|
میراث ناقصالخلقه خان!
صادق فرامرزی: «به من بگویید دیکتاتور!» این عبارت مشهوری است که سیدضیاءالدین طباطبایی، نخستین نخستوزیر رضاشاه پهلوی فردای کودتای 3 اسفند در گفتوگویی که با احمدشاه قاجار داشته، به زبان آورده است. فارغ از آینده پرفرازونشیب این نخستوزیر ناکام و میزان اشراف یا عدم اشراف او به بار معنایی منفی واژه دیکتاتور میتوان این عبارت را به عنوان شاهبیتی از منش و روش آغازین حکومت پهلوی فرض کرد؛ فرضی که مبنای آن بیش از شکل دیکتاتوری آن حکومت اشاره به ماهیت تقلیدی و نسخه رونویسی شده توسعه و مدرنیزاسیونی دارد که بعدها توسط رضاخان پیگیری شد. ارسال به دوستان
تلاش میکرد کسی او را نشناسد
رضاخان رفت!
ساعت 5/8 صبح بیست و پنجم شهریور1320، ارسال به دوستان
چگونه متفقین براحتی وارد تهران شدند؟
رضاخان... نه!
رنج خواندن برخی صفحات تاریخ را به جان میخری و تلخیاش را حوصله میکنی و با دردهایش همراه میشوی. همه لحظاتش را تصور میکنی؛ از کاخی به کاخ دیگر، از مجلسی به مجلس دیگر و از معرکهای به معرکهای دیگر، دالان تاریخ را زیر و رو میکنی و خود را در میان همه اتفاقات حاضر میبینی! خود را شاهد همه آنچه بر سر تاریخ آمده میبینی! اینک تو هستی و تصاویری که از تاریخ در ذهن داری و گاهی چقدر غصه میخوری اما مگر آب رفته به جوی زمان بازمیگردد؟ نه! بازنمیگردد و تو 2 انتخاب داری: خود تجربه تاریخی باشی یا از تجربه تاریخ و آنچه خواندهای بهره ببری!
ملتهایی که حافظه تاریخی کوتاهمدتی دارند و از آگاهی تاریخی کمتری برخوردارند، به آفت انتخاب اول دچار میشوند و باز سالها بعد وقتی کسی به صفحه تاریخ ایشان میرسد، وقتی خود را در میان همه اتفاقات حاضر میبیند! و خود را شاهد همه آنچه بر سر تاریخ آمده میبیند! او است و تصاویری که از تاریخ در ذهن دارد و چقدر غصه میخورد اما مگر آب رفته به جوی زمان بازمیگردد؟ نه! بازنمی گردد.
فراز و فرودهای تاریخی و ماجرای آنچه در شهریور 1320 اتفاق افتاد، از دردناکترین صفحات تاریخ است؛ آنجا که متفقین براحتی ایران را اشغال میکنند و خانی که 20 سال از دوران وزارت جنگ تا سالهای سلطنت، صدای الدرم بلدرمش برای مردم خودش بلند بود، حتی از نمایش مقاومت نیز سر باز میزند. خود را برکنار میکند و تنها از انگلیسیها میخواهد پس از او ولیعهدش را بر سرکار نگه دارند. این اتفاق با واسطهگری فروغی که خود سالها مغضوب رضاخان بود، شکل میگیرد. رضاخان به فاصله چند روز از ورود متفقین و تشکیل کابینه توسط فروغی، از تهران به جایی بسیار دور تبعید میشود. او که جز در مراسم تاسیس بانک ملی، همیشه با لباس نظامی دیده شده بود، لباس نظامیاش را در میآورد و در قواره یک آدم معمولی از تهران فرار میکند. در «یادآور» این شماره نگاهی نو به ماجرای ورود متفقین به تهران و خروج رضاخان انداختهایم.
در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، ایران به اشغال نیروهای نظامی روس و انگلیس درآمد. سر ریدر بولارد، سفیر انگلیس در ایران در خاطرات خود که با نام «شترها باید بروند» به چاپ رسیده است، مینویسد: «در ماه آگوست ۱۹۴۱ (مرداد ۱۳۲۰) 2 دولت انگلیس و شوروی تصمیم گرفتند ایران را به اشغال خود درآورند و در اواخر شب بیست و چهارم آگوست (سوم شهریور ۱۳۲۰) بود که من و سفیر شوروی به صحبت نشستیم تا ضمن اتخاذ یک روش مطلوب و هماهنگ، درباره پیامدهای ماجرا نیز بررسیهای لازم را به عمل آوریم. راس ساعت 4:15 بامداد ما هر دو به ملاقات نخستوزیر ایران (منصورالملک) رفتیم و یادداشتهای دولتین متبوع خود را به او تسلیم کردیم. رضاشاه بلافاصله پس از این واقعه، نخستوزیر را عزل کرد و به جای او محمدعلی فروغی را که شخص درستکار و قابل اطمینانی بود به نخستوزیری گماشت! [محمدعلی فروغی قرابت فراوانی با انگلیسیها داشت] محمدعلی فروغی به دلیل عقاید لیبرال و محافظهکارانه شهرت داشت و به همین جهت هم انتصاب او مورد موافقت متفقین قرار گرفت. البته باید اذعان داشت ورود قوای متفقین به خاک ایران تنها با چند مورد مقاومت ناچیز برخورد کرد و رضاشاه نیز در روز سوم به ارتش ایران دستور آتشبس و عدم مقاومت داد». ارسال به دوستان
گزارش یک دیدار از موریس
در میان این چهاردیواریها
مهدی فارسی*: ...شهریورماه است؛ ماهی که ۷۷ سال پیش از این، ایران در یک نصف روز اشغال شد، شهرهایش بمباران شدند و قوای اشغالگر وقتی قدم به شهرها گذاشتند با تعجب دیدند دستههایی از مردم به استقبالشان آمدهاند... این یادداشت را به همین مناسبت نوشتم: به اقتضای کارم که ساختن فیلم مستند است، گاهی جاهایی بودهام که شاید برای همه کس فرصتش پیش نیاید. مثل شهر قصرهای افسانهای صدام در تکریت یا آرامگاه ویرانشدهاش در گوشه دیگری از همان تکریت. باز به اقتضای همین حرفه، نوروز ۹۶ از جایی سر درآوردم که بسیاری از ما فقط اسمش را شنیدهایم؛ جزیره موریس. شاید اگر سماجت مدیر تولید گروهمان، وحید کاظمی نبود، هرگز این سفر پیش نمیآمد اما بعد از 5-4 ماه پیگیری و چند بار رد شدن، بالاخره روادید برای خودش و من صادر شد. نه فقط برای موریس که بعد از آن عازم ژوهانسبورگ در آفریقایجنوبی شدیم. 2 تبعیدگاهی که بنیانگذار سلسله پهلوی، ماههای آخر عمرش را در آنها سپری کرد. ارسال به دوستان
شهریور 1321 رضاخان با قطار از دوربان به ژوهانسبورگ رفت. پیدا کردن خانه مناسب، 6 ماهی طول کشید؛ سرانجام رضاخان نوروز 22 را در این خانه آغاز کرد. تمایلی به بیرون رفتن از خانه نداشت، چون چند باری که به باغوحش و یکی، دو باری که به شهر رفته بود، نتوانست قانون را تحمل کند. با اصرار او، رانندهاش از چراغ قرمز عبور و پلیس هم او را جریمه کرده بود. رضاخان 22 ماه در این خانه در ژوهانسبورگ زندگی کرد. فرزندانش هر از گاهی به او سر میزدند. تنهایی، غذای چرب، استرس و فشار روحی، کار خودش را کرد. دلدرد و درد شدید پا به سراغش آمد. او حاضر نبود قبول کند بیمار است، چون آن را نشانه ضعف میدانست. ساعت 6 صبح چهارشنبه چهارم مرداد 1323 رضاخان در
شترها باید بروند (The Camels Must GO) نام کتابی است از سر ریدر بولارد، سفیر انگلستان در ایران و سر کلارمونت اسکراین، مامور تبعید رضاشاه. نام این کتاب برگرفته از یک ضربالمثل انگلیسی است. این ضربالمثل در مواقعی به کار میرود که کاری باید الزاماً انجام شود. داستان این ضربالمثل چنین است؛ قرار بود در زمان جنگ اول جهانی، یک کاروان شتر حامل سلاح برای کمک به امیر فیصل اعزام شود. سرگرد انگلیسی خطاب به افسر عرب که مرتباً برای این اعزام بهانه میآورد گفت: تو حق داری، امیر فیصل حق دارد، من حق دارم و شترها هم حق دارند، ولی به هرحال… شترها باید بروند! ورود نیروهای انگلیس به تهران- رضاخان وارد یک سربازخانه لشکر یک شد. برایش احترام نظامی به جا آوردند و او دستور داد همه مرخص هستند و به خانههایشان بروند! سپس شخصاً به لشکر 2 رفت و همین دستور را تکرار کرد.
پس از ورود متفقین، کشور دچار قحطی شد و مردم از لحاظ نان و ارزاق بشدت در مضیقه قرار گرفتند. روزهای سختی بر مردم میگذشت.
مشهور است رضاخان پیش از به قدرت رسیدن مسؤول اصطبل سفیر هلند بود. ارسال به دوستان
خان گزیدهها
دیکتاتورها در کنار همه صفات خود، به یک ویژگی معروفترند: «حذف»! حذف است که دیکتاتورها را سرپا نگه میدارد. پلیس مخفیهای استالین و هیتلر برای حذف مخالفان درجه چندم، شاهدی بر این ادعاست که دیکتاتورها قتل را جدیترین تضمین برای بقای خود میبینند و در این مسیر حتی از حذف نزدیکان و پیشخدمتان خود به بهانههای مختلف دریغ نمیکنند. در حافظه تاریخی ایرانیان، صدام یکی از کسانی است که به قتل نزدیکان خود (از هراس تصاحب قدرت توسط آنان) مشهور شده است. در تاریخ معاصر ایران اما «رضاخان» کم دست به قتل نزدیکترین نزدیکان خود نزده است. او علاوه بر مخالفان سیاسی و حتی شاعران و روشنفکران، کسانی را که در دایره تصمیمگیری او و برای سالها گوش به فرمان او بودهاند نیز به قتل رسانده است؛ براحتی.
عبدالحسین تیمورتاش ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|