|
حالا 39 سال است که چمران بین ما نیست و هست
مثل همه، شبیه هیچکس!
صادق فرامرزی: از اتوبان چمران تا قطعه 24 ردیف 71 شماره 25 بهشت زهرا(س)، از قسمتهای پایانی سریال مشهور سیمرغ تا فیلم سینمایی «چ»، از دانشکده فنی دانشگاه تهران تا دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیای آمریکا، از پاوه و دهلاویه تا بیروت، از دانشجویی با نمره قبولی 21 تا چریکی اسلحه به دست، از علی شریعتی تا موسی صدر، از تیمسار فلاحی تا صیاد شیرازی، از مناجات عارفانه تا مبارزه انقلابی، از انجمن اسلامی دانشجویان تا جنبش نظامی امل، از دیروز تا امروز و از مغرب تا مشرق نام و نشانی از «مصطفی چمران» را میتوان پیدا کرد. با همه اینها چمران کجای زندگی ما قرار دارد؟ آیا در آستانه 40 سالگی پرواز خونین او میتوان آیندهای انقلابی را بدون راه و مسلک چمران تصور کرد؟ آیا روایتهای متعدد و بعضا متناقضی که از چمران به سمع و نظرمان میرسد اجازه آن را میدهد تا از او فراتر از الگوی ویترینی، به روحی زنده و مبارزهگر دست یابیم؟ جواب بخش عمدهای از این سوالات را میتوان در خود «چمران» جستوجو کرد؛ الگویی چندبعدی که پا به میدانهای متعددی میگذاشت و از دل این تکثر وحدتی غیرقابل تصور را خلق میکرد. چه آن زمان که خود را در قامت عارفی گوشهگیر که همکلامی جز خالق خویش پیدا نکرده است تعریف میکرد و چه آن زمان که همانند یک انقلابی کنشگر که وظیفهای فراملیتی برای خود متصور باشد، شرق تا غرب کائنات را برای یکپارچه کردن جبههای جهانی که به راهی جز حق و حقیقت متعهد نباشد طی میکرد. قطع به یقین چالش «مصطفی چمران» در سیونهمین سالگرد شهادت او، نه تعریف چمران بهعنوان برگی مفقود از تاریخ، که مشخص کردن جایگاه «خودِ انقلابی»مان با «چمران» در دل موقعیتهای مستحدثه است. چالشی مشابه و البته در سطحی غیرشخصی وجود دارد که آیا «تخصصی» شدن ساخت نهادها و وظایف اجتماعی اجازه آن را میدهد تا بار دیگر مساجد توانایی تبدیل شدن به مرجعیت زندگی شهری را داشته باشند؟ به عبارتی سادهتر، در زمانهای که نهادهای آموزشی، حل اختلاف، خیریه و... هرکدام در قالب کارویژهای از پیش تعریف شده فعالیت میکنند، آیا امکان آن وجود دارد که باز هم مساجد به جایگاه پیشین خود یعنی مکانی که فراتر از محل عبادت تبدیل به محل تصمیمگیری و تصمیمسازیهای اجتماعی شده بود بازگردند یا خیر؟ شخصیت چندجانبه و وظایف و ماموریتهای متعدد «مصطفی چمران» نیز میتواند این سوال را برای هر انسان انقلابی در دهه پنجم انقلاب اسلامی متصور سازد. مساله «چمران شدن» در زمانهای که همه معادلات، انسان را به متخصصی تکبعدی شدن هدایت میکند، مسالهای اساسی و تعیینکننده است. رهبر حکیم انقلاب در یکی از سخنرانیهای چند سال گذشته خود با بیان شخصیت ذوابعاد چمران، وی را اینگونه توصیف کرد: «در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین، اینها دیگر در وجود یک چنین آدمی بیمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل... اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ به عکس، بسیار لطیف بود، خوشذوق بود، عکاس درجه یک بود، هنرمند بود. دل باصفایی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا». تعریف فوق را از جهات مختلف میتوان تعریفی کمسابقه پیرامون یک شخصیت انقلابی دانست. ادغام سرشاری از تعهد و تخصص در کالبد یک مبارز انقلابی که میدانهای متعدد را پشت سر گذاشته بود باعث شد تا برجستگی راه و روش او جنبهای متمایز در کنار سایر همقطارانش پیدا کند. تبدیل کردن یک انسان واحد به الگویی عام از انقلابیگری در سطوح گوناگون بدون عبور از دایره تخصص دقیقا همان چیزی است که میان الگوی چمران و طریقه «چمران شدن» با باقی صورت مسالههای انقلابی ماندن در دهه پنجم انقلاب اسلامی فرق میگذارد. مساله «چمران شدن» مسالهای انقلابی در دوران نظامسازی انقلابیون است. تبدیل شدن یک اسطوره عرفانی به الگویی عملیاتی که میتواند در ظروف زمانی و مکانی متفاوت ادامهدهنده یک راه ثابت و مشخص باشد، مسالهای بهغایت جدی و تاملبرانگیز است. به زبان آوردن این سوال که کدام چمران، (چمران چریک، چمران فیزیکدان، چمران عارف، چمران بروکرات و باقی چمران) باید چمران امروز ما باشد به انحراف رفتن از این اصل است که چمران خود شخصیتی برآمده از انباشت تمام حالات پیشرو برای یک انقلابی فعال بوده است. الگوی چمران، الگویی برآمده از راه و روشی نوین برای پیادهسازی یک تیپ شخصیتی در جهت ارائه به میدانی عملی است؛ چمرانی که میتواند مثل همه انقلابیهای حاضر در جایگاههای متفاوت باشد و در عین حال شبیه هیچکدام از آنها نیز نبوده باشد. ارسال به دوستان
چمرانخوانی
به دلایل مختلف میتوان منابع مکتوب و حتی تصویری تولید شده پیرامون شهید «مصطفی چمران» را منابع متعدد و غنی دانست، چه از آن رو که مجموعه تفصیلی از مکتوبات خود وی به میراث علاقهمندانش مانده است و چه از این جهت که سوژه او برای تعداد زیادی از نویسندگان و پژوهشگران سوژهای جذاب به نظر آمده و به تولید آثاری با موضوع زیست و شهادت این شهید پرداختهاند. «خدا بود و دیگر هیچ نبود» را میتوان مشهورترین کتابی دانست که به قلم خود شهید به حکایت زندگی او در مراحل مختلف میپردازد. «علی زیباترین سروده هستی» از دیگر کتبی است که شامل جمعآوری یادداشتها و سخنرانیهای شهید چمران با موضوع حضرت امیر(ع) است. «کتاب کردستان»، «کتاب لبنان»، «حماسه، عشق، عرفان»، «عارفانهها»، «مجموعه بینش و نیایش»، «انسان و خدا» و «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست» از دیگر آثار این شهید است. ارسال به دوستان
بازخوانی جلسه مشهور مجلس شورای اسلامی و ایستادگی شهید چمران مقابل طرح حسن روحانی
من پشت سر آنها نماز خواندهام!
ماجرای مباحثه شهید چمران و حجتالاسلام روحانی پس از ایام کودتای نوژه را میتوان از مهمترین و جنجالیترین فعالیتهای سیاسی این شهید دانست. نطقی کوتاه در جریان جلسه مجلس شورای اسلامی که خیلیها آن را باعث نجات یافتن ارتش از ایده حذفی مورد نظر روحانی میدانند. ماجرا زمانی آغاز شد که در جریان جلسه 23 تیر 59 و تنها 2 ماه قبل از آغاز جنگ 8 ساله تحمیلی حسن روحانی با اعلام خیانت ارتش در جریان کودتای نوژه گفت: «راجع به نیروهای مخصوص ارتش (نوهد) بارها به مسؤولان پیشنهاد شده که این نیرو را منحل اعلام کنند و اینها خطرناک هستند و متاسفانه توجه نشد و در این کودتا هم نقش عظیمی را آنها داشتند». درخواست روحانی اما با واکنش وزیر دفاع ملی، مصطفی چمران مواجه شد. متن زیر بخشی از نطق چمران در پاسخ به درخواست حسن روحانی است: ارسال به دوستان
چمران به قلم چمران
میگویند راحتترین راه برای شناخت آدمها، انداختن نگاهی کوتاه به کتابخانهشان است، کتابخانه هر فرد را که ببینی میتوانی به عمقی مناسب در شناختش نائل آیی. برای آنها که دستی به قلم میبرند، انداختن نگاهی کوتاه به نوشتهشان کافی است تا به فضا و منظومه معرفتی آنها تسلط یابیم. در چنین شرایطی شاید سختترین کار انداختن نگاهی به دفترچه یادداشتهای مصطفی چمران باشد! احتمالا میتوان این انتظار را داشت که در صفحه اول آن با مناجاتی عارفانه روبهرو شویم، در صفحه بعدی به ناگاه نامهای عاشقانه ما را به خود آورد، صفحه بعدی ما را در دنیایی از فرمولهای فیزیک غرق کند، پس از آن با شرح خاطراتی از مبارزات دانشجویی مواجه شویم و در نهایت به خاطرات او از ایام جنگهای چریکی بر بخوریم. شناخت چمران از نوشتههایش همینقدر سخت است و عجیب، مردی برای تمام عرصهها با کولهباری از تجربه همه ساحتهای مبارزه. در متن پیشرو به بازخوانی 2 یادداشت متفاوت از مصطفی چمران میپردازیم، یادداشتی در دنیای عارفانه او و شرح حالاتش با پروردگار خویش و یادداشتی ماجراجویانه از آذر خونین دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 1332، یادداشتهایی که گویا اعتراف خود چمران بر پیچیدگی تمام حالات و احوالات خود او است! ارسال به دوستان
خدایا! تو مرا اشک کردی...
خدایا! تو را شکر میکنم که از پوچیها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر، غرقم نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی، فهمیدم که سعادت حیات، در خوشی و آرامش و آسایش نیست، بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره شهادت است. خدایا! تو را شکر میکنم که اشک را آفریدی که عصاره حیات انسان است، آنگاه که در آتش میسوزم، یا در شدت درد میگدازم یا در شوق زیبایی و ذوق عرفانی آب میشوم و سروپای وجودم روح میشود، لطف میشود، عشق میشود، سوز میشود، و عصاره وجود به صورت اشک، آب میشود و به عنوان زیباترین محصول حیات که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد، بر دامان وجود فرو میچکد. اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد، قلبم را ارائه خواهم داد، و اگر محصول عمرم را بطلبد، اشک را تقدیم خواهم کرد. ارسال به دوستان
ماجرای نیمروز!
مصطفی بزرگنیا به ضرب 3 گلوله از پای در آمد. شریعترضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفته به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود یکی از جانبازان «دسته جانباز» با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد. در این میان چند نفر از دانشجویان دانشکده افسری که دانشجوی دانشکده فنی نیز بودند دوستان دانشجوی خود را هدایت کرده دستور دادند به زمین بخوابند و بدین ترتیب عده زیادی از مرگ حتمی نجات یافتند. دستهای در آبخوری و عده زیادی در کتابخانه پنهان شدند و افراد متعددی در پشت ستونهای سنگی دانشکده خود را از گلوله حفظ کردند. عدهای نیز به کارخانههای دانشکده فنی پناه برده لباس کارگری به تن کرده از معرکه جان به سلامت بردند. رگبار گلوله همچنان برای دقیقههای طولانی و مرگبار ادامه داشت. من به اتفاق عده زیادی از دانشجویان از کریدور جنوبی دانشکده رهسپار در جنوبی شده ولی ناگاه در انتهای کریدور به یک دسته سرباز برخورد کردیم که تفنگها را به سوی ما نشانهگیری کرده دستور ایست میدادند. ولی چون در آن لحظات ایستادن میسر نبود، آنها نیز شروع به تیراندازی کردند. بنابراین محصور شده بودیم که از 2 طرف ما را هدف گلوله قرار داده بودند و نه راه رفتن بود و نه جای برگشتن. دستهای بر روی زمین خوابیدند و دستهای دیگر به اطاقهای اطراف کریدور و پشت در کلاسها و دستشویی پناه بردند. در یک طرف کریدور پلههایی وجود داشت که به زیرزمین میرفت و آزمایشگاه مقاومت مصالح در آنجا بود. عده زیادی از دانشجویان که از 2 طرف تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند، به ناچار به این آزمایشگاه پناه بردند. بالاخره فشار دانشجویان شیشهها را شکست و دانشجویان یکی پس از دیگری از میان شیشههای شکسته در وارد آزمایشگاه شدند. من نیز همراه این عده وارد آزمایشگاه شدم. خون مجروحان آنقدر زیاد بود که پایین پلهها گلگون شده بود. بین دوستان ما، شیشه پای یکی را شکافت. دیگری پایش هدف گلوله قرار گرفته و سوراخ شده بود. گلوله از یک طرف پا وارد شده و از طرف دیگر خارج شده بود. دانشجویان و مستخدمین آزمایشگاه مشغول بستن زخمهای دانشجویان مجروح بودند. اولیای دانشکده مستخدمین و چند نفری از دانشکده پزشکی میخواستند مجروحین را به پزشکی برده معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند. بدن مجروحین در حدود 2 ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. ما همچنان در خفاگاه خود بیش از 2 ساعت ماندیم تا بالاخره با لباس مبدل کارگری از دانشکده خارج شده به کارخانه رفتیم و در آنجا ابزار به دست گرفته مشغول کار شدیم تا سربازان ما را کارگر تصور کنند. آنگاه دور از چشم سربازان از در پشت خارج شده و دوستان مجروح خود را به بیمارستان بردیم. مهندس خلیلی، رئیس دانشکده فنی را نیز بازداشت کرده و دکتر عابدی، معاون دانشکده را به جنوب تبعید کردند. بدین ترتیب 3 نفر از دوستان ما بزرگنیا، قندچی و شریعترضوی شهید و 27 نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ بر اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشانید، به طوری که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|