱۲ روزه جست‌وجو کرد. در آن مقطع، همگرایی اجتماعی اولیه عمدتاً از جنس واکنش سلبی به تهدید خارجی بود اما دوام و استحکام این همگرایی تا حد زیادی مرهون مشاهده و تجربه نمایش قدرت نظامی و دفاعی کشور بود. آنچه در عمل رخ داد، تبدیل یک واکنش گذرا به وحدتی با قابلیت بازدارندگی بود که با تکیه بر کارایی سیستم نظامی و عملکرد نیروهای امنیتی و دفاعی تقویت شد. از این منظر، تجربه مزبور مثال روشنی است که نشان می‌دهد اتحاد بدون ارائه «نشانه‌های قدرت» پایدار نیست و نیز اقتدار بدون پشتوانه اجتماعی مشروعیت‌ساز، در معرض آسیب خواهد بود.
این نسبت دارای تبعات سیاستی مهمی است. اول، سیاست‌گذاری کلان باید همزمان متوجه سرمایه‌سازی اجتماعی و سرمایه‌گذاری ساختاری و عملیاتی باشد. سیاست‌هایی که صرفاً متوجه ایجاد همگرایی نمادین باشد، اگر با تقویت زیرساخت‌های علمی، صنعتی و دفاعی همراه نباشد، به اتحاد آنی و شکننده محدود خواهد ماند. از طرف دیگر، تمرکز صرف بر ارتقای ظرفیت‌های سخت قدرت، در غیاب سیاست‌های انسجام‌بخش، موجب فرسایش سرمایه اجتماعی و کاهش مشروعیت می‌شود؛ وضعیتی که می‌تواند اقتدار را آسیب‌پذیر کند. دوم، در مواجهه با فشارها و تهدیدات خارجی، راهبرد «دفاعی/ توسعه‌ای» باید چندلایه باشد: لایه‌ای از بازدارندگی سخت (نظامی و عملیاتی)، لایه‌ای از مقاومت اقتصادی و لایه‌ای از تقویت شبکه‌های اجتماعی و فرهنگی که توان نفوذ دشمن را کاهش دهد. این راهبرد چندلایه وقتی کارآمد است که هر لایه به ‌طور متقابل دیگری را تقویت کند؛ به عنوان مثال توسعه علوم و فناوری‌های استراتژیک نه صرفاً برای تحقق خودکفایی اقتصادی، بلکه به ‌عنوان منبع مشروعیت و عامل تقویت وحدت اجتماعی نیز باید دیده شود.
سوم، روایت‌ و تقریر وضعیت ایران در صحنه بین‌المللی، چه در عرصه نبردهای سیاسی و امنیتی و چه در جایابی اقتدار ایران در عرض سایر کشورهای جهان، نقش کلیدی در تقویت مؤلفه‌های ایجابی اتحاد و تثبیت پایه‌های اقتدار خواهد داشت.
در پایان، می‌توان چنین نتیجه‌‌ گرفت: اتحاد و قدرت ۲ مؤلفه تفکیک‌ناپذیر سیاست ملی‌اند. وحدت، بدون قدرت و اقتدار، وضعیتی موقت و شکننده خواهد بود و قدرت بدون پشتوانه وحدت، ساختاری بی‌ریشه و در معرض فروپاشی است. فهم این نسبت به عنوان سیاست راهبردی و تبدیل آن به یک استراتژی عملی، علاج وضعیت آشوبناک ما در صحنه بین‌الملل، نیز مسیر پایدار پیشرفت و توسعه خواهد بود.

ارسال نظر
پربیننده